از جمله محورهایی که پیشگامان عقب ماندگی در جهان اسلام روی آن کار می کند، گسترش فرهنگ تحجر و عقب ماندگی فکری و تعصب و تعمیق مردم است؛ تعبیر پیشگامان عقب ماندگی را از آن رو به کار گرفتم که همچنان که در میان مسلمانان پیشگامان پیشرفت و ترقی وجود دارد، در میان ما، پیشگامان عقب ماندگی هم یافت می شوند که می کوشند به هر راهی، حالت عقب ماندگی در امت را تثبیت نمایند. در این مقاله به همین محور یعنی گسترش فرهنگ تحجر و عقب ماندگی، خواهم پرداخت.
پارادوکس ثابت و متحول
این پارادوکس نه جدید است و نه زاییده مدرنیسم اخیر است و در تاریخ اسلام گاه به صورت مبارزه میان اشاعره و معتزله و گاهی نیز میان فقها و عرفای متصوف یا به اصطلاح اصحاب شریعت و اصحاب طریقت و گاهی دیگر میان اصولی ها و اخباری ها، مطرح شده بود و امروزه در گستره فقه، میان تجددگرایان در اجتهاد و کسانی که به آنان شبه مقلدان می گویند و نیز میان نصوص ها و اصحاب مکتب تحول در اجتهاد با رعایت عنصر زمان و مکان و در خارج از این گستره در میان اصالت گرایان و مدرنیست ها و نیز میان طرفداران قرائت های مختلف از متون دینی و پیروان قرائت واحد، مطرح است. به نظر من، علت وجودی چنین پارادوکسی عدم توجه به هدف بزرگی است که اسلام برای زندگی انسان مسلمان و جامعه مسلمان یعنی "جانشینی خدا" در نظر گرفته است.در "جانشینی خدا"، حرکت مستمر و پیگیری در راستای تحقق خواست خدا برای انسان در این جهان، نهفته است. تمامی آنچه در چارچوب تمدن اسلامی تحقق پیدا کرده نیز به همین پتانسیل موجود در مفهوم "جانشینی خدا بر روی زمین" و همه نمودهای منفی که در طول تاریخ تا به امروز شاهد آنیم، به نبود یا کم رنگی این مفهوم باز می گردد.
مفهوم جانشینی خدا و تکامل تمدنی
"جانشینی خدا" متضمن همه عناصر فرهنگ پویایی است که به تکامل تمدنی می انجامد. بدین ترتیب شامل:
عزتی است که هر پیشرفت و تکاملی باید از آن برخوردار باشد.
انسان مسلمان این عزت را به عنوان کسی که جانشین خدا بر روی زمین است و به عنوان موجودی نزدیک به آفریدگار آسمانها و زمین که در حقیقت نزدیکتر از رگ گردن به اوست، از راه نمازها و ذکرها و حتی کارهای دنیوی - در صورتی که خالصا برای رضای خدای انجام گیرد- خود را در ارتباط دائمی با خدا احساس می کند و عنصر محرک سترگ و بسیار نیرومندی در راستای پیشرفت و خلاقیت اوست.این حقیقت را فلاسفه قدیم نیز همچون افلاطون درک کرده بودند. او در کتاب خود جمهوری یادآور می شود که موجود انسانی متشکل از سه جزء است: جزئی راغب، جزئی عاقل و جزئی که آن را تیموس (thymos) یا روح زندگی می نامد. این جزء سوم یعنی روح زندگی است که انسان را به دنبال جستجوی عزت ذاتی یا عزت ملی با چیزها و اصولی که با عزت خود آنها را نیرو می بخشد، می کشاند. هگل این تیموس را محرک تمامی روند تاریخ به شمار می آورد.(1)
اگر در معانی ای که برای این تیموس یا روح زندگی یاد شده دقت کنیم، خواهیم دید که همان عزت است. تاریخ اسلام نیز سرشار از تصویرهایی است که بیانگر توجه افراد و گروههای مسلمان به عزت و کرامت ذاتی خویش و عزت مسلمانان و کرامت مقدسات مورد باور آنهاست و همین عزت است که آنان را بر آن داشته تا در برابر هر تجاوزی برخیزند و تا پای جان به دفاع از آن بپردازند؛ در عرصه های دانش نیز چنین است. آنها کوشیدند در تمامی علوم، برتری خود را اثبات کنند و در علوم و خدمات و فرهنگ و نیروهای مادی و معنوی خود بهترین امتی باشند که برای مردم، ظاهر شده است.
ایده آلهای بزرگ "جانشینی خدا"
در برابر انسان مفهوم خشنودی خدای متعال را مد نظر قرار می دهد و گرایش انسان مسلمان و جامعه مسلمان به این وجود را همچون ایده آل بزرگی در زندگی خود در نظر می گیرد. این ایده آل، او را از باقی ماندن در درون چارچوب تنگ خویش، رهایی می بخشد.بزرگترین مانع در برابر روند حرکت متمدن بشری، تبدیل شدن انسان و امیال فردی او به ایده آل است. در این صورت انسان در همین چارچوب تنگ فردی باقی می ماند و به روزمرگی خود می پردازد و در چنین صورتی، حرکت او هر چند مستمر و پیگیر هم باشد، حرکتی در جا و بدون پیشرفت در راه تکامل انسانی می گردد.
همه جوامعی که گامهایی در عرصه تمدن بشری برداشته و مراحلی را در آن پیموده اند، رو به ایده آلی خارج از محدوده خویش داشته اند. ممکن است این ایده آل، محدود بوده باشد. در این صورت و با پایان رسیدن نیروی محرکه آن، حرکت متوقف می گردد ولی حرکت به سوی ایده آل مطلقی که خداوند متعال است، هرگز متوقف نمی شود مگر آنکه خود فرد یا جماعت و بنابه دلایل تاریخی، اجتماعی یا روانی، از حرکت باز ماند یا رو به سوی ایده آلهای سراب گون دیگری گذارده که بر سر راهش جلوه گر شده و او چون تشنگان ایده آلهای مطلق، به همان سراب بسنده کند: « وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (2) (و کردارهای کافران چون سرابی است در بیابانی خشک که تشنه، آن را آب می پندارد. چون بدان رسد، آن را چیزی نیابد و (کافر) خداوند را نزد آن (کارهای خویش فرا می یابد...)(3)
آشنایی و شناسایی
آیه ای که از آشنایی مجموعه های بشری با یکدیگر سخن می گوید، دلالتهای بزرگی دارد: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (4) (ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست...)خطاب آیه به همه مردم نشان از آن دارد که ویژه گروه دینی یا قوم معینی نیست. آفرینش انسان از مرد و زن برای بازشناسی نیز دلالت بر عدم برتری یک جنس بر جنس دیگر دارد و ضروری است که میان این دو جنس، آشنایی و بازشناسی به معنایی که خواهیم گفت، وجود داشته باشد؛ یعنی آشنایی میان دو آفریده ای که در بسیاری موارد با هم متفاوتند ولی این تفاوت در صورتی که میان آنها آشنایی وجود داشته باشد، به کمال می انجامد.
اینکه بشریت را به صورت گروهها و قبیله ها قرار داده نیز اشاره به تعدد نژادهای بشری و اختلاف میان آنها به علت محیط زیست، جامعه، تاریخ، عادات و سنت ها و سلیقه هاست ولی این اختلاف نیز در صورتی که آشنایی و بازشناسی وجود داشته باشد، به کمال می انجامد.
آن گاه از علل این تنوع یاد می شود (تا یکدیگر را بازشناسید). آشنایی یافتن نه آن است که نام تورا بدانم و تو هم نام مرا بدانی. آشنایی در اینجا، مبادله معرفتی میان بشر است. این مبادله معرفتی منجر به خلاقیت و رشد و حرکتی رو به کمال می گردد. و پس از آن، «گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.»
پرهیز گاری چنان که مرحوم شیخ محمود شلتوت آن را معرفی می کند، متناسب با برداشت تمدنی از این آیه است. او می گوید: «تقوای الهی و پرهیزگاری در برابر پروردگار، معنای عام پرهیز انسان از هر آنچه به وی و نوع وی زیان می رساند و آنچه که میان او و اهداف و مقاصد شریعت و کمال ممکن در دنیا و آخرت فاصله می اندازد، است؛ تقوا، ویژه یک نوع طاعت یا نوعی از پدیده ها نیست بلکه همچنان که گفتیم پرهیز انسان از هر آنچه زیان بخش به او و به نوع او و هر آن چیزی است که میان او و کمال ممکن، فاصله می اندازد. از ثمرات تقوا نیز دستیابی به "فرقان" یعنی تشخیص خیر و شر، و فرق گذاشتن میان سود و زیان در این زندگی است. بنابراین، علم صحیح، قدرت، کار سودمند، و اخلاق والا و از این قبیل همگی از پیامدهای تقواست. تقوا درختی است که فرقان میوه آن است» (5).
به نقش "تعارف" و آشنایی و خلاقیت باز می گردم و می گویم: ما در تاریخ نمونه هایی از آشنایی و بازشناسی داریم که به خلاقیت و شکوفایی انجامیده است. این روند از هنگام تشرف ایران به اسلام، اتفاق افتاد. در نخستین سالهای پس از فتح ایران از سوی مسلمانان، آشنایی ایرانیان و اعراب صورت گرفت و حاصل آن خلاقیت و ابداع های علمی سترگی در بصره و کوفه و سپس شکوفایی در بغداد بود که بعدها این شکوفایی در سرتاسر جهان اسلام از اندلس گرفته در غرب تا سرزمین ماوراء النهر در شرق، گسترش یافت.
در اینجا اشاره ای به مسائلی در ارتباط با فرهنگ آشنایی و تعارف می کنم؛ از جمله ضرورت آموزش "شنیدن" به فرزندان این امت. شنیدن، شالودۀ مهم آشنایی است که تا حد فراوانی در جهان اسلام اثری از آن نیست.
اگر نگاهی به گفتگوهایی که در تلویزیونهای ماهواره ای می شود، بیندازیم در این گفتگوها، غالبا "شنیدن" وجود ندارد؛ طرفین صحبت می کنند!! اولی با زبان خود سخن می گوید و دومی نیز با زبان خود تا به وی پاسخ گوید! هر دو حرف می زنند؛ کسی شنونده نیست. این حالت در سطح گسترده ای در برخوردهای ما حاکم است. تمایل ما به پاسخ و لجام زدن و بستن دهان و ساکت کردن دیگران خیلی بیشتر از رغبت ما به "شنیدن" است.
علت آن نیز وجود طاغوت خودپرستی در درون ماست. ما نه به خدا که به طاغوت خودپرستانه خویش روی می آوریم و این طاغوت ما را از "شنیدن" باز می دارد و مانع از انتخاب راه درست می شود. در این آیه دقت کنید: « وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُواْ الْأَلْبَابِ » (6) (و آنان که از پرستیدن بت دوری گزیده اند و به درگاه خداوند بازگشته اند، آنان را مژده باد. پس به بندگان من مژده بده به کسانی که گفتار را می شنوند، آنگاه از بهترین آن پیروی می کنند. آنانند که خداوند راهنمایی شان کرده است و آنانند که خردمندند.) این آیه چنان روشن است که نیاز به هیچ توضیح و تفسیری در دلالت بر اهمیت "شنیدن ندارد. "شنیدن" شرط لازم آشنایی است.
موانع و سدهایی که امروزه در برابر امت اسلامی
در این زمینه اشاره ای به موانع و سدهایی که امروزه در برابر امت اسلامی برای تحقق این آشنایی وجود دارد، می کنم.جهان اسلام ما بیش از دوازده قرن پیش، همچون دهکده کوچکی بود که به رغم ابتدایی بودن راههای ارتباطی و مواصلاتی، مبادله معرفتی میان همه بخشهای آن صورت می گرفت؛ ولی امروزه که به دوره به اصطلاح انقلاب سرعت و ارتباطات موسوم است، ما همدیگر را نمی شناسیم و حتی اطلاعاتی که برخی از ما از همدیگر داریم، مستند به تزریقهای اطلاعاتی دشمنان امت است. علت تثبیت جدایی مذاهب و ملل و خلق ها و قبایل در جهان اسلامی ما نیز همین است. ناتوانی ما در برقراری ارتباط به علت نبود فرهنگ "شنیدن" و وجود موانع و سدهایی است که مانع از تحقق "تعارف" و از آنجا مانع از ابداع و خلاقیت می گردد.
لذاست که دست اندرکاران به فعل درآوردن نیروهای خلاق امت، باید به امر "تعارف" میان ملل اسلامی در سطح خلقها و علما و روشنفکران و هنرمندان و دانشگاهیان و اصحاب رسانه بپردازند تا بتوان با چالش بی رمقی روح خلاقیت در امت، رویارویی کرد.
این بخش را با نقل فراز پایانی "طرح راهبرد فرهنگی جهان اسلام - که از سوی "ایسسکو" تدوین شده است - به پایان می بریم:
واقعیت آن است که همه این چالش های داخلی و خارجی و پیامدهای آنها، نوعی تجدید نظر در کل اوضاع فرهنگی اسلامی و اعطای پویایی و حرکت لازم به آن و قرار دادنش به جهان پیشرفته را ایجاب می کند. چنانچه همه این موارد را در نظر گیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که ما از این بحران (یعنی بحران فرهنگ در جهان اسلام) جز با برنامه خیزشی و همه جانبه اسلامی با ابعاد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و آموزشی و فرهنگی که اختلاف فرهنگی با دیگران را نه تنها نادیده نمی گیرد بلکه آن را انگیزه و سببی برای خلاقیت و نوگرایی تلقی می کند و می کوشد تا گزینه شورا و دموکراسی را رسوخ دهد و شأن انسان و کرامت او را اعتلا بخشد و حقوق وی را پاس دارد و با روی گشاده با جریانهای تمدن جهانی بر اساس پایان بخشیدن به انزوا و با استناد به توان انتقاد از خویش و باز تولید معرفتی برخاسته از تعامل با حقایق زمانه و پایان بخشیدن به پیامدهای منفی جهانی شدن و بهره گیری بهینه از فناوری های نوین اطلاعاتی و استفاده از خدمت اینترنت و حمایت از گفتگو و احترام به تنوع فرهنگی برخورد کند، نمی توانیم به سلامت بگذریم.
نمودهای رکود تمدنی
حفظ وضع موجود
حفظ وضع موجود، یعنی حالتی روانی که همه جوامع ساکن و راکد گرفتار آن می شوند زیرا آینده نگری خود را از دست می دهند؛ لذا می کوشند به وضع موجود چنگ زنند زیرا گمان می کنند که تجلی بخش عزت و کرامت آنهاست: « وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (7) (..... ما پدران خویش را بر آیینی یافته ایم و آثار آنان را پی می گیریم.) اندیشه دینی که گرفتار چنین موضع تمدنی است، اوضاع موجود را توجیه می کند و آن را تبدیل به دین می کند و از آنها خطوط قرمز غیر قابل عبور و مقدساتی می سازد که هرگز نباید متعرض آنها شد و به مناقشه در آنها پرداخت.(8)عقب مانده و ایستا
گاه در این فضای عقب مانده و ایستا، جنبشی به حرکت در می آید که در پی اصلاح وضع موجود است؛ ولی شمار اندکی از این جنبش ها می توانند نگاه به آینده داشته باشند. پیامدهای این وضع عقب مانده، بر بسیاری از اصلاح گرایان نیز تأثیر منفی به جای می گذارد. آنها به تعبیر "مالک بن نبی" وقتی از خواب برمی خیزند، چشمانشان سنگین خواب عمیقی است و بدون اندیشیدن به حال و آینده، به دنبال آیین اصلاحی گذشتگان می گردند و به نام اصلاح و سلف گرایی و بازگشت به پاکی و صفای عصر نخستین اسلام، این و آن را تکفیر می کنند و نسخه هایی برای درمان می پیچند که کار را بدتر می کند و پدیده عقب ماندگی را پیچیده تر می سازد و فرصت را به روی اصلاح طلبان حقیقی می بندند.تمدن در شرایط عقب ماندگی
در شرایط عقب ماندگی تمدنی، روح زندگی در جامعه به افول می گراید و اعضای آن ارتباط ارگانیک خود را از دست می دهند زیرا پیوندی ارگانیک، در بدن زنده ای است که در آن: چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار.از این رو در جوامع ساکن و راکد، حالت تشتت و پراکندگی حاکم می شود و درگیری های عشایری چیره می گردد. این درگیری ها گاه جنبه فرقه ای و گاهی نیز جنبه اقلیمی یا قومی یا هر نام دیگری به خود می گیرد و به هر حال این تشتت و تفرقه و درگیری تحت هر نامی که صورت گیرد، به حالت درگیری قهرآمیز و گسست و ناسزاگویی و غیره منجر می گردد.(9)
وجه تمایز جوامع راکد
ای بسا مهمترین وجه تمایز جوامع راکد در پیوند با موضوع مورد بحث ما برخورد آنها با جریانهای میهمان از خارج است که حالت افراط یا تفریط دارند؛ یعنی یا همه این جریانها را به اعتبار اینکه با شالوده های موجود در جامعه منافات دارند کاملا نفی و به طور همه جانبه رد می کنند یا نسبت به آنها شیفتگی نشان می دهند و در برابر آنها احساس شکست و زبونی می کنند و به پذیرش آنها به عنوان تنها وسیله همراهی با کاروان تمدن فرا می خوانند.(10)
نمودهای جوامع پویا
در برابر نمودهایی که برای جوامع راکد و ساکن یاد کردیم، در جوامع متمدن و پویا وضع شکل متفاوتی می یابد:١- جوامع زنده همواره به حال و آینده خود می اندیشند و نگاهشان به مسائل آنگونه نیست که امکان بهتر از آن وجود نداشته باشد. آنها حرکت تکاملی به سوى الله را بی نهایت می بینند. این حرکت جغرافیایی - مکانی نیست و حرکتی در وجود انسان به سوی همه صفات الهی از جمله عزت و کرامت و قدرت و زیبایی و رحمت و بخشندگی است. این جوامع، سکون و ایستایی را رد می کنند و همواره در حرکت افقی برای کشف مجهولات زمین و در حرکت عمودی برای تعمیق در آن سوی پدیده های طبیعی و فکری هستند.
۲- اصلاحات در چنین جوامعی، سمت و سوی از میان برداشتن موانع از سر راه حرکت جامعه - اعم از اینکه به صورت سلطه سیاسی یا سلطه دینی باشد- به خود می گیرد. و بدین ترتیب راه در برابر تداوم حرکت بشریت به سوی تحقق اهداف مورد نظر، هموار می شود. مهمترین جنبه مشترک میان اصلاح طلبان حقیقی، باز گرداندن روح عزت و کرامت به جامعه در میان افرادی است که در شرایط معینی آن را از دست داده اند و بدین ترتیب راه تداوم روند تمدنی، هموار می گردد. (11)
۳- در جوامع زنده و پویا، هم پیوستگی اندام ها، همه جا حکمفرماست. این پدیده در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، در اوج خود قرار داشت. خراسانی ها بهنگام خطر، به یاری حلبیها و مغربی ها، به یاری اندلسی ها می شتافتند و علمای خراسانی در تخصص های مختلف در ارتباط با علمای بغداد و شام و مغرب و اندلس قرار داشتند. شاعر قصاید خود را در قاهره می سرود و این قصاید همان روزها به سرزمین فارس می رسید و زبانزد می شد و شرح و نقدها بر آن نوشته می شد. در آن روز به رغم نبود حداقل رسانه های ارتباط کنونی، مجموعه تمدنی جهان اسلام از این سو تا آن سوی آن، دهکده جهانی با هم پیوندی فکری و علمی و عاطفی و انسانی را تشکیل می داد. (12) و این البته به معنای نبود پلورالیسم مذهبی و فکری و علمی نبود بلکه تعددها و چندگانگی ها در آن زمان هم یار و یاور یکدیگر و پذیرای همدیگر بودند و هر کدام شاگردی دیگری را می کردند و جملگی در نشست های گفتگویی و مناظره آرام علمی و سازنده - و به رغم اختلافی که میان آنها وجود داشت - حضور می یافتند.(13)
۴- برخورد با دیگران نیز براساس قاعدة (الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه) صورت می گرفت. در اینجا موضع، نه منفعل که فعال است. از اندیشه های میهمان [از بیرون آمده] آنچه را درست می داند می گیرد و در وجود خود هضم می کند و آن را به منظومه خویش می افزاید تا بی آنکه بر هویت و شخصیت مستقل وی اثر گذارد، بر توان و قدرتشن بیفزاید. جهان اسلام در نهضت خویش آغوش خود را بر تمدن یونان و ایران و هند گشود و از دانسته های ایشان گرفت و بر قدرت و توان خود افزود. اروپایی ها نیز در رنسانس خویش از دانسته های مسلمانان گرفتند و همه پژوهشگران بدین امر معترفند.
پس از اشاره به اینکه مفهوم "جانشینی خدا" حرکت تمدنی را در خود نهفته دارد و این حرکت تمدنی، همه پارادوکس های موجود در جوامع راکد و ساکن - از جمله پارادوکس مربوط به پاسداری از اصول ثابت و پذیرش دیگران - را حل می کند. خاطر نشان می سازم کاملا روشن است که ما اینک دستخوش رکود تمدنی هستیم و این رکود اساس و شالوده این مواضع گوناگون در جهان اسلام نسبت به دیدگاههای دیگر است.
در اینجا به سه موضع در این عرصه اشاره می کنم: یکی موضع در برابر به اصطلاح اصول گرایان و دیگری موضع نسبت به مدرنیستها و سومی موضع در برابر تجددگرایان.
اصول گرایان
مفهوم اصول گرایی (بنیاد گرایی) را- اگر آن را به معنای بازگشت به اصول مورد استناد مسلمانان در عصر اولیه اسلام در زندگی فردی و اجتماعی خود بگیریم - هیچ مسلمانی که به کتاب خدا و سنت رسول خدا باور داشته باشد، نمی تواند و جایز نیست رد کند. همین اصول بود که آنان را در همه عرصه های ویرانی و سازندگی به حرکت درآورد و از ایشان، پیشگامان علم و معرفت و رهایی و عزت و کرامت انسان ساخت.ولی اصول گرایی در جهان اسلامی معاصر ما، به گونه ای است که برخی طیف های آن، صورت های تعصب آمیز و غلطی از اسلام ارائه داده اند که من به نقل از یکی از پر آوازه ترین منادیان اسلام معاصر یعنی شیخ محمد الغزالی آن را خلاصه می کنم:
نگاه تقدیس آمیز به نظام خلافت
نگاه تقدیس آمیز به نظام خلافت - حتی اگر منجر به تأیید استبداد سیاسی در تاریخ اسلام گردد - چیزی که شیخ الغزالی آن را رد می کند. او می گوید: «به دوستی که از تاریخ اسلام برایم می گفت، گفتم: گوش کن برادر! امویان و عباسیان و عثمانی ها، تصویر صادقانه ای از خلافت اسلامی به ما ارائه نداده اند؛ نسبت خون آشامی و خونریزی در تصویر ارائه شده از سوی آنها، تنها اندکی با همدیگر متفاوت است!..»(14)بزرگنمایی اختلاف های مذهبی
بزرگنمایی اختلاف های مذهبی و به فراموشی سپردن گستره های مشترک که منجر به پیدایش انحرافهایی در رفتار برخی گروهها و افراد تا حد از یاد بردن هدفی که اسلام به خاطر آن آمده شده است: شیخ الغزالی در این مورد می گوید: «آنچه بر آن اتفاق نظر است، بسیار فراوان است و چسبیدن به آن برای نجات کافی است ولی متأسفانه توده های مردم، درگیر اختلاف های بروز یافته شده و از آنچه بر آنها اجماع است، به درستی بهره گیری نمی کنند و بدین ترتیب، با این کژاندیشی و انحراف، اسلام را در معرض خطر قرار می دهند.»(15)چسبیدن به متون برای اثبات عقیده
این مسئله چه بدبختی ها که بر سر مسلمانان نیاورده و همچنان نقش ویرانگر خود را ایفا می کند. هنگامی که موج اعتزال عقلی از جهان اسلام رخت بست، نظریه پردازان اقدام به ارائه عقاید اسلامی به مسلمانان از راه اخبار و احادیث ظنی و از جمله اخبار واحد نمودند که خود تأثیر بسیار بدی بر رفتار افراد و گروهها و بویژه عوام الناس و امثالهم، به جای می گذارد.»(16) شیخ الغزالی بر آن است که: «این روایات (در عرصه عقیده) از نظر مردان اسلام و با ورود به کتب سنن جوهری بر کاغذ بیش نیست.»(17)عدم پذیرش دیگران
عدم پذیرش دیگران، که خود ناشی از تعصبی است که طرف تنها خود را حق و دیگران را باطل می داند. شیخ الغزالی معتقد است که این حالت طی دوره های مختلف، میان فقهای مجتهد وجود نداشت. آنها حتی اگر اختلاف نظر هم داشتند، به یکدیگر احترام می گذاردند و آزادی هر کدام در مخالفت را نیز محترم می شمردند. و دیدیم که مالک بن انس" در کتاب الموطأ زیر بار تحمیل نظر خود بر مردم نرفت و پیشنهاد خلیفه را برای این کار نپذیرفت و گفت: «یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جاهای مختلف پراکنده شده اند و ممکن است چیزهایی داشته باشند و به سخنانی از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده باشند که بر من پوشیده مانده باشد...)(18)دور ماندن از مسائل بزرگ
دور ماندن از مسائل بزرگ؛ این حالت در میان متعصبان کاملا روشن است. الغزالی در این باره می گوید: «کسانی چون قربانیان تعصبهای مذهبی در میان ما ندیده ام که گرفتار جزییات شده و این جزییات، چشم آنان را بسته باشد...» آنگاه شیخ الغزالی مثالهایی از کسانی می آورد که مسؤولیت های خویش را در زندگی به فراموشی سپرده و مشغول موارد خرد و جزیی شده اند و می گوید: «یک بار داروسازی از من در مورد حکم کسی که به امام جماعتی در حالت رکوع رسیده و سورۂ فاتحه را نخوانده است، پرسید که آیا رکعت وی قبول است یا باید آن را تکرار کند؟گفتم: نظر جمهور علما، سقوط رکعت از دوش اوست. برخی نیز حکم به قضای آن رکعت داده اند. تو خود هر کدام را می پسندی، برگزین.
گفت: این را می دانم ولی می خواهم با کسی که معتقد به عدم قضای این رکعت است، مناقشه کنم! به او گفتم: چه سودی برایت دارد؟ و چرا به آنچه کار تو نیست می پردازی و کار خود را رها می کنی؟ گفت: منظورت چیست؟
گفتم: تو داروسازی و همه داروهایی که در داروخانه ات داری، ساخت صهیونیست ها یا صلیبی ها یا کمونیست هاست. حال اگر تو و همکارانت این عرصه یعنی عرصه داروسازی را رها کنید و به کارهای بیهوده بپردازید، فکر می کنید این کار شما را نزد خدا و مردم، بالا می برد؟ تو متأسفانه در سقوط امت و ناشایستگی های آن در زندگی، سهیم هستی.
گفت: من دنبال حکم شرعی هستم و کار بیهوده ای انجام نمیدهم.
گفتم: حکم شرعی آنچنان که "اهل الذکر" مقرر دانسته اند، همان دو شق را دارد؛ هر کدام را می خواهی برگزین. دیگر جایز نیست که مسئله را تبدیل به آدامسی کنی که بیکاران آن را بجوند. هر آنچه که تورا از عرصه دارو و داروسازی دور سازد، در حقیقت کار بیهوده، عیب یا گناهی است که خود مسؤول آنی. ولی اینکه انجمنی با عنوان: "قائلان به قضای رکعت در صورت عدم قرائت فاتحه" درست کنی، این کار مسخره ای است. ارزش این یا آن نظر چیست که مغز مردم را بدان پر کنی؟»(19)
مدرنیستها
مدرنیسم نیز اگر به آن معنایی که "کانت" در کتاب خود ما الانوار آن را رهایی عقل از قیمومیت تاریخی تحمیلی از خارج دانسته و شرط آن آزادی و مهمترین این آزادی آزادی خرد و آزادی اندیشه است تا انسان بتواند نهضت خود را سوی تمدن و آزادی و مدنیت و مدرنیسم پی ریزی کند، در این صورت، عمیقا مورد پذیرش و ادعای اسلام است؛ زیرا جوهر فراخوان اسلام مبتنی بر نظر جانشینی خدایی است که همچنان که گفتیم عزت و کرامت انسان را در خود نهفته دارد؛ بدون آزادی عقل و آزادی اندیشه، عزت و کرامتی مطرح نیست. این پدیده در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، کاملا مشهود بود.(20) ولی مدرنیست ها در جهان اسلام، امروزه نمودهای متعددی به خود می گیرند که وجه مشترک آنها گسست از دین است زیرا غرب، تنها با همین گسست بود که وارد دوران روشنگری گردید.یکی از ایشان می گوید: «پس از آنکه فرد مسیحی پای بند اطاعت خدا و کتاب خدا بود، تبدیل به آدمی شد که جز به عقل خود تکیه نمی کرد. بدین ترتیب، ایدئولوژی روشنگری، گسست معرفت شناختی بزرگی را که در دوره از روح بشریت یعنی دوران "فشرده لاهوتیسم" قدیس توما الأکوینی" (۱۲۲۵-۱۲۷۴م) و دوران دائرة المعارف نویسان و فلاسفه روشنگری را جدا می سازد، برقرار کرد. از این پس امید به پادشاهی خدا جای خود را به پیشرفت دوره عقل و سلطه آن می دهد.» و براساس همین گسست همه مقدسات دینی از نظر مدرنیست ها، در معرض شک و تردید قرار گرفت.(21)
ذات الهی
ذات الهی از نظر ایشان همان زمین و نان و آزادی و عدالت و توشه و عدد و شیونهای درد و فریادهای شادی گردید و "توحید" نیز نه آن توحید ذات الهی - آنچنان که در علم کلام کلاسیک مطرح است - بلکه وحدت بشریت، وحدت تاریخ، وحدت حقیقت و وحدت انسان و وحدت جماعت و وحدت خانواده گردید.پیامبران
پیامبران نیز پدیده هایی بشری و ثمره قدرت تخیل انسانی هستند. هیچ اعجاز و هیچ نقض واقعیت و قوانین آن مطرح نیست. پیامبران نیز همچون شعرا و متصوفه، منتها با تفاوت در میزان تخیل هستند.قرآن کریم
قرآن گفتمانی تاریخی است که متضمن هیچ معنای متناقض با امر جوهری ثابتی نیست و هیچ عناصر جوهر ثابتی نیز در نصوص وجود ندارد. قرآن از لحظه نزول، از نص الهى" تبدیل به برداشتی انسانی و نصی انسانی گردید زیرا از "تنزیل" به "تأویل" تبدیل شد.زبان عربی
زبان عربی از نظر مدرنیست های عرب و غیر عرب، زبانی مرده و بیگانه است.محوریت تاریخ
تاریخ باید به محوریت و هارمونی تاریخ اروپا و قهرمانان اروپا باشد و میدانهای شهرهای عربی را باید به تندیس "اسکندر بزرگ" (۳۵۶-۳۲۴ پیش از میلاد) آراسته کنیم. و از این شمار نظریاتی که عنوان همه آنها "شکست روانی در برابر غرب مسلط" است.درنگی با متعصبان و مدرنیستها
گفتیم که مشکل اساسی در جهان اسلامی ما، نبود مفهوم "جانشینی خدا" یعنی نبود مفهوم عزت و ایده آلهای بزرگ و نیز رشد فزاینده خودپرستی ها و خودخواهی هاست. این خودپرستی ها، نمودهای متعددی به خود می گیرد. در عرصه سیاسی، به شکل دستیابی به مناصب و پست ها به هر قیمتی است. در عرصه فکری، چسبیدن به اندیشه برخوردی و متعارض با سنت های زندگی و فطرت به صورت اندیشه تعصب آمیز و منکر سنت های تحول و تکامل یا اندیشه مدرنی که اصول ثابت جهان هستی و انسان را نفی می کند.شیخ الغزالی در سخن از متعصبان، به حالت بیمارگون و روانی این تعصب که ناشی از خودخواهی و خودپرستی است، اشاره می کند و می گوید: «غرور و تکبر یا خودخواهی، تنها به صورت ریاست طلبی به شیوه های پست بروز نمی کند، به صورت نکوهش آدمی مشهور یا پذیرش دیدگاهی نا متعارف یا لجبازی و سرکشی در گفتگوها و از این قبیل مواضع کسانی که در گستره های دینی یا مدنی فعالیت می کنند نیز بروز می یابد...»(22)
اینها نکات مهمی از نقش خود پرستی و خودخواهی در مواضع افراطی - چه به صورت نفی واقعیت و آینده- به نام "اصول گرایی" یا نفی گذشته به عنوان "مدرنیسم"بود که یاد کردیم.
تجددگرایان
تجدد همواره در طول تاریخ اسلام و بویژه در دوران حرکت تمدنی آن، وجود داشته است. این تجدد و تجدید را در فقه و اصول و تفسیر و زندگی ادبی و سیاسی و اجتماعی شاهد بوده ایم. اجتهاد و شیوع حدیث مربوط به ظهور تجددگرایان در هر یک صد سال، [که از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است]، از جمله نمودهای این تجدد مستمر و همیشگی است.قرار بر این بود که در دوران رکود و سکون تمدنی، در جهان اسلام برنامه های تجددگرایانه ای مطرح نباشد ولی از آنجا که اسلام پتانسیل نهفته ای در خود دارد، تن به آن نمی دهد که پیروانش، وضع موجود را پذیرا گردند. اسلام همت و عزم اصلاح و تجدید را در پیروانش بر می انگیزد. از همین روست که می بینیم در عصر ما لیست تجددگرایان سرشار از نام ها و برنامه های نظری و علمی است.
در رأس این تجددخواهان در دوران ما، سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی بود که خود و شاگردش، محمد عبده، برنامه ای برای تجدید و تجدد و نوآوری، ارائه دادند که استاد محمد عماره بهترین کسی است که آن را مورد بررسی و مطالعه قرار داد و این گونه خلاصه اش کرد: (23)
1- نقد و نفى تحجر و تقلید اعم از آنکه این تقلید از "سلف" و جمود بر میراث ایشان با تقلید از غرب و جمود نسبت به فرهنگ مدرنیستی غرب زده باشد.
۲- تجددی که منجر به رهایی اندیشه از قید و بندها و فهم دین به شیوه پیشینیان امت پیش از ظهور اختلاف ها و نیز رجوع به سرچشمه های ناب اولیه برای کسب معارف دین و برشمردن دین در چارچوب موازین عقل بشری و اصلاح شیوه های زبان عربی و تمییز حق طاعت حکومت ها بر مردم و حق عدالت مردم بر حکومت ها گردد.
۳- اصلاح به وسیله اسلام و نه با بهره گیری از برنامه هایی بیگانه با محیط اسلامی.
۴- میانه گرایی اسلامی، برکنار از غلو و اغراق در ماتریالیسم" یا "روح گرایی".
۵- خردگرایی و عقلانیت مؤمنی که عقل و نقل را یکجا گرد می آورد.
۶- آگاهی نسبت به سنت های الهی که حاکم بر جهان آفریده هاست و در نظر گرفتن این سنت ها به عنوان یکی از علوم مدون.
۷- حکومت در اسلام مدنی، اسلامی است و روحانی یا لائیک نیست .
8- شوری یعنی مشارکت امت در تصمیم گیری ها.
۹- عدالت اجتماعی که تحقق بخش همنوایی اجتماعی میان همه امت است.
۱۰- رعایت حقوق زنان و مشارکت آنها با مردان در ایفای حقوق و وظایف عام خود.
از دیگر برنامه های تجددطلبانه نوین، برنامه "حسن البنا" است که آن را با عنوان: «اصولی برای گرد آوری همه مسلمانان» در بیست اصل مطرح ساخت و شیخ محمد الغزالی ده اصل دیگر به آن افزود.
اصول "امام حسن البنا" برای وحدت مسلمانان
اصل اول: اسلام نظام همه جانبه ای است که تمامی مظاهر زندگی را در بر می گیرد. دولت و وطن یا حکومت و امت و اخلاق و قدرت و رحمت و عدالت و فرهنگ و حقوق و علم و قضا و نیز ماده و ثروت و کسب و ثروتمندی و جهاد و دعوت و ارتش و ایده و نیز عقیده صادقانه و عبادات درست و غیره است.اصل دوم: قرآن کریم و سنت مطهر نبوی، مرجع هر مسلمان برای آشنایی با احکام اسلام است. قرآن کریم بر اساس صرف و نحو زبان عربی و بی هیچ تکلف و استبدادی، درک می شود. در فهم سنت نیز باید به رجال مورد اعتماد در علم حدیث، مراجعه کرد.
اصل سوم: ایمان صادقانه و عبادت صحیح و جهادگرانه، نور و حلاوتی است که خداوند آن را به هر یک از بندگان خود که می خواهد، می چشاند ولی الهام و کشف و رؤیا و شهود، در شمار دلایل احکام شرع نیست و هیچ اعتباری ندارد مگر آنکه با احکام و متون دینی، تعارضی نداشته باشد.
اصل چهارم: طلسم و حرز و افسون و رمالی و پیشگویی و جادوگری و ادعای دانستن غیب - آینده - و هر آنچه در این وادی، منکر است و باید با آن مبارزه کرد؛ مگر آیه ای از قرآن یا جادویی روایت شده باشد.
اصل پنجم: رأى امام و نایب وی در آنجاهایی که نصی نیامده و جاهایی که می تواند وجوه متعددی داشته باشد و نیز در "مصالح المرسلة" [مواردی که شرع در مورد آنها سکوت اختیار کرده است]، تا آنجا که با قاعده ای شرعی برخورد نکند، قابل پذیرش است و می تواند طبق شرایط و عرف و عادات تغییر یابد. اصل در عبادات تعبد (بدون توجه به معانی) ولی در معاملات توجه به اسرار و احکام و مقاصد شریعت است.
اصل ششم: گفته های هر کس، هم قابل پذیرش و هم قابل رد است مگر معصوم - صلى الله علیه و آله وسلم- [که همه گفته های آن حضرت باید پذیرفته شود]. هر آنچه را از سلف (رضوان الله علیهم) در موافقت با کتاب و سنت باشد، می پذیریم و در غیر این صورت، کتاب خدا و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم ، اولی به پیروی است ولی کسانی را که با آن مخالفت کنند، مورد دشنام و افترا قرار نمی دهیم و آنان را به نیتی که دارند، وامی گذاریم.
اصل هفتم: هر مسلمانی که در دلایل احکام فرعی به حد اجتهاد و اظهار نظر نرسیده باشد باید از یکی از پیشوایان دینی [مجتهدان] پیروی کند و بهتر است که ضمن این پیروی، در حد توان برای آشنایی با دلایل پیشوای خود کوشا باشد و هر ارشاد و رهنمایی همراه با دلیل را هرگاه به صداقت و کفایت مرشد و راهنمای خود واقف گشت، بپذیرد و در صورتی که از اهل علم بود، بکوشد کاستی علمی خویش را برطرف سازد تا به مرتبه اظهار نظر برسد.
اصل هشتم: اختلاف فقهی در فروع نباید به تفرقه در دین یا خصومت و کینه بینجامد. و هر مجتهد، پاداش خود را دارد و تحقیق و پژوهش خالصانه در مسائل خلافی و در پرتو رضای الهی و همکاری در نیل به حقیقت - و بی آنکه منجر به ریاکاری ناپسندیده یا تعصبی گردد- اشکالی ندارد.
اصل نهم: وارد شدن به هر مسئله ای که عملی بر آن مترتب نگردد، تکلفی است که شرع ما را از آن نهی فرموده است. از جمله آنها در نظر گرفتن فرعیات فراوان برای احکام و فرض هایی است که اتفاق افتادنی نیست و نیز ورود به آن دسته معانی قرآنی که علم هنوز به آن نرسیده است و اظهار نظر در برتری این یا آن صحابی (رضوان الله علیهم) و اختلاف هایی که میان آنها بوده است، هر کدام از ایشان فضیلت صحابه بودن و پاداش نیت خود را دارند.
اصل دهم: شناخت خداوند تبارک و تعالی و توحید و منزه دانستن او از والاترین عقاید اسلامی است. به آیات صفات الهی و احادیث صحیح مربوط به آن و متشابهات ملحق به آنها، آنچنان که آمده و بدون تأویل و تعطیلی، مؤمنیم و به اختلافی که در این مورد میان علما وجود دارد، کاری نداریم.
اصل یازدهم: هر بدعتی در دین خدا - که اساسی در دین ندارد و مردم بنابر هواهای خود با کاهش یا افزایش در احکام خدا آن را بپسندند - ضلالتی است که باید به بهترین شیوه ها و ابزارها، چنان با آن مبارزه کرد و از میانش برد که به ش ی بدتر از آن منجر نگردد.
اصل دوازدهم: بدعت های اضافی و ترکی و پایبندی به آنها در عبادات مطلق، خلافی فقهی است که هرکس نظری در آن دارد و بهتر است که با دلیل و برهان، حقیقت را جویا شویم.
اصل سیزدهم: محبت صالحان و احترام و ستایش از ایشان بنابر کارهای شایسته و نیکی که انجام داده اند، در راستای جلب رضای خدا و قربة إلى الله است. اولیای خدا همانهایی هستند که در آیه: «الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ»(24) (آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری ورزیدند) از ایشان یاد شده است. کرامات آنان با شرایط شرعی برای ایشان ثابت است؛ با این باور که آنها (رضوان الله علیهم) در زمان حیات یا پس از مرگ سود و زیانی برای خویش ندارند و به طریق اولی نمی توانند به دیگران چیزی از آن تقدیم دارند.
اصل چهاردهم: زیارت قبور- هر قبری باشد - سنت است و با کیفیتی که روایت شده است مشروع می باشد ولی یاری گرفتن از مردگان - هر که باشند و مورد خطاب قرار دادن ایشان و درخواست قضای حاجت از آنها از دور یا نزدیک و نذر برای آنها و بنای آرامگاهها و پوشاندن و نورانی کردن و تبرک جویی به آنها و سوگند به غیر خدا و دیگر بدعت های مربوطه، گناه کبیره ای است که باید با آن مبارزه کرد و هیچ تفسیر و تأویلی برای این گونه کارها پذیرفته نیست.
اصل پانزدهم: دعا اگر همراه با توسل به خدا به واسطه یکی از خلق خدا باشد، مورد اختلاف فرعی در چگونگی دعاست و در شمار مسائل عقیدتی نیست.
اصل شانزدهم: عرف نادرست، حقایق الفاظ شرعی را عوض نمی کند. باید از حدود و ثغور معانی مورد نظر در الفاظ، اطمینان حاصل کرد و بدانها پایبند بود؛ همچنان که باید از هر گونه ترفند لفظی در همه جنبه های دینی و دنیوی احتراز جست؛ چون مهم نه نام ها بلکه چیزهایی است که نامیده می شوند.
اصل هفدهم: عقیده اساس عمل است و کار قلب، مهمتر از کار اعضای بدن است و تحصیل کمال در هر دوی آنها، شرعا مطلوب است گو اینکه میزان این مطلوبیت، متفاوت است.
اصل هیجدهم: اسلام عقل را رهایی می بخشد و نظر افکندن به جهان هستی را تشویق می کند و قدر و منزلت علم و علما را بالا می برد و از خوب و سودمند هر چیزی استقبال می کند: «دانش، گمشده مؤمن است و هر جا آن را یافت از دیگر مردم بدان سزاوارتر است.»
اصل نوزدهم: ممکن است دیدگاههای شرعی و دیدگاههای عقلی، موارد مربوط به یکدیگر را در بر گیرند ولی آنها در گسترۀ موارد قطعی، اختلافی نخواهند داشت: هرگز هیچ حقیقت صحیحی در برابر قاعدۂ شرعی ثابتی، قرار نمی گیرد و "احکام ظنی" هر کدام نیز باید چنان تفسیر شود که با حکم قطعی، همخوان گردد و اگر هر دو، "حکمی ظنی" بودند تا اثبات یا رد حکم عقلی، نظر شرع سزاوارتر به پیروی است.
اصل بیستم: هیچ مسلمانی را که شهادتین گفته باشد و به مقتضای آنها عمل کرده و فرایض را بجای آورده باشد، با یک اظهار نظر یا یک معصیت، تکفیر نمی کنیم مگر آنکه سخن کفرآمیزی گوید یا ضرورتی از دین را منکر شود یا صریح قرآن را تکذیب کند یا به گونه ای آن را تفسیر نماید که جز کفر نتوان برداشتی از آن کرد.
اصول دهگانه اضافی پیشنهادی از سوی شیخ محمد الغزالی نیز به این شرح اند (25)
١- زنان، همسان مردانند، و فراگیری دانش بر هر دو زن و مرد - واجب است. امر به معروف و نهی از منکر نیز چنین است و زنان در حدود آداب اسلامی، حق مشارکت در بنای جامعه و حمایت از آن را دارند.۲- خانواده اساس کیان اخلاقی و اجتماعی امت و دامان طبیعی پرورش نسل های جدید است و پدران و مادران وظایف مشترکی در فراهم آوردن محیط شایسته ای برای رشد ایشان دارند و مرد سرپرست خانواده است و مسؤولیت های وی محدود به آنچه خداوند برای تمامی افراد آن تشریع کرده است می شود.
۳- انسان دارای حقوق مادی و معنوی متناسب با گرامیداشت او از سوی و جایگاه والای وی در این جهان است. اسلام این حقوق را شرح داده و به گرامیداشت آنها فراخوانده است.
۴- رهبران و حکام – پادشاه باشند یا رئیس - اجیران خلقهای خویش هستند و باید مصالح دینی و دنیوی ایشان را رعایت نمایند و وجود آنها نیز برگرفته از این رعایت و پایبندی به چنین مسؤولیت و جلب رضایت بخش اعظم ایشان است. هیچ کس حق ندارد خود را به زور بر امت تحمیل کند یا به شیوه ای استبدادی، سیاست ورزی نماید.
۵- شورا اساس حکومت است و هر ملتی باید شیوه تحقق آن را برگزیند و بهترین شیوه ها شیوه ای است که در آن کسب رضای الهی در نظر گرفته شده و از ریا و فریب و دنیا پرستی و زراندوزی، فاصله گرفته باشد.
۶- مالکیت خصوصی، با شرایط و حقوقی که اسلام مقرر داشته، محترم و مصون است و امت، تن واحدی است که هیچ عضوی از آن نادیده گرفته نمی شود و هیچ طایفه یا فرقه ای در آن مورد بی مهری قرار نمی گیرد و اخوت همگانی، قانونی است که همه جماعت را فرد به فرد، سامان می بخشد و امور مادی و معنوی جمع تابع آن می گردد.
۷- خانواده کشورهای اسلامی مسؤولیت دعوت اسلامی و نفى افتراها و شبهات از اسلام و رفع اذیت و آزار از پیروان آن را - در هر جا که باشند - بر عهده دارد و باید کوشش هایی برای احیای خلافت - به شکلی که شایسته جایگاه دینی آن است به عمل آورد.
۸- اختلاف در دین نباید سرچشمه دشمنی و خصومت و کین توزی باشد. جنگها در حالتی موجه می شود که تجاوزی صورت گیرد یا فتنه ای حادث شود یا گروههایی از مردم، مورد ستم قرار گیرند.
۹- رابطه مسلمانان با خانواده بین المللی، بر اساس منشورها و پیمانهای برادری انسانی است و مسلمانان تنها با دلیل و اقناع، به دین خود فرا می خوانند و هیچ نیت بدی برای بندگان خدا در سر می پرورانند.
۱۰- مسلمانان با ملل دیگر - و به رغم اختلاف ادیان و مذاهب - در هر آنچه به پیشرفت مادی و معنوی بشریت یاری رساند - از خاستگاه فطرت انسانی و ارزشهایی که از بزرگترین پیامبران الهی علیهم السلام حضرت محمد (علیه افضل الصلاة و السلام) به ارث برده اند همراه و سهیم هستند.
به نظر من، برنامه احیاگرانه ای که همزمان با تحولات اسلامی در ایران مطرح شد، یکی از طرح های نظری و عملی است که به دلیل شرایط سیاسی بین المللی و منطقه ای پرفشار، از حیطه مطالعه پژوهشگران به دور مانده ولی شایسته مطالعه علمی با تمام جنبه های مثبت و منفی آن است.
با وجود تمامی این برنامه های تجددگرایانه، نمودهای گرفتاری های تحجر و عقب ماندگی فکری و جهل و تعصب، همچنان پابرجاست؛ تا آن زمان که مسلمانان فرصتی به دست آورند و نقش تمدنی خود را در عرصه تاریخ بازیابند. در آن هنگام همه اصول ثابت در جایگاه مناسب خود قرار می گیرند و بخش پیشرفته آن، راه رشد و تکامل امت را در تمامی عرصه های حیاتی در پیش می گیرد.
پینوشتها:
1- فوکویاما، فرانسیس، نهایة التاریخ و الانسان الاخیر (پایان تاریخ و آخرین انسان) ترجمه عربی، (مرکز الانماء القومی، بیروت، ۱۹۹۳م) ص ۲۸ .
2- سورة النور – ۳۹
3- الشهید آیت الله السید محمد باقر الصدر، "نظریة المثل الأعلی و دوره فی حرکة التاریخ"، محاضرات فی التفسیر الموضوعی.
4- سورة الحجرات – ۱۳
5- شلتوت - تفسیر القرآن الکریم - صفحه ۵۷۱
6- سورة الزمر- ۱۷ و ۱۸
7- سورة الزخرف- ۲۳
8- شهید مرتضی مطهری (رحمه الله) بر آن است که جوامع راکد، بیشتر به احترام هر آنچه راکد است، گرایش دارند. او مثال قطاری را می آورد که در ایستگاه قطار بچه ها در اطراف آن می ایستند و مادامی که ایستاده و ساکن است با احترام به آن نگاه می کنند ولی همین که به راه می افتد، به آن سنگ پرتاب می کنند. نگاه کنید به: مرتضی مطهری، احیاء الفکر فی الاسلام، ترجمه دکتر آذر شب.
9- برای پی بردن به رابطه رکود تمدنی با ایستایی خلاقیت و گرایش های فرقه ای، نگاه کنید به مقاله ای ازدکتر حسن حنفی با عنوان: "المشروع الحضاری الجدید"، مجلة الوحدة، الرباط، شماره ۱۰۵، صفحه۱۰، مارس ۱۹۹۷م
10- نگاه کنید به: یوسف القرضاوی، الاجتهاد المعاصر بین الانضباط و الانفراط، القاهرة، دار التوزیع و النشر،صفحات: 46 و ۷۳ و ۷۶.
11- زبان اصلاح طلبان حقیقی متفاوت است ولی باز گرداندن عزت به انسان، حقیقت مشترک میان آنها در زمانی است که همه شرایط سیاسی یا اجتماعی با اقتصادی در راستای به خواری کشاندن وی دست به دست یکدیگر می دهند. باز گرداندن عزت نیز به معنای بازگرداندن زندگی و حرکت تمدنی است.
12- "متنبی" اشعار خود را در قاهره و شام و بغداد می سرود و همان وقت این اشعار به فارس می رسید. و "صاحب بن عباد" بر آن نقد می نوشت و سر و صدای ادبی پیرامون آن به پا می شد. «المتنبی فی ایران» فصلی از کتاب: العلاقات الثقافیة الایرانیة - العربیة (روابط فرهنگی ایرانی- عربی)، دکتر محمد علی آذر و شب، دمشق ۲۰۰۱م، صفحات ۱۰۹ به بعد.
13- به عنوان مثال نگاه کنید به مجالس برامکه و از جمله "یحیی بن خالد" که در مجلس وی، امامی و خوارجی و معتزلی وغیره حضور می یافتند و در مسائل مختلف کلامی به بحث و مناقشه می پرداختند. مروج الذهب (المسعودی)، جلد سوم، صفحات: ۳۷۰ به بعد. چاپ دوم، قم دار الهجرة، ۱۹۸۶م.
14 - دستور الوحدة الثقافیة بین المسلمین، القاهره، چاپ اول ۱۹۹۷م، صفحات ۱۰ و ۱۱.
15- همان منبع، صفحات: ۶۳ تا ۶۷.
16- همان منبع، صفحه ۰۳.
17- همان منبع، صفحه ۵۸.
18- همان منبع، صفحات ۱۷ تا ۷۲.
19- همان منبع، صفحات ۷۷ تا ۷۹.
20 - نگاه کنید به: عبدالحمید ابو سلیمان، ازمة العقل المسلم (الدار العالمیة للکتاب الاسلامی، الریاض ۱۹۹۰)،صفحه ۱۹.
21- نگاه کنید به: "امیل بولا"، الحریة، العلمنة، از انتشارات سیرف، پاریس ۱۹۸۷م. و "نصر حامد ابوزید" مفهوم النص، چاپ قاهره ۱۹۹۰م. و "عبدالمعطی حجازی"، الاهرام به تاریخ ۲۰۰۰/ ۱۰ / ۱۱ م و اخبار الکتب شماره ۳۷، سپتامبر ۲۰۰۰ به نقل از الدکتور محمد عمارة، "مستقتبلنا بین التجدید الاسلامی و الحداثة الغریبة" مجلة ثقافتنا، شماره 5، ۲۰۰۵م.
22- دستور الوحدة الثقافیة، صفحه 141.
23- فشرده ای از مقاله دکتر محمد عمارة: "مستقتبلنا بین التجدید الاسلامی و الحداثة الغریبة" (آینده ما؛ تجدد گرایی اسلامی یا مدرنیسم غربی)، صص67-54
24- سورة یونس- ۶۳
25- دستور الوحدة الثقافیة، صفحات ۱۸۵ و ۱۸۹.
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ چالشها، راهبردها»، نویسنده: دکتر محمد علی آذر شب، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1390 ش، صص 44-24.