نگاهی به تاریخچه چهارشنبه سوری و شکل تحریف شده آن

حکایت هیزم تا ترقه

دیگر چیزی به نوروز نمانده است، بجز تب و تاب تدارکات سال نو، غروب هر روز، صدای ترقه بازی بچه‌ها و صدالبته بزرگترها به گوش می‌رسد. اگر از آنهایی که سن و سالی را گذرانده‌اند، درباره نوروز و آداب و رسوم و جشن‌های مربوط به آن بپرسی
پنجشنبه، 20 اسفند 1388
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
حکایت هیزم تا ترقه
حکایت هیزم تا ترقه
حکایت هیزم تا ترقه
 
نویسنده : لیلا ملا



 
دیگر چیزی به نوروز نمانده است، بجز تب و تاب تدارکات سال نو، غروب هر روز، صدای ترقه بازی بچه‌ها و صدالبته بزرگترها به گوش می‌رسد.
اگر از آنهایی که سن و سالی را گذرانده‌اند، درباره نوروز و آداب و رسوم و جشن‌های مربوط به آن بپرسی، خاطرات زیبا و دلنشینی می‌شنوی و سپس که بیشتر فکر می‌کنی به این نتیجه می‌رسی که در طول سال‌های اخیر، چقدر از آداب و رسوم جانبی نوروز، دیگر آن شور و حال سابق را ندارند، ماهیت بعضی سنت‌ها تغییر یافته است و برخی هم به طور کامل فراموش شده‌اند. قدیم‌ترها در روزهای پایانی سال، دسته‌ای از خنیاگران که نوروزخوان نام داشتند در کوچه و خیابان‌های شهرها و روستاها به راه می‌افتادند و نوروزخوانی می‌کردند و به این گونه رسیدن سال نو را خبر می‌دادند؛ اما اکنون این صداهای عجیب و غریب انواع و اقسام ترقه، می‌خواهند نقش همان پیام‌آوران بهار و نوروز را ایفا کنند.

چهارشنبه سوری از کجا آمده است؟

چهارشنبه‌سوری، ترکیبی است از «چهارشنبه» که پنجمین روز هفته است و «سوری» که برای زبان‌شناسان مفهوم فراوانی دارد و بیشتر آن را به معنای جشن و سرور می‌دانند. این جشن پیش درآمدی برای جشن نوروز است که ریشه در باورهای بسیار کهن آریایی‌های کوچ کرده به ایران زمین دارد.
نخستین چهارشنبه‌سوری در زمان منصور بن نوح سامانی و در ماه شوال سال 350 هجری قمری در محله مرلیان بخارات برگزار شد و از آن پس همچنان ادامه یافت.
یک اعتقاد درباره جشن چهارشنبه‌سوری این است که مختار ثقفی قرار گذاشته بود که روز پنجشنبه آخر صفر انقلابش را شروع کند؛ اما چون دشمنانش از این موضوع باخبر شدند، شروع قیام را یک روز جلو انداخت و برای آگاهی هوادارانش دستور داد که سه‌شنبه شب، بر بام خانه‌ها آتش بیفروزند.
ایرانیان باستان نیز نور را مظهر ایزد می‌دانستند. از آن زمان که آتش شناخته شد و برای روشن کردن شب‌های تار‌آمد، همواره سمبل گرما و نور و رونق‌بخش اجاق خانه‌ها بود. بعدها افروختن آتش که نشانه پیروزی روشنایی بر تباهی، بیماری و نکبت بود، مرسوم شد و این گونه است که در غروب آفتاب، آن گاه که خورشید می‌رود تا چند ساعتی از دیده‌ها پنهان باشد مردم کپه‌‌های هیزم را روی هم می‌گذارند، دور هم جمع می‌شوند و خورشید که در جایگاهش فرو رفت، هیزم‌ها را به آتش می‌کشند. شاید هم می‌خواهند‌آن را جایگزین خورشید تابنده کنند.
از روی آتش می‌پرند و با گفتن جمله «زردی من از تو، سرخی تو از من»، بیماری و زردی را از خود دور می‌کنند و سرخی و سرحالی آتش را برای خود می‌خوانند و زرد رویی را به خاکستر می‌‌اندازند.
در برخی مناطق شیراز، سنت آتش‌افروزی بیشتر خانوادگی است و تعداد کپه‌‌های هیزم باید فرد باشد. بعضی محققان عقیده داشته‌اند که آتش‌‌افروزی بر بام‌ها از اصالت بیشتری برخوردار است.

حکایت هیزم تا ترقه

بترکه چشم‌ حسود!

در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران، اسفند و کندر را برای دفع چشم زخم و تنگ‌نظری‌ها در آتش می‌ریزند تا یک سال آنها را از بلا و چشم زخم در امان نگاه دارد.
در گذشته، تهیه اسفند هم در بعضی نقاط ایران آداب خاصی داشته است. به این صورت که یک نفر در غروب آفتاب از 7 مغازه‌دار می‌پرسید که اسفند دارند یا نه و در نهایت بر می‌گردد و از اولین مغازه اسفند می‌خرد. صاحب مغازه باید سید باشد و شال سبزی هم به کمر بسته باشد.

شبی پر از شور و حرارت

کوزه‌شکنی در شب چهارشنبه آخر سال، یکی از رسم‌‌های مربوط به این شب بوده است. در قدیم که ظرف آب مردم تنها کوزه بود، در چنین شبی این کوزه را می‌شکستند؛ چرا که کوزه‌های آب، لعاب نداشت و اگر پس از یک سال استفاده آن را نمی‌شکستند، بسیار سیاه و چرکین می‌شد. هر کس را هم که می‌‌خواستند به نهایت خست و تنگ چشمی وصف کنند، می‌گفتند: «کوزه 2 ساله در خانه دارد!»
فالگیری، بلاگردانی، قاشق‌زنی و بخت‌گشایی از آداب و رسوم جالبی بوده که به مرور زمان کم‌رنگتر یا بهتر بگوییم محو شده است. این مراسم بیشتر، کار جوان‌ها بوده و در هر مکانی به صورتی متفاوت و به عنوان نشانه‌هایی از نیکخواهی و آرزوهای خوش و شاد برای سال آینده تلقی می‌شده است. در استان‌های شمالی و مناطق آذربایجان رسم بوده است که پسران جوان بویژه آنهایی که نامزد داشته‌اند، یک جعبه چهارگوش را که با کاغذ‌های رنگی زینت شده بود از پشت‌بام خانه نامزدشان به داخل خانه‌اش می‌فرستادند یا آن را از جلوی پنجره اتاقش آویزان می‌کردند و صاحبخانه هم به تناسب توانایی‌اش، خوردنی، پوشیدنی و پارچه در آن قرار می‌داد که این رسم را کجاوه‌اندازی می‌‌نامیدند.
قدیمی‌‌ها آجیل چهارشنبه‌سوری داشتند. چه آجیل مفصلی! بادام، پسته، فندق، گردو، هسته زردآلو، هلو، نخود، کشمش و نقل؛ البته اکنون هم این آجیل وجود دارد، ولی دیگر مانند گذشته‌ها بر‌‌بودنش صحه‌ای نمی‌گذارند. در برخی مناطق ایران در این شب، آش می‌پزند و این آش، مجموعه‌ای از همه دانه‌‌ها، سبزی‌‌ها و مواد اولیه غذایی را با خود دارد به این امید که در سال آینده روزی افراد خانواده پر برکت باشد. آنهایی هم که نذری دارند، آش می‌پزند و مواد اولیه‌اش را با مراسم قاشق‌زنی گرد می‌آورند. قاشق‌زنی برای جوانان بیشتر جنبه تفننی داشته است و به این صورت بوده که جوانان چادری بر سر می‌اندازند و با یک قاشق و کاسه به درخانه‌ها می‌روند و بدون آن که چیزی بگویند با قاشق به کاسه می‌زنند تا صاحبخانه به‌ آنها چیزی بدهد.
دختران دم‌بخت هم در این شب، بیکار نمی‌نشینند و مراسمی مانند گره‌گشایی و گردوشکنی را انجام می‌دهند به امید آن که در سال نو، قدم به خانه بخت بگذارند.
ایرانیان در گذشته و از آنجا که چهارشنبه سوری را پیشواز سال نو می‌دانستند، در این شب تفال می‌زدند و ظریف‌ترین و زیباترین آداب را برای تفال بر سال آینده‌شان بر می‌گزیدند که این آداب با جشن بزرگ نوروز هم هماهنگی داشته، مانند فال کوزه که با ترانه و سرود هم همراه بوده است. سالخوردگان هم داستانسرایی می‌کردند و با این داستان‌‌ها با سرمای زمستان خداحافظی می‌کردند.

فال‌گوش نشینی

زنان و دخترانی که شوق شوهر کردن دارند، یا ‌آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت می‌کنند و از خانه بیرون می‌روند و در سر گذر یا سر چهارسو می‌ایستند و گوش به صحبت رهگذران می‌سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت کردن رهگذران تفال می‌زنند.
حیف نیست این مراسم با آن همه جذابیتی که در گذشته داشته است، این‌گونه رنگ ببازد و تبدیل شود به بازی‌های خطرناک؟
اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را برآورده می‌پندارند، ولی اگر سخنان تلخ و اندوه‌زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن نخواهند دانست.

قاشق زنی

زنان و دختران آرزومند و حاجت‌دار، قاشقی با کاسه‌ای مسین برمی‌دارند و شب‌هنگام در کوچه و گذر راه می‌افتند و در برابر هفت خانه می‌ایستند و بی‌آن که حرفی بزنند، پی‌درپی قاشق را بر کاسه می‌‌زنند. صاحبخانه که می‌داند قاشق‌زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن یا مبلغی پول در کاسه‌های آنان می‌گذارد. اگر قاشق‌زنان در قاشق‌زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان، بویژه جوانان چادری بر سر می‌اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق‌زنی در خانه‌های دوست و آشنا و نامزدان خود می‌روند.

تقسیم آجیل چهارشنبه سوری

زنانی که نذر و نیازی می‌کردند، در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت‌مغز به نام «آجیل چهارشنبه‌سوری» از دکان رو به قبله می‌خریدند و پاک می‌کردند و میان خویش و آشنا پخش می‌کردند و می‌خوردند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خارکن را نقل می‌کردند. امروزه، آجیل چهارشنبه‌سوری جنبه نذرانه‌اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه‌سوری شده است.
گردآوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت «زردی من از تو، سرخی تو از من» شاید مهم‌ترین اصل شب چهارشنبه‌سوری است. هرچند که در سال‌های اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه‌بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است.

حکایت هیزم تا ترقه

مراسم کوزه شکنی

مردم پس از آتش‌افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه‌بختی، کمی نمک به علامت شورچشمی و یک سکه دهشاهی به نشانه تنگدستی در کوزه‌ای سفالین می‌اندازند و هریک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می‌چرخاند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه می‌برد و آن را به کوچه پرتاب می‌کند و می‌گوید: «درد و بلای خانه را ریختم توی کوچه» و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره‌بختی، شوربختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می‌کنند.

آش چهارشنبه سوری

خانواده‌هایی که بیمار یا حاجتی داشتند، برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می‌کردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا»‌یا «آش بیمار» می‌پختند و آن را اندکی به بیمار می‌خوراندند و بقیه را هم میان فقرا پخش می‌کردند.
سرود « زردی من از تو / سرخی تو از من »
هر خانه زنی خاکستر را در خاک‌انداز جمع می‌کند، و آن را از خانه بیرون می‌برد و در سر چهارراه، یا در آب روان می‌ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را می‌کوبد و به ساکنان خانه می‌گوید که از عروسی می‌آید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است. در این هنگام اهالی خانه در را به رویش می‌گشایند. او به این گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود می‌برد.
بانگ ترقه از من ، رنگ پریده از تو !
براستی، آیا رسم چهارشنبه سوری در گذشته بسیار با حلاوت و دلچسب‌تر نبوده است؟
آنچه گفته آمد، تنها اندکی است از آداب و رسوم بیشماری که در گذشته وجود داشته است. انصافا کدامیک از این آداب به گرمی و حرارت گذشته اجرا می‌شود و اصلا آیا نمی‌‌توان گفت که از بسیاری از آنها حتی نشانی نیز در دست نیست؟ هر چند در بسیاری از روستاها و مناطق مختلف کشور، هنوز آثاری از آن به چشم می‌‌خورد، ولی سوال این است که حیف نیست این مراسم با آن همه جذابیتی که در گذشته داشته است، این‌گونه رنگ ببازد و تبدیل شود به بازی‌های خطرناک؟ یادمان باشد چهارشنبه‌سوری، پیام‌آور فرا رسیدن نوروز است و قدمتی دارد به اندازه خود نوروز نگذاریم، هر سال با ماهیت و پیام اصلی خود بیشتر فاصله بگیرد.
صداهای مهیب و وحشتناکی که این روزها در کوچه و خیابان‌‌ها به گوش می‌رسد و تن هر رهگذری را می‌لرزاند، نمی‌تواند نشانی از یک آئین کهن باشد و بیشتر به ابزاری می‌ماند برای آزار دیگران و گاه نشان از رفتاری نادرست است که به غلط نام جشن و سرور بر خود دارد. بیایید به آنچه از نیاکان خود به یادگار داریم ارج نهیم و در حفظ سنت‌های زیبای ایرانی خود بکوشیم و بدون کم و کاست، آنها را به نسل‌های دیگر انتقال دهیم.
منبع:روزنامه جام جم



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما