بي تاب يوسف
نويسنده:محمد علي کعبي
زمين حتي ثانيه اي تاب فراق ندارد. پيامبري پس از پيامبر و امامي پس از امام، اشتياق زمين به صالحان را پاسخ گفته اند.
اکنون اما زمانه غريبي است . عصر بي نظير غيبت،روي سرزمين سايه افکنده است. زمين درمدار بين بقا و فنا در حال حرکت است و آن کنعاني در انتظار يوسف گم گشته خود مانده است.
يوسف ماجايي روي همين خاک، زمين همين آسمان،همين هوا را استنشاق مي کند.چه شده است که سال ها مي گذرد و از وعده تمام انبيا خبري نيست؟
انسان دورترين ستاره را رصد کرده است، اما از ديدن موعود محروم است. هسته اتم را شکافته است، اما درک و شوق درستي از پيشواي خود ندارد.
شب هامان چراغاني است،ولي آفتاب وجودش هنوز از پشت ابر مي تابد؟ تمدن، ما را به کدام سو مي برد؟
ما از روح خود فاصله گرفته ايم و جسم را به نقاط عجيب وهولناکي رسانده ايم. آيا زمان ايستادن و انديشيدن نيست. روح ما هنوز در عصر جاهليت خاک مي خورد و از شنيدن صداي رساي پيشوايان الهي سرباز مي زند.
چرا هيچ هواپيمايي به سمت جهاني که اودرآن است، پرواز نمي کند؟ جهان موعود کجاست؟ جهان موعود چگونه زندگي و تمدن را در هم مي آميزد؟
ما در شعر و شعار غوطه ور شده ايم و حقايقي چون ظهور،پيشواي موعود و جهاني ديگر را به دست خيال و توهم برده ايم.
هنوز وقت آن نشده است که جهان دست هايش را از جيب هاي خالي اش بيرون بياورد و به سمت آسمان ببرد؟ هنوز وقت آن نشده است که جهان با همه شلوغي، جاي خالي مهدي زمان را احساس کند؟ ما فريب خورده اين پرسشيم که منجي بشر چرا دير کرده است؟ و درحقيقت ماييم که حتي حرکت نکرده ايم تا چيزي دير شود يا نشود....
ما فريب خورده اين خياليم که سعادت،آهن افزارهايي است که با دست خود مي سازيم و از بين مي بريم. جهان ما بدون او، جهان زيبايي نيست؛ جهان گل هاي کاغذي و لبخندهاي مصنوعي است؛ جهان سراب است. ديگر وقتي نمانده است. چند هيروشيماي ديگر درراهند؟ چرا دير کرده ايم؟جهان در انتظار است!.
منبع:اشارات شماره128
/خ
اکنون اما زمانه غريبي است . عصر بي نظير غيبت،روي سرزمين سايه افکنده است. زمين درمدار بين بقا و فنا در حال حرکت است و آن کنعاني در انتظار يوسف گم گشته خود مانده است.
يوسف ماجايي روي همين خاک، زمين همين آسمان،همين هوا را استنشاق مي کند.چه شده است که سال ها مي گذرد و از وعده تمام انبيا خبري نيست؟
انسان دورترين ستاره را رصد کرده است، اما از ديدن موعود محروم است. هسته اتم را شکافته است، اما درک و شوق درستي از پيشواي خود ندارد.
شب هامان چراغاني است،ولي آفتاب وجودش هنوز از پشت ابر مي تابد؟ تمدن، ما را به کدام سو مي برد؟
ما از روح خود فاصله گرفته ايم و جسم را به نقاط عجيب وهولناکي رسانده ايم. آيا زمان ايستادن و انديشيدن نيست. روح ما هنوز در عصر جاهليت خاک مي خورد و از شنيدن صداي رساي پيشوايان الهي سرباز مي زند.
چرا هيچ هواپيمايي به سمت جهاني که اودرآن است، پرواز نمي کند؟ جهان موعود کجاست؟ جهان موعود چگونه زندگي و تمدن را در هم مي آميزد؟
ما در شعر و شعار غوطه ور شده ايم و حقايقي چون ظهور،پيشواي موعود و جهاني ديگر را به دست خيال و توهم برده ايم.
هنوز وقت آن نشده است که جهان دست هايش را از جيب هاي خالي اش بيرون بياورد و به سمت آسمان ببرد؟ هنوز وقت آن نشده است که جهان با همه شلوغي، جاي خالي مهدي زمان را احساس کند؟ ما فريب خورده اين پرسشيم که منجي بشر چرا دير کرده است؟ و درحقيقت ماييم که حتي حرکت نکرده ايم تا چيزي دير شود يا نشود....
ما فريب خورده اين خياليم که سعادت،آهن افزارهايي است که با دست خود مي سازيم و از بين مي بريم. جهان ما بدون او، جهان زيبايي نيست؛ جهان گل هاي کاغذي و لبخندهاي مصنوعي است؛ جهان سراب است. ديگر وقتي نمانده است. چند هيروشيماي ديگر درراهند؟ چرا دير کرده ايم؟جهان در انتظار است!.
منبع:اشارات شماره128
/خ