مفهوم عقل از ديدگاه دو شارح اصول كافي (2)
1 ـ 6 ـ اعتبار روايات عقل از ديدگاه علامه مجلسى و ملا صدرا
1 ـ در مقدمه مرآة العقول درباره اعتبار روايات الكافى تصريح شده است:
خلاصه مطلب در اين باره و آنچه در نزد من، حق است، اين است كه وجود خبر در امثال اين اصول معتبر، جواز عمل به آن را در پى دارد، اما چارهاى از رجوع به سندها نيست تا در هنگام تعارض، بعضى از آنها بر بعضى ديگر ترجيح داده شود؛ زيرا معتبر بودن همه اين اسناد منافاتى با قوىتر بودن بعضى از آنها ندارد. و بطلان سخن گزافهگويان كه گفتهاند: «همه كتاب الكافى بر حضرت قائم(علیه السّلام) عرضه شده، چون شيخ كلينى در شهر سفرا بوده است» بر هيچ عاقلى پوشيده نيست. آرى، انكار نكردن آن حضرت و پدرانش ـ صلوات الله عليه و عليهم ـ كلينى و امثال او را در تأليفات و رواياتشان، از چيزهايى خواهد بود كه «ظن قريب به يقين» را به همراه دارد كه ايشان(علیه السّلام) به كار آنان رضايت داشتهاند و عمل به اخبار آنان را تجويز نمودهاند.[29]
2 ـ وى در «كتاب العقل و الجهل»، روايات يكم و دهم و هجدهم را «صحيح» و روايات چهارم و پنجم و سى و دوم را «موثق» مىداند.[30] البته هر يك از اين روايات، يك جنبه از ابعاد حقيقت عقل را نزد معصومين(علیهم السّلام) تبيين مىكند.
3 ـ بيشترين روايات پيرامون عقل در كتاب گرانسنگ بحارالانوار گرد آمده است. بر اساس ديدگاه كسانى كه بر اين باورند علامه مجلسى در اين دايرة المعارف حديثى فقط در صدد جمع آورى احاديث نبوده؛ بلكه روايات و احاديثى را كه داراى ارزش و اعتبارند ثبت، تدوين و ضبط نموده است، مىتوان ادعا كرد روايات عقل داراى اعتبارند؛ مگر مواردى كه ايشان تصريح به خلاف نموده باشد.[31]
يادآورى مىكنم كه بر اساس بررسى انجام شده، مرحوم علامه در «كتاب العقل و الجهل» بحار، جز در يك مورد از احاديث عقل، روايتى را تضعيف نكرده است.[32]
در اين باره دلايل و قرائنى را نيز مىتوان در كلام ملا صدرا ديد:
1 ـ ايشان پس از نقل حديث دوم مىفرمايد:
سند اين حديث ضعيف به نظر مىرسد ـ زيرا راويان ضعيفى نظير سهل بن زياد و مفضّل بن صالح و جز آنان در طريق آن وجود دارد ـ ليكن اين ضعف، زيانى به صحت مضمون آن نمىرساند، چون با «برهان عقلى» تقويت مىشود. بسيارى از احاديث رسيده درباره اصول معارف و مسائل توحيد و جز آن نيز چنين است.[33]
2 ـ ملا صدرا در بررسى تعدادى از روايات «كتاب العقل و الجهل» بر موثق بودن راويان آنها تأكيد مىورزد.[34]
بخش دوم: حمل روايات بر معانى عقل
2 ـ 1 ـ ديدگاه ملا صدرا
2 ـ1 ـ1 ـ معناى اول
2 ـ1 ـ2 ـ معناى دوم
بررسى شرح «كتاب العقل و الجهل» نشان مىدهد كه ملا صدرا هيچ يك از روايات اين كتاب را مصداق معناى اول و دوم نشمرده است.
2 ـ1 ـ3 ـ معناى سوم
الف ـ ملا صدرا حديث سوم را به معناى سوم عقل دانسته است.[35]
متن حديث:
«شخصى از امام ششم(علیه السّلام) پرسيد: عقل چيست؟ فرمود: «چيزى است كه به وسيله آن، خدا پرستش شود و بهشت به دست آيد». آن شخص گويد: گفتم: پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: آن نيرنگ است. آن شيطنت است. آن نمايش عقل را دارد، ولى عقل نيست»[36]
وى در اين باره مىگويد:
ريشه معناى اين حديث، تعقل امور و قضاياى به كار گرفته شده در كتب اخلاق است كه آنها مبادى آرا و دانشهايى هستند كه ما مىتوانيم آنها را درك كنيم تا آنها را انجام داده؛ و يا از آنها دورى گزينيم. نسبت اين قضايا با عقل به كار رفته در كتب اخلاق، مانند نسبت علوم ضرورى با عقل به كار رفته در كتاب برهان است.
پس اين دو عقل، دو جزء نفس آدمى هستند، يكى جزئى انفعالى و علمى كه از مبادى عاليه به وسيله علوم و معارفى كه غايت آنها خودشان هستند، منفعل مىشوند (ايمان به خدا و روز قيامت) و دومى، جزئى فعلى و عملى كه به سبب آرا و علومى كه غايت آنها عمل به مقتضاى آنها مىباشد، يعنى انجام طاعات و پرهيز از معاصى و تخلّق به اخلاق حسنه و رهايى از اخلاق ناپسند، در طبقات زيرين اثر مىكند و اين همان دين و شريعت است، پس هنگامى كه اين دو هدف حاصل شوند، تقرب به خدا و بريدن از غير او حاصل خواهد شد.[37]
وى در ادامه برداشت خود را تكرار مىكند:
وقتى اين مقدمات و احكام بر تو روشن شد و اين معانى و بخشها در ذهنت صورت يافت و جاى گرفت، خواهى دانست كه به چه معناهايى بين عقل و بين بد انديشى و شيطنت، خطا رخ مىدهد، واصل اشتباه از آنجا سرچشمه مىگيرد كه هر دو در انديشيدن و سرعت تعقل در امور و قضايايى كه مبادى آرا و اعتقادات است، يعنى در آنچه كه اگر خواهيم آنها را برگزينيم و يا رها نماييم، مشتركند، خواه درباره خير و آينده باشد و يا درباره شر و حال، و آنچه از تعقلات و حركات فكرى كه تعلق به دنيا دارد، خالى از زياده روى و كوتاهى و كجروى و آشفتگى و سرگشتگى و شتاب نيست، چون از افعال شياطين و پيروان طاغوت است.
و اما آنچه از بندگان حقيقى خدا صادر مىشود و تعلق به امور دين و عرفان دارد، به صورت اطمينان و آرامش و استوارى و پايدارى خواهد بود.
پس اين، برترين اخلاق نيكو، و آن، بدترين ملكات پست نفسانى است كه «جربزه» نام دارد و بلاهت و كودنى از آن بهتر مىباشد، زيرا همانگونه كه گفتهاند به رهايى و خلاص از زيركى موذيانه نزديكتر است.
بنابراين، تعريف امام(علیه السّلام) از عقل (آنچه با آن خداوند پرستش گرديده و بهشت به دست آورده شود) به همين معناى سوم بوده، از جهتى مقابل شيطنت و از سوى ديگر در برابر كودنى خواهد بود.[38]
ب ـ ملا صدرا حديث چهارم را حاوى معناى سوم يا چهارم عقل مىداند.[39]
حديث چهارم:
«دوست هر آدمى، خرد اوست و دشمن او بىخردىاش»
به توضيح ملا صدرا درباره مقصود از عقل در اين حديث توجه كنيد:
مقصود امام از اين عقل، معناى سوم يا چهارم از معانى عقل كه نزديك به هماند مىباشد، زيرا مقصود از آن، غريزؤ مشترك انسانى و علوم ضرورى كه مبادى نظرياتاند و آراى مشهور و عقل كلى هم كه نخستين مخلوق است، نيست.
عقل از آن رو دوست انسان و جهل دشمن او گرديده كه به واسطه عقل، انسان دوست را به دست مىآورد و به خيرات و نيكوييها راهنمايى مىشود، و به واسطه آن دشمنان را دفع مىنمايد و از شرور و بديها دورى مىگزيند و به اشاره آن طاعات و كارهاى نيك را انجام مىدهد و گناهان و كارهاى زشت را ترك مىكند و راه خشنودى خداوند و عبادت پروردگار را مىپويد.
و به واسطه جهل، تمامى اين امور، عكس مىشود و اضداد آن به وجود مىآيد، يعنى انسان با جهل براى خود دشمن مىتراشد، دوستانش از او مىگريزند، از راه خير و نيكى به راه شر و بدى رفته، مرتكب گناه شده، از فرمان خدا سرپيچى مىكند.
معنايى براى دوست جز آنچه مبدأ و اصل اين امور باشد و معنايى نيز براى دشمن جز آنچه مبدأ و اصل اضداد آن باشد نيست، خواه آن دوست و دشمن جوهر باشند و يا عرض، جسم باشند و يا غير جسم، درون نفس انسان باشند و يا بيرون آن، چون تمامى خصوصيات اين اشيا از حقيقت دوستى و دشمنى بيرون است، بلكه حقيقت دوست و دوستى و آنچه كه دوستى به آن تحقق مىيابد و روح معناى آن، عبارت از چيزى است كه انسان از آن بهرهمند شود و به آنچه خير و سلامت است، راهنمايى گردد.
حقيقت دشمنى و روح معناى آن، چيزى است كه انسان از آن زيان ببيند و از آن شر و بدى و شقاوت برويد و عقل و جهل نيز چنين است پس سزاوار خواهد بود كه عقل، دوست انسان و جهل، دشمن او ناميده شود.[41]
2 ـ1 ـ4 ـ معناى چهارم
حضرت رضا(علیه السّلام) در اين حديث مىفرمايد: «دوست هر انسانى عقل او و دشمنش جهل اوست»
ملا صدرا بر آن است كه مراد از عقل در اين حديث، معناى سوم يا چهارم است.
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
[29] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 22 .
[30] . همان، ذيل روايات مذكور.
[31] . آشنايى با بحارالانوار، ص 124 . آقاى احمد عابدى در فصل پنجم اين كتاب، تحت عنوان «ميزان اعتبار روايات بحارالانوار» (ص 121 ـ 132) به اين بحث پرداخته و شواهد بسيارى بر اين مدّعا اقامه كرده است كه به دليل مفصل بودن از نقل آن چشم مىپوشيم.
[32] . «أول ما خلق الله العقل»؛ بحارالانوار، ج 1 ،ص 102 .
[33] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 220 .
[34] . براى آگاهى بيشتر به اسناد احاديث يكم (ص 215) و چهارم (ص 229 ـ 231) و پنجم (ص 232) رجوع كنيد. شايسته توضيح است كه ملا صدرا حال راويان را فقط يك بار بررسى مىكند؛ از اين رو براى اطلاع از نظر ايشان بايد به اولين روايتى كه نام راوى در آن آمده است مراجعه كرد.
[35] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 225 و 228 و 229.
[36] . اصول كافى ، ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى رازى ، با ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج 1، ص 11، ح 3 .
[37] . شرح اصول الكافى، ج 1 ، ص 225 .
[38] . همان، ج 1 ، ص 228 ـ 229 .
[39] . همان، ص 231 .
[40] .همان.
[41] . همان، ص 231.
[42] . همان، ص 231 .