وزارت خارجه رضاشاه از زبان فروغي
متن زير نامه محمد علي فروغي مشهورترين سياستمدار عصر پهلوي درباره وضعيت وزارت خارجه ايران در عصر رضاشاه است. فروغي اين نامه را در بهمن 1307 زماني كه مسئوليت سفارت ايران در تركيه را داشت نوشت و مخاطب وي محمدعلي فرزين كفيل وزارت امور خارجه بوده است.
ذكر اين نكته ضروري است كه فرزين در اوج جنگ داخلي افغانستان و چند روز قبل از سقوط حكومت 10 ساله امانالله خان پادشاه آن كشور طي حكمي به عنوان سفير كبير ايران در افغانستان تعيين شد و چند روز پس از آنكه از طريق مرز مشهد رهسپار كابل حوزه مأمورت خود شد، طي حكم ديگري به كفالت وزارت امور خارجه تعيين و معرفي شد و در نتيجه پيش از آغاز فعاليت خود به عنوان سفير ايران در افغانستان، به تهران بازگشت. با اين مقدمه، اكنون نامه محمدعلي فروغي را از مبدأ استانبول، خطاب به محمدعلي فرزين ميخوانيم:
فدايت شوم، مدار امور دنيا بر تركيبي از غم و شادي و خوشي و ناخوشي و فرج و شدت است. چنانكه پس از تألم فوقالعاده از فوت مرحوم انتظامالملك كه حقيقتاً فقدان اسفانگيزي بود خبر محول شدن امور وزارت خارجه به حضرتعالي1 موجب كمال مسرت گرديد بدو جهت يكي اينكه اميدواري حاصل شد كه آن اندازه كه در قدرت و اختيار حضرتعالي است البته در جريان كارهاي وزارت خارجه كه اين اوقات گرفتار وقفه و سكته و فلج بوده، بهبودي و اصلاح روي خواهد داد ديگر اينكه اين پيشآمد حضرتعالي را از مسافرت پرزحمت افغانستان و اقامت كابل مستخلص نمود2 هر چند رأي رزين و عقل متين اعليحضرت امانالله خان اوضاع آن مملكت را به صورتي درآورد كه فعلاً تا مدتي مديد همه از اين نعمت بهرهمند خواهند بود، و راستي بنده هيچ نفهميدم چه سري داشت كه در موقعي كه ما ميدانستيم امانالله خان از سلطنت استعفا داده و حتي معلوم نبود كه زنده است يا كشته شده، و در هر صورت مسلم بود كه از كابل بيرون رفته و ديگر كسي او را به سلطنت نميشناسد3 روزنامههاي ما خبر حركت حضرتعالي و ساير اعضاي سفارت را از راه مشهد به كابل ميدادند، و بالاخره حقيقت مطلب بر ما معلوم نشد مثل بسياري از امور ديگر از اوضاع وطن عزيز كه بر بندهي بيتميز، فهم حقيقت آن همان اندازه مشكل و معما شده و حسرت آن به دلم مانده كه حسرت درك حقيقت عالم خلقت و معرفت ذات باريتعالي بر دل حكماو دانشمندان باقي است.
خلاصه از اين پيشآمد در ضمن شادي و خرسندي يك تأسف هم دارم كه قبلاً اين فقره را پيشبيني نكرده بودم و الا هرطور بود ترتيبي ميداديم كه قبل از مراجعت حضرتعالي به طهران ملاقاتي دست دهد و اوضاع اين سفارت و حوائج آن را شفاهاً براي حضرتعالي بيان كنم تا بلكه بتوانيد دستگيري بنمائيد و چون اين امر ميسر نشده ناچار بايد آن مقصود را به تحرير حاصل كنم وليكن از يك طرف هر قدر شرح و بسط و حسن بيان به كار برم تفاوت تحرير با تقرير مثل تفاوت عيان با بيان است كه شنيدن كي بود مانند ديدن و در اين مورد نوشتن كي بود مانند گفتن، و از طرف ديگر چون ناچار بيان مطلب طولاني و مفصل خواهد شد البته ماية ملالت و دردسر خواهد بود و به همين جهت چندين روز است كه از اقدام به عريضه نگاري خودداري ميكنم وليكن چون چاره نيست به قول فرانسويان همت و شجاعت خود را دو دستي گرفته قلم بر ميدارم و براي اينكه مسائل در هم و مخلوط نشود هر مطلبي را روي ورقهي جداگانه مينگارم اما بعضي كليات است كه فقط براي استحضار خاطر خودتان به طور خصوصي بايد عرض كنم و بنابراين در همين ورقه تصديع ميدهم.
آنچه بنده در اين مدت اقامت در خارجه استنباط كردهام، وزارت امور خارجهي ما از اين حيث اداري وجود خارجي ندارد و به اين دليل تمام زحمات آن بر دوش كفيل يا مقامات ديگر است. به عقيدهي بنده اول كاري كه بايد كرد اگر ممكن است فكر علاج اين درد است، هر چند قحطالرجال شايد سبب باشد كه اين درد درمان ناپذير شمرده شود و خود بنده هر وقت متصدي امري بودهام همين فقر مانع شده است از اينكه كاري صورت دهم. مثلاً وقتي كه بنده راجع به اوضاع اين سفارت يا درباب دولت تركيه و سياست دولت ايران در اين مملكت و اقداماتي كه بايد به عمل آيد مطلبي به وزارت خارجه اظهار ميكنم، بايد در آنجا اداراتي، و در رأس آن ادارات اشخاصي باشند كه اظهارات بنده را بفهمند و از مطالب سابقه داشته باشند، اگر درست ميگويم تصديق و موافقت و مساعدت كنند، اگر اشتباه كردهام به خطا واقفم سازند و بالاخره به دست وزير و كفيل و غيره تكليف را تعيين و كار را راه بيندازند. چنين چيزي در وزارت خارجه نيست هرچه ميگوئيم و ميخواهيم يا جواب نميرسد يا اگر ميرسد بيربط است و در عالم سرگرداني ميمانيم. حتي اينكه نميدانيم راپورتهاي ما به طهران ميرسد يا نميرسد، و اگر ميرسد كسي آنها را ميخواند يا نميخواند، و اگر ميخواند ميفهمد يا نميفهمد، و اگر ميفهمد تصديق دارد و ميپسندد يا ايراد و اعتراض دارد. به همين جهت است كه بنده در اوايل مأموريتم راپورتهاي مفصل مشروح چه در باب جامعة ملل و چه راجع به تركيه ميدادم، كم كم سرد شده و امروز به اداي تكليف اكتفا ميكنم.
همين حالتي كه در دستگاه وسيع وزارت خارجه مشاهده ميفرمائيد در دستگاه حقير سفارت ما هم موجود است يعني به واسطهي نبودن اعضاء كافي ـ كماً و كيفاً ـ امور سفارت مختل است و هر كاري هم كه صورت بگيرد از جزئي و كلي پس از مدتي خون دل و مراقبت و مباشرت خود بنده است. اعضاء سفارت منحصرند به يك مستشار و يك منشي اول و يك اتاشه كه مستخدم رسمي هستند. يك مترجم تركي و يك ماشيننويس فرانسه هم داريم اما ... 4
حالا قياس بفرمائيد از يك سفارتي كه حالش اين باشد چه كار ساخته ميشود. حضرتعالي خودتان در برلن وزير مختار بودهايد در صورتي كه بين آلمان و تركيه از هر جهت تفاوت از زمين تا آسمان است. به علاوه دولت ايران با دولت آلمان نه همسايه و هم سرحد است، نه ابتلاآت سياسي و اقتصادي و طوايفي و عشايري و رقابتي دارد، نه چندين هزار ايراني در خاك آلمان هست چنانكه در تركيه هستند، با اين تفصيل آيا سفارت برلن اگر كيفيت اين سفارت را داشت چه حالي داشتيد؟ و اگر بهتر بود تصور بفرمائيد كه اگر اين كيفيت را داشت چه ميكرديد؟
قوز بالا قوز مسئله جامعهي ملل است كه در آن باب هم عيناً ابتلاي سفارت تركيه را دارم بلكه بدتر، زيرا در سفارت اقلاً اعضاء ناقص داريم، براي جامعهي ملل كه هيچ اندر هيچ است و هر چه هم گفتم به جائي نرسيد.
ذكر اين نكته ضروري است كه فرزين در اوج جنگ داخلي افغانستان و چند روز قبل از سقوط حكومت 10 ساله امانالله خان پادشاه آن كشور طي حكمي به عنوان سفير كبير ايران در افغانستان تعيين شد و چند روز پس از آنكه از طريق مرز مشهد رهسپار كابل حوزه مأمورت خود شد، طي حكم ديگري به كفالت وزارت امور خارجه تعيين و معرفي شد و در نتيجه پيش از آغاز فعاليت خود به عنوان سفير ايران در افغانستان، به تهران بازگشت. با اين مقدمه، اكنون نامه محمدعلي فروغي را از مبدأ استانبول، خطاب به محمدعلي فرزين ميخوانيم:
فدايت شوم، مدار امور دنيا بر تركيبي از غم و شادي و خوشي و ناخوشي و فرج و شدت است. چنانكه پس از تألم فوقالعاده از فوت مرحوم انتظامالملك كه حقيقتاً فقدان اسفانگيزي بود خبر محول شدن امور وزارت خارجه به حضرتعالي1 موجب كمال مسرت گرديد بدو جهت يكي اينكه اميدواري حاصل شد كه آن اندازه كه در قدرت و اختيار حضرتعالي است البته در جريان كارهاي وزارت خارجه كه اين اوقات گرفتار وقفه و سكته و فلج بوده، بهبودي و اصلاح روي خواهد داد ديگر اينكه اين پيشآمد حضرتعالي را از مسافرت پرزحمت افغانستان و اقامت كابل مستخلص نمود2 هر چند رأي رزين و عقل متين اعليحضرت امانالله خان اوضاع آن مملكت را به صورتي درآورد كه فعلاً تا مدتي مديد همه از اين نعمت بهرهمند خواهند بود، و راستي بنده هيچ نفهميدم چه سري داشت كه در موقعي كه ما ميدانستيم امانالله خان از سلطنت استعفا داده و حتي معلوم نبود كه زنده است يا كشته شده، و در هر صورت مسلم بود كه از كابل بيرون رفته و ديگر كسي او را به سلطنت نميشناسد3 روزنامههاي ما خبر حركت حضرتعالي و ساير اعضاي سفارت را از راه مشهد به كابل ميدادند، و بالاخره حقيقت مطلب بر ما معلوم نشد مثل بسياري از امور ديگر از اوضاع وطن عزيز كه بر بندهي بيتميز، فهم حقيقت آن همان اندازه مشكل و معما شده و حسرت آن به دلم مانده كه حسرت درك حقيقت عالم خلقت و معرفت ذات باريتعالي بر دل حكماو دانشمندان باقي است.
خلاصه از اين پيشآمد در ضمن شادي و خرسندي يك تأسف هم دارم كه قبلاً اين فقره را پيشبيني نكرده بودم و الا هرطور بود ترتيبي ميداديم كه قبل از مراجعت حضرتعالي به طهران ملاقاتي دست دهد و اوضاع اين سفارت و حوائج آن را شفاهاً براي حضرتعالي بيان كنم تا بلكه بتوانيد دستگيري بنمائيد و چون اين امر ميسر نشده ناچار بايد آن مقصود را به تحرير حاصل كنم وليكن از يك طرف هر قدر شرح و بسط و حسن بيان به كار برم تفاوت تحرير با تقرير مثل تفاوت عيان با بيان است كه شنيدن كي بود مانند ديدن و در اين مورد نوشتن كي بود مانند گفتن، و از طرف ديگر چون ناچار بيان مطلب طولاني و مفصل خواهد شد البته ماية ملالت و دردسر خواهد بود و به همين جهت چندين روز است كه از اقدام به عريضه نگاري خودداري ميكنم وليكن چون چاره نيست به قول فرانسويان همت و شجاعت خود را دو دستي گرفته قلم بر ميدارم و براي اينكه مسائل در هم و مخلوط نشود هر مطلبي را روي ورقهي جداگانه مينگارم اما بعضي كليات است كه فقط براي استحضار خاطر خودتان به طور خصوصي بايد عرض كنم و بنابراين در همين ورقه تصديع ميدهم.
آنچه بنده در اين مدت اقامت در خارجه استنباط كردهام، وزارت امور خارجهي ما از اين حيث اداري وجود خارجي ندارد و به اين دليل تمام زحمات آن بر دوش كفيل يا مقامات ديگر است. به عقيدهي بنده اول كاري كه بايد كرد اگر ممكن است فكر علاج اين درد است، هر چند قحطالرجال شايد سبب باشد كه اين درد درمان ناپذير شمرده شود و خود بنده هر وقت متصدي امري بودهام همين فقر مانع شده است از اينكه كاري صورت دهم. مثلاً وقتي كه بنده راجع به اوضاع اين سفارت يا درباب دولت تركيه و سياست دولت ايران در اين مملكت و اقداماتي كه بايد به عمل آيد مطلبي به وزارت خارجه اظهار ميكنم، بايد در آنجا اداراتي، و در رأس آن ادارات اشخاصي باشند كه اظهارات بنده را بفهمند و از مطالب سابقه داشته باشند، اگر درست ميگويم تصديق و موافقت و مساعدت كنند، اگر اشتباه كردهام به خطا واقفم سازند و بالاخره به دست وزير و كفيل و غيره تكليف را تعيين و كار را راه بيندازند. چنين چيزي در وزارت خارجه نيست هرچه ميگوئيم و ميخواهيم يا جواب نميرسد يا اگر ميرسد بيربط است و در عالم سرگرداني ميمانيم. حتي اينكه نميدانيم راپورتهاي ما به طهران ميرسد يا نميرسد، و اگر ميرسد كسي آنها را ميخواند يا نميخواند، و اگر ميخواند ميفهمد يا نميفهمد، و اگر ميفهمد تصديق دارد و ميپسندد يا ايراد و اعتراض دارد. به همين جهت است كه بنده در اوايل مأموريتم راپورتهاي مفصل مشروح چه در باب جامعة ملل و چه راجع به تركيه ميدادم، كم كم سرد شده و امروز به اداي تكليف اكتفا ميكنم.
همين حالتي كه در دستگاه وسيع وزارت خارجه مشاهده ميفرمائيد در دستگاه حقير سفارت ما هم موجود است يعني به واسطهي نبودن اعضاء كافي ـ كماً و كيفاً ـ امور سفارت مختل است و هر كاري هم كه صورت بگيرد از جزئي و كلي پس از مدتي خون دل و مراقبت و مباشرت خود بنده است. اعضاء سفارت منحصرند به يك مستشار و يك منشي اول و يك اتاشه كه مستخدم رسمي هستند. يك مترجم تركي و يك ماشيننويس فرانسه هم داريم اما ... 4
حالا قياس بفرمائيد از يك سفارتي كه حالش اين باشد چه كار ساخته ميشود. حضرتعالي خودتان در برلن وزير مختار بودهايد در صورتي كه بين آلمان و تركيه از هر جهت تفاوت از زمين تا آسمان است. به علاوه دولت ايران با دولت آلمان نه همسايه و هم سرحد است، نه ابتلاآت سياسي و اقتصادي و طوايفي و عشايري و رقابتي دارد، نه چندين هزار ايراني در خاك آلمان هست چنانكه در تركيه هستند، با اين تفصيل آيا سفارت برلن اگر كيفيت اين سفارت را داشت چه حالي داشتيد؟ و اگر بهتر بود تصور بفرمائيد كه اگر اين كيفيت را داشت چه ميكرديد؟
قوز بالا قوز مسئله جامعهي ملل است كه در آن باب هم عيناً ابتلاي سفارت تركيه را دارم بلكه بدتر، زيرا در سفارت اقلاً اعضاء ناقص داريم، براي جامعهي ملل كه هيچ اندر هيچ است و هر چه هم گفتم به جائي نرسيد.
پي نوشت ها:
1ـ محمدعلي فرزين در 16 بهمن 1307 طي حكمي به سمت كفالت وزارت امور خارجه تعيين و معرفي شد.
2ـ فرزين سه هفته قبل از عهدهداري كفالت وزارت خارجه، حكم سفارت ايران در كابل را دريافت كرده بود.
3ـ امانالله خان همزمان با صدور احكام سفارت فرزين در كابل و سپس كفالت وزارت خارجه وي، در جريان آشوبهاي داخلي سقوط كرده بود.
4ـ فروغي در اينجا از گرفتاري و بينوائي و زندگاني خانوادگي اعضاي سفارت با دلسوزي و محبت تمام سخن رانده كه از چاپ آن خودداري كرديم.