آسيبشناسي اخلاقي غیبت
غيبت
ضرورت اجتناب و توصيه مؤكد دين به دوري گزيدن از ارتكاب غيبت، به معناي دم فروبستن و زبان در كام كشيدن يا حتي محدود ساختن ارتباطات اجتماعي نيست و نبايد به بهانه خودسازي و تطهير نفس از ايفاي وظايف و تعهداتي كه مستلزم درگير شدن در روابط مختلف اجتماعي است، شانه خالي نمود.
آثار و نتايج زير از جمله اهداف اصلي نظام اخلاقي دين از تذكار آسيبهاي رفتاري ـ از جمله غيبت ـ است كه در تعاملات بين افراد تحقق مييابد: بهينهسازي روابط انساني، آفتزدايي و رفع عوارض ناخوشايند، ايجاد انگيزهكافي براي استمرار اين روابط، تثبيت و تحكيم ارزشهاي متعالي، تقويت و ارتقاء همبستگي اجتماعي، پاسداري از كرامت انسانها، حفظ حرمت و شخصيت افراد، رفع يا كاهش زمينههاي كدورتزايي واختلاف افكني، ايجاد جامعه سالم و...
از اينرو، ضرورت انكارناپذير برقراري روابط اجتماعي ـ بسته به موقعيت افراد و انتظارات متعارف از ايشان ـ از يك سو و اجتناب كامل از ابتلا به انحرافات و آلودگيهاي اخلاقي از سوي ديگر، ما را بر آن ميدارد تا ضمن تحرك و تكاپوي مستمر در عرصههاي مختلف فعاليت جمعي و ايفاي تمام وظايف محوله، خود را از آلوده شدن به عوارض ناخوشايند اين آلودگيهاي اخلاقي كه زندگي را ناخوشايند و نامطبوع ميسازد، دور كرده و براي استقرار حياتي مطلوب گام بر داريم.
حاصل آنكه گوشزد كردن برخي عيوب و كاستيها، ايجاد حساسيتهاي لازم و طرح انتقادات سازنده در ايدهها، منشها و رفتارهاي افراد و گروهها با هدف اصلاح و رفع نواقص و بهطور كلي، دخالت و خردهگيري در هرجايي كه تعهدات ايماني و اخلاقي و الزامات حقوقي و اجتماعي اقتضا ميكند، از شمول اين قاعده مستثني است و عيبجويي در اينگونه موارد، به دليل ترتب آثار مثبت، نهتنها ممنوع نيست كه ممدوح نيز شمرده ميشود.
غيبت در آيات قرآن
يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم ولا تجسسوا و لا يغتب بعضكم بعضا ايحب، احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه واتقوا الله ان الله تواب رحيم.
اي مؤمنان از بسياري از گمانها پرهيز كنيد، چرا كه بعضي از گمانها گناه است، و [در امور ديگران] تجسس نكنيد؛ و بعضي از شما بعضي ديگر را غيبت نكند؛ آيا هيچ كدام از شما خوش دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد، كه از آن تنفر داريد؛ و از خداوند پروا كنيد كه بيگمان خداوند توبهپذير و مهربان است.
آيه فوق محكمترين، صريحترين و جامعترين آيهاي است كه در معرفي غيبت وارد شده است. اين آيه در عين ايجاز و اختصار به شيواترين وجه ممكن به بيان مقدمات، توصيف تمثيلي، حكم تكليفي، اثر وضعي، ويژگي فرد مورد غيبت، ناسازگاري آن با اقتضاء تمايلات طبيعي، علت ابتلا به آن، ابزار ايجاد مصونيت و كيفيت جبران آثار و تبعات سوء رواني آن، پرداخته است كه در اين مجال به توضيح برخي از آنها ميپردازيم.
الف) اجتناب از سوءظن:
ارتكاب غيبت به عنوان يك هنجارشكني عيني(= جوارحي) همچون همه رفتارها، در گرو تحقق برخي مقدمات ذهني و رواني و شرايط و زمينههاي خارجي است كه از جمله مهمترين آنها سوءظن نسبت به ديگران است. غيبت در حقيقت يكي از جلوههاي رفتاري و تظاهرات عيني پنداشتهاي سوئي است كه در سطح خود آگاه شخصيت فرد مغتاب فعال بوده و تحت شرايطي بروز و ظهور يافته است.
از اينرو، فرمان اكيد آيه به لزوم اجتناب از به دليل گناه آلود بودن برخي از آنها، در حقيقت توجه دادن مؤمنان نسبت به سطوح زيرين و مباني رواني اين آسيب اخلاقي است. بدون شك، رهايي كامل از ابتلا به اين سنخ آلودگيهاي ويرانگر، مستلزم هوشياري و مراقبت اخلاقي و تطهير دل از حضور و فعاليت انديشهها و ذهنيات گناه آلودي است كه در عين حرمت في نفسه، زمينهساز ساير گناهان از جمله غيبت نيز ميباشند.
مخاطب شدن مؤمنان در صدر آيه نيز از جمله نكات تأمل برانگيز آيه است و احتمالاً نمايانگر آن است كه اين سنخ تعاليم اخلاقي حياتبخش، به رغم معقوليت آن براساس معيارهاي حسن و قبح، تناسب با فطريات طبيعي افراد و نيز امكان درك تجربي آثار و پيامدهاي آن، تنها براي مؤمناني كه به
خودسازي، تربيت نفساني، انجام عمل صالح، ايجاد جامعه سالم و مطلوب، دوريگزيدن از آلودگيها و انحرافات و بالاتر از همه جلب رضايت و خشنودي خداوند، اهتمام وافر دارند، ضمانت اجراي بيشتري دارد و ايشان اشتياق مضاعفي براي پذيرش و اجراي درست اين تعاليم از خود نشان ميدهند.
ب) اجتناب از تجسس:
ج) نهي از غيبت:
د) توصيف تمثيلي:
مطابق اين بيان، غيبت كردن از برادر مؤمن (يا مطلق افراد، در صورتي كه مراد از «اخ» مذكور در آيه، اخوت طبيعي و انساني باشد نه اخوت ديني) به واقع، خوردن گوشت مردار اوست.
مفسران در وجه اين تشبيه احتمالات زيادي را مطرح ساختهاند كه هر يك به اقتضاء ذوق و ملاحظه برخي معيارها قابل توجه و درخور تأملاند. (3) لازم به ذكر است كه طبق برخي روايات، مردهخواري نه صرف يك تشبيه ادبي، بلكه تمثيل عيني، تجسم واقعي و چهره برزخي گناه غيبت است كه براي اهل بصيرت آشكارا مشهود است؛ هرچند براي ظاهربينان و غوطهوران در حجابهاي ظلماني، جنبه ادبي اين سنخ تعابير بيشتر جلوهنمايي ميكند.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه، مينويسد:
«غيبت، اعضاء جامعه را يكي بعد از ديگري فاسد ميكند، و جامعه را از قابليت تأثيرگذاري مناسبي كه از آن انتظار ميرود، ساقط ميكند. امكان برقراري ارتباط ميان افراد و تعامل و درهم آميختگي اعضا با يكديگر در فضايي امن و سالم بهگونهاي كه هر فرد به عنوان انساني متعادل و مساوي با ديگران به شمار آيد، با او رابطه اجتماعي برقرار شود، و مورد طرد و نفرت ديگران واقع نشود، چيزي است كه همگان از جامعه خود انتظار دارند. اما اگر فرد در جامعه با اوصافي نفرتآور و تحقيرآميز شناخته شود، رابطه او با ديگران نيز به ميزان قباحت اين اوصاف تضعيف شده و يا قطع ميگردد. در حقيقت مَثَل غيبت، مَثَل خورهاي است كه اعضاي بدن را يكي بعداز ديگري ميخورد و در نهايت به نابودي بدن منتهي ميشود. انسانها به انگيزه برخورداري از حيات اجتماعي كه در آن امكان برقراري ارتباطات سالم و بهرهدهي مناسب وجود داشته باشد، جامعه را تشكيل دادهاند و غيبت و ذكر عيوب فرد توسط ديگران، منزلت او را در جامعه تنزل داده و در حقيقت هويت اجتماعي جامعه را از ميان ميبرد. غيبت از فرد موجب سرشكستگي عضوي از اعضاي جامعه ميگردد و اگر اين عمل شيوع يافته و به ديگران سرايت كند، صلاح جامعه به فساد تبديل ميشود و انس، امنيت و اعتماد متقابل اعضا به هم از بين ميرود.
غيبت، قطعنظر از فاعل آن و بهطور ناآگاهانه، هويت اجتماعي جامعه را زايل ميكند و مسلما اگر جامعه به آثار و تبعات اين عمل آگاه ميبود، از ارتكاب آن اجتناب و احتراز ميكرد و از دريدن پردهاي كه خداوند بر عيوب و نقايص انسانها افكنده است مانع ميشد. خداوند بوسيله پردهپوشي از عيوب، مطلوب خود را از طريق اين خواست فطري يعني انس و الفت، تجمع و همكاري و مساعدت انسانها با يكديگر محقق ساخته است و براستي كجا ميتوان انسان عاري از جميع عيوب يافت؟!»(4)
پي نوشت :
1ـ پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله به اصحاب فرمود: آيا ميدانيد غيبت چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر ميدانند. فرمود: آن است كه درباره برادرت چيزي بگويي كه او را خوش نيايد. پرسيدند: اگر چيزي را كه ميگوييم راست باشد بازهم غيبت است؟ فرمود: اگر چيزي را كه ميگويي در او باشد، غيبتاش را كردهاي و گرنه به او تهمتزدهاي. (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، كتاب الغيبة، ح 1)
2ـ شهيد ثاني در كتاب كشف الريبه مينويسد: «حرام و گناه بودن غيبت از مسائل اتفاقي و اجماعي است بلكه آن از گناهان كبيره و هلاكت كننده است چون صريحا در برابر آن وعده آتش داده شده است.» (كشف الريبه عن احكام الغيبه، ترجمه سيدابراهيم سيدعلوي، انتشارات رسالت قلم، چ پنجم، 1365، ص 25) / ر. ك: شيخ مرتضي انصاري، مكاسب، چ دوم، 1375 ه. ق، ص .4)
3ـ برخي تفاسير، با استناد به بعضي روايات، تشبيه مذكور در آيه را نه صرفا يك تشبيه ادبي بلكه بيان ديگري از صورت واقعي و تمثيل برزخي گناه غيبت تلقي كردهاند.
ـ طبق برخي تفاسير، همانگونه كه جسم انسان از مصرف مردار نفرت طبيعي دارد، روح او نيز از ارتكاب غيبت گريزان است، هرچند در صورت ارتكاب مكرر، اين حساسيت طبيعي ممكن است به پايينترين سطح تنزل كرده و از بين برود، يا بالاتر از آن، ارتكاب گناه به يك عادت (= طبيعت ثانوي محرّف) تبديل شود.
ـ وجه ديگر، بيان توصيفي آيه را به بيان انشايي تأويل برده و از اين رو، مراد آيه اين است كه مؤمن [ياانسان] همانگونه كه بهطور طبيعي از خوردن مردار گريزان بود و بايد به اقتضاء طبع از مصرف آن اجتناب ورزد، بايد به اقتضاء نفرت فطري، از ارتكاب زشتيها نيز از دستيازيدن به غيبت پرهيز نمايد.
ـ طبق برخي تفاسير كه چندان هم جالب توجه بهنظر نميرسد، تشبيه مذكور در مقام بيان حكم تكليفي يعني حرمت شرعي غيبت است، آنگونه كه اكل مردار (جز در شرايط اضطرار) شرعا حرام است.
ـ طبق برخي تفاسير، چون فرد مورد غيبت بواسطه عدم حضور، همچون ميت قادر به دفاع از خود نيست، آيه اين دو را از اين زاويه يكسان پنداشته است.
ـ طبق برخي تفاسير، همانگونه كه انسان در اين عالم مادي به بدن نيازمند است، براي داشتن يك حيات شايسته انساني نيز به آبرو، حيثيت و مستور ماندن عيوب محتاج است. از اينرو، غيبت خصوصا در فرض شيوع، امكان تحقق واستمرار چنين حياتي را از افراد سلب ميكند.
ـ طبق برخي تفاسير، كسي كه از كسي غيبت ميكند، در واقع او را به منزله ميت پنداشته است؛ زيرا درك حضور افراد در صورتي معني مييابد كه نسبت به آنها حرمت و تعهدي احساس شود. از اينرو، فرد مورد غيبت در چشم مغتاب كالعدم انگاشته شده و حقوق، شخصيت، حيثيت و اعتبار اجتماعي او مورد تعرض واقع شده است.
ـ طبق برخي تفاسير، همانگونه كه خوردن يك جسد مردار با مصرف تدريجي تحليل رفته و به اتمام ميرسد، آبرو و شخصيت اجتماعي افراد نيز اندك اندك از طريق غيبت از ميان رفته و در گذر زمان از امكان تعامل مطلوب اجتماعي محروم خواهند شد.
4ـ علامه طباطبائي رحمهالله ، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتاب الاسلامي، چ دوم، ج 18، ص 323 و 324
/س