آسيب‏شناسي اخلاقي غیبت

پيش از ورود به بحث، تذكر نكته‏اي كه معمولاً زمينه‏ساز برخي باورهاي ناصواب و ذهنيات انحرافي و به تبع آن اتخاذ شيوه‏هاي رفتاري نامناسب است، ضروري به‏نظر مي‏رسد: ضرورت اجتناب و توصيه مؤكد دين به دوري گزيدن از ارتكاب غيبت، به معناي دم فروبستن و زبان در كام كشيدن يا حتي محدود ساختن ارتباطات اجتماعي نيست و
پنجشنبه، 2 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب‏شناسي اخلاقي غیبت
آسيب‏شناسي اخلاقي غیبت
آسيب‏شناسي اخلاقي غیبت






غيبت

پيش از ورود به بحث، تذكر نكته‏اي كه معمولاً زمينه‏ساز برخي باورهاي ناصواب و ذهنيات انحرافي و به تبع آن اتخاذ شيوه‏هاي رفتاري نامناسب است، ضروري به‏نظر مي‏رسد:
ضرورت اجتناب و توصيه مؤكد دين به دوري گزيدن از ارتكاب غيبت، به معناي دم فروبستن و زبان در كام كشيدن يا حتي محدود ساختن ارتباطات اجتماعي نيست و نبايد به بهانه خودسازي و تطهير نفس از ايفاي وظايف و تعهداتي كه مستلزم درگير شدن در روابط مختلف اجتماعي است، شانه خالي نمود.
آثار و نتايج زير از جمله اهداف اصلي نظام اخلاقي دين از تذكار آسيب‏هاي رفتاري ـ از جمله غيبت ـ است كه در تعاملات بين افراد تحقق مي‏يابد: بهينه‏سازي روابط انساني، آفت‏زدايي و رفع عوارض ناخوشايند، ايجاد انگيزه‏كافي براي استمرار اين روابط، تثبيت و تحكيم ارزش‏هاي متعالي، تقويت و ارتقاء همبستگي اجتماعي، پاسداري از كرامت انسان‏ها، حفظ حرمت و شخصيت افراد، رفع يا كاهش زمينه‏هاي كدورت‏زايي واختلاف افكني، ايجاد جامعه سالم و...
از اين‏رو، ضرورت انكارناپذير برقراري روابط اجتماعي ـ بسته به موقعيت افراد و انتظارات متعارف از ايشان ـ از يك سو و اجتناب كامل از ابتلا به انحرافات و آلودگي‏هاي اخلاقي از سوي ديگر، ما را بر آن مي‏دارد تا ضمن تحرك و تكاپوي مستمر در عرصه‏هاي مختلف فعاليت جمعي و ايفاي تمام وظايف محوله، خود را از آلوده شدن به عوارض ناخوشايند اين آلودگي‏هاي اخلاقي كه زندگي را ناخوشايند و نامطبوع مي‏سازد، دور كرده و براي استقرار حياتي مطلوب گام بر داريم.
حاصل آنكه گوشزد كردن برخي عيوب و كاستي‏ها، ايجاد حساسيت‏هاي لازم و طرح انتقادات سازنده در ايده‏ها، منش‏ها و رفتارهاي افراد و گروه‏ها با هدف اصلاح و رفع نواقص و به‏طور كلي، دخالت و خرده‏گيري در هرجايي كه تعهدات ايماني و اخلاقي و الزامات حقوقي و اجتماعي اقتضا مي‏كند، از شمول اين قاعده مستثني است و عيب‏جويي در اين‏گونه موارد، به دليل ترتب آثار مثبت، نه‏تنها ممنوع نيست كه ممدوح نيز شمرده مي‏شود.

غيبت در آيات قرآن

قرآن كريم در برخي آيات، تصريحا و تلويحا به مسأله غيبت پرداخته است كه در اين نوشتار، از هر يك به اجمال سخن خواهد رفت. اولين و مهمترين اين آيات، آيه 12 از سوره حجرات است كه مي‏فرمايد:
يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم ولا تجسسوا و لا يغتب بعضكم بعضا ايحب، احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه واتقوا الله ان الله تواب رحيم.
اي مؤمنان از بسياري از گمان‏ها پرهيز كنيد، چرا كه بعضي از گمان‏ها گناه است، و [در امور ديگران] تجسس نكنيد؛ و بعضي از شما بعضي ديگر را غيبت نكند؛ آيا هيچ كدام از شما خوش دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد، كه از آن تنفر داريد؛ و از خداوند پروا كنيد كه بي‏گمان خداوند توبه‏پذير و مهربان است.
آيه فوق محكم‏ترين، صريح‏ترين و جامع‏ترين آيه‏اي است كه در معرفي غيبت وارد شده است. اين آيه در عين ايجاز و اختصار به شيواترين وجه ممكن به بيان مقدمات، توصيف تمثيلي، حكم تكليفي، اثر وضعي، ويژگي فرد مورد غيبت، ناسازگاري آن با اقتضاء تمايلات طبيعي، علت ابتلا به آن، ابزار ايجاد مصونيت و كيفيت جبران آثار و تبعات سوء رواني آن، پرداخته است كه در اين مجال به توضيح برخي از آن‏ها مي‏پردازيم.

الف) اجتناب از سوءظن:

از ظاهر آيه شريفه چنين استفاده مي‏شود كه بين اين سه فرمان و به عبارت ديگر، نواهي سه‏گانه يعني نهي از سوءظن، نهي از تجسس و نهي از غيبت، ارتباط و پيوستگي وجود دارد؛ هرچند اين وحدت سياق براي برخي مفسران چندان مورد توجه واقع نشده است. در هر حال، اين آيه، مؤمنان را از ابتلاء به سوءظن به عنوان يك رفتار قلبي بر حذر داشته است. سوءظن هرچند به عنوان يك فعل اخلاقي خاص زمينه‏ها، علل، احكام، و آثار ويژه دارد و در برخي منابع اخلاقي، باب مستقلي را به خود اختصاص داده است، اما آنچه از ذكر آن در اين آيه بيشتر جلب توجه مي‏كند، نقش مقدمي و تمهيدي آن در سوق‏يابي به غيبت است.
ارتكاب غيبت به عنوان يك هنجارشكني عيني(= جوارحي) همچون همه رفتارها، در گرو تحقق برخي مقدمات ذهني و رواني و شرايط و زمينه‏هاي خارجي است كه از جمله مهم‏ترين آن‏ها سوءظن نسبت به ديگران است. غيبت در حقيقت يكي از جلوه‏هاي رفتاري و تظاهرات عيني پنداشت‏هاي سوئي است كه در سطح خود آگاه شخصيت فرد مغتاب فعال بوده و تحت شرايطي بروز و ظهور يافته است.
از اين‏رو، فرمان اكيد آيه به لزوم اجتناب از به دليل گناه آلود بودن برخي از آن‏ها، در حقيقت توجه دادن مؤمنان نسبت به سطوح زيرين و مباني رواني اين آسيب اخلاقي است. بدون شك، رهايي كامل از ابتلا به اين سنخ آلودگي‏هاي ويرانگر، مستلزم هوشياري و مراقبت اخلاقي و تطهير دل از حضور و فعاليت انديشه‏ها و ذهنيات گناه آلودي است كه در عين حرمت في نفسه، زمينه‏ساز ساير گناهان از جمله غيبت نيز مي‏باشند.
مخاطب شدن مؤمنان در صدر آيه نيز از جمله نكات تأمل برانگيز آيه است و احتمالاً نمايانگر آن است كه اين سنخ تعاليم اخلاقي حيات‏بخش، به رغم معقوليت آن براساس معيارهاي حسن و قبح، تناسب با فطريات طبيعي افراد و نيز امكان درك تجربي آثار و پيامدهاي آن، تنها براي مؤمناني كه به
خودسازي، تربيت نفساني، انجام عمل صالح، ايجاد جامعه سالم و مطلوب، دوري‏گزيدن از آلودگي‏ها و انحرافات و بالاتر از همه جلب رضايت و خشنودي خداوند، اهتمام وافر دارند، ضمانت اجراي بيش‏تري دارد و ايشان اشتياق مضاعفي براي پذيرش و اجراي درست اين تعاليم از خود نشان مي‏دهند.

ب) اجتناب از تجسس:

دومين فرمان آيه، بر حذر داشتن از تجسس و دخالت كردن در حريم خصوصي افراد است. تجسس و تتبع در زندگي شخصي واجتماعي افراد در صورتي كه الزامات ثانوي، ضرورت آن‏را اقتضا نكرده باشد، نقض آشكار حقوق اجتماعي افراد است. تجسس، علاوه بر قباحت ذاتي، ممنوعيت حقوقي و حرمت شرعي، از مهم‏ترين زمينه‏ها و مقدمات ابتلا به غيبت است؛ چه كشف عيوب و حصول اطلاع از وجود آن‏ها، منطقا و زمانا بر افشا و انتشار آن تقدم دارد و به همين مناسبت، آيه در مقام ردع و دفع مؤمنان، آن‏ها را از زمينه‏سازي و تدارك اسباب كه استعداد افراد را براي دست‏يازيدن به غيبت بالا مي‏برد و نيز از دست‏يابي به اطلاعاتي كه عادتا مقوم غيبت بوده و تنها با فرض در اختيار داشتن آن‏ها ميل به ارتكاب اين عمل درانسان تقويت مي‏شود، بر حذر داشته است.

ج) نهي از غيبت:

سومين فرمان كه در حقيقت، طرح موضوع اصلي مورد نظر آيه است، نهي از غيبت مي‏باشد كه در مباحث پيشين به اجمال به تعريف(1) و ذكر برخي احكام آن پرداختيم. كبيره بودن گناه غيبت و حرمت شرعي آن(2) به دلايلي مستند است كه از جمله مهم‏ترين آن‏ها، آيه شريفه مذكور است.

د) توصيف تمثيلي:

نكته بسيار جالب توجه و تأمل برانگيز آيه، تمثيل و تشبيهي است كه در توصيف غيبت وارد شده است. زشتي عمل غيبت، بزرگي آثار و تبعات سوء آن، نقش تخريبي آن در نظام روابط اجتماعي، جايگاه اين رذيله در نظام اخلاقي دين و ميزان حساسيت شرع در مواجهه با اين پديده و... از تمثيل مذكور به عيان مشهود است.
مطابق اين بيان، غيبت كردن از برادر مؤمن (يا مطلق افراد، در صورتي كه مراد از «اخ» مذكور در آيه، اخوت طبيعي و انساني باشد نه اخوت ديني) به واقع، خوردن گوشت مردار اوست.
مفسران در وجه اين تشبيه احتمالات زيادي را مطرح ساخته‏اند كه هر يك به اقتضاء ذوق و ملاحظه برخي معيارها قابل توجه و درخور تأمل‏اند. (3) لازم به ذكر است كه طبق برخي روايات، مرده‏خواري نه صرف يك تشبيه ادبي، بلكه تمثيل عيني، تجسم واقعي و چهره برزخي گناه غيبت است كه براي اهل بصيرت آشكارا مشهود است؛ هرچند براي ظاهربينان و غوطه‏وران در حجاب‏هاي ظلماني، جنبه ادبي اين سنخ تعابير بيش‏تر جلوه‏نمايي مي‏كند.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه، مي‏نويسد:
«غيبت، اعضاء جامعه را يكي بعد از ديگري فاسد مي‏كند، و جامعه را از قابليت تأثيرگذاري مناسبي كه از آن انتظار مي‏رود، ساقط مي‏كند. امكان برقراري ارتباط ميان افراد و تعامل و درهم آميختگي اعضا با يكديگر در فضايي امن و سالم به‏گونه‏اي كه هر فرد به عنوان انساني متعادل و مساوي با ديگران به شمار آيد، با او رابطه اجتماعي برقرار شود، و مورد طرد و نفرت ديگران واقع نشود، چيزي است كه همگان از جامعه خود انتظار دارند. اما اگر فرد در جامعه با اوصافي نفرت‏آور و تحقيرآميز شناخته شود، رابطه او با ديگران نيز به ميزان قباحت اين اوصاف تضعيف شده و يا قطع مي‏گردد. در حقيقت مَثَل غيبت، مَثَل خوره‏اي است كه اعضاي بدن را يكي بعداز ديگري مي‏خورد و در نهايت به نابودي بدن منتهي مي‏شود. انسان‏ها به انگيزه برخورداري از حيات اجتماعي كه در آن امكان برقراري ارتباطات سالم و بهره‏دهي مناسب وجود داشته باشد، جامعه را تشكيل داده‏اند و غيبت و ذكر عيوب فرد توسط ديگران، منزلت او را در جامعه تنزل داده و در حقيقت هويت اجتماعي جامعه را از ميان مي‏برد. غيبت از فرد موجب سرشكستگي عضوي از اعضاي جامعه مي‏گردد و اگر اين عمل شيوع يافته و به ديگران سرايت كند، صلاح جامعه به فساد تبديل مي‏شود و انس، امنيت و اعتماد متقابل اعضا به هم از بين مي‏رود.
غيبت، قطع‏نظر از فاعل آن و به‏طور ناآگاهانه، هويت اجتماعي جامعه را زايل مي‏كند و مسلما اگر جامعه به آثار و تبعات اين عمل آگاه مي‏بود، از ارتكاب آن اجتناب و احتراز مي‏كرد و از دريدن پرده‏اي كه خداوند بر عيوب و نقايص انسان‏ها افكنده است مانع مي‏شد. خداوند بوسيله پرده‏پوشي از عيوب، مطلوب خود را از طريق اين خواست فطري يعني انس و الفت، تجمع و همكاري و مساعدت انسان‏ها با يكديگر محقق ساخته است و براستي كجا مي‏توان انسان عاري از جميع عيوب يافت؟!»(4)

پي نوشت :

1ـ پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به اصحاب فرمود: آيا مي‏دانيد غيبت چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر مي‏دانند. فرمود: آن است كه درباره برادرت چيزي بگويي كه او را خوش نيايد. پرسيدند: اگر چيزي را كه مي‏گوييم راست باشد بازهم غيبت است؟ فرمود: اگر چيزي را كه مي‏گويي در او باشد، غيبت‏اش را كرده‏اي و گرنه به او تهمت‏زده‏اي. (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، كتاب الغيبة، ح 1)
2ـ شهيد ثاني در كتاب كشف الريبه مي‏نويسد: «حرام و گناه بودن غيبت از مسائل اتفاقي و اجماعي است بلكه آن از گناهان كبيره و هلاكت كننده است چون صريحا در برابر آن وعده آتش داده شده است.» (كشف الريبه عن احكام الغيبه، ترجمه سيدابراهيم سيدعلوي، انتشارات رسالت قلم، چ پنجم، 1365، ص 25) / ر. ك: شيخ مرتضي انصاري، مكاسب، چ دوم، 1375 ه. ق، ص .4)
3ـ برخي تفاسير، با استناد به بعضي روايات، تشبيه مذكور در آيه را نه صرفا يك تشبيه ادبي بلكه بيان ديگري از صورت واقعي و تمثيل برزخي گناه غيبت تلقي كرده‏اند.
ـ طبق برخي تفاسير، همانگونه كه جسم انسان از مصرف مردار نفرت طبيعي دارد، روح او نيز از ارتكاب غيبت گريزان است، هرچند در صورت ارتكاب مكرر، اين حساسيت طبيعي ممكن است به پايين‏ترين سطح تنزل كرده و از بين برود، يا بالاتر از آن، ارتكاب گناه به يك عادت (= طبيعت ثانوي محرّف) تبديل شود.
ـ وجه ديگر، بيان توصيفي آيه را به بيان انشايي تأويل برده و از اين رو، مراد آيه اين است كه مؤمن [ياانسان] همانگونه كه به‏طور طبيعي از خوردن مردار گريزان بود و بايد به اقتضاء طبع از مصرف آن اجتناب ورزد، بايد به اقتضاء نفرت فطري، از ارتكاب زشتي‏ها نيز از دست‏يازيدن به غيبت پرهيز نمايد.
ـ طبق برخي تفاسير كه چندان هم جالب توجه به‏نظر نمي‏رسد، تشبيه مذكور در مقام بيان حكم تكليفي يعني حرمت شرعي غيبت است، آن‏گونه كه اكل مردار (جز در شرايط اضطرار) شرعا حرام است.
ـ طبق برخي تفاسير، چون فرد مورد غيبت بواسطه عدم حضور، همچون ميت قادر به دفاع از خود نيست، آيه اين دو را از اين زاويه يكسان پنداشته است.
ـ طبق برخي تفاسير، همانگونه كه انسان در اين عالم مادي به بدن نيازمند است، براي داشتن يك حيات شايسته انساني نيز به آبرو، حيثيت و مستور ماندن عيوب محتاج است. از اين‏رو، غيبت خصوصا در فرض شيوع، امكان تحقق واستمرار چنين حياتي را از افراد سلب مي‏كند.
ـ طبق برخي تفاسير، كسي كه از كسي غيبت مي‏كند، در واقع او را به منزله ميت پنداشته است؛ زيرا درك حضور افراد در صورتي معني مي‏يابد كه نسبت به آن‏ها حرمت و تعهدي احساس شود. از اين‏رو، فرد مورد غيبت در چشم مغتاب كالعدم انگاشته شده و حقوق، شخصيت، حيثيت و اعتبار اجتماعي او مورد تعرض واقع شده است.
ـ طبق برخي تفاسير، همانگونه كه خوردن يك جسد مردار با مصرف تدريجي تحليل رفته و به اتمام مي‏رسد، آبرو و شخصيت اجتماعي افراد نيز اندك اندك از طريق غيبت از ميان رفته و در گذر زمان از امكان تعامل مطلوب اجتماعي محروم خواهند شد.
4ـ علامه طباطبائي رحمه‏الله ، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتاب الاسلامي، چ دوم، ج 18، ص 323 و 324

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط