بررسي تاريخ تطوّر و اصول عقايد شيعيان بهره داوودي(1)
چكيده
در اين مقاله علاوه بر بررسي كلي تاريخ اين فرقه، برخي از اصول اعتقادي و آداب و رسوم شيعيان بهره داوودي به طور مختصر مورد بررسي قرار گرفته، تصويري كلي از وضعيت ديني اين مذهب ترسيم شده است.
كليد واژهها: شيعه، اسماعيليه، نزار، مستعلي، عقيده، باطن، ميثاق.
مقدّمه
در زمان امامت امامجعفر صادق عليه السّلام، اسماعيل، فرزند بزرگ امام عليه السّلام به جانشيني پدر تعيين شد، ولي پس از مرگ نابهنگام وي كه پنج سال پيش از شهادت امام ششم شيعيان صورت گرفت، حضرت، نص امامت را بر موسي پسر ديگر خود قرار داد. با اين حال گروهي از ياران امامصادق عليه السّلام با اين انتصاب مخالفت نموده، با اصرار بر اينكه نص امامت رجوع قهقرايي نميكند و بدا نيز محال است، بر امامت اسماعيل پاي فشردند (هاچسن، 1354، ص16). گروهي از آنان حتي منكر مرگ اسماعيل شدند و مرگ او را تقيهاي براي مصونيت از سوء قصد دشمنان دانستند (پطروشفسكي،1369، ص354). اين انشعابيون سپس محمد پسر اسماعيل را امام بعدي دانستند و با عدم قبول امام موسي كاظم عليه السّلام رسماً از ساير شيعيان جدا شدند (شهرستاني، 1350، ص152). بدينسان شاخه ي نويني از تشيع پديد آمد كه پيروان آن خود را اسماعيليان يا اسماعيليه خواندند (مشكور، 1358، ص34). در زمان خلافت هارونالرشيد، خليفه ي عباسي به سبب خطري كه نسبت به حضور محمد بن اسماعيل در بغداد احساس ميكرد، وي را مورد تعقيب قرار داد (لوئيس، 1363، ص97-98). محمد چندي زنداني شد و سپس به شرط آنكه از مركز حكومت عباسيان دور گردد، آزاد شد. وي چندي در ناحيه ي دماوند، نزديك ري پنهان شد و سپس به دژي در نهاوند رفت و از آنجا رهسپار سابور و فرغانه شد و در همان مكان درگذشت.(2)
پس از مرگ محمد، اسماعيليه به طور پراكنده تبليغاتي را انجام ميدادند تا سرانجام با روي كارآمدن حكومت فاطميان مصر، اين فرقه بسيار قدرتمند شد و مبلغاني را به سراسر مملكت اسلامي آن زمان، اعزام نمود. پس از مرگ المستنصر- هشتمين خليفه ي فاطمي و امام اسماعيليها- اختلافي بين اسماعيليان بروز نمود؛ زيرا گروهي از آنان نزار پسر بزرگ وي را رهبر اسماعيليهها دانستند و گروه ديگر مستعلي فرزند كوچك وي را پيشواي اسماعيليان خواندند (مشكور، 1355، ص77). اين امر سبب بروز درگيري سختي بين دو برادر شد و به انشعاب اسماعيليهها انجاميد؛ به طوري كه پيروان نزار نسل آقاخانيههاي فعلي را تشكيل دادند (مشهورترين پيشواي آنان حسن صباح در قرن ششم هجري در زمان حكومت سلجوقيان در ايران قيام كرد و قلعه ي الموت را به عنوان پايگاه اصلي خود قرار داد) و پيروان مستعلي به «مستعليون» معروف شدند كه باقيمانده ي آنان امروزه به «بهره» موسومند (دفتري، 1375، ص290).
مستعليون در قرن ششم هجري ابتدا به يمن و از آنجا به هند مهاجرت كردند و در اين سرزمين سكونت يافتند؛ به طوري كه هنوز بخش اعظم بهرهها در هند سكونت دارند و پيشواي آنان (داعي مطلق نايب امام بيست و يكم) نيز در شهر بمبئي اقامت دارد.
در اين مقال، تلاش شده است دلايل جدا شدن بهرهها از اكثريت اسماعيليهها و تحوّلات پديد آمده در بين پيروان اين مذهب با تكيه بر اطلاعات موجود و از طريق روش ساختارگرايي كاركردي مورد بررسي قرار گيرد. بديهي است در اين ميان، نويسنده تلاش كرده است از طريق روش تاريخي متكي بر توصيف و تحليل به سؤالاتي در مورد اصول عقايد، شيوه زندگي و نحوه ي سازماندهي داخلي پيروان فرقه ي بهره پاسخ دهد.
تاريخ شيعيان بهره، تاريخ اسماعيليههاي مصر و طيبي هاي يمني
عبدالمجيد با عنوان الحافظ حكمراني خود را شروع نمود و اگرچه جانشين اصلي و مستقيم الآمر نبود، ولي سازمان مركزي مستعليها (الدعوة) جانشيني بالفعل وي را پذيرفت. با اين كار، شمار بسياري از اسماعيليهاي مستعليه در
سوريه و مصر، الحافظ را به عنوان حكمران خود پذيرفتند و در نتيجه خليفه ي فاطمي، حكمراني خود را از مصر ادامه داد. با وجود به رسميت شناخته شدن عبدالمجيد از سوي الدعوة، برخي از اجتماعات مستعليه در مصر، سوريه و يمن خط الآمر و الطيب را پيش كشيدند و از آن حمايت و طرفداري نمودند و اعلام كردند الطيب دهمين خليفه ي فاطمي و بيست و يكمين امام اسماعيلي درسال1132 غيبت نموده است. (Ibid, 1998, P. 255)
در همان زمان، اسماعيليهاي مستعلي كه به يمن مهاجرت كرده بودند، تحت حكمراني زني به نام المولاتنا حره الملكه بودند(5) كه توسط المستنصر و الآمر به عنوان حجت يمن منصوب شده بود. ملكه حره زني مسن در عين حال قدرتمند بود؛ لذا توسط سازمان مركزي اسماعيليهاي مستعلي (الدعوة) به عنوان رهبر انتخاب شد و با اين كار طرفدار و حامي الطيب پسر الآمر كه در غيبت به سر ميبرد، باقي ماند (Ibid). ملكه حره پيش از مرگ اولين داعي مطلق مستعليها، سيدنا، صاحب ذؤيب بن موسي را به اين مقام منصوب نمود و از آن زمان، آنها به طيبيها مشهور شدند (هوليستر، 1373، ص298).
در آن زمان اجتماعات اميريه در مصر و سوريه پراكنده بودند، ولي تحت رهبري داعي مطلق سوم- كه در نگاشتن جزوات مذهبي نقش مهمي داشت- توانستند نفوذ چشمگيري در كوههاي هزار به وجود آورند و پس از مدتي،
فعاليت آنها فراتر از مرزهاي يمن گسترش پيدا كرد. طيبيها همانند يمنيها تاجرپيشه بودند؛ چرا كه اين كشور در خط سير تجاري اقيانوس هند قرار داشت و داراي ارتباطات تجاري زيادي با شمال غربي هندوستان بود، لذا طيبيهاي تاجرپيشه، اجتماعات مذهبي متعددي در شهرهاي ساحلي ايجاد كردند (Salvadori, Ibid).
اسماعيليهاي طيبي در هندوستان
پس از به وجود آمدن شاخه ي طيبيهاي مستعليه نيز توجه به اعزام داعيان به هندوستان ادامه يافت. اين امر، به تدريج سبب افزايش شمار پيروان اين مذهب شد و در نتيجه ي تلاشهاي يكي از داعيان بزرگ طيبي و كراماتي كه به وي نسبت داده شد،(6) نخست وزير و پادشاه سيد هاراج جيا سنگليها و بهارمال نيز به اين آيين روي آوردند (Salvadori, Ibid)
پس از آن به تدريج شمار بسياري از گجراتيهاي هند نيز به آيين طيبي روي آوردند و تعدادشان روز به روز فزوني يافت. در قرن پانزدهم ميلادي بهرهها تحت آزار و اذيت سلاطين سني مذهب گجرات قرار گرفتند؛ ولي در عين حال اين اذيت و آزار قابل مقايسه با كشتار آنها در يمن در سالهاي بعد از آن نبود (دفتري، 1375، ص341-343).
در آن دوره، مستعليهاي هند و يمن با وجود فاصله ي جغرافيايي، همچون يك واحد عمل ميكردند و تحت اوامر يك داعي كه در يمن بود، انجام وظيفه مينمودند. در سال1531 مقام داعي مطلق به يك هندي به نام يوسف نجمالدين بن سليمان واگذار شد. وي كرسي دعوت را در يمن نگاه داشت؛ ولي جانشين وي، جلال بن حسن- كه او نيز هندي بود- ادارات مركزي دعوت را به شهر گجرات منتقل نمود و از آن پس طيبيهاي يمن توسط نماينده ي داعي مطلق در هند رهبري ميشدند؛ همانطوري كه قبلاً طيبيهاي هند توسط نماينده داعي مطلق در يمن رهبري ميشدند (History of Bohras, 2007, P.8).
با اين حال، اين ترتيب چندان دوام نيافت. درسال 1538 پس از مرگ داعي بيست و ششم (داوودبن عجبشاه) بر سر جانشيني وي اختلاف افتاد و داوود برهانالدين بن قطبشاه در شهر "Sidhpur" هند به مقام داعي مطلق نائل آمد؛ ولي نائب داعي داوود بن عجبشاه در يمن كه سليمان ابنالحسن نام داشت، ادعا كرد وي قبلاً توسط داعي بيست و ششم به اين سمت انتخاب شده است و لذا هر دو خود را داعي مطلق خواندند. اين اختلاف و شكاف از آن زمان ايجاد گشت و از آن عهد طيبيهاي يمني به سليمانيها و طيبيهاي هند به داوودي ها مشهور شدند (دفتري، 1375، ص344-345).
داووديها كه اكثريت مستعليها را تشكيل ميدادند، به تدريج روابط تجاري و بازرگاني خود را با يمن قطع نمودند و سعي كردند جامعه ي خود را در هند تقويت كنند. آنها باوجود آزار و اذيت امپراتوري مغولِ هند، جامعه ي خود را گسترش دادند و جامعه ي بهرههاي مستعليه، ستونهاي خود را در گجرات و اطراف آن استوار ساخت. كرسي دعوت نيز ابتدا براي چند سال در احمدآباد استقرار يافت و سپس به جمع نگار، ماندوي، موندار، اوجين، برهانپور و بالاخره شهر سورات منتقل گشت. ادارات مركزي بهرهها براي چندين سال طولاني در سورت باقي ماند و در همين شهر بود كه مدرسه ي ديني «الجامعة السيفيه» در سال1814م بنا نهاد شده (Salvadori, 1998, P.256).
در سالهاي بعد كه فعاليتهاي تجاري از شهر سورات به بمبئي منتقل شد، اكثر داووديها نيز به بمبئي آمدند و از اوائل قرن بيستم (1920-1921) كرسي دعوت و سازمان مركزي نيز به بمبئي منتقل گشت. از آن زمان تاكنون، مركز اصلي داعي مطلق بهرهها در هندوستان باقي مانده است و بهرهها براي ديدار رهبر خود رهسپار اين كشور ميشوند.
گفتني است با توجه به آنكه داووديها بيشتر تاجرپيشه بودهاند، لذا به فرقه ي بهره مشهور گشتهاند. كلمه "Vorhorvu" نيز در زبان گجراتي به معني تجارت است (The Encyclopaedia of Islam, 1960, P. 1255)؛ البته برخي از هندوها و مسلمانان سني نيز بهره ناميده ميشوند، ولي معمولاً در هندوستان، اسماعيليهاي مستعليه داوودي به بهرهها شهرت يافتهاند، هر چند كه خود آنها ترجيح ميدهند جامعه شيعيان اسماعيلي طيبي خوانده شوند.(7)
سلسله مراتب دعوت بهرههاي داوودي
تشكيلات شاخه ي طيبيهاي بهره بر روي محور داعي ميچرخد. آنها معتقدند نقش داعي مطلق در قرآن و همين طور در احاديث و روايات امامان اسماعيلي آمده است، ولي تفسير اين آيات باطني است نه ظاهري و لذا داعي مطلق است كه ميتواند آن را استدراك نمايد. آنان همچنين معتقدند هر امامي ميتواند در برههاي از زمان از ديدهها پنهان گردد؛ همانطور كه امام بيست و يكم، مولانا طيب در عالم «ستر» به سر ميبرد؛ لذا به اعتقاد آنها، در حال حاضر تنها يك امام در روي زمين به صورت ناپيدا زندگي ميكند كه در واقع وصي و جانشين پيامبر اكرم صلَّي الله عليه آله است و مأموريت وي از طريق داعي مطلق انجام ميگيرد (همان، ص259). امام در واقع منبع خيرات، قوانين و بالاخره قدرت نهايي است؛ لذا بهرهها معمولاً هر ملكي يا مالي را كه در راه خدا اهدا ميكنند، به نام امام خود هبه مينمايند. از ديگر اعتقادات بهرهها اين است كه تا زماني كه امام در غيبت به سر ميبرد، نماينده ي وي به نام داعي المطلق از طرف وي كارها را انجام ميدهد. سازمان مركزي بهره ها كه «دعوت» نام دارد نيز تعهد پيروي و اطاعت را از پيروان خود ميگيرد و همانطور كه امام نميتواند بدون تعيين جانشين بميرد، داعي مطلق نيز قبل از مرگ بايد جانشين خود را تعيين نمايد (همان، 260)؛ البته اين انتخاب كه همانا هدايت الهي را پيشه خود ميسازد، براساس معيار تحصيلات، آموزشهاي معنوي و اخلاقي انجام ميگيرد و لازم نيست داعي مطلقِ آينده، حتماً از بين خويشاوندان داعي مطلق انتخاب گردد.
از آنجا كه داعي مطلق، نماينده ي ويژه امام بر روي زمين است و قدرت مطلق را از وي اكتساب ميكند، بنابراين موقعيت داعي مطلق و اعتقاد به آن از امور مهم اعتقادي و آيين دينداري در ميان بهرههاست و حكمراني داعي مطلق در بين بهرههاي داوودي از درجه ي اول اهميت برخوردار است.(8)
بهرهها داعي مطلق را معصوم، لغزشناپذير و داراي دانش مذهبي لازم، يعني علم ميدانند؛ از اين رو داعي با اقتدار كامل و توليت بر تمام وجوه زندگي جامعه ي بهرهها، رئيس عالي سازمان دعوت به شمار ميآيد و با خودمختاري مطلق، حكومت ميكند.
مكان استقرار داعي مطلق، از نخستين دهههاي قرن بيستم، شهر بمبئي هندوستان بوده است (دفتري، 1375، ص358)؛ با اينحال، جايگاه دعوت داوودي كه به «ضرحي» شهرت دارد، در شهر سورات است (The Encyclopaedia of Islam, 1960, P. 1255).
دومين نفر، از نظر رتبه در جامعه ي بهره «مأذون» است(9) و سومين شخص در جامعه ي بهرهها از نظر تشكيلاتي، «مكاسر» است كه در واقع دستيار مأذون به شمار ميرود (Salvadori, 1998, P.269). اين افراد كه توسط داعي مطلق منصوب ميشوند، در علم باطن نيز تبحر دارند كه در واقع عنصر تشكيل دهنده ي ايمان بهرههاست. گفته ميشود براي رسيدن به اين درجه از علم باطن، 25 تا 30سال مطالعه لازم است (Bohra Believes, 1994, P.12).
مقام بعدي پس از «مكاسر» از آنِ مشايخ است. آنان كه به «حدود» نيز معروفند، هجده شيخ را تشكيل ميدهند و با وجود دارا بودن درجات مختلف، جملگي با عنوان بهايي صاحب خوانده ميشوند. اين مشايخ معمولاً به تعاليم اسماعيلي و زبان عربي تسلط دارند و در جامعة السيفيه تحصيل كردهاند (دفتري، 1375، ص359). ديگر مقامي كه در سلسله مراتب دعوتِ بهرههاي داوودي قرار دارد، نماينده ي ويژه داعي، موسوم به عامل است. اين عاملها كه ميان صاحب نيز خوانده ميشوند، ازسوي داعي در جامعهاي كه در برگيرنده ي بيش از پنجاه خانوار باشد، منصوب ميشوند. عاملها رياست جماعتهاي خود را برعهده دارند و كليه ي امور، اعم از مراسم ديني، ازدواج، تدفين، ختنه و مراسم اجتماعي با اجازه آنها انجام ميشود.(10) عاملين شهرهاي مهم بهرههاي داوودي، همچون برهانپور، كراچي، اوجين و بمبئي، معمولاً از بين بستان مورد اعتماد داعي مطلق برگزيده ميشوند (بنياد دائرةالمعارف تشيع، 1378، ص528).
پايينترين مرتبه در سلسله مراتب دعوت داووديها «ملا» است. ملاها معمولاً از بين افراد جامعه ي خود انتخاب ميشوند و تحت نظر عاملان انجام وظيفه ميكنند و در برخي اوقات و در هنگام غيبت عامل، نمازجماعت بهرههاي داوودي را برگزار ميكنند.گاهي اوقات برخي از وظايف تبليغي و ديني نيز به ملاها واگذار ميشود.
مشايخ و ملاها معمولاً در زمينه ي خاصي به جامعه ي خود خدمت ميكنند. اعطاي اين القاب توسط داعي صورت ميگيرد و اين مقامات پس از دريافت لقبهاي خود، صاحب عمامههاي مخصوص سفيدرنگي ميشوند كه طي مراسم مذهبي بر سر آنها نهاده ميشود (Bohra Belives, 1994, P.14).
پي نوشت:
1.تاريخ وصول 1387/1/18؛تاريخ تصويب نهايي:1387/3/13.
2.داستان زندگي محمدبن اسماعيل، پس از آنكه پيروان اسماعيليه او را امام خواندند، بسيار مفصّل است. وي، پس از امام خوانده شدن، وارد استتار شد و نقش مهمي در تحكيم ساختار عقيدتي اين مذهب ايفاء نمود. (هوليستر، 1373ش، ص233).
3. درخصوص امامت مستعلي و بر حق بودن وي، منازعات گوناگوني بين طرفداران دو فرقه صورت گرفته است. نزاريها اين امر را توطئهاي ازسوي مستعلي ميدانند؛ ولي پيروان مستعليه معتقدند هر چند نزار رسماً به امامت منصوب شده بود، ولي مستنصر پيش از مرگ بدا حاصل نمود و مستعلي را به امامت منصوب كرد(هاچسن، 1369ش، ص130)
4.طي توطئهاي كه برادرش جعفر براي او ترتيب داده بود، وزير، پنج برادر و گروه زيادي از ملازمانش به قتل رسيدند. توطئهگران، در صدد بودند مأمون ابوعبدالله را كه يكي از پسران نزار بود، به امامت برسانند. الآمر در اواخر عمرش براي آنكه پايههاي خلافت خود و فرقه المستعليه را مستحكم نمايد، كتاب الهداية الآمريه را تأليف نمود و در اين كتاب، نص مستعلي به جاي نزار را به طور كامل شرح داد(هوليستر، پيشين، ص274).
5. دوره نيابت سلطنت عبدالمجيد، دوراني پرآشوب بود. باوجود آنكه الآمر داراي فرزندي به نام طيب بود-كه مدت زماني كوتاهي پس از مرگش به دنيا آمد- ولي عبدالمجيد به ناحق در سال526 هـ.ق/1133 با لقب الحافظالدين الله خود را خليفه و امام فاطمي دانست. الحافظ، اولين خليفه ي فاطمي بود كه امامت و خلافت را از پدرش به ارث نبرده بود؛ لذا براساس سجلي كه تهيه گرديد، اينگونه وانمود شد كه كه آمر شخصاً نص خلافت و امامت را به پسرعمويش عبدالمجيد قرار داده است (Salvadori, Ibid, P.P 255_256).
6.در اكثر منابع، اعم از متقدم و متأخر اين داعي معروف عبدالله ناميده شده است. دكتر فرهاد دفتري در كتاب تاريخ و عقايد اسماعيليه، صفحة340، آصف فيضي در "Encyclopaedia of Islam"، جلد اول، صفحه 1255 و هوليستر در تشيع در هند، صفحه ي300-301 نيز وي را بنيانگذار فرقه مستعليون هند، موسوم به بهرههاي داوودي دانستهاند.
7.نويسنده به سبب جلوگيري از به درازا كشيده شدن كلام، از ذكر تاريخچه ي داووديها و سليمانيها اعم از جعفر شيرازي (بهره جعفريه)، سيدنا سيفالدين، علي بن ابراهيم سيفالدين (بهره عليه)، بهره ي نگوشيه و... خودداري نموده است.
8. داعي دربين بهرهها با القاب متفاوتي خطاب ميگردد كه عبارتند از: مولانا، حضور والا، پيشواي اعظام، آكامولا، ملاجي، صاحب و سيدنا صاحب كه همه به معني اعلي حضرت است. بهرهها وي را با پاپ مقايسه ميكنند و خود را خدمتگزار داعي مطلق ميكنند(مشاهدات ميداني پژوهشگر، 1375، دارالسلام).
9.مأذون معمولاً از بين بستگان بسيار نزديک داعي برگزيده مي شود و پس از داعي مطلق جانشين او مي شود(دفتري،پيشين،ص 358).
10.بهره ها معتقدند:براي اخذ مقام عاملي، سيزده سال مطالعه در علوم اسلامي و عقايد اسماعيليه الزامي است(بررسي هاي ميداني نگارنده،1375،درالسلام).