برون گرايي و درون گرايي اصلا چه هستند؟ برون گرايي به چه دردي مي خورد؟ درون گرايي به چه دردي مي خورد؟
در اين مقاله مي خواهيم يک تعريف دقيق کارشناسي از اين دو واژه دهان مالي شده بدهيم، انواع ريزتر برون گرايي و درون گرايي را بگوييم و برويم سراغ کاربردهايي که دانستن جنس شخصيت دارند. تا به حال فکر کرده ايد که مي شود رشته تحصيلي، شغل، محل زندگي و کلاسيک زندگي خودمان را بر اساس ويژگي هاي شخصيتمان بچينيم؟ اين شما و اين هم همه آن چيزهايي که مي خواستيد درباره برون گرايي و درون گرايي بدانيد اما يا حال پرس و جو کردن را نداشتيد يا کسي دم دستتان نبود که از او بپرسيد.
برونگرايي و درون گرايي چي هستند؟
درباره واژه هايي که زيادي در دهان مردم مي افتد، معمولا سوءتفاهم خيلي زياد است؛ درست مثل آن جمله معلم زبان هاي کاردرست که مي گويند: «درس دادن به کساني که تلفظ يا گرامر را غلط آموخته اند دو برابر زحمت دارد؛ اول يک بار بايد آن تلفظ يا گرامر غلط را از ذهنشان بيرون کني و بعد دوباره تلفظ و گرامر درست را يادشان بدهي». چون که احتمالا دانسته هاي شما درباره برون گرايي و درون گرايي هم مثل همان تلفظ هاي غلط است، اول بايد اين کلمه ها را دوباره در ذهنتان معني کنيد.
1. درون گرايي يعني چه؟
کسي که اولين بار خيلي مفصل و منظم درباره درون گرايي و برون گرايي فکرکرد، روان شناس مشهوري بود به اسم يونگ. او مي گفت درون گراها کساني هستند که وقتي در مقابل جهان بيرون قرارمي گيرند، دو دل و منفعل مي شوند. درون گراها معمولا آدم هاي توداري هستند که خودشان را بروز نمي دهند. آنها از احساسات و هيجان هايشان فقط براي دوست هاي معدود خيلي صميمي حرف مي زنند. براي همين اگر يک فرد درون گرا را ببينيد با اينکه حس مي کنيد داريد آدم مودبي را تماشا مي کنيد اما اگر او را نشناسيد، فکر مي کنيد، با آدم بي اعتنايي مواجه شده ايد. برخلاف آن چيزي که فکر مي کنيد براي درون گراها فرديت داشتن خيلي مهم نيست، آنها اتفاقا اگر عضو گروهي شوند کاملا خودشان را با آن گروه يکي و يگانه مي دانند. آنها مشابهت را بيشتر از تفاوت دوست دارند. برون گراها هميشه درون گراها را به خيالباف بودن، احساساتي بودن، عجيب و غريب بودن و ذهني گرايي متهم مي کنند.
2. برون گرايي يعني چه؟
برون گراها کلا در دنياي بيرون سير مي کنند. آنها دوست دارند که سرخوش، اجتماعي، رقابت جو، سريع و واقع گرا باشند. براي آنها هر چيزي که شفاف تر و مشخص تر باشد بهتر است. آنها ابهام را تحمل نمي کنند. غير از اين، برخلاف درون گراها، برون گراها عاشق فرديت هستند. آنها دلشان مي خواهد که با ديگران فرق داشته باشند و اين فرق داشتن را ابراز کنند. براي همين است که برون گراها خيلي رقابت جو، مستقل و حتي پرخاشگر هستند. يک آدم برون گرا گاهي حتي اشتباه قبلي خودش را نمي پذيرد و با لجاجت مي خواهد حرفش ر ابه کرسي بنشاند. درون گراها،برون گراها را به پرحرف بودن، سطحي بودن، پرخاشگر بودن و بي توجهي به ديگران متهم مي کنند. جالب اينجاست که با وجود همه اين اتهام هاي متقابل در40 سالگي معمولا آدم ها به طرف مقابل شخصيتشان مي چرخند: برون گراها درون گرا مي شوند و برعکس. اگر يادتان باشد، در يکي از شماره هاي قبل در مورد بحران 30 سالگي نوشته بوديم. فرق بحران 40 سالگي با آن بحران اين است که در30 سالگي آدم بيشتر به انتخاب هايش شک مي کند؛ انتخابهاي مثل انتخاب همسر، انتخاب شغل يا انتخاب رشته تحصيلي. اما در 40 سالگي که به قول يونگ ظهر زندگي است آدم حتي در مورد عميق ترين ويژگي هاي شخصيتي اش هم ترديد مي کند.
برون گرايي: انواع و اقسام
آدم ها در برخورد با جهان از چهار ابزار استفاده مي کنند؛ از فکرشان، از حواس پنج گانه شان، از شهودشان و از هيجان هايشان. اگرمي خواهيد دقيق تر فرق اين چهار ابزار را بفهميد، فردي را تصور کنيد که کنار يک رودخانه ايستاده است. اگر در او عاطفه و هيجان مسلط باشد محو زيبايي رودخانه مي شود. اگر تحت تسلط حواس خود باشد رودخانه را همان طور که هست مي بيند بي آنکه احساسي نسبت به آن داشته باشد، درست مثل اينکه دارد عکس يک رودخانه را مي بيند. اگر انديشه به او مسلط باشد سعي مي کند رودخانه را از نظر علمي -مثلا از لحاظ زمين شناسي- بررسي کند و بالاخره اگر شهودگرا باشد رودخانه را رازي از طبيعت تلقي مي کند که معناي عاطفي عميقي در آن پنهان است.
1. برون گراي متفکر
برون گراهاي متفکر، منطقي، واقع بين و متعصب هستند. آنها دقيقا مطابق با مقررات جامعه عمل مي کنند. آنها احساسات و هيجان هاي خودشان را سرکوب مي کنند و به همين خاطر ممکن است آدم هاي خشک و سردي به نظر برسند. آنها دانشمندان خوبي مي شوند زيرا تمرکز آنها بر آگاه شدن از دنياي بيروني و استفاده از قواعد منطقي براي توصيف کردن آن است. روان شناسان مي گويند بيشتر انگليسي ها و فرانسوي ها برون گراي متفکر اند. ژنرال دوگل فرانسوي نمونه اين جور تيپ شخصيتي است.
2. برون گراهاي حسي
آدم هاي برون گراي حسي، هم لذت جو هستند و هم سازش پذير؛ يعني هم دوست دارند که از دنيا و مافيها لذت کسب کنند و هم آن قدر به تجربه هاي جديد اشتياق دارند که با هر شرايطي مي سازند.
3. برون گراي احساساتي
برون گراهاي احساساتي، همان طور که از اسمشان برمي آيد، عاطفي، حساس و معاشرتي هستند. معمولا زنان بيشتر در اين تيپ شخصيتي قرارمي گيرند تا مردان. برون گراهاي احساسي با هيجان هايشان با دنيا ارتباط برقرار مي کنند و نه با افکارشان. آنها بيش از حد به باورها و انتظارات ديگران حساسند. در عين حال آنها به راحتي با شما صميمي مي شوند و روي هم رفته آدم هاي معاشرتي و سرزنده اي هستند. مي گويند مردم مالزي، فيليپين و ترکيه برون گراهاي احساساتي هستند.
4. برون گراي شهودي
برون گراهاي شهودي، همان طور که از اسمشان برمي آيد، آدم هاي خلاقي هستند. آنها فرصت ها را به خوبي کشف مي کنند؛ به همين خاطر در کسب و کار و البته در سياست آدم هاي موفقي هستند. آنها براساس حس ششم تصميم گيري مي کنند؛ به همين خاطر ممکن است تصميم گيري هايشان خيلي فوري به نظر برسد. مي گويند آمريکايي ها بيشتر برون گراي شهودي هستند، نمونه اش هم توماس اديسون.
درون گرايي؛ انواع و اقسام
درون گراها هم مثل برون گراها براساس همان چهار ابزار مواجهه شان با دنيا تقسيم بندي مي شوند؛ يعني يا حسي هستند يا احساسي يا شهودي يا متفکر. يک آدم درون گرا را با مختصاتي که در صفحه قبل گفتيم را تصور کنيد. حالا همين آدم را بگذاريد کنار رودخانه و همه چيزهايي که در مقدمه بخش برون گرايي انواع و اقسام گفتيم را در ذهنتان کپي پيست کنيد.
1. درون گراي متفکر
اسمش رويش است ديگر؛ درون گراي متفکر کسي که دوست دارد يک گوشه بنشيند و نظريه از خودش توليد کند. آنها دوست دارند بيشتر خودشان را بشناسند تا ديگران. ضمنا چون که درون گرا هستند با ديگران خوب کنار نمي آيند و نمي توانند درست باورهايشان را به ديگران منتقل کنند. اين افراد به جاي احساسات بر فکر تاکيد دارند و از قضاوت عملي ضعيفي برخوردار هستند. ديگران مي گويند آنهاآدم هاي يکدنده، عزلت گزين، متکبر و بي ملاحظه اي هستند. روان شناسان بين فرهنگي مي گويند مردم آلمان، هند، فنلاند و دانمارک جزو نوع شخصيتي درون گراي متفکر هستند. نمونه آدم هاي درون گراي متفکر هم سقراط و کانت مي باشند.
2. درون گراي شهودي
درون گراهاي شهودي هم تماس کمي با واقعيت دارند. اين افراد، ژرف انديش، خيال پرداز، کناره گير و بي اعتنا به مسائل علمي هستند. معلوم است که با اين توصيف ها ديگران آنها را خوب درک نمي کنند. آنها عجيب و غريب و نامتعارف به نظر مي رسند و در کنارآمدن با زندگي روزمره و برنامه ريزي براي آينده مشکل دارند. ميگويند در روسيه درون گراي شهودي زياد پيدا مي شود.
3. درون گراي احساسي
درون گراهاي احساسي تفکر منطقي را سرکوب مي کنند. اين افراد هيجان عميقي دارند ولي از ابراز علني آن خودداري مي کنند. آنها مرموز و دست نيافتني به نظر مي رسند و به ساکت بودن، متواضع بودن و بچگانه بودن گرايش دارند. آنها به احساسات و افکار ديگران اهميت زيادي نمي دهند و منزوي، سرد و از خود مطمئن به نظر مي رسند. مردم به اين آدم ها مي گويند «تودار». مي گويند اعراب درون گراي احساسي هستند.
4. درون گراي حسي
درون گراهاي حسي، منفعل، آرام و جدا از دنياي روزمره به نظر مي رسند. انگار ساکن جزيره اي هستند که دنياي روزمره هيچ ربطي به آنها ندارد. جالب اينجاست که اين آدم ها خيلي خوشبين هستند و فکر مي کنند آدم هاي دور و برشان همه کارهايشان خيرخواهانه است. جالب تر اينجاست که آنها از لحاظ زيبايي شناختي حساسند و خودشان را در قالب يک اثر هنري ابراز مي کنند. مي گويند ژاپني ها و اتريشي ها، سوئدي ها، نروژي ها و سوئيسي ها درون گراي حسي هستند. موتزارت نمونه يک درون گراي حسي است.
هرکسي را بهر کاري ساختند
دانستن درباره نوع شخصيت به چه دردي مي خورد؟
شايد سؤال کنيد که «خب گيرم که ما دانستيم که شخصيتمان از کدام نوع است، خب، که چي؟». در اين صورت بايد خدمتتان عرض شود که دانستن درباره برون گرايي و درون گرايي در چند زمينه خيلي مهم زندگي کاربرد دارد. اين چند مورد به تفکيک خدمتتان عرض مي شود:
1. انتخاب رشته تحصيلي: شما که از حالا شروع کرده ايد به خواندن کنکور سال بعد، خوب است يکي از عوامل انتخابتان را بگذاريد همين نوع شخصيت. آدم هاي درون گرا با رشته هايي مثل ادبيات، بعضي از رشته هاي هنر و بعضي از رشته هاي آزمايشگاهي حال مي کنند. يک آدم درون گرا هيچ وقت نمي تواند با درس هاي روزنامه نگاري يا علوم اجتماعي حال کند. برعکس آدم هاي برون گرا با رشته هاي اکتيو بيشتر حال مي کنند. مهندسي هاي پردردسر، روان شناسي، علوم اجتماعي، انواع رشته هاي پزشکي مددکار اجتماعي و روزنامه نگاري رشته هايي هستند که برون گراها خيلي با آنها حال مي کنند.
2. انتخاب شغل: در مملکت ما که معمولا براساس رشته تحصيلي آدم ها سرکارشان نمي روند، براي همين انتخاب شغل را جدا گذاشتيم. شما ممکن است آدم درون گرايي باشيد و برسر يک کار برون گرايانه هم گذاشته شويد اما چيزي که معلوم مي کند که در شغلتان پيشرفت مي کنيد يا نه، جور بودن شغل با جنس شخصيتتان است. آدم هاي برون گرا با شغل هايي که بيشتر با مردم سر و کار دارد حال مي کنند. فروشندگي، کار در بازار، کار در مطبوعات، کارهاي درماني، کارهاي فرهنگي و خلاصه هرچي شغل شلوغ وجود دارد، راست کار برون گراهاست. برعکس، درون گراها حتي اگر در رشته اي برون گرايانه هم تحصيل کرده باشند، سراغ شق هاي درون گرايانه اش مي روند؛ مثلا کسي که معماري خوانده بيشتر دوست دارد که کشيدن نقشه در خلوت را تجربه کند تا اداره يک شرکت شلوغ معماري را.
3. ازدواج: برون گراها با درون گراها نمي سازند و برعکس. لطفا چرت و پرت هايي مثل اينکه «همسر آينده من بايد مکمل من باشد» را کنار بگذاريد و دنبال مشابه خودتان بگرديد. توي جلسه خواستگاري هم تست شماره قبل را ببريد بزنيد ببينيد به هم مي آييد يا نه!
منبع: نشريه همشهري جوان, شماره 224