آسيبشناسي تربيت ديني
آنچه در پي ميآيد، حاصل گفت وگويي است پيرامون آسيبهايي كه نظام تربيت ديني را تهديد ميكند، با جناب حجتالاسلام و المسلمين آقاي غرويان. اين گفت و گو را با هم پي ميگيريم :
تربيت ديني از نگاه حضرتعالي به چه معناست و چه سهم و نقشي ميتواند در تعادل رفتاري و رواني كودكان، نوجوانان و جوانان داشته باشد؟
تعادل در روان و رفتار انسان، معلول عوامل مختلفي است كه در اين ميان دو عامل، نقش اساسي و بسيار مهم دارد و تربيت ديني ميتواند متصدي ايجاد آن دو عامل گردد: يكي عامل «اميد»؛ و ديگري عامل «محبت» .
وقتي ما يك جوان را در فضاي ديني تربيت ميكنيم، وي بر اساس آموزههاي ديني، انساني اميدوار بار ميآيد و دچار يأس و سرخوردگي نميشود. اميد و اعتقاد به معاد و دريافت رحمت خدا و لطف الهي، وقتي در جوان زنده ميشود، جوان دچار بنبست روحي و رواني نميگردد و از گرايش به پوچي و نيهيليسم يا بيهويت گرايي و بحران در امان ميماند. تربيتي كه بتواند «اميد» به زندگي بيافريند و تلاش و تكاپوي انسان را نتيجهبخش جلوه دهد، قطعا ميتواند در ايجاد اعتدال روحي و رواني مؤثر باشد.
ـ نكته ظريف و دقيقي كه بايد در «آفريدن اميد» به آن توجه شود اين است كه خلق اميد كاذب براي بالا بردن پتانسيل تلاش و تكاپو و جستوجوگري، اگرچه ممكن است براي مدتي كوتاه مفيد باشد، ليكن بعد از مدتي نه چندان دور و آشكار گشتن واقعيت امر، ضربهاي مهلك و جبرانناپذير وارد ميسازد. اميدآفريني وقتي ميتواند در ايجاد تعادل روحي و رواني مفيد باشد، كه چشمانداز آن واقعي و ميوه آن عيني باشد و با ساختار آفرينش و تكوين او هماهنگ باشد و در يك كلمه، اميدآفرينيها بايد در رودخانه روح و روان انسان جريان يابد تا انسان خود را بيابد و گمشده خويش را پيدا كند. نقش ديگر تربيت ديني، تأكيد بر محبت است؛ به اين معنا كه جوان دوست دارد همه او را دوست داشته باشند. از نظر روانشناسي، انسان نيازمند به همدم و مونسي است كه او را درك كند، مشكلات و ناراحتيهاي او را احساس نمايد، دلسوز او باشد و بتواند با او صحبت كند. در فرهنگ دين پيوسته اين مطلب تبليغ و تأكيد ميشود كه خداوند جوانها را دوست دارد و نسبت به همه انسانهابخصوص جوانان و نوجوانان، رحمان و رحيم است، خداوند خواستار رشد، تكامل و تعالي انسانهاست. به همين جهت، پيامبران، اولياي الهي و علماي دين هم جوان و نوجوان را دوست دارند؛ چون بنده خدا و مؤمن به او، هر كسي را كه خدا دوستدار اوست، دوستش دارد و هركسي را كه خدا دشمن اوست، دشمن ميدارد.
در تربيت ديني، اين فرهنگ ايجاد ميشود كه خدا انيس و مونس انسان است، ميتوانيم با او صحبت و درد دل و راز و نياز كنيم. او از اسرار صندوقچه دل ما باخبر است ولي در عين حال، دوست دارد بندهاش با او حرف بزند، از مشكلات و ناراحتيهاي خويش بگويد. اين احساس همدمي و آن بازگو كردن غم و غصهها و تهي ساختن انبار انباشته از عقدهها و ناراحتيها باعث ايجاد اعتدال روحي و رواني ميشود. وقتي جوان اعتدال رواني پيدا كرد، به طور طبيعي رفتارهاي فردي و اجتماعي او نيز متعادل خواهد شد.
عوامل و مباني پويايي و نشاط در تربيت ديني، بخصوص كودكان و نوجوانان چيست؟ آموزش كدام قسمت از سيره ائمه و با كدام شيوه ميتواند اين پويايي و نشاط را در نوجوانان و جوانان ايجاد كند؟
در ابتدا روي سه عامل كه حالت مبنايي براي ايجاد پويايي و نشاط دارد، تأكيد ميكنم :
1 . حبّ ذات: يعني هر انساني خودش را دوست دارد. يكي از محورهايي كه تربيت ديني بايد بر اساس آن پيگيري و دنبال شود، مسئله حبّ ذات است. يعني با شيوههاي مناسب و روشهاي پسنديده و نيكو براي جوان تبيين كنيم و به جوان بفهمانيم كه اگر خودت را دوست داري بايد متديّن باشي و كسي كه از فضاي ديني گريز دارد، با خودش در تضاد است و از خودش فرار ميكند. به بيان ديگر، جنبههاي كاربردي دين را بايد براي جوانان تبيين نمود. بسياري از جوانان ما نميدانند كاربرد تعاليم ديني كجاست و يادگيري آن چه فايدهاي دارد، از اينرو، انگيزه و نشاط مطالعه كردن، گوش دادن و يادگيري معارف ديني در آنان نيست. جوان بايد احساس كند وقتي در مسير دين حركت ميكند، در حقيقت دارد رشد و تعالي خودش را رقم ميزند و چون خودش را دوست دارد، هميشه به دنبال آن است.
2 . كمالطلبي: همه انسانها دنبال كمال خود هستند. ما معتقديم دين كه مأخوذ از جانب كمالآفرين است، مصداق واقعي كمال انسان را ميداند و تفسير ميكند. اما اگر بتوانيم مفهوم حقيقي و درست كمال را براي جوان تبيين كنيم، او به دنبال آن ميرود. مهم در اينجا، تعيين مصداق كمال است .
3 . تلاش و سعي: با الهام از آيه (ليس للانسان الا ما سعي) براي آنكه يك جوان را پويا كنيم، بايد دايم به او بگوييم كه آيندهات در گرو تلاش و سعي خودت است. بايد تنبلي را كنار بگذاري، دايم در حال فعاليت باشي و آيندهات را خودت رقم بزني. به بيان ديگر، سرنوشت انسان و عزّت و ذلّت او به دست خودش است و با تدبير و درايت و تلاش خويش آن را رقم ميزند.
اما در مورد سيره ائمه، ما اين درس را ميگيريم كه آنها به عنوان «مربّي» انسان در كنار «متربّي» بودند. با او فاصله نداشتند. آغوش آنها باز بود. دغدغه تربيت و انسانسازي داشتند. بايد كوشيد، حكايتها و قصهها و نوع رفتاري را كه با هر قشر جامعه، بخصوص با كودك و نوجوان و جوان داشتند، در متون درسي گنجاند .
با توجه به اينكه خود دين و مباني ديني جزء فطرت آدمي است و انسان در كارگاه آفرينش الهي با فطرت ديني به دنيا ميآيد و از طرفي، امروزه بحث استفاده از علوم جديد در تربيت ديني مطرح است، بعضي معتقد به تسرّي علوم جديد در تربيت ديني هستند و برخي مخالفند. آنها كه موافق هستند ميگويند: علوم جديد بايد در خدمت تربيت ديني قرار گيرد؛ چون عصر، عصر اطلاعات است و با آموزهها و اطلاعات ميتوان علوم جديد را رنگآميزي كرد و لعابكاري نمود و به خورد افراد داد تا به مسير هدايت نزديكتر شوند.
عدهاي هم ميگويند: دين، كامل است و نيازي به بهرهگيري از دانش جديد نيست. اين تطبيق و تفكيك نيست، اين استفاده از ساير علوم است. به نظر جنابعالي چگونه ميتوان از علوم جديد، بخصوص روانشناسي و جامعهشناسي در حوزه تربيت ديني، در پيشگيري از آسيبزايي و همچنين در آسيبزدايي از آن استفاده كرد؟
ما ابتدا بايد ببينيم انساني كه در روانشناسي و به طور كلي در علوم انساني تعريف ميشود چيست؟ علوم انساني بيشتر به صورت آكادميك در مغرب زمين سر و سامان گرفته است؛ با اينكه ما مباني و اصول علوم انساني را در فرهنگ اسلام به صورت بسيار غني داريم ولي متأسفانه آن چنانكه بايد و شايد در اين زمينه كار نكرديم. علماي ما كمتر به فلسفه علوم انساني پرداختهاند.
انساني كه مغرب زمين تعريف ميكند با انساني كه ما در جهانبيني الهي ميشناسيم، تفاوت دارد. اين شناخت و تعريف از انسان باعث شده كه در مسائل و راهكارهاي عملي علوم انساني تفاوتهايي داشته باشيم. ما بايد از علوم جديد استفاده كنيم، از دستاوردهاي فكر فلاسفه، متفكران و علماي علوم انساني استفاده كنيم، اما حق نداريم و نميتوانيم آنها را دربست در فضاي تربيتي خود وارد سازيم. مباني و هدفگذاريها بايد از اسلام گرفته شود. پس بهرهوري از علوم انساني و فرآوردههاي جديد علمي در تربيت انساني مفيد است، ليكن بايد فيلترگذاري و ويرايش لازم به عمل آيد و مباني و هدفگذاري را از اسلام اخذ نمود. البته اينها اموري هستند كه نيازمند كار كارشناسي هستند. اين سمينارها و همايشها ميتوانند در نحوه بهرهگيري از علوم جديد در تربيت ديني مفيد باشند.
با توجه به رسالت مهمي كه حوزه علميه و مراكز متصل به آن در تبيين مباني تربيت و روزآمد نمودن شيوههاي آن دارند، چه راهكارهايي را براي رسيدن به هدف مذكور پيشنهاد ميكنيد؟ آيا حوزه خود به تنهايي بايد اين رسالت را به دوش بكشد و يا نقش خود را بايد با همكاري ساير نهادهاي آموزشي مانند وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه ايفا نمايد؟
فقها و اصوليون و فلاسفه ما بحثهاي بسيار دقيق و عميق و گستردهاي را در مسائل مختلف علوم مربوطه انجام دادهاند. از تجربيات آنان بايد بهره جست و كار تحقيقي در زمينه علوم انساني را با استفاده از همان شيوه تحقيقي حوزه آغاز نمود. كار بايد دو سويه، اما مرتبط با هم آغاز گردد .
از يك سو، عدهاي از فضلاي آشنا و بلكه مسلط به مباني اسلام با همان شيوه تحقيقي دقيق فقها و اصوليون در مراكز و دانشكدههايي كار پژوهش در «فلسفه تعليم و تربيت»، جامعهشناسي، روانشناسي، حقوق و سياست را آغاز كنند و از سويي ديگر، ضرورت دارد اين كار تخصصي در زمينه علوم انساني به صورت مستقل در حوزه علميه آغاز گردد و نتايج حاصله، طي نشستهايي ميان صاحبنظران اين دو نهاد آموزشي (حوزه و دانشگاه) مبادله شود. البته كارهايي انجام شده ولي كافي نيست. حوزه ناچار است عدهاي از فضلاي خوشفكر و با استعداد را به زبانهاي علمي دنيا همانند انگليسي، فرانسوي و آلماني مسلط كند و متون جديد علوم انساني را در اختيار آنان قرار دهد؛ زيرا تا ما تصور درستي از آنچه در مغرب زمين مطرح است، نداشته باشيم، نميتوانيم نفيا يا اثباتا تصديق درستي داشته باشيم. بايد بدانيم آنان چه ميگويند، بعد موضعگيري كنيم و گفتههاي آنان را با مباني خود محك بزنيم و براي استفاده، آن را از لابراتوار ارزشهاي اخلاقي و ديني عبور دهيم.
با عنايت به اينكه آدمي داراي غرايز متعددي است، كداميك از غرايز بايد بيشتر تحت تربيت و مراقبت قرار گيرد؟
ريشه اكثر گناهان و خطاها، غريزه خودخواهي است. قرآن ميفرمايد: (و لقد بعثنا في كلّ امة رسولا ان اعبدواللّه و اجتنبوا الطاغوت) (نحل : 36) در هر امتي كه پيامبر فرستاديم، اولين پيامشان به امت اين بود كه خدا را عبادت و پرستش كنيد و از طاغوت دوري گزينيد. آن طاغوتي كه بايد از آن اجتناب كرد چيست؟ هر چيزي كه مانع توجّه انسان به خدا گردد، طاغوت است و ما مأموريم طاغوت را سرنگون كنيم. نزديكترين و قويترين طاغوت كه سد راه بندگي خدا، تربيت الهي و رسيدن به كمال است، خود انسان و به اصطلاح «نفس» اوست .
پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اَعدي عدوِّك نفسك التي بين جنبيك»؛ بدترين دشمن تو نفس توست، همان نفسي كه بين دو پهلويت قراردارد. بهبيانديگر،بيرحمتريندشمنت، خودت هستي.
مبارزه با طاغوت را بايد از درون خود شروع كرد، غريزه خودخواهي يا انانيت، سرچشمه بسياري از گناهان است. همين غريزه انانيت، يعني (انا خيرٌ منه) (اعراف: 12) ابليس بود كه او را از مقام عبوديت راند. قدم دوم، طاغوتزدايي اجتماعي است؛ بايد با هر آنچه كه رنگ ضدخدايي دارد و مانع رسيدن انسان به خداست مبارزه نمود .
ما بايد روح بندگي را در نسل جوان تزريق كنيم و آن را به يك فرهنگ فعال در عرصه عمل و زندگي مبدّل سازيم؛ ولي با ظرافت ويژه و به دور از افراط و تفريط اين كار بايد دنبال شود. بايد توجه داشت كه جوان غرور دارد، اما ميتوان به نحوي جوان را تربيت نمود كه غرور و شخصيت او در بندگي خدا تبلور پيدا كند. اگر غريزه «خودخواهي» كنترل نگردد، جوان را به سوي طغيانگري سوق ميدهد: (انّ الانسان ليطغي ان رءاه استغني.) (علق: 6)
در تربيت ديني، هدف اين است كه روحيه عبوديت را در جوان فعال سازيم. روحيه عبوديت و پرستش، همزاد آفرينش انسان، در عمق جان و فطرت انسان نهفته است. رسالت دستگاه آموزش جامعه فراهم كردن بستري مناسب براي هدايت و شكوفايي و فعليت يافتن آن روحيه است نه خلق و ايجاد كردن آن. روحيه عبوديت بايد به گونهاي تقويت گردد كه هركس در هر جايي كه هست، خدا را حاضر و ناظر بر خود ببيند. براي ايجاد اين روحيه بايد از مسائل معاد، سؤال و جواب قيامت و بهشت و جهنم بسيار سخن گفت.
متدينان چگونه مذهبي ميشوند؟ اينها عمري در فضاي ديني نفس ميكشند، مسجد ميروند، در نماز جمعه و جماعت و هيئتهاي مذهبي شركت ميكنند تا روح ديني پيدا كنند. با يك ساعت نشستن در كلاس ديني و شنيدن استدلالهاي خشك و بيروح، تربيت ديني صورت نميگيرد. تربيت ديني، يك تربيت مستمر و دراز مدت است. خيليها فكر ميكنند كه غريزه جنسي ريشه همه گناهان است، ولي بايد دانست كه غريزه جنسي در يك فصل و سن خاصي فعال است و بعد فروكش ميكند. اين غريزه «خودخواهي» است كه در تمام عمر و فصلهاي مختلف زندگي انسان ممكن است طغيان كند. بايد بيشتر به كنترل آن پرداخت.
محتواي آموزش كودكان، نوجوانان و جوانان چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟
محتواي آموزشي ما بايد از چند ويژگي برخوردار باشد :
1 . هماهنگي با فطرت: فطرت بشر، خداجو و خداگرا و خداخواه است. بايد در متون آموزشي، فطرت خداخواهي بشر لحاظ گردد و بستري مناسب و متوني غني و هماهنگ با ظرفيت علمي و فكري جوان و نوجوان جهت شكوفاسازي آن فطرت فراهم ساخت.
2 . هماهنگي با زيبايي: مرحوم علّامه جعفري ميفرمود: يك زيبايي محسوس داريم و يك زيبايي معقول. ايشان روي حيات معقول تأكيد داشتند. منظور از هماهنگي با زيبايي، يعني اينكه متون تربيتي بايد تقويتكننده حيات معقول و هماهنگ با خرد منطقي انسان باشد .
علّامه مطهري هم روي زيبايي معقول و معنوي تأكيد داشتند كه اين هم بايد در محتواي آموزشي بخصوص كودكان و گاهي زيبايي معقول به تنهايي ذكر ميشود. منظور از آن، زيبايي معقول و معنوي يا زيبايي عقلي و قلبي هر دو است و گاهي هر دو واژه معقول و معنوي يا عقلي و قلبي بيان ميگردد. نميشود گفت: زيبايي معقول مصداق كامل زيبايي معنوي و به عكس است. معلوم است كه اينها دو نوع زيبايي و از دو مقوله هستند. يك نوع زيبايي است كه عقل و خرد انسان قاضي و مميز آن است. اگرچه ممكن است مقدمات اوليه آن توسط علم و تجربه ممهد گردد. مثل كليه قضاياي منطقي و براهين رياضي و سخنان عادي كه بر پايه منطق استوار باشد. اما نوع ديگر زيبايي است كه نه در محدوده تشخيص حواس است و نه عقل. بلكه اين آيينه قلب است كه بايد واقعيات را آنچنان كه هست، بنماياند اگر روي آينه پردهاي ضخيم باشد، واقعيات را هيچ نشان نميدهد. اگر خاك و غبار بر آن نشسته باشد، فقط قسمتي از واقعيات را نشان ميدهد. اما آنگاه كه صاف و صيقلي باشد، هر واقعيتي اگرچه ريز در جلوي آن قرار گيرد، مينماياند. اگر قلب از حجاب غليظ گناهان كبيره و گرد و غبار صغاير به دور باشد، واقعيات باطني و ملكوتي را همانگونه كه هست نشان ميدهد. نوجوانان لحاظ شود.
3 . توجه به رواني مسائل: سن و سال جوان و نوجوان اقتضا ميكند كه ما مسائل را به صورتي غامض و پيچيده مطرح نكنيم؛ يعني بايد از طرح مباحثي كه ذات و جوهره آنها پيچيدگي در خود دارد بپرهيزيم. ما موظفيم آگاهي و معرفتهاي لازم را در قالبي ساده و روشن براي دانشآموزان بيان كنيم ولي در عين حال، مطالب بايد پشتوانه برهاني و استدلالي داشته باشد .
4 . استفاده همزمان از عقل و عاطفه: وقتي در قرآن روي صفات خدا دقت ميكنيم ميبينيم هم او را حكيم معرفي نموده است و هم رحيم و رحمن و رئوف. با بيان حكيميت، عقلانيت و با بيان رحيميت بعد عاطفي خدا را بيان كرده است. ما در تربيت ديني بايد به اين دو نكته توجه داشته باشيم .
در بررسيهاي انسانشناسي هم بايد همه ابعاد وجودي انسان در شعاع منظر انسان قرار گيرد. انسان يك موجود ذوابعاد است؛ هم داراي احساس است و هم عاقل و انديشمند. بايد از همه اين دريچهها وارد فضاي شخصيت انسان شويم. از اينرو، در تربيت ديني هم از دريچه عقل و عاطفه بايد استفاده كنيم.
آموزشهاي تربيتي را از عقل شروع كنيم يا عاطفه؟ قلمرو عقل و عاطفه را در مسائل آموزش و پرورش به طور مشخص بيان فرماييد و توضيح دهيد چگونه ميتوان از ابعاد مختلف عاطفه در تربيت ديني بهره جست؟
وقتي بناست متون تربيتي آميخته از مباحث برهاني و عاطفي باشد، اين سؤال مطرح ميشود كه سير تربيت را بايد از عواطف شروع كنيم و به عقل برسانيم يا از عقل آغاز كنيم و به عاطفه ختم كنيم .
نظر من اين است كه بايد از عواطف شروع كرد؛ چون جوانان و بخصوص كودكان و نوجوانان عاطفه نسبتا فعليت يافته دارند. بايد از معلوم آغاز نمود تا به مجهول رسيد .
عواطف غالبا در دانشآموزان نقش فعّالتري دارند، بنابراين، سير تربيت را بايد از عواطف آغاز نمود تا اعتقادات دروني عميق گردد و در سرزمين قلب ريشه بدواند. آنگاه با براهين عقلي ميتوان عواطف را آرايش و پيرايش و تعديل نمود .
در اينجا بايد اين نكته را بگويم كه بيشتر كتابهاي درسي ما از اين منظر با اشكال مواجه هستند؛ چون از آغاز، عقلانيت را سنگ بناي آموزش قرار ميدهند و با برهان و استدلال ميخواهند خدا را براي نوجوان اثبات كنند، در حالي كه اگر از عواطف و احساسات و هيجانات روحي و تبلورهاي فطرت استفاده كنيم تا اين باور ديني در جوانان جوانه زند و رشد كند و از عقل به عنوان پشتوانه براي او استدلال كنيم، مؤثرتر خواهد بود.
البته در كتابهاي دوره دبستان، مسائل عاطفي را مطرح كردهاند و در دوره راهنمايي از حكايات و قصّهها استفاده شده ولي در متوسطه از همان آغاز از استدلال و برهان بهره گرفته شده است. ولي من معتقدم كه درسهاي نخستين كتاب ديني متوسطه هم بايد بيشتر رنگ عاطفي داشته باشد و بعد به تدريج به سمت مسائل برهاني حركت كند .
من راجع به متون معارف دانشگاه هم همين نظر را دارم. شما ببينيد دانشجويان، بخصوص سال اوليها، در درس معارف مشكل دارند. اينها نشان ميدهد كه هنوز مخاطب خودمان را درك نكردهايم و نشناختهايم. نه نيازهاي علمي و فكري و ذهني آنان را درك كردهايم و نه ميدانيم دغدغهها و مسائلي كه ذهن جوان را به خود مشغول كرده است چيست؟ ضعف اعتقادات او از كجا ناشي شده و راه تقويت و جبران آن چيست؟ وقتي اسم دانشگاه و دانشجو را در ذهن و زبانمان تكرار ميكنيم، ميپنداريم هم اكنون زمان آن فرا رسيده كه هر بحث مشكلي را در اينجا مطرح كنيم. از حركت جوهري ملّاصدرا سخن بگوييم؛ در حالي كه هنوز مباحث سنگين برهاني در دانشجويان فراهم نيست. وقتي مباحث ديني و اخلاقي را همانند قرآن در قالب يك حكايت بيان ميكنيم پس از آن برهانهاي خشك را مطرح ميسازيم، با توجه به آن زمينههاي پيشين عاطفي و احساسي، تأثير بيشتري ميگذارد و زودتر ميپذيرند.
در عصر ظهور فتنهها و هجوم فرهنگهاي بيگانه، نقش و جايگاه قرآن چيست و چگونه ميتوان در تربيت ديني از آن بهره برد؟
دنيا در عصر حاضر، دنياي همراه است؛ يعني همه دنيا همراه انسان است. از سويي، بنا به آموزش الهي ميدانيم كه قرآن «هدي للنّاس» است؛ يعني كتاب هدايتگر همه انسانها است. قرآن رهبري هدايتگري همه انسانها را بدون قيد زمان و مكان به عهده دارد .
اين كلي است، بايد آن را تجزيه نمود. شيوه و مراحل بهره بردن از رهبري قرآن را مشخص نمود، آموزش روخواني، روانخواني و تسلّط بر قرائت قرآن بايد در متن آموزشي و بلكه زندگي هر مسلماني قرار گيرد و به يك فرهنگ فراگير ضروري همانند آموختن زبان مادري با تغذيه روزانه براي حفظ حيات تبديل شود. پس از تثبيت اين اصل، معتقديم كه فرهنگ شدن رهبري قرآن در زندگي انسان سه مرحله دارد كه عبارتند از: حفظ، ذكر و تدبّر.
حفظ: شخصيت هر انساني به وروديهايش بستگي دارد. خروجيها بر اساس وروديهاست. اگر وروديهاي يك جوان بار تربيتي و ديني و الهي داشته باشد، خروجيها و به بيان ديگر، گفتار و كردار و پندار او نيز صبغه و رنگ تربيتي و الهي خواهد داشت. سرآغاز صبح الفاظي كه نوجوان و جوان ميشنود يا به زبان جاري ميسازد چيست؟ اگر آيات قرآن و كلام الهي باشد، يك نوع اثر وضعي دارد و اگر الفاظ زشت و ناپسند و ركيك باشد اثر وضعي ديگر و متفاوت با اولي خواهد داشت.
بنابراين، اگر وروديهاي ذهن نوجوان و جوان، آيات قرآن باشد، بايد او را به قرائت قرآن و حفظ قرآن تشويق كنيم كه در تربيت ديني او بسيار مؤثر است، اما كافي نيست .
ذكر: يعني جوان و نوجوان را تشويق كنيم كه دايم الفاظ و كلمات قرآن را تكرار كند. اين تكرار موجب ميشود كه اولا، آنچه را كه حفظ كرده، تثبيت گردد، ثانيا، اثر تربيتي و وضعي مضاعف را همراه دارد. اينكه در احاديث داريم ذكر خدا بگوييد، يقينا بيتأثير نيست. وقتي زبان و لب، مترنم به كلمات قرآني شد، خواه ناخواه نظر و فكرش را به سوي خدا جلب ميكند و قلب را آماده دريافت نورانيّت قرآن ميسازد و روحيه تفوقگرايي و هيجانطلبي او را امضا ميكند و از افتادن در دام ترانههاي مبتذل باز ميدارد.
تدبّر: اين نيز نيمهراه است. به اصطلاح لازم است، اما كافي نيست. مسئله مهمتر تدبّر در قرآن است و مهمتر از آن، شيوهاي است كه بايد براي آموزش مفاهيم و معاني قرآن به كار گرفته شود تا جوان را به تدبّر و تعقّل در آيات قرآن وادار سازيم. اين يك هنر و ابتكار است و به مخاطبشناسي نياز دارد. آقاي قرائتي در آموزش مفاهيم قرآن يك هنرمند واقعي است .
موانع اصلي تعليم و تربيت ديني و عوامل آسيبزاي آن را به طور كلي در جامعه ما چگونه بررسي ميكنيد؟
موانع اصلي تعليم و تربيت ديني را ميتوان به دو عامل اصلي دروني و بيروني تقسيم نمود: از يك سو، در درون انسان يك سري زمينههاي عصيان و طغيان مثل هواي نفس و اميال ديگر وجود دارد كه براي مرز فعاليت آنها حد و حصري نيست. اما دين آمده اينها را كنترل كند و در مسير عبوديت به كار گيرد. و از سوي ديگر، يك سري عوامل بيروني است كه آنها نيز باعث دينگريزي نسل جوان ميشود. البته عوامل بيروني از زمينههاي عوامل دروني استفاده ميكند. در حقيقت، عوامل بيروني روي يكي از عوامل دروني انگشت ميگذارد و آن را تحريك ميكند.
تقسيمبندي ديگري هم در مورد موانع تربيتي مطرح است، تحت عنوان عوامل درون مرزي و برون مرزي. شكي نيست كه احزاب و گروههايي در دنيا هستند كه عوامل شيطانند. ذهن و فكر و دانش مخيله آنان در اجازه شيطان است؛ شيطان با زبان آنان سخن ميگويد و با قلم آنها مينويسد و با چشم آنها ميبيند و با گوش آنها ميشنود. توسط آنها طراحي و تصميمگيري ميكند. ميخواهند جامعه بشري را به سمت رذايل اخلاقي بكشانند. اينها عوامل برون از مرزهاي جغرافيايي جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم هستند.
متناظر با احزاب و تشكلها و سازمانهايي كه در برون مرزها وجود دارد در درون مرزها نيز با آن مواجه هستيم.
در روايت داريم در دوره آخرالزمان حفظ ايمان مثل نگه داشتن يك شعله آتش در كف دريا است و باز داريم در دوره آخرالزمان هركسي بتواند يك شعله ايمان را در درون خودش حفظ كند، او اهل نجات است. مفهوم و پيام حديث اين است كه نميتوان به بيرون اعتماد كرد. الان دورهاي شده كه در هواپيما، كشتي و در هر جايي روي زمين گناه وجود دارد. الان عوامل دروني و بيروني فراوان است. ما بايد به جوان يك تلنگري بزنيم كه شعله ايمان داخلي او برافروخته شود. بعضي وقتها جوانها به ما مراجعه ميكنند و ميگويند ما مدت طولاني در فلان گناه و فساد بوديم، حرف يك معلم در ما اثر كرد. حرف آن معلم با اين جوان چه بوده كه درون اين جوان را برافروخته ساخته، بايد همان حرف و زمينه و فضاي آن سخن را كشف كرد، تا بدانيم چگونه بايد تلنگر زد. مكانيزم اين حرفها چيست؟ آيا ميشود فرمولي براي اين حرفها كشف كرد؟ بايد روي آن حرفها كار شود.
چه عواملي را در درون ساختار نظام آموزش و پرورش مانع اصلي تربيت ديني صحيح ميبينيد؟
در ساختار نظام آموزش و پرورش روي سه نكته تأكيد ميشود :
1 . خودباوري مسئولان آموزش و پرورش: كساني كه متولّي تربيت نسل جوان هستند بايد باور داشته باشند كه «دين ميتواند تربيت صحيح انساني ارائه دهد» اگر در درون ساختار آموزشوپرورش از معلم و مدير مدرسه تا مدير كل و وزير و معاونان، كسي يا كساني باشند كه به اين باور قلبي نرسيده باشند و برنامهها را بر اساس آن طراحي نكنند، امر تربيت به مانع و سنگ مزاحمي برخورد كرده كه بايد ابتدا آن سنگ مزاحم را از سر راه برداشت .
2 . پرهيز از خودبيگانگي فرهنگي: يكي از موانع مهم امر تربيت ديني، از خودبيگانگي فرهنگي است كه متأسفانه در برخي از كارگزاران نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي وجود دارد. ذوقزدگي برخي از افراد مؤثر در مقابل فرهنگ مهاجم غربي و به اصطلاح غربزدگي اين باور را در آنان ايجاد كرده كه غرب انسان را خوب تربيت ميكند، انسان تربيت شده غرب ميتواند الگو قرار گيرد. اين يك مصيبت بزرگي است كه در نظام فرهنگي جامعه ما به صورت ويروس مهلك وجود دارد .
3 . خودباختگي فرهنگي: نتيجه غربزدگي و از خودبيگانگي فرهنگي، خودباختگي است. كساني كه از فرهنگ خود بريدند و مجذوب فرهنگ بيگانه شدند، هويت ملي و شخصيت انساني خويش را هيچ نميبينند. آنچه را كه او «مليت و شخصيت انساني» ميپندارد، چيزي جز ذلت و تسليمپذيري نيست .
از جهت تناسب محتواي كتابهاي آموزشي و تربيت ديني با شرايط زمان، جنابعالي ضعفها و كاستيها و ابهامات را در چه زاويه و زمينههايي ميبينيد و چه راهكاري براي حل آن پيشنهاد ميكنيد؟
توجه به سه امر در نظام آموزشي لازم و ضروري است: 1. محيط؛ 2. محتوا؛ 3. معلم .
يكي از اموري كه در تربيت ديني مؤثر است، محيط آموزشي است. همانگونه كه وقتي ما وارد يك مجلس عزا ميشويم، حالتي در ما ايجاد ميشود متفاوت با حالتي كه پس از ورود در محيط جشن و سرور در ما به وجود ميآيد. وقتي يك جوان نيز وارد محيط آموزشي ميشود در و ديوار و رنگ و نور آنجا با او حرف ميزنند و پيام ميدهند. بايد سعي شود از محيطهاي طبيعت آزاد و زمين چمن در ساعات معارف اسلامي بهره ببريم؛ مثل آقاي حسيني كه در برنامه «اخلاق در خانواده» براي جوانها بحث معاد و خداشناسي را در ميان باغ بيان ميكرد. از گل و بوته و آب جاري شروع ميكرد... اينها بعد عاطفي را در جوان به استخدام ميگيرد و زمينه تأثيرگذاري را قوي ميسازد.
محتوا بايد متناسب با ذوق و استعداد مخاطب باشد. جواني كه در رشته رياضي تحصيل ميكند، زمينه براي درك مسائل فني و استدلالي در او بيشتر از ديگران است. اگر روي اين امور كار كارشناسي صحيح انجام بگيرد و كتابهاي ديني بر حسب نوع رشتهها تنظيم گردد، ميزان اثرپذيري و درك و فهم آن بالا ميرود .
يكي از مشكلات امر آموزش و پرورش در جامعه ما مسئله چند شغلي بودن معلمان و روحانيان است كه متصديان امر آموزش و تربيت جامعه هستند. وقتي انسان مشاغل مختلفي داشته باشد، دغدغههاي ذهن او نيز متفاوت است. او نميتواند برنامه جامع و كارشناسانه طراحي كند، نقاط قوّت و ضعف كار خود را ارزيابي كند و بشناسد و در انديشه چاره و رفع موانع باشد. وقتي معلم يك شيفت ديگر مسافركشي دارد يا بنايي يا نقاشي ساختمان ميكند، اولا، سر كلاس دغدغه معاش و قول و قرارها را دارد؛ ثانيا، دانشآموزان وقتي از اين موضوع با خبر ميگردند اگرچه به زبان نياورند، در ذهن خودشان خواهند گفت: مگر به معلمان نميرسند؟ از اينرو، علم و معلم در جامعه اينقدر بيارزش است؟ انگيزه درس خواندن كاهش مييابد. تربيت ملازم با آموزش است، وقتي لازم بيانگيزه و فاقد رغبت شد، ملزوم هم تبعيت ميكند.
حكومت چه نقشي ميتواند در تربيت ديني داشته باشد؟
جامعهشناسان بحثي را تحت عنوان «نهادهاي جامعه» مطرح ميكنند. جامعهشناسان غربي دين را در كنار ساير نهادهاي اجتماع مثل خانواده و مدرسه و حكومت ميدانند. ولي من معتقدم كه دين يك «فرانهاد» است. دين در مسائل حكومت، سياست و آموزش و پرورش به شدت تأثيرگذار است .
اگر تربيت ديني در افراد ناكارآمد باشد، اين ناكارآمدي در همه جا تأثير دارد و اگر دين درست تبيين گردد و تربيت ديني به فرهنگ عمومي مبدّل گردد، آثار و نتايج آن در تمام عرصههاي علمي و گرايشهاي نظري تبلور پيدا ميكند. وقتي رئيس، مدير كل و مدير جزء در ميدان عمل خويش بايدها و نبايدهاي دين را لحاظ كرد، معلوم است كه تربيت ورودياش نيكو بوده و در نتيجه، خروجي آن هم نيكو است و اگر اهل رشوه و رابطه و زدو بندها باشد، ضعف ورودي دارد. بنابر اين، تربيت ديني بايد بر همه نهادهاي جامعه اشراف داشته باشد .
علل و عواملي كه ميتوانند در فاصله گرفتن نوجوانان و جوانان از ارزشهاي ديني و اخلاقي مؤثر باشند چيست و راهكارهاي عملي و اجرايي جذب نوجوانان و جوانان در اوضاع فعلي را چگونه بررسي ميكنيد؟
تربيت ديني نبايد همهاش حالت آمرانه داشته باشد، بلكه بايد به گونهاي باشد كه جوان به درون خويش مراجعه و پاسخ را از درون خويش بگيرد. چند سال پيش در اتوبوس نشسته بودم، جواني كنار من نشسته بود و سيگار ميكشيد. من عمامه داشتم، فكر كردم چگونه نهي از منكر كنم و به او بگويم سيگار نكشد و در عين حال، ناراحت هم نشود. ابتدا به او ميوه تعارف كردم بعد به او گفتم: من مدتي است كه ميخواهم سيگار بكشم اما خواستم اول از فوايد آن باخبر شوم بعد بكشم. امروز توفيق بود كه در خدمت شما باشم، شما سيگاري هستيد و از فوايد آن حتماً با خبر هستيد. خنديد و گفت: سيگار كه فايده ندارد. همهاش ضرر است. با تعجب پرسيدم: همه آن ضرر است! يعني شما به ضرر خودت اقدام ميكني؟
مانده بود چه جوابي بدهد. يعني يك كاري كردم كه خودش در خودش فرو رفت. «بيدار كردن وجدان افراد» يكي از شيوههاي آموزشي و تربيتي است كه قرآن به ما ياد داده است. حضرت ابراهيم وقتي وارد بتخانه شد، همه بتها را شكست. فقط بت بزرگ را نشكست و تبر را روي شانه بت بزرگ گذاشت. وقتي ابراهيم را به بتخانه كشاندند، از او پرسيدند: آيا شما با خدايان ما اينگونه برخورد كردي؟ ابراهيم نگاهي كنجكاوانه به اطراف ميكند. انگار از اين موضوع حضور ذهني ندارد، وقتي ميبيند تبر روي شانه بت بزرگ است، ميگويد: شايد كار بت بزرگ باشد كه همه را شكسته است، از او سؤال كنيد تا اگر حرف ميزند به شما پاسخ بگويد. در مقابل منطق قوي حضرت ابراهيم (علیه السّلام) به وجدان دروني خويش مراجعه كردند با «ر.ك: انبياء:63.) خودشان به همديگر خطاب كردند و گفتند شما به خاطر پرستش بتهايي كه قدرت سخن گفتن ندارند، ستمكاريد.»
از اين داستانهاي قرآن بايد الگو بگيريم .
در تربيت ديني خودمان نبايد بگوييم: «خدا گفته!» جوان وقتي از بيان و پاسخهاي شما قانع نشد و احساس تحميل كرد نميپذيرد. فشار آوردي، منكر ميشود. مثلا بگوييم: فرض كن خدايي، پيامبر و امامي وجود ندارد يا سخني در اينباره نگفته، اصلا خودت راجع به اين فكر كردهاي، عواقب و نتايج آن را بررسي كردهاي؟ نظر خود شما چيست؟ در ذهن جوان سؤال ايجاد كن تا خودش دنبال پاسخ برود.
با عنايت به اينكه حدوداً 12 درصد عمر معمولي دانشآموزان در مدارس و 88 درصد در منزل و جامعه سپري ميشود، چه ميزان از ناكارآمدي تربيت ديني و آثار و تبعات آن متوجه آموزش و پرورش است؟
درست است كه 12 درصد عمر انسان در مدرسه ميگذرد ولي چون محيط تعليم و تعلم است و دوران هم، دوران شكلگيري و رنگآميزي شدن فكر و بينش و عقيده است، نميتوان گول خورد و گفت پس مدرسه 12 درصد نقش دارد .
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/س
تربيت ديني از نگاه حضرتعالي به چه معناست و چه سهم و نقشي ميتواند در تعادل رفتاري و رواني كودكان، نوجوانان و جوانان داشته باشد؟
تعادل در روان و رفتار انسان، معلول عوامل مختلفي است كه در اين ميان دو عامل، نقش اساسي و بسيار مهم دارد و تربيت ديني ميتواند متصدي ايجاد آن دو عامل گردد: يكي عامل «اميد»؛ و ديگري عامل «محبت» .
وقتي ما يك جوان را در فضاي ديني تربيت ميكنيم، وي بر اساس آموزههاي ديني، انساني اميدوار بار ميآيد و دچار يأس و سرخوردگي نميشود. اميد و اعتقاد به معاد و دريافت رحمت خدا و لطف الهي، وقتي در جوان زنده ميشود، جوان دچار بنبست روحي و رواني نميگردد و از گرايش به پوچي و نيهيليسم يا بيهويت گرايي و بحران در امان ميماند. تربيتي كه بتواند «اميد» به زندگي بيافريند و تلاش و تكاپوي انسان را نتيجهبخش جلوه دهد، قطعا ميتواند در ايجاد اعتدال روحي و رواني مؤثر باشد.
ـ نكته ظريف و دقيقي كه بايد در «آفريدن اميد» به آن توجه شود اين است كه خلق اميد كاذب براي بالا بردن پتانسيل تلاش و تكاپو و جستوجوگري، اگرچه ممكن است براي مدتي كوتاه مفيد باشد، ليكن بعد از مدتي نه چندان دور و آشكار گشتن واقعيت امر، ضربهاي مهلك و جبرانناپذير وارد ميسازد. اميدآفريني وقتي ميتواند در ايجاد تعادل روحي و رواني مفيد باشد، كه چشمانداز آن واقعي و ميوه آن عيني باشد و با ساختار آفرينش و تكوين او هماهنگ باشد و در يك كلمه، اميدآفرينيها بايد در رودخانه روح و روان انسان جريان يابد تا انسان خود را بيابد و گمشده خويش را پيدا كند. نقش ديگر تربيت ديني، تأكيد بر محبت است؛ به اين معنا كه جوان دوست دارد همه او را دوست داشته باشند. از نظر روانشناسي، انسان نيازمند به همدم و مونسي است كه او را درك كند، مشكلات و ناراحتيهاي او را احساس نمايد، دلسوز او باشد و بتواند با او صحبت كند. در فرهنگ دين پيوسته اين مطلب تبليغ و تأكيد ميشود كه خداوند جوانها را دوست دارد و نسبت به همه انسانهابخصوص جوانان و نوجوانان، رحمان و رحيم است، خداوند خواستار رشد، تكامل و تعالي انسانهاست. به همين جهت، پيامبران، اولياي الهي و علماي دين هم جوان و نوجوان را دوست دارند؛ چون بنده خدا و مؤمن به او، هر كسي را كه خدا دوستدار اوست، دوستش دارد و هركسي را كه خدا دشمن اوست، دشمن ميدارد.
در تربيت ديني، اين فرهنگ ايجاد ميشود كه خدا انيس و مونس انسان است، ميتوانيم با او صحبت و درد دل و راز و نياز كنيم. او از اسرار صندوقچه دل ما باخبر است ولي در عين حال، دوست دارد بندهاش با او حرف بزند، از مشكلات و ناراحتيهاي خويش بگويد. اين احساس همدمي و آن بازگو كردن غم و غصهها و تهي ساختن انبار انباشته از عقدهها و ناراحتيها باعث ايجاد اعتدال روحي و رواني ميشود. وقتي جوان اعتدال رواني پيدا كرد، به طور طبيعي رفتارهاي فردي و اجتماعي او نيز متعادل خواهد شد.
عوامل و مباني پويايي و نشاط در تربيت ديني، بخصوص كودكان و نوجوانان چيست؟ آموزش كدام قسمت از سيره ائمه و با كدام شيوه ميتواند اين پويايي و نشاط را در نوجوانان و جوانان ايجاد كند؟
در ابتدا روي سه عامل كه حالت مبنايي براي ايجاد پويايي و نشاط دارد، تأكيد ميكنم :
1 . حبّ ذات: يعني هر انساني خودش را دوست دارد. يكي از محورهايي كه تربيت ديني بايد بر اساس آن پيگيري و دنبال شود، مسئله حبّ ذات است. يعني با شيوههاي مناسب و روشهاي پسنديده و نيكو براي جوان تبيين كنيم و به جوان بفهمانيم كه اگر خودت را دوست داري بايد متديّن باشي و كسي كه از فضاي ديني گريز دارد، با خودش در تضاد است و از خودش فرار ميكند. به بيان ديگر، جنبههاي كاربردي دين را بايد براي جوانان تبيين نمود. بسياري از جوانان ما نميدانند كاربرد تعاليم ديني كجاست و يادگيري آن چه فايدهاي دارد، از اينرو، انگيزه و نشاط مطالعه كردن، گوش دادن و يادگيري معارف ديني در آنان نيست. جوان بايد احساس كند وقتي در مسير دين حركت ميكند، در حقيقت دارد رشد و تعالي خودش را رقم ميزند و چون خودش را دوست دارد، هميشه به دنبال آن است.
2 . كمالطلبي: همه انسانها دنبال كمال خود هستند. ما معتقديم دين كه مأخوذ از جانب كمالآفرين است، مصداق واقعي كمال انسان را ميداند و تفسير ميكند. اما اگر بتوانيم مفهوم حقيقي و درست كمال را براي جوان تبيين كنيم، او به دنبال آن ميرود. مهم در اينجا، تعيين مصداق كمال است .
3 . تلاش و سعي: با الهام از آيه (ليس للانسان الا ما سعي) براي آنكه يك جوان را پويا كنيم، بايد دايم به او بگوييم كه آيندهات در گرو تلاش و سعي خودت است. بايد تنبلي را كنار بگذاري، دايم در حال فعاليت باشي و آيندهات را خودت رقم بزني. به بيان ديگر، سرنوشت انسان و عزّت و ذلّت او به دست خودش است و با تدبير و درايت و تلاش خويش آن را رقم ميزند.
اما در مورد سيره ائمه، ما اين درس را ميگيريم كه آنها به عنوان «مربّي» انسان در كنار «متربّي» بودند. با او فاصله نداشتند. آغوش آنها باز بود. دغدغه تربيت و انسانسازي داشتند. بايد كوشيد، حكايتها و قصهها و نوع رفتاري را كه با هر قشر جامعه، بخصوص با كودك و نوجوان و جوان داشتند، در متون درسي گنجاند .
با توجه به اينكه خود دين و مباني ديني جزء فطرت آدمي است و انسان در كارگاه آفرينش الهي با فطرت ديني به دنيا ميآيد و از طرفي، امروزه بحث استفاده از علوم جديد در تربيت ديني مطرح است، بعضي معتقد به تسرّي علوم جديد در تربيت ديني هستند و برخي مخالفند. آنها كه موافق هستند ميگويند: علوم جديد بايد در خدمت تربيت ديني قرار گيرد؛ چون عصر، عصر اطلاعات است و با آموزهها و اطلاعات ميتوان علوم جديد را رنگآميزي كرد و لعابكاري نمود و به خورد افراد داد تا به مسير هدايت نزديكتر شوند.
عدهاي هم ميگويند: دين، كامل است و نيازي به بهرهگيري از دانش جديد نيست. اين تطبيق و تفكيك نيست، اين استفاده از ساير علوم است. به نظر جنابعالي چگونه ميتوان از علوم جديد، بخصوص روانشناسي و جامعهشناسي در حوزه تربيت ديني، در پيشگيري از آسيبزايي و همچنين در آسيبزدايي از آن استفاده كرد؟
ما ابتدا بايد ببينيم انساني كه در روانشناسي و به طور كلي در علوم انساني تعريف ميشود چيست؟ علوم انساني بيشتر به صورت آكادميك در مغرب زمين سر و سامان گرفته است؛ با اينكه ما مباني و اصول علوم انساني را در فرهنگ اسلام به صورت بسيار غني داريم ولي متأسفانه آن چنانكه بايد و شايد در اين زمينه كار نكرديم. علماي ما كمتر به فلسفه علوم انساني پرداختهاند.
انساني كه مغرب زمين تعريف ميكند با انساني كه ما در جهانبيني الهي ميشناسيم، تفاوت دارد. اين شناخت و تعريف از انسان باعث شده كه در مسائل و راهكارهاي عملي علوم انساني تفاوتهايي داشته باشيم. ما بايد از علوم جديد استفاده كنيم، از دستاوردهاي فكر فلاسفه، متفكران و علماي علوم انساني استفاده كنيم، اما حق نداريم و نميتوانيم آنها را دربست در فضاي تربيتي خود وارد سازيم. مباني و هدفگذاريها بايد از اسلام گرفته شود. پس بهرهوري از علوم انساني و فرآوردههاي جديد علمي در تربيت انساني مفيد است، ليكن بايد فيلترگذاري و ويرايش لازم به عمل آيد و مباني و هدفگذاري را از اسلام اخذ نمود. البته اينها اموري هستند كه نيازمند كار كارشناسي هستند. اين سمينارها و همايشها ميتوانند در نحوه بهرهگيري از علوم جديد در تربيت ديني مفيد باشند.
با توجه به رسالت مهمي كه حوزه علميه و مراكز متصل به آن در تبيين مباني تربيت و روزآمد نمودن شيوههاي آن دارند، چه راهكارهايي را براي رسيدن به هدف مذكور پيشنهاد ميكنيد؟ آيا حوزه خود به تنهايي بايد اين رسالت را به دوش بكشد و يا نقش خود را بايد با همكاري ساير نهادهاي آموزشي مانند وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه ايفا نمايد؟
فقها و اصوليون و فلاسفه ما بحثهاي بسيار دقيق و عميق و گستردهاي را در مسائل مختلف علوم مربوطه انجام دادهاند. از تجربيات آنان بايد بهره جست و كار تحقيقي در زمينه علوم انساني را با استفاده از همان شيوه تحقيقي حوزه آغاز نمود. كار بايد دو سويه، اما مرتبط با هم آغاز گردد .
از يك سو، عدهاي از فضلاي آشنا و بلكه مسلط به مباني اسلام با همان شيوه تحقيقي دقيق فقها و اصوليون در مراكز و دانشكدههايي كار پژوهش در «فلسفه تعليم و تربيت»، جامعهشناسي، روانشناسي، حقوق و سياست را آغاز كنند و از سويي ديگر، ضرورت دارد اين كار تخصصي در زمينه علوم انساني به صورت مستقل در حوزه علميه آغاز گردد و نتايج حاصله، طي نشستهايي ميان صاحبنظران اين دو نهاد آموزشي (حوزه و دانشگاه) مبادله شود. البته كارهايي انجام شده ولي كافي نيست. حوزه ناچار است عدهاي از فضلاي خوشفكر و با استعداد را به زبانهاي علمي دنيا همانند انگليسي، فرانسوي و آلماني مسلط كند و متون جديد علوم انساني را در اختيار آنان قرار دهد؛ زيرا تا ما تصور درستي از آنچه در مغرب زمين مطرح است، نداشته باشيم، نميتوانيم نفيا يا اثباتا تصديق درستي داشته باشيم. بايد بدانيم آنان چه ميگويند، بعد موضعگيري كنيم و گفتههاي آنان را با مباني خود محك بزنيم و براي استفاده، آن را از لابراتوار ارزشهاي اخلاقي و ديني عبور دهيم.
با عنايت به اينكه آدمي داراي غرايز متعددي است، كداميك از غرايز بايد بيشتر تحت تربيت و مراقبت قرار گيرد؟
ريشه اكثر گناهان و خطاها، غريزه خودخواهي است. قرآن ميفرمايد: (و لقد بعثنا في كلّ امة رسولا ان اعبدواللّه و اجتنبوا الطاغوت) (نحل : 36) در هر امتي كه پيامبر فرستاديم، اولين پيامشان به امت اين بود كه خدا را عبادت و پرستش كنيد و از طاغوت دوري گزينيد. آن طاغوتي كه بايد از آن اجتناب كرد چيست؟ هر چيزي كه مانع توجّه انسان به خدا گردد، طاغوت است و ما مأموريم طاغوت را سرنگون كنيم. نزديكترين و قويترين طاغوت كه سد راه بندگي خدا، تربيت الهي و رسيدن به كمال است، خود انسان و به اصطلاح «نفس» اوست .
پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اَعدي عدوِّك نفسك التي بين جنبيك»؛ بدترين دشمن تو نفس توست، همان نفسي كه بين دو پهلويت قراردارد. بهبيانديگر،بيرحمتريندشمنت، خودت هستي.
مبارزه با طاغوت را بايد از درون خود شروع كرد، غريزه خودخواهي يا انانيت، سرچشمه بسياري از گناهان است. همين غريزه انانيت، يعني (انا خيرٌ منه) (اعراف: 12) ابليس بود كه او را از مقام عبوديت راند. قدم دوم، طاغوتزدايي اجتماعي است؛ بايد با هر آنچه كه رنگ ضدخدايي دارد و مانع رسيدن انسان به خداست مبارزه نمود .
ما بايد روح بندگي را در نسل جوان تزريق كنيم و آن را به يك فرهنگ فعال در عرصه عمل و زندگي مبدّل سازيم؛ ولي با ظرافت ويژه و به دور از افراط و تفريط اين كار بايد دنبال شود. بايد توجه داشت كه جوان غرور دارد، اما ميتوان به نحوي جوان را تربيت نمود كه غرور و شخصيت او در بندگي خدا تبلور پيدا كند. اگر غريزه «خودخواهي» كنترل نگردد، جوان را به سوي طغيانگري سوق ميدهد: (انّ الانسان ليطغي ان رءاه استغني.) (علق: 6)
در تربيت ديني، هدف اين است كه روحيه عبوديت را در جوان فعال سازيم. روحيه عبوديت و پرستش، همزاد آفرينش انسان، در عمق جان و فطرت انسان نهفته است. رسالت دستگاه آموزش جامعه فراهم كردن بستري مناسب براي هدايت و شكوفايي و فعليت يافتن آن روحيه است نه خلق و ايجاد كردن آن. روحيه عبوديت بايد به گونهاي تقويت گردد كه هركس در هر جايي كه هست، خدا را حاضر و ناظر بر خود ببيند. براي ايجاد اين روحيه بايد از مسائل معاد، سؤال و جواب قيامت و بهشت و جهنم بسيار سخن گفت.
متدينان چگونه مذهبي ميشوند؟ اينها عمري در فضاي ديني نفس ميكشند، مسجد ميروند، در نماز جمعه و جماعت و هيئتهاي مذهبي شركت ميكنند تا روح ديني پيدا كنند. با يك ساعت نشستن در كلاس ديني و شنيدن استدلالهاي خشك و بيروح، تربيت ديني صورت نميگيرد. تربيت ديني، يك تربيت مستمر و دراز مدت است. خيليها فكر ميكنند كه غريزه جنسي ريشه همه گناهان است، ولي بايد دانست كه غريزه جنسي در يك فصل و سن خاصي فعال است و بعد فروكش ميكند. اين غريزه «خودخواهي» است كه در تمام عمر و فصلهاي مختلف زندگي انسان ممكن است طغيان كند. بايد بيشتر به كنترل آن پرداخت.
محتواي آموزش كودكان، نوجوانان و جوانان چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟
محتواي آموزشي ما بايد از چند ويژگي برخوردار باشد :
1 . هماهنگي با فطرت: فطرت بشر، خداجو و خداگرا و خداخواه است. بايد در متون آموزشي، فطرت خداخواهي بشر لحاظ گردد و بستري مناسب و متوني غني و هماهنگ با ظرفيت علمي و فكري جوان و نوجوان جهت شكوفاسازي آن فطرت فراهم ساخت.
2 . هماهنگي با زيبايي: مرحوم علّامه جعفري ميفرمود: يك زيبايي محسوس داريم و يك زيبايي معقول. ايشان روي حيات معقول تأكيد داشتند. منظور از هماهنگي با زيبايي، يعني اينكه متون تربيتي بايد تقويتكننده حيات معقول و هماهنگ با خرد منطقي انسان باشد .
علّامه مطهري هم روي زيبايي معقول و معنوي تأكيد داشتند كه اين هم بايد در محتواي آموزشي بخصوص كودكان و گاهي زيبايي معقول به تنهايي ذكر ميشود. منظور از آن، زيبايي معقول و معنوي يا زيبايي عقلي و قلبي هر دو است و گاهي هر دو واژه معقول و معنوي يا عقلي و قلبي بيان ميگردد. نميشود گفت: زيبايي معقول مصداق كامل زيبايي معنوي و به عكس است. معلوم است كه اينها دو نوع زيبايي و از دو مقوله هستند. يك نوع زيبايي است كه عقل و خرد انسان قاضي و مميز آن است. اگرچه ممكن است مقدمات اوليه آن توسط علم و تجربه ممهد گردد. مثل كليه قضاياي منطقي و براهين رياضي و سخنان عادي كه بر پايه منطق استوار باشد. اما نوع ديگر زيبايي است كه نه در محدوده تشخيص حواس است و نه عقل. بلكه اين آيينه قلب است كه بايد واقعيات را آنچنان كه هست، بنماياند اگر روي آينه پردهاي ضخيم باشد، واقعيات را هيچ نشان نميدهد. اگر خاك و غبار بر آن نشسته باشد، فقط قسمتي از واقعيات را نشان ميدهد. اما آنگاه كه صاف و صيقلي باشد، هر واقعيتي اگرچه ريز در جلوي آن قرار گيرد، مينماياند. اگر قلب از حجاب غليظ گناهان كبيره و گرد و غبار صغاير به دور باشد، واقعيات باطني و ملكوتي را همانگونه كه هست نشان ميدهد. نوجوانان لحاظ شود.
3 . توجه به رواني مسائل: سن و سال جوان و نوجوان اقتضا ميكند كه ما مسائل را به صورتي غامض و پيچيده مطرح نكنيم؛ يعني بايد از طرح مباحثي كه ذات و جوهره آنها پيچيدگي در خود دارد بپرهيزيم. ما موظفيم آگاهي و معرفتهاي لازم را در قالبي ساده و روشن براي دانشآموزان بيان كنيم ولي در عين حال، مطالب بايد پشتوانه برهاني و استدلالي داشته باشد .
4 . استفاده همزمان از عقل و عاطفه: وقتي در قرآن روي صفات خدا دقت ميكنيم ميبينيم هم او را حكيم معرفي نموده است و هم رحيم و رحمن و رئوف. با بيان حكيميت، عقلانيت و با بيان رحيميت بعد عاطفي خدا را بيان كرده است. ما در تربيت ديني بايد به اين دو نكته توجه داشته باشيم .
در بررسيهاي انسانشناسي هم بايد همه ابعاد وجودي انسان در شعاع منظر انسان قرار گيرد. انسان يك موجود ذوابعاد است؛ هم داراي احساس است و هم عاقل و انديشمند. بايد از همه اين دريچهها وارد فضاي شخصيت انسان شويم. از اينرو، در تربيت ديني هم از دريچه عقل و عاطفه بايد استفاده كنيم.
آموزشهاي تربيتي را از عقل شروع كنيم يا عاطفه؟ قلمرو عقل و عاطفه را در مسائل آموزش و پرورش به طور مشخص بيان فرماييد و توضيح دهيد چگونه ميتوان از ابعاد مختلف عاطفه در تربيت ديني بهره جست؟
وقتي بناست متون تربيتي آميخته از مباحث برهاني و عاطفي باشد، اين سؤال مطرح ميشود كه سير تربيت را بايد از عواطف شروع كنيم و به عقل برسانيم يا از عقل آغاز كنيم و به عاطفه ختم كنيم .
نظر من اين است كه بايد از عواطف شروع كرد؛ چون جوانان و بخصوص كودكان و نوجوانان عاطفه نسبتا فعليت يافته دارند. بايد از معلوم آغاز نمود تا به مجهول رسيد .
عواطف غالبا در دانشآموزان نقش فعّالتري دارند، بنابراين، سير تربيت را بايد از عواطف آغاز نمود تا اعتقادات دروني عميق گردد و در سرزمين قلب ريشه بدواند. آنگاه با براهين عقلي ميتوان عواطف را آرايش و پيرايش و تعديل نمود .
در اينجا بايد اين نكته را بگويم كه بيشتر كتابهاي درسي ما از اين منظر با اشكال مواجه هستند؛ چون از آغاز، عقلانيت را سنگ بناي آموزش قرار ميدهند و با برهان و استدلال ميخواهند خدا را براي نوجوان اثبات كنند، در حالي كه اگر از عواطف و احساسات و هيجانات روحي و تبلورهاي فطرت استفاده كنيم تا اين باور ديني در جوانان جوانه زند و رشد كند و از عقل به عنوان پشتوانه براي او استدلال كنيم، مؤثرتر خواهد بود.
البته در كتابهاي دوره دبستان، مسائل عاطفي را مطرح كردهاند و در دوره راهنمايي از حكايات و قصّهها استفاده شده ولي در متوسطه از همان آغاز از استدلال و برهان بهره گرفته شده است. ولي من معتقدم كه درسهاي نخستين كتاب ديني متوسطه هم بايد بيشتر رنگ عاطفي داشته باشد و بعد به تدريج به سمت مسائل برهاني حركت كند .
من راجع به متون معارف دانشگاه هم همين نظر را دارم. شما ببينيد دانشجويان، بخصوص سال اوليها، در درس معارف مشكل دارند. اينها نشان ميدهد كه هنوز مخاطب خودمان را درك نكردهايم و نشناختهايم. نه نيازهاي علمي و فكري و ذهني آنان را درك كردهايم و نه ميدانيم دغدغهها و مسائلي كه ذهن جوان را به خود مشغول كرده است چيست؟ ضعف اعتقادات او از كجا ناشي شده و راه تقويت و جبران آن چيست؟ وقتي اسم دانشگاه و دانشجو را در ذهن و زبانمان تكرار ميكنيم، ميپنداريم هم اكنون زمان آن فرا رسيده كه هر بحث مشكلي را در اينجا مطرح كنيم. از حركت جوهري ملّاصدرا سخن بگوييم؛ در حالي كه هنوز مباحث سنگين برهاني در دانشجويان فراهم نيست. وقتي مباحث ديني و اخلاقي را همانند قرآن در قالب يك حكايت بيان ميكنيم پس از آن برهانهاي خشك را مطرح ميسازيم، با توجه به آن زمينههاي پيشين عاطفي و احساسي، تأثير بيشتري ميگذارد و زودتر ميپذيرند.
در عصر ظهور فتنهها و هجوم فرهنگهاي بيگانه، نقش و جايگاه قرآن چيست و چگونه ميتوان در تربيت ديني از آن بهره برد؟
دنيا در عصر حاضر، دنياي همراه است؛ يعني همه دنيا همراه انسان است. از سويي، بنا به آموزش الهي ميدانيم كه قرآن «هدي للنّاس» است؛ يعني كتاب هدايتگر همه انسانها است. قرآن رهبري هدايتگري همه انسانها را بدون قيد زمان و مكان به عهده دارد .
اين كلي است، بايد آن را تجزيه نمود. شيوه و مراحل بهره بردن از رهبري قرآن را مشخص نمود، آموزش روخواني، روانخواني و تسلّط بر قرائت قرآن بايد در متن آموزشي و بلكه زندگي هر مسلماني قرار گيرد و به يك فرهنگ فراگير ضروري همانند آموختن زبان مادري با تغذيه روزانه براي حفظ حيات تبديل شود. پس از تثبيت اين اصل، معتقديم كه فرهنگ شدن رهبري قرآن در زندگي انسان سه مرحله دارد كه عبارتند از: حفظ، ذكر و تدبّر.
حفظ: شخصيت هر انساني به وروديهايش بستگي دارد. خروجيها بر اساس وروديهاست. اگر وروديهاي يك جوان بار تربيتي و ديني و الهي داشته باشد، خروجيها و به بيان ديگر، گفتار و كردار و پندار او نيز صبغه و رنگ تربيتي و الهي خواهد داشت. سرآغاز صبح الفاظي كه نوجوان و جوان ميشنود يا به زبان جاري ميسازد چيست؟ اگر آيات قرآن و كلام الهي باشد، يك نوع اثر وضعي دارد و اگر الفاظ زشت و ناپسند و ركيك باشد اثر وضعي ديگر و متفاوت با اولي خواهد داشت.
بنابراين، اگر وروديهاي ذهن نوجوان و جوان، آيات قرآن باشد، بايد او را به قرائت قرآن و حفظ قرآن تشويق كنيم كه در تربيت ديني او بسيار مؤثر است، اما كافي نيست .
ذكر: يعني جوان و نوجوان را تشويق كنيم كه دايم الفاظ و كلمات قرآن را تكرار كند. اين تكرار موجب ميشود كه اولا، آنچه را كه حفظ كرده، تثبيت گردد، ثانيا، اثر تربيتي و وضعي مضاعف را همراه دارد. اينكه در احاديث داريم ذكر خدا بگوييد، يقينا بيتأثير نيست. وقتي زبان و لب، مترنم به كلمات قرآني شد، خواه ناخواه نظر و فكرش را به سوي خدا جلب ميكند و قلب را آماده دريافت نورانيّت قرآن ميسازد و روحيه تفوقگرايي و هيجانطلبي او را امضا ميكند و از افتادن در دام ترانههاي مبتذل باز ميدارد.
تدبّر: اين نيز نيمهراه است. به اصطلاح لازم است، اما كافي نيست. مسئله مهمتر تدبّر در قرآن است و مهمتر از آن، شيوهاي است كه بايد براي آموزش مفاهيم و معاني قرآن به كار گرفته شود تا جوان را به تدبّر و تعقّل در آيات قرآن وادار سازيم. اين يك هنر و ابتكار است و به مخاطبشناسي نياز دارد. آقاي قرائتي در آموزش مفاهيم قرآن يك هنرمند واقعي است .
موانع اصلي تعليم و تربيت ديني و عوامل آسيبزاي آن را به طور كلي در جامعه ما چگونه بررسي ميكنيد؟
موانع اصلي تعليم و تربيت ديني را ميتوان به دو عامل اصلي دروني و بيروني تقسيم نمود: از يك سو، در درون انسان يك سري زمينههاي عصيان و طغيان مثل هواي نفس و اميال ديگر وجود دارد كه براي مرز فعاليت آنها حد و حصري نيست. اما دين آمده اينها را كنترل كند و در مسير عبوديت به كار گيرد. و از سوي ديگر، يك سري عوامل بيروني است كه آنها نيز باعث دينگريزي نسل جوان ميشود. البته عوامل بيروني از زمينههاي عوامل دروني استفاده ميكند. در حقيقت، عوامل بيروني روي يكي از عوامل دروني انگشت ميگذارد و آن را تحريك ميكند.
تقسيمبندي ديگري هم در مورد موانع تربيتي مطرح است، تحت عنوان عوامل درون مرزي و برون مرزي. شكي نيست كه احزاب و گروههايي در دنيا هستند كه عوامل شيطانند. ذهن و فكر و دانش مخيله آنان در اجازه شيطان است؛ شيطان با زبان آنان سخن ميگويد و با قلم آنها مينويسد و با چشم آنها ميبيند و با گوش آنها ميشنود. توسط آنها طراحي و تصميمگيري ميكند. ميخواهند جامعه بشري را به سمت رذايل اخلاقي بكشانند. اينها عوامل برون از مرزهاي جغرافيايي جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم هستند.
متناظر با احزاب و تشكلها و سازمانهايي كه در برون مرزها وجود دارد در درون مرزها نيز با آن مواجه هستيم.
در روايت داريم در دوره آخرالزمان حفظ ايمان مثل نگه داشتن يك شعله آتش در كف دريا است و باز داريم در دوره آخرالزمان هركسي بتواند يك شعله ايمان را در درون خودش حفظ كند، او اهل نجات است. مفهوم و پيام حديث اين است كه نميتوان به بيرون اعتماد كرد. الان دورهاي شده كه در هواپيما، كشتي و در هر جايي روي زمين گناه وجود دارد. الان عوامل دروني و بيروني فراوان است. ما بايد به جوان يك تلنگري بزنيم كه شعله ايمان داخلي او برافروخته شود. بعضي وقتها جوانها به ما مراجعه ميكنند و ميگويند ما مدت طولاني در فلان گناه و فساد بوديم، حرف يك معلم در ما اثر كرد. حرف آن معلم با اين جوان چه بوده كه درون اين جوان را برافروخته ساخته، بايد همان حرف و زمينه و فضاي آن سخن را كشف كرد، تا بدانيم چگونه بايد تلنگر زد. مكانيزم اين حرفها چيست؟ آيا ميشود فرمولي براي اين حرفها كشف كرد؟ بايد روي آن حرفها كار شود.
چه عواملي را در درون ساختار نظام آموزش و پرورش مانع اصلي تربيت ديني صحيح ميبينيد؟
در ساختار نظام آموزش و پرورش روي سه نكته تأكيد ميشود :
1 . خودباوري مسئولان آموزش و پرورش: كساني كه متولّي تربيت نسل جوان هستند بايد باور داشته باشند كه «دين ميتواند تربيت صحيح انساني ارائه دهد» اگر در درون ساختار آموزشوپرورش از معلم و مدير مدرسه تا مدير كل و وزير و معاونان، كسي يا كساني باشند كه به اين باور قلبي نرسيده باشند و برنامهها را بر اساس آن طراحي نكنند، امر تربيت به مانع و سنگ مزاحمي برخورد كرده كه بايد ابتدا آن سنگ مزاحم را از سر راه برداشت .
2 . پرهيز از خودبيگانگي فرهنگي: يكي از موانع مهم امر تربيت ديني، از خودبيگانگي فرهنگي است كه متأسفانه در برخي از كارگزاران نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي وجود دارد. ذوقزدگي برخي از افراد مؤثر در مقابل فرهنگ مهاجم غربي و به اصطلاح غربزدگي اين باور را در آنان ايجاد كرده كه غرب انسان را خوب تربيت ميكند، انسان تربيت شده غرب ميتواند الگو قرار گيرد. اين يك مصيبت بزرگي است كه در نظام فرهنگي جامعه ما به صورت ويروس مهلك وجود دارد .
3 . خودباختگي فرهنگي: نتيجه غربزدگي و از خودبيگانگي فرهنگي، خودباختگي است. كساني كه از فرهنگ خود بريدند و مجذوب فرهنگ بيگانه شدند، هويت ملي و شخصيت انساني خويش را هيچ نميبينند. آنچه را كه او «مليت و شخصيت انساني» ميپندارد، چيزي جز ذلت و تسليمپذيري نيست .
از جهت تناسب محتواي كتابهاي آموزشي و تربيت ديني با شرايط زمان، جنابعالي ضعفها و كاستيها و ابهامات را در چه زاويه و زمينههايي ميبينيد و چه راهكاري براي حل آن پيشنهاد ميكنيد؟
توجه به سه امر در نظام آموزشي لازم و ضروري است: 1. محيط؛ 2. محتوا؛ 3. معلم .
يكي از اموري كه در تربيت ديني مؤثر است، محيط آموزشي است. همانگونه كه وقتي ما وارد يك مجلس عزا ميشويم، حالتي در ما ايجاد ميشود متفاوت با حالتي كه پس از ورود در محيط جشن و سرور در ما به وجود ميآيد. وقتي يك جوان نيز وارد محيط آموزشي ميشود در و ديوار و رنگ و نور آنجا با او حرف ميزنند و پيام ميدهند. بايد سعي شود از محيطهاي طبيعت آزاد و زمين چمن در ساعات معارف اسلامي بهره ببريم؛ مثل آقاي حسيني كه در برنامه «اخلاق در خانواده» براي جوانها بحث معاد و خداشناسي را در ميان باغ بيان ميكرد. از گل و بوته و آب جاري شروع ميكرد... اينها بعد عاطفي را در جوان به استخدام ميگيرد و زمينه تأثيرگذاري را قوي ميسازد.
محتوا بايد متناسب با ذوق و استعداد مخاطب باشد. جواني كه در رشته رياضي تحصيل ميكند، زمينه براي درك مسائل فني و استدلالي در او بيشتر از ديگران است. اگر روي اين امور كار كارشناسي صحيح انجام بگيرد و كتابهاي ديني بر حسب نوع رشتهها تنظيم گردد، ميزان اثرپذيري و درك و فهم آن بالا ميرود .
يكي از مشكلات امر آموزش و پرورش در جامعه ما مسئله چند شغلي بودن معلمان و روحانيان است كه متصديان امر آموزش و تربيت جامعه هستند. وقتي انسان مشاغل مختلفي داشته باشد، دغدغههاي ذهن او نيز متفاوت است. او نميتواند برنامه جامع و كارشناسانه طراحي كند، نقاط قوّت و ضعف كار خود را ارزيابي كند و بشناسد و در انديشه چاره و رفع موانع باشد. وقتي معلم يك شيفت ديگر مسافركشي دارد يا بنايي يا نقاشي ساختمان ميكند، اولا، سر كلاس دغدغه معاش و قول و قرارها را دارد؛ ثانيا، دانشآموزان وقتي از اين موضوع با خبر ميگردند اگرچه به زبان نياورند، در ذهن خودشان خواهند گفت: مگر به معلمان نميرسند؟ از اينرو، علم و معلم در جامعه اينقدر بيارزش است؟ انگيزه درس خواندن كاهش مييابد. تربيت ملازم با آموزش است، وقتي لازم بيانگيزه و فاقد رغبت شد، ملزوم هم تبعيت ميكند.
حكومت چه نقشي ميتواند در تربيت ديني داشته باشد؟
جامعهشناسان بحثي را تحت عنوان «نهادهاي جامعه» مطرح ميكنند. جامعهشناسان غربي دين را در كنار ساير نهادهاي اجتماع مثل خانواده و مدرسه و حكومت ميدانند. ولي من معتقدم كه دين يك «فرانهاد» است. دين در مسائل حكومت، سياست و آموزش و پرورش به شدت تأثيرگذار است .
اگر تربيت ديني در افراد ناكارآمد باشد، اين ناكارآمدي در همه جا تأثير دارد و اگر دين درست تبيين گردد و تربيت ديني به فرهنگ عمومي مبدّل گردد، آثار و نتايج آن در تمام عرصههاي علمي و گرايشهاي نظري تبلور پيدا ميكند. وقتي رئيس، مدير كل و مدير جزء در ميدان عمل خويش بايدها و نبايدهاي دين را لحاظ كرد، معلوم است كه تربيت ورودياش نيكو بوده و در نتيجه، خروجي آن هم نيكو است و اگر اهل رشوه و رابطه و زدو بندها باشد، ضعف ورودي دارد. بنابر اين، تربيت ديني بايد بر همه نهادهاي جامعه اشراف داشته باشد .
علل و عواملي كه ميتوانند در فاصله گرفتن نوجوانان و جوانان از ارزشهاي ديني و اخلاقي مؤثر باشند چيست و راهكارهاي عملي و اجرايي جذب نوجوانان و جوانان در اوضاع فعلي را چگونه بررسي ميكنيد؟
تربيت ديني نبايد همهاش حالت آمرانه داشته باشد، بلكه بايد به گونهاي باشد كه جوان به درون خويش مراجعه و پاسخ را از درون خويش بگيرد. چند سال پيش در اتوبوس نشسته بودم، جواني كنار من نشسته بود و سيگار ميكشيد. من عمامه داشتم، فكر كردم چگونه نهي از منكر كنم و به او بگويم سيگار نكشد و در عين حال، ناراحت هم نشود. ابتدا به او ميوه تعارف كردم بعد به او گفتم: من مدتي است كه ميخواهم سيگار بكشم اما خواستم اول از فوايد آن باخبر شوم بعد بكشم. امروز توفيق بود كه در خدمت شما باشم، شما سيگاري هستيد و از فوايد آن حتماً با خبر هستيد. خنديد و گفت: سيگار كه فايده ندارد. همهاش ضرر است. با تعجب پرسيدم: همه آن ضرر است! يعني شما به ضرر خودت اقدام ميكني؟
مانده بود چه جوابي بدهد. يعني يك كاري كردم كه خودش در خودش فرو رفت. «بيدار كردن وجدان افراد» يكي از شيوههاي آموزشي و تربيتي است كه قرآن به ما ياد داده است. حضرت ابراهيم وقتي وارد بتخانه شد، همه بتها را شكست. فقط بت بزرگ را نشكست و تبر را روي شانه بت بزرگ گذاشت. وقتي ابراهيم را به بتخانه كشاندند، از او پرسيدند: آيا شما با خدايان ما اينگونه برخورد كردي؟ ابراهيم نگاهي كنجكاوانه به اطراف ميكند. انگار از اين موضوع حضور ذهني ندارد، وقتي ميبيند تبر روي شانه بت بزرگ است، ميگويد: شايد كار بت بزرگ باشد كه همه را شكسته است، از او سؤال كنيد تا اگر حرف ميزند به شما پاسخ بگويد. در مقابل منطق قوي حضرت ابراهيم (علیه السّلام) به وجدان دروني خويش مراجعه كردند با «ر.ك: انبياء:63.) خودشان به همديگر خطاب كردند و گفتند شما به خاطر پرستش بتهايي كه قدرت سخن گفتن ندارند، ستمكاريد.»
از اين داستانهاي قرآن بايد الگو بگيريم .
در تربيت ديني خودمان نبايد بگوييم: «خدا گفته!» جوان وقتي از بيان و پاسخهاي شما قانع نشد و احساس تحميل كرد نميپذيرد. فشار آوردي، منكر ميشود. مثلا بگوييم: فرض كن خدايي، پيامبر و امامي وجود ندارد يا سخني در اينباره نگفته، اصلا خودت راجع به اين فكر كردهاي، عواقب و نتايج آن را بررسي كردهاي؟ نظر خود شما چيست؟ در ذهن جوان سؤال ايجاد كن تا خودش دنبال پاسخ برود.
با عنايت به اينكه حدوداً 12 درصد عمر معمولي دانشآموزان در مدارس و 88 درصد در منزل و جامعه سپري ميشود، چه ميزان از ناكارآمدي تربيت ديني و آثار و تبعات آن متوجه آموزش و پرورش است؟
درست است كه 12 درصد عمر انسان در مدرسه ميگذرد ولي چون محيط تعليم و تعلم است و دوران هم، دوران شكلگيري و رنگآميزي شدن فكر و بينش و عقيده است، نميتوان گول خورد و گفت پس مدرسه 12 درصد نقش دارد .
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/س