نام گذاری سوره نجم
این سوره را به این مناسبت که در آیه اولش خداوند به نجم (ستاره یا ستارگان ثریا) سوگند یاد کرده، نجم یا وَالنَّجم مینامند.ترتیب و محل نزول
سوره نجم از سورههای مکی و در ترتیب نزول، بیست و سومین سورهای است که بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده است.این سوره در چینش کنونی مُصحَف، پنجاه و سومین سوره است که در جزء ۲۷ قرآن جای دارد.
به اعتقاد برخی، سوره نجم اولین سورهای است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از علنیکردن دعوت خود به اسلام، آن را آشکار و با صدای بلند در حرم مکه تلاوت کرد.
تعداد آیات و کلمات
سوره نجم ۶۲ آیه، ۳۵۹ کلمه و ۱۴۳۲ حرف دارد. این سوره از نظر حجمی جزو سورههای مُفَصلات قرآن و در حدود نیم حِزب است.دارای سجده واجب
سوره نجم جزو چهار سورهای است که سجده واجب دارند و به آنها عزائم گفته میشود.در سوره نجم با تلاوت یا شنیدن آیه ۶۲ واجب است که سجده کنیم.
از دیگر احکام این سورههای سجدهدار این است که حرام است فرد جُنُب، سوره سجده دار (یا آیه سجدهدار) را قرائت کند.
آیات مشهور
آیات مشهور این سوره شامل:«وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ» (آیه ۳ـ۴)
ترجمه: از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل میشود نیست.بنابر تفسیر نمونه، اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) از روی هوا و هوس سخن نمیگوید، فقط در مورد آیات قرآن نیست، بلکه شامل سنت (گفتار و رفتار) او نیز میشود؛ بر همین اساس برخی این آیه را دلیلی بر معتبربودن سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) شمردهاند.
همچنین برای اثبات عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این آیه استفاده شده است.
در تفسیر البرهان، روایات مختلفی در این باره نقل شده است که وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره منزلت امام علی(علیه السلام) یا جانشینی وی سخن گفت، عدهای گفتند پیامبر درباره پسرعموی خود از روی هوا و هوس سخن میگوید؛ برای همین آیات نخست سوره نجم نازل شد.
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ (آیه ۸ـ۹)
ترجمه: سپس نزدیک رفت و نزدیکتر شد. پس [فاصلهاش] به قدر [طول] دو [انتهاى] کمان یا نزدیکتر شد.در میان آیاتی که به قضیه معراج میپردازند، آیه ۸ و ۹ از آیات مشهوریاند که درباره فاصله پیامبر در معراج سخن میگویند.
برخی درباره این آیات گفتهاند منظور از فاصله پیامبر به اندازه دو کمان، فاصله جبرئیل با پیامبر است.
برخی نیز این فاصله را بین خداوند و پیامبر اکرم به صورت شهود معنوی میدانند.
وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ (آیه ۳۹)
ترجمه: و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.در تفسیر آمده است شفاعت و بهرهمندی انسان در آخرت از استغفار و خیراتِ دیگران نیز آثار اعمال خود آدمی هستند؛ زیرا اگر فرد، مؤمن نمیشد، شفاعتی برایش نبود و مردم برای او استغفار نمیکردند.
همچنین گفته شده این آیه تلاشِ انسان را ملاک بهرهمندی دانسته است، نه کاری که حتماً به سرانجام برسد؛ پس اگر آدمی تلاش کند، اما به نتیجه نرسد، خداوند به او پاداش خواهد داد. در بحث جبر و اختیار، از این آیه برای اثبات اختیار و آزادی انسان استفاده شده است. 1
فضیلت قرائت و خواص سوره نجم
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در فضیلت سوره نجم فرموده است: هر کس سوره نجم را قرائت کند ده برابر تعداد تصدیق کنندگان و تکذیب کنندگان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او پاداش داده می شود. 1از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: هر که بر قرائت سوره نجم مداومت داشته باشد در بین مردم زندگی خواهد کرد در حالی که او را می ستایند و خداوند گناهان او را می بخشد و مردم او را دوست دارند.
آثار و برکات سوره نجم
آثار و برکت این سوره شامل:1) زیاد شدن قوت و قدرت قلبی
از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است: اگر سوره نجم را بر پوست حیوانی بنویسند و با خود داشته باشند در مقابله با هر حاکمی که با او روبرو می شود، قوت و قدرت قلبی پیدا می کند و آن حاکم و سلطان به او احترام می گذارد.2) رفع گریه کودکان
مرحوم کفعمی در کتاب المصباح آورده: اگر آیات 61-59 سوره «نجم» را بنویسد برای جلوگیری یا رفع گریه زیاد کودکان بر آنان بیاویزد یا به همراه آنان قرار دهند آرام می شوند. 2داستان سوره نجم
نگارنده گوید: پیش از اینکه به جمع بندی و نتیجه گیری ونقل اقوال بقیه علمای اسلام و دانشمندان بپردازیم لازم است آیات شریفه سوره نجم را نیز که بگفته عموم مفسرین مربوط به داستان معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله (یعنی قسمت دوم از ماجرای اسرا و معراج) است مورد بحث و تحقیق قرار داده و سپس به جمع بندی اقوال و نتیجه گیری آنها بپردازیم، و در آغاز، متن این آیات را با ترجمه ساده آن برای شما میآوریم و سپس به تفسیر ومعنای آن میپردازیم خدای تعالی در این سوره چنین می فرماید:- و النجم اذا هوی، ما ضل صاحبکم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی انهو الا وحی یوحی علمه شدید القوی ذو مرة فاستوی و هو بالافق الاعلی ثمذنا فتدلی فکان قاب قوسین او اذنی فاوحی الی عبده ما اوحی ما کذب الفؤاد ما رای ا فتمارونه علی مایری و لقد راه نزلة اخری عند سدرة المنتهیعندها جنة الماوی اذ یغشی السدرة ما یغشی ما زاغ البصر و ما طغی لقدرای من ایات ربه الکبری -.
- قسم به آن ستاره هنگامی که فرود آید، که این رفیقتان نه گمراه شده و نه از راه بدر رفته، و نه از روی هوی سخن گوید، این نیست جز وحیی که بهاو میشود، و فرشته پرقدرت به او تعلیم دهد،آن صاحب نیروئی که نمایان شد، و او در افق بالا بود، آنگاه که نزدیک شد و بدو آویخت، که بفاصلهدو کمان و یا نزدیکتر بود، و به بنده اش وحی کرد آنچه را وحی کرد، ودلش تکذیب نکرد آنچه را دیده بود، آیا با او در آنچه دیده بود مجادله میکنید، یکبار دیگر نیز فرشته را دید، نزد درخت سدر آخرین، که بهشت اقامتگاه نزدیک آنست، آندم که درخت سدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود، دیده اش خیره نشد و طغیان نکرد، و شمه ای از نشانههای بزرگ پروردگارش را بدید.
البته همانطور که مشاهده میکنید این آیات شریفه مانند آیه کریمه سوره - اسرا - آن صراحت را ندارد، و بخاطر افعال و ضمائر بسیار و واضح نبودن مرجع این ضمائر و فاعل افعال مذکوره قدری اجمال و ابهام دارد و همین اجمال و ابهام به تفسیر و معانی آنها سرایت کرده و اختلافی در گفتار مفسران در تفسیر این آیات بچشم می خورد، که ما برای نمونه توجه شما را بموارد زیر جلب میکنیم، از آن جمله است این آیه:
- علمه شدید القوی -که ضمیر- علمه - را برخی به رسول خدا برگردانده و برخی به قرآن. و مراد از- شدید القوی - نیز برخی گفته اند جبرئیل است و برخی گفته اند: خدای تعالی است.
و در آیه بعدی نیز در معنای- ذو مرة فاستوی - برخی گفته اند: منظور از- ذو مرة - جبرئیل است و برخی گفته اند: رسول خدا است.
چنانچه در فاعل- فاستوی - نیز همین دو قول وجود دارد.
و در مرجع ضمیر- هو - در آیه- و هو بالافق الاعلی - و فاعل- دنا - و- کان -نیز همین دو قول دیده میشود.
و در فاعل آیه- فاوحی الی عبده... - نیز اختلاف است کهآیا جبرئیل است یا خدای تعالی.
و اختلافات دیگری که با مراجعه به تفسیرهای مختلف وگفتار مفسرین شیعه و اهل نت بوضوح دیده میشود.
و شاید بخاطر همین اجمال در این آیات بوده که مرحوم شیخ طوسی در داستان اسرا و معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله در تبیان فرموده:
- و الذی یشهد به القرآن الاسرا من المسجد الحرام الیالمسجد الاقصی، و الثانی یعلم بالخبر -.
- یعنی آنچه قرآن بدان گواهی دهد همان اسرا از مسجد الحرام تا مسجد اقصی است و قسمت بعدی آن یعنی ماجرای معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله از روی اخبار معلوم شود.
و یا در کلام ابن شهر آشوب آمده بود که:
- و قالت الامامیة و الزیدیة و المعتزلة بل عرج بروحه و بجسمه الی بیت المقدس لقوله تعالی- الی المسجد الاقصی -.
که ترجمه اش را قبل از این خواندید.
اگر چه در انتساب این کلام به ابن شهر آشوب برخی تردید کرده و آنرا از تصرفات و تحریفات کسانی دانسته اند که کتاب مناقب ابن شهر آشوب را مختصر کرده و اصل آنرا از بین برده اند.
و احتمالی هم که در کلام علامه طباطبائی درباره معراج وتمثیلات برزخیه و غیره خواندید شاید روی همین خاطر بوده است.
ولی با تمام این احوال شواهد و قرائنی در همین آیات شریفههست که بخوبی شان نزول آنرا همانگونه که بسیاری از مفسران گفته اند و روایاتی هم در این باره رسیده درباره معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله تایید می کند، مانند آیاتی که داستان رؤیت رسول خدا صلی الله و علیه و آله به لفظ ماضی یا مضارع آمده یعنی آیه 10 تا 18 که بخوبی روشن است که فاعل آنها رسول خدا است و این رؤیت هم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم دیگری غیر از این دنیا صورت گرفته چنانچه برای اهل فن روشن است.
و سخن برخی نیز که سعی کرده اند این رؤیت را به رؤیت قلبی حمل کنند و نظیر حدیث- ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله و بعده و معه -بدانند خلاف ظاهر است، و اگر در موردی هم بخاطرمحال بودن متعلق رؤیت بناچار حمل بر معنائی شود دلیل برحمل جاهای دیگر نمی شود، که بر اهل فن پوشیده نیست، و بحث و توضیح بیشتر هم در این باره از بحث ما که یک بحث تاریخی است خارج بوده و شما را بجاهائی که در این باره بحثعلمی و تفسیری بیشتری کرده اند حواله میدهیم، و تنها در اینجا گفتار مرحوم مجلسی را نقل کرده و بدنبال نقل تاریخی خود بازمیگردیم:
ایشان پس از نقل گفتار فخر رازی از مفسران اهل سنت در اثبات معراج جسمانی و گفتار شیخ طبرسی رحمت الله علیه از مفسران بزرگوارشیعه در این باره گوید:
- بدانکه عروج رسول خدا صلی الله و علیه و آله به بیت المقدس و از آنجابه آسمان در یک شب با بدن شریف خود از مطالبی است که آیات و اخبار متواتر از طریق شیعه و اهل سنت بدان دلالت دارد و انکار امثال آنها یا تاویل آنها به معراج روحانی یا به اینکه این ماجرا در خواب بوده منشای جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرین، یا قلت تدین و ضعف یقین، و یا تحت تاثیر قرار گرفتن تسویلات و سخنان فیلسوف مآبانه فیلسوف نمایان ندارد. و روایاتی که دراین باب رسیده گمان ندارم همانند آن در چیزی از اصول مذهب بدان اندازه رسیده باشد و بدین ترتیب من نمی دانم چه باعث شده که آن اصول را پذیرفته و ادعای علم وآگاهی آنرا کرده اند ولی در این مقصد عالی توقف نمودهاند؟ و براستی سزاوار است که بدانها گفته شود:
- افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض -.
آیا به بعضی از کتاب ایمان آورده و به بعضی دیگر کفر می ورزید.
و اینکه برای عدم پذیرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التیام در افلاک را بهانه کرده اند بر اهل خرد پوشیده نیست که آنچه را در این باره بدان تمسک جسته اند جز از روی شبهات اوهام نیست، با اینکه دلیل آنها در این باره برفرض صحت مربوط است به آن فلک اعلی و فلک الافلاک که به همه اجسام محیط میباشد نه به افلاک زیرین و انجام معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله مستلزم خرق و التیام در آن نخواهد بود، و اگر امثال این شکوک و شبهات بتواند مانع از قبول روایاتی گردد که تواتر آنها به اثبات رسیده در اینصورت می توان در همه آنچه از ضروریات دین است توقف نمود! ومن براستی تعجب دارم از برخی از متاخرین اصحابمان که چگونه برای آنان در امثال این گونه امور سستی پیدا شده در صورتیکه مخالفین با اینکه در مقایسه با ایشان اخبارشان کمتر و آثارشان نادرتر و پای بندیشان کمتر است رد آنها را تجویز نکرده و اجازه تاویل آنها را نمی دهند، که اینان با اینکه از پیروان ائمه اطهار علیهم السلام هستند و چند برابر آنها احادیث صحیحه در دست دارند باز هم درجستجوی پیدا کردن آثار اندکی هستند که از سفهای آنان رسیده و گفتارشان را همراه گفتار شیعیان ذکر می کنند... -.
و البته با توجه بدانچه گفته شد که طبق روایات بسیار معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله چند بار اتفاق افتاده، چه از نظر تاریخ و چه ازنظر کیفیت و خصوصیات میتوان نوعی توافق میان اقوال مختلف برقرار نمود، و به اصطلاح با این ترتیب میان آنها را جمع کرد، به این نوع که برخی در سالهای اول بعثت و برخی در سالهای آخرو برخی در بیداری و با جسم و بدن و برخی در عالم رؤیا و یا بصورت تمثیلات برزخی و غیر اینها بوده، و هر یک از این اقوال ناظر به یکی از آنها بوده است و الله العالم.
و در پایان این بحث بد نیست برخی از روایاتی را نیز که درباره اصل داستان اسرا و معراج رسول خدا صلی الله و علیه و آله رسیده و ما درجاهای دیگر بطور تفصیل نقل کرده ایم برای شما بیاوریم و بدنبال بحث تاریخی خود باز گردیم.
داستان معراج بر طبق روایات
معروف آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنشب در خانه ام هانی دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت، و مجموع مدتی که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید بطوری که صبح آن شب را در همانخانه بود، و در تفسیر عیاشی است که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز عشا و نماز صبح را درمکه خواند، یعنی اسرا و معراج در این فاصله اتفاق افتاد، و در روایات به اختلاف عبارت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین روایت شده که فرمودند:جبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبی را که نامش- براق - بود برای او آورد و رسول خدا صلی الله و علیه و آله بر آن سوارشده و بسوی بیت المقدس حرکت کرد، و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گذارد، یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسول خدا صلی الله و علیه و آله بدانجا هجرت فرمود، و یکی هم مسجد کوفه، و دیگر در طور سینا، و بیت اللحم زادگاه حضرت عیسی علیه السلام و سپس وارد مسجد اقصی شد و در آنجا نماز گذاردهو از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق روایاتی که صدوق رحمت الله علیه و دیگران نقل کرده اند ازجمله جاهائی را که آن آن حضرت در هنگام سیر بر بالای زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که بصورت بقعه ای می درخشید و چون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد می آیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوه ها بر آنها وارد خواهد شد.
و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیا بصورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ولی رسول خدا صلی الله و علیه و آله بدو توجهی نکرده از وی در گذشت.
سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روی خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند، و بر طبق روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمود: فرشته ای را در آنجا دیدم که بزرگتر از اوندیده بودم و(بر خلاف دیگران) چهرهای در هم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت ولی خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت: این مالک، خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده میشود، بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشان دهد و چون سر پوش را برداشت لهیبی از آن برخاست که فضا رافرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وی خواستم آنرا به حال خود برگرداند.
و بر طبق همین روایت در آنجا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحی از نور در دست او بود و پس از گفتگوئی که با آن حضرت داشت عرضکرد: همگی دنیا در دست من همچون درهم (و سکه ای) است که در دست مردی باشد و آنرا پشت و روکند، و هیچ خانه ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج بار بدان سرکشی میکنم و چون بر مرده ای گریه می کنند بدانها می گویم: گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پساز آن نیز بارها می آیم تا آنکه یکی از شما باقی نماند، در اینجا بود که رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمود: براستی که مرگ بالاترین مصیبت وسخت ترین حادثه است، و جبرئیل در پاسخ گفت: حوادث پساز مرگ سخت تر از آن است.
و سپس فرمود:
و از آنجا بگروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهائی ازگوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را می خوردند و پاک را میگذاردند، از جبرئیل پرسیدم: اینها کی انند؟ گفت: افرادی از امت توهستند که مال حرام میخورند و مال حلال را وا می گذارند و مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشتهای پهلوشان را چیده و در دهانشان میگذاردند، پرسیدم: اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانی هستند که از مردمان عیبجوئی می کنند. و مردمان دیگری را دیدم که سرشان را با سنگ می کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد: اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشارا نمی خوانده و می خفتند، و مردمی را دیدم که آتش در دهانشان میریختند و از نشیمنگاهشان بیرون می آمد و چون وضع آنها راپرسیدم، گفت: اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم می خورند، و گروهی را دیدم که شکمهای بزرگی داشتند و نمی توانستند از جا برخیزند گفتم: ای جبرئیل اینها کیانند؟ گفت: کسانی هستند که ربا می خورند، و زنانی را دیدم که برپستان آویزانند، پرسیدم: اینها چه زنانی هستند؟ گفت: زنان زنا کاری هستند که فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوب میدارند، و سپس بفرشتگانی برخوردم که تمام اجزا بدنشان تسبیح خدا می کرد.
و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟ گفت: هر دوپسر خاله یکدیگر یحیی و عیسی علیهما السلام هستند، بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند، و فرشتگان زیادی را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم.
و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم و در آنجا مرد زیبائی را که زیبائی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت بستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت: این برادرت یوسف است، بر او سلام کردم و پاسخ داد و تهنیت و تبریک گفت، و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم.
از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردی را دیدم و چون ازجبرئیل پرسیدم گفت: او ادریس است که خدا ویرا به اینجا آورده، بر او سلام کرده پاسخ داد و برای من آمرزش خواست، و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای پیشین مشاهده کردم وهمگی برای من و امت من مژده خیر دادند.
سپس بآسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردی را بسن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست؟ جبرئیل گفت:هارون بن عمران است، بر او سلام کردم و پاسخ داد، و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای دیگرمشاهده کردم.
آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردی گندم گون وبلند قامت را دیدم که می گفت: بنی اسرائیل پندارند من گرامی ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامیتر است، و چون از جبرئیل پرسیدم: کیست؟ گفت: برادرت موسی بن عمران است، بر او سلام کردم جوابداد و همانند آسمانهای دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم.
سپس به آسمان هفتم رفتیم و در آنجا بفرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت: ای محمد حجامت کن و به امت خود نیزسفارش حجامت را بکن، و در آنجا مردی را که موی سر وصورتش سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم و جبرئیل گفت: او پدرت ابراهیم است، بر او سلام کرده جواب داد و تهنیت و تبریک گفت، و مانند فرشتگانی را که در آسمانهای پیشین دیده بودم در آنجا دیدم، و سپس دریاهائی از نور که ازدرخشندگی چشم را خیره می کرد، و دریاهائی از ظلمت و تاریکی، و دریاهائی از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت: این قسمتی از مخلوقات خدا است.
و در حدیثی است که فرمود: چون به حجابهای نور رسیدم جبرئیل از حرکت ایستاد و بمن گفت: برو!
و در حدیث دیگری فرمود: از آنجا به سدرة المنتهی رسیدم ودر آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو! گفتم: ای جبرئیل در چنین جائی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت میکنی؟ گفت ای محمد اینجا آخرین نقطه ای است که صعود به آنرا خدای عزوجل برای من مقرر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم می سوزد، آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاه که در دریای نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد می کرد تا جائیکه خدای تعالی می خواست مرا متوقف کند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانی گفت.
و در اینکه آن سخنانی که خدا به آن حضرت وحی کرده چه بوده است در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمال و سربسته می گوید- فاوحی الی عبده ما اوحی - - پس وحی کرد به بنده اش آنچه را وحی کرد- و از اینرو برخی گفته اند: مصلحت نیست در این باره بحث شود زیرا اگر مصلحت بود خدای تعالی خود می فرمود، و بعضی هم گفته اند: اگر روایت و دلیل معتبری از معصوم وارد شد و آنرا نقل کرد، مانعی در اظهار و نقل آن نیست.
و در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که آن وحی مربوط بمسئله جانشینی و خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام و ذکر برخی از فضائل آن حضرت بوده، و در حدیث دیگر است که آن وحی سه چیز بود: 1. وجوب نماز2. خواتیم سوره بقره 3. آمرزش گناهان ازجانب خدای تعالی غیر از شرک، و در حدیث کتاب بصائر است که خداوند نامهای بهشتیان و دوزخیان را به او داد.
و به هر صورت رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمود: پس از اتمام مناجات با خدای تعالی باز گشتم و از همان دریاهای نور و ظلمت گذشته در سدرة المنتهی به جبرئیل رسیدم و به همراه او باز گشتم. 3
پی نوشت:
1.www.fa.wikishia.net
2.www.rasekhoon.net
3.www.ommolketab.ir