فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش
شاعر : حافظ
گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش |
|
فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش |
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش |
|
دلربايي همه آن نيست که عاشق بکشند |
زين تغابن که خزف ميشکند بازارش |
|
جاي آن است که خون موج زند در دل لعل |
اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش |
|
بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود |
بر حذر باش که سر ميشکند ديوارش |
|
اي که در کوچه معشوقه ما ميگذري |
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش |
|
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست |
جانب عشق عزيز است فرومگذارش |
|
صحبت عافيتت گر چه خوش افتاد اي دل |
به دو جام دگر آشفته شود دستارش |
|
صوفي سرخوش از اين دست که کج کرد کلاه |
نازپرورد وصال است مجو آزارش |
|
دل حافظ که به ديدار تو خوگر شده بود |
|