شراب تلخ مي‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش شراب تلخ مي‌خواهم که مردافکن بود زورش مذاق حرص و آز اي دل بشو از تلخ و از شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسايش
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شراب تلخ مي‌خواهم که مردافکن بود زورش
روي بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
شراب تلخ مي‌خواهم که مردافکن بود زورش

شاعر : حافظ

که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش شراب تلخ مي‌خواهم که مردافکن بود زورش
مذاق حرص و آز اي دل بشو از تلخ و از شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسايش
به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش بياور مي که نتوان شد ز مکر آسمان ايمن
که من پيمودم اين صحرا نه بهرام است و نه گورش کمند صيد بهرامي بيفکن جام جم بردار
به شرط آن که ننمايي به کج طبعان دل کورش بيا تا در مي صافيت راز دهر بنمايم
سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش نظر کردن به درويشان منافي بزرگي نيست
وليکن خنده مي‌آيد بدين بازوي بي زورش کمان ابروي جانان نمي‌پيچد سر از حافظ


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط