گر دست دهد خاک کف پاي نگارم
شاعر : حافظ
بر لوح بصر خط غباري بنگارم |
|
گر دست دهد خاک کف پاي نگارم |
از موج سرشکم که رساند به کنارم |
|
بر بوي کنار تو شدم غرق و اميد است |
چون شمع همان دم به دمي جان بسپارم |
|
پروانه او گر رسدم در طلب جان |
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم |
|
امروز مکش سر ز وفاي من و انديش |
دادند قراري و ببردند قرارم |
|
زلفين سياه تو به دلداري عشاق |
کان بوي شفابخش بود دفع خمارم |
|
اي باد از آن باده نسيمي به من آور |
من نقد روان در دمش از ديده شمارم |
|
گر قلب دلم را ننهد دوست عياري |
زين در نتواند که برد باد غبارم |
|
دامن مفشان از من خاکي که پس از من |
عمري بود آن لحظه که جان را به لب آرم |
|
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزيز است |
|