گر من از سرزنش مدعيان انديشم

شيوه مستي و رندي نرود از پيشم گر من از سرزنش مدعيان انديشم من که بدنام جهانم چه صلاح انديشم زهد رندان نوآموخته راهي بدهيست
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر من از سرزنش مدعيان انديشم
روي بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
گر من از سرزنش مدعيان انديشم

شاعر : حافظ

شيوه مستي و رندي نرود از پيشم گر من از سرزنش مدعيان انديشم
من که بدنام جهانم چه صلاح انديشم زهد رندان نوآموخته راهي بدهيست
زان که در کم خردي از همه عالم بيشم شاه شوريده سران خوان من بي‌سامان را
تا بدانند که قربان تو کافرکيشم بر جبين نقش کن از خون دل من خالي
تا در اين خرقه نداني که چه نادرويشم اعتقادي بنما و بگذر بهر خدا
که ز مژگان سيه بر رگ جان زد نيشم شعر خونبار من اي باد بدان يار رسان
حافظ راز خود و عارف وقت خويشم من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط