روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست

روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست منت خاک درت بر بصري نيست که نيست ناظر روي تو صاحب نظرانند آري سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست
روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست
روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست

شاعر : حافظ

منت خاک درت بر بصري نيست که نيست روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست
سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست ناظر روي تو صاحب نظرانند آري
خجل از کرده خود پرده دري نيست که نيست اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
سيل خيز از نظرم رهگذري نيست که نيست تا به دامن ننشيند ز نسيمش گردي
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
بهره مند از سر کويت دگري نيست که نيست من از اين طالع شوريده برنجم ور ني
غرق آب و عرق اکنون شکري نيست که نيست از حياي لب شيرين تو اي چشمه نوش
ور نه در مجلس رندان خبري نيست که نيست مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز
آه از اين راه که در وي خطري نيست که نيست شير در باديه عشق تو روباه شود
زير صد منت او خاک دري نيست که نيست آب چشمم که بر او منت خاک در توست
ور نه از ضعف در آن جا اثري نيست که نيست از وجودم قدري نام و نشان هست که هست
در سراپاي وجودت هنري نيست که نيست غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط