چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
شاعر : حافظ
حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت |
|
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت |
که کارخانه دوران مباد بي رقمت |
|
به نوک خامه رقم کردهاي سلام مرا |
که در حساب خرد نيست سهو بر قلمت |
|
نگويم از من بيدل به سهو کردي ياد |
که داشت دولت سرمد عزيز و محترمت |
|
مرا ذليل مگردان به شکر اين نعمت |
که گر سرم برود برندارم از قدمت |
|
بيا که با سر زلفت قرار خواهم کرد |
که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت |
|
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتي |
چو ميدهند زلال خضر ز جام جمت |
|
روان تشنه ما را به جرعهاي درياب |
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت |
|
هميشه وقت تو اي عيسي صبا خوش باد |
|