زنهار تا تواني اهل نظر ميازار
شاعر : حافظ
دنيا وفا ندارد اي نور هر دو ديده |
|
زنهار تا تواني اهل نظر ميازار |
روزي کرشمهاي کن اي يار برگزيده |
|
تا کي کشم عتيبت از چشم دلفريبت |
بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيده |
|
گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ |
گر اوفتد به دستم آن ميوه رسيده |
|
بس شکر بازگويم در بندگي خواجه |
صد ماه رو ز رشکش جيب قصب دريده |
|
دامن کشان هميشد در شرب زرکشيده |
چون قطرههاي شبنم بر برگ گل چکيده |
|
از تاب آتش مي بر گرد عارضش خوي |
رويي لطيف زيبا چشمي خوش کشيده |
|
لفظي فصيح شيرين قدي بلند چابک |
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده |
|
ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده |
وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده |
|
آن لعل دلکشش بين وان خنده دل آشوب |
ياران چه چاره سازم با اين دل رميده |
|
آن آهوي سيه چشم از دام ما برون شد |
|