آن غاليه خط گر سوي ما نامه نوشتي
شاعر : حافظ
گردون ورق هستي ما درننوشتي |
|
آن غاليه خط گر سوي ما نامه نوشتي |
دهقان جهان کاش که اين تخم نکشتي |
|
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد |
ياريست چو حوري و سرايي چو بهشتي |
|
آمرزش نقد است کسي را که در اين جا |
چون بالش زر نيست بسازيم به خشتي |
|
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد |
يک شيشه مي و نوش لبي و لب کشتي |
|
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد |
حيف است ز خوبي که شود عاشق زشتي |
|
تا کي غم دنياي دني اي دل دانا |
کو راهروي اهل دلي پاک سرشتي |
|
آلودگي خرقه خرابي جهان است |
تقدير چنين بود چه کردي که نهشتي |
|
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ |
|