ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد
شاعر : حافظ
وجه مي ميخواهم و مطرب که ميگويد رسيد |
|
ابر آذاري برآمد باد نوروزي وزيد |
بار عشق و مفلسي صعب است ميبايد کشيد |
|
شاهدان در جلوه و من شرمسار کيسهام |
باده و گل از بهاي خرقه ميبايد خريد |
|
قحط جود است آبروي خود نميبايد فروخت |
من هميکردم دعا و صبح صادق ميدميد |
|
گوييا خواهد گشود از دولتم کاري که دوش |
از کريمي گوييا در گوشهاي بويي شنيد |
|
با لبي و صد هزاران خنده آمد گل به باغ |
جامهاي در نيک نامي نيز ميبايد دريد |
|
دامني گر چاک شد در عالم رندي چه باک |
وين تطاول کز سر زلف تو من ديدم که ديد |
|
اين لطايف کز لب لعل تو من گفتم که گفت |
گوشه گيران را ز آسايش طمع بايد بريد |
|
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق |
اين قدر دانم که از شعر ترش خون ميچکيد |
|
تير عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد |
|