سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
شاعر : حافظ
رونق ميکده از درس و دعاي ما بود |
|
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود |
هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود |
|
نيکي پير مغان بين که چو ما بدمستان |
که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود |
|
دفتر دانش ما جمله بشوييد به مي |
کاين کسي گفت که در علم نظر بينا بود |
|
از بتان آن طلب ار حسن شناسي اي دل |
و اندر آن دايره سرگشته پابرجا بود |
|
دل چو پرگار به هر سو دوراني ميکرد |
که حکيمان جهان را مژه خون پالا بود |
|
مطرب از درد محبت عملي ميپرداخت |
بر سرم سايه آن سرو سهي بالا بود |
|
ميشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوي |
رخصت خبث نداد ار نه حکايتها بود |
|
پير گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان |
کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود |
|
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد |
|