اي پسته تو خنده زده بر حديث قند
شاعر : حافظ
مشتاقم از براي خدا يک شکر بخند |
|
اي پسته تو خنده زده بر حديث قند |
زين قصه بگذرم که سخن ميشود بلند |
|
طوبي ز قامت تو نيارد که دم زند |
دل در وفاي صحبت رود کسان مبند |
|
خواهي که برنخيزدت از ديده رود خون |
ما نيستيم معتقد شيخ خودپسند |
|
گر جلوه مينمايي و گر طعنه ميزني |
آن را که دل نگشت گرفتار اين کمند |
|
ز آشفتگي حال من آگاه کي شود |
تا جان خود بر آتش رويش کنم سپند |
|
بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست |
اي پسته کيستي تو خدا را به خود مخند |
|
جايي که يار ما به شکرخنده دم زند |
داني کجاست جاي تو خوارزم يا خجند |
|
حافظ چو ترک غمزه ترکان نميکني |
|