نقدها را بود آيا که عياري گيرند
شاعر : حافظ
تا همه صومعه داران پي کاري گيرند |
|
نقدها را بود آيا که عياري گيرند |
بگذارند و خم طره ياري گيرند |
|
مصلحت ديد من آن است که ياران همه کار |
گر فلکشان بگذارد که قراري گيرند |
|
خوش گرفتند حريفان سر زلف ساقي |
که در اين خيل حصاري به سواري گيرند |
|
قوت بازوي پرهيز به خوبان مفروش |
که به تير مژه هر لحظه شکاري گيرند |
|
يا رب اين بچه ترکان چه دليرند به خون |
خاصه رقصي که در آن دست نگاري گيرند |
|
رقص بر شعر تر و ناله ني خوش باشد |
زين ميان گر بتوان به که کناري گيرند |
|
حافظ ابناي زمان را غم مسکينان نيست |
|