گر مي فروش حاجت رندان روا کند
شاعر : حافظ
ايزد گنه ببخشد و دفع بلا کند |
|
گر مي فروش حاجت رندان روا کند |
غيرت نياورد که جهان پربلا کند |
|
ساقي به جام عدل بده باده تا گدا |
گر سالکي به عهد امانت وفا کند |
|
حقا کز اين غمان برسد مژده امان |
نسبت مکن به غير که اينها خدا کند |
|
گر رنج پيش آيد و گر راحت اي حکيم |
فهم ضعيف راي فضولي چرا کند |
|
در کارخانهاي که ره عقل و فضل نيست |
وان کو نه اين ترانه سرايد خطا کند |
|
مطرب بساز پرده که کس بي اجل نمرد |
يا وصل دوست يا مي صافي دوا کند |
|
ما را که درد عشق و بلاي خمار کشت |
عيسي دمي کجاست که احياي ما کند |
|
جان رفت در سر مي و حافظ به عشق سوخت |
|