اشتراكات امام و رهبری در مديريت و اداره كشور (1)
يكم)
درباره معمار كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي كه با "انقلاب اسلامي " به "مرد قرن " و "پديده خميني " معروف گرديد، گفتني فراوان است. حضرت امام(ره) سه جلوه از يك رهبري در انقلاب را برخوردار بود؛ مرجعيت ديني، فرماندهي كل قوا و رهبري سياسي. اين سه مولفه از او يك رهبر فراكاريزما ساخته بود. انديشه سياسي او متكي بر سه محور نفي سلطنت، تبيين نظريه ولايت فقيه و نقد مشروطيت در حوزه كنار گذاشتن روحانيت، استوار بود.
مردمي كردن مبارزه سياسي، مذهبي كردن مبارزه، حفظ اتحاد و انسجام و پرهيز از اختلافات و بالاخره پرهيز از اعمال مشي مسلحانه را بايد از مهمترين روشها و استراتژيهاي مبارزه سياسي حضرت امام(ره) برشمرد. امام در مقام تئوريسين و نظريهپرداز انقلاب، استاد بسياري از رهبران انقلاب از جمله حضرت آيتالله خامنهاي(مدظله العالي) بود. امام با انقلاب اسلامي شناخته شد و جهان را تكان داد و به مشهورترين چهره جهاني در سالهاي پاياني قرن بيستم تبديل شد. اگر تحولات نظام جمهوري اسلامي را از ابتدا تاكنون به چهار دوره: (1) دوران انتقال قدرت از 1362-1357، (2) دوران تثبيت 1368-1362، (3) دوران بازسازي 1376-1368 و بالاخره دوره توسعه سياسي از 1376 تاكنون تقسيم كنيم، رهبري و حيات حضرت امام(ره) در دو دوره اول و دوم بوده است.
درگيريهاي داخلي، تجزيهطلبيها، كودتاها، آغاز جنگ تحميلي، رفراندوم قانون اساسي، همهپرسي جمهوري اسلامي، تسخير لانه جاسوسي در 13 آبان 1358 و بحران گروگانگيري، تشكيل شوراي انقلاب، تشكيل دولت موقت بازرگان و استعفاي آن، عزل بنيصدر به عنوان اولين رئيس جمهور، ترورهاي منافقين و حادثه انفجار حزب جمهوري اسلامي و رياست جمهوري، شهادت سران انقلاب از جمله استاد شهيد مرتضي مطهري، تعطيلي دانشگاهها و آغاز انقلاب فرهنگي، پذيرش قطعنامه 598 و آتش بس ايران و عراق، محاصره اقتصادي ايران، عزل آيتالله منتظري از قائم مقامي رهبري و... را ميتوان از مهمترين حوادث و رخدادهاي دوران رهبري حضرت امام خميني(ره) برشمرد.
در حالي كه حضرت آيتالله سيدعلي خامنهاي(مدظله العالي) از پيشگامان انقلاب اسلامي و نهضت اسلامي 15خرداد به رهبري حضرت امام بود اما به هنگام رهبري، شاگردي حضرت امام(ره) را از بزرگترين افتخارات حيات خود ميداند . معظمله در زمان حيات امام(ره) نماينده ايشان در شوراي عالي دفاع و با حكم حضرت امام(ره)، امام جمعه تهران بودند . انتخاب آيتالله خامنهاي كه با راي قاطع مجلس خبرگان رهبري در 14خرداد 1368 به جانشيني حضرت امام برگزيده شد، بدليل درسآموزي استكبار از جايگاه و شان حضرت امام بوسيله امپراطوري رسانهاي و بنگاههاي سخنپراكني و شبكههاي ماهوارهاي در بايكوت خبري جهاني قرار گرفت تا انديشهها، افكار و نظريات اين رجل الهي چون سلف صالح، بنياد استكبار را نلرزاند. در حالي كه الطاف الهي همواره شامل حال رهبر بوده و هست و امروز مردم جهان، تشنه افكار و انديشههاي ايشان هستند.
ازسوي ديگر دوران رهبري آيتالله خامنهاي مقارن با دوران بازسازي اقتصادي و نيز توسعه سياسي بوده است. رياست جمهوري 8 ساله هاشمي رفسنجاني و سياستهاي تعديل اقتصادي، رياست جمهوري 8 ساله سيد محمد خاتمي و سياستهاي توسعه سياسي، عملياتي كردن صلح ايران و عراق، تشكيل رسمي مجمع تشخيص مصلحت نظام و نهايي كردن فعاليتهاي شوراي بازنگري قانون اساسي كه براساس آن قيد مرجعيت از شرايط رهبري حذف شد، تمركز اختيارات به رئيس جمهور اعطا شد، پست نخست وزيري حذف و شوراها چون شوراي عالي قضايي، منحل گرديد. حادثه يازده سپتامبر در آمريكا، حوادث 18تير 78 دانشگاه، اشغال عراق و افغانستان، جنگ آمريكا عليه صدام در خليج فارس و بحرانها وچالشهاي متعدد ديگر را بايد در زمره رخدادهاي اين دوران ياد كرد.
دوم)
حضرت آيتالله خامنهاي با تقويت سياست راهبردي امام(ره) به حمايت از نهادهاي انقلاب اهتمام ورزيد و متناسب با شرايط زمان و نيازهاي جهاني، "مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي " را براي ارتباط و تعامل اهل سنت و تشيع در جهان، "مجمع جهاني اهل بيت عليهم السلام " را تشكيلاتي براي جوامع شيعي و دفاع و معرفي صحيح شيعه، "ستاد راهبردي در امور ديپلماسي " را براي سامانبخشي به عرصه ديپلماسي و بينالملل، "ستاد اقامه نماز " را براي اشاعه و گسترش فرهنگ نماز تشكيل داد.
سوم)
چهارم)
پنجم)
هر چند در نگاه راهبردي امام "روز جهاني قدس " براي بسيج اسلام و جهان بشريت عليه اسرائيل بود اما با اين همه هنگامي كه برخي نغمهها در دوران جنگ در راستاي بسيج مردم جهت دفاع از قدس و جنگ با اسرائيل مطرح شد، امام فرمود: "راه قدس از كربلا ميگذرد ".
شك نبايد كرد دستاوردهاي بزرگ كنوني انقلاب مرهون نگاه راهبردي امام و رهبري است. امام تكيه بر نيروهاي خودي، تبديل هر ناممكن به ممكن و اينكه "ما ميتوانيم "، لزوم چارهانديشي براي اقصاد بدون نفت، تاكيد بر هوش و استعداد ايراني و توانايي رسيدن به مدارج و قلههاي رفيع علم و دانش، اهتمام بر نظم و انضباط، وجدانكاري، آزادي، مردمسالاري، جمهوري اسلامي و... را بايد از عناصر و مولفههاي مشترك در استراتژي و راهبرد امام و رهبري برشمرد. اگر امام جنگ را نبرد حق و باطل ميدانست و نبرد تا رفع فتنه در جهان و نابودي صدام را مقصد نهايي برميشمرد، مقام معظم رهبري با سقوط صدام و روي كار آمدن حكومت مردمي در عراق حمايت از ملت مظلوم عراق و همكاري براي سازندگي را راهبرد سياست خارجي قرار داد.
جنگ33 روزه كه مصاف نفسگير حزبالله لبنان و ارتش اسرائيل با حمايت استكبار بود، رسانههاي غربي اعتراف كردند كه اينها از ثمرات انقلاب اسلامي و سيدحسن نصرالله كه شاگرد آيتالله خامنهاي است، حاصل شده است.
امام و رهبري هر دو بر مقوله "فرهنگ " به عنوان اولويتها تاكيد داشتند. امام "فرهنگ را پايه شقاوت و سعادت يك ملت " ميدانست و رهبري "فرهنگ را فضاي تنفس براي جامعه " برشمرد. اين اقدام در برابر چالشهاي نظري كه فرهنگ را عنصري دست چندم در برابر توسعه اقتصادي و سياسي برميشمردند، ارائه گرديد.
ششم)
تدبير و طراحي امام براي مقابله با اين بحرانها و خنثي كردن آن، اطلاعرساني، روشنگري و دعوت با موعظه بود. آنگاه كه پاسخ مناسب دريافت نكرد، نكوهش و هشدار بود. در مرحله سوم، دعوت و فراخوان از مردم براي مقابله با توطئهها بود. امام بارها و بارها منافقين را نصيحت و موعظه كرد كه به دامن اسلام برگردند. آنگاه كه منافقين دست به اسلحه بردند، مبارزه مسلحانه و ترور مردم و مسئولان را پيشه كردند، امام فرمود: "خطر منافقين از كفار بدتر است " و يا هنگامي كه جبهه ملي لايحه مجازات اسلامي يا همان "قصاص " را غيرامروزي، غيربشري و اجراناپذير برشمرد، امام جبهه ملي را "مرتد " اعلام كرد و مردم را براي مقابله با آنها به خيابان فرا خواند. در جريان آقاي منتظري، بارها و بارها با نصيحت و موعظه و تذكر مبني بر "اصلاح بيت " و لزوم "جداسازي مرزها " سخن گفت و هنگامي كه مشاهده كرد منتظري راه ديگري را در پيش گرفته است، "فرمان عزل " وي را صادر كرد و به برخي از سران نظام فرمود: "اين غائله را بايد من در زمان خودم حل كنم وگرنه ده سال بعد مشكلاتي ايجاد خواهد كرد ". به رغم اين دورانديشي، درست ده سال پس از عزل منتظري از قائم مقامي رهبري توسط حضرت امام خميني(ره)، شاهد غائله ديگري از وي بوديم كه رهبري با سرپنجه تدبير و حضور مردم آن را حل كرد.
علاوه بر اين بايد از مسئله هستهاي، راديكاليسم سياسي برآمده از دوم خرداد 76 از جمله حادثه كوي دانشگاه در 18 تير 78 كه رهبري آن را "جفا به دانشجو و ضربه از پشت بر خود " تعبير كرد، ياد كنيم. فراموش نكنيم راديكاليسم سياسي، محصولي تلخ از حماسه دوم خرداد بود. تحصن نمايندگان مجلس ششم، استعفاي استانداران، وزراء و مقامات دولتي در حمايت از تحصن نمايندگان، كنفرانس برلين و حضور جمعي از سياسيون و باصطلاح روشنفكران و همراهي با ضدانقلاب عليه جمهوري اسلامي را به عنوان شاهد مثال ميتوان بيان كرد. رهبري تلاش كرد چون مقتداي خويش حضرت امام (ره)، با نصيحت و موعظه، راديكاليسم و افراطيگري را به حاشيه براند اما افسوس كه گوش شنوايي در كار نبود.
كار به جايي رسيد كه حجت الاسلام والمسلمين كروبي رئيس مجلس ششم در اعتراض به افراطيگريهاي دوره اول شوراي اسلامي شهر تهران كه همگي از عناصر دوم خردادي بودند و هر روز با هم جنگ و دعوا داشتند و در طول 4 سال بيش از 5 رئيس عوض كردند، گفت: "شوراي شهر تهران آبروي اصلاحطلبان را برده است ".
رويكرد رهبري در برخورد با اين چالشها و بحرانها علاوه بر ارشاد و موعظه، دعوت از مردم چون هميشه براي حضور در صحنه بود. تظاهرات و راهپيمايي بزرگ و با شكوه 23 تيرماه 78 در سراسر كشور را كه نماد پيوند رهبري و امت بود، همگان بياد دارند.
هفتم)
"سقوط كمونيسم " در دوران گورباچف هم از جمله مسائل مهم جهان در عصر امام خميني(ره) بود. امام اين سقوط را قبلاً پيشبيني كرده بود و با اعزام هيأتي به سرپرستي آيتالله جوادي آملي، رهبر وقت شوروي را به اسلام فرا خواند. از شگفتيهاي انقلاب است كه حضرت آيتالله خامنهاي، سقوط و شكست ليبرال دموكراسي را نويد داد و مردمسالاري ديني را بهترين مدل براي اداره جهان برشمرد.
تشكيل دادگاه ميكونوس در آلمان و صدور احكامي مبني بر اتهامات واهي به ايران و برخي مسئولان و فراخوان سفراي كشورهاي اروپايي از تهران به كشورهايشان كه به بحران ميكونوس معروف شد، در خاطر همه هست. در اين زمان مقام معظم رهبري با قاطعيت و صلابت در صحنه به همراه مردم ايستاد، افشاگري و روشنگري كرد و به هنگامي كه كشورهاي اروپايي تصميم به بازگشت به ايران گرفتند، اين رهبري مقتدر و با صلابت ايران اسلامي بود كه شرايطي براي آمدن سفيران تعيين كرد كه از جمله آنها، آمدن سفير آلمان به عنوان آخرين فرستاده اروپا به ايران بود.
اشغال عراق و افغانستان و لشگركشي آمريكا و متحدانشان پس از حادثه 11 سپتامبر را همه به ياد داريم. زماني كه نفسها در سينهها حبس شده بود و دنيا براي ساعاتي در سكوت و عدم تصميم فرو رفت، اين موضعگيري مقتدرانه و حكمتآميز رهبري بود كه انگشت اتهام استكبار به سمت كشورهاي اسلامي را به خودشان برگرداند و در عين همدردي و ابراز تسليت به بازماندگان و حادثهديدگان جنگ، استكبار را مورد سرزنش و نكوهش قرار داد.
از لشگركشي آمريكا به خليج فارس در جريان اشغال كويت توسط صدام هم بايد ياد كرد. جنگي كه برخي از سردمداران بعدي جريان دوم خرداد، در آن روزها اعتقاد داشتند كه صدام، خالد بن وليد است و بايد ايران در برابر آمريكا به كمك صدام بشتابد. اين جريان كه همان چپ گذشته بود و اكثريت قاطع را در زمان جنگ آمريكا در مجلس سوم در دست داشت، بدليل تحليل غلط و بحران در تحليل ميرفت كه جنگ ديگري را براي مردم ايران به دست خود تحميل كند اما رهبري با قاطعيت آن را رد كرد و به بازشماري جنايات صدام و آمريكا پرداخت و بدين سان اين بحران را به فرصتي براي جمهوري اسلامي مبدل ساخت.
منبع:ويژه نامه تداوم آفتاب
ادامه دارد...
/ج