تقيه و ابعاد آن
تقيه از منظر لغت
ابن اعرابي گفته تقاة، تقيه، تقوي و اتقاء از يک ريشه اند، از اين رو در برخي از قرائت هاي قرآني به جاي تقاة در آيه «الا ان تتقوا منهم تقاة، «تقية» قرائت شده و اگر در حديث شريف تبقه و توقه آمده يعني خود را نگهدار و نفس خويش را در معرض تلف و هلاکت قرار مده و از آفات دوري و پرهيز کن از همين اصل مي باشد.(2) و نيز در حديث، رواي مي گويد: آيا در برابر شمشير، تقيه وجود دارد؟ فرمود: تقيه در آن هنگامي است که خار در چشم و کينه در دل مي باشد، سازش حاصل مي شود. اين حديث را اين چنين معنا کرده اند: برخي مردم از برخي ديگر تقيه مي کردند و صلح و سازش اظهار مي داشتند در حالي که باطن آن ها خلاف ظاهر بود.(3)
صاحب مفردات مي نويسد: تقيه از «وقي» گرفته شده و اصل آن «وقيه» است تاء به واو تبديل شده است. از اين جهت با تقوا که از «وقوي» گرفته شده هم ريشه است وقتي وقايه به معناي صيانت و نگهداري و حفاظت است.
تقيه از نگرگاه شيعه و سني
1- سرخسي حنفي(ت 490 هـ) مي گويد: تقيه عبارت از اين است که انسان به آن چه اظهار مي کند جان خويش را حفظ مي کند هر چند خلاف آن را در دل پنهان کرده باشد.(4)
2- ابن حجر عسقلاني شافعي (م 850-851 هـ) در ذيل آيه الا ان تتقوا منهم تقاة(5) مي گويد: تقيه عبارت است از محافظت جان يا آبرو و يا مال از شر دشمنان و مخالفان دو نوع اند: يکي دشمن ديني مانند مسلمان و کافر، و ديگري دشمني که براي مقاصد دنيا عناد و رقابت دارد مانند مال و منال و ملک و رياست.(6) اين تعريف شامل تقيه کردن از انسان بي حيا وخشمگين نمي شود با اين که مردم از ترس زبان با او مدارا مي کنند.
3- رشيد رضا صاحب تفسير المنار (م 1354 هـ) مي نويسد: «تقيه آن است که انسان به منظور حفظ خود از ضرر برخلاف حق سخني را مي گويد يا عملي را انجام مي دهد.»(7)
4- موسي جارالله ترکماني: «تقيه عبارت است از حفظ جان از هر چه مايه سرزنش و کيفر است و آن بدين معنا جزء دين به حساب مي آيد و در هر چيزي جايز مي باشد.»(8)
5- شيخ مراغي مصري (م 1364 هـ): «تقيه آن است که انسان چيزي را که خلاف حق است براي حفظ خود از ضرر دشمنان که به جان يا آبرو و يا مال وي برگشت کند بگويد يا انجام دهد.(9)
تعريف ديگري از شيخ انصاري از فقهاي نامدار شيعه (م 1282 هـ) مي آوريم تا با تعريف اهل سنت مقايسه گردد. وي مي گويد: تقيه اسم براي اتقي يتقي و تاء بدل از واو است؛ چنان که در نهمة و تهمة چنين است و مقصود از تقيه حفظ خويش از ضرر غير است. از طريق همراهي با او در سخن و يا فعلي که مخالف حق است.(10)
بنابراين، تقيه نوعي واکنش و رفتار طبيعي است که افراد يا اقوام و مللي که از لحاظ قدرت يا نفرات ضعيف تر و يا در اقليت قرار دارند و توان رويارويي مستقيم با دشمن را ندارند و يا پيکار مستقيم موجوديت آن ها را از ميان مي برد با سپر تقيه خود را از خطر نجات مي دهند. در عصر ستم شاهي زندانيان سياسي در بازجويي ها تقيه مي کردند و کارهايي را که ضد نظام انجام داده بودند مخفي مي ساختند و خود را از مخالفان شاه قلمداد نمي کردند و احيانا تظاهر به حمايت هم مي نمودند تا از زندان آزاد شوند و به مبارزه ادامه دهند.
مشروعيت تقيه
يا در حالات «حبيب بن زيد» نوشته اند که عمال مسيلمه ي کذاب او را دست گير نمودند و پرسيدند: آيا تو گواهي مي دهي که من رسول خدا هستم. وي از روي استهزا گفت: من سخن تو را نمي شنوم. مسيلمه دستور داد بدن او را قطعه قطعه کردند و او تا آخر همچون کوه استوار ماند.(12)
ولي عمار ياسر که حاضر شده بود برخلاف عقيده و ايمان باطني اش با زبان اظهار ندامت و برائت کند، از اين عملي که کرده بود وحشت سراسر وجودش را فرا گرفت، گريه کنان خدمت پيامبر آمد و از اين گفته و تظاهر ابراز ناراحتي کرد.
طبق نظر جمعي از مفسران شيعه و اهل سنت، اين آيه در شأن عمار نازل شد. «الا من اکره و قلبه مطمئن بالايمان».(13) با اين آيه بود که کار عمار ياسر، مشروعيت و مقبوليت پيدا کرد. روايات نيز اين مطلب را تأييد کرده است.(14) شأن نزول آيه، اطلاق آيه را تقييد نمي کند؛ چنان که عموم آيه را نيز تخصيص نمي زند. آيه هر نوع اکراهي را در برمي گيرد و اختصاص به مورد تهديد به قتل ندارد.
در قرآن آيات ديگري نيز داريم که مشروعيت تقيه از آن ها استفاده مي شود:
يکم - همان آيه ي: «من کفر من بعد ايمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالايمان»،(15) که کفر زباني را به هنگام اجبار و خطر جايز مي شمارد.
دوم: «و قال رجل مؤمن من آل فرعون يکتم ايمانه». مؤمن آل فرعون از مقربان و نزديکان فرعون بوده است که آنان را از کشتن موسي برحذر مي دارد ليکن به وسيله ي تقيه ايمانش را مکتوم مي دارد تا بتواند به حضرت موسي خدمت کند و او را از خطر نجات دهد؛ همان گونه که آسيه زن فرعون نيز ايمانش را پنهان مي داشت تا به قوم بني اسرائيل و موسي خدمت کند.
در ذيل همين آيه، حديثي از امام صادق (ع) رسيده است که مي فرمايد:
«التقيه ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقيه له، و التقية ترس الله في الارض، لان مؤمن آل فرعون لو اظهر الاسلام لقتل؛(16) تقيه آيين من و پدرانم است. کسي که در موارد ضروري از تقيه استفاده نکند دين کامل ندارد. تقيه سپر خدا در زمين است و اگر مؤمن آل فرعون برخلاف تقيه، ايمان خود را اظهار مي داشت کشته مي شد.»
شخص رسول اکرم (ص) نيز سه سال اول، دعوت خود را پنهاني انجام مي داد. حضرت ابراهيم نيز براي شکستن بت ها از روش تقيه استفاده نمود و تنها در مقاطع خاصي ايمانش را اظهار مي داشت تا زمينه مساعد شود و تبليغ او مؤثر افتد. شخص حضرت موسي نيز چند سالي در حال تقيه به سر مي برد؛ حتي هنگامي که برخلاف تقيه، قبطي را با مشتي که زد کشت فهميد که اشتباه کرده است، لذا از خدا طلب آمرزش کرد. پيامبر اکرم (ص) تقيه کنندگان را جزء صديقين به حساب آورده آن جا که فرمود:
«الصديقون ثلاثة: حبيب النجار و هو الذي من اقصي المدينة يسعي و مؤمن آل فرعون الذي يکتم ايمانه وعلي بن ابيطالب و هو افضلهم؛(17) صديقون سه نفرند: حبيب نجار، مؤمن آل فرعون و علي بن ابي طالب که افضل آن هاست». اين حديث در منابع شيعه و اهل سنت آمده است.
سوم: «لا يتخذ المؤمنون الکافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلک فليس من الله في شيء الا ان تتقوا منهم تقاة و يحذرکم الله نفسه و الي الله المصير».(18) در اين آيه خداي متعال افراد با ايمان را از گرفتن دوست و سرپرستاني از کافران نهي مي کند و اگر کسي چنين کند رابطه اش با خدا قطع مي شود. سپس استثنا مي کند: «الا ان تتقوا منهم تقاة» مگر اين که در قالب تقيه باشد و آن در صورتي است که يک نوع ترسي نسبت به جان و يا جامعه مؤمنان در ميان باشد. تقيه در اين گونه موارد به عنوان سپر دفاعي محسوب مي گردد؛ مثلا دوستي ظاهري با روسيه به خاطر حفاظت از خطر آمريکا جايز مي باشد يا روابط دوستانه با اروپا براي حفظ منافع ملت و کشور اسلامي از شر آتش افروزي دشمنان اسلام گاهي واجب مي شود و گاهي تقيه در مواردي به يک نوع مبارزه ي مخفيانه و يا سکوت براي حفظ موجوديت به کار برده مي شود تا از انواع خطرات و آسيب ها محفوظ بمانند.
بنابراين تقيه - چنان که گفته شد - اختصاص به جامعه ي شيعه ندارد. اما اين که بيشتر در ميان اقليت شيعه تبلور خاصي يافته، به دليل اين است که حکومت هاي بني اميه و بني عباس لبه ي تيز حملات خود را به سوي شيعيان علي (ع) هدف گرفته بودند. از اين رو جامعه ي شيعه به امر امامان معصوم (ع) در حال تقيه به سر مي بردند تا موجوديت خود را از خطر نابودي حفظ نمايند. با وجود آن، امامان شيعه پيوسته در زندان هاي حکومت هاي بني اميه و بني عباس به سر مي بردند و در نهايت، اغلب آنان به صورت مرموزي به زهر جفا شهيد شدند. بديهي است براي بقاي يک گروه ادامه ي مبارزات به شکل سري به مراتب معقول تر است از پيکار علني و ترک تقيه و نابود شدن.
چهارم: آياتي که از مخفي شدن اصحاب کهف و اصرار بر اطلاع نيافتن ديگران از جايگاه آن ها حکايت دارد نيز يک نوع تقيه براي حفظ جان و ايمان بوده است. بي جهت نيست که امام صادق (ع) مي فرمايد: «التقية ترس المؤمن و التقية حرز المؤمن؛(19) تقيه سپر دفاعي و وسيله ي حفاظت مؤمن است.»
در حديثي ديگر، مفهوم تقيه به عنوان مبارزه پنهاني تلقي شده، نه محافظه کاري و سازش با دشمن چنان که برخي چنين تلقي نموده اند. در اين حديث، فلسفه ي تقيه از نظر شيعه کاملا شفاف سازي گرديده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: «المؤمن علوي لانه يجاهد اعداء الله في دولة الباطل بالتقية و في دولة الحق بالسيف؛ (20) مؤمن، علوي است به علت اين که با دشمنان خدا در عصر حاکميت دولت باطل به وسيله ي تقيه مبارزه مي کند و در زمان دولت حق با شمشير و به شکل علني به جنگ و جهاد مي پردازد.»
غير از آيات و روايات، وجدان و عقل سليم نيز مشروعيت اين عمل تاکتيکي و روش عاقلانه را تأييد مي کند و آن را يکي از قواعد مترقي سياسي و اجتماعي و عقلاني به حساب مي آورد. گاهي حفظ وحدت جامعه اسلامي که خيرات و برکات فراواني بر آن مترتب است از تقيه نشئت مي يابد و اختلافات نيز در پرتو تقيه ي مداراتي برطرف مي گردد.
با وجود مشروعيت و جواز آن، اما فقيهان بزرگوار حکم تکليفي آن را به گونه بايسته و شايسته براي عموم مردم روشن نساخته اند، بلکه بيشتر به مجزي بودن عمل موافق با تقيه اگر چه مخالف با حق باشد اکتفا کرده اند. و لذا تقيه از ابعاد مختلف هم چنان در حال ابهام باقي مانده است و يک قاعده کلي و شاملي ذکر نکرده اند تا بر تک تک مصاديق منبطق باشد. از اين رو سعي مي کنيم مبهمات را روشن و تقيه را به صورت ضابطه مند مطرح مي سازيم.
اقسام تقيه
شق اول به نوبه ي خود بر دو قسم است: 1-گاهي قطع نظر از ترس جان و آبرو اصولا اجبار و اکراهي در کار است؛
2-گاهي اجباري در ميان نيست. قسم دوم نيز به نوبه ي خود دو گونه است: يکي اين که اين نوع رفتار و گفتار تقيه اي باعث اعلاي کلمه اسلام مي شود و زماني عزت اسلام بر آن مترتب نمي باشد. اين قسم از دايره ي تقيه خارج است، زيرا بايد تقيه مشتمل بر حکمت و فايده اي باشد.
بنابراين تقيه به چهار قسم منحصر مي شود: 1-تقيه از ترس جان و مال و آبرو؛ 2-تقيه ي جبري؛ 3- تقيه به مفهوم کتمان و مخفي کاري؛ 4- تقيه ي مداراتي.
بي ترديد، اسلام مي خواهد بشر را به سعادت مادي و معنوي برساند و براي انسان ها يک زندگي پاکيزه و حيات طيبي را فراهم سازد . بدين علت از يک طرف آنان را از تصادهاي داخلي برحذر مي دارد: «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم» (21) و از سوي ديگر به وحدت همه جانبه دعوت مي کند: «واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا».(22) از سوي ديگر حفظ نفس را از انواع هلاکت ها واجب و ضروري مي شمارد و مي فرمايد: «ولا تلقوا بايديکم الي التهلکه».(23) در اين جا عقل سليم به مقتضاي فطرت ايجاب مي کند که اگر بين تکليف فردي و عزت و شکوه اسلام تزاحمي به وجود آيد يا ميان حفظ نفس و ارتکاب حرام و واجب تضادي رخ دهد. بي شک مسئوليت فردي ساقط مي شود و طرف مجتمع را بايد گرفت. جوهر تقيه را در اين گونه موارد بايد شناخت. بنابر اين تقيه را بايد در دو بخش روشن سازيم: يکي در بخش حکم تکليفي و دوم در ساحت حکم وضعي، خواه اين نوع قول و عمل در شکل تقيه صادر گردد يا به صورت آزاد و بر اساس اختيار انجام گردد.
اما از نظر حکم تکليفي - چنان که گفته شد - مشروعيت تقيه از نظر کتاب و سنت في الجمله روشن است، حتي آنان که به خاطر جواز تقيه بر عالمان شيعه در مواردي تاخته اند نيز در اين زمنيه توافق دارند؛ مثلا رشيد رضا بعد از اين که شيعه را مورد نکوهش قرار داده مي نويسد: «آن چه اين آيه بر آن دلالت دارد اين است که بر مسلمانان لازم است از ضرر و زيان کافران و دشمنان جان خويش را حفظ کنند» و آن چه آيه ي سوره نحل دلالت دارد نيز همين است و تمام اين ها به خاطر ضرورتي است که ايجاب مي کند نه اين که تقيه جزء اصول دين باشد و تبعيت در آن يک امر دائمي باشد.
به همين علت اصحاب ما تقيه را به سه گونه تقسيم کرده اند:
1-تقيه ي حرام: و آن در مورد خون است؛
2- تقيه ي مباح: و آن در مورد اظهار کلمه ي کفر است؛
3- تقيه ي واجب: که در غير اين دو مورد پيش مي آيد.(24)
ولي شيخ انصاري در رساله ي تقيه مي فرمايد: تقيه به احکام پنج گانه تقسيم مي شود:
1- واجب: براي دفع ضرر فعلي و فوري.
2- مستحب: در صورتي که ترک تدريجي آن به ضرر منجر گردد؛ مانند ترک معاشرت با ساير مذاهب اسلامي در بلادي که در آن جا زندگي مي کنند که اغلب به بدبيني و مخالفت و نزاع منجر مي گردد و از ناحيه ي آن ها ضرر مي رسد.
3- مکروه: ترک تقيه وتحمل ضرر آن از فعل آن بهتر است مثل اظهار کلمه ي کفر در مواردي که ضرر جزئي دارد و يا احتماي معقولي دارد که در نهايت به ضرر و زيان منتهي شود.
4- مباح و آن در جايي است که اجتناب از ضرر و تحمل آن مساوي باشد.
5- حرام: اگر تقيه باعث خونريزي شود حرام است. امام صادق (ع) مي فرمايد: «انما جعلت التقية ليحقن بها الدم فاذا بلغ الدم فليس تقية؛ (25) تقيه براي حفظ جان افراد است، پس اگر باعث شود خون کسي ريخته شود، تقيه جايز نيست.»
شهيد ثاني در قواعد فرموده است: تقيه ي مستحب در جايي است که مؤمن از ضرر فوري ترسي ندارد و گمان مي کند که در آينده ضرري ولو اندک به او خواهد رسيد. در چنين صورتي تقيه، جايز است. سپس به تقيه ي مکروه و مباح وحرام مي پردازد.
خلاصه اين که: تقيه از نظر اهل سنت و جماعت و هم چنين شيعه ي اماميه، في الجمله امري مشروع و مجاز است و در مواردي هم ترک تقيه حرام مي باشد؛ خواه تقيه جزء اصول دين باشد يا فروع دين يا يک حکم اولي ضروري باشد و يا حکم ثانوي. در هر صورت به اصل نتيجه و مشروعيت تقيه، ضرري نمي زند و مشروعيت آن در اسلام از نظر تمام مذاهب اسلامي روشن و ثابت مي باشد.
پي نوشت:
1- تاج العروس، ج1، ص 396، ماده «وقي».
2- ابن اثير، النهايه في غريب الحديث، ج5، ص 217.
3- ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 401.
4- سرخسي، المبسوط، ج 24، ص 45.
5-آل عمران(3) آيه ي 28.
6-آلوسي، روح المعاني، ج 3، ص 121.
7- رشيد الرضا، تفسير المنار، ج3، ص 280.
8- الوشيعه، ص 72.
9- تفسير مراغي، ج 3، ص 137.
10- شيخ انصاري، تقيه، ص 37.
11- تفسير في ظلال، ج 5، ص 284.
12- همان.
13- نحل (16) آيه ي 106.
14- وسائل الشيعه، ج 16، کتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر، ص 225 و 226.
15- همان.
16- مجمع البيان، ج 8، ص 521.
17- ابن بطريق، العمده، ص 221؛ متفي هندي، کنز العمال، ج1، ص 60؛ المراجعات، ص 95؛ نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 172؛ ابن عساکر، تاريخ مدينه الدمشق، ج 42، ص 313؛ سيوطي، الجامع الصغير، ج 2، ص 115؛ فيض الغدير، ج 4، ص 313. البته در بعضي از روايات به جاي حبيب النجار، مؤمن آل يس آمده است.
18-آل عمران(3) آيه ي 28.
19- وسائل الشيعه، ج 11، حديث 6.
20- همان، ج 16، ص 209، چاپ اسلاميه، ج11، ص 466.
21- انفال(8) آيه ي 46.
22-آل عمران(3) آيه ي 103.
23- بقره (2) آيه ي 195.
24- تفسير المنار، ج 3، ص 280.
25- وسائل الشيعه، ج 12، ص 483.
/خ