شعرا به هنگام تخيل ، مفاهيم را سبک و سنگين کنند
بیانات مقام معظم رهبري :
قوام و خمير مايه ي شعر ، همين خيالي است که شما آن را پرواز مي دهيد. شما چيزهايي را مي بينيد که چشم معمولي آنها را نمي بيند . آن رقت خيالتان، خيلي چيزها را به شما نشان مي دهد که ما در چشم معمولي ، آنها را نمي بينيم. اصلا شعر، يعني اين . اگر اين نباشد، شعر وجود ندارد. وقتي که خيال را به سراغ مفاهيمي مي فرستيد که مي خواهيد آنها را بياوريد، اين مفاهيم را سبک و سنگين کنيد. خيال، جسور و بي منطق است ؛ طبيعتش اين است . خيال در جايي مي رود مي نشيند، که جاي نشستن نيست . شما وقتي مي خواهيد آن را به داخل ذهن خودتان بياوريد ، برايش لفظ درست مي کنيد ؛ ولي حتما سبک و سنگينش کنيد ؛ زيرا هر يک کلمه شعر شما ، اگر بناست در جايي اثر بگذارد، شما با آن همراهيد.
شما الان اين کمند خيال را پرتاب کرده ايد و مفاهيمي را صيد مي کنيد. خيال به هر جا که مي خواهد، مي رود و شما گاهي نمي خواهيد؛ اما او مي رود. ليکن هر جا که او رفت، ملاک نيست و به هر جا که خيال رسيد، آدم آن را نمي کشد . ممکن است شما تور را به دريا بيندازيد و عوض ماهي، لنگ کفش بيرون بيايد . در اين صورت، شما آن را بالا نمي کشيد و رهايش مي کنيد.
غرضم اين است که مخصوصا شما جوانان به اين نکات توجه بکنيد؛ چون قاعده ي يک دنياي جديد هستيد. آدم خودش را درست ارزيابي نمي کند. من تا حدي شايد بتوانم شماها را ارزيابي کنم؛ ولي شماها بيش از اين هستيد که حتي من ارزيابي بکنم. يعني الان گوشت نويي بالامي آيد و شما آن گوشت نوييد. آن گوشت نو، بعدا همه کاره ي اين دست است . تمام خطوط را او معين مي کند، علامت انگشت را او معين مي کند، اوست که به آب و آتش مي خورد، و اوست که حس مي کند. بنابراين درآينده، همه کار دست اوست . مواظب اين گوشت نو باشيد. شما که پايه ي اين قاعده ي اصلي هستيد، به آن کاري که انجام مي دهيد، توجه بکنيد.
منبع: حديث ولايت ، جلد چهارم ، ص 38-37
/ج
قوام و خمير مايه ي شعر ، همين خيالي است که شما آن را پرواز مي دهيد. شما چيزهايي را مي بينيد که چشم معمولي آنها را نمي بيند . آن رقت خيالتان، خيلي چيزها را به شما نشان مي دهد که ما در چشم معمولي ، آنها را نمي بينيم. اصلا شعر، يعني اين . اگر اين نباشد، شعر وجود ندارد. وقتي که خيال را به سراغ مفاهيمي مي فرستيد که مي خواهيد آنها را بياوريد، اين مفاهيم را سبک و سنگين کنيد. خيال، جسور و بي منطق است ؛ طبيعتش اين است . خيال در جايي مي رود مي نشيند، که جاي نشستن نيست . شما وقتي مي خواهيد آن را به داخل ذهن خودتان بياوريد ، برايش لفظ درست مي کنيد ؛ ولي حتما سبک و سنگينش کنيد ؛ زيرا هر يک کلمه شعر شما ، اگر بناست در جايي اثر بگذارد، شما با آن همراهيد.
شما الان اين کمند خيال را پرتاب کرده ايد و مفاهيمي را صيد مي کنيد. خيال به هر جا که مي خواهد، مي رود و شما گاهي نمي خواهيد؛ اما او مي رود. ليکن هر جا که او رفت، ملاک نيست و به هر جا که خيال رسيد، آدم آن را نمي کشد . ممکن است شما تور را به دريا بيندازيد و عوض ماهي، لنگ کفش بيرون بيايد . در اين صورت، شما آن را بالا نمي کشيد و رهايش مي کنيد.
غرضم اين است که مخصوصا شما جوانان به اين نکات توجه بکنيد؛ چون قاعده ي يک دنياي جديد هستيد. آدم خودش را درست ارزيابي نمي کند. من تا حدي شايد بتوانم شماها را ارزيابي کنم؛ ولي شماها بيش از اين هستيد که حتي من ارزيابي بکنم. يعني الان گوشت نويي بالامي آيد و شما آن گوشت نوييد. آن گوشت نو، بعدا همه کاره ي اين دست است . تمام خطوط را او معين مي کند، علامت انگشت را او معين مي کند، اوست که به آب و آتش مي خورد، و اوست که حس مي کند. بنابراين درآينده، همه کار دست اوست . مواظب اين گوشت نو باشيد. شما که پايه ي اين قاعده ي اصلي هستيد، به آن کاري که انجام مي دهيد، توجه بکنيد.
منبع: حديث ولايت ، جلد چهارم ، ص 38-37
/ج