گفتمان امنیتی پیامبر اعظم (ص) (1)
چکیده :
کلمات کلیدی : امنیت ، اسلام ، گفتمان امنیتى ، حضرت محمدصلى الله علیه وآله ، نظریه امینت در اسلام .
هم چنان که عربهاى جاهلى بر اساس اهداف و منافع خویش تعریفى از امنیت ارائه مىکردند پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) نیز بر اساس اهداف و منافع دین اسلام که رهبر آن به شمار مىرفت تعریفى از امنیت داشته است که بر اساس آن تعریف در ظرف مدتى کوتاه امنیتى ایجاد کرد که همه مسلمانان در سایه آن از هر جهت در آرامش به سر مىبردند. پیامبر براى ایجاد امنیت برنامههایى به اجرا درآورد که هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت توأم با موفقیت بوده است و این برنامهها علاوه بر ایجاد امنیت در جامعه به گسترش روزافزون دین اسلام نیز کمک شایانى نموده است. در این مقاله با هدف بررسى گفتمان امنیتى پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) ابتدا به صورت مقدمه مفهوم امنیت و گفتمانهاى موجود در آن را به اختصار مورد بررسى قرار داده، سپس در دو بخش به بررسى دیدگاه امنیتى آن حضرت پرداختهایم. در بخش اول تلاشها و زمینههاى ایجاد امنیت توسط ایشان در مکه و قبل از هجرت و در بخش دوم که بحث اصلى مقاله است برنامههاى پیامبر در ایجاد امنیت در مدینه و پس از تشکیل حکومت را پى گرفتهایم.
1. مفهوم امنیت
برخى از محققین معتقدند که در تحلیل مفهومى امنیت مىتوان چهار گفتمان را شناسایى کرد که به مرور زمان هر یک جاىگزین دیگرى شده است. بر اساس گفتمان اول، انسانهاى اولیه در جامعه بدوى امنیت را حفظ بقا و موجودیت در مقابل تهدیدات طبیعى مىدانسته و بر اساس آن طبیعت را منشأ اصلى تهدید تلقى مىکردهاند. در این گفتمان امنیت فرد یا گروه، محور بود. و افراد یا گروهها براى بقاى خویش به همکارى با یکدیگر مىپرداختند. این گفتمان در سده هفدهم میلادى با ایجاد سرزمینهایى مستقل و محور قرار گرفتن ملیت تغییر کرده جاى خود را به گفتمان دوم، یعنى گفتمان فقدان تهدید داده است. در گفتمان دوم، فقدان تهدید به منزله مفهوم امنیت متجلّى شده است. ایجاد مرزها و تشکیل ملیتها مهمترین عامل براى ایجاد این گفتمان به شمار مىرود و در این صورت دیگر فرد یا گروه، محور گفتمان نیست بلکه سرزمین و ملیت محور آن به شمار مىرود. در این گفتمان نفى تهدید به مثابه مفهوم امنیت، مفهومى وابسته و سلبى است. قائلان امروزى این گفتمان، مفهوم نفى تهدید را در ابعاد مختلف سیاسى، نظامى، اقتصادى و ... گسترش دادهاند، ولى با این وجود این گفتمان جاى خویش را به گفتمان سوم داده و طرفداران چندانى ندارد. در گفتمان سوم، کسب قدرت و توانایى که نگرشى ایجابى است جاىگزین مفهوم نفى تهدید شده است، در این گفتمان حتى جامعهاى که فاقد تهدید است نیز چنان چه توانایى و شرایط عینى کسب قدرت و حفظ منافع خویش را نداشته باشد جامعهاى ناامن به شمار مىرود. در گفتمان چهارمى که به تدریج در حال جاىگزینى است امنیت به همکارى و همگرایى بین دولتها و ملتها تعریف شده است. این گفتمان جدید با تصور جامعه جهانى، مرزهاى سرزمینى را مصنوعى فرض کرده، با محور قرار دادن انسان و جهان به اصالت همگرایى و همکارى بینالمللى دامن مىزند، جالب این جاست که مفهوم این گفتمان مفهومى مستقل و توسعه یافته است و نگاهى خوشبینانه به انسان و جهان دارد.3
با یک دید کلى مىتوان گفتمانهاى وارده در باب مفهوم امنیت را در قالب دو گفتمان سلبى و ایجابى جاى داد. با این توضیح که شاید بتوان گفتمانهاى دوم و چهارم را مراحل تکامل یافته دو گفتمان اول و سوم دانست. در این جا به توضیح مختصرى درباره دو گفتمان سلبى و ایجابى مىپردازیم.
2. گفتمانهاى امنیت
گفتمان سلبى
گفتمان ایجابى
به گفته برخى از محققان «امنیت ملى وضعیتى است که در آن نظام سیاسى حاکم از بیشترین ظرفیت براى پاسخگویى به نیازهاى شهروندانش برخوردار باشد. بر این اساس اصلاح روابط بین دولت و ملت و ارتقاى میزان مشروعیت در کنار رسیدگى به توان دفاعى (به معناى عام آن) مبناى امنیت را در دو حوزه داخل و خارج شکل مىدهد».4 پس در گفتمان ایجابى امنیت ملى اولاً، نگاه درونى مىشود؛ ثانیاً، ملاحظات امنیتى، نرمافزارى شده و امنیت در جایى به وجود مىآید که شکاف جامعه و نظام به حداقل رسیده باشد و ثالثاً، حتى تهدیدات بیرونى نیز با نگاه درونى دیده مىشود.
3. امنیت ایجاد شده قبل از هجرت
بىتردید خداوند براى حفظ جان پیامبر خود ابزارها و مقدماتى امنیتى فراهم آورده که او را مأمور به ابلاغ آن نموده بود و دوست نداشت دین پیامبر آخرین در سنگلاخهاى مکه و گرگهاى نادان آن دیار به نابودى کشیده شود. لذا از دیر زمان، یعنى قبل از بعثت و نزول وحى الهى مقدمات یکى پس از دیگرى فراهم مىشد. خاندانى پاک و بزرگ، مردى امین، درست کردار و راستگو که همه به خوبى و صداقت وى ایمان داشته باشند در شهرى مقدس که دیرزمانى با دفاع مأموران الهى از آن جا تن سالم بیرون برده بود و کسى خیال حمله به آن را در سر نمىپروراند.
خداوند پیامبرى از شهر، قبیله و جنس خودشان برگزید که آشنا با زبان و فرهنگ آنان با مفاهیم عالیه انسانى جامعه را متحول گرداند و به دور از چشم قدرتهاى آن روز دنیا و در میان صحرایى سوزان و بزرگ، مردمانى پاک، متحد، باایمان و همچون پارههاى آهن بسازد تا به یک باره جهان را دگرگون کنند. ولى این دگرگونىها باید آهسته آهسته آغاز مىشد تا امنیت فرستاده خدا نیز حفظ گردد
و هدف الهى در نطفه خفه نشود. به همین دلیل رسالت در سالهاى آغازین به طور نهانى انجام مىشد و پیامبر طى سه سال رسالت خویش را به طور سرى به برخى از افراد مستعد رساند و طى این چند سال به طور خصوصى روى افرادى خاص کار مداومى انجام داد و آنان با استفاده از موقعیت جغرافیایى مکه که داراى شعبها و درههاى زیادى بود در درون آنها به عبادت مىپرداختند. هسته اولیه و مرکزى رسالت تشکیل شد. اینان افرادى بودند که پیامبر به طور خصوصى اعتقادات آنان را دگرگون کرده از آنها مردانى باایمان، مقاوم، صبور و نفوذناپذیر ساخته بود تا قدرت ایمان را به نمایش گذاشته و شگفتى بیافرینند و جان خویش را با وجود بدترین شکنجهها در راه اعتقاداتشان تسلیم نمایند. و این چیزى بود که در مخیله قریشیان نمىگنجید.
با تشکیل این هسته، مردم کم و بیش با دشمنى پیامبر با بتها و برخى رسوم آنان آشنا شده بودند و دشمنىها آغاز مىشد. پیامبر مىبایست از اهرمى براى امنیت خود و پیروانش استفاده کند تا از ظلم ظالمین بکاهد. این اهرم مىتوانست حمایتهاى قبیلهاى باشد. با وجود بزرگ بودن قبیله بنىهاشم و وجود شخصیتهاى بزرگ مکه در این قبیله، آزار رساندن به فردى از قبیله امرى دشوار بود. به ویژه اگر فرد از نزدیکترین افراد رئیس قبیله و ارجمندترین و شریفترین فرد آن باشد. فردى که رئیس قبیله سالها از او همانند فرزند خود حمایت مىکرده است. بىتردید پیامبر از این حمایت بهرهمند بود، ولى حمایت قبیلهاى براى استحکام و عدم سستى باید رنگ دینى به خود مىگرفت و چون تأثیر سخن فرد در اقوام و بستگان او بیش از دیگران است لذا پیامبر مأموریت یافت که نزدیکان و بستگان خود را به اسلام دعوت کند.6 تدین سران و مردان قبیله بر روآورى قبائل دیگر به این دین نیز بىتأثیر نبود. به علاوه ایمان بستگان و نزدیکان امنیت مسلمانان و شخص پیامبر را نیز بیشتر حفظ مىکرد که ایمان آوردن افرادى همچون حمزه، عموى پیامبر و برخى دیگر پیروزى بزرگى براى مسلمانان محسوب مىشد. پیامبر دعوت خویش را علنى و عمومى نمود.
فقر فرهنگى مکیان و غناى قرآن مشرکان را به سوى آن کشانده بود، ولى چون پیامبرى محمد(صلی الله علیه و اله) با حکومت و قلدرى آنها در تضاد بود به آن تن نمىدادند. قریشیان مىدیدند که هر کس به کلمات پیامبر گوش فرا دهد مجذوب او مىگردد. لذا آزار و اذیت را فراتر از حد کردند، زیرا مىدیدند روز به روز بر تعداد جوانان، بردگان و طبقه مستضعفى که به پیامبر پیوسته بودند بیشتر مىشد و خطر از دست دادن ریاست و سرورى آنان بالا مىگرفت. امنیت مسلمانان روز به روز کمتر و جسارت دشمن رو به افزایش بود در این دورهها امنیت براى مسلمانان حالت فردى و یا گروهى داشت. برخى از امنیتى که در پناه قبیله و خاندان خود به دست آورده بودند تا حدودى از شکنجه و آزارها در امان بودند در حالى که برخى دیگر افرادى بىپناه یا بردگانى بودند که پیوسته مورد شکنجه قرار مىگرفتند، زیرا حداکثر امنیتى که پیامبر مىتوانست ایجاد کند همه مسلمانان را پوشش نمىداد چه این که حکومتى نداشت و خود نیز در معرض تهدید بود به همین دلیل گروهى به حبشه هجرت کردند. تا در پناه حکومت پادشاه آن منطقه بتوانند به امور دینى خویش بپردازند و از تهدیدهاى قریش در امان باشند.
گستاخىهاى قریش روز به روز بیشتر مىشد آنان با ابو طالب اتمام حجت کردند، ولى او پس از استماع سخنان آنان به سوگند - که سنت مورد احترام عرب بود - تمسک جست و سوگند یاد کرد که دست از حمایت پیامبر برندارد تا مأموریت خویش را به پایان رساند. پس از چندى کفار نیز متقابلاً به سنت پیمان تمسک جسته با یکدیگر عهد کردند که پیامبر و مسلمانان را در محاصرهاى اقتصادى، اجتماعى و ... قرار دهند تا بدین وسیله دست از اعمال و رفتار خویش بردارند. آنان در شعب ابىطالب محصور شدند و همگان از کمک به آنها منع شده ازدواج و ارتباط با آنان را نیز ممنوع کردند. مسلمانان در وضعیت بسیار سختى قرار گرفته بودند. شکنجهها و تهدیدهاى جانى کمتر شده بود، ولى وضعیت بد اقتصادى طاقتفرسا بود. در این برهه امنیت مسلمانان در عرصههاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، جانى و ... مراحل مختلفى را پشت سر گذاشت. محاصره اقتصادى و اجتماعى سه سال به طول انجامید و سرانجام با کشف درستى خبر غیبى پیامبر مبنى بر از بین رفتن عهدنامهاى که قریشیان در کعبه آویختند بودند7 مسلمانان رسماً و بااحساس غرور آزاد شدند، پیامبر و اصحاب به خانه و کاشانه خویش بازگشتند تا امنیتى افزونتر از قبل را تجربه کنند، ولى طعم شیرین این آزادى با از دست رفتن مهمترین حامى پیامبر، یعنى ابو طالب رئیس مکه به تلخى گرایید و امنیت مسلمانان نیز به تبع این واقعه کمتر از گذشته شد. گروهى در پى یافتن محلى براى عبادت خدا از مکه متوارى شدند. مدتى گذشت دشمن جسورتر شده آزارها بیشتر مىشد. پیامبر نیز باید تصمیم مهمى اتخاذ مىکرد تا از شر آنان در امان باشد. پیامبر از مدتها قبل به چنین روزى مىاندیشید و لذا مقدماتى را فراهم مىکرد، چرا که در پناه امنیتى که ابو طالب براى او ایجاد کرده بود کنار کعبه و به خصوص در ایامى که زائران از اطراف و اکناف به مکه مىآمدند پیام الهى را به مردم مىرساند. اولین فرد از مدینه علىرغم تأکید میزبانش که «مواظب باش سخنان سحرآمیز محمد را نشنوى» به پیام او گوش داده همان جا مسلمان شد، سپس عدهاى در عقبه با پیامبر پیمان بستند. پیامبر نیز به امید ایجاد پایگاهى امن براى پیروان خود در مدینه به درخواست آنان مبنى بر اعزام مبلغ به مدینه پاسخ مثبت داده مصعب بن عمیر را با آنان همراه کرد.8 در سال بعد تعدادى دیگر بر آنان افزوده شده و با پیامبر بیعت کرده و در سال سوم نیز بر پیروان و بیعت کنندگان با پیامبر از اهل مدینه افزوده شد، از وى براى هجرت به مدینه دعوت به عمل آمد و این نویدى بود براى پیامبر که مىتواند با پیروان خود به جمع آنان در شهرشان بپیوندد. و به دور از ناامنىهاى مکه بتواند به تبلیغ دین خود بپردازد. جالب این جاست که براى دورى از تعصبات قومى و قبیلهاى یا استفاده مطلوب از این گونه تعصبات بین پیامبر و اهل مدینه نیز از قبل خداوند چارهاندیشى کرده و همسر هاشم - جد پیامبر (پدر عبدالمطلب) را از مدینه انتخاب کرده بود9
یعنى اهل مدینه به خصوص خزرجیان که یکى از دو قبیله بزرگ مدینه بودند پیامبر را از خود و منسوب به قبیله خویش مىدانستند و مشتاقانه پذیراى تشریففرمایى حضرت به مدینه بودند. در مکه اقوام و بستگان پیامبر به هیچ وجه اجازه نمىدادند که کسى به طور علنى به پیامبر آزار برساند و حتى با دریافت خبر دعوت اهل مدینه از پیامبر به دنبال آن بودند که دریابند که آیا تضمینى براى تأمین امنیت ایشان در مدینه وجود دارد یا خیر. در همین راستا عباس عموى پیامبر در جریان پیمان دوم عقبه خطاب به خزرجیان گفت:10 «بدانید که وى (محمد) گرامىترین افراد قبیله خود مىباشد تمام بنىهاشم از مؤمن و غیر مؤمن دفاع از او را بر عهده دارند، ولى اکنون محمد جانب شما را ترجیح داده و مایل است در میان شما باشد حال اگر تصمیم دارید که روى پیمان خود بایستید و او را از گزند دشمنان حفظ کنید او مىتواند در میان شما زندگى کند و اگر در لحظات سخت قدرت دفاع از او را ندارید هماکنون دست از او بردارید و بگذارید او در میان عشیره خود با کمال عزت و مناعت و عظمت به سر برد.11
ادامه دارد ...
پى نوشت ها :
1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و پژوهشگر پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
2. ر.ک: جهانشمولى اسلام و جهانىسازى (مجموعه مقالات)، ج 2، مقاله: ناامنى محدود، بررسى تهدیدهاى جهانى شدن براى اسلام از دکتر اصغر افتخارى، ص 1(صلی الله علیه و اله)8، (تهران: مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، 1382).
3. براى توضیح بیشتر درباره گفتمانهاى مزبور ر.ک: فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 23، بهار 83، عنوان مقاله: تحول تاریخى - گفتمانى مفهوم امنیت.
4. اصغر افتخارى، پیشین، ص 202.
5. ر.ک: سوره ابراهیم (14)، آیه 37.
6. و أنذر عشیرتک الأقربین؛ نزدیکان فامیل خود را انذار ده، شعرا (26)، آیه 214.
7. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، (بیروت: دار احیاء التراث العربى)، ص 16.
8. ابن هشام، همان، ج 2، ص 76.
9. فروغ ابدیت، ج 1، ص 117، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ هشتم، 1372).
10. ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 84.
11. فروغ ابدیت، ج 1، ص 48.
/ن