ارتباط بداء با ظهور حضرت مهدي(ع) (1)
چكيده
به نظر ميرسد نه فقط بدا در بحث اصل ظهور، كه در زمان و نشانهها نيز هيچگونه جايگاه و ارتباطي ندارد.
اگرچه بررسي دقيق از نظر سند و محتوا مجال بيشتري را طلب ميكند، اما در يك بررسي عمومي ميتوان به عدم ارتباط بدا به مباحث ياد شده تصريح كرد.
كليدواژهها: بداء، ظهور، نشانههاي حتمي ظهور، زمان ظهور.
مقدمه
در اصل ظهور، هيچ كس به بداء اشاره نكرده است؛ ولي بعضي با استناد به برخي سخنان، آن را در زمان و نشانهها مطرح كردهاند كه به نظر ميرسد دليل آنها بر اين ادعا، نيازمند بررسي است. در اين نوشتار، تلاش ميكنيم در حد ممكن به عرصههاي سهگانه بحث اشاره و دليلها بررسي شود.
پيش از ورود به بحث، مناسب است ابتدا به معناشناسي بداء در لغت و اصطلاح و سپس به ديدگاه معصومان عليهم السلام اشاره شود.
1. معنا شناسي بداء در لغت و اصطلاح
اين آشكار شدن پس از پنهان بودن فقط براي انسان پديد ميآيد و دربارة خداوند، هرگز چنين نخواهدبود؛ چرا كه لازمهاش اين است كه خداوند به آن موضوع آگاهي نداشته باشد كه اين، امر محالي براي خداوند است.
آري؛ خداوند به همه چيز، در همة زمانها و مكانها ـ چه حاضر باشند و چه غايب، چه موجود باشند و چه فاني و چه در آينده پديد آيند ـ علم حضوري دارد.
قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِِ)؛ در حقيقت، هيچ چيز )نه( در زمين و نه در آسمان بر خدا پوشيده نميماند (آل عمران، 5).
پيراسته بودن خداوند متعال از هرگونه ناداني و كاستي از يك سو و رواياتي كه بداء را به خداوند نسبت دادهاند، از سوي ديگر، زمينهاي فراهم كرده است تا مسأله بداء ـ برخلاف ديدگاه اهل سنت ـ (1) به طور گسترده در منابع كلامي و تفسيري شيعه مورد توجه و پژوهش قرار گيرد؛ به گونهاي كه كتابهاي مستقلي در اين زمينه به نگارش در آمده است. (2)
در اينگونه كتابها به طور عام دو بحث همواره مورد دقت بوده است:
نخست مفهومشناسي بداء در لغت و اصطلاح و اينكه چگونه باور به آن، مستلزم انتساب ناداني به خداوند نيست.
ديگر اينكه باور يادشده، ميتواند در تصحيح نگرش انسان به ادارة جهان از سوي خداوند مؤثر باشد. اين منابع به طور عموم، بحث را اينگونه مطرح ميكنند كه بنا بر آيات قرآن، خداوند متعال دو لوح دارد:
الف. لوح محفوظ
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ في لَوْحٍ مَحْفُوظٍ)؛ آري؛ آن قرآني ارجمند است كه در لوحي محفوظ است (بروج، 21و22).
ب. لوح محو و اثبات
نيز ميفرمايد: (ثُمَّ قَضي أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ)؛ آن گاه مدّت را )براي شما عمر( مقرّر داشت. و اجَل حتمي نزد او است (انعام، 2).
بنا بر شرايط و سنتهاي الهي، سرنوشت شخص يا جرياني به شكلي خاص ميشود، با از بين رفتن آن سنتها يا مطرح شدن سنتهاي نوين، سرنوشت آن شخص يا آن جريان مناسب سنتهاي جديد قرار ميگيرد.
فضيل بن يسار از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ كِتَاباً فِيهِ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَمَا شَاءَ مِنْهُ قَدَّمَ وَ مَا شَاءَ مِنْهُ أَخَّرَ وَ مَا شَاءَ مِنْهُ مَحَا وَ مَا شَاءَ مِنْهُ أَثْبَتَ وَ مَا شَاءَ مِنْهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ مِنْهُ لَمْ يَكُنْ؛
خداوند كتابي نوشته است كه در آن تمام آنچه بوده و خواهد بود، ثبت شده و آن را پيش روي خود نهاده است؛ هر چه را بخواهد، جلو مياندازد و هر چه را بخواهد، تأخير مياندازد؛ هر چه را بخواهد، محو و هر چه را بخواهد، اثبات مينمايد؛ هر چه را بخواهد، موجود ميشود و هر چيز را نخواهد، نميشود (عياشي، 1380: ج2، ص216).
و نيز ابن سنان از آن حضرت عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
إِنَّ اللَّهَ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ وَ يَمْحُو مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ وَ قَالَ فَكُلُّ أَمْرٍ يُرِيدُهُ اللَّهُ فَهُوَ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَصْنَعَهُ لَيْسَ شَيْءٌ يَبْدُو لَهُ إِلَّا وَ قَدْ كَانَ فِي عِلْمِهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَبْدُو لَهُ مِنْ جَهْلٍ؛
خداوند هر چه را بخواهد، پيش مياندازد و هر چه را بخواهد، مؤخر ميكند و هر چه را بخواهد، محو و هر چه را بخواهد، اثبات ميكند «و ام الكتاب» نزد او است و فرمود: «هر چيزي را كه خدا اراده ميكند، پيش از آنكه آن را پديد آورد، در علم او وجود دارد. چيزي بر او آشكار نميشود، مگر اينكه در علم او بوده است. همانا براي خدا از روي جهل، چيزي آشكار نميشود (همان، ص218).
صاحب تفسير الميزان پس از نقل روايات ياد شده مينويسد:
روايات در باب بداء از امامان عليهم السلام بسيار زياد وارد شده است و با كثرتي كه دارد، ديگر نبايد به گفته آنها كه گفتهاند: «خبر بداء، خبر واحد است»، اعتناء كرد.
اين روايات ـ بهطوري كه ملاحظه ميفرماييد ـ بداء به معناي علم بعد از جهل را نفي ميكند. از نظر اين روايات، علم خداي متعال كه عين ذات او است، مانند علم ما، به جهل تبديل نميشود؛ بلكه بداء، به معناي ظهور امري است از ناحيه خداي متعال، بعد از آنكه ظاهر، مخالف آن بود. پس بداء عبارت است از محو اول و اثبات ثاني و خداي سبحان، عالم به هر دو است.
اين، حقيقتي است كه هيچ صاحب عقلي نميتواند انكارش كند؛ براي اينكه براي امور و حوادث، دو وجود پيش بيني و تصور ميشود: يك وجود به حسب اقتضاي اسباب ناقص از قبيل شرط يا علت يا مانعي است كه قابل تخلف است، و يك وجود ديگر بر حسب اقتضاي اسباب و علل تامه، آنكه اين وجود بر خلاف وجود اول وجودي است ثابت و غير مشروط و غير متخلف.
آن دو كتابي كه آيه مورد بحث معرفي ميكند، يعني كتاب محو و اثبات و ام الكتاب، يا عبارتند از همين دو مرحله از وجود، يا مبدأ آن دو. هر چه باشد، اين مسأله كه امري يا ارادهاي از ناحيه خداي تعالي ظاهر گردد كه خلاف آن توقع ميرفت، مسألهاي است واضح كه جاي هيچگونه ترديد در آن نيست.
و در پايان، ديدگاه خود را اينگونه بيان ميكند:
آنچه به نظر ما ميرسد، اين است كه نزاع در ثبوت بداءـ هم چنان كه از احاديث امامان اهل بيت عليهم السلام برميآيد ـ و نفي آن، هم چنان كه ديگران معتقدند، نزاعي است لفظي كه با كمي دقت، خود به خود از بين ميرود؛ به همين سبب بود كه ما در اين كتاب، بحث جداگانهاي به اين مسأله اختصاص نداديم، با اينكه روش ما اين بود كه براي هر مسأله علمي بحثي اختصاص دهيم.
دليل ما بر اينكه نزاع در بداء نزاع لفظي است، اين است كه آنهايي كه منكر آنند، چنين استدلال ميكنند كه قول به بداء مستلزم تغير علم خدا است؛ حال آنكه اين استلزام در بداء ما آدميان است، و در ما است كه مستلزم تغير علم است، و اما بداء به آن معنايي كه در روايات آمده است، مستلزم چنين اشكالي نيست (طباطبايي، 1361: ج11، ص523).
يكي ديگر از تفسيرهاي معاصر نيز به اجمال دربارة بداء چنين نوشته است:
بسيار ميشود كه ما طبق ظواهر علل و اسباب، احساس ميكنيم كه حادثهاي به وقوع خواهد پيوست يا وقوع چنين حادثهاي به يكي از پيامبران خبر داده شده؛ در حالي كه بعدا ميبينيم آن حادثه واقع نشد، در اين هنگام ميگوييم «بداء» حاصل شد؛ يعني آنچه را به حسب ظاهر ما واقع شدني ميديديم و تحقق در آن را قطعي ميپنداشتيم، خلاف آن ظاهر شد (مكارم شيرازي، 1380: ج1، ص246).
بنابراين بر خلاف پندار مخالفان، ديدگاه شيعه به بداء، هيچگونه نقص و جهلي را متوجه خداوند نميكند.
2. بداء از ديدگاه پيشوايان معصوم عليهم السلام
امام باقر يا امام صادق عليها السلام فرمود: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ؛ خداوند به چيزي مانند بدا پرستش نشده است» (همان: ح1).
امام صادق عليه السلام فرمود: «مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ؛ خداوند به چيزي مانند بداء بزرگ شمرده نشده است» (پيشين).
و در روايتي ديگر فرمودهاند: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِي الْقَوْلِ بِالْبَدَاءِ مِنَ الْأَجْرِ مَا فَتَرُوا عَنِ الْكَلَامِ فِيهِ؛ اگر مردم پاداش اعتقاد به بداء را ميدانستند، در سخن گفتن از آن، سستي نميكردند (همان: ص148).
مرحوم طريحي از لغتشناسان بزرگ پس از بيان معناي لغوي به روايتي اشاره كرده در توضيح مينويسد:
وقوله: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً (قَطُّ إِلَّا بِتَحْرِيمِ الْخَمْرِ وَ أَنْ) (حتي) يُقِرَّ لِلَّهِ بِالْبَدَاءِ» (كليني، همان: ج1، ص148 و ج8، ص165)؛ أي يقر له بقضاء مجدد في كل يوم بحسب مصالح العباد لم يكن ظاهرا عندهم، وكإن الإقرار عليهم بذلك للرد علي من زعم أنه تعالي فرغ من الأمر، وهم اليهود، لأنهم يقولون: «إن الله عالم في الأزل بمقتضيات الأشياء فقدر كل شيء علي وفق علمه» (طريحي، همان: ج1، ص167-168).
شيخ صدوق در كتاب توحيد در باب بداء پس از نقل روايات در اين باره، نگاه برخي مخالفان و نيز نسبت دادن برخي بحثها به شيعه را ناداني و جهالت دانسته است.
مرحوم مجلسي نيز با سامان دادن بابي با عنوان «البداء و النسخ» افزون بر چهل صفحه، ضمن اشاره به برخي آيات در اينباره، به گردآوري روايات مربوط پرداخته است و ذيل برخي روايات، توضيح ارائه كرده است. سرانجام در پايان روايات، به تفصيل دربارة بداء و نسخ، بحث كرده است (مجلسي، 1404: ج4، ص92-134).
البته پيشوايان معصوم عليهم السلام افزون بر تأكيد بر معناي درست بداء، به برداشت نادرست نيز اشاره كرده، شيعيان را از آن پرهيز دادهاند. امام صادق عليه السلام فرمود: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَبْدُو لَهُ فِي شَيْءٍ اليوم لَمْ يَعْلَمْهُ أَمْسِ فَابْرَءُوا مِنْهُ؛ هر كس گمان برد خداوند، چيزي را كه ديروز نميدانسته، امروز از آن آگاهي يافته و تغيير نظر داده است، از او بيزاري بجوييد (شيخ صدوق،1395: ج1، ص70).
با درك صحيح مسأله بداء، انسان درمييابد كه در جايگاه هر انتخاب و انجام هر كاري خداوند، ناظر او است و بر اساس همين انتخاب و عملكرد، مقدرات وي در هر لحظه از سوي خداوند رقم ميخورد(3) برخلاف پندار يهود كه خداوند پس از خلقت، از تدبير امور عالم دست كشيده است(4) بنابراين بداء در حقيقت، تغيير در علم الهي نيست؛ بلكه تغيير در مقدّرات غير محتوم است. آيات قرآن افزون بر يادآوري اين اصل كلي، سرنوشت انسانها را به وسيلة خواست خود آنها(5) تغييرپذير دانسته است.
شيخ مفيد در بخشي از كتاب تصحيح الاعتقاد پس از آنكه يگانه راه در بحث بداء را نقل دانسته، در اين باره اينگونه نوشته است:
فالمعني في قول الإمامية «بدا لله في كذا» أي «ظهر له فيه» و معني «ظهر فيه» أي «ظهر منه» و ليس المراد منه تعقب الرأي و وضوح أمر كان قد خفي عنه و جميع أفعاله تعالي الظاهرة في خلقه بعد أن لم تكن فهي معلومة له فيما لم يزل و إنما يوصف منها بالبداء ما لم يكن في الاحتساب ظهوره و لا في غالب الظن وقوعه فأما ما علم كونه و غلب في الظن حصوله فلا يستعمل فيه لفظ البداء؛ پس معنا در گفتة اماميه كه ميگويد: «براي خدا در فلان چيز، بدا حاصل شد» يعني «آشكار شد براي او» و اين، به معناي آشكار شدن از او است. مقصود اين نيست كه براي خداوند، رأي جديدي پيش آمد و چيزي كه پنهان بود، بر او آشكار شد. و همه كارهاي خداوند كه پس از نبودن، در آفرينش آشكار ميشود، براي خداوند همواره معلوم بوده است؛ بنابراين جايي بدا گفته ميشود كه آشكار شدن آن، هرگز به گمان نميآمده و وقوع آن هم تصور نميشده است؛ اما جايي كه آشكار شدن پيشبيني ميشده يا اينكه حاصل شدن آن گمان ميرفته است، لفظ بدا در آن به كار نميرود (مفيد، 1413: ص65).
پی نوشت ها :
1. بيشتر اهل سنت با ارائه تعريفي نادرست براي بداء ـ كه مستلزم جهل، تغيير و تبدل در خداوند ميشود ـ و نسبت دادن آن به شيعه، آن را غير جايز دانستهاند در حالي كه هيچ يك از بزرگان شيعه اينگونه بداء را به خداوند نسبت ندادهاند. (نك: جصاص، 1415: ج1، ص651؛ ابو ليث سمرقندي، بيتا: ج1، ص109؛ ابن اثير، 1364: ج1، ص 109؛ ثعالبي، 1418: ج1، ص 101.
2. تشريح و تفصيل اين مطلب در كتابهاي كلامي و تفسيري به طور مفصل آمده است و از محلّ بحث اين مقال نيز خارج است؛ لذا به طور خلاصه به اين مطلب بر اساس استفاده از اخبار و سخنان دانشمندان اشاره ميكنيم.
3. (... كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ) (الرحمن، 29).
4. (وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ... ) (مائده، 64).
5. (انَّ اللَّهَ لا يُغَيّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيّروا ما بِانفُسِهِم) (رعد، 11).
/ن