اهميت رعايت حريم يکديگر در زندگي روزمره
براي نفوذ ديگران به حريم خصوصي ما دو دليل وجود دارد. يکي اينکه ممکن است طرف مقابل فاميل نزديک يا دوستي صميمي باشد و يا همسرمان. دوم اينکه ممکن است طرف مقابل قصد تجاوز داشته باشد. وقتي غريبهاي وارد حريم شخصي يا اجتماعيمان شد، تحمل ميکنيم اما اگر به حريم خصوصي ما پا بگذارد، بدن واکنش نشان ميدهد، تپش قلب بالا ميرود، ميزان آدرنالين خون افزايش مييابد و خون بيشتري به مغز و ماهيچهها فرستاده ميشود. به عبارتي شخص براي جنگ يا گريز آماده ميشود. اگر دستتان را روي شانه شخصي که تازه با او آشنا شدهايد، بگذاريد، اين فرد نسبت به شما احساس بدي پيدا ميکند، حتي اگر شما را نرنجاند، لبخند بزند و کاري بکند که انگار از اين کار خوشش آمده است...
اگر بخواهيد حضور شما براي ديگران احساس خوبي به همراه داشته باشد، به اين قاعده طلايي توجه کنيد: فاصلهها را رعايت کنيد. هر چه ارتباط ما با ديگران صميميتر باشد، به همان نسبت اجازه داريم به حريمشان وارد شويم. يک همکار جديد ممکن است، احساس کند همکاران ديگر با او سرد برخورد ميکنند اما آنها فقط حريم اجتماعي را رعايت ميکنند تا او را بهتر بشناسند. با افزايش اعتماد فاصله نيز کم ميشود و سرانجام او به حريم شخصي افراد وارد ميشود و حتي گاهي اجازه ورود به حريم خصوصيشان را نيز به دست ميآورد. وقتي دو نفر همديگر را ميبوسند، ميتوان با توجه به فاصله بين پايينتنه آنان به نوع ارتباطشان پي برد. همسران به يکديگر ميچسبند و در حريم خصوصي هم قرار ميگيرند. فرق بين بوسيدن خويشاوندان براي تبريک و بوسيدن دوستان صميمي در اين است که فاصله بين خويشاوندان حداقل 15 سانتيمتر است. البته وقتي فاصله به موقعيت اجتماعي يک شخص بستگي داشته باشد، استثنا هم وجود دارد. براي مثال مدير کل اداره ممکن است اوقات فراغت خود را مرتب با کارمند خود در ماهيگيري سر کند. در اين حالت آنها دوست هستند و ميتوانند به حريم شخصي يا حتي حريم خصوصي يکديگر وارد شوند. اما همين مدير، در اداره، فاصله اجتماعي را با يار غار خود حفظ ميکند تا قواعد نانوشته اجتماعي را رعايت کند. در مکانهاي پرازدحام، در کنسرت، سينما، آسانسور، مترو و يا اتوبوس به اجبار در حريم خصوصي ديگران قرار ميگيريم. مشاهده واکنش افراد در اين مورد جالب است. قواعد نانوشتهاي براي قرار گرفتن در کنار يکديگر در فضاي تنگ اتوبوس يا آسانسور وجود دارد که در فرهنگ غرب به شدت رعايت ميشود:
1) با هيچکس حتي با آشناي خود اجازه نداري صحبت کني.
2) اجازه نداري به کسي زل بزني و نگاه کني.
3) چهرهات بايد بيحرکت باشد و هيچ احساسي را نشان ندهد.
4) اگر کتاب يا روزنامه ميخواني، بايد بيصدا باشد.
5) هرچه ازدحام بيشتر باشد، در نتيجه بايد کمتر تکان بخوري.
6) در آسانسور بايد شماره طبقه را از بالاي سر ديگران زير نظر بگيري.
معمولا کسي را که در اوج ترافيک بايد با وسيله نقليه عمومي به سرکار خود برود، بدشانس، غمگين و يا نااميد توصيف ميکنند. او به خاطر بيحالت بودن چهرهاش، در نگاه ديگران چنين به نظر ميآيد اما اين توصيفات اشتباه است. او فقط قواعدي را رعايت ميکند که در زمان ازدحام، نفوذ به حريم خصوصي ديگران به خاطر فشار، اجتنابناپذير است. اگر باور نميکنيد، کافي است يک روز به تنهايي به سينما برويد و به رفتار خود توجه کنيد. به محض اينکه در ميان دريايي از چهرههاي غريبه روي صندلي جا ميگيريد، متوجه ميشويد که مانند يک روبات برنامهريزي شده از قواعد نانوشتهاي براي رفتار در يک جمعيت انساني پيروي ميکنيد. آن وقت شروع ميکنيد به جنگيدن با بغل دستيتان براي تصاحب حق استفاده از دسته صندلي، آن گاه ميفهميد چرا افراد تنها تازه وقتي که چراغها خاموش و فيلم شروع ميشود، به فتح صندلي خود نايل ميشوند. در فضاي تنگ اتوبوس، آسانسور يا سينما ديگران به چيزي غير از انسان تبديل ميشوند، يعني تا آنجا که به ما مربوط ميشود آنها اصلا وجود ندارند. به همين خاطر وقتي کسي سهوا به حريم خصوصي ما وارد ميشود، واکنش ما به گونهاي است که انگار هيچ اتفاقي نيفتاده است. وقتي به حريم جمعيتي خشمگين يا گروه تظاهرکنندگان تجاوز ميشود، آنها متفاوت از يک فرد تنها، واکنش نشان ميدهند. در اين حالت اتفاق کاملا متفاوتي رخ ميدهد. هرچه اين تراکم جمعيت بيشتر باشد، در نتيجه افراد فضاي شخصي کمتري دارند و احساس خصومت در آنها پديد ميآيد. به همين خاطر جمعيت خشمگينتر شده و ممکن است کار به خشونت بينجامد. پليس از اين دانش بهره ميبرد و تلاش ميکند جمعيت را متفرق سازد، طوري که به تکتک افراد فضاي شخصي بيشتري تعلق گيرد و آرام بگيرند. تازه در دوران ما است که دولتها و طراحان شهري دريافتهاند، شهرکهاي مسکوني با تراکم زياد جمعيت، حريم شخصي تکتک افراد را محدود ميکند. پيامد چنين همزيستي تنگاتنگ و چنين تراکم جمعيتي بر اساس مطالعه روي زندگي گوزنهاي جزيره جيمز، در نزديکي سواحل مريلند، مشاهده شد. با وجود اينکه غذا به ميزان کافي وجود داشت و هيچ دشمن طبيعياي و يا بيمارياي اين حيوانات را تهديد نميکرد، تعداد زيادي از آنها تلف شدند. مطالعه روي موشها و خرگوشها نيز نتيجه مشابهاي را دربرداشت.تحقيقات ادامه پيدا کرد و معلوم شد که گوزنها به خاطر ترشح بيش از حد هورمون آدرنالين در بدنشان از بين رفتهاند. افزايش جمعيت، باعث شده بود حريم شخصي اين حيوانات کوچک و کوچکتر و اضطراب در آنها بيشتر شود. هورمون آدرنالين نقش مهمي را در رشد، باروري و آمادگي دفاعي بازي ميکند. علي رغم شرايط مناسب زندگي، افزايش جمعيت موجب يک واکنش فيزيکي گرديد که بيشتر حيوانات را به سمت مرگ کشاند. با توجه به اين موضوع به راحتي قابل درک است که چرا بيشترين خشونت و جرم و جنايت در مناطق پرجمعيت شهري ديده ميشود.
منبع: http://salamatiran.com
/خ
اگر بخواهيد حضور شما براي ديگران احساس خوبي به همراه داشته باشد، به اين قاعده طلايي توجه کنيد: فاصلهها را رعايت کنيد. هر چه ارتباط ما با ديگران صميميتر باشد، به همان نسبت اجازه داريم به حريمشان وارد شويم. يک همکار جديد ممکن است، احساس کند همکاران ديگر با او سرد برخورد ميکنند اما آنها فقط حريم اجتماعي را رعايت ميکنند تا او را بهتر بشناسند. با افزايش اعتماد فاصله نيز کم ميشود و سرانجام او به حريم شخصي افراد وارد ميشود و حتي گاهي اجازه ورود به حريم خصوصيشان را نيز به دست ميآورد. وقتي دو نفر همديگر را ميبوسند، ميتوان با توجه به فاصله بين پايينتنه آنان به نوع ارتباطشان پي برد. همسران به يکديگر ميچسبند و در حريم خصوصي هم قرار ميگيرند. فرق بين بوسيدن خويشاوندان براي تبريک و بوسيدن دوستان صميمي در اين است که فاصله بين خويشاوندان حداقل 15 سانتيمتر است. البته وقتي فاصله به موقعيت اجتماعي يک شخص بستگي داشته باشد، استثنا هم وجود دارد. براي مثال مدير کل اداره ممکن است اوقات فراغت خود را مرتب با کارمند خود در ماهيگيري سر کند. در اين حالت آنها دوست هستند و ميتوانند به حريم شخصي يا حتي حريم خصوصي يکديگر وارد شوند. اما همين مدير، در اداره، فاصله اجتماعي را با يار غار خود حفظ ميکند تا قواعد نانوشته اجتماعي را رعايت کند. در مکانهاي پرازدحام، در کنسرت، سينما، آسانسور، مترو و يا اتوبوس به اجبار در حريم خصوصي ديگران قرار ميگيريم. مشاهده واکنش افراد در اين مورد جالب است. قواعد نانوشتهاي براي قرار گرفتن در کنار يکديگر در فضاي تنگ اتوبوس يا آسانسور وجود دارد که در فرهنگ غرب به شدت رعايت ميشود:
1) با هيچکس حتي با آشناي خود اجازه نداري صحبت کني.
2) اجازه نداري به کسي زل بزني و نگاه کني.
3) چهرهات بايد بيحرکت باشد و هيچ احساسي را نشان ندهد.
4) اگر کتاب يا روزنامه ميخواني، بايد بيصدا باشد.
5) هرچه ازدحام بيشتر باشد، در نتيجه بايد کمتر تکان بخوري.
6) در آسانسور بايد شماره طبقه را از بالاي سر ديگران زير نظر بگيري.
معمولا کسي را که در اوج ترافيک بايد با وسيله نقليه عمومي به سرکار خود برود، بدشانس، غمگين و يا نااميد توصيف ميکنند. او به خاطر بيحالت بودن چهرهاش، در نگاه ديگران چنين به نظر ميآيد اما اين توصيفات اشتباه است. او فقط قواعدي را رعايت ميکند که در زمان ازدحام، نفوذ به حريم خصوصي ديگران به خاطر فشار، اجتنابناپذير است. اگر باور نميکنيد، کافي است يک روز به تنهايي به سينما برويد و به رفتار خود توجه کنيد. به محض اينکه در ميان دريايي از چهرههاي غريبه روي صندلي جا ميگيريد، متوجه ميشويد که مانند يک روبات برنامهريزي شده از قواعد نانوشتهاي براي رفتار در يک جمعيت انساني پيروي ميکنيد. آن وقت شروع ميکنيد به جنگيدن با بغل دستيتان براي تصاحب حق استفاده از دسته صندلي، آن گاه ميفهميد چرا افراد تنها تازه وقتي که چراغها خاموش و فيلم شروع ميشود، به فتح صندلي خود نايل ميشوند. در فضاي تنگ اتوبوس، آسانسور يا سينما ديگران به چيزي غير از انسان تبديل ميشوند، يعني تا آنجا که به ما مربوط ميشود آنها اصلا وجود ندارند. به همين خاطر وقتي کسي سهوا به حريم خصوصي ما وارد ميشود، واکنش ما به گونهاي است که انگار هيچ اتفاقي نيفتاده است. وقتي به حريم جمعيتي خشمگين يا گروه تظاهرکنندگان تجاوز ميشود، آنها متفاوت از يک فرد تنها، واکنش نشان ميدهند. در اين حالت اتفاق کاملا متفاوتي رخ ميدهد. هرچه اين تراکم جمعيت بيشتر باشد، در نتيجه افراد فضاي شخصي کمتري دارند و احساس خصومت در آنها پديد ميآيد. به همين خاطر جمعيت خشمگينتر شده و ممکن است کار به خشونت بينجامد. پليس از اين دانش بهره ميبرد و تلاش ميکند جمعيت را متفرق سازد، طوري که به تکتک افراد فضاي شخصي بيشتري تعلق گيرد و آرام بگيرند. تازه در دوران ما است که دولتها و طراحان شهري دريافتهاند، شهرکهاي مسکوني با تراکم زياد جمعيت، حريم شخصي تکتک افراد را محدود ميکند. پيامد چنين همزيستي تنگاتنگ و چنين تراکم جمعيتي بر اساس مطالعه روي زندگي گوزنهاي جزيره جيمز، در نزديکي سواحل مريلند، مشاهده شد. با وجود اينکه غذا به ميزان کافي وجود داشت و هيچ دشمن طبيعياي و يا بيمارياي اين حيوانات را تهديد نميکرد، تعداد زيادي از آنها تلف شدند. مطالعه روي موشها و خرگوشها نيز نتيجه مشابهاي را دربرداشت.تحقيقات ادامه پيدا کرد و معلوم شد که گوزنها به خاطر ترشح بيش از حد هورمون آدرنالين در بدنشان از بين رفتهاند. افزايش جمعيت، باعث شده بود حريم شخصي اين حيوانات کوچک و کوچکتر و اضطراب در آنها بيشتر شود. هورمون آدرنالين نقش مهمي را در رشد، باروري و آمادگي دفاعي بازي ميکند. علي رغم شرايط مناسب زندگي، افزايش جمعيت موجب يک واکنش فيزيکي گرديد که بيشتر حيوانات را به سمت مرگ کشاند. با توجه به اين موضوع به راحتي قابل درک است که چرا بيشترين خشونت و جرم و جنايت در مناطق پرجمعيت شهري ديده ميشود.
منبع: http://salamatiran.com
/خ