اشاره
شيخ خزعل يا آن گونه كه در برخي از اسناد و مدارك خارجي از او ياد ميكنند، شيخ محمره، در تاريخ معاصر ايران عموماً به عنوان يك حاكم منطقهاي مقتدر كه در پهنه خوزستان به تشكيل حكومت اقدام كرده و با استفاده از قشون عشاير منطقه و با اتكاء به حمايت مردم در مقابل رضاخان ايستاده است معروف است. اگر چه فهم عمومي از ماجراي سركوب شيخ محمره اين است كه اختلافات او و رضاخان كار را به مقابله دولت مركزي با او كشاند، با اين همه، محمره هميشه جدا از روابط استعماري دولت بريتانيا كه به طور مستقيم حكومت رضاخان را زير نظر داشته و از آن به شكل آشكاري حمايت ميكرده، فرض و بررسي شده است. دكتر محمدقلي مجد، نويسنده و پژوهشگر ايراني، در كتاب «از قاجار تا پهلوي» كه از سوي مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي در دست انتشار است، با استناد به اسناد وزارت امور خارجه ايالات متحده، به واكاوي ماجراي شيخ محمره ميپردازد. وي تصريح ميكند كه شيخ محمره از جديترين و وفادارترين ياران دولت بريتانيا بوده و به ويژه در روزهاي پرمشقت و دشوار جنگ جهاني اول بارها با اتكاء بر نفوذ و اعتبار خود در منطقه و قراردادهاي مالي با دولت مركزي و دولت بريتانيا توانسته است مشكلات بريتانيا را در منطقه رفع كند. مجد در اين بخش، ريشههاي اختلاف شيخ و دولت مركزي را بازشناسي ميكند و به تحليل و بررسي نظرات دولت وقت بريتانيا درباره اصطكاك يا آشتي شيخ و رضاخان ميپردازد. از ديدگاه نويسنده، شيخ محمره، هم در دوران حكومتش بر خوزستان و هم در دوران مقابله با دولت مركزي ايران، كاملاً مهرهاي كاربردي بوده و دولت بريتانيا از اختلاف نمايشي او و رضاخان براي پيشبرد اهداف خود سود برده و حتي از وجود او در پارهاي اوقات در جهت فشار بر رضاخان بهره برده است.
در روزهاي سخت جنگ جهاني اول، نيروهاي بريتانيا از خدمات بسيار ارزشمند شيخ محمره، بهرهمند شدند؛ بويژه در سالهاي 1914 و 1915، كه نيروهاي بريتانيا به ترتيب در جنوب عراق و جنوب ايران، روزهاي آغازين درگيري خود را پشت سر ميگذاشتند.(2) با روي كار آمدن رضاخان، بريتانيا به تدريج هواداران قديمي خود، از جمله شيخ محمره، را رها كرد و آنان را به رحم و انصاف رژيم جديد در تهران واگذار نمود. با ورود مستشاران آمريكايي به ايران، براي حل و فصل مشكلات و اختلافات مالي ميان شيخ و دولت، تلاشهايي صورت گرفت و سرانجام در پاييز سال 1923، قرار شد كه شيخ بدهيهاي خود را به دولت ايران پرداخت كند.جزئيات اين ماجرا در نامهاي كه علاء [وزير مختار ايران در واشنگتن] به دالس (3) مينويسد چنين گزارش شده است:«كلنكل مك كرمك (4) كه براي سركشي به ادارات ماليه به خوزستان رفته بود، در بازگشت از خوزستان، وارد شيراز شده است. وي با شيخ محمره به توافقهايي رسيده است.به طور خلاصه توافق مذكور از اين قرار است كه شيخ قبول كرده است 500000 تومان به عنوان بدهي معوقه خود به دولت پرداخت كند كه 100000 تومان از اين پول به صورت نقد و مابقي آن در بيست قسط به صورت سالانه پرداخت خواهد شد.در آينده نيز شيخ براي مالياتهاي مستقيم و غيرمستقيم خود ميبايست ساليانه مبلغ 150000 تومان به دولت بپردازد؛ از اين مبلغ 20000 تومان به منظور پرداخت حقوق شيخ و مخارج فوج بلوچ كسر ميگردد.هر يك از دو طرف با در نظر گرفتن شش ماه فرصت، ميتوانند قرارداد را فسخ كنند.با اينكه از جزئيات اين توافق باخبر نيستم، اما معتقدم كه اين قرارداد مشخصاً به نفع دولت ايران خواهد بود و در هرحال از افزايش قدرت و ثبات ايران حكايت ميكند.»(5)البته علاء اشارهاي به اين نكرد كه سر پرسي لورن (6)، وزير مختار بريتانيا، «نقش مهمي در بر سر عقل آوردن شيخ ايفا كرد.»هنگامي كه كلنل مك كرمك عضو هيأت آمريكايي مستشاري مالي براي وضع ماليات بر اموال شيخ، كه تحت الحمايهي دولت انگليسي هند بود، راهي منطقه شد، «سر پرسي به سرعت خود را به محمره رساند تا شيخ را براي روبهرو شدن با اين خبر تكاندهنده آماده سازد.»علاوه بر اين، رضاخان اخيراً در مقابل قتل عام نيروهاي خود، غرامت سنگيني از بختياريها [در برابر كشتار نظاميان در منطقه شليل به سال1301ش] گرفت. «بدون شك اين ماجرا كه نشان از ضعف بختياريها داشت، برشيخ تأًثير گذاشت؛ و او را متقاعد كرد كه بر خواستههاي دولت مركزي گردن نهد.»(7)پس از تمام اين دردسرها، كرنفلد [وزير مختار آمريكا] در گزارش خود به تاريخ 8 دسامبر 1923 مينويسد كه بلافاصله پس از حصول توافق، انگليسيها دست به كارشكني و خرابكاري زدند: «شيخ محمره كه مدتها در مقابل دولت ايران، منشي خودسرانه داشت، به تازگي مصلحت ديده است كه با دولت مركزي از در صلح و آشتي درآيد. چند هفته پيش، دكترميلسپو، كلنلمك كرمك را به همراه دو تن از كارمندان ايراني وزارت ماليه، راهي محمره كرد تا با انعقاد قراردادي وضعيت مالياتهاي معوقه شيخ و همچنين تكليف مالياتي او را در آينده، مشخص سازند. در همين زمان سفارت انگلستان، كه مخصوصاً ميخواست اين توافقنامه به نفع شيخ منعقد شود، به آقاي پيل (8)، سركنسول خود در اهواز، دستور داد از نفوذ خود براي تأثير گذاشتن بر روند حصول توافق بهره جويد.پس از پايان جلسه، كلنل مك كرمك، مواد مورد توافق در قرارداد را اينگونه براي دكتر ميلسپو تلگراف كرد:به منظور پرداخت مالياتهاي معوقه، شيخ پذيرفت 100000 تومان به صورت نقد پرداخت شود و مابقي به مدت بيست سال، ساليانه 20000 تومان، پرداخت گردد. همچنين از اين پس مبلغ 150000 تومان به عنوان ماليات ساليانه، از شيخ اخذ ميگردد كه البته 20000 تومان از اين مبلغ، به منظور پرداخت حقوق خود شيخ و تأمين هزينه سربازان تحت فرمان ايشان، كسر ميگردد.شيخ همچنين اين حق را خواهد داشت كه مالياتهاي منطقه خود را جمعآوري كند.پس از دريافت اين تلگرام، دكترميلسپو در نامهاي به رئيسالوزرا، از خدمات كلنل مككرمك تمجيد كرده و وطنپرستي شيخ را در پذيرش مواد اين قرارداد مورد ستايش قرار داد و در پايان نيز از رئيس الوزرا تمجيد كرد كه حصول توافقي تا اين حد به نفع كشور ايران، بدون اعتبار و قدرت رئيسالوزرا امكانپذير نبود.پيامرسان اين نامه موظف شد كه آن را شخصاً به دست رئيسالوزرا برساند.اما متأسفانه پيامرسان نتوانست در روز مقرر رئيسالوزرا را در دفتر كار خود بيابد.
روز بعد زماني كه مجدداً به دفتر كار وي مراجعه كرد، رئيس الوزرا در جلسه بود و به پيامرسان دستور داده شد منتظر بماند. وي يك ساعت و نيم به انتظار نشست تا سر پرسي لورن وزير مختار بريتانيا به همراه آقاي مانيپني (9)، معاون وي در امور شرق، از جلسه خارج شد. سپس پيامرسان نامه را به دست رئيس الوزرا داد و وي پس از قرائت، آن را روي زمين انداخته و فرياد زد:«اين مرد (اشاره به وزير مختار بريتانيا) يك ساعت و نيم اينجا بود و پيش از من از مفاد اين نامه خبر داشت.»در ميان گفتههاي او اين جملات نيز شنيده شد:«من نميتوانم به اين آمريكاييها اعتماد كنم.نگاه كنيد چه ميكنند. من اين قرارداد را نخواهم پذيرفت.آنها حق ندارند در امور ارتش من دخالت كنند.» وي فوراً به دكتر ميلسپو دستور داد كه كلنل مككرمك را در محمره نگاه دارد تا زماني كه شروط قابل قبول [براي رضاخان] مورد مذاكره و در قرارداد گنجانده شود.»(10)در تابستان سال 1924، نشانههايي از ناآرامي در جنوب ايران مشاهده شد.لرها به دنبال كشته شدن سران خود در مي1924 (فصل7)همچنان سركشي و نافرماني ميكردند. بختياريها نيز شاكي و ناراضي بودند؛ به خصوص پس از اينكه شركت نفت انگليس ـ ايران، فريبشان داد و كمتر از ميزان مقرر به آنها پرداخت كرد. موري در يكي از گزارشهاي خود مينويسد كه يكي از خبرنگاران آمريكايي كه به مدت شش هفته در ميان عشاير بختياري در جنوب زندگي كرده، با دبليو.سي.فيرلي (11)، مدير شركت نفت انگليس ـ ايران در تهران، ملاقات كرد و فيرلي اشتباهاً فكر كرد كه اين خانم بريتانيايي است. فيرلي به خانم هريسون (12) چنين گفت:«شركت نفت انگليس ـ ايران علاقه وافري به تحولات عشاير بختياري دارد، چرا كه اين عشاير در نزديكي چاههاي نفت اين شركت در جنوب ايران زندگي ميكنند و به همين دليل است كه اين شركت با حمايت و پشتيباني از ايشان ميكوشد مانع هضم شدن ايشان در زير كنترل دولت مركزي شود.»آقاي فيرلي، [در گفتگو با خانم هريسون] آشكارا اقراركرده بود كه شركت نفت انگليس و ايران، توانست با دادن قول 3 درصد درآمدهاي شركت نفت بختياري سر آنها كلاه بگذارد. اين شركت به همراه شركت فرست اكسپلوريشن (13)، دو شركت فرعي شركت مادر به حساب ميآيند. اما بختياريها به جاي 3 درصدي كه بر اساس قرارداد فكر ميكردند ميگيرند، تنها درصد اندكي از درآمدهاي شركت را كسب ميكنند. يكي ديگر از خبرنگاران آمريكايي به نام مريام كوپر (14) كه او نيز مدتي در ميان بختياريها به سر برده بود، به موري خبر داد كه كلاهبرداري از بختياريها و ديگر مسائل، دست به دست هم داده است تا بختياريها خشمگين شده و احساسات «ضد انگليسي» آنها به شدت تحريك شود. آنان بر اين باورندكه انگليسيها به رضاخان اجازه دادهاند به جبران قتل عام نيروهايش در سال1922، و دادن مالياتهايشان به گروه مستشاران مالي آمريكايي، غرامت سنگيني را بر عشاير تحميل كند.در ماههاي آوريل و ژوئن 1924 كه آقاي كوپر در مناطق بختيارينشين به سر ميبرد، صحبت از اين بود كه اين دسته از عشاير با همكاري لرها و شيخ محمره تلاش ميكردند يك بار ديگر جايگاه خود را به عنوان يك ايل مستقل ايراني به دست آورند.در 1 سپتامبر 1924 بيسيم مسكو گزارش داد: «تهران، 31 آگوست. افرادي كه به تازگي از اهواز باز ميگردند مدعي هستند شيخ خزعل (شيخ محمره) آشكارا عليه دولت ايران به پا خاسته است.وي در اهواز حكومت نظامي اعلام كرده و سواره نظام عرب و چند هنگ زرهي و توپخانه كاملاً مسلح از او حمايت ميكنند. در ضمن شيخ، شماري از كارمندان دولتي را كه با او اختلاف داشتند تبعيد كرده است؛ از جمله مسئول اداره گمرك، رئيس پستخانه، يكي از كارمندان وزارت ماليه و ... . شيخ همچنين به فرمانده ارتش مستقر در محل توصيه كرده كه خوزستان را ترك كند. در محافل رسمي و اداري شايع است كه شيخ و دولت مركزي با يكديگر توافق كرده و به سازش رسيدهاند. با در نظر گرفتن اين واقعيت كه دولت ايران اعتبار فرماني را كه در دست شيخ است تأييد ميكند، شيخ امتيازات نامحدودي را در اختيار خواهد داشت. وي مجاز است املاكي را كه در خاك ايران قرار دارد به بيگانگان بفروشد؛ و نيز از بيگانگان چيزهايي بخرد كه بر طبق قرارداد تركمنچاي كه هنوز معتبر است، ممنوع است.»روزنامه ايران در 3 سپتامبر 1924 گفتههاي رضاخان را در رد اين اخبار منتشر ميسازد:«در تاريخ 31 آگوست بيسيم مسكو گزارشي را در مورد اوضاع خوزستان منتشر ساخت كه بيپايه و اساس بودن آن مرا ملزم ساخت اعلاميهاي در رد آن منتشر سازم. هيچ يك از حوادثي كه بيسيم مسكو گزارش كرده در خوزستان روي نداده است. علاوه بر اين در حال حاضر به هيچ شخصي چنين اختياري تفويض نشده است كه بتواند به كارمندان دولتي بياحترامي و به اوامر دولت مركزي بيتوجهي كند. همچنين در اين گزارش آمده است كه سردار اقدس (لقب شيخ محمره)به اجازه دولت، زمينهايي را كه متعلق به دولت ايران است با بيگانگان معامله و آنها را به ايشان منتقل كرده است؛ بايد بگويم كه اين گفتهها نيز صحت نداشته و به هيچ وجه پايه و اساس درستي ندارد.بر خلاف اين گفتهها، دستور اكيد صادر شده و فروش چنين مستغلاتي به بيگانگان ممنوع شده است. رضا، رئيسالوزرا، وزير جنگ و فرمانده كل قوا.»(15)
«شورش»شيخ محمره
گزارش موري به تاريخ 24 سپتامبر 1924، بسيار غني و حاوي مطالب بسيار مهمي است:«مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم رئيسالوزرا در ميهماني ديپلماتيكي كه امروز برگزار شد، در جمع نمايندگان سياسي كشورهاي خارجي و در بررسي اوضاع و احوال استان خوزستان رسماً اعلام كرد كه شيخ محمره سر به شورش برداشته و اوضاع خوزستان را متشنج ساخته است... رئيسالوزرا در ششم سپتامبر به صورت غيرمنتظره تهران را ترك كرد و به بهانه اينكه ميخواهد شخصاً آرايش نيروهاي نظامي را سامان دهد، به خرمآباد رفت.گفته ميشود كه اين نيروها توانستهاند شورش لرها را كه از ماه مه آغاز شده بود، سركوب كنند و تصور ميشد كه در 9 ژوئن غائله به طور كامل به نفع دولت پايان يافته است.با اين حال اين نيروها هنوز منطقه را ترك نكردهاند. سردار سپه در واقع به منظور سامان دادن آرايش نظاميان خود به خرمآباد سفر كرد؛ اما در عين حال اين طور كه پيداست وي اميدوار است در جريان همين سفر بتواند با رؤساي لر مذاكره كرده و با رسيدگي به شكاياتشان، آنها را راضي كند و چنانچه ميسر شود از همكاري احتمالي آنان با عشاير شكست خورده بختياري، والي پشت كوه و شيخ محمره جلوگيري كند. همچنين مشخص شده است كه رئيسالوزرا با والي به گفتگو نشسته است، اما از نتيجه اين مذاكرات اخبار ضد و نقيضي در دست است. علاوه بر اين كنسوليار فولر (16) كه به تازگي وارد تهران شده است، به من خبر داد كه انگليسيها بسيار نگران رويكرد تهديدآميز سردارسپه هستند، و سركنسول بريتانيا در شيراز از تهران دستور يافته است كه به سرعت خود را به منطقه رسانده و از نيروهايي كه هم اينك آماده حمله شدهاند، بخواهد كه عمليات خود را به تعويق بيندازند؛ تا با ميانجيگري و صلح و صفا ماجرا پايان يابد. شيخ پيشنهاد انگليسها را رد كرده و آشكارا در مقابل آن ايستاده، و تصميم گرفته ابتكار عمل را خود به دست گيرد و اعلام استقلال كند. در كنفرانس امروز، رئيسالوزرا تلگرامهايي را از جيب خود بيرون آورد كه شيخ به سفارتهاي مختلف در تهران ارسال كرده بود. رئيسالوزرا گفت كه وي از اين ماجرا باخبر شده و دستور داده است كه جلوي ارسال اين تلگرامها گرفته شود تا موضوع را با وزارت خارجه و مجلس مطرح كند؛ اما اين تلگرامها ظرف چند روز آينده به مقصد خواهند رسيد. برداشت فولر از اين اوضاع آشفته اين بود كه شيخ بدون توجه به زمان سفر سردارسپه، عجولانه تصميم گرفت و براي حفظ اعتبار و نفوذ خود نزد مردم منطقه، به تكاپو افتاده است. وي شايعات گستردهاي را در ميان مردم پخش كرد و مدعي شد سردارسپه در غياب شاه تاج و تخت را غصب كرده است و رويكردي دشمنانه به مذهب دارد. به محض اينكه سردارسپه خرمآباد را ترك كرد، شيخ از لجبازي و خودسري خود پشيمان گشت و با ارسال تلگرامهاي صلحجويانه، تلاش كرد خرابكاريهاي خود را رفع و رجوع كند. اين برداشت ضعيفي از ماجراست؛ چرا كه وي دلايل عقبنشيني سردارسپه و اين كه چرا از انجام حمله پشيمان شده و بدون اينكه غائله را ختم كند، بازگشته است، ناديده گرفته است. البته سرنوشت شيخ و بختياريها به دست انگليسيها است. زماني كه سردارسپه در جايگاه وزير جنگ بسيار مورد توجه بريتانيا بود، انگليسيها به شيخ خزعل و بختياريها خيانت كردند و آنها را فريب دادند؛ البته نه تا جايي كه باعث نابودي كامل آنها بشوند.مسلماً تا زماني كه ميتوانستند سردارسپه را در تهران در اختيار داشته باشند دليلي وجود نداشت كه تحتالحمايگان خود را تحت فرمان و كنترل رضاخان درآورند.چنانچه سردارسپه دست به لجبازي و خيرهسري ميزد، انگليسيها به راحتي ميتوانستند شيخ را عليه وي بشورانند...از سويي ديگر عكسالعمل انگليسيها نسبت به «جدايي طلبي» شيخ در خوزستان نشان داد كه حمايت بريتانيا از شيخ نيز حد و حدودي دارد.»بخش پاياني گزارش موري اطلاعات جالبي در بر دارد:«عطف به مراسلات پيشين سفارت، در مورد
شورش مخاطرهآميز لرها در بهار گذشته، لازم به ذكر است كه بسياري از مردم ايران بر اين باور بودند كه اين شورش پاسخ انگليسيها به «نافرماني»سردارسپه بوده است (در اعطاي امتياز نفتي به شركت سينكلر).در اين ناآراميها نيروهاي دولتي در خرمآباد محاصره شدند و اوضاع آنچنان آشفته بود كه كسي اميد به آرام شدن آن نداشت...همچنين شايع شده بود كه در آن زمان شمار زيادي از مأموران سياسي بريتانياي كبير در آن منطقه متمركز شده و در لباس مبدل به نفع لرها ميجنگيدند. با اين حال نظر به اينكه سردارسپه پس از قسم خوردن به قرآن و امان دادن به لرها، با فريبكاري در تاريخ 11 مارس (مي)پانزده تن از سران ايشان را اعدام كرد، اين مورد اتهام آنگونه كه مردم ايران عليه بريتانيا مطرح كردهاند، قابل دفاع و پذيرش نيست.حقيقت امر اين است كه شكست لرها به دنبال عملكرد سردارسپه در تابستان گذشته و به دام انداختن و بهتر اينكه بگوييم فريب دادن والي ماكو (اقبالالسلطنه)و مصادره تمام اموال وي، زنگ خطر را براي شيخ و همچنين بختياريها به صدا در آورد و آنان را بسيار هوشيار كرد.آنها متوجه شدند كه اگر در برابر دشمن مشترك، متحد نشوند، دير يا زود شكست خواهند خورد. البته در نهايت سرنوشت ايشان به دست بريتانيا است و از آنجا كه سردارسپه به اين حقيقت پي برده است، تلاش ميكند به دشمنان گذشته خود نزديك شود.» موري در گزارش خود به تاريخ 30 سپتامبر 1924، در مورد «دليل واقعي اين اوضاع آشفته گزارش ميكند؛ دليلي كه تاكنون دولت از افشاي آن خودداري كرده كه اين سكوت چندان نشانه خوبي نيست.»اطلاعاتي در اين مورد در نوشتههاي كامل دي.دبليو. مك كرمك، رئيس هيأت اقتصادي آمريكايي، ديده ميشود:«معلوم شد كه اين مشكلات از چهار ماه پيش آغاز شده است.در آن زمان مقامات دولت مركزي در تهران متوجه شدند كه شيخ در حال واگذاري قسمت مشخصي از املاك سلطنتي به بانك شاهنشاهي ايران و شركت نفت انگليس ـ ايران است.گفته ميشود كه وي طي فرماني از جانب مظفرالدين شاه اين زمينها را مالك شده است و طبق اين فرمان قديمي اختيار واگذاري آنها را دارد.دولت مركزي به سرعت دست به كار شد تا مانع فروش بيشتر زمينها شود؛ همچنين تلاش كرد زمينهاي فروخته شده را پس گرفته و اعتبار فروش آنها را لغو كند. به اين بهانه كه فرمان تمليك زمينهايي كه در همسايگي دريا قرار دارند يك ماه پس از صدور، توسط شخص مظفرالدينشاه لغو گرديده است.هنگامي كه خبر چنين اقداماتي از جانب مقامات دولت مركزي به گوش شيخ رسيد، فوراً به مخالفت برخاست كه بدون شك از جانب انگليسيها نيز حمايت ميشد و اين در حالي بود كه ايشان نيز ميكوشيدند زمينهاي مورد بحث را به چنگ آورند.هنگامي كه اوضاع به سردارسپه گزارش شد، وي بلافاصله و بدون مشورت با هيچ يك از وزراي خود، به شيخ تلگراف زد و به او گفت كه فرمان وي «ملغي»شده است.كلنل مك كرمك با دقت نظر در اين قضيه و با توجه به مشكلات بعدي، اين سوء رفتار سردارسپه را بسيار تأسفانگيز تفسير كرد.وي معتقد بود راهحل معقول اين است كه دولت فراميني را كه مستغلات ساحلي شامل ميشود بياعتبار اعلام كند، و به موجب آن زمينهايي هم كه فروخته شده، پس گرفته شود.»در پاسخ به تلگرام رضاخان، كاپيتان اردلي پيل (18)، سركنسول بريتانيا در اهواز فوراً عازم تهران شد و از مستشاران مالي آمريكايي درخواست كرد كه اعتبار فرمان شيخ را تأييد كنند و «با اين كار از بروز شورش در اين منطقه جلوگيري به عمل آورند.»كاپيتان پيل هشدار داد كه «شايد مجبور شويم از او حمايت كرده و به مخالفت با شما دست بزنيم.»موري ادامه ميدهد:«از آنجا كه انگليسيها موفق نشدند رضايت مستشاران را جلب كنند، سفارت بريتانيا فشارهاي خود را متوجه سردارسپه كرد كه او نيز طبق معمول سر تعظيم فرود آورد و تسليم شد.رضاخان در اطاعت از دستورهاي سفارت بريتانيا، در 11 سپتامبر با ارسال تلگرامي به شيخ تصميم پيشين خود را لغو و فرامين شيخ را معتبر اعلام كرد. البته كاملاً روشن است كه چنين تصميمي از عهده رئيسالوزرا خارج است و ابتدا ميبايست مصوبهاي از سوي مجلس در مورد آن صادر شود؛ در نتيجه تنها پيامد اين اقدام، بدتر شدن اوضاع بود. عليرغم اين پيروزي ظاهري بريتانيا، اين قضيه «مانع»ديگري بر سر راه ايستادگي و مقاومت مستشاران مالي آمريكايي ايجاد كرد.آنها موفق نشدند اختيارات لازم را به عامل اقتصادي خود در خوزستان واگذار كنند تا از اين طريق وي بتواند فروش (زمينهاي شيخ)را معتبر اعلام كند.» بنابراين مشكل حل نشده باقي ماند.لذا بريتانيا فشارهاي خود را متوجه ميلسپوكرد اما به نتيجه نرسيد:«در همين زمان شيخ، البته به تحريك انگليسيها، تفنگ و ادوات جنگي را آماده و جنگجويان عرب خود را تجهيز كرد تا در مقابل دولت مركزي به مقاومت برخيزد.»شيخ در تلگرامي به احمدشاه از او خواست «به ايران بازگردد تا با همدستي يكديگر كاري بكنند.»وي همچنين به سفارتهاي كشورهاي خارجي تلگراف زد و رضاخان را غاصب خواند و او را به نقص اصول ديني متهم ساخت.تلگرام شيخ در 13 سپتامبر 1924 كه به دستور رضاخان توقيف شد از اين قرار است:«وي [رضاخان]با نقض حقوق حقه مردم و رفتار ظالمانه خود، به خصوص در چند ماه اخير، اصول مذهبي مردم ايران و قانون اساسي را زير پا گذاشته است؛ مليون را تحت فشار قرار داده؛ از خدمت به مملكت خويش سرباز زده؛رهبران ديني را تبعيد كرده؛ نسبت به قوه مقننه اين كشور بيحرمتي روا داشته و جان نمايندگان واقعي مردم را در معرض تهديد قرار داده است.در نهايت، وي با پيروي از حرص روزافزونش به جمعآوري ثروت، به تدريج مردم بينواي ايران را به سوي فقرو نااميدي بيشتر سوق ميدهد.با توجه به دلايل مذكور، ما، رهبران اين جنبش، كه «قيام سعادت» نام گرفته است، سردارسپه را غاصب تاج وتخت دولت ايران؛ و ناقض حقوق حقه مردم و كشور
ايران اعلام ميكنيم؛ و به منظور پايان دادن به خيانت وظلم وجور اين فرد؛ نجات كشور؛ قوت بخشيدن به مليت مردم ايران؛ آزادي و سعادتمندي ايران؛ استقرار مجدد قانون اساسي و حكومت مشروطه و مهيا كردن شرايط براي بازگشت شاهنشاه ايران، كه جان همه ما فداي او باد، از هيچ تلاشي براي محقق ساختن اين خواستهها فروگذار نميكنيم.»(19)كرنفلد در بازگشت به ايالات متحده، با احمدشاه در پاريس ملاقات كرد:«وي در سوم اكتبر در ملاقاتي خصوصي به من خبر داد كه طي دو هفته گذشته دو تلگرام يكي از جانب شيخ محمره و ديگري از سوي والي پشتكوه، به دست او رسيده است.هر دوي اين افراد خواهان بركناري رضاخان «غاصب»و بازگشت شاه هستند.»(20)
اوضاع سياسي در سپتامبر1924
همانطور كه ذكر شد، در ششم سپتامبر رضاخان عازم لرستان شد.موري از حادثهاي در اراك چنين گزارش ميكند:«با اينكه اين حادثه ممكن است به خودي خود چندان بزرگ نباشد، اما شخصيت مردي را كه اكنون سرنوشت مردم ايران را در دست دارد، به خوبي توصيف ميكند.از آنجا كه سردار سپه به صورت غيرمنتظره راهي خرمآباد شده بود، فرمانداران هيچ يك از شهرهايي كه در مسير او قرار داشتند، از سفر وي با خبر نبودند.لذا فرمانداران اين شهرها و متنفذين شهر براي خوشآمدگويي به وي، از شهر خارج نشدند؛[معمولاً]مردم در استقبال از شاه دست به چنين اقدامي ميزنند. سردارسپه از اين غفلت بسيار ناخشنود گرديد و هنگامي كه در ميان انبوه مردم در بازار راه ميرفت، فرماندار و اعيان به حضورش رسيدند.مورخالسلطنه، فرماندار اراك، براي اداي سلام به سرعت خود را به سردارسپه رسانيد اما با ناسزا و بدگويي سردارسپه مواجه شد.سردارسپه شخصاً فرماندار وحشتزده را مورد ضرب و شتم قرار داده و به او دستور داد پست خود را ترك كرده و فوراً به تهران بازگردد. همانطور كه انتظار ميرفت، اين حادثه، اثر بسيار بدي به جاي گذاشت؛ و احساسات را به شدت عليه سردارسپه تحريك كرد. ايرانيها مردمي هستند كه خشونت را در ميان خود نميپذيرند و چنانچه از جانب بزرگانشان رفتار خشني صادر گردد با آن مدارا ميكنند؛ اما به شرطي كه اين بزرگان نيز از خطاي ايشان درگذرند و بخشودگي پيشه كنند.پس از شكست خوردن جنبش جمهوريخواهي، اعتبار سردارسپه به عنوان فردي درستكار و منزه، كه بسيار خدشهناپذير بود، در هم شكست و فرو ريخت و از آن زمان به بعد عملكرد سردارسپه، روز به روز به نفرت مردم دامن زده است.با اينكه سردارسپه با توسل به حكومت نظامي تلاش كرد اندكي از آن قدرت پيشين خود را بازيابد و حتي سعي كرد از قدرت روحانيت بكاهد، اما بيشتر مردم بر اين باورند كه وي بسيار دير از خواب غفلت بيدار شده و اكنون روزهاي پاياني عمر [سياسي]خود را طي ميكند.» در مورد فساد و رشوهخواري رضاخان، [موري]چنين مينويسد: «بسياري بر اين باورند كه وي در حوزهي اختيارات خود، ظرف مدت يك سال نزديك به 000/000/ 10 دلار اختلاس كرده است.در هر حال شكي نيست كه وي در دو سال گذشته به قيمت ورشكستگي اين مملكت ثروت انبوهي را فراهم آورده است.اوضاع مملكت به گونهاي است كه هيچكس جرأت نميكند او را بازخواست كند و مانع چپاولگري او شود و حتي هيأت مستشاران آمريكايي نيز قادر نيستند اموال او را حسابرسي كنند. با اينكه اختلاس فقط چند هزار تومان در هر سال، مايه بدبختي ايران و ايرانيان است، اما نميتوان آن را با بدبختي ناشي از چيره شدن سردارسپه بر قدرت روحانيت مقايسه كرد، ليبرالهاي جوان از زمان كودتاي سال 1921 سيدضياء، سردارسپه را منادي آزادي ميدانستند و از او به عنوان كسي ياد ميكردند كه ايران را از بند روحانيت آزاد كرده و ريشه سلطنت را خشكانده است.اما اكنون او را خائن به كشور و مسبب اين «فاجعه» ميدانند. خيانت وي سبب شد كه مملكت بار ديگر به دوران تاريك تحجر بازگردد كه ممكن است نجات يافتن از آن سالها به طول انجامد. » موري سپس ديدگاه يكي از اين «ليبرالهاي جوان» را بيان ميكند. وي گفتگوي خود را با سرگرد روحالله [خان] آجودان مخصوص رضاخان و «يك بهايي صريحاللهجه»، چنين توصيف ميكند: «براي توضيح بيشتر ديدگاه ليبرالهاي جواني كه در بالا به آنها اشاره شد، مطمئن
هستم كه اين گزارش بسيار مورد توجه وزارت خارجه قرار خواهد گرفت. در 25 سپتامبر، من و سرگرد روحالله خان آجودان مخصوص رئيسالوزرا، به گفتگو نشستيم. روحالله خان شخصي است كه پس از قتل ايمبري در مراسلات سفارت، بارها به وي اشاره شده است. براي من بسيار جالب بود كه سرگرد روحالله خان در آن موقعيت تمام برنامههاي آينده خود را براي من تشريح ميكرد. وي اظهار داشت كه پيش از اين نميتوان از سردارسپه انتظار داشت؛ وي مردي معتاد به افيون و نااميد است و تنها خواسته او اين است كه مال گزافي جمع و در بانكهاي اروپايي سرمايهگذاري كند و زماني كه اوضاع به هم ريخت از كشور خارج شود. سرگرد روحالله خان از روي سادگي از من خواست كه امنيت وي را در زمان اجراي نقشه سردارسپه تضمين كنم؛ چرا كه وي معتقد بود در آيندهاي نزديك كودتايي به راه ميافتد و پس از آن، حكومت ترور بر كشور حاكم ميگردد و در اين دوره سردارسپه به همراه روحانيون و اعيان و اشراف همگي از صفحهي روزگار محو خواهند شد. در حالي كه يك ذهن غربي چنين برنامههايي را بيپايه و اساس قلمداد ميكند، اما به همين آساني بود كه سيد ضياءالدين دست به كودتا زد و با موفقيت آن را به انجام رسانيد و اگر نبود دخالت فوري بريتانيا، بسياري از «اعيان و اشراف» كشور قتل عام ميشدند.به هر حال اطلاعات بالا حاكي از آن است كه سردارسپه هيچ نقطه اتكايي ندارد و بر جايگاهي بسيار متزلزل تكيه زده است و بيانگر اين است كه اوضاع ايران آبستن تغييرات بسيار بزرگي است.»(21)گفتگوي بالا از جهاتي بسيار قابل توجه است، چرا كه سرگرد روحالله خان در ماجراي توطئه پولادين در سپتامبر1926 دست داشت؛ اين ماجرا در فصل 11 به تفصيل ذكر شده است.اندكي بعد موري گزارش ميكند كه دولت ايران سه هزار نظامي به لرستان اعزام كرده است و شمار ديگري نيز آماده اعزام هستند.سالارالدوله، يكي از برادران محمدعليشاه مخلوع، در محمره به شيخ پيوسته تا در مقابل [رضاخان]«غاصب»، بايستد. كاردار سفارت بريتانيا ازاين موضوع ابراز نگراني كرده و مطمئن بود كه پيوسته سالارالدوله به شيخ، «ممكن است شيخ محمره را عليه دولت مركزي بشوراند.»موري در اين باره ميافزايد:«آقاي اووي (22)آشكارا اظهار داشت كه بريتانيا در موقعيت دشوار كنوني شيخ را از راهنماييها و حمايتهاي خود بيبهره نميگذارد و براي آرام نگاه داشتن او هر كاري كه در توان داشته باشد انجام ميدهد؛ چرا كه هرگونه بينظمي در خوزستان ممكن است خسارت جبرانناپذيري به چاههاي نفت شركت نفت انگليس ـ ايران وارد كند.بايد توجه داشت كه اين چاهها اهميت حياتي براي دولت بريتانيا دارند.وي تأكيد كرد كه بريتانيا تمام تلاش خود را به كار گرفته كه سردارسپه و شيخ رويكرد معقولتري در پيش گيرند؛ و در اين ميان شيخ بارها از موضع خود پايين آمده و با سردارسپه مصالحه كرده است.اما هر بار،سردارسپه دست به حركتي زده است كه سوءظن شيخ را برانگيخته است و منجر به جهتگيري منفي وي شده و سردارسپه را به جنگ تهديد كرده است.آقاي اووي در ادامه متذكر شد كه بريتانيا تنها به شرطي ميان سردارسپه و شيخ ميانجيگري ميكند و آنها را آشتي ميدهد كه دولت ايران وضعيت پيشين شيخ را تأييد و تضمين كند؛ كه اين به معني اعتبار بيچون و چرا و كامل حقوقي است كه به واسطه فرمان مذكور به شيخ تعلق ميگيرد؛[منظور فرماني است كه شيخ از مظفرالدين شاه در دست داشت.(ويراستار)]انكار همين حق و حقوق بود كه اين نزاع را به راه انداخت...وي اظهار داشت اقدام ناشايست سردارسپه و صدور فرمان اعدام پانزده تن از سران عشاير لر در ماه مي گذشته و به دنبال شكست لرها از نيروهاي دولتي، موجب شد كه اين شيخ سالخورده احساس خطر كرده و تلاش كند تا پيش از آنكه دير شود، جان خود را نجات دهد.»پس از بازگشت سالارالدوله «به من خبر رسيد كه بازگشت وي به ايران، نتيجه مشاوره هاي ناصواب مشاور سياسي رئيسالوزرا ميباشد.فرد مذكور، همان قائم مقام الملك، روحاني جواني است كه از شارلاتانهاي درجه يك ايراني به شمار ميرود.وي تا زمان سقوط روسيه تزاري يكي از ارزشمندترين جاسوسان اين كشور قلمداد ميشد.»اين روحاني جوان به رضاخان پيشنهاد كرد كه از سالارالدوله دعوت كند كه به ايران بازگردد؛ و رئيسالوزرا فوراً قبول كرد.سالارالدوله در تلگرافي از بغداد تاريخ ورود خود را به ايران اعلام كرد و اضافه نمود: «خوشحال خواهيم شد كه حضرت اشرف را ملاقات كنيم.»پاسخ رضاخان، سالارالدوله را دلخور كرد؛[و باعث شد كه]وي به محمره رفته به شيخ بپيوندد.وليعهد در اين مورد به موري چنين ميگويد:«دشمنان سردارسپه اميدوارند كه با ورود اين دردسرساز سلطنتي، براي نابودي دشمني مشترك دست در دست يكديگر بگذارند.» (23)موري در مراسله خود به تاريخ 23 اكتبر1924، از شايعات آن روزها چنين گزارش ميكند:«مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم كه اين روزها شايع شده است سفارت بريتانيا و دولت ايران براي حل مشكلات ناشي از شورش احتمالي شيخ محمره در خوزستان به توافق رسيدهاند.بنابر گزارشهاي رسيده، رئيسالوزرا پيشنهاد مصالحهاي مطرح كرده است كه از اين قرار است:اول اينكه، بريتانيا مقدمات خروج شيخ محمره را از ايران فراهم كند؛ دوم اينكه، سردار اجل فرزند شيخ، كه به نمايندگي از مردم خوزستان وارد مجلس شده است، به عنوان جانشين شيخ انتخاب شده و در تهران اقامت گزيند تا بدين طريق دولت مطمئن شود هيچگونه حركت تجزيهطلبانه و يا اغتشاشي در خوزستان، دولت مركزي را تهديد نميكند.در مقابل انجام اين خدمات از جانب بريتانيا، دولت ايران نيز دعاوي اقتصادي بريتانيا عليه ايران را پذيرفته و تضمين ميكند كه امتياز نفت شمال را به شركت استاندارد اويل واگذار كند (به صورت اشتراكي با شركت نفتي انگليس ـ ايران)...با اينكه من در حال حاضر در جايگاهي نيستم كه صحت اين شايعات را تأييد كنم اما بايد متذكر شوم كه چنين شايعاتي بدون اينكه توجيهي داشته باشد، به ندرت در ميان مردم ايران پخش ميگردد...جداي از صحت و سقم اين شايعات، مسلماً طي دو هفته گذشته اوضاع نامساعدي بر محافل اداري دولت ايران حاكم شده و بسياري معتقدند كه ادامه مبارزه ايران عليه استيلاي دولت بريتانيا بلاترديد است و عاقلانه اين است كه دولت ايران هرچه زودتر از اين تلاشها دست كشيده و از منافعي كه حاميان بريتانيا حاصل ميكنند بهرهمندشود؛ اين كار بهتر از اين است كه با ادامه مقاومت و لجبازي، دست خالي و بيبهره بماند. بر اساس گزارشهايي كه پيش از اين ارائه شد، منظور از اين «منافع»وام 30/000/000 توماني است كه دولت انگليس متعهد به پرداخت آن شده است.البته پرداخت اين وام مشروط به توافق دو دولت است و ماهيت آن نيز به نوعي احياي قرارداد انگليس ـ ايران در سال 1919 ميباشد.چنانچه پرداخت اين وام واقعي گردد مسلم است اولين دعاوي كه عليه آن مطرح ميگردد پيشپرداختهايي است كه دولت بريتانيا در زمان جنگ به ايران پرداخت كرده كه به علاوه وامهاي ديگر، ميزان قابل توجهي از وام مذكور را شامل ميشود.از آنجا كه هيچ رازي در ايران محرمانه باقي نميماند، مسلماً در آينده نزديك از اين شايعات مرموز نيز پرده برداشته خواهد شد كه در نتيجه مراتب امر را به وزارت خارجه گزارش خواهم كرد.»(24) اما پس از چندي مشخص شد كه اين شايعات كاملاً بيپايه و اساس بوده است.موري در مراسله خود به تاريخ 8 نوامبر 1924 مينويسد:«براساس اطلاعاتي كه ارباب كيخسرو در اختيار من گذاشت، بلافاصله پس از اينكه ناآراميها در خوزستان آغاز گرديد و پس از اينكه بر ضد رئيسالوزرا اعلاميهاي منتشر شد، كاردار سفارت بريتانيا براي حل اين مشكلات راهحلي به دولت ايران پيشنهاد كرد كه اساس آن از قرار زير است:انگلستان متعهد ميشود كه شيخ را آرام كرده و اوضاع را به حالت عادي بازگرداند به شرطي كه دولت ايران نيز متعهد شود بدهيهاي معوقه خود به بريتانياي كبير را پرداخت كند.اين بدهيها در اصل شامل پيشپرداختهايي ميشود كه دولت بريتانيا در زمان جنگ به دولت ايران پرداخت كرده است و قرار بود طي توافقنامه انگليس ـ ايران تسويه گردد.نكته قابل توجهتر اين كه بريتانيا خواهان تمديد اعتبار دو امتياز بسيار مهم بود؛ امتياز شركت نفت انگليس ـ ايران در جنوب و امتياز بانك شاهنشاهي ايران.ارباب كيخسرو اضافه كرد كه دولت ايران چنين قراردادي را با چنين شرايطي نپذيرفته و حتي مورد بررسي هم قرار نداده است. بسيار عجيب بود كه بلافاصله پس از آغاز اختلافات ميان شيخ و دولت مركزي، بريتانيا چنين پيشنهادي به مقامات دولت ايران ارائه كند؛ حتي اين واكنش آن چنان براي ايرانيان عجيب مينمود كه باعث ايجاد اين سوءظن شد كه تمام اين منازعات به تدبير انگليسيها آغاز شده است تا از قبل آن چنين منافع پرثمري عايد بريتانيا شود.»بريتانيا تلاش كرد در يك زمان، از هر دو تحتالحمايهي خود، پشتيباني كند.موري گزارش كرد كه اووي «آشكارا اعلام
كرد كه مقامات بريتانيا در جنوب اقدامات لازمه را به شيخ گوشزد ميكردند و اين در حالي بود كه مقامات سفارت بريتانيا در تهران تمام تلاش خود را به كار گرفتند تا با پشتيباني از سردارسپه او را قانع كنند توافقنامه مذكور را بپذيرد و بدين طريق مانع آغاز نزاعي سخت گردند.آقاي اووي همچنين درجايجاي سخن خود همواره تأكيد داشت كه لازم است وضعيت پيشين شيخ مورد تأييد و تضمين دولت قرار گيرد كه اين به معني تضمين تمام حقوقي است كه به واسطه فرمان سلطنتي متوجه او ميشود؛ الغاي همين فرمان سلطنتي بود كه تمام اين مشكلات و درگيريها را به وجود آورد.مستشاران اقتصادي آمريكا هنوز اعتبار اين فرامين را تأييد ننموده و دستور خاصي در اين زمينه صادر نكردهاند، لذا اوضاع همچنان وخيم است.»(25)در سوم نوامبر، اووي به موري اطلاع داد كه شيخ پيشنهاد مذاكره را رد كرده و تصميم دارد تا زمان بازگشت سرپرسي لورن منتظر بماند.سر پرسي پس از هشت ماه، به ايران بازگشت.موري همچنين در اواخر اكتبر 1924 بر اساس اخبار هشدار دهندهاي كه به تهران ميرسد، خبر ميدهد كه امير مجاهد، پسر صمصامالسلطنه به همراه چند تن از سران بختياري و افراد ايشان، به شيخ پيوستهاند.
حركت رضاخان به سوي «جبهه جنگ»
در 5 نوامبر 1924، رضاخان عازم جنوب شد و روز بعد اعلام كرد كه شيخ را در صحنه نبرد ملاقات خواهد كرد.در فرمان نظامي شماره 244، كه در 5 نوامبر به امضاي رضاخان رسيد و در نشريهي نظامي مجله پهلوي به چاپ رسيد، به ارتش فرمان داده شد كه «تمام منابع و قواي خود را به كارگيرد و آخرين سدي (شيخ محمره)را كه مانع رشد و توسعه ارتش و در نتيجه مانع عظمت و يكپارچگي مملكت ميشود، در هم بشكند.به منظور تحقق اين امر، اكنون عازم اصفهان شدهام.» رضاخان از اصفهان نيز به سمت شيراز حركت كرد؛ «شيراز مقر فرماندهي عمليات وي در جنوب است.»روزنامه ميهن در 18 نوامبر اعلاميه رضاخان را منتشر ميكند:«من براي از بين بردن خزعل راهي ميدان نبرد ميشوم.يا در جنگ پيروز ميشوم و او را نابود ميكنم، يا بايد كشته و در خرابههاي شوش به خاك سپرده شوم.»موري در مورد قدرتنمايي رضاخان چنين مينويسد:«با اين حال كاملاً روشن است كه حتي اگر رئيسالوزرا خواهان و قادر به انجام اقدامي براي اين مملكت باشد، البته به شيوه نظامي، باز هم چيزي جز عروسك خيمهشببازي نيست كه به خواست انگليسيها حركت ميكند و جزئي از نقشه بريتانيا در جنوب است؛ وي لزوماً پيروز اين جنگ خواهد بود،چرا كه همواره شايسته اجراي برنامههاي ايشان بوده است.عليرغم گزارشهايي كه از «پيروزي»نيروهاي دولتي بر مزدوران شيخ محمره حكايت ميكنند و با توجه به دستور نظامي كه در بالا ذكر شد، به نظر ميرسد كه اوضاع جنوب چندان روبهراه نيست.»به هر حال، همه چيز منتظر ورود سر پرسي لورن بود كه در 11 نوامبر وارد بغداد شد و فوراً به سمت محمره حركت كرد.در آنجا جئوفري هاوارد (26)، معاون وي در امور شرق، به سر پرسي پيوست.وي به عنوان مترجم شيخ در مذاكرات شركت داشت.همانطور كه پيش از اين ذكر شد، اولين باري نبود كه سر پرسي براي سر عقل آوردن شيخ نقش مهمي ايفا ميكرد.در سال 1923، زماني كه كلنل مك كرمك براي اولين بار تلاش كرد بر اموال شيخ ماليات وضع كند، «سر پرسي به سرعت خود را به محمره رساند تا شيخ را براي رويارويي با اين اتفاق مهم و تكاندهنده آماده كند.»(27)اندكي بعد، جئوفري هاوارد فرا خوانده ميشود:«آقاي هاوارد بيش از پانزده سال در ايران به سر برده است و كاملاً به زبان فارسي آشناست و مراحل پيچيده و مبهم سياست ايران را به خوبي درك كرده و در [امور ايران]به استادي ماهر تبديل شده است؛ اين در حالي است كه از زمان ورود وي به كشور تا زمان ترك آن در بهار سال جاري، آقاي هاوارد تنها به عنوان معاون امور شرق، انجام وظيفه كرده است.به هر حال از زماني كه آقاي دبليو.ام.اسمارت (28)در بهار سال 1922 منصب معاون امور شرق را برعهده گرفته است، وي به صورت غير رسمي در اين سمت انجام وظيفه كرده است.افرادي چون چرچيل، اسمارت و هاوارد تمام عمر خود را صرف مطالعه مسائل ايران كردهاند و به نظر ميرسد كه تنها در اين جايگاه است كه ميتوانند به نحوه احسن به دولت خود خدمت كنند و چنانچه به سوي مردمي اعزام شوند كه با زبان و شيوه زندگي ايشان آشنايي ندارند، كار چنداني از پيش نميبرند.به هر حال، آقاي هاوارد در طول مدت خدمت خود در ايران، شهرتي مثالزدني در ميان مردم ايران و همچنين بيگانگان به دست آورده است؛ وي در اجراي خواستهها و گاهي اوقات سياستهاي نابجاي داونينگ استريت (دولت انگلستان)در اين كشور، همواره به اصول اخلاقي پايبند بوده است.»(29)«فراخوان»هاوارد ازايران بسيار كوتاه بود.وي در سال 1926 دوباره به ايران بازگشت.شايع شد كه لورن مترصد است براي آشتي دو تحتالحمايهي خود [رضاخان و خزعل]ميانجيگري كرده و رضاخان نيز براي مصالحه با شيخ عازم محمره شده است.اين شايعات مجلس را هوشيار كرد و نمايندگان مجلس كه در غياب رضاخان احساس قدرت ميكردند، در 16 نوامبر جلسه محرمانهاي تشكيل دادند.در اين جلسه مدرس شديداً به «دخالتهاي بيجاي بريتانيا در امور داخلي ايران»اعتراض كرد. هنگامي كه رضاخان از برگزاري اين جلسه باخبر شد، تلگرامي به ژنرال مرتضي [يزدان پناه]، فرماندار نظامي تهران، ارسال و اعلام كرد كه به هيچ وجه قصد ندارد با شيخ مصالحه كند و يا به انگليسيها اجازه دهد كه او را تحت تأثير قرار داده و راهنمايي كنند.اين تلگرام به صورت گستردهاي در مطبوعات منعكس شد.دخالت سر پرسي لورن باعث شد كه شيخ و رضاخان تا حدودي تن به مصالحه دهند.در 18 نوامبر 1924، ذكاءالملك فروغي، وزير خارجه و كفيل رياست وزرا، متن تلگرامهايي را كه ميان رضاخان و شيخ رد و بدل شده بود، قرائت كرد.شيخ در تلگرام خود تسليم رضاخان شده و به اشتباهات گذشته خود اعتراف كرد و خواهان بخشش شد.رضاخان نيز چنين پاسخ داد:«آقاي سردار اقدس، من تلگرام شما را در شيراز دريافت كردم.من عذرخواهي و ندامت شما را پذيرفته و خواهان تسليم بيقيد و شرط شما هستم. رضاخان، رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا.»(30)موري از اين تلگرامها چنين برداشت ميكند:«اين تلگرام مرا به ياد حوادثي مياندازد كه يك سال پيش رخ داد.در آن زمان شيخ متوجه شد كه دولت در صدد است بر اموال او ماليات وضع كند:لذا دست به فعاليتهايي زد كه حكايت از شورش داشت.در 8 اكتبر 1923 اين شيخ سالخورده متوجه شد كه سفارت بريتانيا از او حمايت نخواهد كرد و او در برابر پيشروي نيروهاي دولت مركزي به خوزستان تنها خواهد بود، لذا تلگرام ذيل را به سردارسپه ارسال كرد:«از درگاه خداوند منان خواهانم كه مرا در خدمت به شما پيروز گرداند.من بارها و بارها گفتهام كه جنابعالي را تنها حامي خود ميدانم و با خوشحالي بسيار و از صميم قلب در خدمتگزاري به شما پا برجا خواهم بود.همچنين منتظر ديدار فرمانده قشون اعزامي و دريافت فرامين حضرتعالي هستم.» موري ميافزايد:«اگر دولت مركزي موفق شود املاك شيخ را به چنگ آورد، كه اين امر فعلاً محل ترديد است، مطمئناً پول هنگفتي به جيب خواهد زد؛ چرا كه شيخ تنها از فروش خرما، ساليانه 250000 پوند درآمد دارد.» (31)اما تقاضاي «تسليم بي قيد و شرط»، شيخ را ناراحت كرد.در 23 نوامبر 1924، رضاخان تلگرام ذيل را از شيراز به رئيس ستاد كل ارتش ارسال كرد:«ستاد كل قشون، تهران، همانطور كه مطلع هستيد اينجانب تهران را به مقصد خوزستان ترك كردم.ورود من به شيراز با دريافت تلگرامي از جانب خزعل كه در آن اظهار تمكين و فرمانبرداري كرده بود، مقارن شد. در پاسخ از او خواستم كه بدون هيچگونه قيد و شرطي تسليم شود و هدف من اين بود كه او را به تهران بفرستم و بدون جنگ و خونريزي وارد مركز خوزستان شوم.از آنجا كه خزعل هنوز پاسخي به ابلاغيه من نداده است، بيش از اين سفر خود را به تعويق نخواهم انداخت.بنابراين امروز شيراز را به مقصد جبهه ترك كرده و از آنجا با ارتش خود مستقيماً به سمت محمره خواهم رفت.رضا، رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا.»موري در اين باره مينويسد:«اين تلگرام به گونهاي نگاشته شده كه گويي ناپلئون آن را هنگام عزيمت به روسيه، ارسال كرده است:«بنابراين امروز شيراز را به مقصد جبهه ترك كرده و از آنجا با ارتش خود مستقيماً به سمت محمره خواهم رفت.»ژنرال امانالله ميرزا، رئيس ستاد كل قشون، ابلاغيه زير را منتشر ساخت:«حضرت اشرف، شيخ را تنها در شيراز خواهند پذيرفت.اگر شيخ خزعل در شيراز به حضور جناب عالي نيامد، بايد در ميدان جنگ با شما روبهرو شود.»(32)در نوامبر 1924، سفارت بريتانيا با توجه به دستوري كه از لندن دريافت كرد، يادداشتي را به دولت ايران تسليم نمود كه درآن با عمليات احتمالي در خوزستان مخالفت شده بود. موري اوضاع آشفته تهران را اينگونه توصيف ميكند:«با اينكه اوضاع كنوني مشكوك به نظر ميرسد و بسياري بر اين باورند كه شيخ محمره و سردارسپه هر دو بازيچه دست بريتانيا هستند، اما دلايلي نيز وجود دارد كه اثبات ميكند بريتانيا لشكركشي سردارسپه به جنوب را تشويق ميكند تا اگر در آينده استفاده از قواي نظامي براي محافظت از چاههاي نفتي در خوزستان ضرورت پيدا كرد، توجيه قابل قبولي داشته باشند.بسياري از مردم ايران يقين دارند تمام اين عملياتها در جنوب، آغاز يك فاجعه بزرگ است و بريتانياي كبير براي محافظت از داشتههاي خود در چاههاي نفت شركت نفت انگليس ـ ايران، تمام نيروهاي هندي خود را سرازير دره كارون ميكند.گفته ميشود كه اگر چنين رويدادي به وقوع بپيوندد، حاكميت دولت بر بسياري از استانهاي زرخيز ايران پايان خواهد يافت.به هر حال ممكن است تمام اين پيشبينيهاي شوم براي ايران تحقق يابد.اما همانطوركه در مراسله شماره 665 به تاريخ 30 سپتامبر 1924 اشاره كردم، لازم به ذكر ميدانم كه در گذشته عدهاي در بريتانيا بر اين باور بودند كه با انتخاب شيخ خزعل به عنوان پادشاه عراق ميتوان اميدوار بود كه وي استان پرثمر خوزستان را، كه چاههاي نفت شركت نفت انگليس ـ ايران نيز درآن قرار دارد، به عنوان كابين خود ضميمه عراق كند.»(33)موري همچنين متوجه شد كه بريتانيا يادداشت دومي تسليم دولت ايران كرده است و در آن متذكر شده است كه طبق قرارداد نوامبر 1914، شيخ تحتالحمايه بريتانيا است؛ «دولت اعلي حضرت پادشاه بريتانيا نميتواند نسبت به اعمال دولت ايران بيتفاوت بوده و اشغال املاك شيخ و احتمالاً نابودي وي را بپذيرد.»در 1 دسامبر 1924، ذكاءالملك اعلاميهاي در روزنامهها منتشر ساخت و «وجود چنين يادداشتهايي را كه برخلاف حق حاكميت ايران است، انكار كرد.»موري در اينباره مينويسد:«ذكاء در برابر وضعيتي كه مخالفين به وجود آوردند، راهحل بسيار سادهاي به كار گرفت.وي صرفاً بدون اينكه پاسخي به اين يادداشتها بدهد، آنها را به سفارت بريتانيا بازگرداند؛ با اين هدف كه بتواند وجود چنين يادداشتهايي را انكار كند؛ چرا كه اگر چنين يادداشتهايي پذيرفته شود، منازعات شديدي در مجلس در خواهد گرفت.اين معامله رضايت ايرانيان را به دنبال داشت و به نظر ميرسد بريتانيا نيز، حداقل در حال حاضر، پرونده حوادث مذكور را بسته تلقي ميكند.»(34)در 2 دسامبر 1924، بودجه وزارت جنگ تصويب شد. مراحل تصويب بودجه در روزنامه كوشش به تاريخ 3 دسامبر منتشر شد:«در جلسه فوري كه بعدازظهر روز دوم دسامبر برگزار شد، مجلس با 77 رأي مثبت بودجه وزارت جنگ را براي سال مالي 1303(22 مارس 1924 تا 21 مارس 1925) تصويب كرد.بر اساس اين مصوبه، بودجه تخصيص يافته به وزارت جنگ 9/200/000 تومان خواهد بود.نمايندگان جناح اقليت، از جمله زعيم، حائريزاده و مدرس، به شدت با تصويب اين بودجه مخالف بودند؛ آنها مدعي بودند كه 9/200/000 تومان بسيار بيشتر از مصارف واقعي وزارت جنگ خواهد بود.حائريزاده معتقد بود از آنجا كه شمار واقعي نيروهاي نظامي ايران، 20000 نفر است، اين رقم ميبايست تا 600/000 تومان كاهش يابد. مدرس نيز مدعي بود كه شمار سربازان ارتش تنها 18000 نفر است و تعداد «مارشال»ها در ارتش بسيار فراوان است.سردار معظم خراساني، وزير فوايد عامه، اعلام كرد كه در واقع 42000 سرباز در خدمت ارتش هستند كه حتي يك نفر از ايشان بينياز و غني نيست.»موري با ضميمه اين قطعه از روزنامه، حادثه ذيل را نيز در گزارش خود ذكر ميكند:
«در 3 دسامبر 1924 دكتر ميلسپو به من خبر داد كه سردارسپه در «حركت پيروزمندانه خود به سمت جنوب»، از مأمورين مالي و مقامات گمركي در اصفهان و بوشهر، 27000 تومان وجه نقد تقاضا كرد كه فوراً اين خواسته اجابت شد و وجه مورد نظر به حساب وي واريز شد.مسيو دكركر، مدير عامل اداره گمرك، كه مدت زيادي در ايران بوده و تجربه فراواني كسب كرده است.به محض اينكه متوجه شد سردارسپه در نظر دارد از بوشهر ديدن كند، به مأمورين اداره گمرك در اين شهر دستور داد تمام عوايد گمركي جمعآوري شده را بدون معطلي به تهران منتقل كنند.با اين حال دستور دير به اداره گمرك بوشهر رسيد و 2000 تومان از اين عوايد به دست نيروهاي ارتش غصب شد.» (35)
«آزادسازي خوزستان»و عفو شيخ
موري در 16 دسامبر 1924 مينويسد:«با اشاره به گزارشهاي اخير سفارت در مورد عمليات نظامي در خوزستان، مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم.همانطور كه در بيشتر تلگرامها مشاهده ميشود، با رعايت و حفظ آبرو از جانب هر دو طرف، «جنگ»در سراشيبي پايان قرار گرفته است و اتفاقي براي مردم ايران رخ نداده است.»موري با مطالعه روزنامههاي تهران كه از پنجم تا دهم دسامبر 1924 منتشر شدهاند، اين روايت را نگاشته است.رضاخان شيخ را تهديد به جنگ كرد و او نيز در پاسخ به اين چالش در 2 دسامبر چنين نوشت:«شما مرا ـ خدمتگزار جاننثار خود را ـ به هنديجان فرا خوانديد.بيماري و ناتواني من اخيراً شدت گرفته، به طوري كه مرا از انجام چنين خدمتي محروم گردانيده است...من يكي از پسران خود را خدمت حضرت اشرف مي فرستم تا هم به عنوان راهنما در خدمت شما باشد و هم از جناب عالي كسب فرمان كند.به اميد اينكه در آينده به ديدار حضرت اشرف نائل گردم.»پاسخ رضاخان به اين نامه:«تلگرام شما را در لنگير [از توابع بهبهان]و در قرارگاه ارتش دريافت كردم.از آنجا كه در حال عزيمت به ده ملا هستم، همان طور كه خود پيشنهاد كرديد، به فرزند خود بسپاريدكه در آنجا به من ملحق شود.» تلگرام رضاخان به ژنرال مرتضي [خان يزدان پناه]، فرماندار نظامي تهران، در 8 دسامبر منتشر شد:«شورشيان پس از تحمل خسارات سنگين، شكست خورده و استحكامات ايشان به تصرف [نيروهاي دولتي]در آمد.سپس اين نيروها به همراه نيروهاي ذخيره وارد رامهرمز شدند.بنابراين اكنون خوزستان از لوث وجود اشرار پاك شده است.چهارشنبه، 3 دسامبر، وارد ده ملا شدم.اين شهر پيش از اين قرارگاه نيروهاي عرب بود.خزعل به خواست خود، يكي از فرزندان خود را براي راهنمايي، راهي ده ملا كرد.هنگام بازگشت، وي (خزعل)به ملاقات من خواهد آمد.من ظرف يك يا دو روز آينده حركت خواهم كرد.نيروها به سمت رامهرمز حركت خواهندكرد.»موري گزارش ميكندكه سفير كبير تركيه در مورد حوادث خوزستان به صورت نه چندان خوشايندي اظهار نظر كرد و گفت:«...ياد مراسم ختنهكنان در تركيه افتادم؛ كه هنگام انجام اين عمل دردناك، با استفاده از نوازندگان و خوانندگان، حواس بيمار را از عمل منحرف ميكنند» وي افزود:«حادثه خوزستان نيز به مثابه ختنه كردن ايران بود و اعلام «پيروزي»و جشنهايي كه در تهران و ديگر مناطق ايران برگزار گرديد، در حكم همان دلقك و خواننده و نوازنده بود». رضاخان طي تلگرامي كه در هشتم دسامبر، «آزادي»خوزستان را اعلام ميكند. در همين تلگرام وي ميافزايد:«من به ميدان نفتون خواهم رفت و چند روز ديگر باز خواهم گشت.» تفسير موري از اين سفر چنين است:«اين سفر مطمئناً همه چيز را براي او روشن خواهد كرد. او براي اولين بار متوجه خواهد شد كه چرا ماجراجويي در خوزستان، تلاشي بيهوده و عملياتي غير ممكن است و چرا دولت بريتانيا، چه از حزب كارگر و چه از حزب محافظهكار، هرگز به او اجازه نميدهد زمام امور دره كارون را كاملاً در اختيار بگيرد و بر آن حكمراني كند و دستيابي نيروي دريايي بريتانيا را به نفت ذيقيمت اين منطقه به مخاطره اندازد.»روزنامههاي دهم دسامبر تلگرامي را از قول رضاخان منتشر ساختند كه از اين قرار است:«بيماري خزعل به او اجازه نداد كه به محمره برود، لذا به ناصري بازگشت.او و مرتضي قليخان بختياري براي ديدن من و طلب بخشش، امروز صبح (6 دسامبر)نزد من آمدند و من نيز ايشان را عفو كردم».توضيحات موري در اين زمينه:«اشاره سربسته او به عفو و فقدان هر گونه عبارتي در مورد بخشش اين دو تن باعث شد كه بسياري در تهران به اين نتيجه برسند كه پيروزي بر شيخ، در واقع شكست خوردن سردارسپه بود؛ و اربابان انگليسي سردارسپه به او اجازه ندادند دشمن خود را از ميان برده و اموال او را مصادره كند.تسليم شيخ خزعل در واقع فاقد ارزش است و معنايي ندارد؛ چاپلوسي در ايران بسيار ارزان تمام ميشود. اين كه «وي درخواست بخشش كرد و عفو شد» برخلاف آن چيزي است كه چندي پيش به اطلاع من رسيد.در 11 دسامبر ژنرال مرتضيخان، فرماندار نظامي تهران به من خبر داد كه شيخ «تنها براي جان خود امان گرفت»و او بايد تمام سلاحهاي خود را تحويل داده و بيشتر اموال او نيز به نفع دولت مصادره خواهد شد.به نظر نميرسد براي تحقق چنين مقاصدي، دولت بريتانيا زحمت سفر به محمره را بر سر پرسي لورن و آقاي جئوفري هاوارد تحميل كرده باشد.»(36)رضاخان پس از بازديدي كه از چاههاي نفت به عمل آورد، براي زيارت عتبات عاليات به عراق رفت.تلگراف وي در 15 دسامبر از اين قرار است:«به منظور تشكر و قدرداني از آرامش و صلحي كه شامل حال تمام مردم ايران شده است، به عتبات عاليات (كربلا و نجف)مشرف ميشوم و يك هفته در آنجا توقف خواهم كرد و خواستهاي را كه همواره مايه تسلي خاطر من است برآورده خواهم كرد؛ و به زيارت اماكن مقدسه خواهم شتافت.»توضيحات موري در اين باره:«شكي نيست كه بريتانيا در اوضاع كنوني، از بازديد رئيسالوزرا، حداكثر بهرهبرداري را خواهد كرد و تلاش ميكند از طريق او سياستهاي خود را در اين كشور پياده سازد...سردارسپه وقتي كه تازه به قدرت رسيده بود، با غرور و تفاخر تمام، به خواستههاي روحانيون بي توجهي ميكرد؛ اما از زماني كه اعتبار و قدرت او به تدريج رو به ضعف نهاد، روز به روز بيشتر به روحانيون متحجر نزديك شد تا بدين طريق جايگاه خود را تقويت كند.»اما روحانيون «همواره با سوءظن به رضاخان مينگريستند و او را غاصب ميدانستند.»موري متذكر ميشود از زماني كه رضاخان در جنبش جمهوري شكست خورد تلاش كرد «با نزديك شدن به روحانيون مرتجع محبوبيت خود را باز يابد.»وي مي افزايد:«وي در حركتي مشابه، در بهار سال جاري، از مجتهدين بزرگ شهرهاي مقدس عراق تمثالي از حضرت علي هديه گرفت و سعي كرد بهرهبرداري سياسي كند.پس از اين حركت نه تنها روحانيون مخالف ايراني به او توهين كردندو تصوير مذكور را تقلبي خواندند، بلكه عناصر ليبرال كشور نيز اين حركت را، مانور سياسي بيارزشي خوانده و او را تحقير نمودند.»(37)موري اين قضيه را چنين ارزيابي ميكند:«سردار سپه يكي از مضحكترين ناكاميهاي دوره كاري خود را تجربه كرد.وي گول خورد و براي جنگ با شيخ محمره عازم خوزستان شده و اوضاعي آشفته و بسيار مفتضح به بار آورد.وي شيخ را در ناصري ملاقات و او را عفو كرد.سپس پسر او را با درجه سرهنگي به عنوان آجودان شخصي خود پذيرفت؛ و راهي عراق شد و پس از بازديد از بغداد و زيارت عتبات عاليات به تهران باز گشت.وي دست خالي از اين سفر بازگشت و تنها صورت حسابي يك ميليوني به همراه خود آورد كه احتمالاً مستشاران آمريكايي ملزم به پرداخت آن هستند.اينكه چه اسراري ميان سردارسپه و شيخ رد و بدل شد، هنوز فاش نشده است و به نظر ميرسد در آينده نيز فاش نگردد.اگر شرايط «تسليم»شيخ شرايطي قابل قبول و سودمند بود، باور نكردني بودكه سردارسپه حرفي از آن نزند و آنها را منتشر نكند.به هر حال نتيجه تلاشها و مبارزات سردارسپه،رضايتمندي بريتانيا را به دنبال داشت؛ وجاي تعجب نيست كه اگر انگليسي ها به عنوان پاداش خدماتش به انگلستان، او را براي رسيدن به رأس قدرت در مملكت حمايت كنند، خواه اين رياست، رياست جمهوري يا پادشاهي يا نيابت سلطنت باشد.»(38)در30 ژانويه 1925 شيخ در تلگرامي به ارتش ايران، پيشنهاد دادكه تسليحات و مهماتي را كه از جنگ جهاني اول باقي مانده است، در اختيار ارتش بگذارد.موري مينويسد:«حسين علاء به من خبر داد كه رئيسالوزرا دستور داده است 15000 تن از نيروهاي نظامي در خوزستان باقي بمانندكه البته محمره، محل سكونت شيخ، از اين دستور مستثني شده است.همچنين در شهرهاي اطراف نيز فرمانداران نظامي جريان امور را به دست خواهند گرفت.بر اساس گفتهي رئيسالوزرا، شيخ «عاجزانه، التماس كرد» كه اجازه داشته باشد اختيارات پيشين خود را در مناطق مختلف استان، حفظ كند و حتي حاضر است پول گزافي براي اين منظور پرداخت كند، اما درخواست او رد شد.«پيروزيهايي»كه رئيسالوزرا از آن دم ميزد ثمرات بسيار ناچيز و اندكي به همراه داشت.عليرغم اينكه اموال هنگفت شيخ نيز ميبايست تسليم سردارسپه ميشد، وي بدون اينكه «پولي»دريافت كند، مجبور شد به تهران بازگردد و تنها ثمره سفر او صورت حساب يك ميليوني بود كه به زودي براي تصويب به مجلس ارائه خواهد شد.»(39)موري معتقد است علاوه بر هزينههاي مالي، اين قضيه ميتوانست ايران را از جانب روسها نيز در معرض خطر قرار دهد.سرگرم شدن دولت ايران در جنوب كشور، عرصه را كاملاً براي روسها مهيا ميكرد و ممكن بود آنها شمال ايران را به جولانگه خود تبديل كنند. وي متذكر ميشود كه «بسياري بر اين باورند كه روسها به خوبي متوجه شده بودند كه تحتالحمايگانشان، يعني تركمنها، در شرايط فعلي تهديدي جدي [براي دولت ايران]هستند كه ميتوانند به خوبي از آنها استفاده كنند.آنها اميدوار بودند كه از طريق سردار [معزز]بجنورد[ي]نمايشي در شمال ايران به راه بيندازند كه شباهت بسياري به نمايش انگليسيها در جنوب داشته باشد.و چرا كه نه؟ در اين ماجرا مزاياي سياسي عظيمي نصيب بريتانيا شد؛ و ماجراجويي بديمن سردارسپه در خوزستان، همسايهي جنوبي ايران (انگلستان)را قادر ساخت اراده خود را بر اين مملكت ديكته كرده و از اين طريق دو طرف منازعه (خزعل و رضاخان)را تا حد يك رعيت جيرهخوار تنزل دهد.روسها همه اينها را به خوبي ميدانستند؛ و عجيب بود كه دست به اقدام مشابهي نزدند و سعي نكردند سردارسپه را وادار به قدرت نمايي در شمال كشور كنند.»(40)
دستگيري شيخ محمره
همانطور كه در فصل بعدي آمده است، رضاخان پس از بازگشت از جنوب تلاش كرد با بركناري شاه خود را نايبالسلطنه او قرار دهد.اين تلاش نيز، همانند «جنبش جمهوري»، به شكستي مفتضحانه ختم گرديد و موقعيت رضاخان را بيش از پيش تضعيف كرد.با اين حال در آوريل سال 1925، اندكي از قدرت از دست رفته خود را باز يافت و بار ديگر دست به ارعاب مخالفين زد. رضاخان بسيار تلاش كرد شيخ را «داوطلبانه»به تهران آورد اما موفق نشد.در بيست و سوم آوريل 1925 يا نزديك به اين تاريخ، با توسل به دوز و كلك او را از بصره، جايي كه به آن گريخته بود، باز گرداندند و پس از دستگيري به اهواز منتقل كردند.وي در 5 مي 1925 راهي تهران شد و به زودي وارد پايتخت گرديد.موري ترديد ندارد كه تنها گذاشتن و خيانت به شيخ بيچاره، بخشي از سياست جديد برتيانيا بود كه در آن يك تحتالحمايهي ديرين فداي رضاخان ميشد اما حوادث خوزستان به شدت از اعتبار رضاخان در نزد ايرانيان كاست:«رضاخان پس از اين كه قول داد يا شيخ و تمام برنامههاي او را از ميان بردارد يا «خود در ميدان جنگ كشته شود»، راهي خوزستان شد؛ اما هيچ يك از اين وعدهها عملي نشد و شكي نيست كه اين خلف وعده از اعتبار او در نزد تمام مردم هوشيار ايران بسيار كاست و اين بدگماني را بيش از پيش تقويت كرد كه او خود را به طور جبرانناپذيري در دستان بريتانيا، يعني همان ولينعمتان شيخ، انداخته است.از روزي كه رئيسالوزرا از خوزستان بازگشته است، اين احساس در ميان مردم قوت گرفته است و به محض اين كه مشخص شود او شيخ را «عفو» و او را با تمام املاك و اموال گزافش آزاد كرده است، هيچ يك از جشنها و پايكوبيها كه به يمن ورود پيروزمندانه او برگزار گرديد نميتواند شكست او را در اين جنگ بپوشاند.»موري در مورد خيانت بريتانيا و دل كندن از شيخ محمره و خدمات ارزشمند و صادقانه او به انگليسيها در روزهاي سخت جنگ جهاني اول، چنين مينويسد:«در 3 مي، با سر پرسي لورن در مورد شيخ و حوادث مربوط به او به گفتوگو نشستيم.وي خيلي بي پرده در مورد دولت خود و منافع بريتانيا در خوزستان و حمايت از خزعل اظهار نظر ميكرد.لورن ميگفت كه در آغاز كارش به عنوان وزير مختار انگلستان در تهران، وارث انبوه تعهدات ناجوري شده بود كه سر پرسي كاكس در طول جنگ [جهاني اول]به شيخ داده بود.همين تعهدات و قول و قرارها موجب شده بود كه موضع شيخ در برابر دولت مركزي بسيار سخت و پيچيده شود.وي بارها اين اوضاع را به مرحوم لرد كرزن، وزير امور خارجه وقت، گزارش كرده و خواستار لغو اين تعهدات شده بود تا وضع و جايگاه شيخ در تهران تحت قاعدهاي در آيد.اما راه به جايي نبرده بود.وي حتي در زمان اعزام قواي دولتي به عربستان و نيز به هنگام اعزام مك كرمك به محمره براي حل و فصل امور مالي و بدهيهاي مالياتي شيخ به تدريج از حمايت انگلستان از شيخ كاسته بود.لرد كرزن اندكي پيش از مرگ به اين نتيجه رسيد كه سياستهاي او در ايران كهنه و پوسيده شده است و ميبايست تغييري در رفتار سياسي خود نسبت به اين كشورايجاد كند.«از بين رفتن يكي از تحتالحمايههاي قديمي»و «بيتفاوتي»انگليسيها دليلي بر اين مدعاست كه بريتانيا براي حفظ منافع خود در ايران، سياستهاي خود را تغيير داده و ديگر به فرماندهان مزدور محلي [در ايران] نيازي ندارد.به نظر من، سر پرسي كاكس دولت خود را از شرايطي بسيار دشوار در ايران رهايي بخشيد و به همين دليل مستحق هر گونه قدرداني است.با مرگ او يكي از شاخصترين چهرههاي [تأثيرگذار در]تاريخ امروز ايران، از ميان رفت.پس از تسلط بريتانيا بر خليجفارس و جنوب ايران خزعل با انتهاز فرصت، قدرت و ثروت انبوهي به چنگ آورد و به جايگاه استواري دست يافت و تا زماني كه دولت مركزي ضعيف و ناكار آمد بود، خللي بر اين جايگاه وارد نشد...وي نماد بارز سياست «تفرقه بينداز، حكومت كن»بود، سياستي كه به وسيله خالق خزعل، لرد كرزن، در ايران دنبال ميشد؛ و همو به گفتهي سر پرسي «دو نشان، از عاليترين نشانهاي سلطنتي انگلستان را به خزعل اعطا كرد.»وي [شيخ خزعل]در دوران شكوفايي خود، ارتشي كاملاً مسلح و آماده از مزدوران عرب و تعدادي قايق توپدار و مسلح در اختيار داشت؛ جداي از اين، خريد و فروش تمام خرماي خوزستان در اختيار وي بود كه سالانه 250000 پوند براي او درآمد داشت.از آنجا كه وي به كمك بريتانيا به چنين جايگاهي دست يافت، به نظر من سياست كنوني و سياستهاي انگليسيها در قبال تحتالحمايهي پيشين خود، دليل ديگري است بر عظمت نبوغ آنگلوساكسوني: سازش، خزعل صادقانه در خدمت سياستي بود كه همراه با جنازهي بنيانگذارش، لرد كرزن، به خاك سپرده شد.هيچ يك به اندازه سر پرسي لورن ازاين ماجراها خبر ندارد؛ كه به نظر من راه را براي دولت بريتانيا باز كرد تا بتواند از زير همه قول و قرارها و تعهداتش با شيخ بزند.لورن پيشاپيش راه فرار را هم تدارك ديده بود:رضاخان.اينكه وي در تحقق اين مورد اخير موفق بوده است يا خير، جاي سئوال است، اما شكي نيست كه توانسته است به خوبي بر ديكتاتور ايران فائق آيد و او را تحت كنترل خود درآورد.»(41)در 10 مي 1925، شيخ به تهران رسيد و «بدون تعلل خود را خاشعانه تسليم رضاخان كرد و رضاخان نيز برخورد دوستانهاي با او داشت و به شيخ اجازه داد در خانه سردار محتشم مستقر شود؛ شيخ در تمام مدت اقامت موقت خود در تهران در آنجا ساكن شد.»تفسير موري از اين قضيه چنين است:«با اينكه شيخ زنداني محسوب نميشود، از روزي كه وارد تهران شده است، تحت نظارت شديد قرار گرفته است و تا آنجا كه بنده اطلاع دارم، تنها كسي كه اجازه ديدن او را دارد، سر پرسي لورن، وزير مختار برتيانياست.شيخ براي سر پرسي لورن توضيح داد كه مراحم دولت ايران شامل حال او شده است.»هنگامي كه شيخ و رضاخان با يكديگر ملاقات كردند «اتفاقي رخ داد كه يادآور روزهاي گذشته رضاخان و رفتار بي رحمانه و ظالمانه او بود.»موري اين حادثه را چنين توصيف ميكند:«خبر رسيد يكي از روحانيون بانفوذ به نام شيخ اسدالله خرفاني اخيراً رژيم فعلي را تقبيح كرده و مدعي شده است «از زماني كه رضاخان قدرت را در ايران به دست گرفته، اين مملكت روي آرامش و نظم به خود نديده است.»از اين رو، رئيسالوزرا دستور داد فوراً او را دستگير كنند.حسب اتفاق و به احتمال زياد شايد با يك برنامه از پيش تعيين شده، خرقاني به هنگامي كه رضاخان با شيخ شكست خورده محمره گفتگو ميكرد، كت بسته وارد شد.اين صحنه، صحنهاي بسيار عالي براي هنرنمايي رضاخان بود و او نيز خود را مهياي بهرهبرداري از چنين فرصتي كرده بود.پس از اينكه چند فحش و ناسزا نثار شيخ اسدالله خرقاني كرد، مشت محكمي به صورت او زد و او را نقش بر زمين كرد و به مأمورين دستور داد كه او را به خارج از خانه منتقل كنند.ژنرال مرتضيخان، فرماندار نظامي تهران، موظف شد او را تحت پيگرد قرار داده و بدون معطلي او را به هر مجازاتي برساند «حتي اگر مجازات وي مرگ باشد!»چنين رفتاري با كساني كه نارضايتي رضاخان را برانگيزند، چيزي نبود مگر رويدادي براي تحقير كردن و اهانت نمودن به شيخ سالخورده.»موري ميافزايد:«اقبالالسلطنه، خان شورشي[!]ماكو، پس از اينكه اموالش توسط قشون مصادره شد، در زندان به هلاكت رسيد؛ شيخ با مد نظر قرار دادن چنين سرنوشتي احتمالاً خود را خوش اقبال و پيروز ميبيند.»(42)روزنامه ايران در 15 مي 1925، خبر از نامهاي ميدهد كه سردار اجل، پسر شيخ خزعل نگاشته و رئيس مجلس آن را در جلسه 14 مي 1925 مجلس قرائت ميكند.اين نامه نيز از «خوش رفتاري»با شيخ محمره حكايت دارد:«حضرت اشرف، رئيس مجلس.كسالتي كه عارض شد، مرا از پذيرش عضويت در مجلس، معذور ساخت. بنابراين لطفاً استعفاي مرا پذيرفته و به عشيره (بني طرف خوزستان)خبر دهيد كه نماينده ديگري براي مجلس انتخاب كنند.9 شوال (3 مي 1925)، عبدالحميد.(سردار اجل).»(43)در 8 ژوئن 1925، رضاخان براي ديدار «مردم با وفا و پرشور آذربايجان» تهران را به مقصد اين ايالت ترك كرد.موري در اين زمينه مينويسد:«بر اساس اخبار موثقي كه به دست من رسيده است، هدف اصلي رئيسالوزرا از اين سفر، جلب رضايت روسها بود؛ «عزيمت»رئيسالوزرا به جنوب ايران براي سركوب شيخ محمره و بازگشت او به تهران به دستور مقامات بريتانيا در عراق، نارضايتي روسها را برانگيخته است.»(44)
ناآرامي و آشوب در جنوب
سر كنسول فولر در گزارش تحت عنوان «تجمع بيش از حد نيروي نظامي در جنوب ايران» مينويسد:«مسير كاروانها تقريباً از لوث راهزنان پاك شده، اما نيروهاي نظامي اين خلأ را پر كرده و به جاي آنان دست به غارت كاروانها ميزنند.مكارياني كه از اينجا به شيراز سفر ميكنند، به شدت از اين ماجرا شاكي هستند.غالباً سربازها به بهانه «نياز ارتش»10 تا 30 قاطر از كاروان اين افراد مصادره ميكنند، اما نه به اين دليل كه واقعاً به آنها نياز دارند، بلكه به منظور باج گرفتن و معمولاً مبلغي كه از اين طريق به دست ميآورند از قيمت قاطرها بيشتر است.مكاريان خواهان توقيف چنين راهزنيهايي نيستند، بلكه از اين شاكي هستند كه وجه ثابتي از ايشان درخواست نميشود و هر بار مبلغ خاصي مطالبه ميگردد.اين قضايا باعث شده است تنها سيستم ترابري كه اين منطقه را به مركز ايران متصل ميكند، دچار سردرگمي و كاستي گردد.رانندهاي در يكي از گاراژهاي بوشهر حاضر نشد در برابر 12 دلار ماشين خود را در اختيار سربازها قرار دهد، چرا كه استطاعت چنين كاري را نداشت.لذا مورد ضرب و شتم ايشان قرار گرفت و روانه زندان گرديد.يكي از كارمندان يك شركت معتبر انگليسي در اين منطقه كه در عين حال نماينده شركت نفت استاندارد اويل و شركت اتومبيل سازي فورد نيز بود، از طرف مدير شركت موظف شد يادداشتي به اداره گمرك تحويل دهد. چون مراجعه او به گمرك مقارن ظهربود، به او اجازه ندادند؛ و چون كار به اعتراض و مشاجرهي لفظي كشيد، حسابي او را كتك زدند.يكي از نگهبانان ايراني اداره قرنطينه بريتانيا مورد حمله و تعدي يك افسر نظامي قرار گرفت و هنگامي كه تلاش كرد از خود دفاع كند، به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفت و روانه زندان گرديد.اكنون سربازها مدعي هستندكه وي ميبايست اعدام شود چرا كه وي به يك افسر نظامي كه يونيفورم به تن داشته حمله كرده است.»شكايتها همچنان ادامه داشت اما كسي اهميت نميداد و رسيدگي صورت نميگرفت:«در بندر لنگه و روستاهاي اطراف در شرايط به شدت وخيم گزارش شده است و هيأتي از وجوه اعيان شهر اكنون به بوشهر آمدهاند و رسماً به والي شكايت بردهاند...شكايات به مقامات بالاتر ارجاع داده شده است اما بعيد به نظر ميرسد كه افراد توانمند و صديقي پيدا شوند كه بتوانند اين نيروهاي نظامي را تحت كنترل در آورند.انگليسيها نگرانند و شك ندارند كه دير يا زود يك اروپايي به ضرب گلوله كشته ميشود.»(45)اين پيشبيني درست از آب در آمد و اندكي بعد يك انگليسي به ضرب گلوله كشته شد.در حادثهاي كه دالس آن را «گوشهاي جالب از ديپلماسي بريتانيا»ناميده است، يك انگليسي در فارس كشته ميشود:«مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم كه در تاريخ 29 اكتبر اخباري به تهران رسيد.حاكي از اينكه، چند روز پيش از اين تاريخ، يكي از اتباع بريتانيا به نام كاكس، كه از سكنه شيراز بود و در امور حملونقل و اتومبيلراني در جنوب ايران دست داشت، در جاده بوشهر شيراز در روستايي به نام كنار تخته، در60 مايلي شيراز، به قتل رسيده است.ماجراي اين قتل تا اندازهاي غيرعادي است و شرح آن در چنين زمان و موقعيتي جالب به نظر ميرسد؛ اكنون تنها چند ماه از كشته شدن سرگرد ايمبري ميگذرد و همچنان چشمها به دولت بريتانيا خيره مانده است كه دراين شرايط چه تدبيري ميانديشد.ماجرا از اين قرار است كه كاكس در 27 اكتبر به همراه يك انگليسي ديگر از بوشهر به سمت شيراز در حركت بوده است.پس از عبور از روستاي مذكور، كه در نهايت در آنجا نيز كشته شد، ماشين آنها با صخرهاي برخورد كرده و خسارت سنگيني به آن وارد ميشود، آنچنان كه ايشان مجبور ميشوند به چند تن از اهالي منطقه ماشين را بلند كنند.وي به روستا باز ميگردد و از ژاندارمهايي كه در آنجا مستقر بودند، درخواست كمك ميكند.ميان شماري از ژاندارمها و كاكس مشاجرهاي در ميگيردو كاكس مشت محكمي به شكم يكي از آنان ميكوبد و او را بيهوش ميكند. همقطاران سرباز مجروح فوراً كاكس را توقيف ميكنند.وضعيت ژاندارم مجروح رو به وخامت ميرودوحتي علائم مرگ در او ظاهر ميشود.ژاندارمها با خونسردي كامل به كاكس ميگويند كه اگر رفيق آنها كشته شود، او نيز خواهد كشته خواهد شد.يك ساعت و نيم بعد كه فرد مجروح درگذشت، ژندارمها تهديد خود را عملي ساخته و كاكس را در كمال خونسردي اعدام ميكنند.هنگامي كه اين خبر به تهران ميرسد، سفارت بريتانيا به كنسول خود در شيراز دستور ميدهد، به محل قتل رفته و از جزئيات حادثه باخبر شود.اين جزئيات كه از طريق نامه ارسال شده، هنوز به تهران نرسيده است.»موري ميافزايد:«به نظر ميرسد آقاي اسموند اووي، كاردار سفارت بريتانيا تا حدودي از اين ماجرا با خبر بود.وي در 3 نوامبر به من خبر داد كه به تازگي ماجرا را به اطلاع دولت خود رسانده است، چرا كه تاآن زمان اطلاعات چنداني از حادثه در دست نداشته است.اينكه آيا دولت وي خواهان اعدام قاتلان ميشود يا خير، از حوزه اطلاعات و اختيارات او خارج است .وي اذعان داشت كاكس به دليل قتلي كه خود مرتكب شد، به دست ايرانيها كشته شده است؛ بنابراين شكايت عليه ايشان چندان هم روشن و بمورد نيست.اوضاع در تهران به گونهاي است كه به نظر ميرسد دولت بريتانيا در حال حاضر قصد ندارد قضيه قتل كاكس را پيگيري كند، زيرا نميخواهد اوضاع سياسي كنوني راكه بسيار به نفع ايشان است خراب كند.سفارت بريتانيا امروز صبح خبر داد كه اقداماتي كه تاكنون براي دستگيري قاتلين صورت گرفته، به نتيجه نينجاميده است.»(46)در 30 نوامبر 1924 موري مينويسد:«مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم كه پيشبيني من درست از كار آمد و سفارت بريتانيا مترصد است كه اين ماجرا را بي سر و صدا ختم كند.برخلاف اظهارات رضاخان، سردارسپه و رئيسالوزرا، كه گفته است قاتلين به سزاي عمل خود خواهند رسيد، تا كنون هيچ اقدام مؤثري براي دستگيري ايشان صورت نگرفته است و اين در حالي است كه محل تقريبي ايشان مشخص است.هيچ يك از وعدههايي كه در مورد اعدام قاتلين و دريافت غرامت براي بيوه و فرزندان مقتول داده شده بود، تاكنون عملي نشده است.آقاي ادموند مانسون، (47)مستشار سفارت بريتانيا، در 30 نوامبر به من خبر داد كه سفارت در نظر دارد تا زمان عادي شدن اوضاع جنوب ايران،پيگيري قتل كاكس رابه تعويق بيندازد.»(48)باقتل كاكس ،اندكي پس از قتل ايمبري، به موري ثابت شد كه اظهارات مدرس در 10 اكتبر 1924 صحت داشته است:«اگر شخص وزير مختار بريتانيا در يكي از خيابانهاي تهران كشته ميشد، سفارت اين كشور وانمود ميكرد كه وي در اثر سكته قلبي از دنيا رفته است و بدين ترتيب از خطر افتادن روابط دولت خود با ايران جلوگيري ميكرد.»(49) اوضاع همچنان در جنوب و خيم گزارش ميشد.فولر در 30 مارس 1925 مينويسد:«عشاير تنگستاني در نزديكي بوشهر، كه در زمان اشغال انگليسيها مشكلات فراواني را به وجود آوردند، يكبار ديگر سر به شورش برداشتهاند.آنها روستاها و منازل اطراف بوشهر را غارت كرده و روزي نيست كه اموال شماري از بومي منطقه را به يغما نبرند.كدخدا يا فرمانده نگهبانان روستايي، موظف شده است از مناطق دور افتاده اطراف بوشهر محافظت كند اما متأسفانه اكنون ده ماه است كه حقوقي دريافت نكرده است.وي به سختي افراد خود را نگاه داشته و براي نجات ايشان از گرسنگي مجبور شده است اموال خود را بفروشد.در چنين شرايطي وي نميتواند براي محافظت از روستا اقدامي صورت دهد.»(50)سرانجام در تابستان سال 1925 رهبر شورشيان تنگستاني دستگير شد و دولت مركزي تلاش كرد اين عشيره را خلع سلاح كند:«سرنوشت 20 سرباز ايراني كه براي تحقيق به محل اعزام شده بودند بسيار جالب است.هنگام ورود به شهر با چند ريش سفيد برخورد كردند كه به سربازها گفتند تفنگداري در اين روستا وجود ندارد؛ و اگر باور ندارند ميتوانند روستا را جستجو كنند.سربازها وارد روستا شده و هرگز از آن خارج نشدند.شمار ديگري از سربازان ايراني كه در روستاهاي ديگري مستقر بودند،چند زن روستايي را مورد اذيت و آزار قرار دادند.روستاييان به فارس زبانها اندكي مهلت داده و از ايشان خواستند كه روستا را ترك كنند.عدهاي تعلل ورزيده و كشته شدند.يك سرباز ايراني ديگر چند روز پيش كشته شد.شماري از نيروهاي نظامي براي تنبيه مردم اين روستا از زمين و دريا به اين منطقه اعزام شدند.»فولر همچنين ميافزايد:«دشمنياي كه اين قبيله با دولت دارد منطقه را براي نيروهاي نظامي كه براي جستجوي در اين روستا اعزام ميشوند، نا امن كرده است.»انتظار ميرفت دولت مركزي در پاييز حمله گستردهاي عليه تنگستانيها به راه بيندازد.در آن تاريخ «2000 تن از نيروهاي نظامي ايران اين روستاها را پياپي مورد حمله قرار خواهند داد و تلاش ميكنند شورشيان را خلع سلاح كنند.»(51)پس از «آزادسازي»خوزستان چند هنگ قشون در اين استان مستقر شد:«نيروهايي كه به تازگي وارد محمره شدهاند، كاملاً منفورند.همانگونه كه به شيخ مستبد نگاه ميشد، به آنها نيز نگاه ميشود؛ اما مردم منطقه اكنون متوجه شدهاند كه حكمراني خودخواهانه خانواده عرب [شيخ خزعل]بسيار قابل تحملتر از خونسردي افسران نظامي است.در اهواز نيز اوضاع به همين منوال است؛ اما از آنجا كه نفوذ اعراب در آنجا كمتر است، وخامت اوضاع به اندازه محمره نيست.»(52)فولر گزارش ميكند به دنبال تقويت نيروها در اين منطقه، اوضاع همچنان پر تنش و وخيم باقي ماند:«بي نظمي در محمره ادامه خواهد داشت، چرا كه جمعيت غالب اين منطقه عرب و از حاميان شيخ هستند و از جانب اعراب عراق نيز حمايت ميشوند... به دنبال خشكسالي، قحطي سراسر خوزستان و عراق را فرا گرفته است و حاميان شيخ خزعل به راحتي مردم را تحريك ميكنند؛ شمار زيادي از ملازمين مسلح وي شغل خود را از دست دادهاند.»وي حملهاي را كه در 24 جولاي 1925 به محمره صورت ميگيرد، چنين توصيف ميكند:«حدود 300 مرد مسلح وارد شهر شدند. تنها 50 سرباز ايراني از اين شهر محافظت ميكردند.25 نفر نگهباني از اداره گمرك، بانك و ديگر مناطق و نيمي ديگر به صورت ذخيره آماده خدمت بودند.سربازان ايراني با سنگر گرفتن در پشت كيسههاي شني مستقر بر روي بام، به خوبي مقاومت كردند و شورشيان عرب موفق نشدند بانك و ديگر اماكن محافظت شده را تسخير كنند. بنابراين راه به جايي نبرده و پس از غارت بازار، با سر و صداي زياد شهر را ترك كرده و يا وادار به ترك شهر شدند.بر اساس گزارش محرمانه نماينده بريتانيا در اين منطقه، كه اجازه دادند من هم آن گزارش را ببينم، در اولين شب 130 عرب داخل شهر كشته شدند و 100 نفر ديگر در جنگهاي خارج از شهر به قتل رسيدند.صدمهاي به هيچ يك از سربازان ايراني وارد نشد اما يك تبعه انگليسي زخمي و تبعه ديگر كشته شد؛ هردوي اين اتباع هندي بودند.روز بعد، نيروي كمكي از اهواز عازم اين منطقه شد و يك دسته از سربازان هنگ «پهلوي»نيز ضميمه اين هنگ شد. بريتانيا نيز نيروهاي خود را روانه اهواز كرد و يكي از قايقهاي جنگي خود را در خليجفارس نيز به خدمت گرفت.اما از آنجا كه آرامش منطقه به سرعت برقرار شد، دليلي براي دخالت وجود نداشت.اوضاع شهر آرام و بيشترمغازههاي بازار تعطيل است.همچنان شمار زيادي از اعراب به همراه خانوادهها و احشام خود از طريق رودخانه به عراق ميگريزند.چند روز پيش شورشيان عرب مجدداً دست به اقدام نظامي زدند و گفته ميشود 100 تن از ايشان به هلاكت رسيدهاند بدون اينكه حتي يك نفر از نيروهاي ايراني زخمي شود.نيروهاي ايراني كاخ شيخ را به تصرف خود درآورند.زنان بسيار و فرزندان بيشمار وي نيز در كاخ ديگر او در بصره زندگي ميكنند.خود وي نيز به همين كاخ [در بصره]پناه برده بود كه مقامات ايراني با متوسل شدن به دوز و كلك او را به ايران آورده و دستگير كردند.در اين كاخ (در ايران)مقدار زيادي طلا و تفنگ انگليسي يافت شد، كه مقامات ايراني سعي كردند آن را نشانهاي از دخالت بريتانيا در اين ماجرا، جلوه دهند.بريتانيا اين اظهارات را رد كرد و مدعي شد بريتانيا به جبران خدمات شيخ و بيمارستاني كه در اختيار نيروهاي انگليسي گذاشت، چند سال پيش مقداري پول، تفنگ و تعدادي كشتي در اختيار شيخ قرار داده است.فرمانده قشون جنوب به منظور دريافت صندوقهاي طلايي، كه از كاخ شيخ محمره بيرون آورده است، در نوزدهم ماه جاري بوشهر را ترك كرد.»(53)
پي نوشت ها:
1.نويسنده در متن از كلمه Arabistan استفاده كرده است كه منظور همان خوزستان ميباشد.
2.مجد، ايران در جنگ جهاني اول، صص 97-83.
3.Dulles.
4.Mc Cormack.
5.نامه علاء به دالس و ضميمه، 891.01A/79مورخ 28 ژانويه 1924.
6.Sir Percy Lorain
* شليل
7.گزارش موري، شمـ 734، 891.00/1314، مورخ 14 نوامبر 1924.
8.Peel.
9.Manypenny.
10.گزارش كرنلفد، شمـ 317، 891.51A/135، مورخ 8 دسامبر 1923.
11.W. C. Fairley.
12.Harrison.
13.First Exploration.
14.Merriam Cooper.
15.گزارش موري و ضميمه، شمـ 650، 891.00/1305، مورخ 21 دسامبر 1924.
16.Fuller.
17.گزارش موري، شمـ 657، 891.00/1303، مورخ 24 دسامبر 1924.
18.Eardley Peel.
19.گزارش موري، شمـ 665، 891.6363/553، مورخ 30 سپتامبر 1924.
20.گزارش كاخ سفيد، شمـ 4479، 891.001/59، مورخ 6 اكتبر 1924.
21.گزارش موري، شمـ 663، 891.00/1306، مورخ 28 سپتامبر 1924.
22. Ovey.
23.گزارش موري، شمـ 689، 891.00/1309، مورخ 17 اكتبر 1924.
24. گزارش موري، شمـ 705، 891.51/365، مورخ 23 اكتبر 1924.
25. گزارش موري، شمـ 729، 891.00/1312، مورخ 8 نوامبر1924.
26. Geoffery Havard.
27. گزارش موري، شمـ 734، 891.00/1314، مورخ 14 نوامبر 1924.
28. W. M. Smart.
29. گزارش موري، شمـ 770، 891.00/1320، مورخ 27 نوامبر1924.
30. گزارش موري، شمـ 744، 891.00/1315، مورخ 18 نوامبر 1924.
31. گزارش موري، شمـ 751، 891.00/1317، مورخ 21 نوامبر 1924.
32. گزارش موري، شمـ 770، 891.00/1320، مورخ 27 نوامبر 1924.
33. گزارش موري، شمـ 771، 891.00/1321، مورخ 1 دسامبر 1924.
34. گزارش موري، شمـ 778، 891.00/1322، مورخ 4 دسامبر 1924.
35. گزارش موري و ضميمه، شمـ 776، 891.00/369، مورخ 3 دسامبر 1924.
36. گزارش موري، شمـ 795، 891.00/1324، مورخ 16 دسامبر 1924
37. گزارش موري، شمـ 815، 891.00/1325، مورخ 26 دسامبر 1924.
38. گزارش موري، شمـ 841، 891.00/1327، مورخ 10 ژانويه 1925.
39. گزارش موري، شمـ 914، 891.00/130، مورخ 19 فوريه 1925.
40. گزارش موري، شمـ 868، 891.00/1333، مورخ 25 ژانويه 1925.
41. گزارش موري، شمـ 1051، 891.00/1351، مورخ5 مي 1925.
42. گزارش موري، شمـ 1088، 891.00/1353، مورخ 15 مي 1925.
43. گزارش موري و ضميمه، شمـ 1121، 891.032/29، مورخ 31 مي 1925.
44. گزارش موري، شمـ 1153، 891.00/1395، مورخ 18 ژوئن 1925.
45. گزارش فولر، 891.20/50، مورخ 21 مي 1924.
46. گزارش موري، شمـ 725، 391.4123-Cox، مورخ 6 نوامبر 1924.
47. Edmond Monson.
48. گزارش موري، شمـ 772، 391.4123-Cox، مورخ 30 نوامبر 1924.
49. گزارش موري، شمـ 688، 123Im1/353، مورخ 16 اكتبر 1924.
50. گزارش فولر، شمـ 91، 891.00/1348، مورخ 30 مارس 1925.
51. گزارش فولر، شمـ 60، 891.20/58، مورخ 21 آگوست 1925.
52. گزارش فولر، شمـ 59، 891.20/57، مورخ 22 آگوست 1925.
53. گزارش فولر، شمـ 60، 891.20/58، مورخ 21 آگوست 1925.
منبع:فصلنامه مطالعات تاريخي 25
/ن