نظام اجباري (1)
اشاره
از بنيچه تا لايحه نظام اجباري
لايحهي نظام اجباري در مجلس شوراي ملي و دفاع مقدس
نظام اجباري و مجلس سربازگيري
بنابر همين ويژگي، به جا و بايسته است كه با موضوع سربازگيري و چگونگي اجراي قانون نظام اجباري كه در همان سالهاي آغازين سلطنت رضا پهلوي با عكسالعملهاي متفاوتي روبرو گشت، صرفاً به عنوان يك واقعه تاريخي برخورد شود و آن را از ديدگاه يك امر پژوهشي نگريست.
2. هر كدام از عكسالعملهايي كه در پي اجراي قانون نظام اجباري بروز يافت، خود متأثر از علل و عوامل مختلف بود كه در يك جمعبندي كلي ميتوان موارد زير را در اين باره برشمرد:الف)قانون نظام اجباري در عداد قوانين مترقي عصر خود قرار داشت و بايد اجراي آن را در تضمين و تثبيت امنيت عمومي و اجتماعي و نظامي ايران آن روز، ضروري و بس مفيد دانست.چه علاوه بر ناآراميها و قيامهاي داخلي، دولتهاي خارجي به ويژه روس و انگليس وهمپيمانان آنها در منطقه خاورميانه امكان داشت به خاك ايران چشم طمع داشته باشند؛ و هر لحظه بيم آن ميرفت كه بهانهاي را دستآويز قرار دهند تا كشور را در تصرف قواي نظامي خود گيرند.چنانكه چند مرتبه در سالهاي پاياني دهه 1290 ش، اين ناامنيها از سوي دول خارجي رخ نمود و قواين نظامي روس، تهران (مركز سياسي ايران)را تهديد كرد.بنابراين با در نظر گرفتن همه اين عوامل داخلي و خارجي، در همان ايام نيز اهميت اجراي اين قانون بر كسي پوشيده نبود و بيشتر نخبگان سياسي و نظامي چنانكه بايد و شايد در صف هواداران و موافقان قانون نظام اجباري ايستاده بودند.به عبارتي تصويب و اجراي آن را به طور اعم لازم ميدانستند.طوري كه افرادي همچون مدرس، كه به عنوان يك نماينده فعال در مجلس شوراي ملي و نخبه سياسي در امور جاري مملكت با آن همه مبارزات روشنگرانهاش در سالهاي نخست جنگ جهاني، با جديت از آن دفاع ميكند و در صحن مجلس سخن را تا آنجا پيش ميبرد كه مخالف قانون نظام اجباري را مخالف اسلام، كافر و عمل بدان را واجب ميداند. اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه بيان اين سخن از زبان مردي كه به احكام فقهي احاطه داشته، نه يك عبارت عاميانه، بلكه برخاسته از باور دروني او بر ثبات امنيت داخلي و خارجي، و حفظ تماميت ارضي كشور است. اما در اين ميان باور عمومي بر اين بود كه نظام اجباري ميتواند عاملي براي تحكيم ديكتاتوري رضاخان باشد. به عبارتي ديگر اگر از درونمايههاي نظامي رضاشاه در مراحل تهيه و تصويب اين قانون صرفنظر كنيم، بايد خلق و خوي مستبدانه و ديكتاتورمنشانه وي را از مهمترين انگيزههاي او در اين باره دانست كه در پس اجراي قانون اجباري، تسلط كامل بر اركان حكومتي و نظامي را در سر ميپروراند و در سايه داشتن سربازان آموزش ديده كه از ميان اقشار مختلف جامعه به واسطه سلسله مراتب فرماندهان، در اختيار داشت، قدرت و خواستههاي خود را در كشور مستولي و گسترده ميساخت. بسياري از رهبران و مخالفان قانون نظام اجباري در همان سالهاي نخستين اجراي آن، روحيه مستبدانه رضاشاه را ميشناختند و يقين داشتند چنانچه رضاخان پهلوي اين قانون را به مرحله اجرا در آورد ديگر راههاي مقاومت در برابر خواستههاي وي مسدود ميگردد و فرصت و توان بازدارندهاي بر ايشان باقي نميماند كه بتوانند با تمسك بدانها در مقابل او بايستند.بايد در اين باره از آيتالله آقا نورالله نجفي اصفهاني (1346-1278 ق.اصفهان/1306ش.قم)ياد كرد كه قدر فرصت پيش آمده را به خوبي درك كرد و با همراه ساختن مردم اصفهان و تعدادي از علما و روحانيون ديگر شهر، مخالفت خود را با آنچه رضاشاه كه در پس اجراي همين قانون مطمح نظر داشت اظهار نمود و دست به مهاجرت زد. علتالعلل مخالفت و مقاومت بسياري از مخالفان اجراي قانون نظام اجباري را نه در مواد و مفاهيم يا چگونگي اجراي آن، بلكه در ماهيت اهدافي بايد جستوجو كرد كه قانونگذار اصلي بر آن پاي ميفشرد. به طوري كه پس از دستيابي به تاج و تخت شاهي، از انديشه آن بيرون نيامد و به عنوان يكي از طرحهايي كه ميتوانست به واسطه آنها شريانهاي سياسي و نظامي جامعه را در دست بگيرد، بلافاصله آن را به جريان انداخت.
ب) با اين كه قانون نظام اجباري با حمايت مجلس به ويژه آيتالله سيد حسن مدرس تصويب شد، اما منويات رضاشاه كه عمدتاً متوجه استحكام پايههاي ديكتاتوري خود بود، اين قانون را از ماهيت اصلي آن كه همانا دفاع از كشور و مرزهاي آن بود جدا كرد و متوجه سركوب مردم، ايلات و طوايف نمود. شاهد اين مدعا ناكارآمدي اين ارتش در بازپسگيري مناطق اشغال شده ايران بود. ارتش رضاخاني هم در اوان تكوين و هم در دوران قدرت، هيچ اقدامي در جهت حفظ تماميت ارضي انجام نداد. براي نمونه زماني كه لشكر شمال غرب به فرماندهي عبدالله خان طهماسبي در سال 1302ش شاهسونها را سركوب نمود، اين لشكر به دستور رضاخان از هر اقدامي براي بازپسگيري روستاهاي بلاغباشي، جوذر و قوري گل منع شد و اين نواحي همچنان در دست تركيه باقي ماند. و يا در هنگامي كه تيپ مستقل شمال به فرماندهي محمد حسين آيرم در حال قلع و قمع و سركوب مخالفان داخلي بود، هيچ حركتي براي بازپسگيري روستاي فيروزه كه روسها به زور آن را گرفته بودند، صورت نداد. رضاخان هرگز عليه نيروهاي نظامي انگليس كه در سواحل جنوبي كشور پخش بودند، اقدامي نكرد، بلكه بر عكس، در همه زمينهها با نظاميان انگليس در بلوچستان، جاسك، بوشهر، بندرعباس و بندر لنگه همكاري نمود؛ و زماني قشون ايران را به آن نواحي گسيل كرد كه وزير مختار انگليس در تهران اجازه آن را صادر كرد و نيز زماني كه انگليس در سياست خود نسبت به طوايف بختياري و شيخ خزعل تجديد نظر كرد و پذيرفت كه قواي نظامي ايران ميتوانند منافع آن دولت را در مناطق نفتخيز حفظ كنند و امنيت شركت نفت انگليس و ايران را تضمين نمايند، گسيل نيروهاي نظامي لشكر جنوب به خوزستان آغاز شد.تعرضات انگليس به جزاير هنگام و خارك هرگز با عكسالعمل نظاميان ايران مواجه نشد. سياست منفعلانه ارتش در قبال حفظ جغرافياي ايران در زمان سلطنت رضاشاه هم ادامه يافت، و آن چه كه ايران را يك پارچه نگه داشت و از جدا شدن بيشتر نواحي مرزي جلوگيري نمود، نه قدرت و سازمان ارتش، بلكه سياستهاي بينالمللي و خواست قدرتهاي وقت براي تجزيه نشدن كشور بود. ماهيت اصلي ارتش رضاشاهي هنگام اشغال ايران در جنگ جهاني دوم كاملاً آشكار شد.از اين رو ميتوان نتيجه گرفت كه چارچوب ارتش در اين دوره هرگز سيرت ملي به خود نگرفت و اجراي قوانين لازمالاجرايي چون سربازگيري در جهت استحكام قدرت فردي رضاشاه و سركوب مردم به كار بسته شد.
ج)از نكاتي كه معمولاً در پيدايش ارتش جديد ايران ناديده گرفته ميشود، نقش مجلس شوراي ملي و رجال كشور دوست و حافظ منافع ملي است.تقريباً همه منابع، تكوين ارتش را در شخص رضاخان جستوجو كرده و اورا محورو مبدأ قلمداد ميكنند.پيدايش ارتش دردوره حيات مجلس چهارم رخ داد.طرحهايي كه در اين دوره ازمجلس شوراي ملي به تصويب رسيد، طرحهاي كماهميتي نبود، اما خزانه خالي دولت امكان تحقق آنها را منتفي ميكرد.با وجود اين بودجه ارتش كه بيش از 1/3 كل بودجه مملكتي را به خود اختصاص ميداد، توسط مجلس تصويب شد و دست وزارت جنگ را در توسعه قشون بازداشت.قشون در سالهاي 1301 و 1302 با نظر مثبت مجلس شوراي ملي و پشتيباني آن گسترش يافت.خريدهاي تسليحات نظامي در سال 1302 شامل تانك، زرهپوش ،هواپيماو ...و استخدام كارشناسان فني نظامي از محل همين بودجه صورت گرفت.اعزام بيش از چهل نفر از صاحبمنصبان نظامي براي گذراندن دورههاي عالي در فرانسه با تصويب مجلس شوراي ملي بود.
همه اينها در زماني رخ داد كه رضاخان به منصب رياستالوزرايي نرسيده بود و هنوز قدرت و سيطره سالهاي 1303 و 1304 را نداشت. بيشك تمايل مجلس به توسعه قشون كه با نيت حفظ تماميت ارضي مملكت صورت ميگرفت، نقش اول را در تكوين ارتش ايران بازي كرد، اما همانطور كه گفته شد، اين نقش با همه ابعادش ناديده گرفته ميشود. همچنين بود، طرح نظام اجباري و سربازگيري كه با پشتوانه و استدلال نمايندگان مستقلي چون آيتالله سيد حسن مدرس به نتيجه رسيد. هـ)چگونگي اجراي قانون نظام اجباري و عملكرد مأموران ادارههاي مربوط بدان، دومين عامل محركي است كه بر تعداد مخالفان آن افزود و صفشان را طولانيتر و فشردهتر ساخت. اسنادي كه دراين باره در دست است نشان ميدهد مردم چگونه از دست و چماق ماموران سربازگيري و مجريان قانون نظام اجباري تحت فشار و تعدي بودند و تا چه اندازه بايد تحقير شده و در برابر اعمال سربازگيران سر خم ميكردند. طوري كه اين ماموران در بيشتر مواقع خانوادههايي را كه فرزند مشمول قانون در اختيار داشتند، با ضرب و شتم به اداره سربازگيري ميكشاندند و اگر پسرشان را معرفي نكرده و تحويل نميدادند، كسانشان را تا زماني كه فرد مورد نظر خود را معرفي كنند، در گرو نگه ميداشتند. گاه از آن خانواده پولي هم ميستاندند كه مثلاً پسرشان را به خدمت نظام وظيفه اعزام نكنند. اما در اغلب موارد خانوادهها هم پول را از دست ميدادند و هم پسرشان از اندك زماني كه دوباره از سوي مأموران براي اعزام به نظام اجباري فرا خوانده ميشد در اختيار اداره سربازگيري قرار ميگرفت. گزارشهاي متعددي است كه در آن از تعدي و ايجاد مزاحمت ماموران سربازگيري نسبت به مردم روستاها و برخي از شهرها سخن گفته شده، اهالي در نامههايي خواستهاند كه دولت در اين باره قدمي بردارد. ميتوان از خاطرات هدايت شاهد مثال آورد كه رضاشاه در سر راه خود يكي از افراد عادي را سوار ماشين كرد و صدتومان هم به او داد. آن شخص تشكر كرد و به جاي صد تومان از شاه خواست تنها پسرش را معاف كند.رضاشاه گفت اين صد تومان را بده به همان پدر سوختهها تا پسرت را معاف كنند. ميان تصويب و اجراي قانون نظام اجباري حدود 15ماه فاصله افتاد. تصويب آن در 16 خرداد 1304 بود و در 21 مهر 1305 هم دولت اعلام كرد از ماه بعد، قانون مزبور به مرحله اجرا در خواهد آمد. در اوايل آبان ماه رضاشاه فرماني امضا كردكه به موجب آن قانون ياد شده از 14 آبان ماه به اجرا درمي آمد.به دنبال آن اعلاميهاي در تهران منتشر گرديد كه از تاريخ اعلام شده بايدكليه افراد ذكور در آن شهر كه در سال 1284 ش به دنيا آمدهاند بر طبق محلهايي كه در آن سكونت دارند در تاريخهاي معين شده خود را به كميسيون سربازگيري معرفي كنند.براي افرادي كه از اين اعلاميه سرباز زنند جرائمي اعلام شد كه ثبتنام اجباري و انجام خدمت نظام به مدت سه سال به جاي دو سال مهمترين آن بود.همچنين افرادي كه از نظام اجباري معاف ميشدند، موظف بودند گواهيهاي صادره را به آن كميسيون ارائه دهند.(12)اداره نظام اجباري و به تبع آن اداره سجل احوال كه در اجراي اين قانون بيشترين همكاري را بايد با آن اداره ميداشت در تهران و ديگر شهرها به راه افتاد.(13)اجراي قانون نظام اجباري براي نخستين بار و با پيشينهاي نه چندان خالي از شبهه با مشكلات عديدهاي مواجه شد و در ميان مردم كه در مقابل دولت و حكومت بودند، بازتابهاي مختلف و متعددي را به همراه داشت.از اين بازتابها كه بيشتر آنها براي دولت و مأموران او، مشكلاتي را به بار آورد، تاكنون در متون منتشر شده،كمتر سخن به ميان آمده، شايد بتوان گفت كه تصوير ملموسي از آن به دست داده نشده است.اما از آنجا كه اسناد به جا مانده از گذشته زبان خاموش تاريخاند در اينباره كاستي موجود را جبران كرده از زواياي گوناگون از بازخوردهايي كه در اجراي قانون نظام اجباري در آن سالها در ميان مردم به وجود آمده تصاوير روشني براي خوانندگان امروزي بازسازي مينمايد.
حال بجاست كه به اسناد و گزاشهايي بپردازيم كه چگونگي و روند اجراي قانون اجباري را در بين سالهاي 1306 و 1307 ش به تصوير ميكشاند.اين اسناد وقايعي را در بر ميگيرند كه در فاصله اواسط فروردين تا اوايل بهمن 1306 در نقاط مختلف ايران رخ داده است.به نخستين گزارشي كه بدان ميپردازيم تاريخ 20 فروردين 1306 دارد و آخرين سند هم تاريخ 7 بهمن همان سال را داراست.
تعامل براي اجراي نظام اجباري
وزارت جليله جنگ مرقومه نمره 820/1576 ركن افراد اركان حرب كل شعبه مرموزات [ناخوانا]سواد راپورت فرمانده تيپ لرستان داير بر لزوم رعايت عادات و رسوم اهالي لرستان در مورد اجراي قانون سجل احوال زيب وصول بخشيد.البته خود وزارت داخله نيز اين مصالح را هميشه در نظر داشته است ولي چون غالباً از اداره نظام اجباري در تسريع امر سجل احوال به وزارت داخله مراجعه و تقاضا ميشود اين است كه وزارت داخله نيز اقدامات خود را در همه جا تعقيب ميكند.بهتر اين است اين نظريات از طرف آن وزارت جليله به اداره نظام اجباري نيز خاطرنشان گردد.حسين سميعي.
در پاسخ به نامهي فوق، وزارت جنگ هم ضمن اذعان بر اينكه امور سجل احوال در اغلب نقاط كشور به تعويق افتاده و به كمال كندي پيش ميرود، نوشت:«اگر وزارت جنگ تقاضاي تسريع مينمايد مربوط به نقاطي است كه هيچگونه مشكلاتي دربين نبوده و ممكن است استفاده فوري از آنها به عمل آيد [كه]البته در اين صورت تصديق خواهيد فرمود كه قبل از لرستان كه هنوز كاملاً به حيات تمدن آشنا نشدهاند محلهاي مناسبتري موجود است كه تكميل سجل احوال و احصائيه آن ضروري و بذل توجه سريع آن وزارت جليله رادر حسن جريان امور سجلاتي ايجاب مينمايد.» (14)
با توجه به اينكه در هنگام عمدهترين وسيله ارتباطي تلگراف به شمار ميرفته، بيشتر پيغامها و دستورها از طريق همين وسيله به دست مخاطبان ميرسيد، وزارت پست و تلگراف هم در جريان اجراي قانون نظام اجباري جزو آن دسته از سازمانهاي دولتي بوده كه در اجراي آن قانون دخالت داشته، طرف مخاطب بوده است و براي سرعت بخشيدن به امور با وزارت جنگ و به تبع آن با ادارههاي نظام اجباري، كميسيونهاي تشكيل يافته و اركان حرب كل قشون همكاري داشته است.در اين باره اداره نظام اجباري در 26 آذر 1306 در نامهاي از اركان حرب كل قشون خواست كه از دريافت وجه تلگرامي كه وزارت پست و تلگراف در نواحي مختلف درباره امور سربازگيري از آن اداره طلب ميكند خودداري نمايد و مخابرات نواحي را مجاني بپذيرد:
اداره محترم اركان حرب كل قشون.....با اعاده مرجوعه نمره 1656 – 9/20/ [1306]متمني است قدغن فرمايند شرحي به وزارت جليله پست و تلگراف نوشته شود مخابرات نواحي اين اداره را به طور كلي به عنوان هر جا كه هست دولتي و مجاني بپذيرند.زيرا مأمورين اين اداره با تمام نقاط خصوصاً به احكام و رؤساي سجل احوال ولايات سروكار دارند زيرا كه غالباً مشمولين از محل خود به محل ديگري مسافرت كردند كه به وسيله حكام و مأمورين محلي بايستي جلب به قسمت مربوطه شوند و يا در اوراق هويت اشخاص اختلافي ظاهر ميشود كه محتاج به خواستن توضيح از مأمور سجل احوال محل است كه به وسيله تلگراف بايد سئوال و در مجلس سربازگيري حل و تسويه گردد چنانچه به وسيله پست يا وسايل ديگر بخواهند اقدام كنند موقع ميگذرد و پس لازم است كه مخابرات كليه مأمورين را دولتي بپذيرند.رئيس اداره نظام اجباري سر لشكر خدايار.
يك روز بعد، كفيل اركان حرب كل قشون از طرف وزارت جنگ به وزارت پست و تلگراف، نوشت كه «چون مأمورين نظام اجباري ولايات براي انجام مأموريت خود طبعاً به احكام مأمورين سجل احوال مراجعاتي دارند و با مدت قليلي كه براي مجلس سربازگيري معين شده، به منظور جلوگيري از تأخير امر ارجاع مطالب فوري را به وسيله تلگراف ايجاب مينمايد.عليهذا متمني است قدغن فرمائيد مخابرات اداري مأمورين نظام اجباري را به عنوان حكام و مأمورين سجل احوال نيز قبول و مخابره نمايند.»(15)افزون بر اين رئيس اداره نظام اجباري در نامه جداگانهاي كه در 2 بهمن ماه 1306 خطاب به اركان حرب كل قشون نوشت به ضرورياتي كه به منظور معرفي اسامي سربازها در امر مخابره تلگرافها براي روساي حوزههاي سربازگيري پيش ميآيد پرداخت و از آن سازمان خواست كه با وزارت تلگراف مذاكره و در صورت امكان «قدغن فرمايند از وزارت جليله [پست و] تلگراف به طور كلي دستوري صادر شود كه مخابرات روساي نواحي و حوزهها را به عنوان حكام و غيره دولتي مخابره نمايند.»(16)
چند روز بيشتر طول نكشيد كه كفيل اركان حرب كل قشون، سرتيب حبيبالله شيباني (17)، شعبه مرموزات دفتر اركان حرب كل را از نتيجه مذاكرات انجام شده با وزارت پست و تلگراف مسبوق كرد و اطلاع داد كه به اداره كل تلگراف اعلام شود براي قبول مخابرات دولتي مأمورين نظام اجباري به ارائه حكم مأموريت آنها به تلگرافخانه محل قناعت نمايند.«بنابراين از مأمورين نظام اجباري خواست كه در هر نقطه كه مخابره دولتي براي آنها ضرورت حاصل [گرديد]حكم خودشان را به تلگرافخانه ارائه دهند.»(18)
پي نوشت ها:
1.عاقلي، باقر، رضاشاه و قشون متحدالشكل، تهران، نشر نامك، 1377ش، صص 214 و 215.
2.واژه بنيچه ظاهراً از «بن» به معناي ريشه و اصل گرفته شده در لفظ به معني اساسنامه است.در اصطلاح ماليه دوره قاجاريه بنيچه عبارت بود از صورت مستقيم ماليات هر روستا بر آب و خاك آن؛ به طوري كه هر جريب زمين با ساعت آب مصرف شده، يعني واحد مالياتي را معين كرده بدهي هر ملك را از كل مبلغ ماليات مشخص نمايد.اما در اصطلاح نظامي عبارت است از تعهد اهالي هر روستا براي تدارك عدهاي سرباز براي حكومت مركزي. به اين منظور كه سربازگيري نيز مانند ماليات بر پايه اساسي مستقر شود كه بنيچه مالياتي را مأخذ تعداد سرباز قرار ميدادند.خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن كمك خرج براي سرباز و كمك مالي به خانواده او در مدت خدمت به او ميپرداخت كه در مدت شش ماهه مرخصي خانه نصف ميشد.حقوق شش ماهه مرخصي خانه اين افواج به نام «شش ماهه محلي»در دستورالعمل بودجه هر ولايت منظور ميشد.هر سال موقع نوشتن دستورالعمل بودجه هر ولايت معين ميكردند كه هر ولايت چند فوج ساخلو (پادگان)لازم دارد تا مصارف شش ماهه سر خدمت آنان هم در دستورالعمل ولايت پيشبيني شود.(فرهنگ معين، ج 1، ص 596).
3.يكرنگيان، مير حسين، سيري در تاريخ ارتش ايران (از آغاز تا پايان شهريور 1320)، تهران، خجسته، چ دوم، 1384ش، ص 264.
4.عاقلي، ص 216.
5.همو، ص 217.
6.منظور مدرس از اين اشاره، مجسمه سردارسپه است كه در ميدان مشق (باغ ملي بعدي) نصب شده بود.
7.مدرسي، علي، مدرس، ج 1، تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1366ش، ص 51؛ تركمان، محمد، مدرس در پنج دوره تقنينيه، ج 1، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367ش، ص 398.
8.مدرسي، 400 تا 401.
9.عاقلي، صص 217 تا 220.
10.فرجالله آقاولي (1353-1267ش) فرزند امانالله خان نصير خاقان در اصفهان زاده شد.تحصيلاتش را در مدرسه ادب و مدرسه آمريكايي گذراند.سپس معلم شد و تاريخ و جغرافيا درس داد.در حدود 1298ش به همراه برادرش فضلالله كه به فاصله چند روز از قرارداد 1919 به سبب حس وطنخواهي دست به خودكشي زد به استخدام نيروي نظامي با عنوان ژاندارمري خزانه در آمد كه مورگان شوستر (مستشار ماليه)براي جمعآوري ماليات تشكيل داده بود.با انحلال آن نيرو، به ژاندارمري دولتي منتقل شد. فرماندهي گروهان قم، فرماندهي اسكادران و فرماندهي گردان مستقل خزانه و اجرائيات ژاندارمري دولتي از جمله مشاغل مهم وي در اين زمان است. پس از كودتاي 1299 فرمانده نظامي عراق (اراك)شد.در 1300ش رياست اركان حرب لشكر همدان را به عهده گرفت.در 1304ش هم حاكم نظامي گيلان گرديد.آقاولي در 1305ش كه اداره نظام تأسيس شد رياست آن را در عهده تصدي پذيرفت.حدود يك سالي در اين سمت باقي ماند تا اينكه در بهمن سال بعد به خوزستان رفته تا 1309ش استاندار و سجل احوال مملكتي منصوب گرديد.او در 1320ش بار ديگر به اداره نظام وظيفه بازگشت و رياست آن را بر عهده گرفت.دو سال بعد رئيس ژاندارمري كل كشور شد.در خرداد 1321 هم به درجه سرلشكري رسيد.در شهريور 1321 فرماندار نظامي تهران و در تير 1322 رئيس دادرسي ارتش شد.ليكن طولي نكشيد كه به اتهام گرايش به نازيستي و همكاري با آلمانها بازداشت و در اراك زنداني گرديد.بازداشت وي تا اوايل 1324ش به طول انجاميد.آقاولي در بهمن همان سال رياست ستاد ارتش رابرعهده گرفت.امابعداز چندماه از آن سمت كناره گيري كرد.ديگرمشاغل مهم وي عبارت است ازرياست هيأت نظارت و هيأت مديره بانك سپه، وزارت كشور در كابينه قوام (1326ش)، قائم مقامي وزير جنگ در بانك سپه، رياست كانون بانكهاي كشور عضويت در هيأت مؤسس و رياست هيأت مديره انجمن آثار ملي، رياست هيأت كمك به آسيبديدگان و بازرسي جمعيت شير و خورشيد ايران، فرجالله آقاولي در 13 آبان 1353 در بيمارستان مهر تهران درگذشت و در گورستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.
11.عاقلي، همانجا.
12.كرونين، استفاني، ارتش وتشكيل حكومت پهلوي در ايران، ترجمه غلامرضا علي بابايي، تهران، خجسته، 1377ش، ص 237.
13.عاقلي، همانجا.
14.مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، سند شماره 2067/1119-1306/3/9.
15.همان، سند شماره
16.همان، سند شماره 3897-1306/11/2.
17.حبيبالله شيباني (1324-1263ش)فرزند ميرزا فرجالله نديمالدوله در كاشان تولد يافت.در سنين جواني به نيابت خلخال رسيده، سفري هم به قفقاز و تفليس كرد.پس از دريافت ديپلم مدرسه آليانس تهران، به سوئيس رفت و در دانشكده لوزان درس خواند.در 1291ش راه فرانسه را در پيش گرفته سال بعد در دانشكده سن سير تحصيلاتش را ادامه داد.اما چون جنگ جهاني در گرفت به كشورش بازگشت.در 1299ش به فرماندهي تيپ امنيه تهران دست يافت. بعد از كودتا شيباني در حالي كه فرمانده ستوني متشكل از قواي قزاق و امنيه براي سركوبي ميرزا كوچكخان جنگلي راهي گيلان شد.در ارديبهشت 1300 حاكم نظامي تهران و در بهمن همين سال به سمت بازرس قشون آذربايجان منصوب شد.اندك مدتي بعد كه قشون متحدالشكل تشكيل شد با ارتقا به درجه سرهنگي به معاونت اركان حرب كل قشون (ستاد ارتش)نشست.رياست دانشكده افسري از ديگر سمتهاي مهم وي در اين زمان است.در اين زمان چندي به اروپا رفته پس از بازگشت، در 1305ش رياست ستاد ارتش را پذيرفت.سال بعد كه با حكم اعدام سرهنگ پولادين مخالفت نمود تكليف به استعفا شده، از رياست ستاد ارتش كناره گرفت.در 1307ش مدت كوتاهي در كابينه مخبرالسلطنه هدايت وزارت فوائد عامه را به عهده گرفت.آنگاه رياست شوراي عالي نظام را بدو سپردند كه با شورش عشاير فارس مأمورآن نواحي شد.او كه خود را فاتح فارس و درخور پاداش ميدانست در اوايل 1310ش يكباره به تهران فراخوانده شد.از همه سمتهايش معزول گشت.به زندان افتاد و در دادگاهي به اتهام قتل عدهاي از سربازان نظامي در جنگ تامرادي محاكمه و به سه سال زندان محكوم شد.در زندان بيماري به سراغش آمده از رضاشاه خواست كه براي درمان آن به اروپا برود.ابتدا به سوئيس رفت و بعد مقيم آلمان شد.در 1315ش به تهران احضار شد اما از بازگشت سرباز زد و تا زمان مرگ در آنجا ماند.
18.مؤسسه مطالعات ...، سند شماره 3974-1306/11/7.
/ن