در بیانات گهر بار رهبر انقلاب آنگاه که سخن از ائمه معصومین به میان میآید، درس و مکتب و راه روشن و سیاست ناب در کلام ایشان بسیار برجستهتر میشود، آنچنان با لطافت و شور و انگیزه در مورد این امام شهیدمان صحبت میکنند که دل هر شنوندهای گرم و ذهنش روشن میشود. در این بیانات رهبر عظیم الشان هدف اصلی سید الشهدا از قیامش تجدید بنای نظام و جامعهی اسلامی عنوان شده است و به اهداف دیگری همچون مقابله با طواغیت و زدودن ابرهای جهل و غفلت پرداخته شده است .
شهادت امام حسین (ع)، تلاش برای نجات انسانیت از جهالت و سرگردانی
نجات مردم از سرگردانی؛ مفهوم مترقّی مندرج در زیارت امام حسین (علیه السلام)
در زیارتی از زیارتهای امام حسین (علیه السلام) که در روز اربعین خوانده می شود، جمله یی بسیار پُرمعنا وجود دارد و آن، این است: « و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله » (1).فلسفه ی فداکاری حسین بن علی (علیه السلام) در این جمله گنجانده شده است. زیرا به خدای متعال عرض می کند که این بنده تو - این حسین تو - خون خود را نثار کرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. « وحیرة الضلالة » (2)؛ مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گمراهی است، نجات بدهد.
ببینید، این جمله چه قدر پُر مغز و دارای چه مفهوم مترقی و پیشرفته یی است. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهای مشهد و تهران و استان کردستان، جمعی از دانش آموزان مدارس تهران و مدرّسان مراکز تربیت معلم، و گروهی از ورزشکاران و مسؤولان سازمان تربیت بدنی کشور - 21/6/1369)
تلاش همه جانبه سیدالشهدا (ع) برای پاسداری از دین خدا
این معنا - معنای پاسداری - با همه ابعاد آن، با همه ابزارها و وسایل ممکن، در وجود مقدس سیدالشهداء (سلام الله علیه) متجسد است؛ نه این که دیگران نکردند یا نخواستند بکنند، بلکه به این معنا که خانه پُرِ این حرکت در رفتار دوران ده ساله امامت سیدالشهداء (سلام الله علیه) تحقق پیدا کرده است.تمام راه هایی که می شود فرزند پیغمبر از آن راه ها استفاده کند برای حفظ میراث عظیم اسلام - که میراث جد او و پدر او و پیروان راستین آنهاست - در زندگی سیدالشهداء محسوس است؛ از تبیین و انذار، از تحرک تبلیغاتی، از بیدار کردن و حساس کردن وجدان های عناصر خاص - همین خواص که ما تعبیر می کنیم - در آن خطبه منا، اینها همه در طول زندگی سیدالشهداء است.
بعد هم ایستادگی در مقابل یک انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه این که امام حسین (علیه السلام) از سرنوشت این حرکت بی اطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند.
مسئله معرفت امام و علم امام و آگاهی وسیع امام بالاتر از این حرف هایی است که ماها در ذهنمان می گنجد؛ بلکه به معنای ترسیم یک دستورالعمل می ایستد، تسلیم نمی شود، مردم را به یاری می طلبد، بعد هم وقتی یک عده ای پیدا می شوند - که همان اهل کوفه باشند - و اظهار می کنند که حاضرند در کنار آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت می کند و به طرف آنها می رود؛ بعد هم در میانه راه پشیمان نمی شود.
بیانات امام را که انسان نگاه می کند، می بیند حضرت عازم و جازم بوده است برای این که این کار را به پایان ببرد. این که در مقابله با حرکت انحرافی فوق العاده خطرناک آن روز، امام حسین (علیه الصلاه والسلام) می ایستد، این می شود یک درس، که خود آن بزرگوار هم همین را تکرار کردند؛ یعنی کار خودشان را به دستور اسلام مستند کردند: «ان رسول الله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلاً لحرمات الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقّا علی الله ان یدخله مدخله»؛ حضرت این را بیان کردند.
یعنی من وظیفه ام این است، کاری که دارم انجام می دهم، بایستی ابراز مخالفت کنم، باید در جاده مخالفت و ایستادگی قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پیروزی بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. یعنی اینجوری امام حسین (علیه السلام) حرکت کردند.
این شد ایثار کامل و اسلام را هم حفظ کرد. همین حرکت، اسلام را حفظ کرد. همین حرکت موجب شد که ارزش ها در جامعه پایدار بشوند، بمانند.
اگر این خطر را نمی پذیرفت، حرکت نمی کرد، اقدام نمی کرد، خونش ریخته نمی شد، آن فجایع عظیم برای حرم پیغمبر، دختر امیرالمؤمنین و فرزندان خاندان پیغمبر پیش نمی آمد، این واقعه در تاریخ نمی ماند.
این حادثه ای که می توانست جلوی آن انحراف عظیم را بگیرد، باید به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاریخ، شوک ایجاد می کرد و کرد. این فداکاری امام حسین (علیه السلام) است. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در خطبه های نماز جمعه تهران در حرم امام خمینی (ره) - 13/4/1390)
اصلاح امت و رواج عمل به احکام دینی؛ مهم ترین اهداف نهضت سیدالشهدا (ع)
من در بین فرمایش های حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه الصلاة والسّلام) - که هر کدام نکته ای دارد و من به شما عزیزان عرض می کنم که به منظور بیان گفتارهای گویا و روشنگر برای مردم، از کلمات این بزرگوار باید حداکثر استفاده بشود - این جمله را مناسب مجلس خودمان می بینم که بنابر آنچه که از آن بزرگوار نقل کرده اند، آن حضرت فرمود: « اللهم انک تعلم ان الذی کان منا لم یکن منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام »؛ پروردگارا! این حرکتی که ما کردیم، این قیامی که ما کردیم، این تصمیمی که بر این اقدام گرفتیم، تو می دانی که برای قدرت طلبی نبود.قدرت طلبی برای یک انسان نمی تواند هدف واقع شود. نخواستیم زمام قدرت را در دست گیریم. برای منال دنیوی هم نبود که چرب و شیرین زندگی را به کام خودمان برسانیم و شکمی از عزا درآوریم؛ مال و ذخیره ای درست کنیم و ثروتی به هم بزنیم. برای اینها نبود.
پس برای چه بود؟ ایشان چند جمله فرموده است که خط و جهت ما را ترسیم می کند. در همه ادوار تبلیغ اسلام، اینها جهت است. « ولکن لنری المعالم من دینک »؛ پرچم های دین را برای مردم برافراشته کنیم و شاخص ها را به چشم آنها بیاوریم.
شاخص ها مهم است. همیشه شیطان در میان جماعات اهل دین، از تحریف استفاده می کند و راه را عوضی نشان می دهد. اگر بتواند بگوید « دین را کنار بگذار »، این کار را می کند، تا از طریق شهوات و تبلیغات مضر، ایمان دینی را از مردم بگیرد.
اگر آن ممکن نشد، این کار را می کند که نشانه های دین را عوضی بگذارد؛ مثل این که شما در جاده ای حرکت می کنید، ببینید آن سنگ نشان - آن نشانه راهنما - طرفی را نشان می دهد؛ در حالی که دست خائنی آمده آن را عوض کرده و مسیر را به آن طرف نشان داده است.
امام حسین (علیه السلام) هدفِ اول خود را این قرار می دهد: « لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک »؛ در میان کشور اسلامی، فساد را ریشه کن کنیم و اصلاح به وجود آوریم. اصلاح یعنی چه؟ یعنی نابود کردن فساد. فساد چیست؟
فساد انواع و اقسامی دارد: دزدی فساد است، خیانت فساد است، وابستگی فساد است، زورگویی فساد است، انحراف های اخلاقی فساد است، انحراف های مالی فساد است، دشمنی های بین خودی ها فساد است، گرایش به دشمنان دین فساد است، علاقه نشان دادن به چیزهای ضدّ دینی فساد است. همه چیز در سایه دین به وجود می آید.
در جملات بعدی می فرماید: « و یأمن المظلمون من عبادک »؛ بندگان مظلوم تو امنیت پیدا کنند. منظور، مظلومان جامعه است، نه ستمگران، نه ستم پیشگان، نه مدّاحان ستم، نه عمله ستم! « مظلومون »، مردمانی هستند که دست و پایی ندارند؛ راه به جایی ندارند.
هدف این است که مردمان مستضعف جامعه و انسان های ضعیف - در هر سطحی و در هر جایی - امنیت پیدا کنند: امنیت حیثیتی، امنیت مالی، امنیت قضایی؛ همینی که امروز در دنیا نیست.
امام حسین (علیه السلام) درست نقطه مقابل آن چیزی را می خواست که در زمان سلطه طواغیت در آن روز بود.
امروز هم در سطح دنیا که نگاه می کنید، می بینید همین است؛ پرچم های دین را وارونه می کنند، بندگان مظلوم خدا را مظلومتر می کنند و ستمگران، پنجه شان به خون مظلومان بیشتر فرو می رود.
مظلومیت شدید مسلمانان بالکان، نمونه ای از فساد ستمگران امروز جهان
ببینید در دنیا چه خبر است! ببینید با مسلمانان کوزوو چگونه عمل می کنند! پانصد هزار انسان - بلکه بیشتر - بچه، بزرگ، زن، مرد و مریض، در بیابان ها، در مرزها؛ آن هم نه مرزها و بیابان های مهربان که در بین دشمن، زیر فشار دشمنی که راه را در مقابلشان مین گذاری می کند و پشت سرشان گلوله می اندازد. هدف این است که اینها را تار و مار کنند.امروز من به شما عرض کنم - دیگر نمی خواهم آن را خیلی باز کنم - اراده جمعی بر این است که مسلمانان را در منطقه بالکان تار و مار و پراکنده کنند؛ از سر برآوردن یک دولت اسلامی و یک مجموعه اسلامی - هرگونه اسلامی، ولو اسلامی که صد سال است معارف الهی را درست به گوشش نرسانده اند - جلوگیری کنند؛ چون همان هم برایشان خطرناک است! می دانند که اگر نسل امروز مسلمانان بالکان، به فرض با اسلام آشنا نباشند، نسل فردای آنها با اسلام آشنا خواهد شد.
همین که هویت اسلامی در آنها زنده شود، خطر است؛ که بعضی ها هم در بیاناتشان به این نکته اشاره کردند. آن دولت ها با هم می جنگند؛ اما آنچه که در بین این زد و خوردها مورد توجه قرار ندارد و به آن اهمیت واقعی داده نمی شود - هرچند به زبان چیزهایی می گویند - وضع مسلمانان مظلوم است؛ « یأمن المظلومون من عبادک ».
هدف از هر قیامی، هدف از هر انقلابی، هدف از هر قدرت اسلامی ای و اصلاً هدف از حاکمیت دین خدا، رسیدگی به وضع « مظلومون » و عمل به فرایض، احکام و سنن الهی است.
امام حسین (علیه السلام) در آخر می فرماید: « و یعمل بفرائضک و احکامک و سننک ». هدف آن بزرگوار اینهاست. حالا فلان آقا از گوشه ای درمی آید و بدون اندک آشنایی با معارف اسلامی و با کلمات امام حسین (علیه السلام) و حتی با یک لغت عربی، درباره اهداف قیام حسینی قلمفرسایی می کند، که امام حسین برای فلان هدف قیام کرده است! از کجا می گویی؟!
این کلام امام حسین (علیه السلام) است: « و یعمل بفرائضک و احکامک و سننک »؛ یعنی امام حسین (علیه السلام) جان خودش و جان پاکیزه ترین انسان های زمان خودش را فدا می کند، برای این که مردم به احکام دین عمل کنند.
چرا؟ چون سعادت، در عمل به احکام دین است؛ چون عدالت، در عمل به احکام دین است؛ چون آزادی و آزادگی انسان، در عمل به احکام دین است. از کجا می خواهند آزادی را پیدا کنند؟! زیر چتر احکام دین است که همه خواسته های انسان ها برآورده می شود. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ماه محرم الحرام - 23/1/1378)
اهداف امام حسین (علیه السلام): جهاد علیه جهل و زبونی انسان
یک جمله در زیارت اربعین امام حسین (علیه الصلاة والسّلام) ذکر شده است که مانند بسیاری از جملات این زیارت ها و دعاها، بسیار پُرمغز و در خور تأمل و تدبر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدری پیرامون همین جمله - که ناظر به جهت قیام حسینی است - عرایضی عرض می کنیم. آن جمله این است: « بذل مهجته فیک ». (3)این زیارت اربعین است؛ منتها فقره های اول آن، دعاست که گوینده این جملات خطاب به خداوند متعال عرض می کند: « و بذل مهجته فیک »؛ یعنی حسین بن علی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ « لیستنقذ عبادک من الجهاله »؛ (4) تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ « و حیرة الضلالة »؛ (5) و آنها را از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند.
این یک طرف قضیه، یعنی طرف قیام کننده؛ حسین بن علی (علیه السلام) است. طرف دیگر قضیه، در فقره بعدی معرفی می شود: «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الأدنی »؛ (6)
نقطه مقابل، کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول و دنیای مادی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، از خود بیخودشان کرده بود؛ « و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است - این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت - به بهای پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصه نهضت حسینی است.
با مداقّه در این بیان، انسان احساس می کند که نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشان دهنده ابعاد عظیم این نهضت است.
یک نگاه، حرکت ظاهری حسین بن علی است؛ که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر - یعنی حکومت یزید - است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگ تری است که نگاه دوم، انسان را به آن می رساند؛ و آن حرکت علیه جهل و زبونی انسان است.
در حقیقت، امام حسین اگرچه با یزید مبارزه می کند، اما مبارزه گسترده تاریخی وی با یزید کوته عمر بی ارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلت انسان است. امام حسین با اینها مبارزه می کند.
مرور اجمالی حوادث و تغییرات جامعه از زمان بعثت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) تا دوران امام حسین (علیه السلام)
یک حکومت آرمانی به وسیله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهیم ماجرای امام حسین را در سطوری خلاصه کنیم، این طور می شود: بشریت، دچار ظلم و جهل و تبعیض بود. حکومت های بزرگ دنیا، که حکومت قیصر و کسرای آن زمان است - چه در ایران آن روز، چه در امپراتوری روم آن روز - حکومت اشرافیگیری و حکومت غیر مردمی و حکومت شمشیر بی منطق و حکومت جهالت و فساد بود.حکومت های کوچک تر هم - مثل آنچه که در جزیرة العرب بود - از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهلیتی دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیله پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) و با مدد الهی و مبارزات عظیم و توانفرسای مردمی توانست اول یک منطقه از جزیرة العرب را روشن کند و بعد به تدریج گسترش یابد و شعاع آن همه جا را فرا گیرد.
وقتی پیامبر از دنیا می رفت، این حکومت، حکومت مستقری بود که می توانست الگوی همه بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگر آن حکومت با همان جهان ادامه پیدا می کرد، بدون تردید تاریخ عوض می شد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرن ها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی - پدید آید، در همان زمان پدیده آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبت، دنیای دوران امام زمان است که زندگی بشر هم از آن جا به بعد است.
زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) است که خدا می داند بشر در آن جا به چه عظمت هایی نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامه حکومت پیامبر میسّر می شد و در همان دوره های اول پدید می آمد و تاریخ بشریت عوض می شد، فرجام کار بشری مدت ها جلو می افتاد؛ اما این کار به دلایلی نشد.
خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جای ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جای شرک و تفرقه فکری انسان، متکی بر توحید و تمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود. به جای جهل، متکی بر علم و معرفت بود.
به جای کینه ورزی انسانها با هم، متکی بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛ یعنی یک حکومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انسانی که در چنین حکومتی پرورش پیدا می کند، انسانی باتقوا، پاکدامن، عالم، بابصیرت، فعال، پُرنشاط، متحرک و رو به کمال است.
با گذشت پنجاه سال، قضایا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامی بود؛ اما باطن دیگر اسلامی نبود. به جای حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد. به جای برابری و برادری، تبعیض و دودستگی و شکاف طبقاتی به وجود آمد.
به جای معرفت، جهل حاکم شد. در این دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پایین می آییم، اگر انسان بخواهد از این سرفصل ها بیشتر پیدا کند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد که اهل تحقیق باید اینها را برای ذهنهای جوان و جوینده روشن کنند.
امامت به سلطنت تبدیل شد! ماهیت امامت، با ماهیت سلطنت، مغایر و و متفاوت و مناقض است. این دو ضدّ همند. امامت، یعنی پیشوایی روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم. اما سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بدون هیچ گونه علقه معنوی و عاطفی و ایمانی. این دو، درست نقطه مقابل هم است.
امامت، حرکتی در میان امت، برای امت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنی یک سلطه مقتدرانه علیه مصالح مردم و برای طبقات خاص؛ برای ثروت اندوزی و برای شهوترانی گروه حاکم. آنچه که ما در زمان قیام امام حسین می بینیم، دومی است، نه آن اولی.
یعنی یزیدی که بر سر کار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهیزگاری و پاکدامنی و پارسایی داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذره ای به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار یک مؤمن و نه گفتار او گفتار یک حکیم بود.
هیچ چیزش به پیامبر شباهت نداشت. در چنین شرایطی، برای کسی مثل حسین بن علی - که خود او همان امامی است که باید به جای پیامبر قرار گیرد - فرصتی پیش آمد و قیام کرد.
اگر به تحلیل ظاهری قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضدّ مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزشهای اسلامی و برای معرفت و برای ایمان و برای عزت است. برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند. لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمد بن حنفیه - و در واقع در پیام به تاریخ - چنین گفت: « انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما »؛ (7) من با تکبر، با غرور، از روی فخرفروشی، از روی میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم؛
« انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی »؛ (8) من می بینم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطی است؛ حرکت، حرکت به سمت انحطاط است؛ در ضدّ جهتی است که اسلام می خواست و پیامبر آورده بود. قیام کردم برای این که با اینها مبارزه کنم.
وجوه دوگانه مبارزه امام حسین (علیه السلام)
مبارزه امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است. یک نتیجه این بود که امام حسین (علیه السلام) بتواند بر حکومت یزید پیروز شود و قدرت را از چنگ کسانی که با زور بر سر مردم می کوبیدند و سرنوشت مردم را تباه می کردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر این کار صورت می گرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض می شد.یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در این جا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیر قابل انقطاع در تاریخ به جریان می اندازد. و این کار را امام حسین کرد.
البته کسانی که دم از ایمان می زدند، اگر رفتاری غیر از آن داشتند که به امام حسین نشان دادند، شقّ اول پیش می آمد و امام حسین می توانست دنیا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛ اما کوتاهی کردند! البته بحث این که چرا و چطور کوتاهی کردند،
از آن بحثهای بسیار طولانی و مرارتباری است که بنده در چند سال قبل از این تحت عنوان « خواص و عوام » آن را مقداری مطرح کردم - یعنی چه کسانی کوتاهی کردند، گناه و تقصیر به گردن چه کسانی بود؛ چطور کوتاهی کردند، کجا کوتاهی کردند - که من نمی خواهم آن حرف ها را مجدداً بگویم.
بنابراین، کوتاهی شد و به خاطر کوتاهی دیگران، مقصود اول حاصل نشد؛ اما مقصود دوم حاصل گردید. این دیگر چیزی است که هیچ قدرتی نمی تواند آن را از امام حسین بگیرد. قدرتِ رفتن به میدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزیزان؛ آن گذشت بزرگی که از بس عظیم است، هر عظمتی که دشمن داشته باشد در مقابلش، کوچک و محو می شود و این خورشید درخشان، روز به روز در دنیای اسلام به نورافشانی بیشتری می پردازد و بشریت را احاطه می کند.
امروز بیش از پنج قرن و ده قرن پیش، حسین بن علی اسلام و شما، در دنیا شناخته شده است. امروز وضع به گونه ای است که متفکران و روشنفکران و آنهایی که بی غرضند، وقتی به تاریخ اسلام برمی خورند و ماجرای امام حسین را می بینند، احساس خضوع می کنند.
آنهایی که از اسلام سر در نمی آورند، اما مفاهیم آزادی، عدالت، عزت، اعتلاء و ارزش های والای انسانی را می فهمند، با این دید نگاه می کنند و امام حسین، امام آنها در آزادی خواهی، در عدالت طلبی، در مبارزه با بدی ها و زشتی ها و در مبارزه با جهل و زبونی انسان است. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در خطبه های نماز جمعه تهران - 26/1/1379)
مقابله با طواغیت، از اهداف قیام سیدالشهدا
عرصه حکومتداری؛ بیشترین نمود گناه و بی تقوایی
بشر در طول تاریخ، بیشترین خطا و گنهکاری و بی تقوایی خود را در عرصه حکومتداری نشان داده است. گناهانی که از سوی حاکمان و زمامداران و مسلّطان بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسیار بزرگِ افراد معمولی و عادی قابل مقایسه نیست. در این عرصه، بشر کمتر از خرد و اخلاق و حکمت بهره برده است.در این عرصه، منطق خیلی کمتر از عرصه های دیگر زندگی بشری حاکم بوده است. کسانی که خسارت این بی خردی و بی منطقی و فساد و گناه آلودگی را پرداخته اند، آحاد افراد بشر - گاهی مردم یک جامعه و گاهی مردم جوامع متعدّد - بودند.
این حکومت ها در آغاز به شکل استبداد فردی بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشری، به صورت استبداد جمعی و سازمان یافته درآمدند. لذا مهم ترین کار انبیای عظام الهی مقابله با طواغیت و کسانی است که نعمت های خدا را ضایع کردند: « وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا وَیهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ » (9).
آیه قرآن، از این حکومت های فاسد، با این تعبیرات تکان دهنده یاد می کند؛ سعی کردند تا فساد را جهانگیر کنند. « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِجَهَنَّمَ یصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ » (10)؛ نعمت های الهی و انسانی و طبیعی را به کفران تبدیل کردند و انسان ها را که باید از این نعم برخوردار می شدند، در جهنم سوزانی که از کفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و کباب کردند.
انبیاء در مقابل اینها صف آرایی کردند. اگر انبیاء با طواغیت عالم و طغیانگران تاریخ برخورد نداشتند، احتیاج به جنگ و جدل نبود. این که قرآن می گوید: « وَکَأَینَ مِنْ نَبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کَثِیرٌ » (11)، چه بسیار پیامبرانی که همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ این جنگ با چه کسانی بود؟
طرف جنگ انبیاء، همین حکومت های فاسد، قدرت های ویرانگر و طغیانگر تاریخ بودند که بشریت را بدبخت و نابود کردند.
نهضت آزادیبخش انبیاء الهی
انبیاء نجات دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، یک هدف بزرگ نبوت ها و رسالت ها، اقامه عدل معرفی شده است: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (12). اصلاً انزال کتاب های الهی و ارسال رسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد.حرکت امام حسین (علیه السلام)، چنین حرکتی بود. فرمود: « انما خرجت لطلب الأصلاح فی امة جدّی » (13). همچنین فرمود: « من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تارکا لعهدالله مخالفا لسنة رسول الله فعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ثم لم یغیر علیه بقول و لا فعل کان حقا علی الله أن یدخله مدخله » (14)؛ یعنی اگر کسی کانون فساد و ظلم را ببیند و بی تفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او هم سرنوشت است. فرمود: من برای گردنکشی و تفرعن حرکت نکردم.
دعوت مردم عراق از امام حسین (علیه السلام) برای این بود که برود و حکومت کند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست که امام حسین (علیه السلام) به فکر حکومت نبود، امام حسین (علیه السلام) به فکر سرکوب کردن قدرت های طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت و دادن خون. امام حسین (علیه السلام) می دانست که اگر این حرکت را نکند، این امضای او، این سکوت او، این سکون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد.
وقتی قدرتی همه امکانات جوامع و یا یک جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش می گیرد و جلو می رود، اگر مردان و داعیه داران حق در مقابل او اظهار وجود نکنند و حرکت او را تخطئه نکنند، با این عمل، کار او را امضا کرده اند؛ یعنی ظلم به امضای اهل حق می رسد، بدون این که خودشان خواسته باشند.
این گناهی بود که آن روز بزرگان و آقازادگان بنی هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتکب شدند. امام حسین (علیه السلام) این را برنمی تافت؛ لذا قیام کرد.
پاسخ قاطع امام سجاد (علیه السلام) در مقابل سخن یکی از مردم
نقل شده است بعد از آن که امام سجاد (علیه السلام) پس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتی که این کاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یک نفر خدمت ایشان آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! دیدید رفتید، چه شد!راست هم می گفت؛ این کاروان در حالی رفته بود که حسین بن علی (علیه السلام)، خورشید درخشان اهل بیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسول الله، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازی رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس و دیگران - فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنی هاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد - امام سجاد (علیه السلام) - در این کاروان هست؛ زن ها اسارت کشیده، رنج و داغ دیده اند؛ امام حسین نبود، علی اکبر نبود، حتی کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود.
امام سجاد (علیه السلام) در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمی رفتیم، چه می شد! بله، اگر نمی رفتند، جسم ها زنده می ماند، اما حقیقت نابود می شد؛ روح ذوب می شد؛ وجدان ها پایمال می شد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم می شد و حتی نام اسلام هم نمی ماند. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی - 27/12/1380)
هدف قیام حسینی: زدودن ابرهای جهل و غفلت
دین خدا یعنی برنامه سعادت بشر در دنیا و آخرت. این برنامه همان طور که ضامن رشد و اعتلای معنوی جوامع بشری است، ضامن زنده کردن استعدادهای فکری و رشد دادن به شخصیت و توانایی های آنها هم هست. دین خدا همچنانی که به معنویت نظر دارد، به زندگی دنیایی انسان هم نظر دارد و برای خوشبختی انسان برنامه دارد.امیرالمؤمنین (علیه الصلاة والسلام) در نهج البلاغه، هدف از بعثت نبی مکرم اسلام را این گونه معین می کند: « لیثیروا لهم دفائن العقول »؛ تا گنجینه های خرد را در درون مردم استخراج کند و به فعلیت برساند.
در زیارت اربعین سیدالشهداء (علیه السلام) هم می خوانیم: « لیستنقذ عباده من الجهالة و حیرة الضلالة »؛ قیام حسینی برای این است که ابرهای جهل و غفلت را از افق زندگی انسان ها برطرف کند و آنها را عالم کند؛ آنها را به هدایت حقیقی برساند.
نصرت خدای متعال در واقع معنایش این است که در جهت احیای سنت های الهی قدم برداریم؛ در طبیعت و جامعه اثر بگذاریم؛ در بیدار کردن فطرت ها اثر بگذاریم؛ برای نجات انسان از مجموعه عوامل بدبختی و تیره روزی تلاش کنیم. این، نصرت ماست برای دین خدا. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در مراسم هفدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمه الله) - 14/3/1385)
مباهله عملی امام حسین (ع) در روز عاشورا با هدف روشنگری
دیروز، روز مبارک مباهله بود؛ چند روز دیگر ایام محرم شروع خواهد شد؛... همه این مناسبت ها برای ما که کمر بسته تبلیغ دین و ابلاغ حقیقت به دل ها و ذهن ها هستیم، مناسبت های مهم و درس آموزی است.روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه می آورد. نکته مهم در باب مباهله این است: « وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ » در آن هست؛ « وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ » (15) در آن هست؛ عزیزترین انسان ها را پیغمبر اکرم انتخاب می کند و به صحنه می آورد برای محاجه ای که در آن باید تمایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد.
هیچ سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمؤمنین را - که برادر و جانشین خود هست - بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنایی بودن روز مباهله به این شکل است.
یعنی نشان دهنده این است که بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ می آورد به میدان با این داعیه که می گوید بیاییم مباهله کنیم؛ هر کدام بر حق بودیم، بماند، هر کدام برخلاف حق بودیم، ریشه کن بشود با عذاب الهی.
همین قضیه در محرم اتفاق افتاده است به شکلی عملی؛ یعنی امام حسین (علیه الصلاة والسلام) هم برای بیان حقیقت، روشنگری در طول تاریخ، عزیزترین عزیزان خود را برمی دارد می آورد وسط میدان. امام حسین (علیه السلام) که می دانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زینب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزیز خود را آورد.
اینجا هم مسئله، مسئله تبلیغ دین است؛ تبلیغ به معنای حقیقی کلمه؛ رساندن پیام، روشن کردن فضا؛ ابعاد مسئله تبلیغ را این جوری می شود فهمید که چقدر مهم است.
در آن خطبه « من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله... و لم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله »؛ یعنی وقتی او دارد فضا را به این شکل آلوده می کند، خراب می کند، باید یا با فعل یا با قول آمد روشنگری کرد.
و امام حسین (علیه السلام) این کار را انجام می دهد، آن هم با این هزینه سنگین؛ عیالات خود، همسران خود، عزیزان خود، فرزندان امیرالمؤمنین، زینب کبری، اینها را برمی دارد می آید وسط میدان. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون - 22/9/1388)
تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی؛ هدف اصلی سیدالشهدا (علیه السلام)
وجود بیش از یکصد درس در بیانات و مجاهدت امام حسین (علیه السلام) در طول حرکت از مدینه تا عاشورا
امروز به مناسبت روز عاشورا نیت کردم که درباره نهضت حسینی (علیه الصلاة والسلام) سخن بگویم. چیز عجیبی است؛ که همه زندگی ما از یاد حسین (علیه السلام) لبریز است؛ خدا را شکر.درباره نهضت این بزرگوار هم زیاد حرف زده شده است؛ اما در عین حال انسان هرچه در این باره می اندیشد، میدان فکر و بحث و تحقیق و مطالعه گسترده است. هنوز خیلی حرف ها درباره این حادثه عظیم و عجیب و بی نظیر وجود دارد که ما باید درباره ی آن فکر کنیم و برای هم بگوییم.
اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان می تواند در حرکت چند ماهه حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) - از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت نوشید - بیش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس؛ می شود گفت هزارها درس هست.
ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما این که می گویم بیش از صد درس، یعنی اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقّه قرار دهیم، از آن می شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام برای یک امت، برای یک تاریخ و یک کشور، برای تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.
به خاطر این است که حسین بن علی اروحنافداه و فدااسمه و ذکره، در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسین عالم، این گونه می درخشد. انبیا و اولیا و ائمه و شهدا و صالحین را در نظر بگیرید! اگر آنها مثل ماه و ستارگان باشند، این بزرگوار مثل خورشید می درخشد.
و اما، آن صد درسِ مورد اشاره به کنار؛ یک درس اصلی در حرکت و قیام امام حسین (علیه السلام) وجود دارد که من امروز سعی خواهیم کرد آن را، به شما عرض کنم. همه آنها حاشیه است و این متن است. چرا قیام کرد؟ این درس است.
به امام حسین (علیه السلام) می گفتند: شما در مدینه و مکه، محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشه ای بروید که با یزید کاری نداشته باشید، یزید هم با شما کاری نداشته باشد! این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگی کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟
بررسی دیدگاه های مختلف در تبیین فلسفه حرکت و مقام امام حسین (علیه السلام)
این، آن سؤال اصلی است. این، آن درسِ اصلی است. نمی گوییم کسی این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافاً در این زمینه، خیلی هم کار و تلاش کردند، حرف هم زیاد زدند. حال این مطلبی را هم که ما امروز عرض می کنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه ای در این قضیه است.دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود یک حکومت، تشکیل دهد. این هدف قیام ابی عبدالله (علیه السلام) بود. این حرف، نیمه درست است؛ نمی گویم غلط است.
اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمی شود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است.
بله؛ کسی که به قصد حکومت، حرکت می کند، تا آن جا پیش می رود که ببیند این کار، شدنی است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آن جا جایز است انسان برود که بشود رفت. آن جا که نشود رفت، باید برگشت.
اگر آن کسی که می گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه علوی است مرادش این است این درست نیست؛ برای این که مجموع حرکت امام، این را نشان نمی دهد.
در نقطه مقابل، گفته می شود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت می دانست که نمی تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدتی بر سر زبانها خیلی شایع بود! بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانه ای هم این را بیان می کردند.
حتی من دیدم بعضی از علمای بزرگ ما هم این را فرموده اند. این حرف که اصلاً حضرت، قیام کرد برای این که شهید شود، حرف جدیدی نبوده است. گفت: چون با ماندن نمی شود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری بکنیم!
این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزی نداریم. شهادتی را که ما در شرع مقدّس می شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان می بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدّسی که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد.
این، آن شهادتِ صحیح اسلامی است. اما این که آدم، اصلاً راه بیفتد برای این که « من بروم کشته شوم » یا یک تعبیر شاعرانه چنینی که « خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند »؛ اینها آن چیزی نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در این هم بخشی از حقیقت هست؛ اما هدف حضرت، این نیست.
پس به طور خلاصه، نه می توانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه می توانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن قیام کرد. چیز دیگری است که من سعی می کنم در خطبه اول - که عمده صحبت من هم امروز، در خطبه اول و همین قضیه است - ان شاء الله این را بیان کنم.
خلط هدف و نتیجه؛ عامل خطای تحلیل های یک جانبه در معرفی حکومت یا شهادت به عنوان انگیزه امام حسین (علیه السلام)
بنده به نظرم این طور می رسد: کسانی که گفته اند « هدف، حکومت بود »، یا « هدف، شهادت بود »، میان هدف و نتیجه، خلط کرده اند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. امام حسین (علیه السلام)، هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می طلبید که این حرکت، یکی از دو نتیجه را داشت: « حکومت » یا « شهادت ». البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت.هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می کرد؛ هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می کرد. هم برای این توطین نفس می کرد، هم برای آن. هر کدام هم می شد، درست بود و ایرادی نداشت؛ اما هیچ کدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است.
هدف چیست؟ اول آن هدف را به طور خلاصه در یک جمله عرض می کنم؛ بعد مقداری توضیح می دهم.
هدف امام حسین (علیه السلام): انجام یک واجب عظیم دینی
اگر بخواهیم هدف امام حسین (علیه السلام) را بیان کنیم، باید این طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین - حتی خود پیغمبر - انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبی.واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمی دارد. با وجود این که این واجب، خیلی مهم و بسیار اساسی است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود - عرض می کنم که چرا عمل نشده بود - امام حسین باید این واجب را عمل می کرد تا درسی برای همه تاریخ باشد. مثل این که پیغمبر حکومت تشکیل داد؛ تشکیل حکومت درسی برای همه تاریخ اسلام شد و فقط حکمش را نیاورد.
یا پیغمبر، جهاد فی سبیل الله کرد و این درسی برای همه تاریخ مسلمین و تاریخ بشر - تا ابد - شد. این واجب هم باید به وسیله امام حسین (علیه السلام) انجام می گرفت تا درسی عملی برای مسلمانان و برای طول تاریخ باشد.
حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمی آمد؛ مثلاً در زمان امام علی النقی (علیه السلام) پیش می آمد، همین کار را امام علی النقی می کرد و حادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام علی النقی (علیه الصلاة والسلام) می شد.
اگر در زمان امام حسن مجتبی یا در زمان امام صادق (علیهماالسلام) هم پیش می آمد، آن بزرگواران عمل می کردند. در زمان قبل از امام حسین، پیش نیامد؛ بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غیبت، پیش نیامد.
پس هدف، عبارت شد از انجام این واجب، که حالا شرح می دهم این واجب چیست. آن وقت به طور طبیعی انجام این واجب، به یکی از دو نتیجه می رسد: یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت می رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم می رسید، قدرت را محکم می گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین اداره می کرد.
یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمی رسد، به شهادت می رسد. برای آن هم امام حسین حاضر بود.
خداوند امام حسین، و دیگر ائمه بزرگوار را طوری آفریده بود که بتوانند بار سنگینِ آن چنان شهادتی را هم که برای این امر پیش می آمد، تحمل کنند، و تحمل هم کردند. البته داستان مصائب کربلا، داستان عظیم دیگری است. حال اندکی قضیه را توضیح دهم.
برادران و خواهران نمازگزار عزیز! پیغمبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که می آید، یک مجموعه احکام می آورد. این احکامی را که پیغمبر می آورد، بعضی فردی است و برای این است که انسان خودش را اصلاح کند. بعضی اجتماعی است و برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه احکامی است که به آن نظام اسلامی می گویند.
خوب؛ اسلام بر قلب مقدّس پیغمبر اکرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصی، جهاد فی سبیل الله، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامی، روابط حاکم و مردم و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد؛ همه را هم پیغمبر اکرم بیان فرمود.
« ما من شیء یقربکم من الجنة و یباعدکم من النار الا و قد نهیتکم عند و امرتکم به »؛ (16) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، همه آن چیزهایی را که می تواند انسان و یک جامعه انسانی را به سعادت برساند، بیان فرمود.
نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. خوب؛ در زمان پیغمبر، حکومت اسلامی و جامعه اسلامی تشکیل شد، اقتصاد اسلامی پیاده شد، جهاد اسلامی برپا و زکات اسلامی گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام اسلامی شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبی اکرم و آن کسی است که به جای او می نشیند.
خط هم روشن و مشخص است. باید جامعه اسلامی و فرد اسلامی از این خط، بر روی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند؛ که اگر چنین حرکتی هم انجام گیرد، آن وقت انسانها به کمال می رسند؛ انسانها صالح و فرشته گون می شوند، ظلم در میان مردم از بین می رود؛ بدی، فساد، اختلاف، فقر و جهل از بین می رود. بشر به خوشبختی کامل می رسد و بنده کامل خدا می شود.
اسلام این نظام را به وسیله نبی اکرم آورد و در جامعه آن روز بشر پیاده کرد. در کجا؟ در گوشه ای که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه و چند شهر دیگر توسعه داد.
سؤالی در این جا باقی می ماند و آن این که: اگر این قطاری را که پیغمبر اکرم بر روی این خط به راه انداخته است، دستی، یا حادثه ای آمد و را از خط خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه اسلامی منحرف شد؛ اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟
دو نوع انحراف محتمل در جامعه اسلامی
دو نوع انحراف داریم. یک وقت مردم فاسد می شوند - خیلی وقت ها چنین چیزی پیش می آید - اما احکام اسلامی از بین نمی رود؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد می شوند، حکومت ها هم فاسد می شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد می شوند! از آدم های فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمی شود.قرآن و حقایق را تحریف می کنند؛ خوب ها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر می کنند! خطی را که اسلام - مثلاً - به این سمت کشیده است، صد و هشتاد درجه به سمت دیگر عوض می کنند! اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟
البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: « مَنْ یرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ » (17) تا آخر - و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی که از قول امام حسین برایتان نقل می کنم.
شدت انحراف جامعه و حکومت اسلامی، عامل تکلیف جهاد توسط امام حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام)، این روایت پیغمبر (18) را برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر می توانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه؛ چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، باید کاری کرد. خدا حکمی در این جا دارد. در جوامعی که انحراف به حدّی پیش می آید که خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تکلیفی دارد. خدا انسان را در هیچ قضیه ای بی تکلیف نمی گذارد.پیغمبر، این تکلیف را فرموده است - قرآن و حدیث گفته اند - اما پیغمبر که نمی تواند به این تکلیف عمل کند.
چرا نمی تواند؟ چون این تکلیف را آن وقتی می شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که، به آن شکل منحرف نشده است. در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگرچه خیلی از نشانه های آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدّی نرسیده است که خوف تبدیل کلّی اسلام وجود داشته باشد.
شاید بشود گفت در برهه ای از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتی نبود که این کار انجام گیرد - موقعیت مناسبی نبود - این حکمی که جزو مجموعه احکام اسلامی است، اهمیتش از خود حکومت کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنی اداره جامعه.
اگر جامعه بتدریج از خط، خارح و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد؛ اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات - یا به تعبیر امروز انقلاب، اگر آن حکم انقلاب - را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردی می خورد؟
پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلی است، از اهمیت خود حکمِ حکومت کمتر نیست.
شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفّار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه اسلامی بیشتر است. حتی شاید بشود گفت اهمیت این حکم از عبادات بزرگ الهی و از حج بیشتر است. چرا؟ به خاطر این که در حقیقت این حکم، تضمین کننده زنده شدن اسلام است؛ بعد از آن که مُشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است.
خوب؛ چه کسی باید این حکم را انجام دهد؟ چه کسی باید این تکلیف را به جا بیاورد؟
یکی از جانشینان پیغمبر، وقتی در زمانی واقع شود که آن انحراف، به وجود آمده است. البته به شرط این که موقعیت مناسب باشد؛ چون خدای متعال، به چیزی که فایده ندارد تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کاری بکنند. فایده ای ندارد و اثر نمی بخشد. باید موقعیت مناسب باشد.
البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد؛ نه این که بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد؛ یعنی انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه ای بر آن مترتب می شود؛ یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می داد.
در زمان امام حسین (علیه السلام)، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند؛ زیرا انحراف پیدا شده است. برای این که بعد از معاویه کسی به حکومت رسیده است که حتی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند!
شُرب خَمر و کارهای خلاف می کند. تعرّضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد. علیه قرآن حرف می زند. علناً شعر برخلاف قرآن و بر ردّ دین می گوید و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئیس مسلمان هاست، نمی خواهد اسم اسلام را براندازد.
او عامل به اسلام، علاقه مند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه ای که از آن مرتب آب گندیده تراوش می کند و بیرون می ریزد و همه دامنه را پر می کند، از وجود او آب گندیده می ریزد و همه جامعه اسلامی را پر خواهد کرد! حاکم فاسد، این گونه است دیگر؛ چون حاکم، در رأس قله است و آنچه از او تراوش کند، در همان جا نمی ماند - برخلاف مردم عادی - بلکه می ریزد و همه قله را فرامی گیرد!
مردم عادی، هر کدام جای خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است؛ هر کس که موقعیت بالاتری در جامعه دارد، فساد و ضررش بیشتر است. فساد آدم های عادی، ممکن است برای خودشان، یا برای عده ای دور و برشان باشد؛ اما آن کسی که در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او می ریزد و همه فضا را پر می کند؛ همچنان که اگر صالح شد، صلاح او می ریزد و همه دامنه را فرا می گیرد.
چنین کسی با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه مسلمین شده است! خلیفه پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟! زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست. چرا؛ خطر که هست. مگر ممکن است کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسانهای معارض، برای آنها خطر نیافریند؟ جنگ است دیگر.
شما می خواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند تماشا کند! بدیهی است که او هم به شما ضربه می زند. پس خطر هست.
تفاوت موقعیت امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) از نظر امکان گسترش پیام
این که می گوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه اسلامی، طوری است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین می خواست قیام کند، پیام او دفن می شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاست ها به گونه ای بود که مردم نمی توانستند حقانیت سخن حق را بشنوند.لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت؛ کاری، اقدامی و قیامی نکرد؛ چون موقعیت آن جا مناسب نبود.
قبلش هم امام حسن (علیه السلام) بود. ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند. امام حسن و امام حسین، فرقی ندارند. امام حسین و امام سجاد، فرقی ندارند. البته وقتی که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقام بالاتر از کسانی است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت یکسانند. برای هر یک از آن بزرگواران هم که پیش می آمد، همین کار را می کردند و به همین مقام می رسیدند.
خوب؛ امام حسین هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است. پس باید آن تکلیف را انجام دهد. موقعیت هم مناسب است؛ پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس - اینها که عامی نبودند، همه دین شناس، آدمهای عارف، عالم و چیزفهم بودند - وقتی به حضرت می گفتند که « آقا! خطر دارد، نروید » می خواستند بگویند وقتی خطری در سر راه تکلیف است، برداشته است. آنها نمی فهمیدند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته شود.
تکرار ماجرای قیام امام حسین (علیه السلام) در ابعاد کوچک تر در دوران معاصر توسط امام خمینی (ره)
این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتی آن چنان مقتدر - به حسب ظاهر - قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزی می شود؟! این تکلیف، همیشه خطر دارد.همان تکلیفی که امام بزرگوار انجام داد. به امام هم می گفتند: « آقا! شما که با شاه درافتاده اید، خطر دارد. » امام نمی دانست خطر دارد؟! امام نمی دانست که دستگاه امنیتی رژیم پهلوی، انسان را می گیرد، می کشد، شکنجه می کند، دوستان انسان را می کشد و تبعید می کند؟! امام اینها را نمی دانست؟!
کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن جا به نتیجه شهادت رسید، این جا به نتیجه حکومت. این همان است؛ فرقی نمی کند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکی بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینی، بخش عظیمی از معارف شیعه است. این پایه مهمی است و خود یکی از پایه های اسلام است.
پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خطّ صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانت کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است.
البته دوران تاریخ، اوقات مختلفی است. گاهی شرایط آماده است و گاهی آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکی بود. منتها وقتی انسان به دنبال این هدف راه می افتد و می خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، برای این که اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک وقت است که وقتی قیام کرد، به حکومت می رسد؛ این یک شکل آن است - در زمان ما بحمدالله این طور شد - یک وقت است که این قیام، به حکومت نمی رسد؛ به شهادت می رسد.
آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتی که به شهادت برسد، دیگر قیام فایده ای ندارد؟ چرا؛ هیچ فرقی نمی کند. این قیام و این حرکت، در هر دو صورت فایده دارد - چه به شهادت برسد، چه به حکومت - منتها هر کدام، یک نوع فایده دارد. باید انجام داد؛ باید حرکت کرد.
این، آیا کاری بود که امام حسین انجام داد. منتها امام حسین آن کسی بود که برای اولین بار این حرکت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین - چنین زمینه و انحرافی به وجود نیامده بود، یا اگر هم در مواردی انحرافی بود، زمینه مناسب و مقتضی نبود. زمان امام حسین، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصلِ قضیه است.
قیام امام حسین (علیه السلام)؛ مصداق بزرگ فریضه امر به معروف و نهی از منکر
پس می توانیم این طور جمعبندی کنیم، بگوییم: امام حسین (علیه السلام) قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد.این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منکر است. البته این کار، گاهی به نتیجه حکومت می رسد؛ امام حسین برای این آماده بود. گاهی هم به نتیجه شهادت می رسد؛ برای این هم آماده بود.
مبانی و شواهد تحلیل هدف امام حسین (علیه السلام) از بیانات آن حضرت
ما به چه دلیل این مطلب را عرض می کنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست می آوریم. من در میان کلمات حضرت ابی عبدالله (علیه السلام)، چند عبارت را انتخاب کرده ام - البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان می کند - اول در مدینه؛ آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید!حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، « ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه » (19) برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچه های مدینه دید، گفت: یا اباعبدالله، تو خودت را به کشتن می دهی! چرا با خلیفه بیعت نمی کنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز!
حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: « انالله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید » (20)؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت: آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد.
حضرت می خواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدی است، اشاره می کند. مسأله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است.
حضرت ابی عبدالله (علیه السلام)، هم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبت هایی با محمد بن حنفیه داشت. به نظر من می رسد که این وصیت، مربوط است به هنگامی که می خواست از مکه خارج شود. در ماه ذیحجه هم که محمد بن حنفیه به مکه آمده بود، صحبتهایی با حضرت داشت. حضرت به برادرش محمد بن حنفیه، چیزی را به عنوان وصیت نوشت و داد.
آن جا بعد از شهادت به وحدانیت خدا و چه و چه، به این جا می رسد: « و انی لم اخرج اشرا و لابطراً و لا مفسداً و لا ظالماً »؛ یعنی کسانی اشتباه نکنند و تبلیغاتچی ها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانی که این گوشه و آن گوشه، خروج می کنند برای این که قدرت را به چنگ بگیرند - برای خودنمایی، برای عیش و ظلم و فساد - وارد میدان مبارزه و جنگ می شود! کار ما از این قبیل نیست؛ « و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی » (21). عنوان این کار، همین اصلاح است؛ می خواهم اصلاح کنم. این همان واجبی است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است.
این اصلاح، از طریق خروج است - خروج، یعنی قیام - حضرت در این وصیتنامه، این را ذکر کرد - تقریباً تصریح به این معناست - یعنی اولاً می خواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم برای اصلاح است؛ نه برای این است که حتماً باید به حکومت برسیم، نه برای این است که حتماً باید برویم شهید شویم. نه؛ می خواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکی نیست.
یک وقت شرایط، طوری است که انسان به حکومت می رسد و خودش زمام قدرت را به دست می گیرد؛ یک وقت نمی تواند این کار را بکند - نمی شود - شهید می شود. در عین حال هر دو، قیام برای اصلاح است.
بعد می فرماید: « ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی » (22)؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. این هم یک بیان دیگر.
حضرت در مکه، دو نامه نوشته است که: یکی به رؤسای بصره و یکی به رؤسای کوفه است. در نامه حضرت به رؤسای بصره، این طور آمده است: « و قد بعث رسولی الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبّیه فان سنّة قد امیتت و البدعة قدا حییت فان تسمعوا قولی اهدیکم الی سبیل الرّشاد » (23)؛
من می خواهم بدعت را از بین ببرم و سنت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میرانده اند و بدعت را زنده کرده اند! اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنی می خواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلام و احیای سنت پیغمبر و نظام اسلامی است.
بعد در نامه به اهل کوفه فرمود: « فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذالک الله والسلام (24) »؛ امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامی نمی تواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست.
باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه عمل کند؛ نه این که خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد.
« الدائن بدین الحق »، یعنی آیین و قانون و مقررات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. « و الحابس نفسه علی ذالک لله »؛ ظاهراً معنای این جمله این است که خودش را در خط مستقیم الهی به هر کیفیتی حفظ کند و اسیر جاذبه های شیطانی و مادی نشود؛ والسلام. بنابراین، هدف را مشخص می کند.
امام حسین از مکه خارج شد. آن حضرت در بین راه در هر کدام از منازل، صحبتی با لحن های مختلف دارد. در منزلی به نام « بیضه »، در حالی که حر بن یزید هم در کنار حضرت است - حضرت می رود، او هم در کنار حضرت می رود - به این منزل رسیدند و فرود آمدند.
شاید قبل از این که استراحت کنند - یا بعد از اندکی استراحت - حضرت ایستاد و خطاب به لشکر دشمن، این گونه فرمود:
« ایهاالناس، ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال: « من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناکثاً لعهدالله، مخالفاً لسنّة رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ثم لم یغیر بقول و لا فعل کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله » (25)؛
یعنی اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه، بر سرِ کار است که ظلم می کند، حرام خدا را حلال می شمارد، حلال خدا را حرام می شمارد، حکم الهی را کنار می زند - عمل نمی کند - و دیگران را به عمل وادار نمی کند؛
یعنی در میان مردم، با گناه، با دشمنی و با ظلم عمل می کند - حاکم فاسد ظالم جائر، که مصداق کاملش یزید بود - « و لم یغیر بقول و لا فعل »، و با زبان و عمل، علیه او اقدام نکند، « کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله »، خدای متعال در قیامت، این ساکتِ بی تفاوتِ بی عمل را هم به همان سرنوشتی دچار می کند که آن ظالم را دچار کرده است؛ یعنی با او در یک صف و در یک جناح قرار می گیرد.
این را پیغمبر فرموده است. این که عرض کردیم پیغمبر، حکم این مطلب را فرموده است، این یکی از نمونه های آن است. پس پیغمبر مشخص کرده بود که اگر نظام اسلامی، منحرف شد، باید چه کار کرد. امام حسین هم به همین فرمایش پیغمبر، استناد می کند.
پس تکلیف، چه شد؟ تکلیف، « یغیر بقول و لافعل » شد. اگر انسان در چنین شرایطی قرار گرفت - البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد - واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند. به هر کجا می خواهد برسد؛ کشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده است.
بعد امام حسین فرمود: « و انی احق بهذا »؛ من از همه مسلمانان شایسته ترم به این که این قیام و این اقدام را بکنم؛ چون من پسر پیغمبرم. اگر پیغمبر، این تغییر، یعنی همین اقدام را بر تک تک مسلمانان واجب کرده است، بدیهی است حسین بن علی، پسر پیغمبر، وارث علم و حکمت پیغمبر، از دیگران واجبتر و مناسب تر است که اقدام کند و من به خاطر این است که اقدام کردم. پس امام، علت قیام خود را بیان می کند.
در منزل « ازید » که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین (علیه السلام) هست. حضرت فرمود: « اما والله انی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد الله بنا؛ قتلنا او ظفرنا ». این هم نشانه ی این که گفتیم فرقی نمی کند؛ چه به پیروزی برسد، چه کشته بشوند، تفاوتی نمی کند.
تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است. خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمی کند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام می دهیم.
در خطبه اولِ بعد از ورود به سرزمین کربلا فرمود: « قد نزل من الامر ما قد ترون... » (26) بعد فرمود: « الا ترون الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا » (27) - تا آخر این خطبه - خلاصه و جمعبندی کنم.
پس امام حسین (علیه السلام) برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از این که هر وقت دیدند که نظام جامعه اسلامی دچار یک فسادِ بنیانی شده و بیم آن است که به کلی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند.
البته در شرایط مناسب؛ آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد.
خوب؛ ممکن است هر کسی در طول تاریخ و در شرایط مناسب، این کار را بکند؛ البته بعد از زمان امام حسین، در زمان هیچ یک از ائمه دیگر، چنین شرایطی پیش نیامد.
خود این تحلیل دارد که چطور پیش نیامد؛ چون کارهای مهم دیگری بود که باید انجام می گرفت و چنین شرایطی، در جامعه اسلامی، تا آخر دوران حضور و اول زمان غیبت، اصلاً محقق نشد.
البته در طول تاریخ، از این گونه شرایط در کشورهای اسلامی، زیاد پیش می آید. امروز هم شاید در دنیای اسلام جاهایی است که زمینه هست و مسلمانان باید انجام دهند. اگر انجام دهند، تکلیفشان را انجام داده اند و اسلام را تعمیم و تضمین کرده اند. بالاخره یکی، دو نفر شکست می خورند.
روش امام حسین (علیه السلام) راه زنده برای همه ملت ها در همه عصرها
وقتی این تغییر و قیام و حرکت اصلاحی تکرار شود، مطمئناً فساد و انحراف، ریشه کن شده و از بین خواهد رفت. هیچ کس این راه و این کار را بلد نبود؛ چون زمان پیغمبر که نشده بود، زمان خلفای اول هم که انجام نگرفته بود، امیرالمؤمنین هم که معصوم بود، انجام نداده بود.لذا امام حسین (علیه السلام) از لحالظ عملی، درس بزرگی به همه تاریخ اسلام داد و در حقیقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان دیگری بیمه کرد.
هرجا فسادی از آن قبیل باشد، امام حسین در آن جا زنده است و با شیوه و عمل خود می گوید که شما باید چه کار کنید. تکلیف این است؛ لذا باید یاد امام حسین و یاد کربلا زنده باشد؛ چون یاد کربلا این درس عملی را جلوِ چشم می گذارد. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در خطبه های نماز جمعه (عاشورای 1416 ه.ق) - 19/3/1374)
پی نوشت ها:
- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین
- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
- مصباح المتهجد، ص 788.
- همان.
- همان.
- همان.
- بحارالانوار، ج 44، ص 329.
- همان.
- سوره بقره، آیه 205.
- سوره ابراهیم، آیات 29-28.
- سوره آل عمران، آیه 146.
- سوره حدید، آیه 25.
- بحارالانوار، ج 44، ص 329.
- رجال نجاشی، ص 144.
- سوره آل عمران، آیه 61.
- بحارالانوار، ج 2، ص 170
- سوره مائده، آیه 54
- مقصود این روایت است: « ایها الناس ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناکثاً لعهد الله... » الخ.
- بحارالانوار، ج 44، ص 325
- همان
- بحارالانوار، ج 44، ص 329
- همان
- تاریخ طبری، ج 7، ص 240
- بحارالانوار، ج 44، ص 335
- همان، ص 382
- همان، ص 381
- همان
منبع: 72 سخن عاشورایی (از بیانات مقام معظم رهبری)، علیرضا مختارپور قهرودی، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1390، ص 41.