بررسي رخدادهاي شگفت پس از شهادت امام حسين عليه السلام
چکيده
کليد واژه ها :عاشورا ،امام حسين عليه السلام ،حوادث خارق العاده ،رخدادهاي شگفت ،کسوف ،خسوف ،بادهاي سرخ و سياه ،بارش خاکستر و خون ،گريه اجزاي هستي ،گريه انبيا ،گريه فرشتگان ،گريه جنيان ،گريه حيوانات .
مقدمه
از جمله شواهد عظمت اين قيام و شدت فاجعه ي شهادت رهبر آن ،رخدادهاي شگفتي است که در پي شهادت آن حضرت ،در جهان هستي پديد آمد .حتي در يک نگاه گذرا به متون تاريخي و روايي شيعي و سني ،مي توان به تعداد زيادي از گزارش هاي اين حوادث برخورد کرد که در مجموع حکايت از آن دارند که اين حادثه ،در ميان حوادث رخ داده در جامعه ي بشري ،تافته اي است جدا بافته ،و بدين لحاظ در خور دقت و بررسي.
فراواني روايات ياد شده در منابع غير شيعي از سويي ،و وجود بعضي روايات ضعيف -و گاه سخيف در ميان روايات از سوي ديگر ،موجب پيدايش نوعي بدبيني نسبت به مجموع اين روايات -به ويژه منقولات در منابع غير شيعي -گشته است .برخي چنين پنداشته اند که نقل اين گونه روايات توسط مورخان غيرشيعي ،ناشي از نوعي حرکت مرموز و پنهان،براي ايجاد غفلت نسبت به اصل قيام و اهداف آن ،و توجه دادن اذهان مردم به امور و قصه هاي عجيب است که بعضاً ريشه در اخلاق و عادات عصر جاهلي دارد .زيرا در عصر جاهلي در پي فقدان افراد مهم قبيله حوادث عجيبي را نقل مي کرده اند .(1)
بعضي ديگر ،به صرف نقل اين گونه روايات توسط مورخان متمايل به امويان همچون ابن سعد ،آنها را غير قابل باور خوانده اند ؛چرا که مدعي هستند بيشتر اين گونه روايات توسط راوياني از اهل شام يا بصره نقل شده و در اين روايات ،هيچ نکوهشي از يزيد يا قاتلان امام عليه السلام صورت نگرفته است .(2)
از سوي ديگر بعضي از مورخان متعصب اهل سنت -همچون ابن کثير دمشقي -اين گونه روايات را ساخته و پرداخته ي شيعه و از مجعولات آنان دانسته اند .(3)
در بررسي ديدگاه ياد شده ،توجه به چند نکته ضروري است :
1.هر چند غرض ورزي مورخان متمايل به امويان در کم رنگ کردن هدف قيام امام حسين عليه السلام قابل انکار نيست ،اما انکار حوادث شگفت انگيز به صرف غرض ورزي اين دسته از مورخان نيز از دقت و انصاف علمي به دوراست .
2-روايات ناقل رخدادهاي عجيب پس از شهادت امام حسين عليه السلام ،علاوه بر منابع روايي اهل سنت ،در بسياري از منابع شيعه نيز به چشم مي خورد و تعداد زيادي از آنها از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است .
3-مضامين روايات ياد شده آنچنان نيست که با بداهت و شواهد نقلي ناسازگار باشد .و مواردي عجيب تر از آنها ،در خوارق عادات نقل شده براي پيامبران و ائمه عليهم السلام به چشم مي خورد .البته ناگفته نماند که در ميان اين روايات ،مواردي نيز وجود دارند که قابل استبعاد بوده و به داستان سرايي شباهت بيشتر دارند تا نقل واقعيت .
4.به هرحال ،خود اين روايات -به گونه مستقيم يا غير مستقيم -گوياي حقانيت مسير حسيني عليه السلام و بطلان مسير يزيدي است .و بدين لحاظ ،کساني که با تأمل و هوشياري کافي با اين روايات مواجه شوند درس لازم را فراخواهند گرفت .ضمن اينکه در همين گزارش ها -چنان که اشاره خواهيم داشت -به روايات جالبي درباره گرفتاري هاي دنيوي قاتلان امام حسين عليه السلام و قاتلان اصحاب آن حضرت بر مي خوريم .
4.در صورت درستي اين ادعا که مؤلفان غير شيعي و راويان بصري يا شامي
اين روايات ،با توجه دادن اذهان به سوي اموري عجيب و خارق العاده ،خواسته اند نفس حادثه ي کربلا و فلسفه و زمينه هاي رخداد آن کمتر مطرح شود ،باز اين امر ،دليل کذب روايات ياد شده و افسانه بودن آنها نمي تواند باشد .شاهد اين مدعا ،رفتارهاي رسانه هاي تابع استکبار ،در عصر حاضر است که گاه براي انصراف اذهان از يک حادثه و توجه دادن به حادثه اي ديگر ،تمام گزارش هاي خبري خود را در اقدامي هماهنگ ،متوجه حادثه ي مورد نظر خود مي کنند ،بنابراين ،صرف عطف توجه بيشتر به يک حادثه -به هر منظوري که صورت پذيرد -دليل کذب اين رخداد نيست .
اکنون با عنايت به آنچه گذشت ،گذري بر روايات متعدد و متنوع مربوط به رخدادهاي شگفت پس از شهادت امام حسين عليه السلام خواهيم داشت .و تلاش ما بر آن خواهد بود که روايات را دسته بندي ،بررسي و ارائه کنيم .گفتني است که بعضي از اين گزارش ها مربوط به رخدادهاي عجيب مرتبط با اجزاي تکويني نظام هستي همچون خورشيد ،ستارگان ،باد ،باران ،و کوه ها ،و بعضي از آنها مرتبط با حيوانات و جنيان ،و بعضي نيز مرتبط با انبيا و فرشتگان است .
در تعدادي از اين گزارش ها ،عقوبت هاي دنيوي قاتلان شهداي کربلا و نيز تبدل ماهيت اشيا و اموال به غارت رفته از شهدا و اسراي کربلا آمده ،و در گروهي ديگر ،به گزارش هاي مربوط به جسم ،سر ،قبر و تربت مطهر امام حسين عليه السلام بر مي خوريم .بدين لحاظ ،مجموع اين گزارش ها را در ده محور کلي -به گونه اي که در پي مي آيد -ارائه ،و در بعضي موارد به تحليل روايات خواهيم پرداخت .شايان ذکر است که بعضي از اين رخدادها -همچون گريه اجزاي نظام هستي و گريه انبيا و فرشتگان -براي مردم عادي قابل درک و مشاهده نبوده است .و حوادثي همچون کسوف و خسوف ،اقتضاي آن را دارد که عموم مردم آن را مشاهده کرده باشند .اما حوادثي چون بادهاي سياه و
سرخ يا بارش خاکستر و خون يا يافت شدن خون در بعضي نقاط ،و نيز تبدل اشياء به غارت رفته ،در نقاط خاصي ،همچون مناطقي که بيشتر ساکنان آن از مخالفان بوده اند -رخ داده باشد .و رخدادهاي مربوط به جسم و سر مطهر امام عليه السلام و نيز عقويت جنايتکاران ،طبيعي است که براي شاهدان ماجرا محسوس بوده باشد .
1.کسوف و تاريکي آسمان
در بعضي از گزارش ها ،به تلاطم و برخورد ستارگان نيز اشاره شده است .(7)به هر حال چنين تحولي در روز عاشورا ،جزء گزارش هاي عجيب و مشهور در منابع شيعي و سني است .(8)
ممکن است با مشاهده ي روايات ياد شده ،برخي ،بي اختيار به روايت نبوي صلي الله عليه و آله درباره کسوف آسمان پس از مرگ فرزندش ابراهيم منتقل شوند .براساس آن روايت ،هنگامي که ابراهيم (فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله از ماريه ي قبطيه )از دنيا رفت ،خورشيد دچار کسوف گشت و مردم با خود گفتند :اين کسوف به علت مرگ فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله رخ داده است .رسول خدا صلي الله عليه و آله به محض شنيدن اين شايعه بر فراز منبر رفته و ضمن خطبه اي فرمود :«اي مردم !کسوف خورشيد و ماه ،دو نشانه از نشانه هاي خداوند هستند و به امر الهي در حرکتند ،و مطيع اويند و به خاطر مرگ و زندگي کسي دچار کسوف نمي شوند ،پس هر گاه کسوف کردند نماز به جاي آريد ».(9)
بدين ترتيب ،چگونه مي توان روايات حاکي از کسوف و تاريکي آسمان پس از شهادت امام حسين عليه السلام را پذيرفت ؟
در پاسخ بايد گفت :آنچه در روايت نبوي صلي الله عليه و آله نفي شده ،رخداد کسوف يا خسوف به علت مرگ يا ولادت فردي از افراد است .حتي اگر فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله باشد ؛اما آنچه در روز عاشورا رخ داد صرفاً مرگ يک فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله نبود ،بلکه حادثه اي عظيم در تاريخ بشر بود که از حوادث و فجايع متعددي ترکيب شده و نقطه ي اوج آن ،شهادت سبط رسول خدا صلي الله عليه و آله با آن وضع دلخراش بود .از اين رو -نه فقط انسان هاي با ايمان -که نظام هستي متأثر از چنين رخدادي شد و حوادثي که در حال شرح رخداد آنها هستيم -از جمله کسوف و خسوف -نمودها و جلوه هاي اين تأثر مي باشند .و اين در حالي است که با مرگ يک مؤمن - براساس برخي روايات که پس از اين خواهيم آورد -تنها محل نمازش و نيز محل صعود اعمال و نزول رزق او در آسمان ،بر او مي گريند .
2-وزش بادهاي سياه و سرخ و بارش خاکستر و خون
به نظر مي رسد وزش باد سياه و سرخ متلازم با بارش خاکستر که در برخي روايات ديده مي شود .اين معنا در روايت صحيح السند و مشهور شيخ
صدوق از ريان بن شبيب از امام رضا عليه السلام به چشم مي خورد که فرمود :
«...هنگامي که جدم حسين عليه السلام کشته شد آسمان خون و خاک سرخ باريد ...»(11)
در روايت ديگر شيخ صدوق -که به صورت مسند از طريق مفضل بن عمر نقل شده -آمده که روزي امام حسن عليه السلام به برادرش امام حسين عليه السلام نگريسته و گريست و درباره ي سبب گريه اش چنين فرمود :
...هيچ روزي روز تو نيست اي ابا عبدالله ! سي هزار نفردر حالي که مدعي اند از امت جدمان -محمد صلي الله عليه و آله -مي باشند و خود را به اسلام نسبت مي دهند براي کشتن تو و هتک حريمت و اسارت اهل و فرزندانت و غارت اموالت همدست مي شوند و در چنين روزي ،بني اميه سزاوار لعنت (دوري از رحمت خدا )خواهند شد و آسمان خاکستر و خون خواهد باريد و همه چيز- حتي وحشيان بيابان و ماهيان درياها -بر تو خواهند گريست .(12)
در روايت نسبتاً مفصلي که از ميثم تمار نقل شده و او ،بر اساس شنيده هايش از امير مؤمنان علي عليه السلام ،به جزئيات عجيبي از حادثه ي عاشورا و پيامدهاي شهادت امام حسين عليه السلام اشاره مي کند ،نيز بارش خاکستر به چشم مي خورد .ازآنجا که اين روايت ،بسياري از شگفتي هاي مترتب بر شهادت آن حضرت را در بردارد .بخشي از آن را از نظر مي گذرانيم .اين روايت را شيخ صدوق با سندش از جبله ي مکيه و او از ميثم تمار چنين نقل کرده است :
به خدا قسم ،اين امت ،فرزند پيامبرش را در دهم محرم خواهد کشت و دشمنان خدا آن روز روزي مبارک به شمار خواهند آورد .و اين حادثه ،قطعاًرخ خواهد داد و علم الهي به آن تعلق گرفته و من آن را از مولايم اميرمؤمنان عليه السلام -پس از تعليم الهي به او-فرا گرفته ام .مولايم فرمود :همه چيز -حتي وحشيان بيابان ها و ماهيان درياها و پرندگان آسمان -بر حسين عليه السلام
خواهند گريست .و خورشيد و ماه و ستارگان و زمين و مؤمنان از انس و جن و همه ي فرشتگان آسمان ها و زمين ها و رضوان و مالک و حاملان عرش نيز بر او خواهند گريست .و آسمان خون خاکستر خواهد باريد ...(13)
در دو روايت ديگر که توسط ابن قولويه (14)و ابن عساکر (15)نقل شده ،نيز به بارش خاک سرخ از آسمان اشاره شده است .
بارش خون از آسمان پس از شهادت ابي عبدالله عليه السلام نيز يکي از شگفت ترين رخدادهاي تاريخي است .اين رخداد به طرق متعدد در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده به گونه اي که جاي ترديد در وقوع آن باقي نمي ماند .در رواياتي که پيش از اين نقل کرديم ضمن پيش گويي هاي امام حسين عليه السلام درباره ي حادثه کربلا ،و نيز پيش گويي هاي ميثم تمار به نقل از اميرالمؤمنين علي عليه السلام درباره ي اين حادثه ،به بارش خون و خاکستر از آسمان اشاره شده بود .(16)
در روايت مسند شيخ طوسي از عمار بن ابي عمار نيز آمده که :«در روز قتل حسين عليه السلام ،آسمان خون تازه باريد ».(17)در برخي منابع روايي نيز از فردي به نام قرظة بن عبيدالله چنين نقل شده :
در نيمه ي يک روز آسمان باريدن گرفت و چون به دستار سفيد رنگي (که به آن باران خورده بود )نگريستم آنرا به رنگ خون يافتم .و شترم به بستر رودخانه رفت که آب بنوشد اما خونين شده بود .و سپس دريافتم که آن روز ،حسين عليه السلام کشته شده بود .(18)
در روايت ابن قولويه از مردي از اهالي بيت المقدس نيز آمده که :«تا سه روز بر ما خون تازه مي باريد !»(19)،و به گفته ي حماد بن سلمه :«در شب هاي پس از قتل حسين ،بر مردم خون مي باريد ».(20)
در روايت مسند دولابي از ابراهيم نخعي نيز چنين مي خوانيم :«هنگامي که [امام ]حسين عليه السلام کشته شد ،آفاق آسمان سرخ گشت ،سپس شکافته شد و خون باريد ».(21)
در نقل قاضي نعمان از زني به نام ام سالم نيز آمده که :
آن گاه که [امام]حسين بن علي عليه السلام کشته شد از آسمان ،باراني همچو خون باريدن گرفت به گونه اي که خانه ها و ديوارها سرخ رنگ شد و اين رويداد به بصره و کوفه و شام و خراسان نيز رسيد در حدي که ما ترديدي در نزول عذاب نداشتيم .(22)
در روايت نضرة ازديه نيز مي خوانيم :«آن گاه که حسين کشته شد از آسمان خون باريدن گرفت و کوزه ها و سبوهايمان پر از خون گشت !»(23)
3.مشاهده ي خون در نقاط گوناگون
اينها،روايت ديگري نيز در اين زمينه به چشم مي خورد که در ادامه به بيان و بررسي اين موارد مي پردازيم .
الف )خونين شدن خاک کربلا نزد ام سلمه
ام سلمه آن خاک را درون شيشه اي نهاد .اين شيشه و خاک درونش نزد ام سلمه بود تا زماني که امام حسين عليه السلام قصد خروج از مدينه کرد .ام سلمه نزد حضرت رفته ،با نگراني ،پيش گويي رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي شهادت آن حضرت و جريان خاک را بازگو کرد .امام عليه السلام در پاسخش فرمود :اگر نروم نيز کشته خواهم شد !سپس دستي بر چشمان ام سلمه کشيد ،و او ،مکان شهادت امام عليه السلام و يارانش در کربلا را مشاهده کرد .در اين هنگام
امام عليه السلام مقداري از خاک را به ام سلمه داد و فرمود:اگر اين خاک و خاکي که رسول خدا صلي الله عليه و آله داده ،خونين شد بدان که من کشته شده ام .
وي پس از عزيمت امام عليه السلام به کربلا ،همواره به آن خاک مي نگريست و عصر روز عاشورا آن را خونين يافت ؛از اين رو ،فرياد واحسينا وابن رسول الله سر داد .زنان مدينه نيز همراه او گريستند ،و در مدينه آنچنان غوغايي بر پا شد که مثل آن ديده نشده بود .(26)
ب)يافت شدن خون ،زير سنگ ها و کلوخ ها
همچنين بنابه نقل ابن عساکر ،هنگامي که عبدالملک مروان از فرزند رأس الجالوت (بزرگ عالمان مسيحي )درباره ي علامت قتل [امام ]حسين عليه السلام پرسيد ،او در پاسخ اظهار داشت :«هيچ سنگي در آن روز برداشته نشد جز اينکه زير آن خون تازه مي يافتند ».(28)اين مضمون که پس از شهادت امام حسين عليه السلام ،زير هرسنگي که برداشتند خون تازه يافتند -به جز موارد ياد شده -در تعداد ديگري نيز از منابع شيعي و سني به چشم مي خورد .(29)
چنان که گفته شد ،در بعضي از روايات ،وقوع اين رويداد در ناحيه ي بيت المقدس گزارش شده است .به عنوان نمونه ،در روايت شيخ صدوق از فاطمه بنت علي عليه السلام آمده که :«پس از قتل [امام ] حسين عليه السلام هيچ سنگي در بيت المقدس از زمين برداشته نشد جز آنکه زير آن خون تازه يافتند !»(30)
ابن قولويه نيز در روايتي ،سخن فردي از اهالي شام را چنين گزارش کرده که گفته :«به خدا سوگند !ما اهالي بيت المقدس و اطراف و نواحي آن ،شام قتل [امام ]حسين عليه السلام را چنين شناختيم که هيچ سنگ و کلوخي را برنداشتيم جز آنکه در زير آن خون .تازه و جوشان يافتيم ».(31)
همين مضمون از محمد بن مسلم بن شهاب زهري -وابسته به دربار اموي-نيز نقل شده است ؛وي پس از آنکه اين حقيقت را براي عبدالملک بن مروان بيان کرد ،او نيز ضمن تأييد مطلب ،(32)زهري را از بازگويي آن براي ديگران منع نمود !و زهري اين خبر را پس از مرگ وي بازگو کرد .(33)
شايد بتوان گفت ،سبب تأکيد روايات دسته ي دوم بر منطقه ي شام و نيز بيت المقدس ،حضور بيشتر دشمنان اهل بيت عليهم السلام و غلبه ي خاندان اموي بر اين مناطق بوده باشد .و به همين لحاظ ،اين رويداد در اين مناطق ،از نمود بيشتري برخوردار بوده است .
ج)خونين شدن آب چاه ها و نهرها
رفت تا آب بنوشد اما آب وادي خونين بود !»(34)از فرد ديگري به نام عمروبن زياد نيز نقل شده که :«در روز قتل [امام ]حسين عليه السلام چاه هاي ما مملو ازخون شد !»(35)از نضره ي أزديه (36)-از اهالي بصره (37)-نيز نقل شده که گفته :پس از قتل [امام ]حسين عليه السلام آسمان خون باريد و همه چيزمان ،از جمله چاه ها ،ظروف و خمره هامان از خون پر شد !»(38)و قريب به همين مضمون ،از فردي به نام عماربن ابي عمار نقل شده است .(39)در بعضي از متون نيز چنين مي خوانيم:«صبح گاه روز پس از قتل [امام ]حسين عليه السلام ،هر ديگي که غذا در آن طبخ کردند و نيز همه ي ظروف آب ،خونين شد !»(40)
با تأمل در روايات ياد شده مي توان گفت اين حادثه بايستي در نقاط خاصي روي داده باشد .به عنوان مثال ،در روايت نضره ي أزديه ،به وقوع حادثه در ناحيه ي بصره اشاره شده است .و مي دانمي که مردم اين منطقه در آن زمان داراي گرايش هاي عثماني بوده و دشمنان اهل بيت عليهم السلام در آنجا سکني داشتند .رواياتي نيز که از خونين شدن ظروف آب يا محتويات ديگ غذا حکايت دارند بايستي درباره کساني باشند که نقشي در وقوع حادثه ي کربلا داشته اند ؛زيرا بر اساس رواياتي که پس از اين خواهيم آورد ،گوشت شتران به غارت رفته از حرم امام حسين عليه السلام به هنگام طبخ خونين شد !و نمي توان پذيرفت که ظروف و غذا و آب شرب مردم همه ي نواحي ،خونين شده باشد !
د)ريزش خون از درخت ام معبد
پاي آن درخت ريخت ،جان تازه اي گرفت ،رشد کرد ،خارهايش ريخت ،ريشه اش قوي و شاخه هايش فراوان شد و برگ هاي سبز و ميوه هاي بزرگ و خوشبو يافت .اين درخت پس از اين ماجرا ،در دل آن بيابان خشکيده ،مايه ي برکت براي خانواده ي ام معبد و رهگذران ،و نيز موجب شفاي بيماران بود .و حتي گوسفندان و شتراني که از برگ آن مي خوردند فربه و پرشير مي شدند .بدين لحاظ ،رفته رفته ،مردم آن نواحي ،نام «مبارکه »را براي آن درخت برگزيدند .
اين وضعيت ادامه داشت تا اينکه روزي ،مردم آن ناحيه ،با کمال تعجب مشاهده کردند که ميوه هاي درخت فروريخته و برگ هايش زرد شده !و مدتي بعد ،خبر رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله در همان روز پژمردگي درخت ،به آن ناحيه رسيد .از آن پس ،ميوه ي درخت کمتر ار قبل بود و کيفيت آن نيز به لحاظ بزرگي و طعم و بو ،پايين تر !
اين وضع نيز تا سي سال استمرار داشت تا آنکه روزي ،مشاهده شد که خارهاي درخت بازگشته و همه ي ميوه هايش نيز فرو ريخته و از سرسبزي درخت نيز کاسته شده است .و به دنبال آن ،خبر شهادت اميرالمؤمنين علي عليه السلام به گوش مردم آن ناحيه رسيد .مدت زيادي بدين منوال گذشت تا اينکه روزي مشاهده شد از ساقه ي درخت ،خون تازه جاري شده و برگ هاي آن نيز به گونه اي همچون خونابه اي که از گوشت جاري است ،خونين شده است ! از اين رو ،مردم ناحيه ،با خود مي گفتند که حتماً امر عظيمي رخ داده است ؛و ناگاه در اوايل شب،صداي ناله اي از سوي درخت شنيدند که اين بيت را ترنم مي کرد :
أبا ابن النبي و يا ابن الوصي
و يا من بقيه السادات الأکرمينا
اي فرزند نبي واي فرزند وصي
واي کسي که باقي مانده ي سروران بزرگواري !
و رفته رفته صداي ناله و گريه بيشتري به گوش مي رسيد که آنچه گفته مي شد چندان مفهوم نبود .و پس از اين واقعه ،خبر شهادت امام حسين عليه السلام به آن
ناحيه رسيد ،و آن درخت نيز کاملاً خشکيد و بادها و باران هاي بيابان آن را درهم شکستند و هيچ اثري از آن باقي نماند .(41)
عبدالله بن محمد انصاري (يکي از راويان اين جريان )مي گويد :در مدينه ،دعبل بن علي خزاعي را ملاقت و اين خبر را برايش بازگو کردم .و او در تأييد خبر ،از طريق پدر و جد و سپس مادر جدش (سعيدة بنت ماري الخزاعيه )نقل کرد که او ،آن درخت را ديده و در عصر امام علي عليه السلام از ميوه اش نيز خورده است .(42)
ه)ريزش خون از ديوار دارالاماره ي کوفه
بررسي روايات به جزآنچه گذشت ،روايات ديگري نيز -به ويژه در منابع اهل سنت -به چشم مي خورد .(45)در يک نگاه کلي به مجموع روايات ،با توجه به وجود روايات صحيحه و نيز کثرت گزارش ها ،اصل پيدايش خون در نقاط مختلف پس از شهادت امام حسين عليه السلام جاي ترديد ندارد .اما در خصوص برخي روايات ،همچون ريزش خون از ديوار دارالاماره ي کوفه که راوي آن ،دربان يا فرزند ابن زياد است ،و يا روايت ريزش خون از درخت ام معبد که سند معتبري ندارد ،و يا خونين شدن آب چاه ها و نهرها که اخبار آحاد ،از راوياني -بعضاً مجهول بر آن دلالت دارند ،بايد گفت ،با توجه به امکان رخداد اين حوادث و عدم استحاله ي
عقلي و بلکه تأييد آنها با روايات متعددي که حکايت از پيدايش خون در نقاط مختلف -همچون زير سنگها و کلوخ ها -دارند ،مي توان نسبت به وقوع اين حوادث اطمينان نسبي يافت .هر چند اگر اين روايات به خودي خود -و بي توجه به شواهد و مؤيدات -بررسي شوند براي اثبات مطلب کافي نخواهند بود .
4.گريه ي اجزاي نظام هستي
در روايات رسيده از اهل بيت عليهم السلام ،معمولاً به آيه ي 29از سوره ي دخان اشاره شده است که مربوط به هلاکت فرعون و قوم است :«پس آسمان و زمين بر آنان نگريستند و آنان از مهلت يافتگان نبودند ».
سپس در ادامه ي اين دسته روايات آمده است که در طول تاريخ ،آسمان و زمين ،تنها بر دو تن گريستند که عبارتند از يحيي بن زکريا عليه السلام و حسين بن علي ؛جعفر بن قولويه قمي (محدث بزرگ شيعه در قرن چهارم )در باب بيست و هشتم کتاب کامل الزيارات ،با عنوان «بکاء السماء و الارض علي قتل الحسين عليه السلام و يحيي بن زکريا عليه السلام »بيست و هفت روايت در اين باره آورده است .(46)و باب هاي ديگري نيز با عنوان هاي «بکاء جميع ما خلق الله علي الحسين عليه السلام »با نه روايت ،و «بکاء الملائکة علي الحسين عليه السلام »با بيست روايت و «نوح الجن علي الحسين عليه السلام با ده روايت به چشم مي خورد .(47)
در دومين روايت باب بيست و هشتم که به طور مسند از ابراهيم نخعي نقل شده ،آمده که روزي امير مؤمنان علي عليه السلام وارد مسجد شد و در گوشه اي نشست و اصحابش نيز گرد او حلقه زدند .در اين هنگام ،فرزندش حسين عليه السلام وارد مسجد شد و نزد پدر رفت .امير مؤمنان عليه السلام در حالي که دست مبارکش را بر سر فرزندش نهاده بود فرمود :«فرزندم !خداوند اقوامي را در قرآن کريم مورد سرزنش قرار داده و فرموده :فما بکت عليهم السماء و الارض و ماکانوا منظرين ؛آنگاه حضرت افزود :به خداوند سوگند ،تو را خواهند کشت ،سپس آسمان و زمين بر تو خواهند گريست ».(48)
از اين روايت بر مي آيد که تمامي آنچه در آسمان و زمين است بر قتل امام حسين عليه السلام گريسته است .اين معنا ،طبق روايت مفصلي از امام صادق عليه السلام خطاب به زراره به صورت واضح تري بيان شده است .در اين روايت مي خوانيم :«اي زراره !آسمان ،چهل روز بر حسين عليه السلام با خون گريست ،و زمين چهل روز با سياهي [بر حسين عليه السلام ]گريست .و خورشيد چهل روز ،با کسوف و سرخي [بر حسين عليه السلام ]گريست .و همانا کوه ها از هم پاشيدند ،و درياها متلاطم شدند .و فرشتگان چهل روز برحسين عليه السلام گريستند ....»(49)
در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام مي خوانيم که :«پس از شهادت امام حسين عليه السلام آسمان هاي هفت گانه و زمين هاي هفت گانه و آنچه در آنها و بين آنهاست ،و آنچه از مخلوقات الهي در بهشت و دوزخ قرار دارند ،و آنچه ديده مي شود و آنچه ديده نمي شود همگي بر ابي عبدالله عليه السلام گريستند ،به جز سه چيز که بر آن حضرت نگريستند ...»(50)
آن حضرت سپس در پاسخ راوي ،آن سه چيز را بصره و دمشق و آل عثمان بن عفان معرفي فرمود .
در روايت ابوبصير از امام باقر عليه السلام نيز آمده که انس و جن و پرندگان وحوش بر امام حسين عليه السلام به گونه اي گريستند که اشکشان جاري شد .(51)
آن حضرت در روايتي ديگر ،پس از اشاره به آيه ي لم نجعل له من قبل سمياً و اينکه حضرت يحيي عليه السلام و امام حسين عليه السلام پيش از خود ،هم نامي نداشته اند ،فرمود :«و آسمان و خورشيد ،چهل روز بر آن دو گريستند ،و گريه ي آنها به اين صورت بود که خورشيد هنگام طلوع و غروب ،سرخ رنگ مي شد ».(52)
در روايت فاطمه بنت علي عليه السلام نيز مي خوانيم :«...نور خورشيد بر روي ديوارها به رنگ سرخ -همچون ملحفه هاي رنگين -مشاهده مي شد .و اينچنين بود تا زماني که علي بن الحسين عليه السلام به همراه زنان [از شام ]خارج شد و سر امام حسين عليه السلام به کربلا بازگردانده شد .»(53)
درباره ي گريه ي وحوش نيز روايتي توسط حارث اعور از اميرمؤمنان علي عليه السلام نقل شده که حضرت پيش گويي کرده ،فرمود :«پدر و مادرم فداي حسين که در پشت کوفه کشته خواهد شد .به خدا سوگند،گويا انواع وحوش را مي نگرم که گردن هايشان را به سوي قبر او کشيده و بر او مي گريند و شب تا به صبح در رثاي او مي گريند .پس هر گاه [وحوش ]چنين اند ،مبادا شما [در حق او ]جفا کنيد ».(54)
گريه ي آسمان ها و زمين هاي هفت گانه ،بر شهادت امام حسين عليه السلام ،در روايت معروف ابن شبيب از امام رضا عليه السلام نيز به چشم مي خورد .(55)
چنان که گذشت ،پيش از رخداد کربلا ،اميرمؤمنان علي عليه السلام پيش گويي هاي درباره ي اصل حادثه و حوادث شگفت پس از آن داشت ؛از اين رو ،بعضي از خواص اصحاب آن حضرت نيز شنيده هاي خود دراين باره را ،پيش از رخداد کربلا ،براي ديگران بازگو مي کردند .به عنوان نمونه ،هنگام تبعيد ابوذر به ربذه ،توسط عثمان ،برخي از مردم به ابوذر گفتند :«دل خوش دار ،که اين
سختي در راه خدا اندک است ».و ابوذر ،در پاسخ ،ضمن تصديق اين سخن ،اظهار داشت :
ولکن شما نسبت به قتل حسين عليه السلام چه خواهيد کرد ؟به خداوند سوگند ،در اسلام پس از قتل خليفه (يعني امير مؤمنان علي عليه السلام )کشته اي بزرگ تر از او نخواهد بود .و خداوند شمشير انتقام خود را به وسيله ي فردي از ذريه ي حسين عليه السلام بيرون خواهد کشيد .و اگر مي دانستيد که بر ساکنان درياها و کوه ها و بيشه ها ،جنگل ها و صخره ها ،و اهل آسمان ،در نتيجه قتل او چه مي گذرد ،آنچنان مي گريستيد که جان از کالبدتان خارج شود.(56)
ميثم تمار نيز در بياني مشابه ،از گريه ي همه چيز بر شهادت امام حسين عليه السلام ،و حتي وحوش بيابان ها ،ماهيان درياها ،پرندگان آسمان ها ،خورشيد ،ماه ،ستارگان ،آسمان ،زمين ،مؤمنان از انس و جن ،تمامي ملائکه آسمان ها و زمين ها ،رضوان (نگاهبان بهشت )،مالک (نگاهبان دوزخ )و حاملان عرش خبر داد .(57)
در منابع اهل سنت نيز روايت ريادي درباره ي گريه ي اجزاي نظام هستي بر شهادت امام حسين عليه السلام با مضاميني مشابه آنچه گذشت به چشم مي خورد که به عنوان نمونه ،سخن سيوطي دراين باره را نقل مي کنيم .وي صرفاً اشاره اي گذرا به شهادت امام حسين عليه السلام کرده و مي گويد :قلب ،تحمل ذکر [تفصيل ]اين داستان را ندارد و سپس به حوادث پس از شهادت پرداخته و مي گويد :
آن گاه که حسين عليه السلام به قتل رسيد ، نور خورشيد به مدت هفت روز بر روي ديوارها ،همچون ملحفه هاي رنگين بود ،و ستارگان به يکديگر بر مي خوردند . قتل حسين عليه السلام در روز عاشورا رخ داد و در اين روز خورشيد کسوف کرد و آفاق آسمان تا شش ماه پس از قتل او سرخ رنگ بود .و اين سرخي ،پس از آن روز نيز همچنان در آسمان ديده مي شود ،درحالي که پيش از قتل حسين عليه السلام چنين چيزي در آسمان ديده نمي شد .(58)
گريستن هستي بر شهادت ابي عبدالله عليه السلام ،دراشعار شعراي اسلامي نيزانعکاس يافته است .به عنوان نمونه ،سيد حميري دراين باره چنين سروده :
بکت الارض فقده و بکته
باحمرار له نواحي السماء
بکتا فقده اربعين صباحا
کل يوم عند الضحي و المساء
«زمين بر فقدان حسين عليه السلام گريست و نواحي آسمان نيز با سرخي بر او گريست .اين دو (زمين و آسمان )تا چهل روز ،هرصبح و شام در فقدان حسين عليه السلام گريستند ».(59)
مضامين مشابهي ،در اشعار ديگر شعراي شيعي و غيرشيعي به چشم مي خورد .به عنوان نمونه ،ابوالعلاء معري چنين سروده است :
و علي الدهر من دماء الشهيدين
علي ونجله شاهدان
و هما في اواخر الليل فجران
و في اولياته شفقان
«خون هاي آن دو شهيد ،يعني علي و پسرش ،دو حجت و گواه بر روزگارند .
که در اواخر شب ،همچون دو فجر ،و دراوايل شب ،همچون دو شفق هستند ».
و سليمان بن قته عدوي نيز چنين سروده :
مررت علي ابيات آل محمد (ص)
فلم أرها امثالها يوم حلت
ألم ترأن الشمس اضحت مريضة
لفقد حسين و البلاد اقشعرت
«برخانه هاي آل محمد گذر کردم اما آنها را بسان آغازين نديدم .آيا نمي بيني که خورشيد از شهادت حسين [عليه السلام ]بيمارگون شده و شهرها به لرزه در آمده اند ؟»(60)
بررسي روايات
بعضي از اين روايات ،اسناد قابل قبولي نيز دارند .اما در مقام بررسي و تحليل محتوايي اين گروه از روايات چند موضوع شايان توجه است :
نخست آنکه مدت زمان گريه ي اجزاي هستي بر شهادت امام حسين عليه السلام در اين روايت ،متفاوت آمده است .در روايات نقل شده از معصومان عليهم السلام سه گونه تعبير ديده مي شود .مقيد نبودن به زماني خاص ،قيد يک سال و قيد چهل روز ،که روايات دسته ي سوم از تعداد بيشتري برخوردار است .اما در روايات نقل شده از اصحاب ائمه عليهم السلام ،روايت ابوذر و ميثم تمار ،عاري از هرگونه تقييد زماني است و روايت فاطمه بنت علي عليه السلام به زمان بازگشت اهل بيت عليهم السلام به مدينه مقيد است .در روايات موجود در منابع اهل سنت نيز چند گونه تعبير به چشم مي خورد .مقيد نبودن به زمان خاص ،مدت چند روز ،يک ماه ،چهل روز ،دو يا سه ماه و بالاخره يک سال و نه ماه .
در توجيه اختلاف مربوط به مدت گريه ي اجزاي عالم هستي ،مي توان گفت که هر چه به زمان رخداد حادثه نزديک تر مي شويم نشانه هاي تأثر عالم هستي آشکارتر است ؛ازاين رو ،حوادثي همچون کسوف ،بادهاي سرخ و سياه ،بارش خون و خاکستر ،بلافاصله پس از حادثه رخ داده است .مثلاً در برخي روايات ،سرخي خورشيد در روزهاي پس از شهادت امام عليه السلام به «علقم »(خون بسته )،يا به «وردة کالدهان »(چرم دباغي شده به رنگ سرخ )،يا به «ملاحف معصفره »(ملحفه هاي رنگ شده با شيره ي گل سرخ رنگي به نام معصفر )تشبيه شده است ؛و اين وضعيت در روزهاي بعد ادامه نيافته است .مؤيد اين توجيه ،سخن سيوطي است که مدت سرخي همچون «ملاحف معصفره »را هفت روز ذکر مي کند ،سپس مي گويد که آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از شهادت حسين عليه السلام سرخ رنگ بود ،و در نهايت اظهار مي دارد که اين سرخي
همچنان در آسمان رؤيت مي شود .بنابراين ،بايد ميان سرخي هفت روز اول و شش ماه اول و سرخي پس از آن تفاوتي بوده باشد .
نکته ديگر در روايات ياد شده ،تبيين محدوده ي گريان از نظام هستي بر شهادت ابي عبدالله عليه السلام است. دقت در تعابير به کاررفته دراين روايات نشان مي دهد که اين حادثه چگونه بر پهنه ي عظيم هستي تأثير گذار بوده است .تعابير به کار رفته چنين است :آسمان ها و زمين هاي هفت گانه و آنچه در آنها و بين آنهاست ،خورشيد ،ستارگان ،آنچه ديده مي شود و آنچه ديده نمي شود ،بهشت ،دوزخ ،ارکان آسمان ،پهنه ي زمين ،درياها و ساکنان آنها ،ماهيان اعماق درياها ،کوه ها و بيشه ها و کوهپايه ها ،جنگل ها و صخره ها ،درختان با شاخه هايشان تمامي فرشتگان آسمان و زمين ،وحوش بيابان ،مؤمنان انس و جن ،رضوان ،مالک ،حاملان عرش ،کعبه ،مقام ابراهيم و مشعر الحرام بر امام حسين عليه السلام گريستند .
اما گريه ي موجودات بي جان و جمادات چگونه توجيه پذير است ؟آيا اين گونه روايات را بايد بر معناي کنايي و تخيلي و تمثيلي حمل کنيم ؟يا آنکه مي توان مفهومي حقيقي از آنها استنباط کرد ؟
با توجه به دشواري درک گريه ي موجودات بي شعور ،روايات ياد شده رابرخي با تقدير گرفتن يک مضاف توجيه کرده اند مثلاً :بکت السماوات و الارضون را به بکي اهل السماوات و الارضون تفسير کرده اند .برخي نيز آن را تعبيري کنايي دانسته اند .برخي ديگر ،آن را رسمي باقي مانده از عصر جاهلي دانسته اند که براي تعظيم فقدان برخي شخصيت ها ،اين تعابير را به کار مي برده اند .(61)
به نظر مي رسد که اگر آياتي همچون :ان من شيء إلا يسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبيحهم (اسراء :44)و يسبح لله ما في السماوات و الارض (جمعه :1)
بدون هرگونه توجيه و تأويلي معنا کنيم ،چنان که اجزاي هستي ،تسبيح گوي حق
مي تواند باشد ،و همين حکايت از گونه اي شعور در آنها دارد ،همين ها مي توانند بر شهادت شخصيتي چون ابي عبدالله عليه السلام گريان باشند .اما گريه ي هر چيز متناسب با هموست :
ماسميعيم و بصيريم و خوشيم
با شما نامحرمان ما خامشيم(62)
اما اين که گريه ي اجزاي نظام هستي-بر اساس روايات ياد شده -اختصاص به امام حسين عليه السلام و حضرت يحيي عليه السلام داشته ،نيز نشانه اي ديگر از عظمت شهادت امام حسين عليه السلام است .چرا که حتي شهادت حضرت يحيي عليه السلام نيز تأثيري همچون شهادت ابي عبدالله عليه السلام بر اجزاي نظام هستي نداشته است .شايان ذکر است که بر اساس برخي روايات ،بخش هاي محدودي از اجزاي هستي بر مرگ مؤمن گريه مي کنند .بنا به نقل انس بن مالک از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده است :«هر مؤمني را در آسمان دري است که محل صعود اعمال و نزول رزق اوست ،و به هنگام مرگ مؤمن ،اين بخش از آسمان و نيز محل نماز مؤمن در زمين ،بر مرگش مي گريند !»(63)
5.گريه و عزاي پيامبران و فرشتگان
ابن قولويه قمي ،روايت مسندي را از ابوبصير بدين مضمون نقل کرده است :
نزد امام صادق عليه السلام بودم و با آن جناب سخن مي گفتم که فرزند حضرت وارد شد .آن حضرت او را بوسيد و به خود چسبايند و فرمود :خداوند کوچک
بدارد آن که شما را کوچک کند و انتقام کشد از آنکه شما را تنها گذارد و خوارسازد .و لعنت کند آنکه شما را به قتل رساند ،و خداوند ولي و حافظ و ياري کننده ي شما باشد .همانا گريه ي زنان و انبيا و صديقين و شهدا و فرشتگان آسمان براي شما بسيار بوده است .
سپس حضرت گريست و فرمود :اي ابابصير،هرگاه به اولاد حسين عليه السلام مي نگرم ،به علت آنچه بر پدرشان (حسين عليه السلام).و بر ايشان گذاشته ،خودداري نتوانم کرد....(64)
ابن قولويه روايت ديگري را ازامام صادق عليه السلام نقل کرده که طي آن ،به گريه ي صديقه ي کبري سلام الله عليها به همراه هزار پيامبر و هزار صديق و هزار شهيد و هزاران هزار تن از کروبيان بر شهادت امام حسين عليه السلام اشاره شده است .(65)
اما درباره ي گريه فرشتگان -به جز آنچه گذشت -روايات زيادي درمنابع به چشم مي خورد .(66)اين معنا ،در خطبه ي امام سجاد عليه السلام در مجلس يزيد در قالب اين جملات آمده که :«من فرزند کسي هستم که فرشتگان آسمان بر او گريستند ».(67)همچنين در خطبه ي آن حضرت به هنگام ورود کاروان اسراي اهل بيت عليهم السلام به مدينه چنين آمده :
اي مردم !کدام يک از مردانتان پس از قتل حسين عليه السلام دلشاد خواهد بود ؟و کدامين قلب غيرمحزون ؟و کدامين چشم ،بي اشک ؟درحالي که هفت آسمان بر او گريستند و درياها با امواجشان ،و آسمان ها با ارکانشان ،و زمين به وسعتش ،و درختان به شاخه هايشان و ماهيان در عمق درياها و ملائکه مقرب الهي و همه ي اهل آسمان ها ...(68)
در روايت ابوحمزه ثمالي از امام باقر عليه السلام نيز مي خوانيم که پس از شهادت ابي عبدالله عليه السلام ،فرشتگان با گريه و ناله و ضجه از خداوند ،انتقام خون آن حضرت را خواستارشدند ،و خداوند نيز در پاسخ فرشتگان ،از انتقام گيري توسط قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف خبر داد .(69)
ابن قولويه روايات متعددي از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل کرده که از حضور تعداد زيادي فرشته با هيئت غبارآلود و عزادار بر سر قبرامام حسين عليه السلام در تمامي ساعات شبانه روز خبر داده اند و آنان به گريه براي مظلوميت آن حضرت و نيز دعا براي زوار او مشغولند .(70) روايت صفوان جمال از امام صادق عليه السلام در اين باره را مرور مي کنيم ؛وي چنين نقل کرده :
در مسير مدينه به مکه در محضر امام صادق عليه السلام بودم و آن حضرت را محزون و شکسته و غمناک ديدم .علت را جويا شدم .فرمود :اگر آنچه من مي شنوم را مي شنيدي چنين پرسشي نمي کردي !عرض کردم :چه مي شنويد ؟فرمود :ناله ي فرشتگان و نفرين آنان بر قاتلان امير مؤمنان علي عليه السلام و قاتلان حسين عليه السلام ، وناله ي جنيان و گريه فرشتگاني که دور قبر حسين عليه السلام هستند و به شدت در جزع و فزع اند .با اين وجود ،چه کسي مي تواند غذا و نوشيدني وخواب گوارايش باشد ؟!(71)
6.گريه و عزاي جنيان مؤمن
به جزاين گونه روايات ،در برخي از روايات ديگر ،کساني شنيده هاي خود از نوحه سرايي و گريه و عزاي جنيان را گزارش کرده اند ،که ام سلمه -همسر گرامي رسول خدا صلي الله عليه و اله - از اين جمله است .وي روزي به خادمش گفت :
گويا فرزندم (حسين عليه السلام)کشته شده است ،زيرا پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله صداي گربه و نوحه ي جنيان را نشنيده بودم جز ديشب که
شنيدم مي گفتند :اي ديده ي من با جديت گريه کن ،و پس از من چه کسي بر شهدا خواهد گريست ؟و چه کسي خواهد گريست بر گروهي که مرگ آنان را در حال حکومت يک برده (74)به سوي [خداوند ]قاهري حرکت مي دهد .(75)
ابن قولويه درکتاب کامل الزيارات بابي تحت عنوان «نوح الجن علي الحسين »مشتمل بر ده روايت گشوده که روايت پيشين از ام سلمه از آن جمله است .در منابع روايي و تاريخي اهل سنت نيزنمونه هاي متعددي دراين باره به چشم مي خورد ؛از جمله ،روايت ابو جناب کلبي است که چنين نقل کرده :
به کربلا رفتم به يکي از اشراف آنجا گفتم :شنيده ام شما صداي نوحه ي جن را مي شنويد !گفت :در اينجا کسي نيست که صداي آنان را نشنيده باشد .پرسيدم :چه شنيده اي ؟گفت:شنيده ام که مي گفتند :
مسح الرسول جبينه
فله بريق في الخدود
ابواه من عليا قريش
وجده خير الجدود (76)
در برخي گزارش ها نيز آمده که مردم پس ازشهادت ابي عبدالله عليه السلام در بعضي مناطق نداي هاتفي غيبي را شنيده اند که اشعاري در رثاي آن حضرت مي خوانده ،اما صاحب صدا را نمي ديده اند .بعيد نيست اين گونه نداها نيز از جنيان بوده ،و امکان آن نيز هست که فرشتگان و مأموران غيبي خداوند چنين نداهايي را سر داده باشند .بنا به نقل ابن قولويه يکي از اهالي بيت المقدس ،شبانگاه پس از شهادت امام حسين عليه السلام ،نداي هاتفي غيبي را مي شنيدند که مي گفت :
اتر جوامة قتلت حسيناً
شفاعة جده يوم الحساب
معاذ الله لانلتم يقيناً
شفاعة احمد و ابي تراب
قتلتم خير من رکب المطايا
و خير الشيب طرا و الشباب (77)
7. گريه و عزاي حيوانات
در روايتي مشابه ،از داوود بن فرقد چنين نقل شده :
درخانه ي امام صادق عليه السلام نشسته بودم که ناگاه صداي کبوتر راعبي بلند شد .حضرت نگاهي به من کرد و فرمود :اي داوود !آيا مي داني اين پرنده چه مي گويد ؟عرض کردم :نه ،فدايت گردم .فرمود :بر قاتلان حسين عليه السلام نفرين مي کند .اين پرنده ها را در خانه هايتان نگهداري کنيد .(80)
عجيب تر ،روايت مربوط به «جغد »است .ابن قولويه ،طي حديثي مسند از حسين بن ابي غنذر چنين نقل کرده است :
روزي امام صادق عليه السلام از اصحابش پرسيد :آيا کسي از شما ،جغد را به هنگام روز مشاهده کرده ؟گفتند :خير ،جز در هنگام شب ديده نمي شود .حضرت فرمود :اين حيوان همواره در نقاط آباد مي زيست ،ولي از زمان قتل حسين عليه السلام با خود عهد کرد که در نقاط آباد زندگي نکند و جز در خرابه ها به سر نبرد .اين حيوان تمام روز را روزه دار و حزين است تا اينکه شب در رسد و در دل شب تا صبح براي حسين عليه السلام ناله سر مي دهد .(81)
روايت مسند ابن قولويه از علي بن صاعد بربري (متولي قبر امام رضا عليه السلام )و او از پدرش ،و او از امام رضا عليه السلام گوياتر از روايت پيشين است .ترجمه ي اين روايت چنين است :
روزي به حضور امام رضا عليه السلام رسيدم .آن حضرت پرسيد :مردم درباره ي جغدها چه نظري دارند ؟عرض کردم :آمده ايم از شما بپرسيم ،فرمود :اين حيوانات در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله در خانه ها و قصرها مي زيستند و هنگام غذا در برابر مردم نشسته و از غذاهايي که مقابلشان مي انداختند خورده و از آب سيراب مي شدند ،سپس به لانه خود باز مي گشتند .اما پس از قتل حسين عليه السلام از آبادي ها خارج و به خرابه ها و کوه ها و بيابان ها رفتند و گفتند :چه بد امتي هستيد شما ،که فرزند دختر پيامبرتان را کشتيد و ما از شما بر خودمان ايمن نيستيم .(82)
8-تبدل اشياي به غارت رفته از حرم حسيني عليه السلام
ضمن اينکه چون اينگونه حوادث به منزله ي هشدار و انذاري نسبت به عقوبت مترتب براين جنايت بود ،طبعاً بايستي در مناطق سکونت مخالفان ،بيشتر از ديگر نقاط رخ داده باشد ؛بنابراين ،طبيعي است رواياتي ،همچون روايات تبدل اشياي غارت شده ،توسط امثال ابن عساکر جمع و نقل شوند .در هر حال در ادامه ،گزارشي کوتاه از اين دسته روايات را ارائه کرده و سپس تحليلي نسبت به اين رخدادها خواهيم داشت .
الف .غنايم آتشين
قطعه اي گوشت قرباني از شتر به حسين بن علي عليه السلام را براي ما آوردند .آن را زير تخت خوابم نهادم ،و چون به آن نگريستم ديدم آتش از آن گوشت در حال فوران است !(83)
در روايت طبراني از ابو حميد طحان نيز چنين مي خوانيم :
در ميان قبيله ي خزاعه که شتري به غارت رفته از [امام ] حسين عليه السلام را آوردند و در اين باره که آن را نحر کنند يا بفروشند و سپس تقسيم کنند ،مشورت کرده و تصميم به نحر شتر گرفتند .وقتي نحر [و طبخ ]شد و براي خوردن در ظرف نهاده شد آتش از آن گوشت زبانه مي کشيد .(84)
روايات ديگري با مضامين مشابه در منابع متعددي از شيعه و اهل سنت به چشم مي خورد .(85)
ب.تلخي و خون در گوشت شتر غارتي
شد اما گوشت آن در تلخي به سان «علقم »(هندوانه ي ابو جهل )شد به گونه اي که حتي ذره اي از آن قابل خوردن نبود .(86)در روايتي ديگر ،همين جريان را نسبت به شتر حامل سر مطهرامام حسين عليه السلام مي خوانيم ،به گونه اي که پس از نحر شتر ،از شدت تلخي گوشتش کسي نتوانست از آن بخورد .(87)
روايتي نيز گوياي آن است که گوشت شتر به غارت رفته از حرم حسيني را چون طبخ کردند آن را جز خون نيافتند !(88)
ج.تبدل درهم و دينار و طلا به سنگ و مس
و بنا به نقل ابن نما ،شمر بن ذي الجوشن در ميان بار ابي عبدالله عليه السلام مقداري طلا يافت .وي بخشي از اين طلا را به دخترش داد ،و او نيز به يک زرگر سپرد تا برايش زيوري بسازد .اما هنگامي که زرگر آن را داخل آتش نهاد تبديل به مس شد !(90)
د. سرانجام ورس و زعفران غارتي
گرفتار سوزش ناشي از حرارت آن گشتند !بنا به نقل فردي موسوم به ابن حاشر ،يکي از حاضران در نبرد با ابي عبدالله عليه السلام ،يک شتر و مقداري زعفران به غنيمت برد .اما هر چه زعفران را مي کوبيد آتش از آن فوران مي کرد ! و چون ،همسرش آن زعفران را بر دستانش ماليد گرفتار برص شد !(91)
گياه ورس به غارت رفته از حرم حسيني عليه السلام نيز بنابر روايات ،به خاکستر تبديل گشت.(92)
9.عقوبت هاي عجيب دنيوي براي جنايت کاران کربلا
فراواني اين روايات و اتقان سند تعدادي از آنها از سويي ،و انطباق مضامين آنها با سنن الهي (برگرفته از آيات و روايات )از سوي ديگر،در مجموع ،اين گونه رخدادها را پذيرفتني مي سازد ،هر چند تعداد محدودي از آنها داراي ضعف سند يا غرابت متن هستند که از نقل آنها پرهيز مي کنيم .در ادامه ،ضمن رعايت اختصار ،تلاش مي شود گزارش نسبتاً کاملي از اين نوع عقوبت ها به صورت دسته بندي شده ارائه شود .
الف.ابتلا به بيماري هاي عجيب و نقص عضو و تغيير چهره
و ازداستان أبجربن کعب نيز پس از غارت لباس حضرت در زمستان ها خونابه مي ريخت و هنگام تابستان ،خشک مي شدند همچو چوب !(96)
نيز برخي از کساني که در جريان منع آب از حرم حسين عليه السلام نقش مستقيم داشتند يا زبان به شماتت گشوده بودند با نفرين امام عليه السلام گرفتار مرض استسقاء(تشنگي )شدند .به عنوان نمونه ،در روز عاشورا ،مردي از سپاه عمر سعد خطاب به امام عليه السلام گفت :«اي حسين ! حتي قطره اي از آب فرات نخواهي چشيد تا بميري يا به حکم امير درآيي !»و امام عليه السلام در حقش چنين نفرين فرمود :«خدايا ،او را از عطش بميران و هرگز او را نيامرز »..از اين رو ،وي هر چه آب مي نوشيد ،سيراب نمي گشت و مي گفت :واعطشاه !تا اينکه به همين وضع هلاک شد .(97)درباره ي مردي از قبيله ي أبان بن دارم نيز نقل شده که تيري به فک مبارک امام عليه السلام زد و امام عليه السلام خون ها را به آسمان مي پاشيد و مي فرمود :«اين گونه ».(98)اين مرد با نفرين حضرت ،مبتلا به مرضي شد که به اثرآن ،درشکمش احساس حرارت شديد و در پشتش ،احساس سرماي شديد مي کرد !و در مقابلش يخ و پشت سرش آتش مي نهادند ! و از شدت عطش ،کاسه هاي بزرگ پرازآب مي کشيد ،ولي سيراب نمي شد و بدين وضع بود تا شکمش پاره شد !(99)
برخي نيز گرفتار قطع يا نقص عضو شدند .مثلاً درباره ي فردي که خبرشهادت امام عليه السلام را به عنوان بشارت براي مردم آورد ،نقل شده که پس از مدتي کوتاه و نابينا گشت و دست او را گرفته ،اين سو و آن سو مي بردند .(100)روايت عبدالله بن رباح قاضي -که در مباحث آينده نقل خواهيم کرد -نيز ازکوري يکي ديگر از قاتلان امام حسين عليه السلام حکايت دارد .سنان بن انس (قاتل امام حسين عليه السلام )نيز گرفتار جنون و لالي شد .وي پس از آنکه -با افتخار -در برابر حجاج خود را قاتل حسين عليه السلام معرفي کرد و حجاج نيز اين کار را
«امتحاني نيکو »قلمداد کرد ،به خانه اش رفت و گرفتار جنون و لالي شد .همچنين ،او هرچه مي خورد ،در همان جا دفع مي کرد !(101)
بعضي ديگر از جنايت پيشگان حاضر در صحنه ي عاشورا -علاوه بر روسياهي باطني -به روسياهي ظاهري نيز دچار شدند .به عنوان نمونه ،درباره ي يکي از افراد قبيله ي بني دارم نقل شده که وي با وجود آنکه فردي سفيد رو و زيبا بود ،پس از حادثه ي عاشورا ،او را زشت و سيه رو يافتند ،به گونه اي که شباهت اندکي با چهره ي قبلي اش داشت ! و چون از وي سبب پرسيدند ،گفت :«من مردي از اصحاب حسين عليه السلام را کشتم که سفيدرو بود و ميان دو چشمش اثر سجده ديده مي شد .او هر شب به خوابم مي آيد و مرا کشان کشان به سوي دوزخ مي برد !»در ادامه ي روايت آمده ،که خانواده ي اين فرد نيز شب ها شاهد خواب ناآرام او بوده و از فريادهاي آميخته با ترس و وحشتش در اذيت بودند ! به گفته ي ناقل اين قضيه ،وي سر آن شهيد را برگردن اسبش آويخته بود به گونه اي که هنگام حرکت اسب ،به زانوهاي حيوان برخورد مي کرد !(102)ابن عطيه نيز نقل کرده که :«در زمان نوجواني ،مردي را در راه مي ديديم که بدنش سفيد و چهره اش سياه بود و مردم مي گفتند :وي بر حسين عليه السلام خروج کرده است !»(103)
ب.آتش دنيوي و رؤياي آشفته
و ثاقب رجالي ندارد ،اما با توجه به اينکه نقل چنين حادثه اي توسط يکي از عوامل دشمن ،فاقد انگيزه ي جعل و کذب است ،و نيز با توجه به تأييد مضمون کلي روايت به وسيله ي ديگر روايات ،پذيرش اين روايت امکان پذيراست .
نمونه ي جالب ديگر را شيخ مفيد در امالي ،طي روايتي مسند از محمد بن سليمان و او نيز از عمويش نقل کرده است .متن اين خبر چنين است :
در زمان حجاج بن يوسف گروهي از ما ،مخفيانه از کوفه خارج شد و به کربلا رفتيم .از آنجا که محل سکنايي نداشتيم ،اتاقکي گلين در کنار فرات بنا کرديم و در آن سکنا گزيديم .در اين حين ،مرد غريبي آمد و گفت فردي رهگذرم و مي خواهم امشب مرا در اين اتاقک جاي دهيد .ما نيز چنين کرديم .وقتي خورشيد غروب کرد چراغي را که با نفت مي سوخت روشن کرديم و نشستيم و درباره ي حسين عليه السلام و مصيبت او و درباره ي قاتلانش مشغول شديم .و سخن به اينجا رسيد که هر يکي از قاتلان او را خداوند به يک بليه و بيماري در جسمش مبتلا ساخته است ! در اين هنگام آن مرد گفت :من نيز جزء قاتلان حسين عليه السلام بودم و به خدا قسم ،تاکنون هيچ بدي و بيماري متوجه من نشده است ! بنابراين ،سخن شما دروغ است ! ما سکوت کرده و ديگر چيزي نگفتيم .
در اين هنگام ،شعله ي چراغ ضعيف شد و آن مرد برخاست تا فتيله آن را با دستش اصلاح کند .ناگاه آتش ،کف دستش را فرا گرفت .او برخاست و دوان دوان خود را درون آب فرات انداخت .اما آتش سطح آب را احاطه کرد و او دائماً سرش را داخل آب مي کرد تا از آتش روي آب مصون بماند و چون سر بر مي آورد سرش مي سوخت و مجبور بود دوباره سر در آب کند .و اين وضع آنقدر تکرار شد تا به هلاکت رسيد !(105)
مرتکبان سنگدل جنايات کربلا بر اثر جنايات فجيعي که مرتکب شدند به جز عقوبت هايي که گفته شد و خواهد آمد ،درعالم خواب و استراحت نيز گرفتار کابوس هاي وحشتناکي مي شدند که به منزله ي هشداري نسبت به وضعيت
دهشتناک آنان پس از مرگ بود ! پيش تر ،نمونه اي عبرت انگيز -در بحث تغيير چهره ي ظاهري -نقل شد .از ديگر نمونه ها ،روايت عبدالله بن رياح قاضي است .هنگامي که وي ،سبب کوري فردي نابينا را از او پرسيدند ،وي چنين پاسخ داد :
من دهمين نفري بودم که در قتل حسين عليه السلام سهيم شدم .ولي شخصاً نيزه در شمشير و تيري به او نزدم .پس از قتل حسين به خانه رفتم و پس از نماز عشا خوابيدم .در عالم رؤيا ديدم کسي نزدم آمد و گفت :نزد رسول الله بيا ! گفتم مرا با رسول الله چه کار ؟ولي او گريبانم را گرفت و به صحرايي برد که رسول الله صلي الله عليه و آله در نقطه اي از آن نشسته و آستين ها را بالا زده و نيزه اي در دست داشت و فرشته اي نيز در مقابلش ايستاده و شمشيري از آتش در دست او بود .او تمامي نه نفر ياران مرا با ضربتي از آتش کشت .با ديدن اين صحنه ،من در برابر رسول الله زانو زدم و سلام کردم .حضرت پاسخي نداد و پس از مکثي طويل فرمود :اي دشمن خدا ،حرمتم را هتک کردي ،و عترتم را کشتي و حق مرا پاس نداشتي و کردي و کردي ! عرض کردم :يا رسول الله ! من شمشير و نيزه و تيري نزدم .فرمود :ولي سياهي لشکر بودي ،نزديک بيا .و چون نزديک رفتم ،حضرت از طشت پرخوني که در برابرش بود و فرمود :خون حسين است ،بر چشمانم ماليد .ناگاه از خواب پريدم و خود را نابينا يافتم !»(106)
ج.تسلط حيوانات
هنگامي که (پس از انتقام گيري مختار )سر ابن زياد و يارانش را به مسجد [کوفه ]
آوردند ،ناگاه مردم به يکديگرگفتند :آمد ،آمد ! و در همان حال ،ماري از ميان تمامي سرها عبور کرد و نزد سر ابن زياد رفت و از يک سوراخ بيني او داخل و از سوراخ ديگر خارج شد ! و اين وضعيت دو يا سه بار تکرار گشت !(107)
در نقل شيخ طوسي از اين ماجرا مي خوانيم که مار سفيد از ميان تمامي سرها عبور کرد تابه سر ابن زياد رسيد و داخل بيني او شده از گوش او خارج شد و از گوشش داخل شد و از دهانش خارج گشت !در ادامه ي اين نقل آمده که مختار سر ابن زياد و بعضي ديگر از قتله ي امام حسين عليه السلام را به مکه نزد محمد بن حنفيه فرستاد و سرانجام به دست ابن زبير رسيد .ابن زبير نيز آن را بر چوبي نصب کرد اما باد آن را انداخت .در اين هنگام ،ماري از پشت پرده بيرون آمد بيني آن سر را بر دندان گزيد .دوباره سر را بر آن چوب نصب کردند اما صحنه ي قبل تکرار شد و باد آن را انداخت و آن مار مجدداً بيني او را گرفت .و اين صحنه تا سه بار تکرار گشت .و سرانجام ابن زبير فرمان داد سر را در بعضي از دره هاي مکه بيندازند !(108)
در نمونه اي ديگر مي خوانيم ،(109)يکي از حاضران در کربلا به نام «عبدالله بن حويزه »(110)در روز عاشورا خطاب به امام عليه السلام گفت :«اي حسين !تو را بشارت باد که شتافتي به سوي آتش در دنيا ،پيش از آخرت !»و امام عليه السلام در پاسخش فرمود :«مرا پروردگاري است رحيم و شفاعتي از نبي مطاع .خدايا !اگر دروغ مي گويد او را به آتش بيفکن ».(111)و او غضبناک بر امام حمله ور شد که اسبش وي را به زمين زد و پايش در رکاب گير کرد ،و اسب مي دويد و او را به سنگ ها و درختان مي کوفت تا به هلاکت رسيد ! (112)و بنابر نقلي ديگر ،حضرت درباره ي او اينچنين نفرين کرد :«خدايا ،به آتشش کشان و حرارت آتش را در دنيا پيش ار ورودش به آخرت ،به او بچشان ».(113)از اين رو ،اسبش او را به خندقي پر از آتش افکند و امام عليه السلام با ديدن اين صحنه ،سجده ي [شکر ]به جاي آورد .(114).
درباره ي محمد بن اشعث -که از سران جنايت کار حاضر در کربلا ،و در خباثت ،همچون پدرش بود -نيز نقل شده که وقتي امام حسين عليه السلام چنين دعا کرد :«خدايا ،ما اهل بيت پيامبرت و از ذريه و نزديکان او هستيم،پس نابود کن آن را که نسبت به ما ظلم و حقمان را غصب کرد ؛که تو شنواي نزديک هستي ».(115)در اين هنگام محمد بن اشعث به حضرت چنين گفت :«مگر چه قرابتي است بين تو و محمد ؟امام عليه السلام در پاسخش ،اين آيه را قرائت فرمود :«إن الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض ؛(آل عمران :33-34)همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد.فرزنداني که برخي شان از برخي ديگرند و خدا شنوا و دانا است »و در ادامه ،درحق او چنين نفرين فرمود :«خدايا ،در اين روز ،ذلتي نزديک و شتابان به او بچشان ».لذا هنگامي که ابن اشعث مشغول قضاي حاجت بود ،عقربي ،عضو مردانگي او را گزيد ! و در حالي که فرياد استغاثه اش بلند بود ،در کثافات خود مي غلتيد !»(116)
د.کوتاهي عمر و ناکامي در دنيا
ديرينش -يعني حکومت ري -دست يابد ،پس از سالياني اندک ،به دستور مختار ثقفي ،به هلاکت رسيد !(119)
درباره ي يزيد بن معاويه نيز نقل شده که پس از شهادت امام حسين عليه السلام عمري بسيار کوتاه داشت و يک شب که با مستي به بستر رفت ،ديگر از جاي برنخاست و صبح گاهان او را در حالي که چهره اش چون قير سياه شده بود ،در بسترش ،مرده يافتند !(120)
غارت گران حرم حسيني نيز که به طمع دست يابي به بهره ي ناچيز دنيوي ،به غارت اشيا و اثاثيه ي اهل بيت امام پرداخته بودند بدون آنکه امکان بهره مندي از اموال غارتي را داشته باشند ،سرانجام به فقر دچار شدند .به عنوان نمونه ،درباره ي مالک بن يسر کندي نقل شده که وي روز عاشورا ،پس از غلبه ي ضعف بر امام ،شمشيري بر سر حضرت فرود آورد و بر اثر ضربه ،کلاه حضرت از سرش افتاد ،او آن را برداشت و پس از آن ،مشمول نفرين حضرت گشت که :«خوردن و آشاميدن بر تو گوارا مباد و خداوند با ظالمان محشورت گرداند ».وي ،کلاه غنيمتي را نزد همسرش برد ،ولي با اعتراض او مواجه گشت که :«آيا لباس غارت شده ي حسين عليه السلام را به خانه ام مي آوري ؟زين پس من و تو در يک جا جمع نخواهيم شد ».و آن مرد پس از آن تا آخر عمر همواره در حال فقر و نداري به سر مي برد !(121)
10.رخدادهاي مربوط به جسم و تربت مطهرامام حسين عليه السلام
تاکنون ،شواهد صدق آنها بروز کرده است ،هر چند در ميان اين روايات ،برخي روايات غير معتبر به چشم مي خورد که با وجود احتمال درستي ،به علت ضعف سند ،و يا دشواري پذيرش متن ،از نقل آنها مي پرهيزيم .
الف ،قرائت قرآن و سخن گفتن سر مطهر امام عليه السلام
آن گاه که سر حسين [عليه السلام ]را به دستور عبيدالله بن زياد ،در کوچه هاي کوفه مي گرداندند ،من در اتاقم -که مشرف به کوچه بود -نشسته بودم و ناگاه سر او را در حال عبور دادن ديدم که اين آيه را قرائت مي کرد :أم حسبت أن اصحاب الکهف و الرقيم کانوا من آياتنا عجباً(122).با ديدن اين صحنه مو بربدنم راست شد و عرضه داشتم :اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله ،به خدا سوگند سر تو عجيب تر و عجيب تر است .(123)
نيز بنا به نقل ابن شهر آشوب ،آن گاه که سر مطهر را در کوفه نزد خزانه داران آويخته بودند ،شروع به قرائت سوره ي کهف کرد تا به اين آيه رسيد :إنهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدي فلم يزدهم الا ضلالاو براساس نقل ديگر او ،هنگامي که سر حضرت را بر درختي آويختند اين آيه را از سر مطهر شنيدند که:و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون .(124)قرائت قرآن توسط سر مطهر امام عليه السلام -همچون کوفه -در شام نيز تکرار گشت و همان آيات از سوره ي کهف ،توسط سر مطهر قرائت شد .(125)
در جريان دير راهب نيزآمده که راهب نصراني پس از مشاهده ي نور ساطع سر مطهر ،با دادن چند درهم با مأموران ،سر مطهر را گرفت و به داخل صومعه
برد.و ناگاه صدايي شنيد که مي گفت :خوشا به حال تو و به حال کسي که حرمت [صاحب ]اين سر را بشناسد ».و او با شنيدن اين صدا ،دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که آن سر با او سخن بگويد .که ناگاه سر مطهر آغاز به سخن کرد و فرمود :اي راهب،چه مي خواهي ؟راهب گفت :تو کيستي ؟
سر مطهر پاسخ داد :«من فرزند علي مرتضي و فاطمه ي زهرايم .من مقتول در کربلا و مظلوم و عطشانم ».سپس ساکت شد.راهب صورت بر صورت امام عليه السلام نهاده و ملتمسانه مي گفت :صورتم را بر نمي دارم مگرآنکه بگويي شفيع من در قيامت خواهي بود .سر مطهر به سخن آمد که :به دين جدم درآي.و راهب بلافاصله شهادتين را بر زبان جاري کرد و مشمول وعده ي شفاعت امام عليه السلام شد .(126)
گفتني است که در بعضي از منابع شيعي و سني ،پيش از نقل جريان دير راهب ،و در بعضي منابع بدون اشاره به اين جريان ،گزارشي به چشم مي خورد که بر اساس آن ،هنگامي که گروه حمل کننده ي سر مطهر امام عليه السلام به شام ،به کنار دير مزبور رسيدند و سر را روي نيزه اي نهاده و خود به نوشيدن شراب و خوردن غدا مشغول شدند ،ناگاه دستي خونين ظاهر شد که قلمي آهنين در آن قرار داشت و با خون بر روي ديوار دير نوشت :
أتر جوامة قتلت حسينا
شفاعة جده يوم الحساب (127)
و چون خواستند دست را بگيرند غائب شد و هنگامي که به غذا خوردن نشستند دوباره ظاهر شد و نوشت :
فلا و الله ليس لهم شفيع
و هم يوم القيامة في العذاب (128)
و برخاستند تا آن را بگيرند،غائب شد و چون بر سر غذا نشستند ظاهر شد و نوشت :
و قد قتلوا الحسين بحکم جور
و خالف حکمهم حکم الکتاب (129)
و سپس غائب شد .(130)
ب.انتشار نور و بوي خوش از سر مطهر
در گزارش سهل بن سعد شهرزوري از چگونگي ورود اسرا به دمشق نيز مي خوانيم که نوري از دهان مبارک امام عليه السلام ساطع بوده است .وي به قصد زيارت بيت المقدس ،از شهر زور (133)حرکت کرده و در مسير خود ،به دمشق مي رسد و شهر را در وضع غير عادي مشاهده مي کند ؛دروازه ها گشوده ،دکان ها بسته ،مرکب ها زين شده ،پرچم ها برافراشته و مردم کوچه و بازار زينت کرده و شاد !و چون سبب اين وضع را جويا مي شود پاسخ مي شنود که براي امير ،فتحي عظيم رخ داده و برفردي خارجي که در عراق خروج کرده بود فائق آمده و او را کشته است ! و هنگامي که نام فرد خروج کرده را مي پرسد متوجه مي شود کسي جز امام حسين عليه السلام نبوده است .ادامه ي ماجرا از زبان وي چنين است :
به آنان گفتم :همان حسين فرزند فاطمه دختر رسول خدا صل الله عليه و آله ؟!چنين گفتند :آري !گفتم :انا لله و انا اليه راجعون ،و اين شادي و زينت به خاطر قتل فرزند پيامبرتان است ؟آيا قتل او بس نبود که وي را خارجي نيز ناميديد؟! گفتند :چنين مگو که هيچ کس در اينجا حسين را به نيکي ياد نکند جز آن که سرش را از دست دهد !پس سکوت کردم و در حزن و اشک بودم که ناگاه از دروازه ي بزرگ شهر ،عده اي پرچم به دست و طبل کوبان وارد شدند و گفتند :سر،از اين در داخل
مي شود .و هر چه سر را نزديک تر مي کردند شادي شان بيشتر مي شد !تا اينکه سر مطهر امام را داخل کردند و مي ديدم که از دهان مبارکش ،همچون نور رسول ،خدا صلي الله عليه وآله ،نوري ساطع بود .به صورت زدم و گريبان چاک کردم و صداي گريه ام بلند شد و کساني که صدايم را مي شنيدند نيز گريستند ....
در ادامه ي اين گزارش ،وي به قرائت آيه ي ولا تحسبن الله غافلاً عما يعمل الظالمون توسط سر مطهر امام عليه السلام اشاره مي کند و اينکه رفيق نصراني اش نيز اين صحنه را مشاهده کرده است .(134)
انتشار بوي خوش از سر مطهر نيز ديگر امور شگفت مربوط به جسم امام عليه السلام است .بنا بر نقل ابن شهر آشوب ،پس از آنکه سر مطهر امام عليه السلام را وارد مجلس يزيد کردند بوي خوش عجيبي از آن استشمام مي شد به گونه اي که بر وي عطرهاي موجود غلبه داشت !(135)
ج.بوي خوش و خاصيت شفادهي تربت امام حسين عليه السلام
أرادوا ليخفوا قبره عن عداوه
فطيب تراب القبر دل علي القبر(136)
خاصيت شفادهي تربت امام حسين عليه السلام يکي از ويژگي ها ،خصائص و امتيازاتي است که خداوند متعال به آن حضرت عطا فرموده و روايات فراوان و معتبري نيز بر آن دلالت دارد .(137)و در طول تاريخ تا عصر حاضر ،افراد زيادي به وسيله ي تربت قبر آن حضرت شفا يافته اند .در اينجا تنها به عنوان نمونه ،دو روايت را که شيخ طوسي در کتاب امالي نقل کرده بازگو مي کنيم :
در روايت اول ،شيخ طوسي از فردي به نام سالم چنين نقل مي کند .
مبتلا به درد شکم شده بودم و معالجات اثربخش نبود به گونه اي که بر جانم ترسيدم .روزي به زني از اهالي کوفه -به نام سلمه -بخوردم .گفت :اي سالم !مي خواهي تو را به اذن الهي درمان کنم ؟گفتم :بالاترين خواسته ام همين است .او نيز قدح آبي به من داد ،نوشيدم و درد ساکت شد.پس از گذشت چند ماه ،از آن زن پرسيدم مرا با چه چيزي علاج کردي ؟پاسخ داد :به دانه اي از اين تسبيح !پرسيدم :اين تسبيح از چيست ؟گفت :از خاک قبر حسين عليه السلام .گفتم :اي رافضيه ؟مرا با اين مداوا کردي ؟!با اين سخن ،او غضبناک برخاست و خارج شد و درد شکم نيز بدتر از قبل،بر من مستولي گشت !(138)
شيخ طوسي در روايتي ديگر ،جريان شايان توجهي را از يک طبيب نصراني درباره ي آثار بي حرمتي نسبت به تربت قبر امام حسين عليه السلام نقل کرده که گويا جايگاه اين تربت نزد شيعيان عصر ائمه عليهم السلام است به گونه اي که موجب بغض و عناد فزون تر دشمنان تشيع مي شده است .ابو موسي بن عبد العزيز راوي اين روايت -حکايت اين طبيب نصراني را چنين نقل مي کند :
در گذرگاه ابو احمد به يوحنا بن سراقيون طبيب برخوردم .وي پرسيد :تو را به حق پيامبرت و دينت سوگند ،بگو :کسي که گروهي از شما قبرش را در ناحيه قصر ابن هبيره زيارت مي کنند کيست ؟آيا از اصحاب پيامبرتان است ؟گفتم :او فرزند دختر پيامبرمان است .اما علت پرسش تو چيست ؟گفت :من جريان جالبي دراين باره دارم .گفتم :برايم بازگو کن .گفت :شبي سابور کبير-خادم هارون الرشيد -مرا احضار کرد و به همراه او نزد موسي بن عيسي هاشمي رفتيم .ديديم گويا عقلش زائل شده و بربالشي تکيه کرده و در برابرش طشتي که امعا و احشائش در آن ريخته بود ،قرار داشت .سابور از خادم موسي بن عيسي سبب اين وضعيت را جويا
شد.او گفت :ساعتي پيش موسي بن عيسي با نديمانش در سلامت کامل نشسته بود .و نام حسين بن علي عليه السلام به ميان آمد .موسي گفت :روافض در حق او غلو مي کنند به گونه اي که تربتش را به وسيله ي مداوا قرار مي دهند .در اين هنگام مردي از بني هاشم گفت :من بيماري سختي داشتم و هر معالجه اي که کردم سودي نبخشيد تا اينکه با تربت امام حسين عليه السلام شفا گرفتم و بيماري ام برطرف شد. موسي پرسيد :آيا از آن تربت ،چيزي نزد تو مانده ؟گفت :آري ،و قطعه اي از تربت به او داد .موسي بن عيسي نيز تربت را گرفت و از روي تمسخر و استهزا،در نشيمن گاه داخل کرد !که ناگاه فريادش بلند شد که :آتش آتش ،طشت طشت !و چون برايش طشت آورديم ،آنچه در درون داشت در آن ريخته شد ! و نديمان متفرق شدند و مجلس ماتم سرا شد .
طبيب نصراني سپس چنين ادامه داد :«با مشاهده ي اين وضع ،سابور به من گفت :آيا مي تواني علاجش کني ؟گفتم :جز عيسي عليه السلام که مردگان را زنده مي کرد از کسي کاري ساخته نيست .سابور نيز ضمن تصديق سخنم ،گفت :اما در اين خانه بمان تا وضع او روشن تر شود .من نيز آن شب را در آنجا ماندم و موسي بن عيسي تا سحر بر همان حالت بود و سرانجام هلاک شد .»(139)
نتيجه
1.شهادت امام حسين عليه السلام حادثه اي است منحصر به فرد و استثنايي ،که آثار و لوازم مترتب بر آن در تاريخ بشريت بي نظيراست .
2.ارتباط اجزاي هستي با يکديگر و ذي شعور بودن آنها ،علاوه بر آنکه از خلال ادله قرآني ،روايي و عقلي به دست مي آيد ،از بررسي ياد شده نيز به خوبي قابل استنباط است .
3. عقوبت جنايت و ظلم ،به جز آثار شوم اخروي ،در دنيا نيز گريبان گير انسان هاي ستم کار مي شود .و چنانکه قرآن هشدار داده ،(140)زندگي تلخي براي آنان رقم مي خورد .
4.جايگاه خاص امام حسين عليه السلام و قيام جاويد او ،به مزار و تربتش نيز اثري خاص و معجزه آسا بخشيده ،به گونه اي که انسان ها در طول ادوار تاريخ ،شاهد بروز خوارق عادات و آثار شگفت از اين مکان بوده اند .
پي نوشتها
1.بنگريد به :اصغر قائدان مقاله ي «تاملي چند پيرامون گزارش حادثه ي کربلا در منابع مورخان اهل سنت ،مجموعه مقالات کنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا .دفتر سوم ،ص70-72.نگارنده مقاله پس از ارائه فهرستي از حوادث خارق العاده که در منابع اهل سنت نقل شده ،چنين مي گويد :«نکته اي که در راستاي ذکر اين معجزات و خوارق ،قابل توجه مي باشد ،اين که جاي بسي تعجب است که چگونه مورخان ياد شده که در ذکرحوادث قيام حسيني بعضاً از ثبت انگيزه هاي حقيقي قيام به ويژه سخنان امام عليه السلام غافل شده اند براي ذکر اين همه معجزات و غرايب که به هيچ روي با عقل و استدلال و سند قابل اثبات نيست ،دقت به خرج داده و به طور مفصل به ثبت آن مي پردازد .جاي بسي تعجب است چگونه اين مورخان که چندان هم قائل به مقام و قداست ويژه و فوق العاده براي امام حسين عليه السلام نبوده اند ،به ذکر اين معجزات در شأن آن حضرت و يارانش پرداخته اند ،در حالي که مورخان شيعي و علاقمندان به خاندان عصمت و طهارت چنين نکرده اند ؟
2.سيد عبدالله حسيني ،معرفي و نقد منابع عاشورا ،ص119-120.
3.اسماعيل بن کثير دمشقي ،البداية و النهاية ،ج8،ص219.
4.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص161،باب 24،ح2.
5.ابي بکر احمدبن حسين بيهقي ،السنن الکبري ،ج3،ص337.
6.سخن علامه مجلسي در اين باره چنين است :رأيت في کثير من کتب الخاصة و العامة وقوع الکسوف و الخسوف في يوم عاشوراءو ليلته (محمد باقر مجلسي ،بحار الانوار ،ج55،ص153).
7.ابن عساکر ،تاريخ مدينة دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص356،ح293/علي بن عيسي اربلي ،کشف الغمة ،ج2،ص268/شمس الدين ذهبي ،تاريخ الاسلام ،ج5،ص15-16.
8.علاوه بر منابع پيش گفته ،بنگريد به :محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص213/سليمان بن احمد طبراني ،المعجم الکبير،ج3،ص114/ جلال الدين سيوطي ،تاريخ الخلفاء ،ص207/احمد بن محمد ابن حجر هيثمي ،الصواعق المحرقه ،ج2،ص568.
9.محمد بن منيع ابن سعد ،الطبقات الکبري،ج1ص142/احمد بن محمد خالد برقي ،الماحسن ،ج2،ص313،ح31/محمد بن يعقوب کليني ،الکافي ،تحقيق علي اکبر غفاري ،ج3،ص208،ح7.
10.علي بن موسي ابن طاووس ،اللهوف في قتل الطفوف ،ص75.
11. ...انه لما قتل جدي الحسين صلوات الله عليه مطرت السماء دماً و تراباً احمر ...(محمد بن علي بن بابويه صدوق قمي ،عيون اخبار الرضا عليه السلام ،ج2،ص268).
12.محمد بن علي بن بابويه صدوق قمي ،الامالي ،ص177-178.
13.همو،الامالي ،ص189-190/همو ،علل الشرايع ،ج1،ص228.
14.لما قتل الحسين بن علي عليه السلام أمطرت السماء تراباً احمر (جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات.،ص183).
15.وسقط التراب الاحمر (ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق ،ترجمة الامام الحسين عليه ،ص354،ح288).
16.محمدبن علي بن بابويه صدوق قمي .الامالي.ص178و189.
17.محمد بن حسن طوسي ،الامالي ،ص330،ح106.
18.محمد باقر مجلسي ،بحار الانوار ،ج45ص215ح38.
19.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص160،باب 24،ح2.
20.قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص166.
21.لما قتل الحسن احمرت السماء من اقطارها ثم لم نزل حتي تفطرت دما(محمدبن احمد دولابي ،الذرية الطاهرةالنبوية،ص135).
22.قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص166.
23.محمد بن علي سروي سبزواري ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص212/درباره ي بارش خون از آسمان به جز منابع پيش گفته ،بنگريد به اسماعيل بن ابراهيم بخاري ،التاريخ الکبير ،ج4،ص129ح2202/عبدالرحمان ابن ابي حاتم رازي ،الجرح و التعديل ،ج4،ص216/ابوحاتم محمد ابن حيان ،الثقات ،ج4،ص329/يحيي بن حسن ابن بطريق ،المعدة ،ص405/ابن نما ،مثير الاحزان ،ص63و قندوزي ،ينابيع المودة ،ج3،ص20.
24.براي نمونه بنگريد به حافظ بن عبدالله بن محمد ابن ابي شبيه ،المصنف ،ج8ص632،ح258/طبري ،دلائل الامامة ،ص180/طبرسي ،اعلام الوري ،ج1،ص428/محمد بن علي سروي سبزواري ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص213،ابن عساکر ،تاريخ مدينة دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص245،ح22/خوارزمي ،مقتل الحسين عليه السلام ،ج2،ص107-108،ح33/طبري ،ذخائر العقبي ،ص147/زرندي حنفي ،نظم درر السمطين ،ص215/مجلسي،بحار الانوار ،ص44،ص241،ح34.
25.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص128،باب 17،ح2.
26.احمد بن ابي يعقوب يعقوبي ،تاريخ يعقوبي ،ج2،ص246/علي بن يونس بياضي عاملي ،الصراط المستقيم ،ج2،ص179.
27.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص158-160.
28.ابن عساکر ،تاريخ مدينة دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص364.
29.بنگريد به طبري ،دلائل الامامه ،ص178/محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهرآشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص218/ابن عساکر ،تاريخ مدينة دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص355/ابن حجر هيتمي ،الصواعق المحرقه ،ج2،ص568.
30.محمدبن علي بن بابويه صدوق قمي .الامالي.ص231.
31.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص161،باب24،ح2.
32.ابن نما ،مثير الاحزان ،ص63/اربلي ،کشف الغمه ،ج2،ص268/ذهبي ،تاريخ الاسلام ،ج5،ص16.
33.شيرواني ،مناقب اهل بيت عليهم السلام ،ص249.
34.محمد بن علي سروي سبزواري ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص212.
35.قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص166.
36.وي را از اصحاب اميرمؤمنان علي عليه السلام بر شمرده اند ؛بنگريد به :رجال الطوسي ،ص89.
37.ابوحاتم محمد ابن حبان ،الثقات ،ج5،ص487.
38.همان ،ص487/ابن سعد ،ترجمه الامام الحسين عليه السلام من طبقات ابن سعد ،ص90/محمد بن علي سروي سبزواري ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص212./طبري ،ذخائر العقبي،ص145.
39.محمد بن حسن طوسي ،الامالي ،ص330.
40.زرندي حنفي ،نظم درر السمطين ،ص220.
41.خوارزمي در مقتل الحسين ،ج2ص111ح44اين جريان را به صورت مسند و مفصل نقل کرده است ؛ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج1ص105-106اين خبر را به صورت خلاصه نقل کرده ،و قطب الدين راوندي با اختصار و اندکي تغيير در الخرائج و الجرائح ،ج1ص146-147ح234آن را نقل کرده است .همچنين علامه مجلسي به نقل از برخي کتب مناقب معتبر ،اين خبر را در بحار الانوار،ج45،ص233-235،به تفصيل ،و در ج19ص 75-76به صورت خلاصه آورده است .
42.خوارزمي در مقتل الحسين ،ج2ص113-114/مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص235.
43.ابن عساکر ،تاريخ مدينة دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص361/طبري،ذخائرالعقبي ،ص145.
44.محمد بن يوسف صالحي شامي ،سبل الهدي و الرشاد ،ج11،ص80.
45.به عنوان نمونه بنگريد به :حافظ بن عبدالله محمد ابن ابي شبيه ،المصنف ،ج8،ص633/کمال الدين و تمام النعمة ،ص532/محمد بن سليمان کوفي ،مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ،ج2،ص26/سليمان بن احمد طبراني ،المعجم الکبير ،ج3،ص111/خوارزمي در مقتل الحسين ،ج1ص241/ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ج14،ص274/قطب الدين راوندي ،قصص الانبياء ،ج3،ص1144/مجلسي ،بحار الانوار ،ج44.ص252.
46.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،باب28،ص179-188.
47.همان ،ص171،165و189،باب هاي 27،26و29.
48.همان ،ص180،باب 28،ح2.
49.همان ،ص167،باب 26،ح8.
50.همان ،ص165،باب26،ح7.
51.همان ،ص165،باب26،ح1.
52.قطب الدين راوندي ،قصص الانبيا،ص222،ح292.
53.محمدبن علي بن بابويه صدوق قمي .الامالي.ص231-232.
54.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص165،باب26،ح3.
55.محمدبن علي بن بابويه صدوق قمي ،عيون اخبار الرضا عليه السلام ،ج2ص268.
56.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص153،باب23،ح15.
57.محمدبن علي بن بابويه صدوق قمي،علل الشرايع ،ج1،ص228،ح3.
58.جلال الدين سيوطي ،تاريخ الخلفاء،ص207.
59.محمد بن سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص213.
59.همان .
59-ابن نما ،مثيرالاحزان ،ص88.
60.محمدي ري شهري ،دانشنامه امام حسين عليه السلام ،ج10،ص229.
61.بنگريد به :محمد بن حسن طوسي ،التبيان ،ج9،ص233/طبرسي ،مجمع البيان ،ج9،ص108/علامه طباطبايي ،الميزان ،ج18،ص141.
62.مولوي ،مثنوي معنوي ،دفتر سوم،ص387.
63.محمد بن نعمان مفيد ،اوائل المقالات ،ص223/سيد مرتضي ،الامالي ،ج1،ص39/محمد بن عيسي تزمذي ،سنن ،ج5ص57/امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي ،مجمع البيان ،ج9،ص109/محمدباقر مجلسي ،بحارالانوار ،ج79،ص181وج100،ص25.
64.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص169،باب26،ح9.
65.همان ،ص178،باب 27،ح19.
66.جعفر بن محمد ابن قولويه ،باب 27کامل الزيارات را با عنوان «بکاء الملائکة علي الحسين بن علي عليه السلام »و با نقل بيست روايت به اين موضوع اختصاص داده است .
67.انا ابن من بکت عليه ملائکة السماء (محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص305) .
68.ابن نما ،مثير الاحزان ،ص91/علي بن موسي ابن طاووس ،اللهوف ،ص117/مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص148.
69.محمد بن علي بن بابويه صدوق قمي ،علل الشرايع ،ج1،ص160/مضموني مشابه اين روايت را در روايتي از امام صادق عليه السلام خطاب به کرام [عبدالکريم ]نيز مشاهده مي کنيم (کليني ،الکافي ،ج1،ص534،ح19).
70.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،باب27.
71.همان ،باب28،ح23.
72.همان ،ص166،باب 26،ح6.
73.همان ،ص165،باب 26،ح1.
74.اشاره به جريان فتح مکه و آزادي سران شرک از جمله ابوسفيان و فرزندانش ،به علت عطوفت و رحمت پيامبر صلي الله عليه و آله .
75.همان ،ص189،باب 29،ح1/قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص167،ح1107/ابن ابي الدنيا ،کتاب الهواتف ،ص87.
الا يا عين جودي لي بجهد
و من يبکي علي الشهداء بعدي
علي رهط تقودهم المنايا
الي متجبر في ملک عبد
76.رسول خدا صلي الله عليه و آله بر پيشاني او (حسين عليه السلام )دست کشيد و گونه هايش گل انداخت .پدر و مادرش از بزرگان قريشند و نيايش بهترين نياکان است .(ذهبي ،تاريخ الاسلام ،ج5،ص17-18)
77.آيا امتي که حسين را به قتل رساند به شفاعت جدش در روز قيامت اميدواراست ؟هرگز ،به يقين مشمول شفاعت احمد عليه السلام و ابو تراب عليه السلام نخواهد شد.شما دسته جمع ،بهترين مردم و بهترين از پيران و جوانان را کشتيد /جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص160،باب24،ح2.
78.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص165،باب26،ح3.
79.کليني ،الکافي،ج6،ص548،ح13/جعفر بن محمدقولويه ،کامل الزيارات ،ص198،باب 30،ح1/مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص213،ح32.
80.همو ،الکافي ،ج547،ح10/همو ،کامل الزيارات ،ص198،باب 30،ح2.
81.جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص199،باب31،ح1.
82.همان.
83.قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص165،ح1096.
84.سليمان بن احمد طبراني ،المعجم الکبير،ج3،ص121/ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص366،ح308.
85.ر.ک:ابن معين ،تاريخ ابن معين ،ج1،ص361،ح2435/قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الخبار ،ج3،ص541،ح1095و1096/زرندي حنفي ،نظم درر المسمطين ،ص220/مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص302،ح3وص310،ح12.
86.طبرسي ،اعلام الوري ،ج1،ص430/ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق ،ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص367/ابن حمزه طوسي ،الثاقب في المناقب ،ص337/ذهبي ،تاريخ الاسلام ،ج5،ص16.
87.محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص218/ابن نما ،مثيرالاحزان ،ص63.
88.هيثمي مجمع الزوائد ،ج9،ص196.
89.محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص217.
90.ابن نما ،مثير الاحزان ،ص63.
91.محمد بن حسن طوسي .الامالي ،ص727،ح1528/محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص215/مجلسي ،بحارالانوار ،ص263،ح728.
92.قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص166،ح1097/محمد بن سليمان کوفي ،مناقب اميرالمومنين عليه السلام ،ج2،ص263،ح728.
93.ر.ک:جعفر بن محمد ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص131،باب 17،ح8/قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص169،ح1114.
94.محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص215/ابن نما ،مثير الاحزان ،ص57/مجلسي بحار الانوار ،ج45،ص301.
95.همو،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص215.
96.همان ،ص214.
97.همان .
98.گويا مراد حضرت اين بوده که :اين گونه با خدا ملاقات خواهم کرد .
99.همان ،ص214/ابن نما ،مثير الاحزان ،ص53/طبري ذخائر العقبي ،ص144/ مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص301.
100.ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق .ترجمه ي الامام الحسين عليه السلام ،ص356،ح294.
101.همان ،ص368.
102.محمد بن علي بن بابويه صدوق قمي ،ثواب الاعمال ،ص218-219.
103.محمد بن حسن طوسي ،الامالي ،ص727،ح1529/مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص308،ح7،ج45،ص323،ح17.
104.سليمان بن احمد طبراني ،المعجم الکبير ،ج3،ص112.ح2831،مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص309،ح11.
105.محمد بن حسن طوسي ،الامالي ،ص163،ح269،قاضي نعمان تميمي مغربي ،شرح الاخبار ،ج3،ص544،ح1114/خوارزمي ،مقتل الحسين عليه السلام ،ج2،ص110،ح43/ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق ،ترجمه الامام الحسين عليه السلام ،ص371،ح313/طبري ،ذخائرالعقبي ،ص145/محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص216.
106.محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص216./ابن نما ،مثير الاحزان ،ص61/علي بن موسي ابن طاووس ،اللهوف ،ص81/مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص306،/قاضي نعمان تميمي مغربي،شرح الاخبار ،ج3،ص171،ح1120اين روايت را با کمي اختصار ،از جويربن سعيد نقل کرده است .
107.ترمذي سنن،ج5،ص325،ح3869/محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص218/يحيي بن حسين ابن بطريق ،العمد ،ص404/ ابي الفداء اسماعيل ابن کثير ،البدايةو النهاية ،ج8،ص315/محمد باقرمجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص306.
108.محمد بن حسن طوسي ،الامالي ،ص242.
109.هر چند اين مورد و- شايد- مورد بعدي ،قبل از شهادت امام عليه السلام واقع شده ،اما به لحاظ شگفت آميز بودن و نيز ارتباط با شهادت امام عليه السلام در اينجا ذکر شد .
110.نام وي ،ابن جويره ،ابن جوزه و ابن خوزه نيز ضبط شده است .
111.ولي رب رحيم و شفاعة نبي مطاع ،اللهم ان کان عندک کاذباً فجره الي النار.
112.حافظ بن عبدالله بن محمد ابن ابي شيبه ،المصنف ،ج8،ص40-41،ح17/ حسين ابن عبدالوهاب ،عيون المعجزات ،ص57/محمد بن علي سروي مازندراني ابن شهر آشوب،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص214/محمد باقر مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص301/ر.ک:محمد بن يوسف صالحي شامي ،سبل الهدي و الرشاد ،ج11 ،ص79.
113.اللهم جره الي النار و اذقه حرها في الدنيا قبل مصيره الي الاخرة.
114.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص214.
115.اللهم انا اهل بيت نبيک و ذريته و قرابته فاقصم من ظلمنا و غضبنا حقنا انک سميع قريب.
116.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص215/مجلسي ،بحا الانوار ،ج45،ص302.
117.شيخ مفيد ،الارشاد ،ج2،ص132/ابن عساکر ،تاريخ مدينه ي دمشق ،ج45،ص48/اربلي ،کشف الغمه ،ج2،ص218/ ذهبي ،تاريخ الاسلام ،ج5،ص195.
118.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص213/مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص300،ح1.
119.طبري ،تاريخ الطبري ،ج4،ص531-532.
120.ابن قولويه ،کامل الزيارات ،131-132،باب 17،ح8/مجلسي بحار الانوار ،ج45،ص309،ح10.
121.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص215/ابن دمشقي ،جواهر المطالب ،ص287/مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص302.
122.کهف ،9.
123.شيخ مفيد ،الارشاد ،ج2،ص117/مجلسي ،بحار الانوار ،ج45،ص121.
124.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص218.
125.اين روايت به دو صورت توسط منهال بن عمرو نقل شده :بنابر يک روايت ،سر مطهر ،آيه ي شريفه ي أم حسبت أن أصحاب الکهف و الرقيم کانوا من ،آياتنا عجبا را قرائت کرد ،و مردي با ديدن اين صحنه ،خطاب به سر مطهر گفت :«اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و اله به خدا سوگند سر تو عجيب تر است ».و بنابر روايت ديگري ،کسي اين آيه را مي خواند و سر مطهر به سخن آمد که :«جريان من عجيب تر از جريان اصحاب کهف و رقيم است »/بنگريد به :ابن حمزه طوسي ،الثاقب في المناقب،ص333،ح1و2/ابن عساکر ،تاريخ دمشق ،ج60،ص370/ صالحي شامي ،سبل الهدي و الرشاد ،ج11،ص76.
126.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص217.
127.آيا امتي که حسين را کشتند اميدوارشفاعت جدش در روز حساب هستند ؟
128.نه ،به خداوند سوگند ،آنان شفيعي نخواهند داشت ،و در روز قيامت در عذاب خواهند بود .
.129.آنان حسين را با فرماني ستم گرانه کشتند و فرمان آنان مخالف فرمان کتاب خدا بود .
130.قطب الدين راوندي ،الخرائج و الجرائح ،ج2،ص578/ ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص218/محمد بن سليمان کوفي ،مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ،ص583/ طبري ،ذخائر العقبي ،ص145/بياضي عاملي ،الصراط المستقيم ،ج2،ص179/ ابن نجار ،ذيل تاريخ بغداد ،ج4،ص159/ذهبي ،تاريخ الاسلام ،ج5،ص107/ابن کثير البداية و النهاية ،ج8،ص218/ابن حاتم عاملي ،الدرالنظيم ،ص562.
131.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص217.
132.طبري ،تاريخ طبري ،ج4،ص348/ابن کثير ،البداية و النهاية ،ج8،ص206/مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص125.
133.ناحيه اي وسيع و کردنشين در غرب ايران /ر.ک:ياقوت حموي ،معجم البلدان ،ج3،ص375.
134.خوارزمي ،مقتل الحسين عليه السلام ،ج2،ص67،ح31/مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص127-128.
135.ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص218/مجلسي ،بحارالانوار ،ج45،ص305.
136.خواستند قبرش را از دشمنش مخفي کنند اما بوي خاک قبر نشانه ي آن شد / ابن کثير دمشقي ،البداية و النهاية ،ج8،ص222.
137.به عنوان نمونه بنگريد به :ابن قولويه ،کامل الزيارات ،ص465،باب 92،با عنوان :ان طين قبر الحسين شفاء و امان.
138.شيخ طوسي ،التبيان ،ص319،ح 648ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص220
139.شيخ طوسي ،التبيان ،ص320/ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابي طالب ،ج3،ص220.
140.طه ،124.
/ن