مصرف بيش ازحد:مشکل همگان

چکيده: مصرف بيش از حد کالاها و خدمات، پديده اي است که سرمايه سالاري و اصالت دادن به بازار آزاد،براي جوامع غربي به ارمغان آورده است. جهاني سازي و شرکت هاي جهاني شده نيز با کمک تبليغات تجاري گسترده و يکسان سازي الگوهاي مصرفي جوامع سراسر جهان از طريق تلويزيون و مدل سازي هاي
سه‌شنبه، 23 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مصرف بيش ازحد:مشکل همگان

مصرف بيش ازحد:مشکل همگان
مصرف بيش ازحد:مشکل همگان


 

نويسنده:رادني ولايس(1)




 

چکيده: مصرف بيش از حد کالاها و خدمات، پديده اي است که سرمايه سالاري و اصالت دادن به بازار آزاد،براي جوامع غربي به ارمغان آورده است.
 

جهاني سازي و شرکت هاي جهاني شده نيز با کمک تبليغات تجاري گسترده و يکسان سازي الگوهاي مصرفي جوامع سراسر جهان از طريق تلويزيون و مدل سازي هاي صورت گرفته توسط گردشگران غربي، به اين فرهنگ مصرفي دامن زده است. اين فرهنگ مصرفي، سلامت فرهنگي، هويت هاي قومي و سلامت سياره زمين را به مخاطره انداخته است. تنها راه گريز از مشکلاتي که اين فرهنگ بر جوامع انساني تحميل کرده،بازگشتن به الگوهاي مصرفي منطقه اي و بومي مختص هر منطقه از جهان است.
در طول چند صد سال گذشته، بشر( من از واژه«انسان» تعمداً در مواردي استفاده مي کنم که عمده مسئوليت ها را متوجه انسان مي دانم) با سياره ارزشمند ما و اجتماعات انساني آن،آزمايش هاي بزرگي را از سرگذرانده است.
دنبال کردن ثروت مادي از سوي افراد برخوردار از قدرت مالي در نهادهاي عمدتاً غير پاسخگو، برپيکربندي فرهنگ ها، فضاهاي طبيعي و ذهني مختلف و تبديل آنها به تک فرهنگي که در خدمت منافع شرکت هاي مدرن امروزي است، تأثير بسياري داشته است. اين آزمايش بزرگ، ايدئولوژي جهاني سازي شرکتي و
راسيوناليسم اقتصادي را براي متمرکز کردن قدرت،روشي که به اکوسيستم ها صدمه مي زند و حقوق اجتماعات انساني را زير پا مي گذارد،به کار گرفته است.
اگر بخواهيم اين گرايش ها را متوقف کنيم، با چالش کاستن از قدرت اقتصادي جهاني نهادها، مؤسسات، سيستم ها و توافق نامه هاي تجاري و سرمايه گذاري بين المللي جهاني سازي شرکتي و در نتيجه، افزايش آزادي جهان اکثريت (سوم) و اجتماعات «بومي» براي کنترل سرنوشت خود روبه رو مي شويم. در عين حال، ما با چالش تغيير شکل مدل توسعه اي که دغدغه رشد را دارد و مزاحم «جهان اقليت» (اول) است و تهديد فروکاسته شدن تنوع انساني و اکولوژيک به يک تک فرهنگ مصرف گرا را در خود دارد،مواجه هستيم. اين امر از يک سو به توانايي ما براي درک اين واقعيت بستگي دارد که رشد و توسعه، يک چيز نيستند. شيوه هاي زندگي و صنايع بيش از حد مصرفي و بيش از حد توسعه يافته جهان اقليت، به سرکوب نظامي واقتصادي نيروي کار و اکوسيستم هاي جهان اکثريت و اجتماعات بومي وابسته بوده است. اگر تک تک کساني که روي اين سياره زندگي مي کنند، بخواهند از شيوه زندگي ماترياليستي متوسط «بهره مند» شوند، ما به شش سياره مثل زمين نيازخواهيم داشت تا مواد خام اوليه و ضروري، سيستم هاي دفن زباله هاي کالاهاي مصرفي و صنعتي و خدمات لازمه زندگي،چون آب و هواي سالم را براي همه آنها تأمين کنيم. تجزيه و تحليل هاي «شوراي زمين»- سازماني که بر توصيه هاي مطرح شده در نشست زمين «ريو» در سال 1992 نظارت دارد- نشان مي دهد که بشريت در کليت خود با نرخي سي درصدي، بيشتر از اندازه اي که طبيعت مي تواند به طور اساسي خود را بازسازي کند،مصرف مي کند. سرانه مصرف استراليا، بيشتر از پنج برابر، از اين حد تجاوز کرده است. چون ارقامي که مبناي اين تجزيه و تحليل قرار گرفته اند، مربوط به چند سال قبل هستند، احتمالاً وضعيت فعلي ازاين هم وخيم تر است.
طبق «گزارش توسعه انساني» سال 1998 «برنامه توسعه سازمان ملل»، بيست درصد از جمعيت جهان که در کشورهاي برخوردار از بيشترين ميزان درآمد، زندگي مي کنند، مسئول بالغ بر پنجاه درصد از آلودگي هاي دي اکسيد کربن هستند و در مقابل، يک ششم جمعيت جهان که از نظر مالي جزو فقيرترين مردم جهان هستند، مسئول سه درصد اين آلودگي ها هستند. گرم شدن کره زمين که
يکي از پيامدهاي اين وضعيت است، احتمالاً بر کشورهايي که از نظر مالي جزو فقيرترين کشورها هستند، بيشترين تأثيرات را مي گذارد. مثلاً مساحت بنگلادش مي تواند به دليل بالا آمدن سطح دريا تا هفده درصد کاهش يابد. اين گزارش به نرخ هاي هشداردهنده جنگل زدايي در برخي از کشورهاي جهان اکثريت اشاره دارد و مي گويد که بالغ برنيمي از چوب و نزديک به سه چهارم کاغذ حاصله در اثر جنگل زدايي ها، در کشورهاي صنعتي مورد استفاده قرار مي گيرد.
اما اگر بهره برداري اجتماعات جهان اکثريت از منابع را مورد توجه قرار دهيم، وضعيت از آنچه که هست نيز وخيم تر مي شود. مکانيسم بازاريابي چند شرکتي که در سطح جهاني، چند صد ميليارد دلار را در هر سال صرف آگهي هاي تجاري و تبليغات مي کنند، دامنه نفوذ خود را به جوانان و طبقات متوسط و مالک جهان اکثريت توسعه داده است. براي مثال، اگرچه طبقه متوسط کشور هند ممکن است درصد اندکي از کل جمعيت آن را تشکيل بدهد، اما از لحاظ عددي، اين طبقه، بازار بزرگ جديدي را براي فروش محصولات و خدماتي که ناسالم و از نظر زيست محيطي ويرانگر هستند، فراهم آورده است.
از نظر بسياري از مردم جهان اکثريت، تلويزيون و گردشگري فقط نشان دهنده اين هستند که زندگي در کشورهاي صنعتي چه شکل و شرايطي دارد.
تصوير عده اي که از اين پديده ها در ذهن آنها شکل مي گيرد اين است که در آمريکاي شمالي يا اروپا زندگي باشکوه پرزرق و برق است و مردم آنها ثروتمند هستند و فقط بايد کمي کار کنند. تنها هدف تبليغات شرکتي، جذب مردم به محصولات و خدمات خود نيست. اين شرکت ها ميليون دلار را براي شکل دهي نگرش ها، اعتماد به نفس و عواطف مردم هزينه مي کنند تا آنها به مردمي تبديل شوند که احتمال خريد آنها بيشتر است. اين تبليغات، فشارهاي اجتماعي زيادي را به وجود مي آورند و از سوي مؤسساتي که دولت از آنها حمايت مي کند پشتيباني مي شوند تا فرهنگ مصرف زدگي را با اين شعار که «شما چيزي هستيد که مي خريد» تثبيت کنند. در نتيجه، مردمي که در جهان اکثريت زندگي مي کنند، از نظر رواني زير فشار قرار مي گيرند تا فرهنگ سنتي خود را به عنوان راه «پسرفت» ببينند و راه جديد زندگي کردن را که تلويزيون به آنها معرفي و جهانگردان آن را مدل سازي کرده اند، نتيجه «پيشرفت» قلمداد کنند.
کاملاً آشکار است که فرهنگ مصرفي به نقاط مختلف جهان صادر شده است تا شرکت هاي بين المللي قادر شوند محصولات خود را به بازارهاي واحد و تک فرهنگ جهاني بفروشند، به جاي آنکه مجبور باشند در بازارهايي متکثر و منحصر به فرد، محصولات - خدمات خود را به هزاران فرهنگ انساني وگروه بومي گوناگون به فروش برسانند.
مصرف گرايي به عنوان وسيله اي به فروش مي رود که از طريق آن، جوانان جهان اکثريت مي توانند به «آزادي» و «رهايي» از ساختارهاي اجتماعي سنتي خود دست يابند. اقتصادهاي متداول، تمرکز در دست شرکت هاي فرامليتي و سياست هاي تجارت «آزاد»، فقط بر مردم جهان اکثريت تأثير نمي گذارند. در کشورهاي صنعتي اي مثل استراليا نيز اين نيروها با همان قدرت دست به دست هم مي دهند تا نيازهاي انسان ها به روابط انساني وتکامل فردي را به نياز به محصولات و خدمات مصرفي تغيير دهند.
سرچشمه ها و مکانيسم هاي پشت فرهنگي مصرفي، در جهان اقليت پيچيده است و ريشه هاي آنها به قبل از انقلاب صنعتي مي رسد، ولي با اين وجود، شرکت هاي دنياي مدرن، در تلاش براي قالب بندي جهان به تصويري از نتيجه عمل خود، اين مکانيسم ها را به قبضه خود درآورده اند. مشکلات زيست محيطي محلي و ملي، نابرابري هاي اجتماعي فزاينده، بيگانگي از يکديگر، کار بيش از حد و طيفي ديگر از اثرات سوء اقتصاد توسعه ، کيفيت زندگي ما را درکشورمان استراليا، به مخاطره انداخته اند. درواقع،اگرچه شاخص هاي متعارف محدود نظير توليد ناخالص ملي، حاکي از آن هستند که رفاه اقتصادي ما در حال گسترش است،اما شاخص هاي اقتصادي متوازن تر همچون «شاخص پيشرفت حقيقي» نشان مي دهند که هزينه هاي رشد اقتصادي و رشد مصرف مداوم، منافع آن را تحت الشعاع خود قرار مي دهند.
مصرف بيش ازحد،جزئي از يک بيماري اعتياد آور است که برخي اوقات «آفلوئنزا» ناميده مي شود. در استراليا بالغ بر دويست و هشت هزار ميليونر وجود دارد که اين تعداد، به نسبت سال 1993، سه برابر شده است. تمکن مالي، ديگر به عنوان يک باشگاه انحصاري سوپر ثروتمندان قلمداد نمي شود. هر چه مي گذرد، تعداد بيشتري از مردم به دنبال پيوستن به روزافزوني هستند که «از نظر
پولي ثروتمند و از نظروقت فقير هستند.» بسياري ازمردم در تلاش براي پولدار شدن، چيزهاي بزرگي را در روابط و حيات معنوي خود قرباني مي کنند،با اين حال، وقتي به اهداف اوليه خود دست يافتند، احساس مي کنند که مجبورند بازهم بيشتر از آن بخواهند.
ازاين نظر،سخن گفتن از توسعه به عنوان روندي که مي توان از طريق آن به اجتماعات فقير فرامرزي کمک کرد، مناسبتي ندارد.تمام اجتماعات،الگوهاي ثروت و فقرخاص خود را دارند و در کشورهاي صنعتي، فقر ما بيشتر در قلمروهايي چون معنويت از هم گسيخته، اجتماع ازهم گسيخته، روابط غيرکارکردي و فقدان احساس شور و شوق و خود انگيختگي، خود را نشان مي دهد. در عين حال، همه ما در اجتماعات مختلف، به طرقي مشابه و متفاوت، هم ثروتمند هستيم و هم فقير. تفکر توسعه سنتي تأکيد دارد که «ما» پاسخ هايي براي کمک به «آنها» داريم. موج جديدي از اين تفکر تأکيد مي کند که ما به منظور کمک به آنها، بايد خودمان را تغيير دهيم (يعني مصرف خود را کاهش دهيم). در اينجا گفته شد که تکامل بيشتر تفکر توسعه سنتي، ما را ملزم مي کند که مصرف بيش از حد خود و تأثيرات اجتماعي مصرف زدگي را به چالش گيريم تا همه بتوانيم خود را از ساختارهاي اقتصادي و سياسي که بر ما تسلط دارند، رها کنيم.
تغييردادن الگوهاي مصرف خود و به چالش کشيدن ساختارها و روندهايي که مصرف زدگي را ترويج مي کنند، بخش هايي از زنجيره اي از تغييرات وابسته به يکديگر هستند که براي برخورداري از يک جهان عادلانه، متنوع و از نظر زيست محيطي پايدار براي تمامي ما، بايد آن را به کار گرفت. براي ايجاد يک تفاوت، بايد کاهش مصرف را تقويت کرد؛ با اقداماتي چون:
-منطقه اي کردن دوباره روندهاي اقتصادي، به ترتيبي که سهم بيشتري از نيازهاي ما از رهگذر توليد محلي، تحت کنترل اجتماعي که الزامات زيست محيطي منطقه را رعايت مي کند، برآورده شود.
-ايجاد نهادهاي جهاني اي که قوانين تجاري و سرمايه گذاري را در خدمت محيط زيست و حقوق انساني تدوين کنند و در عين حال، مؤسساتي را که همه چيز را به نفع بازار «آزاد» و سرمايه داري جهاني قرار مي دهند، تعطيل، دگرگون يا عميقاً دوباره قانون گذاري کنند.
-دور کردن تغييرات سياسي از بنيادگرايي اقتصادي و بردن آن به سمت يک اقتصاد جديد که نيازهاي اکوسيستم هاي کره زمين و ارزش هاي فرهنگي و اجتماعي را تأمين کند.
- علاوه بر اين، زندگي همراه با مصرف کمتر و پيوند بيشتر با زمين و جامعه، شايد قدرتمند ترين چيزي باشد که ما مي توانيم براي مطلع کردن مردم جهان اکثريت، از خطرات دنبال کردن مسير مصرفي، انجام دهيم. ماکه در جوامع اسراف کاري زندگي مي کنيم و در آنها ميزان مصرف بسيار هنگفت است، اين صلاحيت را نداريم که بگوييم، «دنبال کردن راه ما که مبتني بر فرهنگ مصرفي است، به نفع شما نيست». همچنين ما نمي توانيم اجتماعات جهان اکثريت را با گفتن اينکه «شما بايد به منظور کمک به ما غربي ها براي نجات خودمان، همين طور که هستيد، باقي بمانيد»، تحت فشار قرار دهيم.
اما بازگويي اين واقعيت ها که مردم و اجتماعات ما در کشورهاي صنعتي در حال پس زدن فرهنگ مصرفي هستند و اقتصاد جهاني آن را ترويج مي کند، مردمي که در جهان اکثريت زندگي مي کنند، به اطلاعاتي دسترسي خواهند يافت که از طريق تلويزيون هايشان به آنها دسترسي پيدا نمي کنند. با پرسيدن اينکه، آيا آنها نگران تغييراتي که در حال رخ دادن در زندگي و جوامع ماست هستند يا نه، مي توانيم از آنها دعوت کنيم که با ما همکاري کنند (و ما نيز دعوت آنها به همکاري ما با آنها را بشنويم) تا چيزي جديد دوباره خلق کنيم که با ناموس طبيعت و انسان مطابقت داشته باشد.ما با خود انگيخته بودن و شناخت نشانه هايي حاکي ازاينکه ما زير فشار و سرکوب قرار داريم و يا به الگوهاي مصرفي وشيوه زندگي جهان اکثريت و دوستان بومي خود بها نمي دهيم، مي توانيم به کشفيات جديدي درباره خودمان برسيم.
اين مجموعه مقالات درباره مصرف پايدار، هم ايده هاي منفرد و هم ايده هاي سيستماتيک را مورد بحث قرار مي دهد. اميدواريم که اين ايده ها بتوانند به ترويج يک جامعه جديد و تمرکز زدايي شده کمک کند؛ جامعه اي که در آن مردم به محيط زيست بها مي دهند.

پي نوشت ها:
 

1- Rodney Vlais، پژوهشگر مسائل اقتصادي و اجتماعي.
منبع: www.leas.green.net.au
 

منبع:نشريه سياحت غرب،شماره 72



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.