اسب تروديك و ترواي دفاع مقدس

مسئول انديشکده يقين و رئيس مرکز دکترينال امنيت بدون مرز را که روزي سخنراني‎هاي آتشين‎اش در نقد عملکرد ضعيف برخي مسئولان کشور جنجال به پا کرد، در دفترش ملاقات کرديم. او که استاد دانشگاه عالي دفاع در مسائل استراتژيک است و دکتراي نظامي‎اش را از دانشکده فرماندهي و دافوس دانشگاه امام حسين(ع) دريافت کرده،
دوشنبه، 29 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسب تروديك و ترواي دفاع مقدس

اسب تروديك و ترواي دفاع مقدس
اسب تروديك و ترواي دفاع مقدس


 

مصاحبه با استاد حسن عباسي، رئيس مركز دكترينال امنيت بدون مرز
گفتگوكنندگان: عليرضا كميلي، سميه طبري




 
مسئول انديشکده يقين و رئيس مرکز دکترينال امنيت بدون مرز را که روزي سخنراني‎هاي آتشين‎اش در نقد عملکرد ضعيف برخي مسئولان کشور جنجال به پا کرد، در دفترش ملاقات کرديم. او که استاد دانشگاه عالي دفاع در مسائل استراتژيک است و دکتراي نظامي‎اش را از دانشکده فرماندهي و دافوس دانشگاه امام حسين(ع) دريافت کرده، به گرمي از ما استقبال کرد. گفت و گوي ما با ايشان که در زمان جنگ، عضو گروه عمليات‎هاي چريکي و برون مرزي بوده‎اند، درباره دستاوردهاي جنگ تحميلي بود که البته بحث‎مان به «جنگ امروز» که «جنگ نرم» است نيز کشيده شد. نهايتاً گرچه قرار بود پس از تحليل‎ها، بخشي از خاطرات ايشان را نيز بشنويم، اما متأسفانه ايشان تمايلي نشان ندادند و ثبت اين بخش از خاطرات ناب جبهه را به ديگران واگذار کردند. آنچه مي‎خوانيد حاصل گفت و گوي مفصل ما با ايشان است که البته فراز و فرود و طرح بحث‎هاي بسياري داشت و اينک در اختيار شما قرار مي‎گيرد.

جنگ سخت تعريف شده نداشتيم
 

وقتي بحث از دفاع مقدس مي‎شود ذهن مي‎رود به سمت بُعد جنگ و بلافاصله موضوع توپ و تانک و تير و تفنگ، يونيفرم نظامي و اقدامات خشن به ذهن متبادر مي‎شود. اين تلقي‎اي است که با تقسيم‎بندي‎هاي رايج امروز از آن به جنگ سخت ياد مي‎شود. جنگ سخت ظاهراً شناخته شده است و نسبت به آن برآورد وجود دارد، در صورتي که اين طور نيست! يعني حداقل کشور ما که در زمينه تاريخ تمدني واجد يکي از اولين تمدن‎ها در تاريخ بشر است و از آنجايي که اولين امپراطوري شکل گرفته در عالم در زمان هخانشيان در 2500 سال پيش در اينجا بوده، بالطبع با استفاده از توان نظامي و قدرت سختش در دنيا عرض اندام مي‎کرده و طبيعي است که الآن يک فلسفه نظامي داشته باشد! شما مي‎بينيد هر کسي يک فيلمي مي‎سازد و تاريخ خودش را با امپراطوري تبيين و تفکيک مي‎کند، در صورتي که اين چنين نيست و واقعش اين است که اولين امپراطوري در عالم، امپراطوري ايران بوده است.
شما فلسفه‎هاي مضاف متعددي را مي‎شناسيد: فلسفه هنر، فلسفه علم، فلسفه دين و گرايش‎هايي مثل فلسفه سياست، فلسفه اقتصاد و تعليم و تربيت و تکنولوژي که بعضاً در ايران رشته دانشگاهي خاص در سطوح عالي دارند، اما هنوز چيزي به نام «فلسفه جنگ» در جامعه ما ناشناخته است. فلاسفه غربي از عصر يونان باستان تا امروز، به مبحث فلسفه جنگ پرداخته‎اند. هم فيلسوفاني مثل کانت و هم فيلسوفاني که منحصراً به اين مسئله پرداخته‎اند، مثل کلاويتز و ديگران؛ اما مسئله ما اين است که تکليف‎مان در مباني نظامي با فلسفه جنگ روشن نيست. پس ما با فلسفه نظامي مدون و مشخصي وارد مقوله دفاع مقدس نشديم؛ يعني آن دفاع مقدسي که قواره‎مند از اين مباني استفاده کند، نبود پس ما چطور عمل کرديم؟ حضور ما در ميدان دفاع با چه ساز و کاري بود؟

دستاورد جنگ سخت، حفظ خاک بود
 

ما در قضيه دفاع مقدس از جنگ نرم استفاده کرديم، نه از جنگ سخت! وقتي ديدگاه‎هاي سانتزورا که 2300 سال قبل در چين يک سري مباني نظامي تدوين کرده و ديدگاه‎هاي کلاويتز را که دويست سال پيش، فلسفه نظامي را در سازوکار جديدش رقم زده ببينيد، قطع به يقين موضوع برايتان روشن مي‎شود که نمي‎شود بين جنگ نرم و جنگ سخت - در بعد نظامي- در تاريخ نظامي بشر تفکيک و جدايي قائل شد. آنچه براي مردم شفاف و شناخته شده است تا حدود کمي، مقوله بعد جنگ سخت در دفاع مقدس است؛ بُعد جنگ نرم دفاع مقدس مغفول مانده، در حالي که بُعد جنگ سخت دفاع مقدس خيلي مقوله مهمي نيست. چون اولاً مباني فلسفي محکمي در اين زمينه نداشتيم و هنوز هم نداريم، در عين اينکه نظامي‎ها از همه جلوترند؛ يعني در منابع پنج گانه قدرت ملي يعني اقتصاد، فرهنگ، سياست، نظامي‎گري و اجتماع، در اين حوزه‎ها از نظر مباني تئوريک بومي، نظامي‎هاي ما از بقيه جلوترند، ولي با اين وجود، فلسفه نظامي کشور خيلي مدون و مشخص نيست. نمي‎خواهم ارزش‎هاي قدرت سخت جنگ را ناديده بگيرم. حداقل کارکرد بخش قدرت سخت و بخش جنگ سخت دفاع مقدس اين بود که دشمن از سرزمين‎ ما بيرون رانده شد که اين دستاورد کمي نيست، اما مي‎خواهم بگويم که دفاع مقدس اين نبود. يعني دفاع مقدس از مقوله بعد سخت افزاري جنگ نبود که ما در متون فلسفه نظامي دنبالش بگرديم و ببينيم مثلاً مبتني بر ديدگاه‎هاي کدام استراتژيست نظامي به اينجا رسيديم و يک وجب سرزمين‎مان دست دشمن نماند. مثلاً اگر شهيد حسن باقري بنيان طرح‎ريزي را در دفاع مقدس مي‎گذارد و طرح‎هاي دفاعي‎اي که تهيه مي‎کند تا دو سال بعد از شهادتش هم مبنا قرار مي‎گيرد و عمل مي‎شود، آيا صرفاً اين بعد را ارزيابي کنيم، کفايت مي‎کند؟ آيا نگاه امام راحل به مقوله دفاع مقدس و نگاه شخص مقام معظم رهبري هم به اين بعد بوده است؟ علي رغم نتايج بسيار چشمگير و برجسته ما که يک قلمش اين بود که سرزمين ما دست دشمن نماند، قلم دومش اين بود که ما موفق به خودکفايي نظامي در صنعت نظامي شديم و قدم‎هاي مهمي را برداشتيم. اما مي‎خواهم بگويم که بعد جنگ سختش که خيلي دستاوردهاي عظيمي داشته در مقابل بعد جنگ نرم آن، چيزي نيست.

جنگ نرم يعني تصرف قلب‎ها و مغزها
 

خيلي خلاصه، جنگ نرم يعني تصرف قلب‎ها و مغزها؛ يعني مقبوليت در ذهن ما و پذيرفته شدن در قلب‎ها. اگر در جنگ سخت، سرزمين تصرف مي‎شود، در جنگ نرم، قلب و مغز افراد تصرف مي‎شود. يک قدرت سخت افزاري با قوه قهريه سرزميني را اشغال مي‎کند، خرمشهر و آبادان را مي‎گيرد و ما دقيقاً مي‎دانيم که تا کجا سقوط کرده و دشمن پيشروي کرده است. اما در جنگ نرم تک‎تک آحاد آن جامعه مي‎شوند نقطه هدف و دشمن سعي مي‎کند تک‎تک قلب و مغز اين افراد را تصرف کند؛ قلب را با حب و بغض و مغز را با شک و يقين. آيا سازوکار چنين محيطي، نظامي است؟ آيا با استفاده از توپ و تانک و با قوه قهريه مي‎توانيد قلب و مغز کسي را تصرف کنيد؟ با توپ و تانک فقط مي‎شود قلب‎ها و مغزها را متلاشي کرد و مي‎شود رعب و وحشت ايجاد کرد، اما نمي‎شود تصرفشان کرد. براي تصرف قلب و مغز از دو قاعده استفاده مي‎کنند: با حب و بغض، قلب ارضا و تصرف مي‎شود و با شک و يقين، مغز و ذهن تصرف و اقناع مي‎گردد.
دفاع مقدس چون از يک فلسفه نظامي مدون و مشخص شناخته شده‎اي تبعيت نمي‎کرد، مباني مورد نظري که مبتني بر آن، اين دفاع شکل گرفت، مباني موجود در فروع دين بود. همان کارکردها و چارچوب‎هايي بود که در فروع دين مدنظر بود. از نماز و روزه تا به ويژه مفهومي به نام جهاد. ما در چنين شرايطي درگير يک کار فرهنگي بوديم، نه يک کار نظامي؛ يعني جامعه ما داشت يک کار فرهنگي انجام مي‎داد، نه يک کار ابتدا به ساکن نظامي را. چرا؟ چون در حوزه کار فرهنگي، دانشمندان و ژورناليست‎ها و اصحاب رسانه‎ها با ايجاد شک و يقين و اقناع، ذهن‎ها را تصرف مي‎کنند و هنرندان و ورزشکاران و گروه‎هايي از اين دست با ارضا از طريق حب و بغض، قلب‎ها را فتح مي‎کنند. کار فرهنگي يعني همين.

جبهه، نماد کار فرهنگي بود، نه نظامي
 

حکومت هم چنين معنايي دارد. از منظر مقام معظم رهبري آن طوري که ايشان در سال 79 اشاره مي‎کنند، حکومت در عرف اسلام يعني ولايت و حکومت چيزي نيست جز نفوذ در قلب‎ها و مقبوليت در ذهن‎ها. پس سياست هم اينجا يک کار فرهنگي است. حالا اگر احياناً يک مدل خيلي ويژه و ممتازي را بخواهيم برشماريم که قلب‎ها و مغزها در آن خوب تصرف شده بود و خوب بازدهي و کارکرد خودش را نشان مي‎داد، دفاع مقدس است. مديريت دفاع مقدس هم فرماندهي در يک گروه نظامي نبود. چون از آنجا که ما در صحنه، فلسفه نظامي نداشتيم، آرايش و ساختار نظامي منسجمي هم نداشتيم. ارتش که بر اثر مسائل بعد از انقلاب و بازسازي ساختاري خودش به يک شکل ديگري درآمده بود؛ سپاه هنوز شکل درست و حسابي نگرفته بود و بسيج هم اساساً انسجام نداشت. پس ما نمي‎توانيم از يک ساختار نظامي صحبت کنيم. جنگ ما بدون ژنرال هم بود، جز تعداد محدودي از فرماندهان ارتش که درجه سرتيپي داشتند. بعد از آن، بدنه دوران دفاع مقدس را کساني مثل شهيد صياد شيرازي مديريت مي‎کردند که درجه سرهنگي ايشان اعطايي بود؛ يعني هنوز درجه‎اش سرهنگ نبود که امام به ايشان درجه سرهنگي داد. در سپاه هم کسي درجه نداشت. فقط اواخر جنگ، تعدادي از فرماندهان جنگ، درجه گرفتند و سرتيپ شدند. دفاع مقدس يک جنگ بدون ژنرال بود. پس يکي ديگر از قواعد شناخته شده نظامي جهان که مسئله سلسله مراتب فرماندهي که متبلور در درجه و تشريفات نظامي است هم در جنگ ما منتفي بود. لذا شما با يک نيروي مسلحي روبه رو هستيد که اولاً سطح سوادشان زير ديپلم است، ثانياً عناوين درجات نظامي در آنجا معنا ندارد و خيلي تأثيرگذار نيست، همچنين فلسفه نظامي شناخته شده مشخصي هم در صحنه نداريد. پس کجاي اين قضيه يک حرکت نظامي بوده است؟ اين طور است که معلوم مي‎شود بعد جنگ نرم دفاع مقدس، خيلي برجسته‎تر و مهم‎تر و عميق‎تر است. اما متأسفانه هرگاه به محل محک ارزيابي مي‎رسيم، بخش جنگ سخت دفاع مقدس مورد ارزيابي و واکاوي قرار گرفته و در مورد آن فيلم ساخته شده و کتاب نگاشته شده است. با چنين وضعيتي، اگر در تئوري سيستم‎ها، سيستم به معناي وجود ارتباط معنادار ميان اجزا در يک کل است که در نسبت با محيط، خدمات ارائه مي‎کنند، مجموعه حرکت انقلاب در دوره سي سال گذشته، به ويژه در ده سال اول انقلاب که دفاع مقدس در آن زمان شکل گرفت، يک حرکت است که اجزاي آن در نسبت با هم تعامل و ارتباط معناداري داشتند و نسبت به محيط پيراموني خودشان خدمات ارائه کردند. دفاع مقدس را اگر به جنگ سخت فروکاست کنيم و بعد يک جزيره و جزء مجزا از بقيه حوزه‎هاي سيستمي نظام تلقي کنيم، طبيعتاً به هيچ نتيجه‎اي نمي‎رسيم؛ يعني نمي‎توانيم نتيجه بگيريم که دفاع مقدس چطوري شکل گرفت، ابعاد مختلف آن چه بود و در محيط پيراموني و جهاني چه کارکردها و تأثيراتي داشت؟ اگر بگوييم کارکرد اصلي دفاع مقدس به عنوان يک بعدي از کل قدرت ملي اين بوده که دشمن را از سرزمين خودمان بيرون کند، اينجا ما به دفاع مقدس ظلم کرده و آن را نشناخته‎ايم!

بعد فرهنگي انقلاب را صادر کرديم
 

سي سال از انقلاب اسلامي مي‎گذرد. انقلاب اسلامي در انقلاب فرهنگي توسط اقتصاديون و سياسيون و فرهنگيون ناموفق بوده است طرح مفاهيمي مثل تهاجم فرهنگي، انقلاب فرهنگي، شبيخون فرهنگي، ناتوي فرهنگي، تبيين نقشه علمي، مهندسي فرهنگي، جنبش علمي، نهضت علمي و جنبش نرم افزاري در جامعه از سوي رهبران، مؤيد اين نکته است که ما در اين زمينه هنوز به نتايج متقني نرسيده‎ايم. اما يک جزء از کل سيستم، يعني آنچه که نيروهاي مسلح و نظامي ناميده مي‎شوند، در يک مقطع هشت ساله موفق شدند بخشي از آن انگاره‎هاي مورد نظر يک نظام ديني را از کتاب‎ها و متون بيرون بياورند و در جامعه متبلور و متعين کنند. طبيعتاً دين يک مقوله فرهنگي است و لذا نظام ديني يک نظام فرهنگ پايه است. لذا آن بخشي که از انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي قابل صدور است و با آن مي‎شود فلسطين را آزاد کرد و در جهان موفق بود، بعد فرهنگي است که در دفاع مقدس توليد شده است. من نمي‎گويم آن بخشي که از جمهوري اسلامي قابل صادر کردن است، شيوه جنگيدنش نيست. چرا که حزب الله توانست با تقليد از آن، اسرائيل را از جنوب لبنان بيرون کند. حماس و جهاد اسلامي در فلسطين صرفاً با شيوه نظامي جمهوري اسلامي عمل نکردند که موفق شدند، بلکه کار، خيلي عميق‎تر از اين حرف‎هاي بوده و هست.

اين، نه آن است؟
 

ما در انقلاب فرهنگي ناموفق بوديم؛ هم در دانشگاه و هم حوزه به هيچ نتيجه متقني نرسيديم و درگير مفهوم کليدي در فلسفه پارمنيدس هستيم به نام اصل «اين هماني». در اين نگاه »لااله الا الله» نفي مي شود. منظور شما در «لااله الا الله» اين هماني نيست، منظور اين نه آني است. شما مي‎گوييد لات و هبل و عزي، همان الله نيست، اما در تلقي پارمنيدسي مي‎توانيد بگوييد اين همان الله است. چرا نهادهاي فرهنگي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، وزارت ارشاد، صدا و سيما، وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش و بقيه مجموعه ها در توليد کار فرهنگي و قدرت نرم موفق نبودند؟ چون اسير اين همان هستند؛ يعني مي‎گويند اجوکيشن همان تعليم و تربيت است، اکانومي همان اقتصاد است، پوليتيکس همان سياست است، اينترنشنال ريليشن‎ همان روابط بين‎الملل است، فلاسيفي همان حکمت است، تئولوژي، علم الهيات است، سايکالوژي، علم روانشناسي و سوسيالوژي علم جامعه‎شناسي است و... وقتي کسي اين گونه ديد و اسير اين همان بود، مرزي بين داشته خود و بيگانه نمي‎بيند و همه چيز را مخلوط مي‎کند؛ قدرت تبيين و تطبيق ندارد و نمي‎تواند معين کند که کدام بر ديگري ارجح است. شما الهه‎ها را در يک سو مي‎چينيد و الله را در سوي ديگر و همه آن‎ها را نفي مي‎کنيد، جز «الله» را؛ يعني مرز داريد. تنها جايي که جمهوري اسلامي بعد از وقوع انقلاب موفق شد با اصل «اين نه آني»، «اين هماني» را نفي کند و ذره‎اي به شعار «لااله الا الله» که مبناي روش مسلمان است و توحيد صرف نيست و توحيد عملي است، نزديک بشود، جنگ بود. تفکر مدرن، از قبل انقلاب و بعد از آن، تهاجم کرده و بيشتر از همه هم در قالب مفاهيم دانشگاهي خودش را نشان داده. چيزي که اخيراً مقام معظم رهبري در ديدار با دانشجويان و استادان، تحت عنوان مسئله علوم انساني و دو ميليون دانشجويي که استاد و متن مناسب برايشان نداريم، اشاره کردند. بحث من اين است که ما يک جا ادبيات بومي توليد کرديم و آن هم در دفاع مقدس بود. دفاع مقدس در بخش قدرت نرم، توليدش 99 بود و در بخش قدر سخت، يک.

بازي با قواعد خودمان اصل است
 

اينکه دفاع مقدس ما زمينه آزادي فلسطين و زمينه تفوق و برتري ما در جهان و الگو و مدلي براي پيروزي‎هاي بعدي جبهه حق عليه باطل خواهد بود از اين حيث است، نه از حيث روش‎هاي سخت افزاري! اتفاقاً بسياري از فرماندهان دفاع مقدس که بعد از جنگ وارد دانشگاه‎ها شدند و تحصيلات و مدارج دانشگاهي را طي کردند، از آن اصل خودشان فاصله گرفتند. آن‎ها هم دچار اين هماني شدند؛ يعني اگر رفتند اقتصاد خواندند، پذيرفتند که اکانومي همان اقتصاد است و وقتي وارد اين زمين بازي شدند، زمين بازي‎اي که دشمن تعريف کرده و در دانشگاه‎هاي ما تدريس مي‎شود را پذيرفتند و نتيجه طبيعي‎اش اين شد که مي‎بينيد.
اگر شما در زمين خودتان با قواعد خودتان بازي کرديد، اين اقدام متقارن منفي است. اما اگر در زمين دشمن با قواعد خودتان بازي کرديد، مي‎شود اقدام نامتقارن مثبت. امتياز دفاع مقدس اين بود که به عنوان تنها مرحله بعد از انقلاب - چون خود انقلاب يک اقدام نامتقارن بود - در دوره سي ساله، ما از روش اقدام نامتقارن مثبت استفاده کرديم. اگر ما در حوزه‎هاي صنعت، اقتصاد، سياست، فرهنگ و هنر هم از رويه اقدام نامتقارن مثبت استفاده مي‎کرديم، يعني در زمين دشمن با قواعد خودمان بازي مي‎کرديم و البته در زمين خودمان با قواعد خودمان، قطعاً امروز اينجا نبوديم که رهبر معظم انقلاب از دو ميليون دانشجوي علوم انساني و فقدان متن درسي و استاد مناسب براي آن‎ها گلايه کنند.
يک مثال بزنم: کشتي اريشتون توسط پنج ناوشکن اسپرانس آمريکايي اسکورت مي‎شد که قيمت هر کدام متوسط يک ميليارد دلار بود، يعني پنج ميليارد دلار قيمت پنج تا ناوي بود که اسکورت مي کردند، حدود 150 نفر روي هر کدام از اين ناوها به طور متوسط افسر و درجه‎دار و متخصص فعاليت مي‎کردند، که پنج تا 150 نفر حدود 750 نفر مي‎شود. شما در حد همان پانصد نفر مدنظر داشته باشيد. پانصد نفر روي اين ناوها که هر کدام يک ميليارد دلار قيمتشان هست تلاش مي‎کردند و کار مي‎کردند که نفت کش اريشتون را در خليج فارس اسکورت کنند. يک ناوشکن پيچيده کلاس اسپرانس، متوسط سوادي که نياز دارد که بشود روي آن ناو کار کرد، ليسانس است، آن هم بيشتر در گرايش فني ناوبري، مکانيک دريايي، الکترونيک، توپخانه و موشک دريايي! پس سطح تحصيلات بالا، آموزش پيچيده و حرفه‎اي، تکنولوژي بسيار گران قيمت و مدرن و حجم نيرو بسيار زياد است! اين طرف، کساني که روبه روي اين‎ها قرار داشتند دو- سه تا شناور سبک و کوچک که قيمت متوسط هر کدام ده ميليون بود و سطح سوادشان هم سوم راهنمايي! مجموعه شهيد مهدوي و دوستانش، سطح متوسط سوادشان سوم راهنمايي بود. تکنولوژي‎مان هم ارزان و سبک بود. تعدادشان هم بسيار کم بود. چطور شما اين را در فلسفه نظامي توجيه مي‎کنيد؟! يعني در مباني فلسفه نظامي چه مطلبي مي‎توانيد برايش بنگاريد؟ هيچي. وقتي که آن‎ها از اين صحنه پيروز بيرون مي‎آيند اين تقابل چطور سنجش مي‎شود؟ غير از اين است که قرآن فرموده «کم من فئه قليله غلبت فئه کثيره باذن الله»!؟ مي‎گويد فقط اذن خداست که کم شما به زياد آن‎ها غلبه مي‎کند. اينجا شما فلسفه نظامي مدرن و مدوني نمي‎بينيد. اينجا فقط روح حاکم بر اين آيات در مقوله‎اي به نام جهاد است که خودش را دارد نشان مي‎دهد. گزاره‎هايي که متأسفانه ديگر هيچ وقت تکرار نشد؛ يعني هيچ وقت شما نتوانستيد رو گرفتي اين چنيني از آيات قرآن را در صحنه عملي پياده کنيد و پيروزي به دست آوريد؛ مثلاً در اقتصاد يا فرهنگ پياده کنيد و پيروزي به دست بياوريد.

پشت سر چه کسي نماز مي‎خوانند؟
 

امروز مثلاً در ورزش، شما يک ورزش غربي به نام فوتبال را با قواعد خود آن دشمني که اين فوتبال را ترسيم کرده يعني با قواعد آنگلوساکسون‎ها بازي مي‎کنيد، همان بودجه و امکانات را مي‎گذاريد، همان تبليغات و همان شيوه‎ها و مناسبات اخلاقي و حداقل راندمان فرهنگي را هم مي‎گيرد؛ راندمان فرهنگي مثبت که هيچ. يعني شما به هيچ وجه نمي‎توانيد ادعا کنيد آنچه که گفته مي‎شود تحت عنوان باشگاه‎هاي فرهنگي - ورزشي، مثلاً فرهنگ مثبت توليد مي‎کنند.
باشگاه فرهنگي- ورزشي که فوتبال ثقل‎شان است، اگر فرهنگي توليد مي‎کنند، فرهنگ مخربي است. اين است که شما هيچ فوتباليستي را نمي‎توانيد بگذاريد جلو و پشت سرش نماز بخوانيد شما ديديد يک به اصطلاح قهرمان فوتبال جلو بايستد و همه پشت سرش نماز بخوانند؟
اما شما در دفاع مقدس افتخار مي‎کرديد که پشت سر همت و بروجردي و باکري و خرازي و يا صياد شيرازي ارتشي نماز بخوانيد. چرا؟ چون هيچ کس در جامعه ايراني برايش مهم نيست که صياد شيرازي در ارتش چطور مي‎جنگيده و عمل مي‎کرده و يا در سپاه، دقايقي و حسن درويش و خرازي و احمد کاظمي، چه کرده‎اند؟! يک چيزي براي مردم محرز بود و آن هم نمازشب اين‎ها بود؛ بعد عبادي‎شان بود، باور قلبي اين‎ها به «ما رميت اذرميت و لکن الله رمي» بود. حالا سؤال اينجاست که چنددرصد هنرپيشه‎هاي کشور اگر جلو بايستند به عنوان شخصيت‎هاي فرهنگي، مردم حاضرند پشت سرشان نماز بخوانند؟ چند درصد ورزشکارها؟ چند درصد تجار و بازرگانان؟ چند درصد اقتصاددانان دانشگاهي؟ چند درصد چهره‎هاي شاخص اقتصادي در حوزه‎هاي مديريت اقتصادي در دولت يا حوزه اقتصادي؟ چند درصد شخصيت‎هاي سياسي احزاب گوناگون؟ در حالي که قطب سياسي کشور، احزاب است، قطب‎هاي اقتصادي کشور، بخش خصوصي و دولتي و قطب علمي، دانشگاه‎هاست، قطب‎هاي فرهنگي کشور هم حوزه هنر و رسانه و ورزش است، اما اصحاب هر کدام از اين حوزه‎ها، مگر در استثناها، اگر ايستادند جلو، مردم پشت سرشان نماز نمي‎خوانند.
اما در عصر دفاع مقدس، عمده فرماندهان دفاع مقدس کساني بودند که مردم باور داشتند که اگر مثلاً پشت سر بروجردي، مجيد بقايي يا حسن باقري نماز بخوانند، نمازشان قبول است. اينجا بعد نظامي اين آدم‎ها مطرح نيست؛ بعدي است که از اين‎ها انسان تراز جمهوري اسلامي ساخته است. انسان تراز جمهوري اسلامي، حسين فهميده است. انسان تراز جمهوري اسلامي، آيت الله بهجت است. يک شرايطي براي تربيت کسي مثل آيت الله بهجت در يک دوره طولاني مدت ضرورت دارد که مقياس کوچکش مي‎شود حسين فهميده؛ شهيد همت و شهيد باکري و صياد شيرازي. اينجا کار فرهنگي شده که اين آدم‎ها تربيت و توليد شده‎اند؛ کاري که خود فرهنگ الآن نمي‎تواند آن را انجام بدهد. واقعاً چند نفر از اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي جلو بايستند، مردم به همان سهولت و اشتياقي که پشت سر همت و باکري و بروجردي نماز مي‎خواندند، پشت سر اين‎ها هم نماز مي‎خوانند؟! آن فرماندهاني که زمان جنگ بودند، همه جوان بودند. لذا تجربه نظامي بالايي هم نداشتند، اما در روش و عملشان بر قلب‎ها حکومت مي‎کردند و ولايت داشتند؛ يعني قلب‎ها و مغزها را تصرف کرده بودند. اين انگاره الان وجود ندارد! اگر وجود داشت، مقوله جنگ نرم از سوي مقام معظم رهبري مطرح نمي‎شد.

اعلام شرايط جنگي از طرف رهبري
 

وقتي دشمن به مرزهاي ما حمله نکرده و از مرزهاي فيزيکي و سرزميني ما عبور نکرده، تماميت ارضي ما را مورد هجوم قرار نداده، خرمشهر و آبادن و مهران و نفت شهري را تصرف نکرده، اعلام جنگ سخت از سوي فرمانده معظم کل قوا موضوعيت ندارد. شما مي‎دانيد که در قانون اساسي، اعلام جنگ و آشتي به عهده رهبر انقلاب گذاشته شده است. وقتي جنگ سخت مطرح بشود، يعني کشور يک جاهايي سقوط کرده و بايد آماده شد و رفت و آنجا را پس گرفت. امام فرمودند که محاصره آبادان شکسته بشود و شکسته شد و پيروزي‎هاي بعدي همين‎طور آمد. امروز وقتي رهبري مسئله جنگ نرم را اعلام مي‎کنند، يعني جنگي رخ داده و سرزمين‎هايي سقوط کرده که اين سرزمين‎ها ديگر سرزمين هاي فيزيکي مثل خرمشهر و آبادان نيست؛ اينجا قلب‎ها و مغزها توسط دشمن با ترفندهايي که دارد انجام مي‎گيرد، سقوط کرده است.
در آن جنگ سخت، چرا دشمن موفق نشد و چرا ما توانستيم اين پيروزي‎ها را به دست بياوريم؟ چون بستر و زيرساخت آن جنگ سخت، يک جنگ نرم بود؛ يعني امام بر قلب همه رزمندگان و در بين رزمندگان، فرماندهان ارتش و سپاه حکومت مي‎کردند. براي سربازان و بسيجيان ولايت داشتند. اين الگو در دنيا بي‎نظير است و در طول تاريخ هم بي‎سابقه يا کم سابقه است. اين الگو در فرهنگ کشور ما و در سياست و اقتصاد کشور تکرار نشد و امروز در خود نظامي‎ها هم تکرار نمي‎شود. چون خود نظامي‎ها هم امروز از اين مدل فاصله گرفته‎اند. آن‎ها بعد از جنگ رفتند دانشکده فرماندهي، دافوس گذراندند و ليسانس و فوق ليسانس و دکترا را در دانشگاه‎هاي بيرون گرفتند. گرايش‎هاي مختلف علوم استراتژيک را خواندند و ذهنيت‎شان مبتني بر اين هماني شد و تصور کردند که با روش‎هاي موجود در غرب مي‎شود اينجا اعتقادات و ديدگاه‎ها و باورهاي ديني را تعميق کرد؛ يعني با قواعد دشمن در زمين خود عمل کردن. حال اينکه ما زماني موفق بوديم که در زمين خودمان با قواعد خودمان و در زمين دشمن با قواعد خودمان عمل کرديم. موفقيت حزب الله لبنان در نبرد 34 روزه، موفقيتي بود که در زمين خودشان با قواعد خودشان عمل کردند و نسبت به دشمن در زمين دشمن با قواعد خودشان عمل کردند؛ يعني يک اقدام نامتقارن جامع.

موفقيت امروز منوط به پيگيري مدل ديروز است
 

راه نجات و راه پيشرفت در دهه چهارم نظام مقدس جمهوري اسلامي، چيزي نيست جز تکرار شيوه و روش‎هايي که در دفاع مقدس استفاده شده يعني: 1) پذيرش اصل «اين نه آني» و نفي و طرد «اين هماني»، مبتني بر شعار لا اله الا الله. اول اله‎ها را مشخص کنيم و بعد همه را دفع و طرد کنيم و قيد «الا الله» را جايگزين کنيم. جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. 2) ببينيم کجا روش‎هاي دشمن را داريم به کار مي‎گيريم، چون خود دشمن اين قواعد و رويه‎ها را توليد کرده براي شکستن ما، راحت از اين‎ها استفاده مي‎کند. اقناع ذهني ما، وقتي مبتني بر رويه‎ها و قواعد دشمن صورت گرفت، عمله و سرباز و اسير و برده دشمن خواهيم بود. اما اگر از روش دفاع مقدس استفاده کرديم و اين خودباوري را ارتقا داديم، توانمندي‎هاي قدرت نرم را برتافتيم، آن موقع در صحنه جنگ نرم موفق هستيم. درست است که واژه جنگ نرم اخيراً مطرح شده، اما اين دغدغه دقيقاً سي سال در انديشه مقام معظم رهبري رد پا دارد و در ساز و کارهاي مورد نظر امام قابل رديابي است. دستاوردهاي اصلي دفاع مقدس، دستاورد قدرت نرم است و پيروزي اصلي در دفاع مقدس، پيروزي در جنگ نرم است، نه در جنگ سخت. آزادسازي خرمشهر خيلي شيرين بود، اما خرمشهري که آزاد شد، امروز خيلي ساخته نشده، آن خرمشهري که از حيث جنگ سخت نظامي بازپس گيري‎اش راحت بود و تعداد زيادي از سربازان دشمن اسير شدند، در بعد سخت افزاري و بازسازي و در اقتصاد سخت امروز بعد از گذشت بيش از ربع قرن، هنوز يکي از محروم‎ترين و عقب مانده‎ترين مناطق کشور است. چرا در آن موفق بوديم و در اين نه؟! دليلش اين است که جنگ سخت نظامي در بازپس گيري خرمشهر مبتني بر جنگ نرم ما در آن مرحله بود که بسيار توانمندي بالايي بود، اما در حوزه اقتصاد و بازسازي سخت، امروز قدرت اقتصادي نرم در دنيا محسوب نمي شويم. هيچ انديشه اقتصادي دين پايه‎اي در نظام دانشگاهي ما تعريف نمي‎شود! هرچه هست، مکاتب سوسياليستي، مارکسيستي، کلاسيک‎ها و نئوکلاسيک‎ها و سه - چهار تا اسم مشخص مثل کينز و آدام اسميت و مارکس و نهايتاً هم نهادگراها.
پس اگر مقايسه کنيم مي‎بينيم که آزادسازي خرمشهر در جنگ نرمي ريشه داشت که يک جزء آن نماز شب فرماندهان و سربازان بود، اما اينکه چرا امروز در اقتصاد سخت نمي‎توانيم بازسازي خرمشهر را به نحو احسن شاهد باشيم، چون که اقتصاد نرم ما تئوريزه نشده و توليد نشده و اقتصاددانان ما اهل تهجد و شب زنده‎داري نيستند. اگر امام راحل معتقد بود که با دفاع مقدس ما، فلسطين آزاد مي‎شود، دفاع مقدسي است که ايشان در انتهاي جنگ تحميلي و در عين پذيرش قطعنامه مي‎فرمايند: اين جنگي است بين حق و باطل و فقر و غنا و کفر و ايمان که از ابتدا بوده و تا انتهاي عالم هم هست. دفاع مقدس هيچ وقت تمام نمي شود؛ يعني تا روزي که فتنه و فساد روي زمين هست و شيطان و اعوان و انصار و جنودش «سد عن سبيل الله» مي‎کنند، مقوله دفاع يک مقوله مقدس مي‎شود و آن دفاع مقدس هم تا آخر عالم ادامه دارد. لذا جنگ تحميلي تمام شد و دفاع مقدس ماند که يکي از اهداف آن آزاد کردن قدس شريف است.

افسران و فرماندهان جنگ ديروز و امروز
 

چند روز پيش تعدادي دانشجو آمدند و گفتند منظور مقام معظم رهبري از اينکه استادان دانشگاه را فرماندهان جنگ نرم و دانشجويان را افسران آن و نه سربازانش خواندند چه بوده است؟ دوستي که حضور داشت، تمثيلي به کار برد که به دلم نشست. گفت: استادان دانشگاه‎ها که مقام معظم رهبري قيد فرماندهان را براي‎شان به کار بردند، مثل فرماندهان ارتش جمهوري اسلامي در ابتداي دفاع مقدس هستند که قواعدي که بلدند؛ قواعد جنگ آمريکايي‎هاست؛ يعني در آمريکا و انگليس آموزش ديده‎اند و با قواعد جنگيدن آن‎ها آشنايند. شاخص‎شان که ما مي‎شناسيم، مرحوم صياد شيرازي است که آموزش توپخانه را در آمريکا گذرانده بود. افسران جوان هم مانند فرماندهان جوان سپاه‎اند که قواعد جنگيدن را بلد نبودند، نه مدل دشمن را بلد بودند و نه مدل خودي را و حالا بايد در ميدان عمل تجربه مي‎کردند و عمليات‎ها را رقم مي‎زدند. اگر قرار بود ما با قواعدي که در ارتش جمهوري اسلامي موجود بود دفاع مقدس را رقم بزنيم طبيعي بود که به هيچ نتيجه‎اي نمي‎رسيديم.
قواعدي که در ارتش جمهوري اسلامي استفاده مي‎شود توسط مرکزي در آمريکا توليد مي‎شد به نام ترودوک (مخفف Training and doctoring command) قواعدي که آنجا توليد مي‎شود، اداره يک سازمان ارتشي و نرم افزارهاي اداره يک جنگ است. وارد وب سايت ترودوک که بشويد صدها مجلد از آيين نامه‎هاي اين‎ها را مي‎توانيد ببينيد. مثلاً آن روز که ما درگير جنگ زميني بوديم، آيين نامه‎اي که ارتش جمهوري اسلامي با آن مي‎جنگيد موسوم بود به آيين نامه صد پنج، يعني رديف صد که شماره پنجمش مي‎شد آيين نامه عمليات زميني که در دانشکده فرماندهي ستاد ارتش و حتي سپاه هم بعداً تدريس شد و قواعد ارتش ما براي جنگ زميني بود ولي شما مي‎بينيد ارتش و سپاه با عبور از آن روش‎ها و بازتوليد روش‎هاي بومي موفق شدند دفاع مقدس را به نتيجه برسانند. ترکيب تجربه و دانش فرماندهان ارتش و آگاهي و آشنايي شان از قواعد و روش‎هاي دشمن (نه دشمن بعثي، چون دشمن بعثي روش‎هاي‎شان روسي بود، منظور دشمن کلي که آمريکاست) و جواني فرماندهان سپاه که ذهنشان از روش‎هاي مثبت و منفي دشمن تهي بود و حالا در صحنه عمل با تجربه مي‎توانستند روش‎ها و قواعد جديدي تهيه کنند، ما را به پيروزي مي‎رساند. از شخصيتي مثل حسن باقري حدود 2500 فيش عملياتي در آن دو سالي که در صحنه جنگ بوده باقي مانده که اين بي‎نظير است. يک جواني که دانشجوي سال دوم دانشگاه در مقطع کارشناسي بود، خبرنگار بوده، چطور مي‎شود که نبوغ نظامي اين فرد، يک دفعه اين قدر بروز پيدا مي‎کند؟ ميدانِ بروز بود. او هم استعدادش را شکوفا کرد و خودش را باور کرد، خدا کمک کرد. نتيجه شد اينکه شما مي‎بينيد و طرح‎هايي که ايشان براي اداره جنگ داد.

لزوم عبور از مدل‎هاي وارداتي ترجمه‎اي
 

اين مدل از دفاع مقدس نظامي را بياوريم به دفاع مقدس علمي و فرهنگي؛ من بعيد مي‎دانم يک استادي که به درجه دکترا رسيده بتواند در علم خودش يک علم متفاوتي توليد کند، حداکثر در درون همان پارادايم علمي که شخصيت ذهني‎اش شکل گرفته مي‎تواند به نوآوري‎هايي دست بزند! نهايتاً استادن فلسفه علم در کشور ما مي خواهند کوهن را بگويند، کوپر را بگويند، خودشان نمي توانند به مطلب جديدي برسند. نهايتا استادان اقتصاد در جامعه ما مي خواهند کينز را بومي کنند، نهايتا استادان علم سياست در جامعه ما بتوانند هابس يا ماکياولي و افرادي از اين دست را تدريس کنند، نهايتاً استادن فلسفه در جامعه ما بتوانند هگل و کانت و دکارت را تدريس کنند. امکان ندارد کسي در نظام دانشگاهي ما فيلسوف بشود، بلکه همه مي‎توانند فلسفه ديگران را تدريس کنند. در شاخص نظام دانشگاهي ما که به شما انديشه‎ها را مي‎آموزند و اجازه نمي‎دهند که شما انديشدن را بياموزيد، شما اجازه نداريد از خودتان حرف جديدي بزنيد. شما بايد هر آنچه که در مجموعه کتب بيش از ده جلدي کاپولستون آمده را بنويسيد. بخش عمده‎اي اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي را استادان فلسفه شکل مي‎دهند. من سؤالم اين است که کدام يک از استادان فلسفه، خودش واجد يک نظر فلسفي شاخص است؟ نمي‎گويم در حد هگل يا کانت داراي دستگاه فکري کاملي باشند. آن‎ها غير از اينکه در فلسفه محض واجد آرا و عقايدي بودند، در فلسفه مضاف و سياست و اقتصاد و هنر و جنگ و تعليم و تربيت و غيره نيز آرايي داشتند. اما اين‎ها حداکثر شارحين تفکر يک کسي هستند؛ معممين‎شان شارحين آراي ملاصدرا و مکلاها و دکترهاي‎شان، شارحين هايدگر و ديگران‎اند.
امروز جامعه ما خيلي بيشتر از ملاصدرا و هايدگر مي‎خواهد! الآن اگر همه جامعه ما بشود ملاصدرا و هايدگر، مشکل کشور حل نمي‎شود. حتي اگر کشور ما صددرصد کوپري هم بشود، مشکلات ما حل نمي‎شود. چون تازه مي‎شويم يک نسخه دست صدم انگلستان. لذا مي‎گوييم که افسران جوان، يعني دانشجويان، ذهنشان را به طور مطلق در اختيار فرماندهان اين ميدان، يعني استادان دانشگاه‎ها قرار ندهند و هم سطح آن فرماندهان جلو بيايند؛ يعني بين فرماندهان ارتش جمهوري اسلامي و فرماندهان جوان سپاه، بين حسن باقري با صياد شيرازي يک هم ترازي وجود داشت؛ در حالي که حسن باقري يک جوان 23 ساله بود. اگر مي‎شود به يک جواني مثل حسن باقري با دو ترم تحصيل و يک کارت خبرنگاري از يک روزنامه نوپا اعتماد کرد و سرنوشت يک ملت را به دستش داد تا استراتژي حمله طراحي کند، پس بايد به دانشجوي 24 ساله امروز هم اعتماد کرد. همان طور که در آن نوارها و فيلم‎ها مي‎بينيد که حسن باقري دارد طرح عملياتي را براي فرماندهان ارتش و سپاه توضيح مي‎دهد، امروز بايد استادان دانشگاه‎ها بنشينند و به حرف اين دانشجويان گوش بدهند. چه بسا کسي نظريه جديدي داشت. در غير اين صورت استادان دانشگاه‎ها، ضبط صوتي بيش نيستند؛ خودشان سر کلاس‎ها آراي افراد ديگر را خوانده‎اند و حالا همان‎ها را درس مي‎دهند.

اسير زمين دشمن شده‎ايم!
 

من معتقدم در اين جنگ نرم نيز دانشجويان به عنوان افسران جوان اين ميدان، خودشان به سرعت تبديل به فرماندهان خواهند شد، به شرطي که تجربه دفاع مقدس را تکرار نکنيم. اين تجربه در نهايت تجربه ابتري بود. يعني افرادي که در دفاع مقدس آن پيروزي‎ها را رقم زدند، بعداً آمدند از اصل خود دور افتادند. شما نگاه کنيد بعضي از اين فرماندهان رفتند اقتصاد خواندند و بعداً از اصل دفاع مقدس فاصله گرفتند. بعضي ديگر که نوزده ساله بودند و هنوز ديپلم نداشتند، سيستم، اين‎ها را قبول داشت و شده بودند فرمانده لشکر. وقتي يک روز آمدند که کانديداي رياست جمهوري شوند، براي اينکه رأي مردم را جمع کنند، کنار هواپيماي ايرباس ايستادند و عنوان دکترا و خلباني‎شان را به رخ مردم کشيدند و از مردم خواستند به خاطر چشم سبز و مدرک دکترا و درجه خلباني به اين‎ها رأي بدهند! اين فقط در مورد آن‎ها نبود، بلکه روحانيت ما هم همين بلا سرش آمده است. در انتخابات خبرگان، فردي که اتفاقاً در درون نيروهاي مسلح هم مسئوليت عقيدتي - سياسي داشت و بايد از فرهنگ دفاع مقدس بهره‎هاي زيادي برده باشد، تمام پلاکاردها و بنرها و تابلوهاي تبليغاتي‎اش براي رفتن به مجلس خبرگان رهبري اين بود که دکتر فلاني؛ در صورتي که کسي که وارد مجلس خبرگان مي‎شود، شأن يک مجتهد و فقيه است و بهتر است يک آيت الله العظمي باشد، يک نشانه عظماي خدا باشد. ببينيد! اين قدر ما اسير زمين و قواعد دشمن شده‎ايم که کلمه دکتر مي‎آيد جلوي آيت الله و سردار ما تا مقبوليت کسب کند. اين نشان دهنده انحطاط ماست.
لذا هشدار مي‎دهم به دوستان جواني که وارد جنگ نرم شدند و تاريخ و عصرشان، عصر جنگ نرم است و دفاع مقدسي با کارکردهاي جنگ نرم را در پيش دارند، بدانند که در مقابل اين هجوم بي‎امان ناتوي فرهنگي، قتل عام شديدي از نسل قبلي و بعدي دارد صورت مي‎گيرد که اگر توکل به خدا کنيم، حرکمان مثبت خواهد بود و نتيجه هم مطلوب؛ هر چند ما تکليف گرا هستيم و نتيجه، فرع بر انجام تکيلف ماست. روش‎هاي جنگ تحميلي در دفاع مقدس قبلي اين بار در اين دفاعي که بيشتر جنگ نرم است با همان شيوه قابل تکرار است، اما با توان مديريتي جديد، مديريت بر حب و بغض و مديريت بر شک و يقين. فرماندهي در اينجا فرماندهي توپ و تانک نيست، اينجا کسي فرمانده است که بتواند اقناع و ارضا کند؛ اين، مديريت ذات اين ميدان است و امکان‎پذير است.
منبع:نشريه امتداد- ش 48



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.