خورشيد تابان شهيدان

رفتار الهي امام با ياران خود، موجب شد مردان و زناني به صحنه سياست و مبارزه گام نهند که تاريخ تاکنون مانند آنان کم‎تر به خود ديده است؛ مردان و زناني که آرزوي‎شان شهادت بود و اگر امام اجازه مي‎داد، قلب خود را به او هديه مي‎کردند. آنان به خوبي به اين واقعيت رسيده بودند که امام اهل شعار نيست و اگر فرياد بر مي‎آورد که «من
دوشنبه، 29 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خورشيد تابان شهيدان

خورشيد تابان شهيدان
خورشيد تابان شهيدان


 

نويسنده:حسن ابراهيم‌زاده




 
رفتار الهي امام با ياران خود، موجب شد مردان و زناني به صحنه سياست و مبارزه گام نهند که تاريخ تاکنون مانند آنان کم‎تر به خود ديده است؛ مردان و زناني که آرزوي‎شان شهادت بود و اگر امام اجازه مي‎داد، قلب خود را به او هديه مي‎کردند. آنان به خوبي به اين واقعيت رسيده بودند که امام اهل شعار نيست و اگر فرياد بر مي‎آورد که «من اکنون قلب خود را براي سرنيزه‎هاي مأمورين شما حاضر کردم» از شهادت طلبي خود خبر مي‎دهد و حاضر است پا به پاي آنان جان خود را در راه رسيدن به هدف تقديم کند.(1)
از اين رو، در دوران دفاع مقدس، ياران سنگرنشين و جوان امام، همچون ياران دوران شکنجه و تبعيد، امام را در کنار خود احساس مي‎کردند و مي‎ديدند که امام مثل همه دولت مردان دنيا نيست که با شروع جنگ، زندگي خود را به پناهگاه‎هاي محکم و ضداتمي ببرد. او حتي در حساس‎ترين روزهاي دفاع مقدس و موشک باران شهر تهران به ياد مردم بي‎دفاع شهر و ياران سنگرنشين بود و حاضر نبود به يک پناهگاه برود. در خاطرات فريده مصطفوي، فرزند امام راحل مي‎خوانيم:
در ايام جنگ تحميلي و بمباران‎ها که جماران بسيار مورد تهاجم قرار مي‎گرفت، امام حاضر نشدند اتاق خود را تغيير مکان بدهند؛ ولي از خانم مي‎خواستند که به جاي امن بروند.(2)
ياران امام خود را در امام، و امام خود را در يارانش فاني و ذوب شده مي‎ديد؛ امام آرزوي محشور شدن با آنان را داشت(3) و بر دست و بازوانشان بوسه مي‎زد.(4) آنان نيز خود را پروانه شمع وجود خميني مي‎ديدند.
نامه محبت آميز يکي از سوختگان شمع وجود خميني در کنج اسارتگاه‎هاي سخت و جانکاه رژيم بعثي، نشان از رابطه عميق و الهي ياران امام با مراد و مرجع خود دارد؛ رابطه‎اي که تحمل گرسنگي‎ها، تازيانه‎ها، محروميت‎ها و سياه چال‎هاي حزب بعث، مانند شکنجه‎گاه‎هاي ساواک، رابطه آنان با امامشان را نگسست:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم اياک نعبد و اياک نستعين.
مادرم سلام، اين نام مخصوص پدر بزرگوارم هست.
پدر عزيز و هادي‎ام و مايه دانايي ام و داراي روح خدايي‎ام، سلام عليکم! گرچه مشکل است معرفت قدر تو؛ اما اين جملاتي است تقديم به قلب تو. وصفت را از چند چيز پرسيدم: از کوه، گفت از من استوارتر؛ از دريا، گفت از من خروشان‎تر؛ از خورشيد، گفت از من تابان‎تر.
گاهي که سر انقياد به حال تحقير بر دامنت گذاشتيم، به ما فرزندانت فرمودي: - اگر لايق باشم- «دست و بازويتان را مي‎بوسم». داني چرا چنين شاعرانه مي‎گويم؟ ديده‎اي پروانه را گرد شمع مجنون‎وار، فقط سر سوداي وصال نور دارد. من الآن چنينم و ياد وصال در خاطرم هست که از او دورم؛ اما عيان مي‎بينم که اگر مولايت بخواهد - به زودي- شايد تو را ببينم، و اگر نبينم، وعده ما بر سر حوض با مادرت انشاءالله.
خداحافظ، التماس دعا (پدر، ما را حلال کن!)(5)
امام در پاسخ به اين نامه محبت‎آميز، هرگز نمي‎تواند افسردگي خود را از دوري يارانشان پنهان کند:

به نام خدا
 

فرزند عزيزم! نامه شما که از سلامت مزاجتان بحمدالله خبر داد، واصل شد و موجب خرسندي از اين جهت، و افسردگي از جهات ديگر شد. عزيزم، ما سلامت هستيم و به شما و ساير دوستان دربند، دعا مي‎کنم. شما نگران نباش. اين نحو گرفتاري‎ها براي دوستان خدا هميشه بوده و موجب بلندي مقام و رحمت خدا هست. اميدوارم به زودي همگي با سلامت به وطن خود بازگرديد. به دوستانتان سلام مرا برسانيد. خداوند به شماها صبر و اجر عنايت کند!(6) ياران امام به درجه‎اي از اخلاق رسيده بودند که امام، خود قبلاً به آن دست يافته بود. حضرت امام جواناني به جامعه تحويل داد که يکي از آنان شهيد آزاده «شهسواري» بود که با دستان بسته در ميان دژخيمان بعثي فرياد برآورد: «مرگ بر صدام، ضد اسلام.»
امام از خودگذشته و به خدا پيوسته، به گونه‎اي بذر گذشت و ايثار و برادري را در دل جوانان کاشت که در سنگرهاي جهاد، گذشتن از جان خود را بر شهادت برادران، مقدم مي‎کردند و اگر حتي چند سيب براي رفع گرسنگي به دستشان مي‎رسيد، بهترين سيب از آن آخرين نفر مي‎شد.
ياران امام مفتخر بودند در زماني زندگي مي‎کنند که رهبرشان رنگ و بوي امام زمانشان را دارد و امام نيز مفتخر به زندگي در عصر اين جوانان بود: «ما مفتخريم که در يک همچو برهه از زمان واقع شديم و ما از هوايي تنفس مي‎کنيم که شما از آن هوا تنفس مي‎کنيد. شما ايثارگريد و شما اخلاص منديد. شما بر نفس خود پيروز شديد و ما عقب مانديم».(7)

پي نوشت‎ها:
 

1. امام خميني: «من بين خودم و شما فاصله‎اي نمي‎بينم و سخن دل شما و وهمه عاشقان انقلاب اسلامي را پيش از اينکه به کاغذ و قلم کشيده شود، درک مي‎نمايم». صحيفه امام، ج 21، ص 134.
2. مجله نامه جامعه، ص 7-8.
3. «از خدا مي‎خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند.» صحيفه امام، ج 21، ص 194.
4. «من دست يکايک شما پيشگامان رهايي را مي‎بوسم». همان، ص 196.
5. همان، ج 20، ص 307.
6. همان
7. همان، ج 16، ص 198
 

منبع:نشريه امتداد- ش 48



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.