تفسیر آیات 32 تا 36 سوره کهف

در این مطلب راسخون به تفسیر آیه 32 تا 36 سوره کهف که به سر گذشت دو دوست یا دو برادر که هر کدام الگویی برای یکی از این دو گروه بوده‌اند می پردازیم.
سه‌شنبه، 2 اسفند 1401
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
تفسیر آیات 32 تا 36 سوره کهف
مقدمه:
مثل دو مرد را که برادر بودند از بنى اسرائیل یکى «یهودا» نام و دیگرى «فطرس» اولى مؤمن و دومى کافر بود. هشت هزار دینار از پدرشان بدیشان به میراث رسید، هر یک چهار هزار تصرف کردند. کافر بدان ضیاع و عقار و اثاث البیت خرید، و مؤمن همه را در خیر صرف نمود.

عطاى خراسانى نقل نموده که: برادر کافر به هزار دینار خانه خرید. برادر مؤمن گفت: بار خدایا، برادر کافر در دنیا خانه‌اى خرید، من از تو بهشت را به هزار دینار مى‌خرم، پس هزار دینار صدقه داد. برادرش هزار دینار اسباب خانه خرید، گفت:
 
من هم هزار دینار خرج اسباب خانه آخرت نمایم، آن را صدقه داد. برادرش هزار دینار آب و ملک خرید، گفت: من هم بستان بهشتى مى‌خرم، آن را نیز صدقه داد. برادرش هزار دیگر زن گرفت،.

او گفت: من هم حوریه را تزویج نمودم، پس هر چه داشت تصدق داد. خداوند، حال این دو برادر را براى عبرت و تنبه امّت حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله اخبار مى‌فرماید
 
آیه 32 سوره کهف
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا
 
ترجمه آیه 32 سوره کهف
و دو مرد (مؤمن و کافر) را برای امت مثل آر که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و به نخل خرما اطرافش را پوشاندیم و عرصه میان آنها را کشتزار (برای گندم و سایر حبوبات) قرار دادیم.
 
محل نزول آیات  32 ت 36 سوره کهف
 مخل نزول آیه 32 سوره کهف مکه بوده است
 
معانی کلمات آیه 32 سوره کهف
حففنا هما: حف: احاطه کردن. «حف القوم بالشى‏ء: اطافوا به». على هذا «حففناهما» یعنى: احاطه کردیم. «رَجُلَیْنِ»: دو مرد. مراد یک فرد کافر ثروتمند، و یک فرد مؤمن فقیر است.

در ضرب‌المثل هم ضرورت ندارد نام افراد مشخّص شود. (رَجُلَیْنِ) بدل (مَثَلاً) است. «حَفَفْنَا»: دور زده بودیم. احاطه کرده بودیم.
 
تفسیر آیه 32 سوره کهف از تفسیر نور
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً «32 کهف»
 
(اى پیامبر!) براى آنان (سرگذشت) دو مردى را مثَل بزن که براى یکى از آن دو، دو باغ انگور قرار دادیم و دور آنها را با نخل پوشاندیم و میان آن دو باغ را کشتزار قرار دادیم.
 
آیه 33 سوره کهف
 کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً « کهف33»

ترجمه آیه 33 سوره کهف
هر دو باغ، محصول خود را داد و چیزى از آن نکاست و میان آن دو، نهرى روان ساختیم.

معان کلمات آیه 33 سوره کهف
«اکُل» به معناى محصول و میوه‌ى قابل مصرف وخوردنى است.
«کِلْتَا»: هر دو. «أُکُلَ»: میوه. ثمره. فرآورده. «لَمْ تَظْلِمْ»: نکاسته بود. فروگذار نکرده بود.

نکته ها
از این آیات مى‌توان اصول باغدارى یا احداث باغهاى نمونه و دلربا را استفاده کرد، که عبارت است از:
 
الف: درختان کوتاه در وسط «أَعْنابٍ» و درختان بلند در اطراف باغ باشد. «نخل»
 
ب: باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. «جَعَلْنا بَیْنَهُما»
 
ج: زمین‌هایى که در فاصله میان باغهاست کشت شده باشد. «بَیْنَهُما زَرْعاً»
 
د: میان باغها آب جارى باشد. «فَجَّرْنا خِلالَهُما»
 
ه: باغها سست و ضعیف و آفت‌زا نباشد. «لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً»
 
بنابراین بهترین منظره، از باغهاى انگور گوناگون، «أَعْنابٍ» وانگور و خرما در کنار هم، «أَعْنابٍ‌ و نخل» وانواع کشت‌ها، «زَرْعاً» وکِشتى که در اطرافش درخت باشد، «حَفَفْناهُما» [2]
  
و آبها از زیر درختان و کنار مزرعه جارى باشد، «فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» پدید مى‌آید.این آیات، گویا پاسخى به درخواست کفّار سرمایه‌دار است که مى‌خواستند پیامبر، فقرا را از دور خویش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و ایمان آورند، خداوند در پاسخ آنان مى‌فرماید:

نه فقر نشانه‌ى ذلّت است و نه ثروت نشانه‌ى عزّت انسان. چنانکه در آیه 28 نیز به پیامبرش فرمود: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ‌ ...
 
آیه 34 سوره کهف
وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً«34»
 
ترجمه آیه 34 سوره کهف
و برای آن مرد میوه ای(فراوان)بود.پس به دوستش در حالی که با او گفتگو می کرد،گفت:من از تو مالدارتر و از نظر نفرات،نیرومندترم.

معنای کلمات آیه 34 سوره کهف
«ثَمَرٌ»: حاصل. درآمد. دارائی. «کَانَ لَهُ ثَمَرٌ»: دارائی و درآمد دیگری جز این دو باغ داشت. یا این که: بدین ترتیب، صاحب این دو باغ، هرگونه میوه و درآمدی در اختیار داشت.

نکته ها:
*«ثَمَرٌ» به انواع میوه و به انواع مال و دارایی و حتّی به درخت نیز گفته می شود.چنانکه در آیه ی 42 می خوانیم: «أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» که قهر خدا تمام باغ و درختان را احاطه کرد،نه تنها میوه ی آن را.

*«صاحب»یعنی همراه و هم سخن،چه مؤمن باشد مثل این آیه،چه کافر مانند آیه ی 37 این سوره که می فرماید: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ»
  
آیه 35 سوره کهف
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً«35»

ترجمه آیه 35 سوره کهف
و او در حالی که بر خویش ستمکار بود،به درون باغ خود آمد(و با غرور و سرمستی) گفت:گمان ندارم که هرگز این(باغ،یا دنیا)نابود شود!
 
معنای کلمات آیه 35 سوره کهف
«مَآ أَظُنُّ»: گمان نمی‌برم. باور ندارم. «تَبِیدَ»: نابود شود. از میان رود. از مصدر بَیْد و به یاد، به معنی فنا و هلاک. «هذِهِ»: این باغ. چه بسا مراد تسمیه کلّ به اسم جزء بوده و مقصود این جهان، و مرجع (مِنْها) در آیه بعد هم (جَنَّة) یا (حَیَاة) باشد.
 
آیه 36 سوره کهف
وَ ما أَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً«36»
 
ترجمه آیه 36 سوره کهف
و گمان نمی کنم که قیامت برپا شود واگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم،یقیناً بهتر از این(باغ)را در بازگشت،خواهم یافت.
 
معنای کلمات آیه 36 سوره کهف
«السَّاعَةَ»: قیامت. «قَآئِمَةً»: پابرجا. برقرار. مفعول دوم است. «مُنقَلَباً»: عاقبت. جای بازگشت.
 
نکته ها:
*کافران می پندارند نعمت دادن بر خدا لازم است و این حقّ انسان است که باید همواره برخوردار باشد.چنانکه در آیه 50 سوره ی فصّلت می خوانیم: «لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی»

اگر قیامتی هم باشد،بهترین ها برای ما خواهد بود.ولی این تفکّر در قرآن رد شده است.انسان از لطف وفضل خدا بهره مند است،ولی اگر خدا بخواهد،آبها راتلخ، درخت ها را خشک وکافران را نابود یا وحی به انبیا را قطع می کند،تا مپندارند که بدون لطف الهی استحقاق این نعمت ها را دارند.
 
تفسیر آیه 32 تا 36 سوره کهف از تفسیر نمونه
ترسیمى از موضع مستکبران در برابر مستضعفان
سرگذشت دو دوست یا دو برادر که هر کدام الگوئى براى یـکـى از ایـن دو گـروه بـوده انـد طـرز تـفـکـر و گفتار و کردار و موضع این دو گروه را مشخص مى کند.

نـخـسـت مـى گـویـد: اى پـیـامـبـر (داسـتـان آن دو مـرد را، بـه عـنـوان ضـرب المـثـل ، بـراى آنـها بازگو کن که براى یکى از آنها، دو باغ از انواع انگورها قرار داده بودیم ، و در گرداگرد آن ، درختان نخل سر به آسمان کشیده بود، و در میان این دو باغ زمین زراعت پر برکتى وجود داشت )

و اضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعا).
باغ و مزرعه اى که همه چیزش جور بود، هم انگور و خرما داشت و هم گندم و حبوبات دیگر، مزرعه اى کامل و خودکفا.

(ایـن دو بـاغ از نـظـر فـرآورده هـاى کـشـاورزى کـامـل بـودنـد درخـتـان بـه ثـمر نشسته ، و زراعتها خوشه بسته بود، و هر دو باغ چیزى فروگذار نکرده بودند) (کلتا الجنتین آتت اکلها و لم تظلم منه شیئا).

از هـمـه مـهـمـتـر آب کـه مایه حیات همه چیز مخصوصا باغ و زراعت است ، به حد کافى در دسـتـرس آنـهـا بـود چـرا کـه (مـیـان ایـن دو بـاغ نهر بزرگى از زمین بیرون فرستاده بودیم ) (و فجرنا خلالهما نهرا).

بـه ایـن تـرتـیـب (صـاحب این باغ و زراعت هر گونه میوه و درآمدى در اختیار داشت ) (و کان له ثمر).

ولى از آنـجـا کـه دنـیا به کام او مى گشت و انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت هنگامى که هـمـه چـیز بر وفق مراد او بشود غرور او را مى گیرد، و طغیان و سرکشى آغاز مى کند که نخستین مرحله اش مرحله برترى جوئى و استکبار بر دیگران است .
 
، صاحب این دو باغ به دوسـتـش رو کـرد و در گـفتگوئى (با او چنین گفت : من از نظر ثروت از تو برترم ، و آبـرو و شـخـصـیـت و عـزتـم بـیـشـتـر و نـفـراتـم فـزونـتـر اسـت ) (فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالا و اعز نفرا).

بـنـابـرایـن هـم نـیـروى انـسـانـى فـراوان در اخـتـیـار دارم ، و هـم مـال و ثـروت هنگفت ، و هم نفوذ و موقعیت اجتماعى ، تو در برابر من چه مى گوئى ؟ و چه حرف حساب دارى ؟!

کـم کـم این افکار - همانگونه که معمولى است - در او اوج گرفت ، و به جائى رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش ‍ را ابدى پنداشت : (مغرورانهدر حـالى کـه در واقـع بـه خـودش سـتـم مـى کـرد در باغش گام نهاد،

(نگاهى به درختان سرسبز که شاخه هایش از سنگینى میوه خم شده بود، و خوشه هاى پردانه اى که به هر طرف مایل گشته بود انداخت ،
 
 و به زمزمه نهرى که مى غرید و پیش مى رفت و درختان را مـشـروب مـى کـرد گـوش فـرا داد، و از روى غـفـلت و بى خبرى ) گفت : من باور نمى کنم هـرگـز فـنـا و نـیـسـتـى دامـن بـاغ مـرا بـگـیـرد) (و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هذه ابدا).

باز هم از این فراتر رفت ، و از آنجا که جاودانى بودن این جهان با قیام رستاخیز تضاد دارد بـه فـکـر انـکـار قـیـامـت افـتـاد و گـفت (من هرگز باور نمى کنم که قیامتى در کار باشد) (و ما اظن الساعة قائمة ).

اینها سخنانى است که گروهى براى دلخوش کردن خود به هم بافته اند.

سـپـس اضـافـه کـرد (گـیـرم کـه قـیـامتى در کار باشد، من با اینهمه شخصیت و مقام ) (اگـر بـه سـراغ پروردگارم بروم مسلما جایگاهى بهتر از این خواهم یافت ) (و لئن رددت الى ربى لاجدن خیرا منها منقلبا).

او در ایـن خـیـالات خام غوطه ور بود و هر زمان سخنان نامربوط تازه اى بر نامربوطهاى گـذشـتـه مى افزود .
 
تفسیر آیه 32 تا 36 سوره کهف از تفسیر المیزان
مثلى بیانگر حال دنیا طلبان که به مالکیت کاذب خود دل بسته اند
یعنى براى این مردمى که فرو رفته در زینت حیات دنیا شده اند، و از ذکر خدا روى گردان گشته اند مثلى بزن تا برایشان روشن گردد که دل جز به سراى خالى از حقیقت نداده اند، و آنچه که بدان فریفته شده اند خیالى بیش نیست و واقعیتى ندارد.
 
بعضى از مفسرین گفته اند: مطلبى که این مثل متضمن است تنها یک مثل است که ممکن است صرف فرض باشد، و دلالت ندارد بر اینکه مثل مزبور یک واقعیت خارجى بوده است.

ولى دیگران گفته اند که مثل مذکور یک قضیه واقعى است که در خارج اتفاق افتاده، چون اصولا هر مثلى باید واقعیتى خارجى داشته باشد.
 
و در خصوص این مثل قصه هاى مختلفى روایت شده که متاءسفانه به هیچ یک نمى توان اعتماد نمود، آنچه که تدبر در سیاق قصه دست مى دهد این است که دو باغ بوده و منحصرا درختان آن دو انگور و خرما بوده در بین آن دو، زراعت بوده و شواهد دیگر مى کند که قضیه یک قضیه خارجى بوده نه صرف فرض.
 
و اینکه فرمود: (جنتین من اعناب ) یعنى از درخت مو، چون بسیار مى شود که میوه را بر درختش اطلاق مى کنند (مثلا مى گویند من یک باغ زردآلو دارم و مقصود درخت زردآلو است ).
 
و اینکه فرمود: (و حففنا هما بنخل ) یعنى ما درختهاى خرما را دور آن باغ قرار دادیم. و اینکه فرمود: (و جعلنا بینهما زرعا) یعنى ما میان و فاصله دو باغ را زراعت قرار دادیم.

و به وسیله این زمینهاى زراعتى دو باغ مذکور به هم وصل مى شوند، و با یک نظام اداره مى شدند، و مجموع این دو باغ و زمینهایش هم میوه صاحبش را تاءمین مى کرده و هم آذوقه اش را.
 
کلتا الجنتین اتت اکلها...
کلمه (اکل ) - به ضم دو حرف اول - به معناى ماءکول است، و مراد از آوردن ماءکول آن، به ثمر نشاندن درختان آن دو، یعنى انگور و خرما، است. (و لم تظلم منه شیئا) - (ظلم ) در اینجا به معناى نقص است. و ضمیر (منه ) به (اکل ) برمى گردد،.

یعنى از خوردنى آن چیزى کم ننهاد (و فجرنا خلالهما نهرا) یعنى وسط آن دو باغ نهرى از آب کندیم که به وسیله آن نهر باغها آبیارى مى شدند، و از نزدیک ترین راه احتیاجشان به آب برآورده مى شد و حاجت نبود که از راه دور آب بیاورند.
 
و کان له ثمر
ضمیر در این جمله به کلمه (رجل ) برمى گردد. و مقصود از (ثمر) انواع مال است، همچنانکه در صحاح آمده و از قاموس نقل شده است. و بعضى گفته اند ضمیر به نخل بر مى گردد، و ثمر هم ثمر نخل است.
 
 و بعضى گفته اند: منظور این است که آن مرد علاوه بر داشتن این دو باغ، ثمر زیادى نیز داشت. و لیکن از همه این چند معنا، معناى اول موجه تر است،.

و از آن گذشته معناى دوم. ممکن هم هست که مراد از (آوردن دو بهشت میوه خود را بدون اینکه ظلم کند) این باشد که درختان به حدى از رشد و نمو رسیده بودند که دیگر اوان میوه آوردنشان شده بود.
 
 (و به اصطلاح به بار نشسته بود). و نیز ممکن است مقصود از جمله (و کان له ثمر) این باشد که نه تنها درختان به حد میوه دار شدن رسیده بودند، بلکه نظیر تابستان بالفعل هم میوه بر درختان وجود داشت. این وجه وجه روبراه و بى دردسرى است.

نتیجه:
پیام ها و نکته ها و برداشت های استاد قرائتی از آیا ت 32 تا 36 سوره کهف
1- از ساده‌ترین، فطرى‌ترین و عمومى‌ترین شیوه‌هاى انتقال مطلب، استفاده از تمثیل و ضرب‌المثل است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا»
2- تفاوت فقر و غناى انسان، از جانب خداوند حکیم است. جَعَلْنا لِأَحَدِهِما ...
3- کشاورز حقیقى خداست، نه انسان. «حففنا فَجَّرْنا جَعَلْنا»
 
4-دلبستگی وغرور به مال و قبیله،زمینه ی طغیان است. «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ»
5-نه فقر نشانه ی ذلّت است،نه ثروت دلیل عزّت،پس بر فقرا فخر نفروشیم.أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ ... خاکساران جهان را به حقارت منگر کوزه بی دسته چو بینی،به دو دستش بردار

6-دلبستگی به دنیا و دنیاگرایی،زمینه ی انکار قیامت است. أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... وَ ما أَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً ...
7-منکران قیامت،دلیلی بر نفی آن ندارند. «ما أَظُنُّ»
8-امید و آرزوی بی جا و بی دلیل محکوم است. «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ»
9-انسان فطرتاً گرایش به خدا و معنویات دارد. «إِلی رَبِّی»
 
10-بعضی ها به غلط نعمت را نشانه ی کرامت و ارزش خود می پندارند و آن را ابدی می دانند. «لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً»
 11-همه ی دارایی های انسان از خداست و مالک حقیقی اوست.در آیه ی 32 فرمود: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ» و در این آیه می فرماید: «دَخَلَ جَنَّتَهُ»
 12-دارایی و نعمت های سرشار،زمینه ی غرور است. دَخَلَ جَنَّتَهُ ... قالَ
 
13-غفلت از خدا،خودبرتربینی،تحقیر دیگران و فریفته شدن به جلوه های مادّی دنیا ظلم به خویشتن است. «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»
14-انسانِ منحرف و غافل،از جماد ونبات بدتر است.خداوند درباره ی باغ در آیه ی 23 فرمود: «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» یعنی چیزی کم نگذاشت،ولی درباره ی صاحب باغ فرمود: «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ».
15-نعمت ها و برخورداری ها را هرگز باقی و جاودانه مپنداریم. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ»
   
پی نوشت:
1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
2. تفسیر نور جلد 5 - صفحه 169.
  
منابع:
تفسیر المیزان(https://quran.anhar.ir/tafsirfull-8043.htm)
تفسیر نمونه(http://www.makarem.ir/quran)
تفسیر نور(https://wiki.ahlolbait.com/)


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.