حکيمه خاتون، شاهد ولادت خجسته

اين نوشتار، زندگي حکيمه خاتون، دخترامام جواد (ع) را بررسي مي کند وبه وقايعي مي پردازد که آن بانوي گرامي نقل کرده است؛ حکاياتي درباره مادرامام عصر(عج) و چگونگي تولد آن حضرت ومسائل پيرامون آن.
شنبه، 3 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکيمه خاتون، شاهد ولادت خجسته

حکيمه خاتون، شاهد ولادت خجسته
حکيمه خاتون، شاهد ولادت خجسته


 

نويسنده: حجت الاسلام سيد مهدي حسيني عربي




 

چکيده
 

اين نوشتار، زندگي حکيمه خاتون، دخترامام جواد (ع) را بررسي مي کند وبه وقايعي مي پردازد که آن بانوي گرامي نقل کرده است؛ حکاياتي درباره مادرامام عصر(عج) و چگونگي تولد آن حضرت ومسائل پيرامون آن.
حکيمه خاتون اول کسي بود که حضرت مهدي (عج) را پس از تولد مشاهده کرد واو را در آغوش کشيد. اکثر وقايع اين ايام که آن حکيمه فاضله نقل مي کند؛ دليلي بر تولد وحيات حضرت مهدي (عج) است؛ برخلاف عقيده برخي از علماي اهل سنت که معتقدند آن حضرت هنوز متولد نشده است و در پايان تاريخ متولد مي شود و جهان پراز ظلم را از عدل وداد خواهد گستراند. دراين نوشتار، براي برطرف کردن هرگونه شک وشبهه درباره صحت وسقم روايات، نخست به جرح وتعديل راويان مي پردازيم، سپس به اصل روايات که در منابع مختلف ذکر شده ، اشاره مي کنيم.

واژگان
 

حکيمه خاتون، مادر امام زمان (عج)، تولد امام زمان (عج)، راويان از حکيمه خاتون.

مقدمه
 

اطلاعات درباره تولد، کودکي و زندگي حکيمه خاتون اندک است وتنها موارد را درباره مادر امام عصر(عج) و تولد آن حضرت شامل مي شود.
آن مخدره «حکيمه»(1) نام دارد واز خاندان اهل بيت عصمت وطهارت به شمار مي رود دراين خاندان دو نفربه نام «حکيمه» معروفند: يکي حکيمه، دختر امام موسي بن جعفر(ع) که به هنگام تولد امام جواد(ع) حضور داشت وکيفيت ولادت آن حضرت رابيان مي کند.(2) وي از زنان محترمه بوده که محضرسه امام را درک کرده است وامروزه در کوه هاي اطراف بهبهان مزاري منسوب به آن مخدره وجود دارد؛(3) ديگري، حکيمه دختر امام جواد(ع) است. وي که مادرش سمانه مغربي کنيز امام بود، در فضل و منقبت پس از امام هادي(ع) از ديگر اولاد امام جواد(ع) ممتاز به شمار مي رفت. سمانه که مادر امام هادي (ع) نيز بود، از بهترين زنان عصر خويش به شمارمي رفت. کسي در زهد وتقوا به مرتبه او نمي رسيد وبيشتر ايام را روزه دار بود. محمدبن فرج وعلي بن مهزيار به روايت امام جواد(ع) فرموده اند:
همانا سمانه خانمي است که به حق من عارف بوده واز اهل بهشت است، شيطان در او راه ندارد و کيد ومکر جباران وستم گران به او نرسد و او هميشه درنظر خداوند است و از امهات صديقين وصالحين جدا نمي شود.(4)
محمدبن فرج بن عبدالله گويد:
ابوجعفر محمدبن علي الجواد(ع) مرا دعوت کرد وهفتاد دينار به من داد وفرمود: قاله اي آمده ودرآن کنيزي است با اين اوصاف. ..، او را براي من خريداري کن، و من آن راخريدم، که او ام ابوالحسن(ع) ونامش سمانه بود.(5)

زندگي نامه حکيمه خاتون
 

درباره تاريخ ولادت حکيمه خاتون در منابع مطلي ذکر نشده، ولي باتوجه به تاريخ ولادت امام هادي(ع) برادر بزرگ آن مخدره در سال 212 قمري(6) ونيزتاريخ وفات امام جواد (ع) پدر بزرگوارشان درسال 220 قمري،(7) مي توان تاريخ تولد حکيمه خاتون را دهه دوم قرن سوم قمري يعني مابين سال هاي 213-219 قمري دانست.
از برادران ياد شده حکيمه خاتون در منابع مي توان به ابوالحسن امام علي النقي (ع)، ابواحمد موسي مبرقع، (8) ابواحمد حسين و ابوموسي(9) عمران اشاره کرد. شيخ مفيد فقط فاطمه و امامه را از دختران امام جواد(ع) ذکر مي کند، بدون آن که نامي از حکيمه خاتون ببرد.(10) اين که ايشان نام آن بانو را ياد نکرده، موجب تعجب برخي از عالمان واقع شده است.(11) طبري در دلائل الامامه، ذيل فرزندان امام جواد به حکيمه، خديجه و ام کلثوم نيز اشاره مي کند.(12) مولف تاريخ قم، زينب، ميمونه وام محمد را نيز از فرزندان امام جواد(ع) برشمرده و مي نويسد:
ام محمد در داخل ضريح حضرت معصومه (ع) دفن شده و زينب وميمونه در بيرون ضريح ودرميان بقعه مبارکه مدفونند.(13)
براي ذکر اسامي دختران امام جواد(ع) در منابع از کنيه ولقب استفاده شده، ولي با نگاه به قراين موجود مي توان گفت که هيچ کدام از آنها کنيه يا لقب حکيمه خاتون نيست. در کتاب تاريخ قم محل دفن دختران امام جواد(ع) شهر قم ودرکنار قبر حضرت معصومه (ع) ذکر شده،(14) درحالي که حکيمه خاتون در سامرا و در کنار قبور امام هادي وامام عسکري (ع) دفن شده است.(15) پس هيچ کدام از اسامي وکنيه هايي که دراين کتاب ذکر شده، نمي تواند اسم يا کنيه حکيمه خاتون باشد. تنها دونقل شيخ مفيد از دختران امام جواد (ع) تأمل پذير است: (16) نقل از فاطمه وأمامه. منابع به اين نکته که اسامي والقاب ياد شده به حکيمه خاتون برمي گردد، اشاره اي نکرده اند، ولي باتوجه به تعجب برخي از عالمان به ذکر نشدن نام حکيمه خاتون در آثار شيخ مفيد، مي توان به عدم تطابق اين القاب واسامي با حکيمه خاتون استناد نمود.(17)
شوهر حکيمه خاتون در منابع ابوعلي حسن بن علي مرعش بن عبيدالله بن ابي الحسن محمد اکبر بن محمد حسن بن حسين اصغر بن امام سجاد(ع) بيان شده است.(18) ثمره ازدواج حکيمه خاتون سه فرزند به نام هاي، حسين، زيد و حمزه بود(19) و در کتاب الفخري في أنساب الطالبين آمده است که حسن بن علي مرعش، اولاد و اعقابي در ري و قزوين دارد. (20)
درباره بزرگي وعظمت شأن حکيمه خاتون باتوجه به مطالب ذکر شده در منابع، مي توان به جلالت، شرافت، فضيلت، حيا وعفت اين بانوي مکرمه پي برد. علامه مجلسي دربحارالانوار پس از بيان زيارات مخصوص دو امام همام در سامرا مي نويسد:
همانا دراين بقعه شريف قبري است منسوب به نجيبه کريمه، عالمه فاضله، نقيه رضيه، حکيمه بنت ابوجعفر جواد الائمه.(21) (ع) کسي که محرم اسرار اهل بيت (ع) بود و مادر حضرت قائم (عج) در محضر او معارف دينيه را آموخت، در هنگام ولادت حضرت حجت (عج) حاضر بود وبارها به محضرش رسيده و آن حضرت را زيارت مي نمود، پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) از سفراء و ابواب امام زمان (عج) به شمار مي رفت، (22)عرايض مردم را به خدمت آن حضرت مي رسانيد و توقعيات شريفه را از ناحيه مقدسه گرفته وبه صاحبانش تحويل مي داد و اول کسي بود که امام عصر (عج) را بوسيد. از ويژگي هاي منحصربه فرد اين بانوي عظيم الشأن درک کردن محضر چهار امام معصوم(ع) بوده است وممتاز بودن ايشان درميان دختران امام جواد (ع) به وفور علم و فضل.(23)
منابع متقدم درباره سال وفات حکيمه خاتون اشاره اي نکرده اند ودر منابع متأخر وفات آن مخدره در سال 274 قمري ذکر شده (24) که در سامرا پايين پاي عسکريين (ع) دفن شده است.(25)

راويان روايات از حکيمه خاتون وموضوعات آن
 

موضوعات رواياتي را که از حکيمه خاتون نقل شده، به صورت زير مي توان تقسيم بندي نمود:
1- روايات درباره مادر امام زمان (عج)؛
2-روايات درباره تولد امام زمان(عج)؛
3-روايات درباره حضرت مهدي (عج)؛ وامامت آن حضرت.
نخست راويان اين روايات را به صورت فهرست وار مي آوريم وهرکدام از آنها را بنا به
اقتضاي بحث بررسي خواهيم کرد:
1- موسي بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسي بن جعفر(ع)؛(26)
2-محمد بن عبدالله الطهوري؛(27)
3- محمد بن ابراهيم؛(28)
4-محمدبن علي بن بلال؛(29)
5- محمدبن اسماعيل حسني؛(30)
6-محمدبن عثمان عمري؛(31)
7-محمد بن قاسم «قسم» علوي؛(32)
8-ابونصر همداني؛(33)
9-عقبه خادم؛(34)
10-خواهران حکيمه خاتون؛(35)
وعده اي از بزرگان که بدون ذکر نامشان، رواياتي از آن مخدره ذکر نموده اند.(36)

الف) روايات درباره مادر امام زمان (عج)
 

روايات درباره مادر حضرت حجت (عج) متعدد است، ولي دو روايت مربوطه به اين بحث مي شود: يکي از آنها را حکيمه خاتون خود نقل مي کند وديگري را ابوحسين محمد بن بحر شيباني نقل کرده که در بخشي از آن به حکيمه خاتون اشاره مي کند شيخ صدوق هر دو روايت را در کمال الدين وتمام النعمه آورده است.
در روايت اول شيخ صدوق با پنج واسطه از حکيمه خاتون اين روايت را نقل مي کند که اين پنج واسطه عبارتنداز:
1- ابوعبدالله حسين بن احمد بن ادريس اشعري قمي: شيخ با لفظ «رضي الله عنه» از وي ياد مي کند(37) وشيخ طوسي او را استاد «تلعکبري» دانسته و گفته که تلعکبري از او اجازه روايت داشته است.(38) علامه حلي توثيقش کرده (39) ومرحوم مامقاني درباره اش مي گويد:
ابوعبدالله حسين بن احمد بن ادريس ظاهراً امامي بوده وشيخ صدوق ومجلسي اول هرجا از او نام برده اند، بر او رحمت فرستاده اند که غايت بزرگي و جلالت او را مي نمايد وکثرت روايات نقل شده از او، نشان از قدرت فکر او و نيز مقبوليتش بين علماست.(40)
2-ابوعلي احمد بن ادريس بن احمد اشعري قمي (م 306 قمري): نجاشي وعلامه حلي، وي را فردي مورداعتماد از اصحاب اماميه دانسته اند و با عناويني چون، «فقيه» ، «کثيرالحديث»، «صحيح الروايه» ، «اعتمد علي روايته» او را ستوده اند.(41)
3- محمد بن اسماعيل: اعتماد اشعري قمي «که به گفته شيخ نجاشي وعلامه حلي فردي صحيح الروايه و مورد اعتماد است»(42) به محمد بن اسماعيل با وجود عدم تعرض علماي رجال به احوال وشخصيت وي، حاکي از مقبوليت رواياتش دربين علماست.
4- محمد بن ابراهيم کوفي: مطلبي درباره احوالات وي در منابع متقدم ذکر نشده وليکن اعتماد بزرگاني چون عبدالله بن جعفر حميري(43) که فردي ثقه و از اصحاب امام عسکري(ع) بود،(44) گواه بر مقبول بودن چنين فردي است.
حميري، بنابر نقل شيخ صدوق، روايت قرباني امام عسکري (ع) براي فرزندش را از کوفي نقل کرده است.(45) منابع متأخر نيز او را فردي نيکو و مقبول دانسته اند.(46)
5- محمد بن عبدالله طهوري: شيخ طوسي واردبيلي وي را از اصحاب امام رضا (ع) برشمرده اند،(47) بدون اين که وي را درشمار اصحاب عسکريين (ع) ذکر نموده باشند، با اين که وجود وي در زمان آن حضرات بنا به متن روايت محرز و مسلم بوده است وتنها احتمال مي رود که طهوري در ايام آن دوامام همام در سامرا نبوده است. اين مطلب نيز از بخش هاي ابتدايي ذکر شده در روايت فهميده مي شود.(48)
با توجه به وجود بزرگاني چون احمد بن ادريس اشعري قمي، فرزندش حسين ونيز محمد بن ابراهيم کوفي در سند روايت، مي توان به صحت اين روايت پي برد. محمد بن عبدالله طهوري در ضمن روايتي از حکيمه خاتون درباره مادر امام زمان (عج) نقل مي کند:
در نزد من کنيزي بود به نام نرجس، برادر زاده ام امام عسکري(ع) به ديدن من آمد و چون نظرش به اين کنيز افتاد، به او گفتم: «آيا به او تمايل داري تا او را به پيش تو بفرستم؟» پس آن حضرت فرمودند: «خير اي عمه، ولکن در رابطه با او در تعجبم.» به او گفتم» «تعجب شما براي چيست؟» پس فرمودند : «از او فرزندي به دنيا مي آيد که خداوند به واسطه او زمين را پر از عدل و داد مي کند، چنان چه از ظلم وجور پر شده باشد.» حکيمه گويد که گفتم «اي مولاي من او را به پيش شما بفرستم؟» فرمودند: «از پدرم دراين باره اجازه بگير!» لباسم را پوشيدم وبه خانه ابوالحسن امام هادي (ع) رفتم و پيش آن حضرت نشستم. حضرت خطاب به من فرمودند: «اي حکيمه، نرجس را به پيش فرزندم ابومحمد بفرست!» عرض کردم: «آقاي من، من بدين جهت اين جا آمدم تا اجازه بگيرم.» پس فرمودند: «اي مبارکه، خداوند تبارک وتعالي دوست دارد که تو در اجرا اين کار شريک باشي و ازخير وبرکت آن نصيبي به تو برسد.»
در ادامه حکيمه مي گويد:
به خانه بازگشتم ونرجس را زينت کردم و او را به ابومحمد(ع) هبه نمودم و آنها چند روي پيش من بودند و سپس به پيش پدر گراميش رفتند.(49)
روايت بعدي از بشر بن سليمان نخاس است که به دليل طولاني بودن اين روايت فقط به قسمتي ازآن، درباره حکيمه خاتون اشاره مي شود:
بشر گويد: آن گونه که امام هادي(ع) فرموده بودند، من مليکه دختر يشوعا بن قيصر روم را که درجنگي اسيرشده بود، خريداري کردم و آن را در «سرمن ر آه» به خدمت حضرت آوردم. آن حضرت پس از اندکي صحبت با اين بانو، به خادم خود کافور فرمودند: «خواهرم حکيمه را خبرکن!»
و چون حکيمه خاتون وارد شد، حضرت فرمودند: «اين بانويي است که درباره اش با توسخن گفتم.» حکيمه خاتون بسيار خوشحال شد، پس آن حضرت رو به حکيمه فرمودند: اي «دختر رسول خدا (ص) او را به منزل ببر، فرايض و واجبات و سنن را به او بياموز! اين خانم، همسر فرزندم ابومحمد (ع) و مادر قائم (عج) است.»(50)
بين دو روايت ياد شده منافاتي نيست؛ زيرا پس از اين که امام هادي(ع) نرجس خاتون را به حکيمه خاتون تسليم نمود تا احکام دين را به او بياموزد،آن بانو نزد خواهر امام بود تا روزي که امام حسن عسکري(ع) به خانه عمه اش رفت و درآن روز با ديدن نرجس خاتون تعجب کرد. هرچند مسعودي مي گويد: «آن کنيز درخانه امام متولد شده و در آن جا بزرگ شده بود.»،(51) اين دو روايت عظمت وبزرگي مقام حکيمه خاتون را نزد امام هادي (ع) وخدوند متعال نشان مي دهد. حکيمه خاتون نخست به معلمي مادر حضرت مهدي(عج) از طرف امام هادي (ع) برگزيده مي گردد و پس از آن، درامر عظيم ولادت امام عصر (عج) شريک مي شود که بنا به فرموده امام هادي (ع)، خداوند دوست دارد که وي نصيبي ازاين خير ببرد و بهره مند گردد.(52) شيخ طوسي نيز در الغيبه به هردو روايت اشاره کرده است.(53)

ب) روايات تولد حضرت مهدي (عج)
 

مرحوم کليني (م 329 قمري) در کتاب اصول کافي وباب تولد حضرت مهدي(عج) به روايت نقل شده از حکيمه خاتون درباره تولد وجريان هاي پيرامون آن اشاره اي نکرده وفقط در باب تسميه «سر من رآه» با دو واسطه از موسي بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسي بن جعفر(ع) روايت مي کند که حکيمه خاتون در شب تولد وبعد ازآن، حضرت را ديده است. پس از کليني، شيخ صدوق (م 381 قمري) در کمال الدين وتمام النعمه با چهار واسطه از حکيمه خاتون، اصل جريان تولد امام زمان (ع) و پيرامون آن را نقل کرده که به بررسي سند روايت وسپس به اصل آن مي پردازيم:
1- ابو جعفر محمد بن حسن بن وليد: شيخ طوسي نام وي را اين گونه آورده است: «ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن وليد» وسپس مي نويسد: «وي قمي وفردي جليل القدر، عالم به علم رجال و مورد اعتماداست.»(54)
نجاشي او را با تعابيري چون «شيخ القميين وفقيههم و وجههم.» ، «ثقه ثقه» و «عين» ياد کرده و وفات او را درسال 343 قمري بيان کرده است(55) ونيز ابن شهر آشوب (م 588 قمري) در معالم العلماء وي را به بزرگي ياد مي کند.(56)
2- ابوجعفر محمد بن يحيي عطار: شيخ طوسي در فهرست، عطار را از اخص اصحاب ابوجعفر احمد بن موسي اشعري که از بزرگان قم بوده، ذکر کرده(57) و در رجال، وي را در بخش «من لم يرو عن الائمه (ع) آورده و مي نويسد:
محمدبن يحيي، قمي وفردي کثيرالروايه بودومرحوم کليني از او روايت کرده است.(58)
و هم چنين نجاشي، عطار را شيخ اصحاب اماميه در زمان خودش معرفي مي کند و در ادامه مي آورد که او فردي اعتماد شده وکثير الحديث بوده است.(59)
3- ابوعبدالله حسين بن رزق الله: مرحوم تستري وآيت الله خوئي در ذيل نام وي آورده اند که حسين به رزق الله با يک واسطه حکيمه خاتون را از جمله کساني ياد مي کند که حضرت مهدي (ع) را ديده است.(60) ودرباره احوالات اين شخص چيزي ذکر نکرده اند، ولي اعتماد محمد بن يحيي عطار، استاد مرحوم کليني، به روايت او نشان از مقبوليت اوست. چنان که ذکر شده، نجاشي و شيخ طوسي، عطار را درنقل حديث موثق و اعتماد شده ذکر کرده اند.(61)
4- موسي بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسي بن جعفر(ع): وي فردي «حسن» درنقل روايت بوده(62) و بيشتر منابع روايي، چگونگي تولد حضرت مهدي (ع) را از طريق او و به نقل حکيمه خاتون روايت کرده اند(63) که دليل بر موثق بودن اين شخص مي نمايد. متن روايت در کمال الدين صدوق بدين شرح است:
چنان که حکيمه خاتون گويد، حسن بن علي(ع) کسي را نزد او فرستاد و فرمود: «عمه جان امشب که نيمه شعبان است، در منزل ما افطار کن زيرا خداي تبارک وتعالي امشب حجت خود را آشکار مي کند، و او حجت خدا بر روي زمين است.» حکيمه گفت: «عرض کردم مادرش کيست؟» فرمود: «نرجس». آن گاه حکيمه عرض کرد: «قربانت شوم به خدا در او اثري از حمل نيست.» امام فرمود: «همين است که به تو مي گويم. حکيمه گفت: «آمدم و چون سلام کردم ونشستم، نرجس آمد، کفش مرا بکند و گفت: "اي سيده من وسيده خاندان من، در چه حالي هستي؟ "گفتم: «تو سيده من و سيده خاندان مني.» گفتار مرا ناستوده شمرد وگفت: «اين چه فرمايشي است، عمه جان؟» به او گفتم: «دخترجانم! خداي تعالي امشب پسري به تو کرامت مي کند که در دنيا و آخرت آقا است.» حکيمه خاتون گويد: «خجالت کشيد و حيا کرد و چون نماز عشا راخواندم، افطار کردم و در بستر خوابيدم و خوابم برد. چون نيمه شب شد برخاستم، نماز خواندم و فارغ شدم.نرجس در خواب بود وهيچ اثري در او نبود. من نشستم و تعقيب خواندم و دراز کشيدم و هراسان بيدار شدم و او باز هم خواب بود. او برخاست، نماز خواند و خوابيد.» حکيمه در ادامه گويد: در شک افتادم که ابو محمد از محل خود فرياد زد: "عمه جان شتاب نکن اين جاست که مطلب نزديک است." آن گاه نشستم ومشغول قرائت سوره الم سجده و يس شدم. در اين ميان بود که هراسان بيدار شد، به بالين او رفتم و گفتم: «"بسم الله عليک، چيزي درک مي کني؟ "گفت: "آري، اي عمه. "به او گفتم: "خود را جمع کن و دل آسوده دار، هماني است که به تو گفتم. "حکيمه در ادامه گويد: «حالتي براي نرجس و من پيش آمد که لحظاتي به حال خود نبوديم و من با صداي مولا به خود آمدم و جامه را از روي نرجس عقب زدم و مولاي خود راديدم که درحال سجده و مواضع سجودش بر زمين است. او را برگرفتم، ديدم پاک و نظيف است. آن گاه ابو محمد صدا زد: "عمه جان، پسرم ر ا نزدم بياور!" او را نزد وي بردم، دستش را به پشتش گذاشت و دو پايش را روي سينه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاي او کشيد.» آن گاه حکيمه مي گويد که امام خطاب به فرزندش فرمود: «اي پسر جانم، سخن بگو!» گفت: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريک له و ان محمد رسول الله» حکيمه مي افزايد: «آن گاه او بر اميرالمومنين وهريک از امامان صلوات فرستاد تا بر پدرش توقف کرد و زبان در کشيد. آن گاه ابومحمد(ع) فرمود: "عمه جان، او را نزد مادرش ببر تا بر او سلام بدهد ونزد من بياور!" او رانزد مادرش بردم، سلام داد و برگردانيدم و در محضر امام گذاشتم، فرمود: "عمه جان، روز هفتم که شد نزد ما بيا!"
حکيمه گويد: «چون صبح آمدم تا به ابومحمد (ع) سلام بدهم، پرده را بالا زدم تا از سيد خود تفقد کنم. او را نديدم. گفتم: قربانت شوم، سيد و مولايم چه شد؟ فرمود: "عمه جان او را سپرديم به آن که مادر موسي (ع) پسرش را سپرد."» حکيمه گويد: روز هفتم آمدم و سلام کردم، نشستم. فرمود: "فرزندم را نزد من بياور!" سيد خود رانزد وي بردم. در پارچه اي بود، همان کاري را که اول بار با او کرد تکرار نمود وزبانش را در دهان او گذاشت، گويا شير وعسل به وي مي خوراند. سپس فرمود: "سخن بگو، پسرجانم! "گفت : "اشهد ان لااله الا الله" و صلوات برمحمد(ص) واميرالمومنين وائمه طاهرين فرستاد تا به پدرش رسيد وتوقف کرد وسپس اين آيه را خواند: (ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين* و نمکن لهم في الارض ونري فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا يحذرون)؛(64) "و خواستيم برکساني که در آن سرزمين فرودست شده بودند ، منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، وايشان را وارث [زمين] کنيم* و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفي] به فرعون وهامان ولشکريانش آن چه را که از جانب آنان بيم ناک بودند، بنمايانيم.»"
راوي مي گويد: «ازعقبه خادم درباره اين موضوع پرسيدم گفت حکيمه راست گفته است.»(65)
اين روايت در کتب بسياري با کمي اختلاف در متن حديث وبا اسنادهاي مختلف نقل شده است، مانند کتاب هاي اثبات الوصيه نوشته مسعودي (م346 قمري)،(66) دلائل الامامه نوشته طبري (م 358 قمري)،(67) الغيبه نوشته شيخ طوسي (م 460 قمري)،(68) الخرائج و الجرائح نوشته راوندي(م 573 قمري)،(69) کشف الغمه في معرفه الائمه نوشته اربيلي (م 692 قمري)،(70) مدينه المعاجز نوشته سيد هاشم بحراني ( م 1107 قمري)،(71) بحارالانوار نوشته مجلسي (م 1111 قمري)،(72) ينابيع الموده نوشته قندوزي حنفي (م 1294 قمري)(73) وبسياري از کتب روايي ديگر که به شرح اين واقعه پرداخته اند.

ج) روايات درباره حضرت مهدي (عج) وامامت آن حضرت
 

محمد به عبدالله طهوري که از او ياد شده، مي گويد:
بعد از وفات امام حسن عسکري(ع) خدمت حکيمه دختر امام محمد بن علي (ع) رفتم تا از او درباره امام و اختلاف وسرگرداني مردم درباره آن، بپرسم. مرا اذن جلوسي داد و فرمود: «اي محمد به درستي که خداي تبارک وتعالي زمين را از حجتي گويا ويا خاموش خالي نگذارد. امامت را بعدازحسن وحسين(ع) در دو برادر ننهاده و اين شرافت را مخصوص حسن وحسين (ع) ساخته و آنها را از عديل ونظيري بر روي زمين به اين فضيلت برکنار داشته و به درستي که خداوند تبارک و تعالي فضل امامت را خاص فرزندان حسين نموده و نه حسن، چنان که فرزندان هارون را به فضل نبوت بر فرزندان موسي ترجيح داد واگر چه خود موسي حجت بر هارون بوده، فضل نبوت تا روز قيامت در اولاد هارون است و به ناچار بايد امت سرگرداني وامتحاني بکشند تا مبطلان از مخلصان جدا گردند و از براي مردم بر خدا حجتي نباشد و اکنون بعد از وفات امام حسن عسکري(ع) دوره حيرت رسيده است.»
محمدبه عبدالله گويد:
عرض کردم: «اي سيده من از براي امام حسن عسکري(ع) پسري بود؟» تبسمي کرد: وفرمود: «اگر امام حسن عسکري (ع) پسر نداشت، امام بعد از او چه کسي بود، با آن که من به تو خبر دادم که بعد ازحسن وحسين (ع) امامت در دو برادر نيست؟»
حکيمه خاتون پس از اين سخنان به تفصيل درباره مادر حضرت مهدي (ع) و نحوه تولد آن حضرت براي محمد بن عبدالله سخن گفته است.(74) سپس مي گويد:
پس از درگذشت امام عسکري (ع) من هر صبح وشام او را مي بينم واز هرچه شما مي پرسيد به من خبر مي هد ومن به شما خبر مي دهم. به خدا گاهي مي خواهم چيزي از او بپرسم، او نپرسيده به من مي گويد. امري پيش مي آيد وپرسش نکرده همان ساعت جوابش را مي دهد. شب گذشته از آمدن تو به من خبر داد و دستور داد که تو را به حق مطلع سازم.
محمد به عبدالله گويد:
به خدا حکيمه از چيزهايي به من خبر داد که جز خدا کسي آنها را نمي دانست و دانستم که اين امر درست و راست است از طرف خداي تبارک و تعالي، زيرا خداوند آنها را بر آن چه مطلع ساخته، احدي از خلق خود را مطلع نساخته است.(75)
در روايت ديگر احمد بن ابراهيم گويد:
من درسال 262 قمري به حضور حکيمه دختر محمدبن علي (ع) خواهر ابوالحسن عسکري(ع) در مدينه رفتم واز پشت پرده با او سخن مي گفتم. از دين وي پرسيدم. و کسي را که بايد امام بداند. به من گفت فلان، پسر حسن عسکري (ع) است. نام او را گفت، گفتم: «قربانت شوم او را ديده اي، يا خبر او را شنيده اي؟» گفت:«خبر او را از امام يازدهم شنيده ام که مادرش نوشته بود.» گفتم: «آن مولود کجاست؟» گفت: «پنهان است.» گفتم: «شيعه به که مراجعه کند؟» گفت: «به جده او، مادر امام يازدهم.» گفتم: «به کسي اقتدا کنم که به زني وصيت کرده؟» گفت: «پيروي از حسين بن علي بن ابي طالب (ع) کرده است؛ زيرا حسين بن علي (ع) به حسب ظاهر، وصاياي خود را به خواهرش زينب دختر علي بن ابي طالب(ع) سپرد تا امامت پسرش علي بن الحسين امام سجاد(ع) پنهان بماند.» سپس فرمود: «شما مردمي مطلع از اخبار هستيد، آيا در روايات به شما نرسيده است که نهمين فرزند حسين(ع) در حالي که زنده است، ميراثش تقسيم مي شود.
اين دو روايت، نمونه اي از آگاهي حکيمه خاتون به موضوعات ومباحث روز خود، به ويژه درباره مسئله امامت است. روايات بسيار ديگري نيز نشان دهنده اين امر هستند. سيد بن طاووس نيز در مهج الدعوات حرز امام جواد(ع) را از حکيمه خاتون نقل کرده وسپس به جريان نقل حرز از امام جواد(ع) ومتن آن پرداخته است.(77)
درنهايت، بايد گفت که درباره کودکي وچگونگي زندگي اين بانوي عظيم الشأن در منابع مطالب چنداني ذکر نشده، ولي براساس روش و منش اين بانو در برخورد با برادر، برادرزاده ، نرجس خاتون وباحضرت مهدي(ع) که از ميان منابع روايي به دست مي آيد، مي توان جلالت، عظمت و جايگاه رفيع وي را در خاندان امامت، به وضوح مشاهده کرد؛ بانويي که فرزند امام، خواهر امام، عمه امام ومعلمه ام القائم (نرجس خاتون) وقابله حضرت مهدي(ع) وهم چنين فردي اعتماد پذير در اين خاندان به شمار مي رفته و درباره ولادت حضرت مهدي (ع) ونيز پيرامون آن نقش مهمي ايفا نموده وبارها امامان او را تأييد نموده اند ودرنهايت، تا پايان عمر شريفش (يعني تا سال 274 قمري) به عنوان سفير ونماينده حضرت ولي عصر(ع) رابط بين آن حضرت وشيعيان بوده است.

پي نوشت ها:
 

1- برخي از منابع نام وي را «حليمه»ذکر کرده اند که اشتباه است ونام اصلي آن بانو «حکيمه» بوده است.
2- نک: علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 50 ، ص 10، چاپ سوم: داراحياء التراث العربي، بيروت 1403 قمري؛ وشيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج2 ، ص 306 و 307 ،چاپ اول: ناشر دارالاسوه للطباعه والنشر، 1414 قمري.
3- سيدمصطفي حسيني، معارف ومعاريف، ج2، ص 794، چاپ اول: انتشارات اسماعيليان، قم 1369 شمسي
4-محمد الحسون و ام علي مشکور، اعلام النساء المومنات ، ص 448 و 449 ،چاپ اول: انتشارات اسوه، 1411 قمري.
5- همان ، ص 448
6-شيخ مفيد، الارشاد، ج 2 ، ص 295، چاپ اول: موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم 1413 قمري.
7- همان، ج2، ص 297.
8- امين الاسلام طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ص 338، ناشر مکتبه العلميه الاسلاميه، تهران 1338 شمسي.
9- شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج 2، ص 569، چاپ پنجم: موسسه النشر الاسلاميه، 1422 قمري.
10-الارشاد ، ج2، ص 295.
11- شيخ عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج 3، ص 76، ( فصل النساء)، طبع في مطبعه المرتضويه النجف الاشرف، 1352 قمري.
12- ص 209 چاپ سوم: منشورات الرضي، قم 1363 شمسي؛ ابوسعيد حسن بن حسين شيعي سبزواري «زنده در 757 قمري». راحه الارواح، ص 239 ، دفتر نشر ميراث مکتوب، انتشارات اهل قلم، 1375 شمسي.
13- محمد حسين ناصرالشريعه، تاريخ قم، با مقدمه علي دواني، ص 113 و 114، چاپ خانه حکمت، قم 1242 شمسي.
14- فخر الواعظين محمد باقر بن مرتضي حسيني خلخالي، جنات ثمانيه، تحقيق انصاري قمي، ص 828، چاپ اول: انتشارات دليل ما، 1381 شمسي.
15-تاريخ قم، ص 113 و 114.
16-الارشاد ، ج2 ، ص 295.
17- تنقيح المقال، ج 3، ص 76، ( فصل نساء).
18- نک: ذبيح الله محلاتي، مآثر الکبري في تاريخ سامراء، ج 2 ، ص 303 ، مطبعه الزهراء ، نجف 1368شمسي؛ ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، ج 4 ، ص 150-158، ناشر دارالکتب الاسلاميه، تهران 1374 قمري؛ نک: حسين بن محمد ابن طباطبائي حسني (م 449 قمري) تهذيب الانساب ونهايه الاعقاب، ص 250 -251 ،چاپ اول: نشر مکتبه آيت الله مرعشي نجفي، قم 1413 قمري؛ امام فخر رازي ( م 606 قمري)، الشجره الامبارکه في انساب الطالبيه، ص 169 -170، چاپ اول: نشر مکتبه آيت الله مرعشي نجفي، قم 1409 قمري؛ عزالدين ابوطالب اسماعيل بين حسين مروزي، الفخري في انساب الطالبين، ص 75 -76 چاپ اول: نشر مکتبه آيت الله مرعشي نجفي، قم 1409 قمري؛ شهاب الدين احمد به علي بن عنبه حسني (م 828
قمري)، عمده الطالب في انساب آل ابي طالب، ص 347 -348، منشورات دار مکتبه الحياه، بيروت بي تا؛ سيد احمد بن محمد کياء گيلاني، (اعلام قرن دهم قمري) سراج الانساب، ص 144، چاپ اول: نشر مکتبه آيت الله مرعشي نجفي،
قم 1409 قمري.
19- مآثر الکبري في تاريخ سامراء، ج2 ص 303
20- ص 76
21-ج 99 ص 79
22-همان؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 76، (فصل نساء).
23- رياحين الشريعه، ج4 ص 150-158.
24- محمد حسين حسيني جلالي ، مزارات اهل البيت (ع) وتاريخها، ص 144، چاپ سوم: موسسه الاعلمي ، بيروت 1415 هـ ق؛ رياحين الشريعه ، ص 150.
25- جنات ثمانيه، ص 828.
26- شيخ صدوق، کمال الدين وتمام النعمه ، ج2 ، ص 424 ، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم، 1405 قمري
27- همان ، ج2 ، ص 426.
28- بحارالانوار ، ج 51 ، ص 19.
29- همان.
30- سيدهاشم حسيني بحراني، مدينه المعاجز «في دلائل الائمه الاطهار و معاجزهم». ص 589، منشورات مکتبه المحمودي، طهران، ( چاپ سنگي ) بي تا.
31- همان ، ص 591.
32- همان ، ص 590.
33- سيد بن طاووس ، مهج الدعوات ومنهج العبادات ، ص 53 ، چاپ اول: موسسه الاعلمي للمطبوعات ، بيروت 1414 قمري.
34- اعلام النساء المومنات ، ص 306.
35- بحارالانوار ، ج 51 ، ص 22.
36- شيخ طوسي ، الغيبه ، ص 239، چاپ اول: موسسه المعارف الاسلاميه، قم 1411 قمري.
37- کمال الدين وتمام النعمه ،ج 2 ص 426.
38- رجال طوسي ، ص 467، چاپ اول: منشورات المکتبه والمطيعه الحيدريه في النجف 1380 قمري.
39- خلاصه الاقوال في معرفه الرجال «رجال علامه حلي» ص52، چاپ دوم: : منشورات الرضي قم 1381 قمري
40- تنقيح المقال في علم الرجال، ج 1، ص 49.
41- رجال نجاشي، ج 1، ص 236،چاپ اول: دار الاضواء، بيروت 1408قمري؛ خلاصه الاقوال في معرفه الرجال، ص 16
42- رجال نجاشي، ج 1، ص 236؛ خلاصه الاقوال ، ص 16.
43- کمال الدين وتمام النعمه ، ج2، ص 432؛ علامه شيخ محمدحسين اعلمي حائري ، دائره المعارف الشيعيه العامه، ج16، ص 164، چاپ دوم: موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت 1413 قمري.
44- رجال طوسي ، ص 432.
45- کمال الدين وتمام النعمه ، ج2 ، ص 432.
46- دائره المعارف الشيعيه العامه ، ج 16، ص 164.
47- رجال طوسي، ص 387، جامع الرواه، ج 2، ص 142، مکتبه المحمدي، بيتا.
48- کمال الدين وتمام النعمه ، ج 2 ، ص 426؛ بحارالانوار، ج 51، ص 11-14
49- کمال الدين وتمام النعمه، ج2، ص 426-427.
50- همان ، ج 2، ص 417-423.
51- اثبات الوصيه للامام علي بن ابي طالب (ع) ص 272، چاپ دوم: دارالاضواء، بيروت 1409 قمري.
52- کمال الدين وتمام النعمه ، ج 2 ص 423 و 427.
53- ص 208 -214 و 244.
54- الفهرست، ص 284، مرکز تحقيقات ومطالعات دانشگاه مشهد، 1351 شمسي.
550 رجال نجاشي، ص 383.
56-ص 99 ، 1353 قمري ، مطبعه فردني طهران.
57- ص 22.
58-ص 495.
59- ص 353.
60- قاموس الرجال، ج 3، ص 284، منشورات مرکز نشر الکتاب، المطيعه العليمه تعليم، 1388 قمري؛ معجم رجال الحديث، ج 5، ص 235، چاپ سوم: منشورات مدينه العلم آيت الله خوئي، 1403 قمري.
61- رجال نجاشي ، ص 353؛ رجال طوسي، ص 495.
62- دائره المعارف الشيعيه العامه ، ج 17، ص 488.
63- نک: شيخ طوسي ، الغيبه ، ص 237؛ بحارالانوار، ج 51، ص 2.
64-سوره قصص آيه 5.
65-ج 2 ص 424 -426.
66-ص 272.
67-ص 268.
68-ص 234-240.
69- ج 1، ص 455، چاپ اول: تحقيق ونشر موسسه الامام المهدي (ع) قم 1409 قمري.
70- ج 2، ص 498، ناشر مکتبه بني هاشم تبريز «مطبعه العلميه قم » 1381 قمري.
71- ص 586.
72- ج 51، ص 2.
73- ج 2، ص 540، چاپ اول: انتشارات الشريف الرضي، قم 1413 قمري ( 1371 شمسي).
74-کمال الدين وتمام النعمه، ج 2، ص 426؛ بحارالانوار، ج 51، ص 11-14.
75- کمال الدين وتمام النعمه، ج 2، ص 429 و430.
76- شيخ طوسي ، الغيبه، ص 230؛ کمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 501.
77- ص 52، چاپ اول: موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت 1414 قمري.
 

منبع:فصلنامه مشرق موعود(1



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط