ارزش هنر و رسالت هنرمندان در بیان مقام معظم رهبری

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره ارزش هنر و رسالت هنرمندان که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
يکشنبه، 20 فروردين 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: مرتضی شعله کار
موارد بیشتر برای شما
ارزش هنر و رسالت هنرمندان در بیان مقام معظم رهبری

طرح مسأله و ضروت بحث

هنر یک موهبت الهى و یک حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعى آن کسى که این موهبت از سوى پروردگار به او داده شده است، مثل همه ثروت هاى دیگر، باید بار مسئولیتى را هم براى خودش قائل باشد؛ یعنى داده هاى خدا همراه با انجام تکلیف هاست. این تکلیف ها لزوما همه دینى و شرعى نیست؛ تکلیف هایى است که خیلى از آن ها از دل انسان برمى خیزد.

مسئله هنر و هنرمند، جزو مسائلى است که هم ظریف است، هم به شدت حساس و دقیق است و مرزهاى دشوارى در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بى توجه باشیم، ممکن است خطا کنیم و برخلاف آنچه که شایسته است، عمل نماییم.

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قالب مضمون تعهد دارد. کسى که قریحه هنرى دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند؛ این یک تعهد است. هنرمند تنبل و بى تلاش، هنرمندى که براى تعالى کار هنرى خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمى کند، در حقیقت به مسئولیت هنرى خودش در قبال قالب عمل نکرده است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنى بر نگاه زیباشناختى در زمینه هنر است؛ توقع زیادى هم نیست.

در این نوشتار، جهت آشنایی بیشتر با مفهوم و ارزش هنر و رسالت هنرمند متعهد انقلابی، گزیده رهنمودهای مقام معظم رهبری در این باره که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
 

هنر یک موهبت الهى و یک حقیقت بسیار فاخر و در عین حال تکلیف آور است

[هنر] گوهر بسیار گران بهایى است که ارزش و گران بهایى آن فقط بدین جهت نیست که دل ها و چشم هایى را به خود جذب مى کند ـ خیلى از چیزهایى که هنرى نیست، ممکن است چشم ها و دل هایى را به خود جذب کند ـ نه، این یک موهبت و عطیه الهى است. حقیقت هنر ـ هر نوع هنرى ـ یک عطیه الهى است.

اگر چه بروز هنر در چگونگى تبیین است، اما این، همه حقیقت هنر نیست؛ پیش از تبیین، یک ادراک و احساس هنرى وجود دارد؛ نکته اصلى آن جاست.بعد از آن که زیبایى یک ظرافت و یک حقیقت ادراک شد، از آن هزار نکته باریک تر ز مو که گاهى آدم هاى غیر هنرمند نمى توانند یک نکته اش را هم درک کنند، هنرمند با همان روح هنرى و با آن چراغ هنر که در درون او برافروخته شده است، ظرایف و دقایق و حقایقى را ابراز مى کند؛ این مى شود هنر واقعى و حقیقى، که ناشى از یک ادراک و یک بازتاب و یک تبیین است.

در واقع هنر یک موهبت الهى و یک حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعى آن کسى که این موهبت از سوى پروردگار به او داده شده است، مثل همه ثروت هاى دیگر، باید بار مسئولیتى را هم براى خودش قائل باشد؛ یعنى داده هاى خدا همراه با انجام تکلیف هاست. این تکلیف ها لزوما همه دینى و شرعى نیست؛ تکلیف هایى است که خیلى از آن ها از دل انسان برمى خیزد.

وقتى شما چشم دارید، این نعمتى است که بعضى ها آن را ندارند؛ اما این چشم به طور طبیعى غیر از لذت ها و برخوردارى هایى که به شما مى دهد، تکلیفى را هم بر دوش شما مى گذارد؛ «چون مى بینى که نابینا و چاه است».این تکلیف به خاطر چشمى است که شما دارید.

لازم نیست که دین به آدم بگوید، یا یک آیه قرآن درباره اش نازل شده باشد؛ این را دل شما مى فهمد.یا هیچ کس در دنیا نیست که ثروتمندى را ـ ولو آن برخوردارى، با کد یمین و عرق جبین خودش به دست آمده باشد ـ ملامت نکند، هنگامى که ببیند او نسبت به مستمندان، بى خیال و بى تفاوت و طعنه زن است؛ در حالى که آن ثروتمند ممکن است به شما بگوید خودم این ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمى پذیرید. وقتى ثروت و موهبت و دستاوردى وجود دارد،در قبال آن تکلیفى هم خواهد بود.

البته هنر از آن چیزهایى نیست که یکسره با کد یمین و عرق جبین به دست آمده باشد. تا قریحه و استعداد هنرى در شما نباشد، هر قدر هم که زحمت بکشید، باز همچنان در آن خم اول باقى خواهید ماند. آن قریحه، کار و دستاورد شما نیست؛ آن را به شما داده اند. خدا همه نعمت ها را به انسان مى دهد؛ هر چند مجراى آن، جامعه و پدر و مادر و محیط و چیزهاى دیگر است.شما زحمت کشیده اید، اما فرصت و همت زحمت کشیدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستید در وجود خودتان هنر را به اعتلا برسانید. (1)
 

من براى هنر نقش واقعى، جدى و اساسى قائل ام

بنده جزو دوستداران هنر و معتقد به رسالت هنر هستم؛ یعنى من از بن دندان به هنر معتقدم. عده اى هنر را تجملاتى و تشریفاتى و مثل زعفران روى قاب پلو به حساب مى آورند؛ ولى بنده اینطور عقیده ندارم. من براى هنر نقش واقعى، جدى و اساسى قائل ام. امروز هم بیشترین ضربه اى که دارد در دنیا به ما مى خورد، از کارکرد هنر است. حتّى کارهاى ارتباطاتى که انجام مى دهند، اگر آن را با هنر آمیخته نکنند، اثر ندارد.

همین پروپاگاندهاى معروف دنیا خودش یک هنر است؛ این ها با کارهاى غیر هنرى و غیر فیزیکى حل نمى شود؛ هنرمندى لازم دارد تا بتواند یک پیام را در اعماق جان مخاطب خود حق جلوه دهد؛ در حالى که باطل محض است. دنیا دارد این طورى عمل مى کند. (2)
 

نحوه برخورد با هنر و هنرمند

مسئله هنر و هنرمند، جزو مسائلى است که هم ظریف است، هم به شدت حساس و دقیق است و مرزهاى دشوارى در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بى توجه باشیم، ممکن است خطا کنیم و برخلاف آنچه که شایسته است، عمل نماییم؛ البته این مربوط به ما است. سخن درباره مرزهایى که هنرمند باید رعایت کند، نیست؛ آن ماجراى دیگرى است. ما که با مسئله هنر و هنرمند با این موضوع مهم در اداره کشور مواجه ایم، باید مرزها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت کنیم و بر اساس قضاوت عمل نماییم. (3)
 

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر و هم در باب قالب مضمون، تعهد دارد

بعضى ها مى گویند در هنر متعهد، کلمه اول با کلمه دوم تناقض دارد. هنر، یعنى آن چیزى که مبتنى بر تخیل آزاد انسان است و متعهد، یعنى زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم مى سازد! این یک تصور است؛ البته تصور درستى نیست.بحث مسئولیت و تعهد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمى گردد.

بالاخره یک هنرمند قبل از این که یک هنرمند باشد، یک انسان است؛ انسان که نمى تواند مسئول نباشد. اولین مسئولیت انسان در مقابل انسان هاست. اگر چه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسئولیت بزرگ او در قبال انسان هاست. در عین حال هنرمند به خاطر ویژگى بسیار ممتازش، تعهد جداگانه اى غیر از آن بیانى که قبلاً گفتم، دارد.

هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قالب مضمون تعهد دارد. کسى که قریحه هنرى دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند؛ این یک تعهد است. هنرمند تنبل و بى تلاش، هنرمندى که براى تعالى کار هنرى خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمى کند، در حقیقت به مسئولیت هنرى خودش در قبال قالب عمل نکرده است.

هنرمند باید دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایى برسد که بیش از آن نمى تواند تلاش کند بحثى نیست اما تا آن جایى که مى تواند، باید براى اعتلاى قالب هنرى تلاش کند این تعهد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسئولیت ـ البته این شور و عشق هم مسئولیت است؛ آن هم یک دست قوى است که انسان را وادار به کارى مى کند و نمى گذارد که احساس تنبلى و تن آسایى، او را از کار باز بدارد ـ به دست نمى آید.

علاوه بر این، تعهد در قبال مضمون است.ما چه مى خواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است. نمى شود هر چیزى را به مخاطب داد، فقط به صرف این که او نشسته و دارد به حرف هاى ما گوش مى دهد، باید ببینیم به او چه خواهیم بدهیم.

البته بحث این که ما وارد کدام دسته بندى سیاسى بشویم یا نشویم این حرف هایى که بعضى از دوستان مى زنند مسائلى است که شما باید از این ها عبور کرده باشید؛ این ها محل کلام نیست؛ محل کلام؛ اخلاق و فضیلت است. من مطلبى را به گمانم از قول رومن رولان خواندم که گفته بود در یک کار هنرى، یک درصد هنر، نود و نه درصد اخلاق یا احتیاطا این طورى بگوییم:ده درصد هنر، نود درصد اخلاق به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقى نیست. اگر از من سؤال کنند، من مى گویم صد در صد هنر و صد در صد اخلاق؛ این ها با هم منافات ندارند.

باید صد در صد کار را با خلاقیت هنرى ارائه داد و صد در صد آن را از مضمون عالى و تعالى بخش و پیش برنده و فضیلت ساز پر کرد و انباشت. آن چیزى که دغدغه برخى آدم هاى دلسوز در زمینه مسائل هنرى است، این است که ما به بهانه آزادى تخیل یا آزادى هنرى، فضیلت سوزى و هتک اخلاق نکنیم؛ این بسیار مهم است. بنابراین هنر متعهد یک واژه درست است.

هنرمند باید خود را به حقیقتى متعهد بداند.آن حقیقت چیست؟ این که هنرمند در چه سطحى از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشى از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگرى است. البته هر چه اندیشه و فکر و درک عقلانى بالاتر باشد، مى تواند به آن درک ظریف هنرى کیفیت بیشترى بدهد.

حافظ شیرازى صرفا یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندى نیز در کلمات او وجود دارد؛ این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمى آید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفى و فکرى لازم دارد. باید متکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهى از اندیشه والا، این درک هنرى و سپس تبیین هنرى را پشتیبانى کند.البته همه در یک سطح نیستند؛ توقع هم نیست که این چنین باشند.این در مورد همه رشته هاى هنرى صادق است.شما از معمارى بگیرید تا نقاشى و طراحى و مجسمه سازى و تا کارهاى سینما و تئاتر و شعر و موسیقى و بقیه رشته هاى هنرى، همین معنا در آن ها وجود دارد.

یک وقت شما معمارى را مى بینید که اندیشه اى دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لخت و بى هویت است و متکى به فکرى نیست؛ این ها اگر بخواهند بنایى را ایجاد کنند،دو گونه طراحى مى کنند.اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدم این طورى بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر به کلى متفاوت خواهد بود. به هر حال این تعهد، لازم است.

هنر ملتزم و متعهد، یک حقیقت است؛ ما باید به آن اقرار کنیم؛ نمى توان رها و یله و بى هوا و با انگیزه هاى روز به روز و احیانا پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجى که در ـ هنرمند وجود دارد ـ هنرمند بهجت ویژه اى دارد که با شادى هاى معمولى فرق دارد و در غیر هنرمند اصلا دیده نمى شود ـ در صورتى حقیقتا به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزى دارد مى رود و چه کار مى خواهد بکند، تا با هنرمندى خودش احساس رضایت و بهجت کند که دارد آن کار را انجام مى دهد، در این صورت باید اخلاق انسانى، فضیلت ها و معارف والاى دینى و الهى مورد توجه باشند. (4)
 

هنر دینى، هنرى است که بتواند مجسم کننده و ارائه کننده آرمان هاى دین اسلام باشد

پیروى از هنر دینى را نباید با هنر قشرى و تحجّرگرا و به تعبیر دوستمان، پیروى از روش هاى فلان مجموعه جاهل و نادان اشتباه کرد. بى خود به خودتان تهمت نزنید.هنر دینى عبارت است از هنرى که بتواند مجسم کننده و ارائه کننده آرمان هاى دین اسلام که البته برترین آرمان هاى ادیان الهى است باشد. این آرمان ها همان چیزهایى است که سعادت انسان، حقوق معنوى انسان، اعتلاى انسان، تقوا و پرهیزگارى انسان و عدالت جامعه انسانى را تأمین مى کند.

البته هیچ الزام و اجبارى وجود ندارد که این گونه عمل بشود یا نشود. کسانى که با نظرات من در این زمینه ها آشنا هستند، مى دانند که بنده معتقد نیستم که هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حکم و این طور چیزها درست مى شود؛ این از آن چیزهایى است که با حکم درست نمى شود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگیزه هاى ناپاک هم وجود دارد. (5)


هنر باید جهت و غایت داشته باشد و هنرمند بداند کارش براى چیست؟

یکى از اشکالات هنر، انحطاط است. هنر، انحطاط پیدا کرده و پایین رفته است. اشکال دیگر، مهار گسیختگى است؛ یعنى از حدود خارج شده است. اشکال بعدى، گم کردن و نایافتن جهت است. هنر، ولو سالم هم باشد، باید جهت آن مشخص باشد؛ ما با این هنر چه کار مى خواهیم بکنیم.

تز «هنر براى هنر» از دروغ هاى معروفى بود که کسانى هم که این را به ما یاد دادند، خودشان هیچ معتقد نبودند. بعضى از کسانى که قبل از انقلاب شعار «هنر براى هنر» را مى دادند، تا صحبت مى شد، مى گفتند این چیزها را داخل نکنید؛ اما بعد فهمیدیم هیچ اعتقادى ندارند.

این ها چون آن روز مى دیدند هنر ـ که البته آنچه در دستگاه دوستان ما بود، عمدتاً شعر بود ـ در خدمت اهداف و آرمان هایى دارد به کار مى رود، مى خواستند مانع بشوند؛ والاّ وقتى نوبت خودشان رسید، همه هنرهایى که داشتند و نداشتند، در خدمت آرمان هاى دستگاه هاى استکبارى قرار دادند؛ از زندان ها آزاد شدند و رفتند در دفتر فرح و دیگران شغل هنرى گرفتند! «هنر براى هنر» را براى دیگران مى خواستند؛ مثل اروپایى ها که امروز خیلى از چیزها را براى کشورهاى جهان سوم مى خواهند؛ اما وقتى نوبت به خودشان مى رسد، لازم نیست.

به کار بردن سلاح اتمى و سلاح شیمیایى، ساختن سلاح هاى کشتار جمعى، بد اخلاقى کردن با ملت ها، غارت اموال ملت ها و تعرض به حیثیت و هویت آن ها؛ در صورتى که خودشان بکنند، ایرادى ندارد؛ اما اگر نسبت به آن ها انجام بگیرد، ایراد دارد! آن ها هم همین طورى بودند. بنابراین من هیچ عقیده اى به این تز ندارم. هنر باید جهت و مفاد و غایت داشته باشد و هنرمند بداند کارش براى چیست؛ معلوم باشد چه مى خواهد بُروز و ظهور کند و شکوفا شود و سپس به اجرا درآید و در خارج تحقق پیدا کند. (6)
 

هنر نباید در خدمت شهوت، خشونت، ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار گیرد

هنر دینى به هیچ وجه به معناى قشرى گرى و تظاهر ریاکارانه دینى نیست و این هنر لزوما با واژگان دینى به وجود نمى آید. اى بسا هنرى صد در صد دینى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غیر دینى استفاده شده باشد. نباید تصور کرد که هنر دینى آن است که حتما یک داستان دینى را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینى مثلاً روحانیت و غیره صحبت کند.

هنر دینى آن است که بتواند معارفى را که همه ادیان و بیش از همه، دین مبین اسلام به نشر آن در بین انسان ها همت گماشته اند و جان هاى پاکى را در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر بدهد، جاودانه کند و در ذهن ها ماندگار سازد.

این معارف، معارف بلند دینى است؛ این ها حقایقى است که همه پیامبران الهى براى آوردن آن ها به میان زندگى بشر،بارهاى سنگینى را تحمل کردند.نمى شود ما این جا بنشینیم و تلاش هاى زبده ترین انسان هاى عالم را که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند تخطئه کنیم و نسبت به آن بى تفاوت بگذریم.

هنر دینى این معارف را منتشر مى کند؛ هنر دینى عدالت را در جامعه به صورت یک ارزشى معرفى مى کند؛ ولو شما هیچ اسمى از دین و هیچ آیه اى از قرآن و هیچ حدیثى در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومى ندارد که در محاورات سینمایى یا در تئاتر، نام و یا شکلى که نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتما دینى باشد؛ نه، شما مى توانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهاى نمایشى بیاورید، در این صورت به هنر دینى توجه کرده اید.

آن چیزى که در هنر دینى به شدت مورد توجه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. (7)
 

توقع انقلاب از هنر و هنرمند

توقع انقلاب از هنر و هنرمند این است که:

توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنى بر نگاه زیباشناختى در زمینه هنر است؛ توقع زیادى هم نیست. ملتى در یک دفاع هشت ساله با همه وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداکارى در راه ارزشى که براى آن ها وجود داشت، استقبال کردند البته عمدتا به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممکن است عده اى هم براى دفاع از میهن و مرزهاى کشور دست به فداکارى زده باشند مادران و پدران و همسران و فرزندان و کسانى که پشت جبهه تلاش مى کردند نیز طور دیگرى حماسه آفریدند.

شما خاطرات هشت سال دفاع مقدس را مرور کنید، ببینید براى یک نگاه هنرمندانه به حالت و کیفیت یک جامعه، چیزى از این زیباتر پیدا مى کنید؟ شما در عالى ترین آثار دراماتیک دنیا، آن جایى که به فداکارى یک انسان برخورد مى کنید، او را تحسین و ستایش مى کنید.

وقتى فیلم، آهنگ، تابلوى نقاشى، زندگى فلان انقلابى مثلاً ژاندارک یا سرباز فداکار فلان کشور را براى شما به تصویر مى کشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمى توانید کار او را تحسین نکنید. هزاران حادثه به مراتب با ارزش تر و بزرگ تر از آنچه که در این اثر هنرى نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد؛ آیا این زیبایى نیست؟

هنر مى تواند از کنار این قضیه بى تفاوت بگذرد؟ توقع انقلاب این است و توقع زیاده خواهانه اى نیست. مى گویند چرا زیبایى دیده نمى شود! کسى که به این مقوله بى اعتنا است، نمى خواهد این زیبایى را ببیند؟

عزیزان من! عده اى از شما با تاریخ به خوبى آشنا هستید؛ من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطر سطر ورق هاى تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مکرر در مکرر خوانده ام. ما حقیقتا یکى از گرفتارترین ملت ها در پنجه گردن کلفتى و قلدرى قدرت هاى جهانى بوده ایم.

بنده در باب شبه قاره هند مطالعات مفصلى داشته ام و کتابى هم در این زمینه نوشته ام. وقتى وضعیت ایران را با شبه قاره مقایسه مى کنم، مى بینم با این که آن جا استعمار مستقیم انگلیسى ها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانى بر یک کشور از ناحیه قدرت هاى اهریمنى دنیا، وضع ما از بد، بدتر بود. آن ها از طرف نیروهاى خودى و میهنى خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگى نبودند؛ یک مشت انگلیسى به آن کشور وارد شده بودند.

خودى هاى آن ها عبارت بودند؛ از گاندى و نهرو و مولانا محمدعلى و مولانا شوکت على و جناح و غیره. آن ها با انگلیسى ها جنگیدند و خیلى هم زجر کشیدند؛ اما وضع ما این گونه نبود.

انگلیسى ها رضاخان را به عنوان یک عامل دست نشانده سر کار آوردند تا کار مورد نظر آن ها را انجام دهد.این حرف ها جاى انکار نیست؛ حرفى نیست که من بزنم؛ این حرف جزو واضحات تاریخ است؛ هم گزارشگران نوشته اند و هم اسنادى که بعد از سى، چهل سال منتشر شده، گویاى آن است.

همین چند روز پیش در سندى از همین قبیل مى خواندم که در جلسه اى که سید ضیا و رضاخان و مأموران انگلیسى بودند، رضاخان گفته بود که من سیاست سرم نمى شود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم.همین طور هم بود؛ اما لحظه اى که احساس کردند یک ذره حالت گوش به فرمانى اش متزلزل شده و گرایشى، آن هم نه به سمت استقلال حقیقى، بلکه به سمت آلمان هیتلرى پیدا کرده است طبیعتا وقتى رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان مى آید و لذت مى برد او را کنار زدند و پسرش را سر کار آوردند. این ها جزو واقعیات کشور است.

کشور ایران با همه این خصوصیات فرهنگى عمیقى که شما مى گویید و راست هم مى گویید و من هم به همین ها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال کسانى بر ما حکومت کردند که آورنده آن ها، نه این که ما نبودیم چون در ایران حکومت مردم به این صورت اصلا سابقه نداشت بلکه دلاورى خودشان هم نبود.

اى کاش اگر دیکتاتور بودند، اقلاً مثل نادرشاه با زور بازوى خودشان، یا مثل آقامحمدخان با حیله گرى خودشان سر کار آمده بودند؛ اما این طور نبود؛ دیگران آمدند و این ها را بر این ملت مسلط کردند و تمام منابع مادى و معنوى این ملت را به غارت بردند.با رنج ها و محنت هاى بسیارى، حرکت عظیمى در مقابل این پدیده شوم اتفاق افتاد و توانست با فداکردن جان ها و با عریان کردن سینه ها در مقابل دشنه دشمن قدّار، به جایى برسد؛ این زیبا نیست؛ هنر چگونه مى تواند از کنار بى تفاوت بگذرد؟ این توقع انقلاب است.

هنر انقلابى که ما از اول انقلاب همین طور گفتیم و آن را درخواست کردیم، این است. آیا این توقع، زیادى است؟ موسیقى و فیلم و تئاتر و نقاشى و سایر رشته هاى هنرى شما باید به این مقوله بپردازد؛ این ها چیزهاى لازمى است.

توقع انقلاب از هنر و هنرمند، یک توقع زورگویانه و زیاده خواهانه نیست؛ مبتنى بر همان مبانى زیباشناختى هنر است. هنر آن است که زیبایى ها را درک کند. این زیبایى ها لزوما گل و بلبل نیست؛ گاهى اوقات، انداختن یک نفر در آتش و تحمل آن، زیباتر از هر گل و بلبلى است. هنرمند باید این را ببیند، درک کند و آن را با زبان هنر تبیین نماید. (8)
 

اثرات متقابل هنر و سیاست بر یکدیگر

همیشه توصیه من به هنرمندها و کسانى که با کار هنرى سر و کار دارند، این است که این ها را به بازى هایى خطى و سیاسى نکشانید؛ بحث حالا هم نیست؛ از زمانى که بنده رئیس جمهور بودم، هرگاه با وزراى ارشاد وقت و مسئولان گوناگون مواجه مى شدم، این نکته را مى گفتم؛ توصیه هاى خاصى هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم که همه در این جهت بوده که نگذارید خطوط سیاسى و جناح هاى سیاسى و شبه حزب ها بیایند و وارد این مقوله شوند و آن را قبضه کنند؛ زیرا در این صورت همه چیز تباه خواهد شد.

اما اشتباه نکنید؛ آن جایى که پاى حفظ ارزش ها و تداوم بخشیدن به آن هاست، یا صحبت از استحاله ارزش هاست، یک خط کشى وجود دارد؛ شما نمى توانید بگویى من نه این طرف هستم، نه آن طرف؛ مگر مى شود؟ این مى شود بى هویتى.مگر مى شود آدم به یک ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ یک ارزشى را، هم پاس دارد، هم ندارد؟ این جا آدم باید موضع انتخاب کند و پاى آن بایستد.

البته من هیچ نفى نمى کنم؛ ممکن است کسى اشتباه کند؛ در این صورت انسان خطا را جبران مى کند؛ کما این که در مواردى به بعضى از دوستانى که آثار خودشان را به من ارائه کردند یا از طریق دیگرى من آن آثار را دیدم و به نظرات نقادانه اى رسیدم چه در بازى ها، چه در محاوره ها و به قول شما دیالوگ ها، چه در برخى از صحنه پردازى ها به آن ها گفتم. البته بعضى اصلاح کردند، بعضى هم اصلاح نکردند. ما از آن هایى که اصلاح کردند، تشکر کردیم؛ اما از آن هایى که اصلاح نکردند، هیچ وقت گله نکردیم که چرا اصلاح نکردید؛ چه برسد بالاتر از گله.

به هر حال در این جا حدودى وجود دارد؛ مگر مى شود نسبت به این حدود بى تفاوت بود؟ همان طور که در ابتدا گفتم، نمى شود نسبت به ارزش ها بى تفاوت بود؛ این را نباید به حساب خط و جناح سیاسى الف و ب گذاشت ... . اما یک نکته وجود دارد و آن این است که ببینید عزیزان من! سیاست در دنیاى امروز از هنر استفاده ناشایسته مى کند.اگر بگوییم نمى کند، دلیل اطلاعى است.نه فقط امروز استفاده مى کند، بلکه از سابق استفاده مى کرده است.

چند روز پیش سندى از اسناد منتشر شده وزارت خارجه آمریکا درباره جریان کودتاى 28 مرداد را ترجمه کرده و براى من آوردند. البته به هنگام وقوع این حادثه، سن من زیاد نبود چهارده، پانزده سال داشتم چیزهاى اندکى یادم هست؛ اما از زبان ها خیلى شنیده ام و در آثار هم زیاد خوانده ام؛ ولى به این تفصیل هیچ جا وجود ندارد.

آن هایى که خودشان دست اندرکار این جریان بودند، این اسناد را نوشتند و براى وزارت خارجه و سازمان سیا فرستادند.این اسناد متعلق به آمریکایى ها است. البته عملیات بین آمریکایى ها و انگلیسى ها مشترک بوده که در این گزارش کاملا منعکس شده است.

آن بخش مورد توجه من این است: کیم روزولت مى گوید وقتى ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پر از مقاله هایى که نوشته شده بود و باید ترجمه مى شد و در روزنامه ها چاپ مى گردید، و نیز کاریکاتورهایى را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سى.آى.اى آمریکا براى ساقط کردن حکومتى که با او ناسازگار بود و منافع آن ها را تأمین نمى کرد؛ حکومتى که به آراى مردم متکى بود ـ برخلاف همه حکومت هاى دوران پهلوى، این یک حکومت ملى بود که قانونى و با آراى مردم سر کار آمده بود ـ تحت عنوان این که ممکن است پشت پرده آهنین شوروى برود، از همه ابزارها از جمله از ابزار هنر علیه آن استفاده کرد.

البته آن روز کاریکاتوریستى که هم به درد این ها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار بگیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهاى آماده را آورده بودند.در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنرى سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند!

اتفاقا دو، سه سال پیش نیز ایتالیایى ها کتابى نوشتند که به فارسى هم ترجمه شده است؛ آن جا هم به وجود بخش هنرى سازمان سیا و فعالیت هاى گوناگونش اشاره شده است. سیاست، این گونه دارد از هنر استفاده مى کند؛ شما در این جا مى خواهید چه کار کنید؟

اگر همه سیاستمداران و مستکبران و قلدران و صاحب اختیاران دنیا مى آمدند در مقابل کتاب مقدس خودشان قسم جلاله مى خوردند که از سیاست استفاده نکنند، مى شد آدم نسبتا خیال راحتى پیدا کند و بگوید خیلى خوب، الحمدلله، هنر خلاص شد؛ اما آن ها دارند از هنر استفاده مى کنند. شما مى خواهید چه کار کنید؟ آیا شما مى خواهید در مقابله با مطامعى که آن ها به وسیله هنر به آن مى رسند، از این ابزار بهره نبرید؟ این خردمندانه است؟ نه، این خردمندانه نیست. (9)
 

از جاذبه هاى جنسى براى جلوه دادن به کارهاى نمایشى، فیلم و موسیقى استفاده نکنید

ما نباید به ذهن و دل جوان چیزى را بدهیم که او را به سمت گناه و فساد مى لغزاند؛ این غیر از آزاد گذاشتن فکر براى انتخاب در مسئله اى است. شما مى دانید که مسائل احساساتى به کسى فرصت انتخاب نمى دهد؛ انسان را به سمتى مى کشاند، بدون این که قدرت انتخاب داشته باشد!را نمى پسندم.

انسان در خیلى از فیلم ها و کارهاى نمایشى مشاهده مى کند که براى جلوه دادن به کار، از جاذبه هاى جنسى استفاده مى کنند، در موسیقى یک طور دیگر! در بعضى از هنرهاى دیگر طور دیگر. باید به گونه اى باشد که هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون این اجبارى که گفتم اجبار به سمت مشترى طلبى عرضه کند تا هنر، صحیح و کامل از آب در بیاید. (10)
 

وظیفه هنرمندان در قبال فعالیت هاى بخش هنرى سازمان سیا(CIA)

سازمان سیا بخش هنرى دارد و فیلم هایى که بعد از انقلاب علیه ما و علیه شیعه و اسلام درست کردند، بسیار زیاد است. شما که یک فیلمساز و سینماگر و بازیگر سینما و تئاتر و موسیقیدان و آهنگساز ایرانى هستید و این واقعیت و مظلومیت را ادراک مى کنید، تکلیفتان چیست؟ آیا هیچ تکلیف مردمى وجود ندارد؟

من شنیده ام که در قضایاى جنگ جهانى در روسیه، شور على اف ـ آهنگ معروفى است که البته من نه آهنگش را شنیده ام، نه درست مى دانم چیست؛ آقایان مى دانند ـ در تهییج مردم براى وارد شدن به میدان جنگ، بیشترین تأثیر را داشت؛ یعنى در خدمت اهداف مردمى قرار گرفت.به طور طبیعى این توقع از هنرمند هر کشورى وجود دارد؛ بنابراین چه طور مى تواند نسبت به این قضیه بى تفاوت بماند؛ در حالى که دشمن دارد از ابزار هنر استفاده مى کند؟ (11)
 

ویژگى هاى موسیقى حلال و حرام، قابلیت هاى اجتماعى موسیقى

پرسش: جداى از آن جنبه هاى فقهى که قبلاً به آن پرداخته و از حضورتان سؤال شده، نظرتان به طور خاص در مورد قابلیت هاى اجتماعى موسیقى به عنوان یک هنر چیست و این که در جامعه امروزى ما، با مقتضیات امروزى ما، با مقتضیات جوان امروز ما، با نوگرایى هایى که جوان ما طالب آن است، فکر مى کنید موسیقى چه شرایطى باید داشته باشد؟ همچنین نظر خود را در خصوص جنبه هاى ویژه در موسیقى غیرسنّتى، به عنوان این که زبانى بین المللى ـ و نه غربى ـ است، بفرمایید. آیا به این موضوع قائل هستید که بهترین راه مبارزه با تهاجم فرهنگى ـ که یکى از مهم ترین روش هایش نفوذ از راه هنر و به ویژه از راه موسیقى است ـ ارائه الگوهاى پاک و سره و ناب و متناسب با شرایط ملى و مذهبى کشورمان است؟

پاسخ: این که ما بگوییم موسیقى بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگى است، نه؛ من به این معتقد نیستم که موسیقى یک چنین کششى داشته باشد.


بهتر است بگویم یکى از راه هاى مبارزه با تهاجم فرهنگى است. بله؛ یکى از راه هاست. البته با شرایطى مى تواند باشد؛ اما بهترین راهش را این نمى دانم. ببینید؛ در مورد موسیقى دو حرف وجود دارد: یکى این که ببینیم اساسا مشخّصه هاى موسیقى حلال و حرام چیست و دیگر این که بیاییم در مصداق، مرزهایى را مشخّص کنیم تا به قول شما، جوانان بدانند که این یکى حرام و این یکى حلال است. البته این دومى کار آسانى نیست.

کار دشوارى است که انسان از این اجراى موسیقى هاى گوناگون ـ موسیقى خارجى، موسیقى ایرانى هم با انواع و اقسامش؛ با کلام، بى کلام ـ بخواهد یکى یکى این ها را مشخّص کند؛ اما مشخّصه هاى کلّى اى دارد که آن را مى شود گفت ... .

موسیقى اى که انسان را به بیکارگى و ابتذال و بى حالى و واخوردگى از واقعیت هاى زندگى و امثال این ها بکشاند، موسیقىِ حلال نیست؛ موسیقىِ حرام است.

موسیقى چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، حرام است.

موسیقى اى که انسان را به گناه و شهوترانى تشویق کند، حرام است؛ از نظر اسلام این است.

موسیقى اگر این خصوصیات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن وقت حرام نیست. این هایى را که من گفتم، بعضى اش در موسیقى بى کلام و در سازهاست؛ بعضى هم حتّى در کلمات است.

یعنى ممکن است فرضا یک موسیقى ساده بى ضررى را اجرا کنند، لیکن شعرى که در این موسیقى خوانده مى شود، شعرِ گمراه کننده اى باشد؛ شعرِ تشویق کننده به بى بندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اینطور چیزها باشد؛ آن وقت حرام مى شود.

بنابراین، آن چیزى که شاخص حرمت و حلیت در موسیقى است و نظر شریف امام هم در اواخر حیات مبارکشان ـ که آن نظریه را در باب موسیقى دادند ـ به همین مطلب بود، این است.

موسیقى لهوى داریم. ممکن است موسیقى ـ به اصطلاح فقهى اش ـ موسیقى لهوى باشد. «لهو» یعنى غفلت، یعنى دور شدن از ذکر خدا، دور شدن از معنویت، دور شدن از واقعیت هاى زندگى، دور شدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بى بندوبارى. این موسیقى مى شود حرام. اگر این با کیفیت اجرا حاصل شود، اگر با کلام حاصل شود؛ فرقى نمى کند.

شما مى گویید زبان بین المللى. آن موسیقى اى که به قول خود شما مرزها را درنوردیده و در جاهایى پخش شده، آیا لزوما موسیقى خوبى است؟ صرف این که یک موسیقى از مرز فلان کشور خارج شد و توانست به مثلاً کشورهاى مختلف برود و یک عدّه طرفدار پیدا کند، مگر دلیل خوب بودن موسیقى است؟ نه؛ به هیچ وجه.

ممکن است موسیقى اى باشد که به شهوترانى و تحرّکات و نشاط هاى شهوى جوانى تحریک مى کند؛ طبیعى است که یک مشت جوانى که غفلت زده هستند، از این موسیقى خوششان مى آید. هر جایى که در دنیا دستشان به این نوار بیفتد، از آن نوار استفاده مى کنند. این دلیل خوب بودن موسیقى نیست.

من نمى توانم به طور مطلق بگویم که موسیقى اصیل ایرانى، موسیقى حلال است؛ نه، این طور نیست. بعضى خیال مى کنند که مرز موسیقى حلال و حرام، موسیقى سنّتى ایرانى و موسیقى غیرسنّتى است؛ نه، این طورى نیست.

آن موسیقى اى که منادیان دین و شرع همیشه در دوره هاى گذشته با آن مقابله مى کردند و مى گفتند حرام است، همان موسیقى سنّتى ایرانى خودمان است که به شکل حرامى در دربارهاى سلاطین، در نزد افراد بى بندوبار، در نزد افرادى که به شهوات تمایل داشتند و خوض در شهوات مى کردند، اجرا مى شده است. این همان موسیقى حرام است.

بنابراین، مرز موسیقى حرام و حلال، عبارت از ایرانى بودن، سنّتى بودن، قدیمى بودن، کلاسیک بودن، غربى بودن یا شرقى بودن نیست؛ مرز آن چیزى است که من عرض کردم. این ملاک را مى شود به دست شما بدهیم، اما این که آیا این نوار جزو کدام ها است، این را من نمى توانم مشخّص کنم.

البته الان دستگاه هایى هستند که ممیزى مى کنند؛ اما من خیلى هم اطمینان ندارم که این ممیزى ها صددرصد درست باشد. گاهى مى آیند به ما مى گویند که یک نوار بسیار بد یا مبتذلى را به صورت مجاز پخش مى کنند؛ گاهى هم ممکن است عکس این اتّفاق بیفتد. من الان نمى دانم واقعا این ممیزى ها چقدر از روى واقع بینى و ضابطه مندى انجام مى گیرد؛ اما آن چیزى که من مى توانم به شما به عنوان یک جوان خوب و به عنوان کسى که مثل فرزندان خودم هستید به عنوان نصیحت و نظر خودم بگویم، این است که عرض کردم.

به نظرم مى رسد که موسیقى مى تواند گمراه کننده باشد، مى تواند انسان را به شهوات دچار کند، مى تواند انسان را غرق در ابتذال و فساد و پستى کند؛ مى تواند هم این نباشد و مى تواند عکس این باشد.

مرز حلال و حرام این جا است. من امیدوارم که شما جوانان با این زادِ تقوا بتوانید وارد میدان شوید و تولیدهایى داشته باشید که به معناى حقیقى کلمه هم خصوصیات موسیقى خوب و بلیغ را داشته باشد و به معناى حقیقى تأثیرگذار مثبت باشد و حقیقتا جوانان و روح ها را به صفا و به معنویت و به حقیقت رهنمون کند. (12)
 

هنر موسیقى تلفیقى از دانش، اندیشه و فطرت خدادادى است، این هنر را در راه خدا مصرف کنید

مقوله موسیقى جزو مقولات مطرح در جامعه، و به خصوص در صدا و سیماست. البته در صدد نیستم که تبیین کلى ذاتى در امر موسیقى داشته باشم، چون پرداختن به این مقوله نیازمند شرایط و خصوصیات دیگرى است. اینجا داخل استودیوى موسیقى جا دارد از بعد دیگرى راجع به این هنر صحبت کنم:

اساساً موسیقى که در تقسیم بندى هاى علوم قدیم، از شعب ریاضى است، و چون با دقت و محاسبه و اندازه گیرى دقیق سروکار دارد، جزو بخش هاى دانش ریاضى محسوب مى شود، هنر دقیقى است. به تعبیرى دیگر هنر موسیقى محاسبه متکى به طبیعت و فطرت بشرى است؛ که خرد انسانى آن محاسبه را براساس تجربه استخراج کرده، و براى آن، قواعدى ـ موازینى گذاشته است.

البته امروز اروپایى ها و غربى ها در باب موسیقى پیشرفت هاى زیادى کرده اند و قواعد دقیق و منظمى وضع نموده اند، وضعیت طور دیگرى است. در گذشته که صحبت از مسائل مبتلا به امروز موسیقى نبود و بدیهه نوازى و بدیهه خوانى رواج داشت، خواننده اى بناى خواندن مى گذاشت و نوازنده اى هنرمندى هم که بغل دست او نشسته بود، به نواختن مى پرداخت.

نوازنده اصلاً از قبل نمى دانست که خواننده چه مى خواهد بخواند. لذا تا خواننده براى خواندن دهان باز مى کرد، او هم ساز خود را کوک مى نمود و به همنوایى مشغول مى شد. یعنى هیچ قاعده اى که بر مبناى آن نت نوشته اى وجود داشته باشد، در کار نبود.

من در این زمینه ها تجربه و آشنایى ندارم، اما از کسانى که از اهلیت در این هنر برخوردار بوده اند، شنیده ام، حتى در زمان متداول نشدن نت آنان که در امر نوازندگى یا خوانندگى فعال بودند، طبق فطرت و ذوقى سلیم، نظم منطقى را در کار معمول مى داشته، و قواعد را رعایت مى کرده اند.

هفت دستگاه اصلى موسیقى و دستگاه هاى فرعى آن، که تنها مربوط به موسیقى ایرانى نیست، بلکه در همه آهنگ هاى جهان وجود دارد، به گونه اى تکوین یافته، که هر صدایى شما در بیاورید، در یکى از آن دستگاه ها هست، و در واقع همه آهنگ هاى غربى و شرقى در مجموعه این دستگاه ها مى گنجد اگر توجه داشته باشید، مقام ها و گوشه هاى مختلف هر دستگاه از بدو شروع تا نقطه پایان، روند منظمى را طى مى کنند. یعنى از جایى آغاز مى شوند؛ فرود مى آیند؛ فراز دارند؛ تا جایى که تمام مى شوند. همه این ها مبین حکمفرما بودن نظم در این هنر است.

بدین ترتیب مى توان نتیجه گرفت: هنر موسیقى تلفیقى از دانش، اندیشه و فطرت خدادادى است؛ که مظهر فطرت خدادادى، در درجه اول، حنجره انسان ها، و در درجه دوم، سازهایى است که به دست انسان ها ساخته شده است. پس مى بینید که پایه، پایه اى الهى است.

حال اگر در این زمینه به سراغ سروده هاى مولوى برویم و بگوییم «موسیقى، انعکاس صداى افلاک است»؛ و آن را به عالم عرفانى مورد اشاره او وصل کنیم، از واقعیات به تخیلات نقبى زده ایم .

زیرا گفته هاى او در این خصوص شبیه خیال است و نه واقعیت؛ و طبعاً مفهوم دیگرى خواهد داشت. اما بى آنکه دنبال خیال پردازى برویم، در عالم واقع، صدایى که از حنجره خواننده صادر مى شود، با یک پایه الهى و خلقى که مربوط به خداى متعال است، مانند بنایى مستحکم و وسیع پرجاذبه و رنگین شکل مى گیرد.

اولین نتیجه اى که این بیان دارد، آن است که ما این هنر را در راه خدا مصرف کنیم. من این نکته را مى خواهم به شما آقایان اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسیقیدان عرض کنم که این هنر ساخته و پرداخته نعمت هاى الهى را، که براساس یک ذوق و قریحه ذاتى و یک نظم و انتظام خردمندانه شکل مى گیرد، و در واقع جان دادن به بى جان هاست، در راه خدا و رضاى او مصرف کنید. (13)
 

جایگاه و نحوه پیدایش موسیقى در غرب و شرق

ما از دوران جوانى خودمان حرف هاى برخى از اهالى هنر را مى شنیدیم، که روشنفکرمآبانه و واقعاً بى پایه و اساس، مبتنى به این نکته بود که «ما هنر را در راه فکر و پیش بینى و سیاست، به کار نمى بندیم». آن ها که ادعاهایى چنین داشتند، هنرشان اعم از شعر و دیگر فنون بیش از سایرین در خدمت سیاست ها قرار مى گرفت. قصد ورود به چنین بحث هایى را ندارم. اما مى خواهم بگویم: هرکارى که متکى به اراده انسان است، باید براى هدفى انجام گیرد.

هرچه هدف متعالى تر باشد، آن کار یا هنر ارزشمندتر مى شود. متأسفانه هدف موسیقى در شرق، در حد تعالى خود موسیقى نبوده است. اینکه مى گویم «شرق» منظورم ایران و کشورهاى عربى است. وگرنه از وضعیت موسیقى در هند و چین و سایر ممالک خاور دور، خبر ندارم. به هر حال تاریخ موسیقى ایران در طول قرون متمادى چه قبل و چه بعد از اسلام را خوانده ام، و از سیر و سرنوشت موسیقى عرب به خصوص بعد از اسلام مطلعم.

آنچه براساس مطالعات خود مى توانم بگویم، این است که موسیقى در منطقه ما براى هدف هاى متعالى به کار نرفته است. و این، به خلاف سیر موسیقى در اروپا است. مى دانید که من به طور طبیعى از جمله آدم هاى غرب ستیزم. چنان که هیچ ویژگى غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمى کند. در عین حال ویژگى هاى مثبت غرب را از روى محاسبه تأیید مى کنم. یکى از آن ویژگى ها مقوله موسیقى است.

درست است که در غرب، موسیقى رقص و لهو و سایر موسیقى هاى منحط وجود دارد، اما در همان نقطه از جهان، از دیرباز موسیقى هاى آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسیقى اى که براى گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، مى تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجراى کنسرت بنشیند و ساعتى، از آن لذت ببرد. در غرب موسیقى هایى که گاهى یک ملت را نجات داده و گاهى یک مجموعه فکرى را به سمت صحیحى هدایت کرده، کم نبوده است. غرب برخوردار از چنین ویژگى اى نیز بوده و هست.

در شرقى که راجع به آن گفتم (یعنى در محدوده جغرافیایى مورد اشاره) متأسفانه موسیقى از چنین اعتبار و جایگاهى برخوردار نبوده است. موسیقى در اینجا عبارت از آهنگ ها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن، به «موسیقى لهوى حرام» تعبیر کرده اند.

فرض بفرمایید: فلان خلیفه، شبى دچار بى خوابى مى شده است. موسیقى دان ها همراه با کنیزکان مغنى، بایستى مى آمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند. موسیقیدان با آن خصوصیاتى که گفتم «اهل خرد و قریحه و ذوق است»، بایستى خود را مى شکست، پاى تخت خلیفه مى نشست، و انواع و اقسام هنرهاى خویش را نثار مى کرد، تا خلیفه از حالت افسردگى که لازمه خون ریزى ها، قساوت ها و خباثت هاى وى بود بیرون مى آمد! این وضعیت موسیقى در بارگاه خلفا و امراى عرب بود. عین همین قضیه، در مورد سلاطین ایران هم صدق مى کند. پادشاهانى که اهل موسیقى لهو بوده، و دربارهاى موسیقى طلب داشته اند کم نیستند، که از آن جمله مى توان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره کرد.

توجه مى کنید که موسیقى در خدمت چه جریان ها و کسانى بوده است؟! اینکه مى بینید در کلمات فقها موسیقى مقوله اى حرام و ممنوع و دست نزدنى و نزدیک نشدنى است، به همین خاطر است. (14)
 

در این صورت مى توان موسیقى را پاک و مقدس نامید!

در منطقه اى که تاریخ موسیقى ما در آن شکل گرفته است، موسیقى معناى صحیح ندارد. شما باید به آن معنا و مفهوم صحیح بدهید؛ و در واقع باعث نجات آن شوید.

حرف من با موسیقى دان ها این است که موسیقى را به سمت معنا و هدف هاى متعالى ببرید؛ هدف هایى فراتر از هدف عیاشى فلان عاشق کذایى که بهمان معشوقه کذایى تر را دوست مى داشته، و چون مورد بى اعتنایى وى قرار گرفته و دلش شکسته است مى خواهد پاى فلان ساز بنشیند، و در اثر آهنگ و ترانه سوزناک اشکى از ره فراق بریزد! چنین هدفى در استعمال موسیقى ارزشمند نیست.

چه ارزشى دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند، و آن اندیشه ریاضى و محاسبه علمى و منطقى را که اعتبار موسیقى است چنین خوار و ذلیل کنند؟! ارزش و هدف و تعالى در موسیقى، این نیست.

موسیقى متعالى، موسیقى اى است که براى هدف متعالى باشد. اگر چنین باشد، آن وقت مى شود موسیقى را پاک و مقدس نامید. آن وقت مى شود ما هم مثل غربى ها کنسرتى داشته باشیم (عنوانش را مثلاً «محفل خوانندگى» بگذاریم، تا اصطلاح غربى به کار نبرده باشیم) که مردم اعم از معمولى و متدین بلیت تهیه کنند و براى شنیدن ساز و آواز شما، به آن محفل بیایند.

توجهى که بعد از پیروزى انقلاب بایستى از طرف دست اندرکاران موسیقى نسبت به موسیقى صورت مى گرفت، نگرفت. البته، این بدان معنا نیست که کارهاى خوبى انجام نشده است. مسلماً شده است که ما اینجا مى نشنیم و به کار شما گوش مى سپاریم.

بنده آدمى نیستم که اگر موسیقى حرامى نواخته شد، بنشینم و به آن گوش بسپارم. آنچه در این مقوله، حرام بوده، هنوز هم حرام است. در برخورد با حرام هم جاى ملاحظه نیست؛ و من هم به عنوان فردى متشرع، که ملاکم فقه است، ملاحظه کارى نمى کنم. منتها، تلاش هایى که بعضى از افراد دلسوز و مخلص در زمینه موسیقى از اول انقلاب کرده اند، خوب بوده است. و این، البته منهاى توجه همه جانبه اى است که گفتیم بایستى مى شد، اما نشد.

به هر حال از این بعد مى گویم که خواننده ها و نوازنده هاى ما، مردمان متدینى هستند، که در مقوله موسیقى، اصولى را ملاحظه مى کنند. رعایت اصول از جانب آن ها موجب شده که نواهاى موسیقى، تا حدودى، از حال و هواى گذشته خارج شود. امروز نواهایى وجود دارد که یا مشکوک است و یا پاک و بى اشکال است. البته در کنارش نواهاى داراى اشکال هم وجود دارد. اخیراً در پاسخ به سؤال برخى از دوستان گفته ام مسلماً کلام بر جهت گیرى کار مجموعه شما، تأثیر مى گذارد.

به تعبیر دیگر، در بعضى اوقات، کلامى که با آهنگ نواخته شده همراه است، وجه هدایت گرى دارد. و این وجه، در معناى عرفانى، اخلاقى، اجتماعى یا سیاسى کلام، نهفته است. آن وقت است که مى توان گفت: کلام هدایت گر، موسیقى را داراى جهت متعالى مى کند.

یک وقت است که آهنگ را با کلامى گمراه کننده همراه مى کنید. فرض بفرمایید کلام، مبین سوز و گداز یک عاشق کاملا جسمانى و مادى، براى معشوقه خود است. سوز و گداز کذا هم به خاطر این است که عاشق به معشوقه دست پیدا کند و شبى را با او تا صبح بگذراند! هیچ هدف دیگرى ندارد، و صددرصد هدف مادى است، مسلما کلامى که براى این مقصود گفته شود، حرام است.

این، هنر شما است که بگردید و شعرهاى خوب را پیدا کنید. البته شعرهاى حافظ و سعدى هم، همیشه عرفانى نیست. چه بسا شعر جسمانى و مادى هم دارند. شعرى را پیدا کنید و کلامى را بیابید که حقیقتاً معناى عرفانى یا اخلاقى داشته باشد؛ مثل خیلى از غزل هاى صائب و بعضى از شعراى سبک هندى، که از جنبه اخلاقى خوب و قابل قبولى برخوردار است. کلام هایى چنین را، روى آهنگ هاى خود بگذارید تا آثار پسندیده اى به وجود بیاورید. (15)
 

موسیقى را هدف دار، جهت دار و معنادار اجرا و طراحى کنید و صبغه هاى لهو را از آن بزدایید

درخواست من از شما آقایان موسیقى دان ها و افرادى که در این زمینه بسیار مهم صاحب نظر و هنر هستید، این است که احساس مسئولیت کنید، و موسیقى را نجات دهید. البته من دلم نمى خواهد مفاهیم با هم مخلوط شود.

بعضى از موسیقیدان هاى سنتى اصیل و ریشه دار گاهى مى گویند که «موسیقى قبل از انقلاب دچار ابتذال شده بود؛ ولى در دوران انقلاب الحمدلله، آن ابتذال از بین رفت.» من این را نمى خواهم بگویم. از دید یک متخصص، همان است که موسیقى دچار ابتذال شده بود. خوشبختانه، به خاطر محدودیت هاى قهرى انقلاب، آن ابتذال ها از پیکر موسیقى فرو ریخت.

من تقسیم دیگرى را مى خواهم مطرح کنم. چون تنها به اینکه آن ابتذال ها از بین برود، قانع نیستم. بلکه مى گویم: در همین موسیقى غیر مبتذل سنتى عالمانه هم، شما وظیفه دارید جهت گیرى درست ایجاد کنید. توقع من از شما، هدفدار کردن موسیقى است. من این توقع را هم از آقایان آهنگساز و موسیقیدان دارم. اگر شما توانستید این کار را بکنید، بدانید خشتى را خواهید گذاشت که نه براى تمدن ایران اسلامى، بلکه براى کل جهان محفوف به همان سیاستى که قبلاً عرض کردم، مبارک خواهد بود. حتى ممکن است دیگران هم در آینده، از این اهتمام شما بهره ببرند.

گفتم که، از وضعیت موسیقى در هند و چین و خاور دور اطلاع زیادى ندارم، و نمى خواهم درباره آن قضاوت کنم، اما بدانید، در صورت هدف دار کردن موسیقى از طرف شما، موسیقى جهان عرب و شاید دیگر ممالک اسلامى هم منتفع خواهد شد.

موسیقى را هدفدار، جهت دار و معنادار، اجرا و طراحى کنید، و صیغه هاى لهو را، از آن بزدایید. هنر انسانى بى نهایت است. اگر به این اصل معتقدید، چه لزومى دارد گوشه هاى مطربى و لهوى را، که موجد تحرکات فیزیکى است، از موسیقى حذف نکنید؟! شما مى توانید با حذف آن گوشه هاى مخرب، گوشه هاى جدیدى به وجود آورید.

کسانى که قبلاً گوشه هاى کذا را وضع، تبیین و تدوین کرده اند، مگر بالاتر از شما بوده اند؟! البته، انسان هاى با ذوق و دانشى بوده اند؛ چنان که شما هم هستید. من دعوت به غم انگیز بودن و بى ذوقى نمى کنم؛ بلکه دعوت من به متعالى شدن و پدیده موسیقى را از ابتلائات مادى بشر بیرون کشیدن و فراتر آوردن است. امیدوارم به این دعوت، جواب مثبت داده شود، و موسیقى را به سمت متعالى شدن سوق دهید. اگر شما هم اقدام نکنید، بالاخره گروهى مى آیند و به این روش تکاملى عمل مى کنند. به هر حال بشر در زندگى ناگزیر از تکامل است.

در زمینه موسیقى باید آثارى پدید آورد که براى ملت ها و انسان هاى صاحب اندیشه و خردمند، راهگشا باشد. والاّ اینکه هر آدم بى سر و پا و هر لات عرق خورى از موسیقى التذاذى ببرد و خیال کند ویژه او ساخته شده است، ارزش و اهمیتى ندارد. موسیقى اى ارزشمند است که انسان هاى خردمند و صاحب اندیشه، و افرادى که یک حرکت و تشخیص شان گاهى دنیایى را تکان مى دهد، از آن بهره ببرند و استفاده کنند.

به یاد دارم، در زمان گذشته که ما مشغول مبارزه بودیم، یک وقت بحث از موسیقى و سمفونى هاى بتهوون پیش آمد. از برخى مطلعین شنیدم که شور «على اف» در جنگ جهانى، باعث نجات شوروى شده بود! از همین آهنگ شور موسیقى شما، آهنگساز و نوازنده اى در شوروى، قطعه اى ساخته، که ملتى را تکان داده است!

من اگر چه «على اف» را نمى شناسم و شور او را نشنیده ام اما مى دانم «شور» چیست، و مى دانم که انسانى با قریحه مى تواند با یک آهنگ ملتى را منقلب کند و تکان دهد. به دنبال مسائلى چنین، در وادى موسیقى باشید. موسیقى باید در این جهت برود. و صدا و سیما، موظف ترین و مسئول ترین مرکز براى این کار است. اینکه از صدا و سیما اسم مى برم، بدین معنا نیست که وزارت ارشاد را فراموش کنیم. وزارت ارشاد هم جزو موظف ترین ها است. اما شما جزو متعهدترین و موظف ترین ها هستید. پس به سراغ این کار بروید. (16)
 

نباید در دانشگاه ها موسیقى ترویج شود

الان در دانشگاه هاى کشور موسیقى ترویج مى شود؛ نباید بشود. ترویج موسیقى، کارى است برخلاف مذاق اسلام. درست است که هر نوع موسیقى اى حرام نیست، اما معناى ترویج
موسیقى این نیست که با دقت بگردند موسیقى غیرحرام را پیدا کنند و آن را تعلیم دهند و ترویج کنند. (17)
 

جمع بندی و نتیجه گیری

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره ارزش هنر و رسالت هنرمندان که در طول سال هاى 83ـ68 در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى بیان فرمودند ارایه شد.

مقام معظم رهبری جزو دوستداران هنر و معتقد به رسالت هنر هستند و برای هنر نقش واقعى، جدى و اساسى قائلند. امروز هم بیشترین ضربه اى که دارد در دنیا به کشور ما مى خورد، از کارکرد هنر است. حتّى کارهاى ارتباطاتى که انجام مى دهند، اگر آن را با هنر آمیخته نکنند، اثر ندارد. همین پروپاگاندهاى معروف دنیا خودش یک هنر است؛ این ها با کارهاى غیر هنرى و غیر فیزیکى حل نمى شود؛ هنرمندى لازم دارد تا بتواند یک پیام را در اعماق جان مخاطب خود حق جلوه دهد؛ در حالى که باطل محض است. دنیا دارد این طورى عمل مى کند.

هنر نباید در خدمت شهوت، خشونت، ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار گیرد. یکى از اشکالات هنر، انحطاط است. هنر، انحطاط پیدا کرده و پایین رفته است. اشکال دیگر، مهار گسیختگى است؛ یعنى از حدود خارج شده است. اشکال بعدى، گم کردن و نایافتن جهت است. هنر، ولو سالم هم باشد، باید جهت آن مشخص باشد؛ ما با این هنر چه کار مى خواهیم بکنیم.

توقع انقلاب از هنر و هنرمند، یک توقع زورگویانه و زیاده خواهانه نیست؛ بلکه مبتنى بر مبانى زیباشناختى هنر است. هنرمند باید دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایى برسد که بیش از آن نمى تواند تلاش کند بحثى نیست اما تا آن جایى که مى تواند، باید براى اعتلاى قالب هنرى تلاش کند این تعهد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسئولیت ـ البته این شور و عشق هم مسئولیت است؛ آن هم یک دست قوى است که انسان را وادار به کارى مى کند و نمى گذارد که احساس تنبلى و تن آسایى، او را از کار باز بدارد ـ به دست نمى آید.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
12. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان، 13/11/1377.
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در بازدید از صدا و سیما و سخنرانى در جمع اهالى موسیقى، 9/5/1375.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در بازدید از صدا و سیما و سخنرانى در جمع اهالى موسیقى، 9/5/1375.
15. بیانات رهبر معظم انقلاب در بازدید از صدا و سیما و سخنرانى در جمع اهالى موسیقى، 9/5/1375.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در بازدید از صدا و سیما و سخنرانى در جمع اهالى موسیقى، 9/5/1375.
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
 
منبع:
نکته هاى ناب (جلد دوم)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ یازدهم، پاییز 1390.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.