طرح مسأله و ضروت بحث
این جریان بیداری ملت ها که امروز در دنیاى اسلام به وجود آمده، سرچشمه اش نهضت عظیم اسلامى در ایران و تشکیل نظام جمهورى اسلامى است که بینات و حقایق آشکار آن، سخنان امام و خط و راه امام بود که هرجا در دنیا این حرف ها رفت، بدون این که بدانند گوینده آن کیست، حرف ها در لوح دل انسان هاى حق طلب ترسیم شد و نام امام به تبع این حرف ها و شعارها در دل هاى مردم جا گرفت، تا این نهضت را به برکت امام در همه جا شناختند.یک روزى بود که اگر دستگاه هاى استکبارى دنیا مى خواستند وارد کشورهاى اسلامى شوند، چیزى به نام هویت اسلامى و امت و شخصیت اسلامى جلوى آن ها را نمى گرفت. امروز اسلام به برکت نظام جمهورى اسلامى، مسلمان ها را از متجاوزان طلبکار کرده و امید در دل به وجود آورده است.
شایسته است نسل جوان امروز با ویژگی ها و اهداف انقلاب اسلامی ایران آشنا شده و تأثیر آن بر مسائل روز جهان و بهویژه دنیای اسلام را درک نماید که برای تبیین این مسئله بهترین راهنما، بیانات و رهنمودهای حکیمانه مقام معظم رهبری است. لذا در این نوشتار، گزیده ای از رهنمودهای معظم له درباره ویژگی ها و اهداف انقلاب اسلامی ایران که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
نقش حضرت امام(ره) در پیدایش انقلاب عظیم اسلامى
حُسن بزرگ امام این بود که خودش را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و براى خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، به عنوان یک شخص، مطرح نبود. امام به عنوان یک انسان حل شده در اسلام و یک انسان دل داده به معارف الهى مطرح بود؛ که از بن دندان و از صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو جان او شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگى انسان قبول کرده بود؛ کما این که در زندگى شخصى خودش حاکمیت خدا را حقیقتاً پذیرفته بود، عبد خدا و مطیع خدا بود.حاکمیت الهى از این جا شروع مى شود؛ اول دلمان را بنده خدا بکنیم، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاکم بکنیم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «الله» بر کل فضاى زندگى جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. یک چنین انسان هایى مى توانند کار کنند و پیش بروند و امام، حقیقتاً در این میدان، امام و رهبر الهى بود؛ لذا فریادى که او سرداد، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا، با دل ها رابطه برقرار کرد و دل ها را در قبضه گرفت.
همیشه همین جور است که وقتى پاى یک امر الهى به میان آمد، بافته هاى طاغوتى به خودى خود کنار زده مى شوند. مهم این است که آن امر الهى، آن عزم و آن اقدام الهى، قدم به میدان بگذارد؛ «فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکمْ غالِبُونَ»(1). کنار که بنشیند، هیچ اثرى ندارد. بزرگ ترین انسان ها، بالاترین تقدس ها و دانش ها، وقتى وارد میدان نشود و کنار بنشیند، همه امواج از روى سر او رد خواهد شد و عقب مى ماند؛ اما وقتى که آن چنان ایمان و عزمى، آن چنان دانش و دل پرنور و با صفایى وارد میدان شد، آن وقت «سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار».
هر سِحرى با آمدن معجزه، باطل مى شود. وقتى عصاى موسى وسط آمد، «اما جئتم به السحر»، آن چیزى که شما به میدان آورده اید، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست. حقیقت، عصاى موسى است؛ وقتى وارد شد، همه آن سحرها مثل سایه اى که در مقابل فروزش یک چراغ از بین مى رود، از بین مى روند.
امام این کار را کرد؛ لذا دل ها جذب شد. بعضى تعجب مى کنند؛ در تحلیل این پدیده مانده اند که چطور شد در آن نظام فاسد و باطل که همه عوامل فرهنگى، جوان ها را به سمت فساد سوق مى داد، ناگهان جوان ها جلو آمدند و این انقلاب عظیم، راه افتاد! علت، این است. این تحلیل جامعه شناختى و روان شناختى کاملاً واضحى هم دارد. امام با مَرکبى وارد این میدان شد که هر که بر آن مَرکب، سوار باشد، مى تواند همه خفتگان سالم را بیدار کند. (2)
بزرگ ترین هنر انقلاب که امام، آن را فتح الفتوح انقلاب دانستند، نورانى کردن جوان ها بود
در خصوصیات مادى زندگى انسان، بعد از نعمت حیات، خصوصیت جوانى، خصوصیت خیلى مهمى است؛ لذا شما ببینید در روایات ما مکرر آمده است که خداى متعال در روز قیامت، نمى گذارد هیچ انسانى قدم از قدم بردارد، مگر این که درباره چهار چیز از او سؤال و مؤاخذه مى کند، یکى از آن ها جوانى است؛ «جوانى را چگونه و در کجا صرف کردید؟»خداى متعال، این منبع عظیم انرژى و توان را که در یک برهه از عمر، به همه انسان ها داده مى شود ـ بى استثنا همه از این دوره زرین زندگى عبور مى کنند ـ براى ذخیره سازى و ایجاد قاعده مستحکمى براى زندگى سعادتمند قرار داده است. بعد که از این دوره گذشتید، همت کارهاى بزرگ در انسان، کم مى شود؛ توانش هم در انسان کم مى شود و انسان نمى تواند کارهاى زیربنایى را انجام بدهد، شخصیت سازى و خودسازى براى انسان، دشوار مى شود.
البته خداى متعال هیچ چیز را براى بشر ـ با این قدرت عظیمى که به بشر داده ـ محال نکرده است؛ بالاخره هر کسى تا آخر عمر مى تواند انواع کارها و تلاش هاى بزرگ را انجام بدهد؛ اما دشوار شدن کار بعد از دوره جوانى، و روانى و آسانى آن در دوران جوانى، یک حقیقت مهم است.
بسیارى از مردم دنیا در طول تاریخ، در این برهه، دچار خسارت مى شوند؛ یعنى جوانى را که سرمایه اى زائل شدنى است، خرج مى کنند، بدون این که با این خرج، سرمایه گذارى مهمى براى آینده زندگى خودشان بکنند؛ بعضى به غفلت، بعضى به شهوات، بعضى به برخى از امور مفید، اما بدون رعایت صلاح معنوى و روحى خودشان، آن را صرف مى کنند.
بزرگ ترین هنر این انقلاب که امام، آن را فتح الفتوح این انقلاب دانستند، این بود که توانست جوان هایى را تربیت کند که در دنیاى مادى آلوده و از لحاظ اخلاقى، لجنزار، انسان هایى با دل هاى پاک و نورانى و با تصمیم هاى راسخ و هوشمندانه و خردمندانه راه بزرگان بشریت و راه سعادت بشر را انتخاب بکنند ... این انقلاب، آن اکسیر بود؛ مس ها را طلا و فلزها و ظرفیت ها را عوض کرد.
درست مثل همان کارى که پیامبر در صدر اسلام کرد. وقتى مصعب بن عمیر در جنگ احد شهید شد، پیامبر بالاى سر او آمد و گریه کرد ـ طبق آنچه که در روایت و تاریخ هست ـ و به اصحابش گفت: این جوان در مکه ـ البته قبل از مسلمان شدنش ـ بهترین و زیباترین و فاخرترین لباس ها را مى پوشید و با زیباترین آرایش ها در مکه مى خرامید (به تعبیر من) و همه مرد و زن مکه به این جوان نگاه مى کردند. جوانى طبق ارزش هاى جاهلى و غرق در همان ارزش ها، همه همتش در آن روز این بود که لباس زیباتر و فاخرترى بپوشد و چهره جذابترى داشته باشد.
اسلام، این جوان را منقلب و تبدیل به یک قهرمان و یک آدم معنادار کرد؛ که پیامبر قبل از این که از مکه به مدینه تشریف ببرند، براى این که یثربى هاى آن روز، قرآن را یاد بگیرند، این جوان را فرستاد. پیرمرد هم دور برشان داشتند، ولى این جوان را فرستاد؛ او معلم قرآن اهل یثرب شد! در جنگ احد هم شهید شد؛ روى خاک هاى داغ بیابان افتاده بود، پیامبر ایستاد، به جسد مطهر او نگاه کرد و بنا کرد گریه کردن!
این انقلاب است؛ انقلاب ارزش ها یعنى این، یعنى آن چیزهایى را که براى یک جوان، مهم است، تغییر مى دهد. براى یک جوان، مهم این بود که فلان عطر را بزند، فلان نوع کفش را بپوشد، موهایش را فلان جور آرایش کند و در فلان خیابان، یک ساعت، دو ساعت راه برود! نه به فکر پیشرفت و آبادانى کشور، نه به فکر اندکى آباد کردن و نورانى کردن دل خود! غرق در همین مسایل مادى، که نقطه اوجش ـ فرضا ـ یک شهوترانى در امور جنسى، یا در امور خوراکى بود! ...
عزیزان من! جوانى، این گونه مى گذشت؛ و انقلاب، آن را تبدیل کرد. مثل این که گوهر گرانقیمتى به دست یک مشت بچه نادان بیفتد، در کوچه ها و خیابان ها با آن تیله بازى بکنند، بعد کسى بیاید و آن را قیمت گذارى و تمیز کند، و آن را در جاى مناسب خودش مصرف کند.
این جوانى، همان گوهر گران بهایى بود که در فرهنگ و رژیم گذشته، بر اثر تبعیت کورکورانه از فرهنگ غربى، و براى این که مصلحت سیاستمداران آن روز هم نبود که جوان ها فکر کنند، چیزى بفهمند و در راه حقیقى، در راه اصالت ها، در راه خدا، در راه معنویت و در راه خودسازى حرکتى بکنند و برایش مایه دردسر بود، لذا استقبال مى کرد که جوان ها رو به فساد بیاورند!
انقلاب آمد و آن گوهر را به جوان ها شناساند؛ جنگ تحمیلى هم میدانى براى بروز این گوهر تابناک در وجود جوان ها شد؛ الحمدلله بعد از جنگ هم ادامه پیدا کرده است.
من به شما مى گویم بدانید که دشمن، همین نقطه را هدف قرار داده است! اگر نورانى کردن جوان ها و متوجه کردن آن ها به اهمیت مصرف کردن جوانى در راه ارزش هاى والا، نقطه فتح الفتوح انقلاب است، فتح الفتوح استکبار و ضد حمله استکبار هم این است که همین نقطه را از جوان ها بگیرد؛ باز جوان ها را سرگرم فساد، آلودگى، بدفهمى و بحث هاى پوچ و بیهوده شبه فلسفى کند که هیچ حقیقتى پشت سرش نیست! فقط براى گفتگو کردن و سر و کله زدن و ساعتى وقت گذراندن ـ بدون این که هیچ فایده اى در آن باشد ـ و غافل کردن آن ها از حقیقت، از راه زندگى، از آرمان هاى انقلاب و از انتظارى که این ملت و انقلاب از جوان ها دارد، به کار مى رود! (3)
پیروزى انقلاب ما به برکت صفا و خلوص مردم بود
در اسلام، نقطه اصلى و محورى براى اصلاح عالَم، اصلاح نفس انسانى است. همه چیز از این جا شروع مى شود. قرآن به آن نسلى که مى خواست با دست قدرتمند خود، تاریخ را ورق بزند، فرمود: «قُوا أَنْفُسَکمْ»، «عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ». خودتان را مراقبت کنید، به خودتان بپردازید و نفس خودتان را اصلاح و تزکیه کنید؛ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها». اگر جامعه اسلامى صدر اول اسلام، از تزکیه انسان ها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم، آدم هاى مصفا و خالص و بى غش وجود نداشتند، اسلام پا نمى گرفت، گسترش پیدا نمى کرد، بر مذاهب مشرکانه عالَم پیروز نمى شد و تاریخ در خط اسلام به حرکت نمى افتاد. اگر انسان هاى مزکا و مصفا نباشند، جهاد نیست.انقلاب ما که پیروز شد، به برکت صفا و خلوص و اخلاص و کار براى خدا و بلند شدن از سر منافع مادّى و شخصى بود. مقاومت در جنگ تحمیلى هم همین طور بود. (4)
هویت جمعى و ملى مردم ایران، نظام اسلامى است
ملیت چیست؟ یک هویت جمعى است که با برخوردارى از آن، هر کشور مى تواند از همه امکانات خود براى پیشرفت و موفقیت استفاده کند.اگر این احساس هویت جمعى وجود نداشته باشد، بسیارى از مشکلات براى آن مجموعه پیش مى آید و بسیارى از موفقیت ها براى آن ها حاصل نخواهد شد؛ یعنى پاره اى از موفقیت ها در یک کشور، جز با احساس هویت جمعى به دست نخواهد آمد.این هویت ملى و جمعى در کشور ما حتى از ملیت هم فراتر است. ما با این که ملیت را محترم و مقدس مى شمریم و خیلى هم روى ملیت به معناى مثبت آن، نه به معناى منفى آن؛ همان چیزى که در عرف سیاسى دنیا به آن "ناسیونالیسم" گفته مى شود تکیه مى کنیم؛ اما هویت جمعى و ملى ملت ایران، نظام اسلامى است که حتى از ملیت ایرانى، کارایى و جذابیت بیشتر و حوزه تاثیر وسیعترى دارد.
اهمیت این هویت جمعى به این است که هم در مقیاس ایرانى داراى بازده و تاثیر است، هم در مقیاس اسلامى چنین تاثیرى دارد، هم در مقیاس جهانى موثر است؛ یعنى چیزى که دیگر ملیت ها هیچکدام این ها را ندارند؛ یک چیز فراملى است.
دایره بعضى از شعارهاى فراملى، محدود است.مثلا عرب ها به هویت عربى و ناسیونالیسم یا قومیت عربى تکیه مى کنند؛ اما این هویت اولا محدود در دایره عرب هاست و فراتر از آن ها را شامل نمى شود؛ ثانیا چون عربیت یک واقعیت است، حاوى و متضمن یک آرمان فراملیتى نیست که براى دیگر ملت هاى جهان جاذبه اى داشته باشد؛ لذا در یک کمربند محصور مى ماند؛ حتى با افرادى که آن سوى مرز هستند، تعارض هم پیدا مى کند؛ عرب و غیر عرب، عرب و فارس، عرب و ترک؛ چون آرمانى در آن نیست که بتواند یک دایره وسیع تر از این هویت را فرا بگیرد.اما نظام اسلامى این گونه نیست؛ نظام اسلامى، هم داراى کاربرد ملى است، هم داراى کاربرد اسلامى است، هم داراى کاربرد جهانى است؛ یعنى فرااسلامى است. (5)
اهمیت و جلوه نظام اسلامى در ابعاد جهانى
من در زمان ریاست جمهورى، در کنفرانس غیر متعهدها در زیمبابوه شرکت کردم.کنفرانس غیر متعهدها عمدتا در اختیار چپ ها بود.البته دولت هاى متمایل به غرب و امریکا هم در آن جا بودند؛ اما کارگردان عمده، یکى رابرت موگابه بود، یکى فیدل کاسترو که این ها چپ بودند و بقیه روساى جمهور چپ دنیا هم که طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانى در دست این ها بود. من رفتم در آن جا سخنرانى کردم.سخنرانى من صددرصد ضد امریکایى و ضد استکبارى بود.حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلى و امثال این ها را گفتم.
بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله کردم؛ این ها مبهوت مانده بودند! یکى از همان روساى جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهد در این کنفرانس، ایران است.ببینید، نظام اسلامى در ابعاد جهانى، این طور اهمیت و جلوه پیدا مى کند و حتى دشمنانش مجبور مى شوند به او احترام کنند. (6)
مبانى اصولى و پایه هاى اساسى نهضت اسلامى
یک نهضت بزرگ اگر بخواهد در میان مردم پا بگیرد؛ جا پیدا کند؛ با قبولِ نخبگان و زُبدگان جامعه مُواجه شود، باید حرف و سخن نو به صحنه بیاورد و داشته باشد. با شعار مردم را چهار صباح مى شود در صحنه نگه داشت؛ اما مبارزه بنیانى را با صِرف شعارهاى سطحى و پوک که در دهان بعضى ها مى بینید نمى توان راه انداخت، بلکه براى آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است؛ براى پشتوانه حرکت عظیم مردمى، یک سد و تکیه گاه مستحکم فکرى لازم است. امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه گاه مستحکم فکرى را از اسلام استخراج کند.پایه هاى عمده این تفکر همان اصول اسلامى بود که بازشناسى و بازفهمى مى شد، بدون این که مورد بى اعتنایى قرار گیرد؛ مثلا توحید یکى از مبانى اصولى نهضت اسلامى است که در نگاه عامیانه عمومى آن را به معناى «خدا یک است و دو نیست»، معنا کرده اند. البته معلوم است که خدا یک است و دو نیست، اما توحید فقط این نیست، بلکه به معناى یگانگى قدرت حاکم بر زندگى انسان است.
این معنا یعنى چه؟
یعنى نفى همه قدرت هایى که بر انسان ها تحکم مى کنند؛ ببینید ناگهان چه معناى عظیمى پیدا کرد! یعنى نفى سلطه و هر حاکمیت ظالمانه؛ نفى همه حکومت هاى کودتایى و موروثى؛ نفى حکومت همه کسانى که مى خواهند بر مجموعه هاى انسانى با خودکامگى و تکیه بر احساسات و خواست و منافع شخصى حکومت کنند؛ خواه این حکومت، حکومت سیاسیون باشد، خواه حکومت اقتصادیون. معناى توحید که یکى از پایه هاى اصلى این نهضت عظیم است، این میباشد.
یکى دیگر از پایه هاى اصلى این نهضت، کرامت انسان بود. تکریم انسان یعنى چه ؟ یعنى براى انسان ارزش قائل شدن؛ نه به زبان، بلکه حق تصمیم گیرى، انتخاب، مشخص کردن سرنوشت خود و تلاش براى رسیدن به آن را براى او باقى گذاشتن؛ این معناى تکریم انسان است.
در یک بُعد دیگر، تکریم انسان یعنى او را زُبده موجودات و مخلوقات پروردگار دانستن؛ راهى براى او ترسیم کردن که آن راه او را به کمال و زیبایى مطلق؛ ذات اقدس پروردگار، برساند؛ این ها تکریم انسان است. انسان را محدود کردن درخواست هاى جسمانى و جنسى و شکمى، کوچک کردن انسان است، همچنانى که محروم کردن انسان از معیشت و او را دچار فشار زندگى و خجلت زن و بچه کردن، باز خلاف تکریم انسان است.
بنابراین تکریم انسان از هر دو طرف به ابعاد وجودى و نیازهاى انسان میپردازد. این موضوع ها، همه دیکتاتورى هاى گوناگون و فلسفه هاى ى را که انسان را هیچکاره در اداره آینده خود معرفى مى کند، نفى مى کند. این ها از جمله پایه هاى نهضت بزرگ اسلامى بود که سخن نو در دنیا بود، امروز هم این حرف ها نو است.
امروز هم کمپانى هایى که پشت صحنه حکومت هاى مستکبر دنیا هستند و آن ها این حکومت ها را اداره و صحنه آرایى مى کنند، براى انسان ها هیچ ارزشى مگر به اندازه اى که برایشان دلار تولید کنند و سرمایه و سود به وجود بیاورند قائل نیستند. تمام این جنجال هاى جهانى را، مجموعه اى از کمپانى ها و سرمایه داران اداره میکنند و در کشورهاى سرمایه دارى هر حزبى و کاندیدایى که آن ها بخواهند، روى کار مى آید؛ پول حرف اول را میزند. بنابراین تکریم انسان درست نقطه مقابل این شیوه و روش غیرانسانى است.
عدل، یکى دیگر از پایه هاى نهضت اسلامى بود. امروز ملاک ثروتمند بودن کشورها را این گونه معین میکنند که تولید ناخالص ملى این قدر است و سرانه این قدر؛ یعنى چه ؟ یعنى سرمایه و ثروت به همه مردم نزدیک به هم و یکسان مى رسد؟ ابداً! ثروتمندى یک کشور به معناى این نیست که در آن کشور انسان هاى فقیرِ محرومِ بدبختِ تهى دستِ از اولیات زندگى وجود ندارد؛ چرا، بلکه در همین امریکا و کشورهاى ثروتمند دنیا، انسان هایى هستند که وضع فقر آن ها با وضع فقر انسانى که در کشور فقیرى مثل هندوستان یا افغانستان زندگى مى کند، هیچ تفاوتى ندارد.
اسلام تولید و استخراج منابع ثروت را لازم مى داند؛ اما مى گوید ثروت باید متعادل تقسیم شود. البته عدل در اسلام، به معناى «تساوى » که کمونیست ها حرفش را زدند و هرگز هم به آن عمل نکردند نیست، بلکه تعادل یعنى این که این شکاف هاى طبقاتى و حفره هاى عمیق به هیچ وجه نباید وجود داشته باشد. به جامعه خودتان نگاه کنید؛ هر چیزى که بر خلاف این اصول است، نقاط انحراف ما است؛ جاهایى است که غلط رفتیم، مشکلاتى هم که داریم، ناشى از همین غلط رفتن هاست. (7)
امروز اسلام به برکت امام و نظام جمهورى اسلامى، در دل مسلمان ها امید به وجود آورده است
این جریان که امروز در دنیاى اسلام به وجود آمده، سرچشمه اش نهضت عظیم اسلامى در ایران و تشکیل نظام جمهورى اسلامى است که بینات و حقایق آشکار آن، سخنان امام و خط و راه امام بود که هرجا در دنیا این حرف ها رفت، بدون این که بدانند گوینده آن کیست، حرف ها در لوح دل انسان هاى حق طلب ترسیم شد و نام امام به تبع این حرف ها و شعارها در دل هاى مردم جا گرفت، تا این نهضت را به برکت امام در همه جا شناختند.یک روزى بود که اگر دستگاه هاى استکبارى دنیا ـ اعم از امریکا یا انگلیس یا شوروى سابق، یا در دوران هاى قبل، فرانسه و هلند و پرتغال و بقیه کشورها ـ مى خواستند وارد کشورهاى اسلامى شوند، چیزى به نام هویت اسلامى و امت و شخصیت اسلامى جلوى آن ها را نمى گرفت.
امروز اسلام به برکت نظام جمهورى اسلامى، مسلمان ها را از متجاوزان طلبکار کرده و امید در دل به وجود آورده است. یک روز بود که اگر مى گفتند مسلمان ها بیدار شوید، اقدام و حرکت کنید، تا بتوانید خودتان را از این زنجیرها رها کنید، خیلى ها بودند که قبول داشتند این کار خوبى است، ولى مى گفتند شدنى نیست و نمى شود؛ اما امروز با تحقق این واقعیت در جمهورى اسلامى و تشکیل نظام جمهورى اسلامى، این «نمى شود»ها و ناامیدى ها تبدیل شده است به امید؛ لذا شما مى بینید که در محاصره سخت و ظالمانه و خشن صهیونیست ها، یک مشت ملت غیرمسلحِ از همه جا بریده فلسطین، چند سال است که دارند مقاومت مى کنند؛ این امید است که آن ها را نگه داشته.
این ملت، این هایى که امروز در فلسطین مقاومت مى کنند، از جاى دیگرى نیامده اند؛ این ها همان کسانى اند که پنجاه سال زورگویى و تکبر و تسلط صهیونیست ها را تحمل کرده بودند و کارى هم نمى کردند.
نهایت کارشان این بود که تعدادى از جوان هایشان بروند در کشورى دیگر و بعد از مدتى برگردند و ضربه اى بزنند و باز دوباره دربروند. این جنبش هایى که ـ سازمان آزادى بخش فلسطین و دیگران ـ شنیده اید، هنرشان همین بود.
این که در درون حصارِ صهیونیست ها، یک ملت بتواند این طور بایستد؛ خانه و مسجدش را خراب مى کنند، شخصیت هایش را مى کشند، بچه هایشان را شکنجه مى کنند، هزاران نفر از آن ها را در زندان نگه مى دارند، خانه هایشان را غارت مى کنند،را در محاصره نگه مى دارند، مزارع شان را نابود مى کنند، درخت هایشان را قطع مى کنند؛ جنایت هایى که یک دهم آن هم به بیرون منعکس نمى شود، و باز این ملت مقاومت کند، چیزى نیست جز این که «امید» است که آن ها را نگه داشته است.
خودِ مبارزان فلسطین در طول این سال هاى متمادى که به کشور جمهورى اسلامى مى آمدند، به ماها مى گفتند این حرکت امام و حرکت ملت ایران به ماها امید بخشید؛ واقع قضیه هم همین است. عین همین قضیه در عراق هست، عین همین قضیه در هر جایى که شما حرکت اسلامى را در آن جا مشاهده مى کنید، هست.
این موضوع تقریباً کمابیش در سرتاسر دنیاى اسلام وجود دارد؛ اما قله این جاست؛ چشمه سار امید و معرفت و انگیزه از این جاست که سرازیر مى شود و به سمت امت اسلامى مى رود. پس شما امروز در چنین تجربه اى قرار دارید. طبیعى است که بیشترین فشارهاى جبهه استکبار روى این جا باشد و هست. (8)
انقلاب، ما را زنده کرد و به ما شخصیت و احساس هویت داد
جامعه ما بعد ازپیروزى انقلاب اسلامى احساس هویت کرد؛ یعنى شخصیت خودش را بازیافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حرکات جهانى غرق و گم بودیم؛ انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد.انقلاب به ما آموخت که یک ملت مى تواند در اساسى ترین مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مى خواهند، ابراز کند و پى آن بایستد.
ارزش یک ملت در جامعه بین الملل به این چیزهاست، نه به دنباله روى کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهاى خوب، بلکه از نقاط منفى.براى یک ملت، بله قربانگوى دولت هاى گردن کلفت تر و قوى تر و ثروتمندتر بودن ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید.الان هم با قدرت تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران در صحنه جهانى به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایده اند، مطرحند. (9)
بزرگ ترین کارى که نهضت اسلامى در ایران انجام داد این بود که ما را از بى تفاوتى و بى اعتنایى به آینده خارج کرد
بزرگ ترین کارى که نهضت اسلامى در ایران انجام داد، تلنگر زدن به ما ایرانى ها بود تا از خواب غفلت و بى تفاوتى و بى اعتنایىِ به آینده خارج شویم. سعدى در گلستان ـ داستان دوم یا سومِ باب اول ـ حکایت مجموعه دزدانى را ذکر مى کند؛ مى گوید این ها مى خواستند به افرادى حمله کنند؛ اما «اولین دشمنى که بر ایشان تاخت، خواب بود»؛ قبل از این که دشمن بیرونى بیاید، یک دشمن از درونِ خودشان بر آن ها غلبه کرد؛ آن دشمن عبارت بود از خواب. ما خواب بودیم، انقلاب ما را بیدار کرد.من خودم وقتى از سه هزار و صد سال تاریخ همدان یاد مى کنم، احساس افتخار مى کنم. همدان خانه من هم هست. سه هزاروصد سال شهرى سر پا بماند، آدم احساس افتخار مى کند؛ اما این یک بعد قضیه است.
بعد دیگر قضیه این است که در این سه هزار و صد سال تاریخ ایران ـ که نماد آن، همدان است ـ ما مردم ایران آیا آن چنان که پیغمبران الهى و ادیان الهى و بعثت الهى از انسان خواسته است، بر سرنوشت خود حاکم بوده ایم؟ خودمان را یافته ایم؟ براى آینده خودمان طراحى کرده ایم؟ بهترین دوره هاى این تاریخ طولانى و کهن، دوره هایى است که پادشاه دیکتاتورِ باعرضه اى سر کار بوده؛ او براى ما تصمیم گرفته؛ او براى ما آینده را طراحى کرده؛ او کشورگشایى کرده.
ملت ایران به عنوان یک ملت و یک مجموعه، تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى فرصت و مهلت این را نیافت که براى خود چشم اندازى تعریف کند؛ آن چشم انداز را انتخاب کند؛ براى آن چشم انداز برنامه ریزى کند و به سوى آن چشم انداز حرکت کند. تا چشم انداز را براى خود تعریف نکنیم، هیچ کار درستى صورت نخواهد گرفت ـ همه اش روزمرّگى است ـ بعد از آن که تعریف کردیم، اگر برنامه ریزى نکنیم، کارِ بى برنامه به سامان نخواهد رسید. بعد از آن که برنامه ریزى کردیم، اگر همت نکنیم، حرکت نکنیم، ذهن و عضلات و جسم خود را به تعب نیندازیم و راه نیفتیم، به مقصد نخواهیم رسید؛این ها لازم است. (10)
اسلام و انقلاب به ما جرأت و قدرت تحرک و جوشش علمى بخشید
ما از لحاظ علمى، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بودیم. بیش از پنجاه سال، تحرک و جوشش علمى در این کشور کند بود؛ در بعضى از بخش ها تعطیل بود. موانعى که به وجود آوردند، براى این ملت مثل سم کشنده اى بود. باور را از ملت ما گرفتند.ملت و نخبگان و مغزهاى ما را به هر آنچه از بیرون این مرزهاست، آن چنان دلبسته کردند که اصلاً کسى این مجال و این جرأت و این شجاعت را پیدا نکند که فکر کند مى توان برخلاف آن حرف ها یا غیر از آن حرف ها و آن نظریه ها، نظریه اى ارائه کرد.
ما هنوز هم تا حدودى گرفتار آن حرف ها هستیم. البته اسلام به ما خودباورى داد و انقلاب به ما جرأت بخشید. آنچه امروز مشاهده مى کنیم، نتیجه همین جرأت است؛ باید این جرأت را تقویت کرد و پیش رفت. (11)
این انقلاب ماندگار است، چون خیلى دشوار است بتوانند یک ملت را بى ایمان کنند
على رغم تبلیغات بسیار پرحجم و پوکى که خارجى ها و ضد انقلاب، علیه انقلاب دارند ـ که انقلاب تمام شد و فلان شد ـ این نظام اسلامى خیلى ریشه دار است. من یک وقتى این بیت شعر
حافظ را خواندم که:
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر نگر که سخن مختصر گرفت
حافظ را خواندم که:
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر نگر که سخن مختصر گرفت
آن ها خیال مى کنند همین چهار کلمه حرفى است که این جا چهار [ تا] آخوند مى زنند و یکى آن بالا نشسته و شعار مى دهد و یواش یواش هم این جوشش تمام خواهد شد! قضیه، این جور نیست، قضیه دین است.
این انقلاب و این نظام، با دین و با ایمان ها پیوند خورده؛ ایمان هم چیزى نیست که بشود از یک ملت گرفت. ممکن است یک نفر آدم را در شرایطى قرار داد و بى دین و بى ایمانش کرد؛ اما خیلى خیلى دشوار است که بتوانند یک ملت را بى ایمان بکنند؛ آن هم وقتى که ایمان، ایمان شفاف و روشنى است. ایمان اسلامى، ایمان شفاف و روشنى است؛ یعنى پایه هاى ایمان، پایه هاى محکمى است.
این انقلاب ماندگار است؛ منتها با بى دین شدن و لاابالى شدن جوان، مشکلاتى در آن به وجود خواهد آمد. پایه انقلاب، سست نخواهد شد؛ اما راه انقلاب، طولانى و مشکلات، فراوان و نتایج، دیر به دست خواهد رسید ... امروز انقلاب ما در حال نشاط و شادابى است؛ و لذاست که طبیعت جوان در جامعه ما طبیعت متدینى است. این جوان را مى شود متدین نگه داشت و با احکام صحیح دینى او را آگاه کرد و نیروى عظیمش را در خدمت دین قرار داد. امروز همه به این نیروى عظیم نیاز دارند. (12)
ملت ایران، یگانه نقطه امید ملت هاى مظلوم
ملت ما بحمدالله در صحنه است. من مى خواهم عرض بکنم ملت ما امروز نقطه امید یگانه اى است که در دنیاى ملت هایى که زیر ستم هستند، دارد مثل ستاره اى مى درخشد. مواظب باشید این نقطه امید و این ستاره درخشان براى ملت ها کور نشود؛ روزبه روز نور امید را به دل ملت ها بیشتر بتاباند. این وظیفه تاریخى ملت ما است.گمان نکنید که اگر این مبارزه ملت ایران سر نمى گرفت و نمى ایستاد، براى ملت ایران در محیط زندگى مشکلاتى وجود نمى داشت؛ این تبلیغ آن هاست. مبادا این جور تصور بشود که اگر ملت ایران تسلیم زور، تسلیم آمریکا و تسلیم استبداد جهانى شد، حال و زندگى خوبى خواهد داشت؛ این اشتباه است.
به کشورهایى که تسلیم شدند، نگاه کنید، ببینید چه روزگارى دارند! نمى خواهم از این کشورها اسم بیاورم. ببینید چه وضع فاجعه بارى در این کشورها هست!
اگر عزتى هست، اگر رفاهى هست، اگر آزادى و استقلالى هست، در سایه ایستادگى در مقابل استکبار جهانى است؛ و بیشترین امید من در این مورد، به شما جوان هاست. (13)
یکایک ملت ایران وظیفه دارند تا آنجا که مى توانند استحکام درونى نظام را حفظ کنند
علاج صحیح در مقابل تجاوز امریکا، مستحکم کردن ساخت داخلى نظام است. نظامى که حقیقتاً متکى به مردم است و مردم از آن دفاع مى کنند، در درون خودش مستحکم است. رخنه هاى گوناگونى که به یک نظام صدمه مى زند، بسته شده است و هیچ قدرتى نمى تواند این نظام را از بین ببرد.ما مى توانیم ساخت داخلى را مستحکم کنیم؛ همان طور که امروز هم بحمدالله مستحکم است؛ امریکایى ها این را مى دانند؛ به طور کامل انسان مى تواند این را در حرف هاشان بفهمد.
آن ها مى دانند که وحدت این ملت، ارتباطش با اسلام، استحکام پیوند بین نظام و مردم با توجه به مبانى دینى و نقش ارزش هاى دینى در این رابطه، به چه کیفیتى است؛ مى خواهند این ها را از بین ببرند.
ما بنشینیم و تماشا کنیم که این ها بیایند یکى یکى این پیوندهاى مستحکم را ببُرند؟ یعنى در واقع سنگرهاى ملت ایران و سنگرهاى نظام اسلامى را یکى یکى از سر راه بردارند و بعد راحت حمله کنند. یکایک ملت ایران وظیفه دارند تا آن جایى که مى توانند، استحکام درونى نظام را که به همبستگى ملت، همبستگى دل ها، همبستگى ملت با مسئولان نظام و وحدت کلمه در مجموعه ارکان نظام وابسته است، حفظ کنند. (14)
انقلاب اسلامى، چه قدر به اهدافش نزدیک شده است؟!
سؤال: در آغاز انقلاب اسلامى، این انقلاب ادعاهایى داشت؛ در حال حاضر بعد از گذشت حدود بیست سال، چه قدر به آن ادعاها رسیده ایم؟جواب: این سؤال مهمى است. این انقلاب بیش از ادعا، آرمان هایى داشت. انقلاب نیامده بود که براى مردم ایران پاسخگویى کند؛ انقلاب، انقلابِ خود مردم بود. مردم براى تحقق آرمان هایى انقلاب کردند؛ این آرمان ها عبارت بود از ساختن یک ایران آباد و آزاد، داشتن مردمِ آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعى، نجات از وابستگى و عقب ماندگى علمى و استبداد و قهرى که آن روز بر این مملکت حکمفرما بود.
مى پرسید ما چه قدر به این اهداف رسیده ایم، من عرض مى کنم که تحقق این اهداف، تدریجى است؛ چیزهایى است که باید براى آن تلاش و مجاهدت کرد و قدم به قدم پیش رفت. نظام اسلامى، یک نظام پیش ساخته مثل خانه هاى پیش ساخته نیست؛ نظامى است که باید آجر آجر و سنگ سنگ روى هم چید و آن را بالا برد.
در اثناى این کار، طبیعى است که مشکلاتى پیش بیاید. این مفاهیمى هم که من گفتم عدالت اجتماعى، آزادى، آگاهى، معنویت؛ که جزو مبانى این نظام اند مفاهیم ایستا و متحجرى نیستند؛ این ها چیزهایى هستند که بر حسب پیشرفت و اقتضائات زمان، ممکن است مصادیقشان تغییر پیدا بکند.
در اثناى این کار بسیار پُرتلاش و پُرزحمت، خیلى طبیعى است که مشکلاتى پیش بیاید؛ چون به طور پیوسته و دائم بایستى مهندسى و معمارى کرد و مراقب بود که هیچ نقطه اى از این بنا برخلاف جهتِ صحیح ساخته نشود.
البته ممکن است گاهى اختلاف نظر و کمبود مصالح و کمبود نیروى کار پیش بیاید و دشمن این بنا را به منجنیق ببندد و گوشه اى از آن را ویران کند؛ گاهى ممکن است فلان بنّا یا عمله، در گوشه این بنا، کارى را نادرست انجام بدهد، که باید رفت و آن را ترمیم کرد؛ گاهى ممکن است در کسانى که خودشان معمار و سازنده بنا هستند، ضعف ها و تنبلى هایى وجود داشته باشد؛ همه اش هم این طور نیست که بگوییم ضعف ها تحمیلى و از ناحیه دیگران است.
بنابراین در این راه، مشکلات فراوانى وجود دارد؛ کمبود مصالح، رفیق نیمه راه و آدم هاى طماع و قدرت طلب، بخشى از این مشکلات است. ما باید این نظام را بسازیم و ذره ذره و قدم به قدم پیش برویم. البته اگر از من بپرسید که چه قدر پیش رفته ایم، خواهم گفت ما زیاد پیش رفته ایم.
همان طور که گفتم، اگر کسى با گذشته این کشور آشنا باشد، خواهد دید که ما خیلى پیشرفت کرده ایم. در این کشور مردم به حساب نمى آمدند، اما امروز مردم محور تصمیم گیرى ها هستند. معنویت در این کشور به شدت مورد تهاجم بود؛ سعى مى شد معنویت ازاله بشود؛ اما امروز چراغ معنویت در بین مردم روشن و پُرفروغ است. آن روزهاعمداً به فساد کشانده مى شدند.
شاید شما شنیده اید که رؤساى کشور و خانواده هایشان، مهم ترین شرکاى باندهاى مواد مخدر در این کشور بودند؛ اول بار آن ها هروئین را به این کشور آوردند و پخش کردند؛ فساد و اعتیاد و بدبختى را به دست خودشان ترویج مى کردند. امروز شما مى بینید که نظام، با همه وجود و با تلاش فراوان، در مقابل این مشکلات ایستاده که همه دنیا هم کار او را تصدیق مى کنند اما آن روز براى مسئولان کشور کارهاى نمایشى در درجه اول بود. به روستاها، به جاده هاى روستایى، به برق رسانى روستایى، به بقیه چیزهایى که در شهرهاى دور بود، مطلقاً اعتنایى نمى شد. اسم مى آوردند که ما مى خواهیم زبده پرورش بدهیم؛ اما در طول پنجاه سال، آن ها توانسته بودند حدود صدوپنجاه هزار دانشجو در این کشور داشته باشند.
من در استان سیستان و بلوچستان تبعید بودم آن روز دقیقاً آمارش را مى دانستم، اما الان درست یادم نیست گمانم در همه استان که آن روزها حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعیت داشت، سه نفر لیسانسیه بودند! تعداد دیپلمه هاى آن استان بسیار کم بود؛ مثلاً بیست نفر بودند! امروز شما مى بینید که تمام شهرهاى کشور دانشگاه دارند؛ حتّى در خیلى از شهرها دانشگاه هاى متعدد و دانشجویان فراوان و رشته هاى متنوع و پیشرفت هاى علمى فراوانى دارند.
من این مطلب را بارها گفته ام که امریکایى ها هواپیماهاى جنگى و بقیه ابزارهاى خودشان را به ما مى فروختند؛ ولى اجازه تعمیر آن ها را به ما نمى دادند! البته داستان آن فروش ها هم داستان عجیبى است.
آن روز صندوق مشترکى بین ایران و امریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آن جا مشغول کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیرى کردم، که متأسفانه تا امروز هم امریکایى ها جواب نداده اند!
صندوقى با نام اختصارى داشتند که دولت ایران پول را در آن صندوق مى ریخت؛ اما قیمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را امریکایى ها به عهده داشتند! وقتى انقلاب پیروز شد، میلیاردها دلار در این صندوق پول بود که هنوز هم امریکایى ها جوابى نداده اند و آن پول ها را به ملت ایران برنگردانده اند. وقتى همین وسیله پرنده به ایران مى آمد، بعد از مدتى محتاج تعمیر مى شد.
شما خیال مى کنید این جا تعمیرگاه و کارگاه و امثال این ها داشتند؟ ابداً. آن قطعه اى که خراب شده بود و آن را از داخل هواپیما بیرون آورده بودند چون قطعه هاى بزرگى وجود دارد که گاهى خودش مرکب از ده ها قطعه است اجازه نمى دادند که در این جا باز بشود و روى آن تعمیرى صورت گیرد؛ با هواپیما به امریکا مى بردند و آن را با قطعه اى جدید عوض مى کردند و مجدداً به ایران باز مى گرداندند!
با این ملت، این طورى رفتار کرده بودند. امروز ملت ایران دارد مثل همان هواپیما را مى سازد. هواپیماى «تندر»ى که پرسنل ما ساخته بودند، پرواز کرد؛ این وضعیت اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست.
بنابراین ما پیشرفتِ زیادى کرده ایم؛ منتها اگر از من بپرسید که آیا به این حد قانعم، پاسخ من این است: ابداً. ما هنوز راه زیادى داریم؛ هم به عدالت اجتماعى اى که اسلام از ما خواسته است و اسلام در این خصوص خیلى سختگیر است هم به آن سطحى از آزادى که ملت ایران مستحق و شایسته آن است، هنوز نرسیده ایم.
ما هنوز کار داریم؛ این راه، راهى طولانى است. این که من بارها به مى گویم خودتان را آماده کنید، براى همین است. شما باید این راه را طى کنید؛ این راه هم راهى است که در هر کیلومترش تابلوى «توقف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در این راه نباید توقف کرد.
سربازانِ عدالت اجتماعى باید خستگى ناپذیر باشند. آن کسانى که در این راه هاى طولانى و آرمان هاى بزرگ حرکت مى کنند، باید خستگى حس نکنند. یک ملت، این گونه به سیادت و آقایى و آرمان هاى خودش مى رسد. هیچ ملتى با تنبلى به سیادت و سعادت نمى رسد.
بزرگ ترین مصیبت براى یک ملت این است که بگوید چون ما نتوانستیم همه هدف هاى خود را تأمین کنیم، پس ولش؛ نخیر، بایستى هدف ها را دنبال کرد. (15)
مردم سالارى دینى از برکات نظام جمهورى اسلامى است
این که ما امروز مردم سالارى دینى را مطرح مى کنیم، چیزى غیر از ترجمه جمهورى اسلامى نیست. امروز بعضى ها به صورت مبالغه آمیز و گاهى به شدت غیرمنصفانه دم از مردم سالارى مى زنند. مردم سالارى چیزى نیست که در ایران سابقه تاریخى داشته باشد ـ اصلاً وجود نداشته ـ این حقیقت و این مفهوم با جمهورى اسلامى در کشور تعریف شد و تحقق پیدا کرد.البته دامنه مردم سالارى را مى شود گسترش داد، مى شود کیفیت داد، مى شود هر چیزى را برتر کرد ـ در این شکى نیست ـ اما نباید نسبت به جمهورى اسلامى بى انصافى کرد. جمهورى اسلامى را انقلاب در مقابل ما گذاشت.
ما فهمیدیم دو چیز معتبر است: یکى این که باید مردم تصمیم بگیرند و انتخاب کنند و حرکت کنند؛ این جمهورى است. یکى این که هدف ها و آرمان هاى این انتخاب و این حرکت را اسلام باید براى ما ترسیم کند. مى توانست به جاى اسلام چیز دیگرى باشد.
مگر در دنیا چیست؟ شما خیال مى کنید اهداف و آرمان هاى جمهورى هاى لیبرال دمکراسى دنیا چیست؟ چه کسانى این اهداف را تعریف مى کنند؟ آیا متفکران و انسان دوستان و دلسوختگان بشریتند که مى نشینند این ها را ترسیم مى کنند؟ یا نه، مسلطین بر حکومت ها و قدرت هاى جهانى اند؛ کارتل ها، تراست ها، سرمایه دارها و امروز بیش از همه صهیونیست ها؟ البته کاملاً متصور و ممکن است و امروز جلوى چشممان داریم مى بینیم که این ها آرمان هاى واقعى را براى مردم تبیین نمى کنند. (16)
از برکات انقلاب اسلامى، زنده کردن روحیه ابتکار، خلاقیت علم و اعتماد به نفس در کشور بود
در دوران ورود دانش جدید به کشور ما، آنچه که وارد شد، عبارت بود از تقلید و ترجمه.البته منظورم ترجمه یک اثر ارزشمند نیست که یک کار لازم است منظورم فکر و ذائقه و روحیه ترجمه اى است؛ یعنى قدرت ابتکار را از یک ملت گرفتن؛ شجاعت حرف نو را از یک ملت گرفتن؛ همه اش توى سر او زدن؛ به او این طور تلقین کردن که اگر مى خواهى به جایى برسى و آدم شوى، باید همان کارى را بکنى که غربى ها کردند و از آن سر سوزنى تخطى نکنى.به مردم ما و محیط هاى علمى، این گونه یاد دادند؛ اجازه ابتکار و نوآورى و خلاقیت علم را ندادند.علم و فکر را باید تولید کرد. این ها نه در علوم تجربى، نه در علوم انسانى، نه در علوم سیاسى و اجتماعى، براى آفرینش علمى میدان ندادند؛ لذا وضع این گونه است که امروز ملاحظه مى کنید.
البته در این بیست سال بعد از انقلاب، با همه گرفتارى هایى که وجود داشته، ورق برگردانده شده است؛ والاقبل از آن که انقلاب به میدان بیاید و شجاعت خواستن، اندیشیدن، اعتماد به نفس و اتکا به استعداد ایرانى در کشور مطرح شود که این ها از برکات انقلاب بود غایت آمال و آرزوى یک انسان این بود که بتواند بر طبق نسخه اى که غربى ها عمل کرده اند، عمل کند؛ یعنى افراد اصلا به خود اجازه نمى دادند که از آن روند تخطى کنند.پس استبداد، وابستگى، فساد، عدم ابتکار، عدم پیشرفت و بى کفایتى وجود داشت؛ اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه این ها قد علم کرد و شورشى علیه همه این ها بود. (17)
بنده اعتقادم این است که نظام اسلامى در همه بخش ها قوى عمل کرده و کارآمد است
بنده اعتقادم این است که نظام اسلامى از همه دولت هایى که در دوران استعمار و دوران نزدیک به استعمار در کشور ما وجود داشته، قوى تر عمل کرده است. بدون تردید نظام جمهورى اسلامى در همه بخش ها قوى عمل کرده است. عناصر مؤمن و کارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه مردمى هم به آن ها کمک کرده است.در بخش هایى ما با قدرت وارد میدان شده ایم که فکرش را نمى توانستیم بکنیم. در همه بخش ها این طور است. الان جاى توضیح و بیان آمار نیست. البته اقتضاى این دوره از نظام جمهورى اسلامى، اقتضاى کار بیشتر، انقلابى تر، مؤمنانه تر و همه امکانات را بیش از این به میدان آوردن است؛ این را قبول داریم.
البته کم کارى وجود دارد، اما ناکارآمدى وجود ندارد؛ بین این ها باید تفکیک قائل شد. ناکارآمدى وجود ندارد؛ نظام اسلامى کارایى دارد. یک نشانه کارایىِ نظام، وجود شما است. جوان دانشجوى مؤمن و معتقد به نظام مى تواند حرف و انگیزه خودش را قوى در فضاى جامعه مطرح کند. حرف شما فردا در تمام فضاى جامعه منتشر مى شود؛ این نکته خیلى مهمى است؛ این خودش کارآمدىِ این نظام است.
کارآمدى نظام غیر از کارآمدى این دستگاه یا آن دستگاه است؛ نظام، نظام کارآمدى است. البته کارآمدى نظام، مجموعه عملکرد مثبت و منفى اى است که دستگاه هاى نظام دارند؛ اما این برآیند مثبت است. (18)
تا این تاریخ، هیچ حکومتى مثل حکومت فعلى ایران، در این سرزمین نبوده است
شما این را بدانید که تا این تاریخ، هیچ حکومتى مثل حکومت فعلى ایران، در این سرزمین نبوده که به راى و خواست و عاطفه مردم متکى باشد؛ من این را به طور یقینى مى گویم و آن را ثابت مى کنم.البته حکومت هایى بوده اند که ستایش کننده داشته اند؛ اما ستایش کردن، یک حرف است؛ ایمان و باور و عاطفه مردم در اختیار یک حکومت بودن، یک حرف دیگر است؛ این متعلق به جمهورى اسلامى است؛ این به برکت انقلاب و تکیه به مردم است؛ الان هم همین طور است، این را بنده با افتخار تمام عرض مى کنم.در این جا اقبال مردم، با فرعونیت و احساس خودبرتربینى زمامداران همراه نشده است.بنده که الان دارم باشما حرف مى زنم، یک سر سوزن در خودم احساس کبریایى ندارم الحمدالله رب العالمین سایر مسئولان کشور هم این گونه اند؛ رئیس جمهور هم ندارد، رئیس مجلس هم ندارد، رئیس قوه قضائیه هم ندارد؛ اصلا و ابدا چنین چیزى وجود ندارد.مسئولان ما مى دانند که امانت خدا در دست آن هاست، امروز چند صباحى وجود دارد، اما فردا نیست. مسئولان بر عهده خودشان وظایفى قائلند؛ این مربوط به این کشور است. (19)
اگر کسى ادعا کند و بگوید نظام اسلامى ما هیچ عیبى ندارد، گزاف گفته است
اگر کسى در مقابل جوان ها ادعا کند و بگوید نظام اسلامى ما هیچ عیبى ندارد و همان قالبى را که اسلام خواسته، ما داریم پیاده مى کنیم، گزاف گفته است؛ به هیچ وجه این طور نیست.خود ما انسان هاى ضعیفى هستیم. وقتى کسانى اسم مبارک امیرالمومنین (علیه السلام) یا اسم مبارک ولى عصر (روحى فداه) را مى آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مى آورند، بنده تنم مى لرزد.آن حقایق نور مطلق، با ما که غرق در ظلمتیم، خیلى فاصله دارند.ما گیاه همین فضاى آلوده دنیاى امروزیم؛ ما کجا، کمترین و کوچک ترین شاگردان آن ها کجا؟ ما کجا و قنبر آن ها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشى فداشده در کربلاى امام حسین کجا؟
ما خاک پاى آن غلام هم محسوب نمى شویم. اما آنچه که حقیقت است، این است که ما به عنوان مسلمانانى که راهمان را شناخته ایم، تصمیم خود را گرفته ایم و نیروى خود را براى این راه گذاشته ایم و با همه وجود در این راه داریم حرکت مى کنیم و ادامه خواهیم داد.نواقصى در کار ما وجود دارد؛ همه این نواقص هم قابل حل است. (20)
ویژگى هاى مورد نیاز یک مسئول در نظام جمهورى اسلامى
آن کسى که به مجلس مى رود، یا به هر مسئولیت دیگرى در نظام جمهورى اسلامى مى رسد، اگر فاسد، بیگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، دیگر نمى تواند نقشى را که ملت و طبقات محروم مى خواهند، ایفا کند.اگر آن شخص انسان معامله گر، رشوه و توصیه پذیر و مرعوبى بود، در مقابل تشرِ تبلیغات و سیاست هاى خارجى جا زد، دیگر نمى تواند مورد اعتماد مردم قرار بگیرد و برود آن جا بنشیند و تکلیف ملک و ملت را معین کند. این شخص غیر از کفایت ذاتى و دانایىِ ذاتى، به شجاعت اخلاقى، تقواى دینى و سیاسى و عقیده درست هم احتیاج دارد. (21)
انتقاد نسبت به مدیران یا مسئولان نباید به انتقاد از نظام بینجامد
نقد، اشکالى ندارد؛ اما نفى، بزرگ ترین ظلم به این ملت است. بعضى ها به زبان نقد، نظام اسلامى را نفى مى کنند. بعضى ها انتقادى که بر فلان مدیر و مسئول وارد است، انتقاد به نظام مى دانند؛ این غیرمنصفانه است.نظام اسلامى یعنى ترکیب قانون اساسى.روش هاى اجرایى و عملیاتى این نظام، در خود قانون اساسى هست و به طور واضح در وصیت نامه و سیره و بیانات امام بزرگوار وجود دارد. مهم ترین وظیفه این است که از کمربند تامینى بسیار مستحکم ملت ایران که هویت جمعى ما را به وجود مى آورد یعنى نظام اسلامى با همه وجود پاسدارى کنیم. جوان، با هوشیارى و حوصله و همت جوانى اش باید در محیط کار و تحصیل و مسئولیت هاى آینده، همه همتش این باشد که از نظام حراست کند.
تکمیل و برطرف کردن عیوب نظام یک حرف است؛ مقابله و نفى و همراهى با براندازان نظام حرف دیگرى است.انسان از ته دل غمگین مى شود که بشنود در یک محفل دانشگاهى، یک وقت یک عنصر به اصطلاح دانشگاهى بگوید، مرد کسى است که در کشور بماند و با این نظام مبارزه کند تا ریشه آن را خشک نماید! کسى که تلاش مى کند ریشه این نظام اسلامى و الهى و مردمى را خشک کند، مرد است؟!
نظامى که این همه تلاش انسانى و مردمى در راهش به کار رفته؛ نظامى که این همه جوان براى آن فداکارى کرده اند؛ نظامى که خون هاى این همه شهید در راهش بر زمین ریخته شده است؛ نظامى که دلسوزان این کشور، این همه سختى و ناهموارى و ناگوارى را در راه استحکام آن تحمل کرده اند؛ نظامى که یک ملت بزرگ با همه وجود خود، آن را سر پا نگهداشته است؛
نظامى که در دنیا مایه عزت اسلام و شرف و سربلندى ایران شده است؟! تلاش براى خشکاندن ریشه این نظام، مردانگى است؟! این بزرگ ترین نامردى است.البته این پندارهاى کاملا کوته نظرانه، جز از دل هاى معلول و معیوب صادر نمى شود.ریشه این نظام خیلى مستحکم است؛ جزو عمیق ترین ریشه هاست و دشمنى هاى بزرگ هم به فضل الهى نتوانسته آن را تکان دهد. (22)
مهم ترین مسئولیت رهبرى، سیاست گذارى کلى نظام است
وظایف و مسئولیت هاى رهبرى، همان چیزى است که در قانون اساسى آمده است. رهبرى، سیاستگذار کلى نظام محسوب مى شود؛ یعنى همه قواى سه گانه باید در چارچوب سیاست هاى رهبرى برنامه ریزى کنند و سیاست هاى اجرایى خودشان را تنظیم نمایند. حرکت و قواره ى کلى نظام باید در چارچوب سیاست هایى باشد که رهبرى معین مى کند؛ این مهم ترین مسئولیت رهبرى است. (23)حفظ جهت گیرى انقلاب و نظام به عهده رهبرى است
این که رهبر باید پاسخگوى مشکلات کشور باشد، البته همین طور است و شکى در این نیست؛ قانون هم موازین پاسخگویى را مشخص کرده است. هر کس به هر اندازه که حوزه اختیارات اوست، باید پاسخگو باشد. البته مسئولیت مدیریت انقلاب با مدیریت اجرایى کشور فرق دارد؛ این را توجه داشته باشید.رهبرى طبق قانون اساسى در کشور مسئولیت اجرایى ندارد؛ جز در زمینه نیروهاى مسلح. مسئولیت اجرایى به عهده قواى سه گانه است، منتها مدیریت انقلاب که همان رهبرى باشد مسئولیت حفظ جهتگیرى انقلاب و نظام را دارد؛ باید مواظب باشد انقلاب و نظام از آرمان ها منحرف و منصرف نشود؛ فریب دشمن را نخورد و راه را عوضى نرود؛ این ها مسئولیت هاى رهبرى است.
مسئولیت اجرایى به عهده مسئولان اجرایى است و هر کس مسئولیتى دارد، باید طبق مسئولیت خود عمل کند. رهبرى نمى آید به وزارت اقتصاد یا بازرگانى بگوید این طورى کن؛ یا به رئیس جمهور و فلان وزیر و فلان قاضى بگوید آن طورى کن؛ این ها کارهایى است که رهبرى نباید وارد بشود؛ هم بر خلاف قانون است، هم بر خلاف حق و مصلحت. (24)
مهم ترین نقاط ضعف و آفات مسئولان
مهم ترین نقاط ضعفى که در زمینه مسئولان وجود دارد چند چیز است:
1. یکى مسئله سستى بینش و ایمان انقلابى و اسلامى در بعضى از مسئولان است. این ها مجذوب نسخه هاى سیاسى غرب هستند؛ آن هم نسخه هاى غلط از آب درآمده. لیبرال دمکراسى غرب که یک روز گفته مى شد اوج تکامل فکر و عمل انسان است و بالاتر از آن چیزى وجود ندارد که به نظر من خود این حرف نشانه کوته فکرى است که آدم نقطه اى را پیدا کند و بگوید از این بالاتر ممکن نیست انسان حرکت کند؛ نه، انسان در حرکت خود بى نهایت است امروز به دست خود، خودش را رسوا کرده است.این لیبرالیسم، همان چیزى است که امروز ماجراى افغانستان و سال هاست مسئله فلسطین را به وجود آورده است.این اومانیسم دروغین غرب همان چیزى است که پنجاه سال ملت فلسطین را ندیده مى گیرد و مى خواهد آن را به کلى حذف کند.از خودشان سوال نمى کنند که اصلا ملت فلسطین در دنیا وجود داشته یا دروغ است.اگر قبول دارید سرزمینى به نام فلسطین وجود دارد، پس کو آن ملت؟ خواستند یک ملت و یک نام جغرافیایى را به کلى از روى کره زمین حذف کنند.
امروز اومانیسم و لیبرالیسم و دمکراسى آن ها به اختناق و خفقانى رسیده است که حتى نمى خواهند به یک رسانه خارجى اجازه دهند که اخبار افغانستان را پخش کند! این، جریان آزاد خبر از نظر غرب است.
این نسخه، رسواشده و غلط ازآب درآمده است؛ درعین حال فلان مسئول ما که به برکت انقلاب اسلامى عزت و احترامى پیدا کرده و به خاطر اظهار طرفدارى از اسلام و امام و انقلاب، ممکن است چهار نفر به او احترامى بگذارند، ناگهان طرفدار لیبرال دمکراسى غربى بشود که نقطه مقابل مردم سالارى اسلامى است! اصلا مردم سالارى اسلامى و آزادى در اسلام، آن نیست؛ یک حقیقت دیگر است ... در حوزه اندیشه، قانون شکنى مى کنند. حوزه اندیشه و فکر هم قوانینى دارد و باید از آن ها پیروى کرد.
اگر کسى درباره یک مبناى فکرى شبهه اى دارد، قانونش این است که آن را در مراکز تخصصى و محافل علمى مطرح کند.یا باید شبهه را برطرف کرد و از ذهن خود زدود، یا اگر شبهه اشکال واقعى است، آن را به یک نظریه تبدیل کرد و ذهن هاى اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منقاد کرد.
این حضرات از این قانون پیروى نمى کنند؛ شبهه اى به ذهن آن ها مى آید، خودشان دچاراعتقادى مى شوند و بر اثر هزار جور ابتلا و گرفتارى، پایه هاى ایمان عمیق قلبى شان را موریانه هویت و هوس و رفاه زدگى و دنیاطلبى مى جود و مى خورد و شبهه دار مى شوند؛ آنگاه مى آیند شبهه را در افکار عمومى مطرح مى کنند؛ اسمش را هم تجدیدنظر مى گذارند! این خیانت به افکار عمومى است.
تجدیدنظر یعنى چه؟ یک وقت معناى تجدیدنظر این است که انسان از خطایى، اندیشمندانه و منصفانه برمى گردد؛ این چیز خیلى خوبى است؛ اما تجدیدنظرهاى سیاسى، مصلحتى و ناشى از تغییر موقعیت ها و تطمیع دشمن، تجدیدنظر نیست، این ها هرهرى مسلکى است.
ما در اسلام اجتهاد دائم داریم. اجتهاد دائم، یعنى انسان صاحب نظر همیشه در صدد تکمیل فکر خود است.
در راه تکامل، گاهى انسان خطایى را تصحیح مى کند؛ این درست و خوب است.در طریق فکر اسلامى، صاحب نظران، اندیشمندان و انسان هایى که قدرت اجتهاد و استنباط در مبانى فکرى و نظرى انقلاب را دارند نه هر کسى که ادعا دارد، نه کسى که صلاحیت هاى علمى و فکرى لازم را کسب نکرده است. دائم باید فکر کنند و اندیشه را تکمیل نمایند؛ این چیز خوبى است.
نباید تابع حزب باد باشیم و هر روز باد به هر طرف وزید، آن گونه تصمیم بگیریم؛ یا نگاه کنیم ببینیم دشمن چه ژستى مى گیرد، ما هم ژست خود را با او تطبیق کنیم؛ اگر او اخم کرد، ما چهره ترس آلود بگیریم؛ اگر او حرف تندى زد، ما چهره معذرت طلبانه به خود بگیریم؛ این که نشد.
انسان اگر زندگى سیاسى بعضى ها را از اول انقلاب تا حالا نگاه کند، مى بیند ملقمه عجیبى از انواع و اقسام فکرهاست! یک روز بود که چنین آدم هایى به این اکتفا نمى کردند که در شعارها مردم فقط "مرگ بر امریکا و مرگ بر شوروى" بگویند؛ مى گفتند باید بگوییم "مرگ بر شرق و غرب"! ما مى گفتیم شوروى سمبل یک تفکر و یک راه غلط است؛ امریکا سمبل جنایت و ستم است؛ چه دلیلى دارد شما بگویید "مرگ بر شرق و غرب"؟!
مى گفتند شما محافظه کار و سازش طلبید! از جمله همین حضرات، الان کسانى هستند که حاضرند بروند رسما در مقابل امریکا و انگلیس عذرخواهى کنند و بگویند ما غلط کردیم، اشتباه کردیم به شما بدگویى کردیم؛ ما را ببخشید! بعضى از همین افراد، آن روز در اوایل انقلاب، روى تندى هاى بى رویه، یک نظرات عجیب و غریب اقتصادى مطرح مى کردند که انسان شاخ درمى آورد!
مى گفتیم این ها کجایش اسلامى است. مى خواستند تفکرات بسیار تند چپ سوسیالیستى را به اسم اسلام تحمیل و پیاده کنند ... همان آدم ها حالا کسانى هستند که حاضرند در مقابل کمپانى دارها و سرمایه دارهاى صهیونیستى فرش قرمز پهن کنند تا به ایران بیایند و سرمایه گذارى کنند! انسان از چپ ترین ایده مارکسیستى، به افراطى ترین ایده دست راستى اقتصادى متحول شود؛ اسمش را هم تجدیدنظر بگذارد! این تجدیدنظر نیست؛ این هرهرى مسلکى است.آن روز افراط بود، امروز هم افراط است.
وجود این آدم هاى تجدیدنظرطلب در برخى از دستگاه هاى گوناگون، اسباب زحمت و خطر است.اگر در دانشگاه باشند، ضرر مى رسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مى رسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مى رسانند؛ هرجا و در هر نقطه اى باشند، ضرر مى رسانند.یکى از آسیب هاى ما این است.
2. یک آسیب دیگر، دنیازدگى است. خیلى از آن هایى که قدرت و پست را طعمه دانستند متاسفانه دچار دنیازدگى شده ند. پنج، شش سال پیش از این، در پیامى به انجمن اسلامى دانشجویان چون آن روز چیزهایى را حس مى کردم به این نکته تصریح کردم و گفتم بعضى ها باید مواظب باشند اسیر چرب و شیرین دنیا نشوند.کسى که براى خود مسئولیتى قائل است، اگر دنیازده و رفاه زده شد، کارش زار خواهد شد و کار مردم را هم زار خواهد کرد.
بعضى از مشکلات ما ناشى از ضعف بعضى از مدیریت هاست؛ به کارهاى جزیى و فعالیت هاى سیاسى و حزبى سرگرم و مشغول مى شوند.
این قدر که من در این خصوص تاکید مى کنم، بعضى ها مى گویند فلانى با حزب و تحزب مخالف است؛ در صورتى که پس از پیروزى انقلاب اسلامى، اولین حزب را ما درست کردیم.اگر تحزب به معناى واقعى کلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم؛ منتها من تحزب را این نمى دانم که عده اى از داعیه داران سیاسى، به دنبال کسب قدرت، دور هم جمع شوند ده نفر، پانزده نفر، بیست نفر و با شعار و ایجاد هیجان و جذابیت هاى دروغین، مردم یا گروه هایى از مردم را به این طرف و آن طرف بکشانند و مرتب دعوا و اختلاف راه بیندازند و براى این که بى کار نمانند، یک مسئله کوچک را بزرگ کنند، یک چیز کم اهمیت را پراهمیت جلوه دهند و روزها و هفته ها درباره اش بحث و تحلیل کنند؛ بر اساس آن، دوست و دشمن معین کنند؛ فلان کس، فلان طرفى است، پس دشمن است؛ فلان کس، فلان طرفى است، پس دوست است.
بنده این ها را تحزب نمى دانم؛ این ها روش هاى غلط سیاسى است که در دنیا هم رایج است.دل ما خوش بوده است که در ایران این چیزها رایج نباشد؛ اما متاسفانه بعضى ها به این چیزها دلبستگى دارند.خیلى خوب؛ اما اگر کسى مسئولیتى را قبول کرد، چنانچه بنا شد چنین دلبستگى پیدا کند، به آن مدیریت ضربه خواهد زد ... .
3. یکى دیگر از عیوب و آفت ها، عدم اتحاد کلمه است. اتحاد کلمه هم لازم است، لازم است مسئولان مواضع واحدى اتخاذ کنند؛ به خصوص در مسائل جهانى و مسائل عمده کشور.وقتى اندک اختلافى در حرف مسئولان پیدا مى شود، شما مى بینید رادیوهاى بیگانه چگونه این ها را بزرگ و چند برابر مى کنند.حتى آن جایى که اختلافى نیست، اختلاف را جعل مى کنند؛ براى این که نشان دهند بین مسئولان اتحاد کلمه نیست. آن ها از جمع منسجمى که با هم کار کنند و همدل باشند، خیلى مى ترسند.
خوشبختانه ترکیب قانون اساسى ما راه حل مشکلات را معین کرده؛ رهبرى را به عنوان محور، در نقطه مرکزى همه مسئولان قرار داده؛ این امکان و فرصت خیلى بزرگى است تا مسئولان بتوانند با وحدت کلمه، با همدیگر کار کنند. (25)
مقایسه نسل سوم انقلاب در ایران، فرانسه و شوروى
یکى از حرف هایى که امروز محور جنگ روانى دشمن است که لازم است آن را بگویم این است که مى گویند نسل سوم انقلاب از ایده هاى انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش یک فلسفه هم مى گذارند مثل همه فلسفه هاى قلابى و دروغین و جعلى که فقط براى توجیه یک حرف دروغ و غلط درست مى کنند تا کسى جرأت نکند بگوید این حرف غلط است؛ مى گویند این حرف متکى به یک فلسفه است! آن فلسفه چیست؟ آن فلسفه این است که همواره در همه انقلاب ها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده اند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! کدام انقلاب ها را مى گویید؟در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده؛ اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلکه همان نسل اول از انقلاب برگشتند! بعد از چهار، پنج سال، یک حرکت علیه انقلابیونِ اول به وجود آوردند و سه، چهار سال قدرت را قبضه کردند؛ باز بعد از چهار، پنج سال علیه آن ها فعالیت شد؛ به سال 1802 که رسید، آن چنان ماهیت این انقلاب دگرگون شده بود که کسى مثل ناپلئون توانست بیاید و تاج پادشاهى را روى سرش بگذارد!
یعنى کشورى که علیه سلطنت مبارزه کرده بود و لویى شانزدهم را زیر گیوتین گذاشته بود، بعد از ده، دوازده سال وضعش به گونه اى شد که ناپلئون بناپارت آمد و تاج شاهى را بر سرش گذاشت و خودش را امپراتور نامید و سال ها هم در آن کشور حکومت کرد؛ بعد هم تا نزدیک به هشتاد، نود سال رژیم هاى سلطنتى البته سلطنت هاى گوناگون و سلسله هاى مختلف در فرانسه پابرجا بود، که دائم اً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند!
آن انقلاب به نسل سوم که هیچ، به نسل دوم هم نرسید؛ چون پایه هاى انقلاب، پایه هاى سستى بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضى ها در جمهورى اسلامى خجالت نمى کشند؛ مى آیند ایده هایى که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیون ایران تقدیم مى کنند؛ انقلابیونى که توانسته اند عظیم ترین انقلاب را با پایه هاى مستحکم به وجود بیاورند و سال هاى متمادى آن را در مقابل طوفان ها حفظ کنند.
انقلاب اکتبر شوروى هم به نسل سوم نرسید. هنوز شش، هفت سال از پیروزى انقلاب نگذشته بود که استالینیسم سر کار آمد؛ استالینى سر کار آمد که امروز در دنیا هر کس را بخواهند به گردن کلفتى و زورگویى و ظلم و بى ملاحظگى و دورى از انسانیت متهم کنند، به استالین تشبیه مى کنند! درست هم هست؛ استالین واقعاً مظهر این صفات بد بود.
حکومت به اصطلاح کارگرى، که براى طبقات ضعیف تشکیل شده بود، به حکومت استبدادِ مطلق فردى تبدیل شد! استالین حتّى به حزب کمونیست هم که در نظام شوروى همه کاره بود، اجازه نمى داد که در زمینه هایى تصمیم گیرى کند.
با آن وضعیت خشن و عظیم، استالین یک حکومت مطلقه سى وچند ساله را ادامه داد؛ هیچ کس هم جرأت نداشت اعتراض کند. شاید شما ماجراى آن تبعیدهاى عجیب را شنیده باشید. اولین کتابى که بعد از فروپاشى حکومت شوروى در تشریح اوضاع اختناق آمیز دوران اتحاد جماهیر شوروى منتشر شد، یک رمان است که الان اسمش یادم نیست دو جلدش به فارسى ترجمه شده که
من آن را خوانده ام؛ خیلى هم قشنگ نوشته و اوضاع آن زمان را تشریح کرده است؛ این تازه مربوط به اوضاع بعد از استالین است که وضعیت کاملاً فرق کرد، اما روش آن استبداد باقى ماند. بنابراین مسئله نسل دوم و سوم و این حرف ها نبود؛ همان اوایل کار، همه چیز از دست رفته بود.
این کدام فلسفه است، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه شده که نسل هاى سوم انقلاب، از انقلاب برمى گردند؟ نخیر، این بسته به این است که ایده آن انقلاب چه باشد. اگر ایده هاى یک انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدى خواهد داشت. ایده هاى انقلاب اسلامى، ایده هایى هستند که عمر ابد دارند.
عدالتخواهى هیچ وقت کهنه نمى شود؛ آزادى خواهى و استقلال خواهى هیچ وقت کهنه نمى شود؛ مبارزه با دخالت بیگانگان هیچ وقت کهنه نمى شود؛ این ها چیزهایى است که همیشه براى نسل ها جاذبه دارد.
تئوریسین هاشان نشستند بافتند، ساده لوح ها هم در این جا باور کردند؛ گفتند نسل سوم انقلاب ایده ها را پس مى زند و چون جاذبه انقلاب کم مى شود، ما مى توانیم برویم انقلاب را از دست انقلابیون خارج کنیم و به دست خودمان بگیریم! «خودمان» یعنى چه کسانى؟
یعنى آن کسانى که قبل از انقلاب، سال ها بر این کشور مسلط بودند! من مى گویم این فکر، بسیار ساده لوحانه و ابلهانه است. مطمئن باشند همان شور و هیجان و ایمان و عواطفى که در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است. بدانند هر سنگى به سمت انقلاب پرتاب کنند، کمانه مى کند و به سر و روى خودشان برمى گردد. انقلاب کهنه نمى شود و آتش انقلاب آنگاه که با انبار پنبه پوسیده آن ها درگیر شود، باز هم تازه خواهد بود و خواهد سوزاند. (26)
جوان بودن کشور، براى نظام و دشمنان نظام، فرصت بسیار خوبى است
این روزها ... که اکثریت کشور جوانند ... طرفداران و عشاق و کمر بستگان نظام، باید از این خیلى استفاده کنند؛ خیلى هم قابل استفاده است ـ این همه جوان ـ چون مى دانید که وقتى آدم پیر شد، سست و ناتوان مى شود. البته نه همه پیرها، بعضى از پیرها هستند که از جوان ها هم سرحال تر و با نشاط تر و کارى تر و به روزترند؛ مثل امام قدس سره، واقعا همین جور بود.لیکن به طور قاعده ـ یعنى اکثرا و اغلب ـ این جور است. جوان براى حرکت کردن، منتظر هیچ چیز نیست؛ در آن راهى که فکر مى کند، جاذبه اى برایش دارد ـ مادى یا معنوى ـ باید حرکت کرد.
این براى نظام، فرصت خیلى خوبى است ... گاهى باید انسان به جماعتى مرتب بگوید، اصرار کند و به گوششان بخواند تا این حرکت انجام بگیرد؛ ولى جوان، این ها را ندارد. اگر ما آماده به کار باشیم، جوان نیز آماده به کار است. ما که خواستیم در راه خدا مسؤولیت را بر دوش بگیریم و این سلوک را در راه خدا براى خودمان و دیگران هموار و آسان کنیم، فرصت خیلى خوبى است.
خوب، عینا همین حالت براى دشمن هم هست؛ دشمن هم نگاه مى کند، مى گوید عجب فرصتى! همه جوانند! اگر بتوان این ها را منحرف کرد، اگر بتوان آن ها را از حقیقت منحرف کرد، اگر بتوان از جاذبه هاى معنوى به سمت جاذبه هاى مادى سوق داد، اگر بتوان ایمانشان را به اساس این نظام، دچار اختلال کرد، خیلى دستاورد خواهیم داشت ـ دشمن مى گوید، راست هم مى گوید. پس یک پیکار و نبرد واقعى فرهنگى و سیاسى و فکرى بین شما ـ که لشکر و عناصر انقلابید ـ و دشمن انقلاب هست. (27)
همه همت جوان باید این باشد که از نظام حراست کند
جوان، با هوشیارى و حوصله و همت جوانى اش باید در محیط کار و تحصیل و مسئولیت هاى آینده، همه همتش این باشد که از نظام حراست کند.تکمیل و برطرف کردن عیوب نظام یک حرف است؛ مقابله و نفى و همراهى با براندازان نظام حرف دیگرى است.انسان از ته دل غمگین مى شود که بشنود در یک محفل دانشگاهى، یک وقت یک عنصر به اصطلاح دانشگاهى بگوید، مرد کسى است که در کشور بماند و با این نظام مبارزه کند تا ریشه آن را خشک نماید! کسى که تلاش مى کند ریشه این نظام اسلامى و الهى و مردمى را خشک کند، مرد است؟!
نظامى که این همه تلاش انسانى و مردمى در راهش به کار رفته؛ نظامى که این همه جوان براى آن فداکارى کرده اند؛ نظامى که خون هاى این همه شهید در راهش بر زمین ریخته شده است؛ نظامى که دلسوزان این کشور، این همه سختى و ناهموارى و ناگوارى را در راه استحکام آن تحمل کرده اند؛ نظامى که یک ملت بزرگ با همه وجود خود، آن را سر پا نگهداشته است؛ نظامى که در دنیا مایه عزت اسلام و شرف و سربلندى ایران شده است؟! تلاش براى خشکاندن ریشه این نظام، مردانگى است؟! این بزرگ ترین نامردى است.
البته این پندارهاى کاملا کوته نظرانه، جز از دل هاى معلول و معیوب صادر نمى شود.ریشه این نظام خیلى مستحکم است؛ جزو عمیق ترین ریشه هاست و دشمنى هاى بزرگ هم به فضل الهى نتوانسته آن را تکان دهد. (28)
صهیونیست ها برنامه ریزى مى کنند تا در درجه اول جوان ها را از انقلاب جدا کنند
سیاستمدارهاى باهوش صهیونیستِ دنیا دیده پا دُم ساییده رِند، فهمیدند که این انقلاب، انقلاب عظیمى است و باید با آن مقابله کنند. آن ها با این نیت، برنامه ریزى مى کنند. آن ها درواقع از این حرکت عظیم در سطح تاریخ واهمه دارند؛ لذا برنامه ریزى هاى بلند مدت مى کنند، براى این که بتوانند ملت و در درجه اول جوان ها را که جوان هاى امروز، در واقع همه جمعیت فرداست از این انقلاب، جدا کنند. (29)عوامل حیات و مرگ انقلاب
ممکن است یک انقلاب و یک نظام یک روز بمیرد. عامل مرگ و زندگى در یک انقلاب چیست؟ دو عامل وجود دارد که خیلى مهم است: یکى شعارها و پرچم هاى برافراشته یک انقلاب است؛ شعارها و هدف هایى که یک انقلاب را ترسیم مى کند. اگر عمر مفید این شعارها سر بیاید و انقلاب حرفى براى گفتن نداشته باشد، زائل خواهد شد.البته این در مورد انقلاب اسلامى به هیچ وجه صدق نمى کند. شعارها و هدف هایى که این انقلاب ترسیم کرده، با ذات و نیازهاى ذاتى انسان آمیخته است. هدف هاى این انقلاب همان طور که گفتیم عدالتخواهى، تکریم انسان، مبارزه با ستمگرى، دفاع از مظلوم، پُرکردن شکاف هاى طبقاتى و جلوگیرى از آن چیزى است که امیرالمؤمنین در آن بیان شریفِ ماندگار فرمود: «کظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛ یعنى سیرى و پُرخورى و ترکیدن یک دسته ستمگر، و گرسنگى و به جان آمدن یک دسته دیگر.
این شعارها هرگز کهنه نمى شود. نیازهاى اصیل انسانى در طول تاریخ یکسان است و انقلاب اسلامى و اسلام این نیازها را مورد توجه قرار مى دهد و دنبال آن است. استقلال یک ملت که تحت سلطه قدرت بیگانه نباشد یک نیاز اساسى است؛ این یکى از شعارهاى انقلاب است. آزادى براى انسان ها، با همان مفهوم انسانى و اسلامى و صحیحِ خود، یک نیاز قطعى است. پس از لحاظ شعارها، انقلاب اسلامى کهنگى بردار نیست؛ این شعارها براى انسان همیشگى و مورد نیاز دائمى است.
عامل دوم که ممکن است براى انقلاب مشکل درست کند، این است که دست اندرکاران و صاحبان انقلاب یعنى مردم و مسئولان سست و خسته شوند و اشتباه کنند و صلاحیت لازم را از دست بدهند. هر انقلاب و هر نظامى اگر به این آفت دچار شود، نابود خواهد شد؛ این را باید همیشه به عنوان یک تهدید درنظر داشت. این هایى که دائم عنوان مى کنند تهدید، تهدید؛ تهدید واقعى و جدى این است.
تهدید واقعى این نیست که یک دولت براى دولت و ملتى دیگر شاخ و شانه بکشد یا دندان نشان دهد. یک موجود زنده سعى مى کند از طرق مختلف سیاسى و نظامى و با تدبیر و عقل از خود دفاع کند و آسیب را از خود دور کند؛ اما شرطش این است که زنده و سر پا باشد؛ به خودش اعتماد داشته باشد و صلاحیت لازم را در خود حفظ کرده باشد. این که ما گاهى به مسئولان و مردم عزیزمان توصیه هایى مى کنیم، براى این جنبه دوم است.
ما باید صلاحیت انقلابى را در خود نگه داریم و حفظ کنیم. اگر این صلاحیت حفظ شد، ایدئولوژى انقلاب هیچ چیز کم و کسر ندارد. شعارهاى انقلاب، زائل شدنى و عمر مصرف آن ها تمام شدنى نیست؛ آن ها همیشگى است. ما باید در خود، این صلاحیت ها را تقویت کنیم. در درجه اول، صلاحیت مسئولان است. در درجه بعد، صلاحیت کسانى است که مى توانند در صحنه انقلاب و کشور اثرگذار و فعال باشند. (30)
علل حساسیت قدرت هاى استکبارى نسبت به نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران
ما ملتى هستیم که اولاً در نقطه بسیار حساسى واقع شده ایم. اگر ما در غرب آفریقا و در یک گوشه دورافتاده دنیا بودیم و یا در مرکز دنیاى اسلام نبودیم، اینقدر روى ما حساسیت نبود. ثانیاً از لحاظ امکانات طبیعى، ما یک سرزمین بسیار غنى هستیم.علاوه بر نفت و گاز ـ که حضور ایران تعیین کننده است و من در اجتماع مسئولان نظام، چند ماه قبل این را با آمار بیان کردم ـ ما امروز در اصلى ترین مواد فلزى دنیا، نسبت به سهم خودمان از جمعیت و وسعت دنیا، چند برابر بیشتر داریم.
ما تقریباً یکصدم جمعیت دنیا و یکصدم سطح مسکون عالم را داریم؛ اما در آن چهار فلز اصلى، سهم ایرانى ها حدود سه درصد، چهار درصد، پنج درصد شده است؛ یعنى چند برابرِ سهم خودمان از جمعیت و وسعت دنیا.
ما امکانات کشاورزى داریم؛ آب خوب داریم ـ البته مجموعه کشور، پُر آب نیست؛ اما در مناطقى سهم آب ما خیلى بالاست ـ بازار مصرف بزرگى داریم. امروز مصنوعات دنیا چشمشان به بازار مصرف است؛ ما در این زمینه یک بازار بزرگ هستیم؛ حدود هفتاد میلیون نفر جمعیت داریم. ما استعدادهاى درخشان داریم. این موقعیت، هر قدرتِ استثمارگرِ فزون طلبِ زیاده خواهى را در دنیا به خودش جذب مى کند. (31)
گناه جمهورى اسلامى ایران از نگاه دشمنان
جمهورى اسلامى ایران، یک گناه بزرگ و نابخشودنى دارد و آن، این است که:
این نظامى که مردمى و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، یک گناه بزرگ و نابخشودنى دارد و آن این است که تسلیم خواست هایى که تامین کننده منافع قدرت هاى بزرگ در این منطقه است، نمى شود.این که مى گویم تسلیم منافع آن ها نمى شود، حرفى است که آن ها به صراحت آن را مى گویند شما مى بینید که آمریکا مثلا در خلیج فارس یا در فلان نقطه نیرو مستقر مى کند؛ اگر گفته شود چرا این کار را مى کنى، مى گوید منافع من در گرو این کار است! یعنى منافع او با چند هزار کیلومتر فاصله باید در خلیج فارس تامین شود؛ ولو منافع آن کشورى که در همین منطقه زندگى مى کند، تامین نشود! این ها در هر کشورى هر اقدامى مى کنند.به خاطر این است که آن منافع فرامرزى باید تامین شود.
جرم جمهورى اسلامى این است که برخلاف همه کشورهاى دنیا، زیر بار این منافع نمى رود و آن ها را تامین نمى کند؛ مى گوید مى خواهم منافع خودم را تامین کنم، به منافع شما هم کارى ندارم این که گفته مى شود جمهورى اسلامى سرجنگ دارد، این طور نیست؛ آمریکا با ما وضع قابل جنگى ندارد؛ ما یک طور دیگریم، آن ها یک طور دیگرند.ما بناى جنگیدن با آمریکا را نداشتیم؛ هیچ وقت هم چنین چیزى را نگفتیم؛ ولى ما بناى تسلیم شدن نداریم و مى گوییم با هیچ قیمتى در مقابل شما تسلیم نمى شویم؛ این جرم جمهورى اسلامى است. (32)
وظیفه هنرمندان در قبال فعالیت هاى بخش هنرى سازمان سیا (CIA) علیه انقلاب
سازمان سیا بخش هنرى دارد و فیلم هایى که بعد از انقلاب علیه ما و علیه شیعه و اسلام درست کردند، بسیار زیاد است.شما که یک فیلمساز و سینماگر و بازیگر سینما و تئاتر و موسیقیدان و آهنگساز ایرانى هستید و این واقعیت و مظلومیت را ادراک مى کنید، تکلیفتان چیست؟آیا هیچ تکلیف مردمى وجود ندارد؟ من شنیده ام که در قضایاى جنگ جهانى در روسیه، شور على اف ـ آهنگ معروفى است که البته من نه آهنگش را شنیده ام، نه درست مى دانم چیست؛ آقایان مى دانند ـ در تهییج مردم براى واردشدن به میدان جنگ، بیشترین تأثیر را داشت؛ یعنى در خدمت اهداف مردمى قرار گرفت.به طور طبیعى این توقع از هنرمند هر کشورى وجوددارد؛ بنابراین چه طور مى تواند نسبت به این قضیه بى تفاوت بماند؛ در حالى که دشمن دارد از ابزار هنر استفاده مى کند؟ (33)
موضع انقلاب اسلامى، موضع هجومى است، هجوم علیه نظام سلطه
جوانى که با معرفت درست اسلامى مجهز است، همت او این نیست که فقط شبهه ها را برطرف کند یعنى موضع دفاعى ندارد موضع یک جوان آگاهِ داراى اعتماد به نفس، از لحاظ ابزار منطقى و فکرى، موضع تهاجمى است.اوایل انقلاب وقتى بنده به دانشگاه مى رفتم و پاسخ به سؤالات مى دادم و صحبت مى کردم، یک نفر از جوان هاى وابسته به گروه هاى چپ از من پرسید: شما در مقابل فلان قضیه چه دفاعى دارید؟ گفتم بنده دفاعى ندارم، من هجومى دارم! انقلاب اسلامى در موضع دفاعى قرار ندارد. اگر ما موضع دفاعى داشتیم، تا حالا کارمان ساخته شده بود؛ موضع انقلاب اسلامى، موضع هجومى است.
هجوم علیه چه؟ علیه سیستم ظالمانه و ستمگرانه اى که امروز بر دنیاى سیاست در سراسر عالم و بر زندگى واقعى مردم حاکم است؛ یعنى هجوم بر نظام سلطه. نظام سلطه، یعنى سیستمى که دو طرف بیشتر ندارد: سلطه گر و سلطه پذیر. یا باید کسى خود را به آن جا برساند که بتواند سلطه گرى کند؛ والاّ باید سلطه پذیرى کند و زیر بار سلطه برود.
انقلاب اسلامى، فریاد و نهیبى است علیه چنین نظام هاى ظالمانه اى در دنیا. علت این هم که نظام اسلامى و انقلاب اسلامى در چشم ها و کام هاى ملت ها شیرین بوده و همچنان هست، همین است.
این هم که مى بینید در دنیا سیاست هاى گوناگون با شیوه هاى مختلف مرتب روى جمهورى اسلامى فشار مى آورند تا در قضایاى گوناگون مثلاً در قضیه فلسطین موضع نگیرد، بعضى ساده لوح ها خیال مى کنند که مشکل فقط این است که جمهورى اسلامى در فلان قضیه موضع تندى دارد؛ لذا مى گویند شما موضع تند نگیرید؛ در صورتى که مسئله این نیست.مسئله این است که مواضع اصولى جمهورى اسلامى، اصل سیاست هاى سلطه را در دنیا تهدید و ملت ها را امیدوار مى کند. (34)
جمع بندی و نتیجه گیری
یک نهضت بزرگ اگر بخواهد در میان مردم پا بگیرد؛ جا پیدا کند؛ با قبولِ نخبگان و زُبدگان جامعه مُواجه شود، باید حرف و سخن نو به صحنه بیاورد و داشته باشد. با شعار مردم را چهار صباح مى شود در صحنه نگه داشت؛ اما مبارزه بنیانى را با صِرف شعارهاى سطحى و پوک که در دهان بعضى ها مى بینید نمى توان راه انداخت، بلکه براى آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است؛ براى پشتوانه حرکت عظیم مردمى، یک سد و تکیه گاه مستحکم فکرى لازم است. امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه گاه مستحکم فکرى را از اسلام استخراج کند.جامعه ما بعد ازپیروزى انقلاب اسلامى احساس هویت کرد؛ یعنى شخصیت خودش را بازیافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حرکات جهانى غرق و گم بودیم؛ انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت مى تواند در اساسى ترین مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مى خواهند، ابراز کند و پى آن بایستد.
نظام اسلامى از همه دولت هایى که در دوران استعمار و دوران نزدیک به استعمار در کشور ما وجود داشته، قوى تر عمل کرده است. بدون تردید نظام جمهورى اسلامى در همه بخش ها قوى عمل کرده است. عناصر مؤمن و کارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه مردمى هم به آن ها کمک کرده است.
در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره ویژگی ها و اهداف انقلاب اسلامی ایران که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى بیان فرمودند ارایه شد تا با بازخوانی این بیانات، نسل جوان و آحاد جامعه اسلامی بیش از پیش با خصایص و اهداف این نظام و انقلاب مقدس آشنا شوند.
پینوشتها:
1. سوره مائده: آیه 23.2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، 13/6/1378.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از دانشجویان بسیجى، 25/9/1377.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان بنیاد شهید، جمعى از اساتید، دانشجویان و اقشار مختلف مردم، 24/5/1369.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان بسیجى، 18/3/1382.
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان شرکت کننده در طرح ولایت و مسئولان بسیج دانشجویى، 9/6/1383.
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاهها، 26/9/1383.
12. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤساى دانشگاه هاى سراسر کشور، 9/9/1377.
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از دانش آموزان، دانشجویان، معلمین و پرستاران، 13/8/1371.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى، 22/2/1382.
15. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383.
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
18. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان، 10/8/1383.
19. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
20. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
21. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، 26/9/1382.
22. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
23. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
24. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى، 22/2/1382.
25. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
26. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
27. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان ولى فقیه در دانشگاه ها، 18/7/1377.
28. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 12/8/1380.
29. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، 13/6/1378.
30. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان طرح ولایت، 17/5/1381.
31. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383.
32. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
33. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
34. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان طرح ولایت، 17/5/1381.
منبع:
نکته هاى ناب (جلد سوم)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ یازدهم، پاییز 1390.