جنگ ايران و روس و نقش علما (1)

علماى شيعه ، در اين ديار خوش درخشيده و هميشه و همه گاه، نگهبان عزت، افتخار و سربلندى و شكوه اين سرزمين و مرزبان تيزنگر ايران اسلامى بوده و در برابر هر يورشى قد برافراشته و از تماميت اين ديار ، به دفاع برخاسته‏اند.
چهارشنبه، 7 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ ايران و روس و نقش علما (1)

جنگ ايران و روس و نقش علما (1)
جنگ ايران و روس و نقش علما (1)


 

نويسنده : على اكبر ذاكرى




 
علماى شيعه ، در اين ديار خوش درخشيده و هميشه و همه گاه، نگهبان عزت، افتخار و سربلندى و شكوه اين سرزمين و مرزبان تيزنگر ايران اسلامى بوده و در برابر هر يورشى قد برافراشته و از تماميت اين ديار ، به دفاع برخاسته‏اند.
اين كه ايران، برخلاف كشورهاى منطقه، هيچ گاه زير سيطره و سلطه مستقيم استعمار قرار نگرفته، همين نكته است.
در هنگامه‏ها و برهه‏هاى مهم و سرنوشت‏ساز ، نقش آفرينى عالمان دين در عرصه‏هاى سياسى و اجتماعى، چشم‏گير بوده است.
در هر حركت و خيزشى و در هر كار و تلاش سياسى بنيادينى كه ورقى در اين كشور به سود اين ملت برگشته و حركتى به خير و صلاح آنان انجام شده، شمارى از عالمان دين، پيشاهنگ و در كانون حركت و خيزش بوده‏اند.
اين همگامى و پيشاهنگى، بى‏گمان كارها را به سامان رسانده و كشور را در مسير بالندگى سير داده است. و به گواه تاريخ اگر اين همگامى و پيشاهنگى نبود، هيچ گاه اين افتخارهاى بزرگ بهره اين سرزمين نمى‏شد.
جنبش بزرگ تنباكو، انقلاب مشروطه، نهضت ملى شدن نفت ، با نقش آفرينى و پيشاهنگى عالمان دين، پديد آمدند و زندگى، شادابى و حركت را به اين ملت ارزانى داشتند.
انقلاب اسلامى ايران، پديده شگفت قرن، به رهبرى قهرمانانه و شجاعانه امام خمينى و همگامى، همراهى و از جان‏گذشتگى و تلاش خستگى‏ناپذير عالمان برجسته و تقواپيشه، طلوع كرد و به جهان روشنايى بخشيد.
از حركتهاى بزرگ تاريخى كه علماى شيعه در برانگيزاندن مردم و در دفاع از كشور نقش بنيادين و حماسى داشتند، جنگ دوم ايران و روس، در روزگار فتح‏على شاه قاجار است.
درباره جنگ ايران و روس ، از زواياى گوناگون مى‏توان سخن گفت؛ اما سخن ما در اين باب، بر مدار نماياندن نقش عالمان دين در اين دفاع مقدس و پاسخ به پاره‏اى شبهه‏هاست.
هرگاه و در هر رخداد بزرگ، نقش علماى دين، برجسته و در اوج بوده، دستهايى به كار افتاده‏اند، تا آن را به گونه‏اى كم‏رنگ جلوه دهند و يا با هزاران آلاينده ، بيالايند.
شركت عالمان بيدار ، هشيار و شجاع در دفاع مقدس از اسلام و سرزمين ايران، در برابر يورشهاى ويران‏گر و تباهى‏آفرين روس عليه ايران ، و برانگيزاندن مردم براى دفاع از عزت ، شرف و دين خود و يك پارچگى ايران ، سبب گرديده قلمهاى آلوده و وابسته به بيگانگان به كار بيفتند ، تا كارنامه درخشان آنان را خدشه‏دار كنند و مردم را از اين كانون گرماآفرين و عزت‏بخش دور سازند.
از اين روى، از نقش‏آفرينى و حركت آفرينى و انگيزانندگى عالمان دين در جنگ ايران و روس سخنى نمى‏گويند و تاريخ را از اين زاويه نمى‏كاوند، ولى روى شكست انگشت مى‏گذارند و به بررسى ناتمام و كينه‏ورزانه آن مى پردازند و تاريخ را باژگونه جلوه مى‏دهند و به جاى بررسى دقيق و همه سويه سببها و انگيزه‏هاى شكست و نماياندن آنها، كژراهه‏مى‏روند و مردم را از واقعيتها و بود و هست اين رخداد بزرگ ، دور مى‏كنند؛ زيرا آنان نمى‏خواهند، شكست را از آن‏كسانى بدانند كه لشكر را بر اصول اروپاييان سامان داده و از انگليس و فرانسه يارى مى‏خواستند و چشم به ديار غرب داشتند و از آنان درخواست گشودن گره از كار بسته خود مى‏كردند.
چون اگر اين قضيه و زواياى آن و مسائل پشت پرده، براى مردم دقيق و كالبدشكافانه روشن شود، در خواهند يافت كه اروپاييان چه پيمانها بستند، اما در هنگامه‏هاى سرنوشت‏ساز كه ورق به سود ايران برمى‏گشت، ناجوانمردانه گسستند و غرب‏زدگان در رأس كار، چه خائنانه سرنوشت جنگ را به اراده اروپاييان پيمان‏شكن گره زدند و به نيروهاى مردمى و برانگيزانندگان آنان بى‏توجهى كردند و آب به آسياب دشمن ريختند.
اينها اگر روشن شود، پرده بيفتد ، خيلى رسوايى به بار مى‏آورد و دست بسيارى از افراد رو مى‏شود و روشنفكران وابسته نمى‏توانند، در رخدادها و برهه‏هاى گوناگون نقش بازى كنند و مردم را به سوى غرب به دريوزگى وادارند.
بدين سبب و سببهاى بسيار ديگر ، كه جاى پرداختن به آنها نيست، اين جا و آن جا، در گوناگون محفلها و مجلسها، در كتابها، مجله، روزنامه و در هر تريبونى كه در اختيار دارند، چنين وانمود مى‏كنند: عالمان، هم آغازگر جنگ بودند و هم سبب شدند كه ايران در برابر روس زمين‏گير شود.
اين در حالى است كه اگر از روى كم‏ترين انصاف، به تاريخ نگريسته شود، حتى تاريخى كه تاريخ‏نگاران دربارى نگاشته‏اند، به دست مى‏آيد كه چه دستهايى در اين شكست نقش داشته‏اند و علماى دين در برابر اين حركت خائنانه، چه بازتابى از خود بروز داده‏اند.
به اميد حق، در اين نوشتار، با بررسى همه سويه، نقش عالمان دين را در خيزش و حركت عليه روس مى‏نمايانيم و دستهاى آلوده كه سبب زمين‏گير شدن ايران در برابر روس شد، رو مى‏كنيم و به شبهه‏هاى شبهه‏آفرينان، پاسخ مى‏دهيم.

جنگ اول ايران و روس
 

روس، به سال 1218ه.ق. در ماه شوال با يورش به گنجه، آتش جنگ را افروخت و پس از ده سال، در شوال /1228اكتبر 1813، با قراداد ننگين گلستان به خاموشى گراييد. (1)
در گرماگرم جنگ، به سال 1223ه.ق.حكومت قاجار ديد در تنگناى شديدى قرار گرفته، از يك سوى، روس عرصه را بر آن تنگ گرفته و از ديگر سوى، شورشهاى داخلى، آن را در باتلاقى سخت گرفتار ساخته است.
چاره كار در پشتيبانهاى مردمى ديد. از آن جا كه خيزش مردمى و به يارى برخاستن آنان، كارى نبود كه از دست حكومت برآيد، بر آن شد از فقيهان و مجتهدان ايران و عتبات، فتواى جهاد با روسيه را بگيرد (2) و از اين راه، مردم را برانگيزاند كه با پشتوانه آنان، هم شورشهاى داخلى را در هم بكوبد و هم در برابر روس به رويارويى برخيزد.
افزون بر اين‏ها، عباس ميرزا، فرزند چهاردهم فتح على شاه و فرمانده جنگ، با دستيابى به فتواى علماى شيعه عليه روس، مى‏توانست هماوردان خود را كه برادرانش بودند و داعيه جانشينى شاه را داشتند، از صحنه بيرون راند و خود، بى‏هماورد، ميدان‏دار شود.
از اين روى، ميرزا عيسى قائم مقام بزرگ، ملا باقر سلماسى ، صدرالدين محمد تبريزى را به عتبات عراق، قم، كاشان و اصفهان گسيل داشت. تا از عالمان و فقيهان بزرگ، فتواى جهاد عليه روس را بگيرد.
فقيهان بزرگ ايران و عراق: شيخ جعفر نجفى، معروف به كاشف الغطاء (م: 1237ه.ق.) آقا سيد على طباطبايى اصفهانى، صاحب رياض المسائل (م: 1231ه.ق.) ميرزا ابوالقاسم قمى (م: 1231ه .ق.) ميرمحمد حسين خاتون‏آبادى، امام جمعه اصفهان (م: 1233ه.ق.) (3) و ملا احمد نراقى (م: 1245) (4) درخواست عباس ميرزا را پذيرفتند و فتواى جهاد عليه روس دادند.
شيخ جعفر كاشف الغطاء، در كتاب كشف الغطاء، فتح على شاه را نايب خويش قرار مى‏دهد و به او اجازه مى‏دهد كه با روسها به جهاد برخيزد و از زكات، خراج و كمكهاى مالى مرزنشينان و ديگر مردم، در صورت نياز، در جنگ هزينه كند. (5)
از او فتوا و رساله‏اى در اين باب نشر يافته است. (6)
سيد على طباطبايى در كتاب رياض المسائل، با اين كه جهاد را در عصر غيبت از سوى نايب امام زمان (عج) روا نمى‏داند، (7) اما مرزبانى و نگهبانى از مرزهاى اسلامى، (8) دفاع از كيان اسلام، بدون اجازه امام و نايب او (9) ، روا مى‏شمارد و بر اين نظر است كه خراج را نايب امام زمان، كه همانا حاكم شرع باشد، مى‏تواند در راه خير و صلاح مسلمانان، هزينه كند. (10)
كتاب جهاد رياض‏المسائل، با مقدمه و عنوان: رساله جهاديه نشر يافته است. (11)
و در پاره‏اى از رساله‏هاى جهاديه، فتوايى از ايشان، به عربى و فارسى، در باره واجب بودن جهاد با كافران روس، نقل شده است:
«بر جميع مسلمين و عامه مكلفين، واضح و آشكار است كه در اين چند ساله، كفار روس، هجوم بر بلاد مسلمين آورده، در صدد تسخير ممالك اسلامى مى‏باشند و اين مطلب، بر علما واضح و لايح است كه عزت و رواج دين، به استقلال دولت اسلام است و هرگاه ضررى از كفار به دولت اسلام رسد، بديهى است كه به دين اسلام رسيده، پس خطاب مى‏شود به عموم مكلفين و مسلمين، خواه دور از ثغور باشند، يا اهل ثغور، به كفار نزديك باشند، يا دور، كه موافق حكم الهى و شرع حضرت رسالت پناهى، به جد و جهد تمام، على قدرالوسع و الطاقة، به دفع كفار لئام برآورند و واجبى را، كه تمام واجبات و مستحبات بسته به آنان است، متروك نسازند و در حفظ دين و دولت و بقاى عرض و مال، كمر جد و اجتهاد ببندند و نوعى مدافعه و مجاهده به عمل آورند كه روز قيامت، جواب صاحب دين توانند داد.» (12)
ميرزاى قمى در جامع الشتات، بر پادشاهان روا ندانسته كه از درآمد زمينهاى خراج، هزينه كنند، مگر با اجازه مجتهد عادل. (13)
شمارى از بدخواهان از دربار و غيردربار، هنگامى كه اين شور و هيجان و خيزش را مى‏بينند و دست به دست شدن فتواهاى جهادى را مى‏نگرند، از در ديگر وارد مى‏شوند كه شركت فقيهان در جنگ و پوشيدن لباس سربازى، ناسازگار با مروت است.
از اين روى، از ميرزاى قمى مى‏پرسند كه آيا شركت عالمان در جنگ جايز است يا خير؟
وى در پاسخ مى‏نويسد:
«بلى، جايز است. و آنچه گفته‏اند كه فقيه هر گاه متلبس به لباس جندى شود، منافات با مروت دارد. در غير صورت قتال و دفاع مشروع است.كدام عالم، از جناب اميرالمؤمنين (علیه السلام) بالاتر است كه اسلحه به خود مى‏آراست و اقدام به جهاد مى‏نمود و الدال على الخير كفا عله، ان‏شاءالله .» (14)
تمامى رساله‏هايى كه فقيهان در باب جهاد به درخواست عباس ميرزا نگاشتند و فتواهاى آنان، با تلاش ميرزا عيسى قائم مقام بزرگ گردآورى شد و به نام: «رساله جهاديه» ، در يك مقدمه، هشت باب و يك خاتمه، در چاپخانه تبريز، چاپ و (15) منتشر شد:
باب اول: در تكاليف جهاديه شاهنشاه اسلام.
باب دوم: در تكاليف شرعيه حافظان ثغور اسلام و واليان عظام.
باب سوم: در مهمات متعلقه علماى راشدين و فضلاى مجتهدين.
باب چهارم: در مسائل جهاديه پيشنمازان و واعظان.
باب پنجم: در مهمات متعلقه صدور ملك و امينان دولت و مشيران حضرت و زمره ارباب اعمال از كتاب عمال.
باب ششم: در احكام جهاديه بهادران سپاه، سرداران لشكر نصرت پناه اسلام و كافه جنود مسلمين .
باب هفتم: در بيان امور متعلقه به كافه مسلمين بلاد تصرفى اسلام.
باب هشتم: در بيان تكليف مسلمين ساكنين بلاد تصرفى كفار. (16)
ملا احمد نراقى نيز رساله جهاديه داشته است. (17)
جنگ اول ايران و روس، به خاطر بى‏تدبيريها، سهل‏انگاريها و استفاده نكردن درست و بهينه از تواناييها، كمكها و پشتيبانيهاى مردمى، در 7 شوال 1228ه.ق.اكتبر 1813 ميلادى، با پيمان ننگين گلستان، با شكست ايران، پايان گرفت.
از آن جا كه اين قراداد ننگين، شاه را از چشم مردم انداخت و حكومت قاجار را در نزد مردم، پست جلوه داد، دربار براى كاستن از زيانها و جلوگيرى از خرده‏گيريها، انتقادها و بدگوييها، به تلاش برخاست، تا به گونه‏اى روسيه را راضى كند كه در پيمان گلستان تجديد نظر شود و زمينهاى از دست رفته ايران را بازگرداند.
براى گفت‏و گو در اين باب، به سال 1229/1814 دربار فتح على شاه، ابوالحسن خان ايلچى را به سن‏پطرز بورگ فرستاد.
در 20 دسامبر 1814/1229 ميرزا ابوالحسن خان، به حضور الكساندر اول رسيد و در باب تجديد نظر در پيمان گلستان و برگرداندن زمينهاى ايران، به گفت‏و گو پرداخت، ولى نتوانست الكساندر اول را به اين كار راضى كند.
در مارس 1815 ميلادى 1230/ه.ق. ناپلئون از تبعيدگاه خود، جزيره الب، گريخت و به فرانسه بازگشت و دوباره براريكه پادشاهى تكيه زد.
بازگشت ناپلئون به فرانسه، اروپا و روسيه را در ترس و وحشت فرو برد. از اين روى، تزار روس، براى جلوگيرى از هم‏پيمانى ايران و فرانسه، به ميرزا ابوالحسن خان، كه هنوز در روس به سر مى‏برد، قول داد كه بخشى از زمينهاى ايران را بازپس گرداند. اما شكست ناپلئون در جنگ واترلو، در ژوئن 1815/1230 ه.ق. و تبعيد شدن وى به جزيره هلن، سبب شد كه روسيه به فرستاده ايران، جواب رد بدهد و خواست ايران را نپذيرد. (18)

جنگ دوم ايران و روس
 

حكومت قاجار كه از راه گفت‏و گو به گونه‏اى آشتى‏جويانه و صلح‏آميز، نتوانست به خواست خود برسد و روسيه را به پذيرش تجديدنظر در پيمان گلستان وادارد، بر آن شد از راه جنگ به خواست خود دست يابد. از اين روى، پس از سيزده سال، جنگ بين روس و ايران در ذى‏حجه 1241 ه.ق. آغاز شد و در شعبان 1243ه.ق. با قرارداد تركمان‏چاى به پايان رسيد.
از آن جا كه سپاه ايران در اين نبرد نيز شكست خورد و قرارداد ننگين تركمان‏چاى بين ايران و روس بسته شد، دستهاى آلوده و حنجره‏هاى ناپاك و قلمهاى زهرآگين در همان زمان و زمانهاى ديگر به كار افتادند، تا تاريخ را باژگونه جلوه دهند و حكومت‏گران و كسانى را كه رو به قبله غرب داشتند و به نيروها، تلاشها و خيزشهاى مردمى بى‏توجه بودند و راهنماييهاى عالمان دين را به هيچ مى‏انگاشتند و مستبدانه نظر خويش را به كار مى‏بستند، از زير بار اين ننگ بزرگ برهانند و عالمان دين را كباده كش اين ننگ كنند.
از اين روى، اين جا و آن جا شايعه كردند و به سر زبانها انداختند، تاريخ نگاران را به مزدورى گرفتند كه بگويند: بنويسند: دربار، فتح على شاه، عباس ميرزا و قائم مقام، چون دريافته‏بودند كه سپاه ايران، به خاطر نداشتن سلاحهاى پيشرفته نمى‏تواند با سپاه روسيه هماوردى كند، به صلاح كشور و ملت ايران نيست وارد ميدان كارزار شود و با جنگ و لشكركشى به زمينها و شهرهاى از دست رفته خود دست بيابد و مردم گرفتار و اسير در چنگ روس را از اين راه برهاند، سرسختانه با جنگ سرناسازگارى داشتند؛ اما عالمان و فقيهان، بويژه سيد مجاهد، عرصه را بر دولت و پادشاه تنگ كردند، از اين روى ناگزير تن به جنگ دادند و متأسفانه همان گونه كه پيش‏بينى مى‏شد، سپاه ايران در برابر سپاه تمرين‏ديده و با فنون جديد آشناى روس زمين‏گير شد.
با اين كه نشانه‏هاى بسيار در دست است، كه در لابه لاى نوشتار يك به يك را خواهيم نماياند، فتح‏على شاه و عباس ميرزا، پيش از آن كه از عالمان و فقيهان نظر و فتوا بخواهند و درخواست كنند آنان در جنگ شركت جويند، مهياى جنگ بودند؛ نوشتند: فتح على شاه مخالف جنگ بود؛ زيرا در پاسخ نماينده دولت روس در سلطانيه گفته بود: تصميم جنگ به عهده‏ علماست. (19)
اينان براى باژگونه كردن تاريخ، آن بخش از تاريخ را، كه شاه از سيد مجاهد مى‏خواهد در جنگ شركت بجويد و گواهى دهد او از شركت‏كنندگان در جهاد است (20) و اجر مجاهد را دارد، از روى عمد ناديده مى‏انگارند و به آن نمى‏پردازند و از اين سخن شاه استفاده مى‏كنند كه شاه نقشى در جنگ نداشته است. ولى فرستاده روس كه با هدايايى به ديدار شاه مى‏آيد، در مى‏يابد كه دولت ايران تصميم خود را براى جنگ گرفته است. (21) به ديگر سخن، در انتظار تصميم علما نيست!
يا نويسنده كتاب عباس ميرزا (22) و نويسنده تاريخ نو (23) ، جهانگير ميرزا، فرزند عباس ميرزا، به تلاش برخاسته‏اند كه عباس ميرزا را از باتلاق اين ننگ برهانند و او را در شروع جنگ بى‏نقش جلوه دهند؛ از اين روى نوشته‏اند: او مخالف جنگ بود.
اين سخن نيز درست نيست؛ برابر گزارشهاى محمدتقى سپهر در ناسخ‏التواريخ، نامه‏هاى مردم سرزمينهاى اشغالى را چاكران عباس ميرزا، به عتبات مى‏رساندند. (24)
به ديگر سخن، آگاهاندن عالمان عتبات و ايران، از حال و روز مردمان سرزمينهاى اشغالى، برابر برنامه‏ريزيهاى عباس ميرزا بوده، او براى انگيزاندن عالمان به شركت در جهاد و فتوادادن عليه روسها، با برنامه‏ريزى پيش مى‏رفته و عالمان دين را در جريان مى‏گذاشته و به آنان از بيداد و ستمى كه بر مردم اسير در چنگ روسها مى‏رفته گزارش مى‏داده است .
افزون بر اين، در محرم 1242، در نامه‏اى كه پس از پيروزهاى نخستين به فرزندش محمد ميرزا (محمدشاه) نوشته مسؤوليت جنگ را به عهده گرفته و يادآور شده: با در نظر گرفتن توان نيروهاى امپراتورى روسيه، جنگ را شروع كرده، نه توان و نيروى يرمولف، فرمانده جنگ قفقاز. (25) شمارى، قائم مقام فراهانى را از جمله كسانى دانسته‏اند كه با شروع جنگ از سوى ايران، سرناسازگارى داشته؛ از اين روى، دربار به او خشم گرفته و او را به مشهد تبعيد كرده است . (26)
اين ادعا نيز تمام واقعيت نيست؛ زيرا ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى، در آغاز و هنگام پيشرويهاى سپاه ايران، در محرم 1242، در مركز فرماندهى جنگ حضور داشته و نامه‏هاى عباس ميرزا را مى‏نگاشته است.
نامه‏هايى به خط وى، كه در محرم و صفر 1242 به كلنل مكدانلو نوشته شده، در كتاب «روزنامه‏هاى سياسى و تاريخى سيد الوزراء، قائم مقام فراهانى» آمده است. (27)
اما، از تاريخ صفر 1242، تا صفر 1243، نامه‏اى از مركز فرماندهى، به خط وى ديده نمى‏شود كه نشان مى‏دهد در اين برهه، قائم مقام از مركز فرماندهى به دور بوده است.
گويا در جلسه‏اى كه به تاريخ اول ربيع‏الاول 1242 براى بررسى جنگ برگزار مى‏شود، قائم مقام، با ادامه‏آن مخالفت مى‏كند و همين سبب مى‏شود كه به مشهد تبعيد گردد. (28)
در واقع ، علماى دين، با قائم مقام در يك برهه تاريخى، از جنگ فاصله مى‏گيرند و به گونه‏اى ناخرسندى خويش از سير رويدادها ابراز مى‏دارند.
روشن شد كه فتح‏على شاه و عباس ميرزا، نه تنها با جنگ سرناسازگارى نداشته‏اند و هيچ گاه ناسازگارى از آنان در تاريخ ثبت نشده كه برانگيزاننده و وادار كننده به جنگ بوده و بر آن بوده‏اند كه براى استوارسازى جايگاه خود در بين مردم و جهان، از زير بار ننگ شكست جنگ اول به درآيند.
ادامه دارد ....

پی نوشت ها :
 

.1 دائرة المعارف تشيع، ج‏5/489 484، نشر شهيد محبى، تهران.
.2 ناسخ التواريخ، محمد تقى لسان الملك سپهر، به اهتمام جمشيد كيانفر، ج 1/181، اساطير، تهران.
.3 دائرة المعارف تشيع، ج 5/ .487
.4 ناسخ التواريخ، ج 1/ .181
.5 كشف الغطاء، شيخ جعفر كاشف الغطاء394/، چاپ سنگى؛ ج‏4/333، انتشارات دفتر تبليغات اسامى، قم.
.6 مآثر سلطانيه، تاريخ جنگهاى ايران و روس، عبدالرزاق مفتون دنبلى، به اهتمام غلامحسين صدرى افشارى 146/، ابن سينا؛ ميراث اسلامى ايران، به كوشش رسول جعفريان، ج 1/92، انتشارات كتابخانه مرعشى نجفى، قم.
.7 رياض المسائل، سيد على طباطبايى، ج 8/13، تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت، قم.
.8 همان 18/.
.9 همان 14/.
.10 همان‏117/.
11.فهرست كتابخانه آستان قدس رضوى، ج 5/404، شماره 601، كتب خطى.
.12 ميراث اسلامى ايران، به كوشش رسول جعفريان، دفتر اول 94/.
.13 جامع الشتات، ميرزا ابوالقاسم قمى، تحقيق مرتضى رضوى، ج 3/178، انتشارات كيهان، تهران.
.14 جامع الشتات، ج 2/400، چاپ سنگى.
15.ناسخ التواريخ، ج 1/181، حاشيه.
.16 منشآت قائم مقام.
.17 همان. درباره رساله جهاديه.ر.ك: الذريعه، ج‏5/296؛ ادبيات در جنگهاى ايران و روس، هدايت الله بهبودى‏84/ به بعد؛ سيد مجاهد، پيشاهنگ جهاد 91/.
.18 تاريخ تحولات سياسى و روابط خارجى ايران، سيد جلال الدين مدنى، ج‏1/158، انتشارات اسلامى ، قم.
.19 دين و دولت در ايران، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سرى‏148/؛ تاريخ اجتماعى و سياسى ايران، سعيد نفيسى، ج‏2/151 بنياد.
سعيد نفيسى به نقل از روضة الصفاى ناصرى آورده است:
«كاربر حضرت شهريار صاحب قران تنگ و به ابرام و اصرار مجتهدين، ملت، مجبور به جنگ شد . ناچار به دولت بهينه روسيه، اتفاق آراى علما و امرا را در ميان نهاده و او را رخصت رجعت داد....»
هدايت در فهرس التواريخ 398/ مى‏نويسد:
«خاقان صاحب قران، بنا بر حفظ مذهب و متابعت علماى اسلام، ناچار از مصالحه در گذشت.»
20.دين و دولت در ايران 149/ .150
.21 تاريخ اجتماعى ايران، ج‏2/ .160
22.عباس ميرزا، ناصر نجمى‏384/، علمى، تهران.
.23 تاريخ نو، ميرزا جهانگير، به كوشش عباس اقبال‏15/، على اكبر علمى و شركا، تهران ، شهريور .1327
.24 ناسخ التواريخ، ج‏1/ .363
.25 مجله بررسيهاى تاريخى، سال هشتم، شماره 6، اسفند 1352/249؛ جهاد دفاعى و جنگ صليبى ايران و روس تزارى، على منذر152/.
.26 مجله يادگار، سال اول، شماره 2، مهرماه 1323/25، مقاله: «غرامات معاهده تركمان‏چاى و جريان پرداخت آن» ؛ مقالات اقبال آشتيانى، گردآورى و تدوين: محمد دبيرسياقى، ج‏2/271، روزبه، تهران، وى پس از نقل نامه شاه به نايب‏السلطنه، به خط قائم مقام، مى‏نويسد:
«شايد ميرزا ابوالقاسم قائم مقام هم، كه خود منشى نامه است و به علت مخالف بودن با جنگ با روسيه، در تمام اين محاربات از كار بر كنار و در مشهد در حال تبعيد و نفى مى زيسته و ازنايب السلطنه و مقربان دستگاه او، دلتنگى داشته، در غليظ كردن ماده اين طعن و ضرب بى‏دخالت نبوده است.»
.27 نامه‏هاى سياسى و تاريخى سيدالوزراء، قائم مقام فراهانى، به كوشش دكتر جهانگير قائم مقامى، دانشگاه ملى ايران.
.28 از صبا تانيما، يحيى آرين پور، ج‏2/63، زوار، تهران؛ خان ملك ساسانى، در سياستگران دوره قاجار، ج 2/22، به نقل از تاريخ نو، زمستان را مصادف با ايام تبعيدى قائم مقام ذكر مى‏كند.
قائم مقام را مى‏توان از هواداران و برانگيزانندگان مردم به جهاد دانست. زيرا او در قصيده نونيه، كه به عربى در 45 بيت سروده (ادبيات در جنگهاى ايران و روس 45/ 46) با اندوه و غم از سرزمينهاى از دست رفته ياد مى‏كند و وضع اسفبار و غم‏انگيز مسجدها و مدرسه‏ها را با بيانى اندوهبار مى سرايد و آن گاه، در ادامه، مردم را به قيام و جهاد فرا مى‏خواند و از آنان مى‏خواهد برادران در بند خود را برهانند و سرزمينهاى از دست رفته را باز پس گيرند.
 

منبع:www.naraqi.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط