به دکل نگاه کن

اگر در زورهاي آتش و خون وقتي فاو در دست بچه هاي جنگ شادمانه نفس مي کشيد،حضور مي يافتي، تو را به ديدار دکل هاي برقي مي بردم که هيچ توجهي را به خود جلب نمي کردند. نه در آنسوي ميدان نبرد که بچه هاي جبهه حضور داشتند و در بين آنها در تردد بودند و نه در اين سوي جنگ که عراقي ها ديوانه وار به خاکريزهاي تازه فتح شده
چهارشنبه، 14 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به دکل نگاه کن

به دکل نگاه کن
به دکل نگاه کن


 

نويسنده: عبدالرضا سالمي نژاد




 

معرفي شهيد شريف مطوري
 

اگر در زورهاي آتش و خون وقتي فاو در دست بچه هاي جنگ شادمانه نفس مي کشيد،حضور مي يافتي، تو را به ديدار دکل هاي برقي مي بردم که هيچ توجهي را به خود جلب نمي کردند. نه در آنسوي ميدان نبرد که بچه هاي جبهه حضور داشتند و در بين آنها در تردد بودند و نه در اين سوي جنگ که عراقي ها ديوانه وار به خاکريزهاي تازه فتح شده رزمندگان يورش مي بردند. اکنون دستت را در دستم بگذار و بي آنکه توجهي را به خود جلب کني در مسير انگشتم به بالاي آن دکلي نگاه کن که اشاره مي کنم...
اگر درست آنرا نمي بيني جلوتر برو و حتي مي تواني از کنارش رد شوي حالا زير چشمي نگاه کن... آن بالا همان کسي است که مي خواهم نشانت بدهم.
او شريف مطوري است که در نقطه اوج دکل با تکه چوبي که در زير پايش گذاشته است جائي براي نشستن درست کرده است تا با دوربين 20×120 خود عمق ده کيلومتري جبهه عراق را زير نظر داشته باشد، از خور عبدا... تا شمالي ترين ضلع جزيره فاو.او عرب زبان است و خرمشهري، بارها به تنهائي تا عمق خاک عراق رفته است و حتي گاهي دو سه روز را در سنگرهاي آنها گذرانده و از همانجا تغذيه اش را تأمين نموده است.
آنقدر در امور شناسائي مواضع دشمن از خود بي پروائي نشان داده است که فرمانده اش مي گويد: گاهي که مأموريتش در خاک عراق به طول مي انجاميد به او مشکوک مي شدم اما همين بي پروائي او بود که به من جرئت داد تا قبل از عمليات فتح فاو براي شناسائي مواضع دشمن به سردار محسن رضايي بگويم:« اجازه بدهيد که او را يک تنه در آنطرف اروند رود در ميان عراقي ها بفرستم تا از خور عبدا... بگذرد و از خليج فارس برگردد. اکنون هيچکس جز فرمانده اطلاعات و عمليات قرارگاه از جاي او خبر ندارد. فرمانده به او گفته بود: هر روز صبح زود قبل از طلوع آفتاب وقتي هيچ چشمي تو را نمي بيند بالاي دکل مي روي و تا غروب وقتي هوا کاملاً تاريک مي شود به پائين مي آيي.
او نمي پرسد غذايم چي؟ استراحتم چي؟ و ... فقط سؤال مي کند: پس نمازم را کجا بخوانم؟ فرمانده جواب مي دهد: بالاي دکل.
آنجا که حتي جاي نشستن ندارد چه رسد به رکوع و سجود؟ اين را او به فرمانده مي گويد و فرمانده جواب مي دهد نمازت را مثل مؤمني بجاي آور که در موقعيتي اضطراري گير افتاده باشد. او هر روز صبح زود بر بالاي دکل مي رفت، روي تکه چوبي مي نشست و تا صبح با دوربين خود حرکت نيروهاي عراقي و نقل و انتقالات آنها را ثبت مي کرد.
باد، باران، صاعقه، يورش هواپيماهاي خودي و دشمن، باران گلوله ها و ترکش ها، هيچ چيز نمي توانست او را به پائين بکشد.
بچه هاي خط با اطلاعات دقيق و سريعي که او به آنها مي رساند دهها پاتک دشمن را سرکوب کردند و هر روز پيروزي ديگري را ثبت مي کردند. عراقي ها از اينهمه آمادگي بچه ها هم مستأصل شده بودند و هم متعجب، چرا که او قبل از آن که عراقي ها به طرف بچه ها يورش برند، تمام خط را هوشيار مي کرد.
دکل هاي برق مانعي بودند براي پرواز ارتفاع پائين هواپيماهاي خودي که مي خواستند غافلگيرانه سنگرها و تانک هاي دشمن را منهدم کنند،به همين خاطر جز دکل او، تمام دکل ها را بريدند از همين رو بود که تمام توجهات دشمن به سوي او آغاز شد و او آماج گلوله هاي مستقيم تانک هاي دشمن قرار گرفت.
ترکشي در همان اوج او را به شهادت رساند و قبل از آن که پيکرش را پائين بياورند، پروازش را در همان نيمه راه آسمان به عروج آغاز کرد. بچه ها همگي پنجاه و پنج روز از مقاومت هفتاد و پنج روزه ي خود در مقابل پاتک هاي وحشتناک دشمن را، مديون او هستند اين را فرمانده اطلاعات و عمليات قرارگاه بارها گفته بود.فرمانده دستور مي دهد تا جسد او را از بالاي دکل به پائين بياورند.
اگرچه داغ از دست دادن او تمامي بچه هاي خط را مي سوزاند اما در غروبي که بچه ها پيکر او را از دکل به پائين مي آوردند...
اکنون اگر مي خواهي چهره آسماني اين قهرمان را در خاطراتت ضبط کني سري به بهشت شهداي خرمشهر بزن او همانجا سالهاست که آرام خفته است.
منبع: نشريه راه راستان، شماره 17



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.