اسرائيل ، مطرود انقلاب اسلامی
« خبرنگار فيگارو چاپ پاريس در تهران گزارش ميدهد كه در شقوق مختلف افكار عمومي ايران عصبانيت از همكاري بين اسرائيل و ايران در زمينههاي مختلف افزايش مييابد و اين موضوع ممكن است نتايج وخيمي در آينده نزديك ببار آورد. خبرنگار مزبور از تظاهرات و ابراز مخالفتهايي كه به نزديكي بين ايران و اسرائيل ميشود و نيز شعارهاي «شاه يهودي است» يا جعل نام خانوادگي پهلوي به «پاپالوي»2 گزارشهايي ميدهد...»3
با اوجگيري نهضت مردمي ، مبارزه با صهيونيسم و محكوم كردن روابط شاه با اسرائيل يكي از وجوه مبارزة مردمي را تشكيل ميداد. انقلابيون همواره روابط شاه و صهيونيستهاي غاصب را مذمت كرده و مردم را به كمكرساني به مردم فلسطين دعوت ميكردند. فعاليتها و سخنرانيهاي آيتالله شهيد مرتضي مطهري ، آيتالله سعيدي و سايرين در اين زمينه قابل توجه است. حجتالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني نيز يكبار به دليل ترجمة كتابي دربارة فلسطين به زندان افتاد.
سازمانهايي كه راه مبارزه مسلحانه با رژيم را برگزيده بودند دفتر نمايندگي اسرائيل و ساير منافع اسرائيل در ايران را هدف حملات خود قرار ميدادند4 و در واقع مبارزه با صهيونيسم و اسرائيل ، فصل مشترك تمام مبارزين به شمار ميرفت. هر چند حضرت امام در صحبتهاي خود در ارتباط با قضية فلسطين ملتهاي مسلمان را خطاب قرار ميدادند و آنها را به حمايت و پشتيباني از مردم فلسطين و احقاق حقوق خود فرا ميخواندند، اما از سازمان آزاديبخش فلسطين نيز، تا زماني كه در راه مبارزه با اسرائيل ايستادگي ميكردند، حمايت ميكردند و ياسر عرفات نيز سعي داشت رابطة خود را با انقلابيون عميقتر سازد. در پي شهادت حاجآقا مصطفي خميني(رحمة الله علیه) ، ياسر عرفات رئيس ساف ، پيام تسليتي براي حضرت امام ارسال داشت و حضرت امام (رحمة الله علیه) نيز طي تلگرامي به پيام وي پاسخ دادند. 5
شدت يافتن انقلاب اسلامي ، معادلات موجود در منطقه و محاسبات آمريكاييها را مورد تهديد قرار ميداد و آمريكائيها كه با به قدرت رسيدن سادات در مصر ، بستر جديدي را جهت ايجاد سازش مهيا ميديدند ، تلاش خود را براي رسيدن به آن به كار بستند و هرچه انقلاب اسلامي به پيروزي نزديكتر و سقوط شاه محتملتر ميشد، كوششهاي آمريكا نيز مضاعف ميگشت. روزنامه معاريو در 19 شهريور 1357 طي مقالهاي نوشت: « بين كوششهايي كه به وسيله آمريكا براي حل بحران خاورميانه اعمال ميشود و تلاشهايي كه عوامل اسلامي افراطي ايران براي سقوط رژيم شاهنشاه به كار ميبرند، ارتباطي وجود دارد. اگر واقعاً شاهنشاه ايران از سلطنت بركنار شود و به جاي آن رژيمي اسلامي جايگزين شود ، در مورد ميزان مصيبت سياسي و استراتژيكي كه به تمامي جهان آزاد و به خصوص آمريكا وارد ميآيد هر چه گفته شود اغراق نيست. اگر خداي ناكرده چنين واقعهاي روي دهد، به منافع حياتي كشور اسرائيل نيز در آيندة دور و نزديك لطمه وارد خواهد آمد... ايران يكي از پايههاي نفوذ آمريكا در خاورميانه و از مدارهاي اصلي محور قاهره ـ رياض ـ تهران محسوب ميشود و از اين رو نگرانيهاي پرزيدنت سادات توجيهپذير خواهد بود.»6
به دليل همين نگرانيها بود كه اسرائيليها حساسيت فوقالعادهاي نسبت به وقايع ايران داشتند و حوادث را با دقت زياد پيگيري ميكردند. ژنرال گازيت كه در اواخر مهر ماه 1357 به آمريكا سفر كرده بود، در اجتماع 25 نفري اعضاي كنگره آمريكا گفت كه بر وي مسلم شده است كه سازمانهاي اطلاعاتي اسرائيل از نظر درك و شناسايي كنه وقايع ايران چند هفته از سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا جلوتر بودهاند. 7 همچنين اسرائيليها ، آمريكائيها را مورد نكوهش قرار ميدادند زيرا گاهي اوقات به شاه توصيه ميكردند كه حقوق بشر را رعايت كند و با مخالفان مصالحه نمايد.8
يك روزنامة اسرائيلي با اشاره به سرسختي و آشتيناپذيري حضرت امام(رحمة الله علیه) نوشت كه: « به عقيدة رهبران غير مذهبي مخالف رژيم ايران ، آيتالله خميني از واقعيت تحولات ايران بيخبر است ، حال آنكه رهبران نهضتهاي معتدل ايران ، چون خلاء ناشي از دگرگوني رژيم سلطنت را واجد آثار وخيمي ميدانند، لذا به يك دورة تدريجي انتقال حكومت ميانديشند.» 9
روند انقلاب اسلامي تأثير مستقيمي بر رفتار سياست خارجي امريكا در خاورميانه داشت و در واقع امريكا در موضعي منفعلانه قرار گرفته بود و ترس از اينكه پس از ايران نوبت عربستان سعودي باشد، آيندة تاريكي براي جايگاه امريكا در منطقه و آيندة نفت به وجود آورده بود. اين موضوع باعث شده بود كه امريكائيها بر فشار خود بر اسرائيليها بيفزايند كه راهحلي براي مسأله فلسطينيها جستجو كند كه كارگران فلسطيني در عربستان سعودي و ديگر كشورهاي خليج فارس، كه عامل عمدة آشوبها و چپگرائيها بودند، به موطن خود برگردند تا يكي از عوامل عدم ثبات در منطقه از ميان برداشته شود. امريكاييها همچنين اصرار داشتند كه مذاكرات واشنگتن با موفقيت پايان پذيرد تا كانون قدرت جديدي در خاورميانه توسط مصر و اسرائيل ايجاد گردد كه حافظ منافع امريكا باشد. هيأت نمايندگي اسرائيل در مذاكرات واشنگتن نيز به علت وقايع ايران و ترس از قطع صدور نفت، به سرعت عمل خود افزود و اصرار داشت كه مصر مكلف شود كه نفت سينا را به اسرائيل بفروشد. 10 با امضاي معاهدة كمپديويد و ضيافت سادات در تهران تظاهرات وسيع دانشجويي بر عليه سازش سادات با اسرائيل شكل گرفت. 11
اسرائيليها سعي داشتند كه با ايجاد فضايي ساختگي، وضعيت يهوديان ايران پس از حكومت شاه را وحشتناك توصيف كنند و عليرغم اينكه رهبران انقلاب اعلام ميكردند كه به اقليتها صدمهاي وارد نخواهد شد، در پي ايجاد جو التهاب و عدم اعتماد در بين يهوديان ايران بودند. 12 روزنامه «عل هميشمار» مورخ 29 آبان 1357 نوشت:« وضع يهوديان ايران با به حكومت رسيدن مسلمانان افراطي بستگي دارد، رفتار آنها با اقليتها رضايتبخش نيست... يهوديان كه به خاطر رفتار هميشه انساني شاهنشاهان خاندان پهلوي با اقليت يهود، از جانبداران و طرفداران پر التهاب اين خاندان هستند، از آيندة وحشت دارند.» 13 علاوه بر يهوديان ايراني، در آغاز سال 1357 بيش از 1500 خانوادة اسرائيلي در ايران اقامت داشتند كه از 15 آبان ماه همان سال هواپيماهاي اسرائيلي شروع به تخليه آنها نمودند. 14 به رغم دوبار حمله به دفتر شركت هواپيمايي العال، هواپيماهاي اسرائيلي همچنان به پروازهاي عادي خود به ايران ادامه ميدادند. تا هر چه بيشتر از اتباع اسرائيل را تخليه كنند. همچنين كارمندان سفارت اسرائيل به رغم خطراتي كه آنها را تهديد ميكرد، به كارشان ادامه دادند. اسرائيل به دو دليل حاضر نبود پايگاهش را در ايران تعطيل كند. يكي اينكه معلوم نبود كه اگر يوسف هارملين سفير اسرائيل و كارمندانش را به كشورشان احضار ميكردند، دوباره اجازه بازگشت به ايران به آنان داده ميشود و ديگر اينكه به رغم مهاجرت تعدادي از يهوديان ايراني، هنوز 50 هزار يهودي در ايران باقي مانده بودند. 15
آذر ماه سال 1357 مصادف با ماه محرم بود. مقامات حكومت شاه و همچنين آمريكائيها و اسرائيليها به شدت از ماه محرم و تهديداتي كه در اين ماه عليه حكومت شا ه وجود داشت در هراس بودند و ميترسيدند كه در اين ماه، كار حكومت شاه يكسره شود. نمايندگي ايران در تلآويو در گزارشي در آستانه ماه محرم نوشت: «به نظر منابع آمريكايي اگر شاهنشاه ماه محرم را به سلامت بگذراند، اميد موفقيت معظم له بيش از پنجاه درصد خواهد بود.» 16 ولي سازمان سيا (CIA) در ارزيابي كه از اوضاع ايران به عمل آورده بود، تأكيد كرده بود كه هيچگونه خطري رژيم شاه را تهديد نميكند. كارتر رئيس جمهور آمريكا پس از آنكه به اشتباه بودن تحليلهاي سازمان سيا پي برد، طي يادداشت شديداللحني آن سازمان را به خاطر قصوري كه در باب ارزيابي درست وقايع ايران مرتكب شده بود ملامت نمود. 17 دستگاههاي اطلاعاتي اسرائيل نيز ابراز داشتند كه سيا در برداشتهاي خود از اوضاع ايران مرتكب اشتباه گرديده است. 18در جايي ديگر صهيونيستها از نفوذ و كنترل فوقالعادة رهبران انقلاب بر مردم اظهار تعجب مينمايند؛ چنانچه روزنامه معاريو در مورخ 20/9/1357 در سرمقالة خود راجع به اوضاع ايران و راهپمايي روز تاسوعا در ايران مينويسد: «تظاهرات مسالمتآميز ديروز تهران نشان ميدهد كه سران مخالفان، سلطة عجيبي بر تظاهر كنندگان دارند كه ميتوانند آنان را وادار كنند تا فقط به دادن شعارهاي ضد سلطنت اكتفا كنند و از مبادرت به عمليات خشونت آميز احتراز ورزند ... يقيناً از نظر شاه و حاميان ايشان، اين واقعيت مكتوم نيست كه كسي كه ديروز دستور حفظ نظم را داد، ميتواند فردا دستورات مغايري بدهد...» 19
به هر حال هراس امريكا و شخص كارتر از وخامت اوضاع در ايران باعث شد كه مجدداً «ونس» را به خاورميانه اعزام داد تا اسرائيل را تحت فشار قرار دهد و مجبور كند كه امتيازات بيشتري بدهد. روزنامه هاآرتض در همين زمينه نوشت: «آمريكائيها در قبال مسائل جاري ايران دچار سردرگمي و استيصال شدهاند نه شاهنشاه را قادر به كنترل اوضاع ميبينند و نه مخالفان معظم له ميتوانند آلترناتيو قابل قبولي ارائه بدهد.» 20
تحولات داخلي ايران بسياري از ايدههاي اسرائيليها را متزلزل ساخت. مطبوعات اسرائيل نوشتند كه: «تحولات چند ماه اخير ايران به خوابهاي طلايي بعضي از مردم اسرائيل در بوجود آوردن محوري با شركت ايران، مصر، عربستان سعودي و اسرائيل براي جلوگيري از سلطة كمونيسم پايان بخشيده است.» 21 و چنانچه اشاره شد تحكيم روز افزون موضع مخالفان رژيم شاهنشاهي، سبب شد كه مصر و اسرائيل به فكر تسريع در حل و فصل بقيه اختلافات خود بر سر موضوع پيمان صلح بيفتند و عربستان سعودي نيز به خلاف رويه قبلي خود اين حركت را تشويق كند، چون با وخامت اوضاع در ايران، يك زاويه از مثلث قاهره ـ رياض ـ تهران در حال فرو ريختن بود. طبعاً دو زاويه ديگر يعني قاهره و رياض به حياتي بودن اورشليم براي جايگزيني تهران پي برده بودند و اين امر كار مذاكرات را تسهيل ميكرد. 22 لازم به ذكر است كه وقايع ايران باعث شده بود كه در عربستان دو طرز تفكر راجع به انقلاب ايران به وجود آيد. ملك خالد معتقد بود كه چون اوضاع ناآرام ايران نتيجة اقدامات شوروي بود كه به تدريج در منطقه توسعه مييافت، بنابراين بايد هر چه زودتر با مصر قرارداد دوستي منعقد ميگرديد و از سوي ديگر شاهزاده فهد اعتقاد داشت كه ابرقدرتها در ايران نقشي نداشتند بلكه اوضاع ايران صرفاً يك مسأله داخلي است و لذا ميبايستي با كشورهاي راديكال و تندرو عرب مناسبات نزديك برقرار نمود زيرا ممكن بود در عربستان سعودي دست به اقدامات براندازي بزنند، كه البته اين موضوع نيز در سياست خارجي عربستان سعودي در قبال مصر به نوعي مشكل ساز بود زيرا، از سويي مصر قرار داشت كه در حال مذاكرات صلح با اسرائيل بود و از طرف ديگر كشورهاي تندرو عرب. 23 از سوي ديگر بحران ايران، اهميت و اعتبار عربستان سعودي را از نظر امريكا افزايش ميداد بيآنكه اين وضع لزوماً به ضرر اسرائيل باشد. در توضيح اين نظريه بايد گفت كه قطع توليد نفت ايران براي عربستان سعودي واجد دو امتياز جديد بود. نخست آنكه كشورهاي غربي را بيش از پيش به نفت عربستان سعودي وابسته ميساخت و ديگر آنكه بنيه اقتصادي اين كشور به خاطر افزايش درآمد نفت بيش از پيش تقويت ميگرديد و از سوي ديگر امريكا سعي داشت عربستان سعودي و اردن را براي ورود به مراحل بعدي مذاكرات متقاعد سازد. 24 ولي عليرغم وقايع ايران، آمريكا هنوز اميد به تشكيل محوري از كشورهاي طرفدار غرب در خاورميانه با شركت اسرائيل را از دست نداده بود و اين بار به محوري ميانديشيد كه از مراكش و سودان آغاز و بعد از مصر، اردن و عربستان سعودي به امارات خليج فارس منتهي شود. 25
از سوي ديگر بايد گفت كه ماهيت و نوع تحولات ايران آنچنان رفتار بازيگران منطقهاي و جهاني را متأثر ساخته بود كه اميد چنداني به برنامههاي خود نداشتند. مثلاً اسرائيليها هر چند مذاكرات خود را با سادات پيش ميبردند، اما با توجه به تجربه ايران نميدانستند تا چند سال آينده، اوضاع قاهره به چه منوال خواهد بود. موشه آرنز رئيس وقت كميته دفاع و امور خارجي مجلس اسرائيل در روز اول بهمن 1357 ضمن سخنراني اظهار داشت كه جريانات اخير ايران مشخص كنندة اين واقعيت است كه گروههاي مذهبي اسلامي تا چه حد ميتوانند در روند وقايع كشورهاي اسلامي مؤثر باشند و كسي نميداند كه ظرف چند سال آينده، وضع در رياض و يا قاهره به چه منوال خواهد بود. بنابراين نرمش اسرائيل در قبال مصر و قبول تعهدات سادات، در چارچوب مذاكرات صلح، در حقيقت نوعي دل به دريا زدن و خطر خريدن است؛ چرا كه بسيار محتمل است سادات طي سالهاي آتي به تغيير رويه و شكستن تعهدات خود وادار گردد و يا آنكه از اريكة قدرت بزير آيد. 26 همچنين روزنامه يديعوت اخرونوت مورخ 22 دي ماه 57 به مصاحبه شاهزاده فهد با يك خبرنگار امريكايي اشاره كرده بود و به نقل از فهد نوشت كه: «اگر ايران از دست برود، تنها خدا بايد به ما كمك كند.» 27
با روي كار آمدن شاپور بختيار در ايران، در مطبوعات اسرائيلي نوعي اميدواري نسبت به بقاي حكومت شاه به چشم ميخورد، آنها ابراز ميداشتند كه چنانچه بختيار تمام تلاش خود را صرف جلب وفاداري ارتش به حكومت نوبنياد و همچنين متقاعد ساختن جبهه ملي به جدا شدن از آيتالله خميني بكند، آرامش را به كشور بازخواهد گرداند. 28 بختيار جهت رسيدن به اهداف خود، اقدامات مزورانهاي بعمل آورد، مثلاً قطع صدور نفت ايران به اسرائيل و آفريقاي جنوبي را مطرح ساخت ولي حتي اسرائيليها اميدي نداشتند كه اين اظهارات اثري بخشد. 29 بعضي از مطبوعات اسرائيلي حتي نوشتند كه اين احتمال وجود دارد كه دولت جديد ايران براي آنكه نشان دهد كه دست نشانده شاهنشاه نيست، چند تن از يهوديان نزديك و وفادار به خاندان سلطنت و نيز چند تن از افسران يهودي عضو گارد سلطنتي را به اتهامات مختلف از قبيل خيانت به كشور، فساد و كلاهبرداري محاكمه نمايد. 30 همزمان تعدادي از بزرگان يهوديان ايران با آيتالله طالقاني ديدار كردند و گروههاي يهودي، همراهي خود را با انقلاب اسلامي اعلام داشتند و رهبران انقلاب نيز اعلام داشتند كه يهوديان و ساير اقليتهاي مذهبي نيز حق اظهار نظر درباره تعيين آينده كشور را دارند. 31 به هر حال اقدامات بختيار نيز كاري از پيش نبرد.
در دي ماه 1357 كه شاه به كلي در رفع بحران ناتوان شده بود، سپهبد ربيعي و طوفانيان به ژنرال سگف پيشنهاد كردند كه با موشه دايان و يا عزروايزمن به تهران بيايند تا روحيه شاه راتقويت و او را وادار به اخذ تصميماتي بنمايند. دولت اسرائيل به جاي آنها يوري لوبراني سفير سابق خود را كه دوستان و آشنايان زيادي در ميان اطرافيان شاه داشت به تهران فرستاد. او در 25 دي وارد تهران شد و با طوفانيان و سران ارتش به مذاكره پرداخت. اما گزارشي كه در بازگشت به اسرائيل تسليم كرد به هيچ وجه خوشبينانه نبود. او معتقد بود كه كار رژيم شاه تمام شده است و انقلابيون با اسرائيل رابطه خوبي نخواهند داشت و اسرائيل ديگر نبايد انتظار دريافت نفت از ايران را داشته باشد. 32 لوبراني از يك سال قبل، كه رئيس نمايندگي اسرائيل در ايران بود نيز گزارشهايي مبني بر وخامت اوضاع ايران داده بود. هاآرتض مورخ 18 دي 57 نوشت كه: «از جمله گزا رشهايي كه مدتها قبل تيرگي و وخامت اوضاع در ايران را افشاء نموده بود، گزارش اوري لوبراني نماينده اسرائيل در تهران بود كه قبلاً مورد تأييد امريكا قرار نگرفته بود، اما امروز مورد تحسين و تمجيد مقامات آن كشور است...» 33 اسرائيليها در اين زمينه ابراز ميداشتندكه از يكسال قبل، از طرف مقامات اطلاعاتي اسرائيل به سازمانهاي اطلاعاتي امريكا هشدارداده شده بود كه رژيم شاهنشاهي ايران قريباً با بحران روبرو خواهد شد ولي سازمانهاي مذكور كه پس از غفلت سازمان اطلاعات و امنيت اسرائيل در پيشبيني تجهيز مصر و سوريه در اكتبر 1973 بر عليه اسرائيل، نسبت به برداشتهاي آن سازمان (اطلاعات و امنيت اسرائيل) مشكوك بودند، هشدار را جدي نگرفتند و خود مقامات اسرائيلي نيز همانند همتايان آمريكايي خود، گزارش نمايندگي اسرائيل در تهران، درباره قريبالوقوع بودن بحران ايران را اغراق آميز دانستندو عقيده داشتند كه شاهنشاه قادر به كنترل آن خواهند بود. 34 موشه آرنز نيز در جمع اعضاي كميته نظامي مجلس نمايندگان آمريكا، در بيتالمقدس از وخامت اوضاع ايران اظهار نگراني كرد و گفت كه اميدوار است دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا از حوادث ايران درس عبرت بگيرند. وي ضمن اظهار تأسف از اينكه آمريكائيها نتوانستند پيشبيني درستي از حوادث ايران بكنند افزود كه دستگاههاي اطلاعاتي اسرائيل نيز در اين مورد دست كمي از آمريكائيها نداشتند. 35
مطبوعات اسرائيلي در مقالات و تحليلهاي خود، پيروزي انقلاب را به معناي تسلط شوروي بر خليج فارس و تنگة هرمز و همچنين به معناي دستيابي به دستگاههاي مدرن موجود در ارتش ايران ميدانستند و حتي احتمال توسل به زور توسط آمريكائيها در رابطه با ايران را مطرح ميساختند و بي اعتنايي شوروي به اخطارهاي آمريكا را دليل ضرورت اتخاذ رويه تندتري از سوي امريكا در قبال شوروي ميدانستند. 36 اين نشانگر آن است كه اسرائيليها از درك عمق و محتواي تحولات داخلي ايران بيخبر بودند و تنها اين تحولات را در چارچوب نظام دو قطبي و كشاكش دو ابرقدرت مورد مطالعه قرار ميدادند و خارج از اين چارچوب به چيز ديگري نميانديشيدند.
فرار شاه از ايران، اسرائيليها را به كلي نا اميد ساخت و موشهدايان فرار شاه را عاملي جهت دشوارتر شدن روند گفتگوهاي صلح مصر و اسرائيل دانست. 37
ژنرال رافائل ايتان رئيس ستاد ارتش اسرائيل ضمن يك مصاحبه مطبوعاتي با خبرنگار روزنامه يديعوت اخرونوت اظهار داشت: « درس عبرتي كه ما اسرائيليها از وقايع اخير ايران ميآموزيم آنست كه هر تكيهگاه خارجي، هنگام احتياج ممكن است به عصايي شكسته تبديل گردد و ناچار بايستي تنها به خود و نيروي خود متكي باشيم.» 38
با بازگشت پيروزمندانه حضرت امام خميني(ره) به ايران در 12 بهمن 1357 خبرگزاريها خبر از ابراز نگراني شديد دولت اسرائيل از بازگشت ايشان دادند كه ميتواند گفتگوهاي صلح را به خطر اندازد. 39
با پيروزي انقلاب در 22 بهمن، سفارت اسرائيل پاكسازي شده و به سفارت فلسطين تبديل شد. سخنگوي رژيم صهيونيستي نيز اعتراف كرد كه قطع روابط سياسي و اقتصادي ميان ايران و رژيم صهيونيستي زيانهاي فراواني به اقتصاد اين كشور وارد ساخته است. 40 دولت جديد ايران نيز از همة اسرائيليهايي كه داراي مقام رسمي بودند خواستند كه فوراً ايران را ترك كنند. اين حكم اخراج شامل اعضاي هيأت نمايندگي اسرائيل و آژانس يهود و اعضاي هواپيمايي اسرائيل (العال) و نمايندگان شركتهاي مقاطعهكار اسرائيلي ميشد. 41 سفارت فلسطين نيز در اسفند 58 در محل سفارت اسرائيل گشايش يافت. در اين مراسم ياسر عرفات، رهبر ساف، حجتالاسلام و المسلمين سيد احمد خميني (ره) و دكتر يزدي حضور داشتند. 42
دولت انقلابي ايران در مورد قرارداد مصر و اسرائيل نظر رسمي خود را طي اعلاميهاي اعلام كرد. اين اعلاميه در زمان وزارت دكتر كريم سنجابي، اولين وزير امور خارجه انقلاب صادر گرديد. در اين اعلاميه آمده است: « علت اصلي بحراني كه 31 سال است منطقه خاورميانه را به آتش و خون كشيده و چهار جنگ بزرگ منطقهاي و يك نبرد خونين دائم به مردم منطقه تحميل كرده است، عدم توجه به حقوق مردم فلسطين و به حساب نياوردن موجوديت آنان بوده است. فاجعه فلسطين كه وجدان بشريت را جريحهدار ساخته، مبدل به كانون بيعدالتي در سطح جهاني شده است كه بدون رفع ريشهها وعلل آن، هر نوع اقدام ديگر نميتواند صلح و تفاهم مجدد را در منطقه و جهان برقرار كند. امضاي قرارداد صلح بين مصر و اسرائيل بدون توجه به خواستههاي مشروع ملت فلسطين و بدون شركت فعال نمايندگان فلسطين در آن، به معناي صحه گذاردن به تجاوط طلبيهاي صهيونيسم بينالمللي و پايمال كردن هميشگي حقوق مردم فلسطين است و مغاير با موازين بينالمللي و اصول منشور متحد از جمله عدم اشغال سرزمين ديگران با توسل به زور و قطعنامههاي 242 و 338 شوراي امنيت درباره بحران خاورميانه ميباشد. اين قرارداد كه متأسفانه توسط دولت كنوني مصر و دولت غاصب اسرائيل تحت نظر و قيادت ايالات متحدة آمريكا تنظيم شده است، نتيجهاي جز استقرار اسرائيل در سرزمينهاي اشغالي عرب و تثبيت آن به عنوان يك دژ سياستهاي استعماري در منطقه و تحكيم سيطرة ايالات متحده آمريكا در آن ندارد. دولت موقت انقلاب اسلامي ايران بار ديگر ضمن ابراز پشتيباني كامل و همه جانبه خود از ملت فلسطين و ضمن تأييد ملل برادر عرب كه تن به ذلت پذيرش اين صلح تحميلي ندادهاند، امضاي اين قرارداد را محكوم مينمايند و ضمن ابراز اين نكته كه امضاي اين قرارداد علاوه بر پايمال كردن حقوق ملت فلسطين، به زيان خود ملت برادر مسلمان مصر و ديگر ملل منطقه ميباشد، دول امضاء كنندة اين قرارداد را متوجه خطرات ناشي از آن براي صلح و آرامش بينالمللي نموده و اعلام ميدارد هر نوع حل مسأله خاورميانه، بدون استيفاي حقوق ملت فلسطين و شركت كامل و همه جانبة نمايندگان آن، از نظر ايران مردود ميباشد. ملت مسلمان ايران و دولت موقت انقلاب اسلامي ايران، همه امكانات خود را براي استيفاي حقوق ملت فلسطين و مبارزه براي حقوق آنان به كار خواهد برد.» 43
با سقوط رژيم شاهنشاهي، اسرائيل بيش از همه متضرر شد زيرا ايران هم پيماني قوي براي وي به شمار ميرفت و علاوه بر اين، منبع خوبي براي صدور مواد اوليه به اسرائيل بود كه ميتوان از جمله به نفت اشاره كرد، همچنين بازار بسيار خوبي براي ورود كالاها و خدمات اسرائيل به شمار ميرفت و علاوه بر آن سياستهاي ايران انقلابي كه پشتيباني از ملت فلسطين را شعار خويش قرار داد ضربة ديگري بر پيكرة نامشروع رژيم صهيونيستي بود. به همين دليل اسرائيل پس از پيروزي انقلاب، نوعاً در تمام توطئههايي كه عليه نظام اسلامي انجام شده، شركت داشته است.
پی نوشت ها :
1. هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، صفجحه 293 ـ 292.
2. «لوي» نام خانوادهاي سرشناس و يهودي است.
3. گزاش شماره 1107 / مورخ 4/4/1352 از ابراهيم تيموري به وزارت امور خارجه، به نقل از روزنامه معاريو، نمايندگي تلآويو، سال 55 ـ 1352، كارتن 3، پرونده 1 ـ 122.
4. سرهنگ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، نشر رسا، تهران 1371، جلد اول، صص 428 ـ 413.
5. تقويم تاريخ انقلاب اسلامي ايران 58ـ 56، نشر سروش، 1369، صفحه 45.
6. تلگراف شماره 619 مورخ 19/6/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
7. تلگراف شماره 969 مورخ 3/8/57 از مرتضايي به وزارت خارجه به نقل از روزنامه معاريو، نمايندگي تلآويو، سال 57 ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4 ـ 300.
8. تلگراف شماره 919 مورخ 15/8/57 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، 57 ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
9. تلگراف شماره 2118 / 4ـ 300 مورخ 16/8/57 از تلآويو، 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
10. تلگراف شماره 543 مورخ 21/8/57 از مرتضايي به وزارت خارجه به نقل از روزنامه يديعوت اخرونوت، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
11. روز شمار تاريخ ايران، باقر عاقلي، نشر گفتار، جلد دوم، صفحه 332.
12. نك به: گزارش شماره 2226 / 4 ـ 300 مورخ 30/8/1357، از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356.
13. گزارش شماره 2226 / 4ـ 300مورخ 30/8/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
14. تقويم تاريخ انقلاب اسلامي 58ـ 1356، نشر سروش، 1369، صفحه 179.
15. سياست خارجي ايران 1357ـ 1300، پيشين، ص 457.
16. گزارش شماره 2352/ 4 ـ 300 مورخ 19/9/1357، از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
17. تلگراف شماره 983 مورخ 6/9/57 از مرتضايي به وزارت خارجه، به نقل از هاآرتض 6/9/57، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300،
18. سند پيشين
19. تلگراف شماره 1025 مورخ 20/9/57، از مرتضائي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
20. گزارش شماره 1862/ 8 مورخ 27/9/57 از وزير خارجه به ساواك، به نقل از روزنامه هاآرتض، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356،كارتن 6، پرونده 2ـ 510.
21. تلگراف شماره 1061 مورخ 6/10/57 از مرتضايي به وزارت خارجه، به نقل از روزنامه داوار، نمايندگي تلآويو، سال 5ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
22. تلگراف شماره 1115 مورخ 18/10/57 از مرتضايي به وزارت خارجه به نقل از داوار مور 18/10/57، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
23. سند شماره 6040 مورخ 23/10/57 فرستنده داريوش، گيرنده نامشخص، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 10، پرونده 1.
24. تلگراف شماره 2514/ 4 ـ 300 مورخ 20/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
25. گزارش شماره 2580/4 ـ 300مورخ 30/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، به نقل از روزنامه يديعوت اخرونوت مورخ 22/10/1357، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4 ـ 300.
26. گزاش شماره 2614/ 4 ـ 300 مورخ 2/11/1357 از ناصر رسوليان به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
27. گزاش شماره 2580/ 4ـ 300 مورخه 30/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
28. تلگراف شماره 1115 مورخ 18/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه به نقل از هاآرتص مورخ 18/10/57، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
29. تلگراف شماره 1083 مورخ 15/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه به نقل از داوار، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
30. گزارش شماره 2544 / 1 ـ 162 مورخ 22/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه به نقل از يديعوت اخرونوت، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 1ـ 162.
31. گزارش شماره 2466 / 4 ـ 300 مورخ 13/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
32. سياست خارجي ايران 1357 ـ 1300، منبع پيشين، ص 457.
33. گزارش شماره 2528/ 4 ـ 300 مورخ 20/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
34. تلگراف شماره 1123 مورخ 19/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
35. تلگراف شماره 1125 مورخ 19/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
36. گزارش شماره 1111 مورخ 17/10/1357 از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4ـ 300.
37. تقويم تاريخ انقلاب اسلامي، نشر سروش، سال 1369، صفحه 244.
38. گزارش شماره 2602/ 4ـ 300 مورخ 2/11/1357 از ناصر رسوليان به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57ـ 1356 ، كارتن 3، پرنده 4ـ 300.
39. باقر عاقلي «روز شمار تاريخ ايران» نشر گفتار، جلد دوم، صفحه 406.
40. تقويم تاريخ انقلاب اسلامي «منبع پيشين»، صفحه 282.
41. منبع پيشين، صفحه 274.
42. منبع پيشين، صفحه 280.
43. تاريخ سياست خارجي ايران از هخامنشي تا امروز، غلامرضا عليبابايي، نشر درسا، 1375، صفحه 530ـ 529.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : sm1372
/ن