ستايش هاي سنايي از پيامبر (ص)
نويسنده:*محمود مهدوي دامغاني
چکيده
واژه هاي کليدي: سنايي، ديوان، قرآن، تفسير، حديث...
استادان ناموري که گزينه هايي از کتاب حديقه سنايي فراهم آورده و به آن شرح مرقوم فرموده اند درباره ستايش ها و مدايح آن شاعر گران مايه از رسول خدا(ص) کم و بيش توضيح داده اند و خداوند پهنه ادب را به دوام عمر و عزت ايشان آراسته بدارد، و چون درباره ستايش هاي محمدي در ديوان سترگ سنايي و مثنوي هاي آن حکيم خوش فرجام و بزرگوار کمتر کار شده است و دشواري هاي آن براي دانشجويان آن چنان که شايد و بايد توضيح داده نشده است، در اين نوشتار کوتاه کوششي اندک در آن باره انجام داده ام و اميدوارم براي ادب دوستان سودمند باشد، ملا ک توضيح و گزينش همان چاپ هاي روان شاد استاد سيدمحمدتقي مدرس رضوي است که خدايش آرامش جاودانه ارزاني فرمايد و به راستي درباره سنايي و آثار ارزنده اش بدون مبالغه تقدم فضل و فضل تقدم راستين از استاد مدرس رضوي است:
الف در ديوان: هفت قصيده در ديوان در ستايش و بيان ويژگي هاي اخلاقي و بزرگي و گاه صفات بدني پيامبر (ص) سروده شده است، بررسي همه اين سروده ها و شرح آن فزون از گنجايش اين نوشتار است و فقط به توضيح درباره مضمون هايي که به نظر اين بنده متأثر از قرآن و حديث و کتاب هاي تاريخ و قصص پيامبران و تفاسير قرآن مجيد است بسنده شده است، لازم است گفته شود که روان شاد احمد احمدي بيرجندي در کتاب «مدايح محمدي در شعر فارسي» بيست و پنج بيت از نخستين قصيده ديوان را در يک صفحه توضيح فرموده است و اين بنده از آن هم بهره برده ام.
نخستين قصيده که در ديوان آمده است در مجلس سخنراني و پند و اندرز دادن محمدبن منصور به صورت بديهه سروده شده است و در واقع تفسيري لطيف از سوره والضحي است که نود و سومين سوره قرآن کريم است، سنايي در ديوان خود چند قصيده در ستايش محمدبن منصوري دارد و اين مرد معروف به سيف الحق است و منصب سرپرستي قاضيان خراسان را داشته است (ديوان سنايي، 720/717)سنايي در ستايش او چنين سروده است:
شيخ الاسلام و جمال دين و مفتي المشرقين
سيف حق تاج خطيبان شمع شرع اقضي القضات
و در آن از قاضي خواسته است با عوام فريبي و رياکاري و زهد فروشي به ستيز برخيزد، دردهايي که همواره جامعه را دردمند داشته و مي دارد و خواهد داشت
قصيده مذکور با اين مطلع آغاز مي شود:
کفر و ايمان را هم اندر تيرگي هم در صفا
نيست دارالملک جز رخسار و زلف مصطفي
و ضمن همين قصيده مي گويد:
«نسخه جبر و قدر در شکل روي موي اوست
اين ز واليلت شود معلوم آن از والضحي»
«گر قسيم کفر و ايمان نيستي آن زلف و رخ
کي قسم گفتي بدان زلف و بدان رخ پادشاه»
مي بينيد که از يک سو کفر و جبر را به سياهي و پيچيدگي موي زلف پيامبر (ص)تشبيه کرده است و از سوي ديگر ايمان و صفاي نهفته در آن را و اختيار را به روشني و زيبايي رخسار محمدي تشبيه کرده است و نتيجه گرفته است که زلف و رخسار رسول خدا تقسيم کننده کفر و ايمان است و به همين جهت پروردگار بزرگ به آن دو سوگند خورده است.
در تفسيرهاي فارسي و عربي قرآن مجيد که پيش از سنايي فراهم آمده است اين تشبيه و کنايه ديده نمي شود براي نمونه مراجعه فرماييد به ترجمه تفسير طبري (7/2027)، در تفسير قصص قرآن مجيد برگرفته از تفسير ابوبکر عتيق نيشابوري مشهور به سورآبادي درباره سوره والضحي هيچ چيز نيامده است و حال آن که سوره بعد به تفصيل آمده است، (قصص قرآن مجيد 447) و نيز در تفسير فرات کوفي که در نيمه دوم سده سوم يا دهه هاي نخستين سده چهارم فراهم آمده است و در تفسير اين سوره از اين موضوع سختن گفته نشده است (تفسير فرات 569)، در غريب القرآن منسوب به زيدبن علي بن حسين(ع) هم اشاراتي به اين مورد نيست(غريب القرآن487)، در آثار مهم صوفيان هم که پيش از عمر سنايي بوده اند همچون طبقات الصوفيه خواجه عبدالله انصاري و ابوعبدالرحمان سلمي و رساله قشيريه و امثال اين ها نيز اشاراتي به اين لطافت و تشبيه بديع نشده است و مراجعه به فهرست هاي اين کتاب ها نشان دهنده اين مسأله است.
در تفسير کشف الاسرار ميبدي(10/531)چنين آمده است:
و گفته اند والضحي اشارت است به روشنايي روي با جمال مصطفي والليل اذا سجي اشارات است به سياهي موي با کمال مصطفي، رب العالمين تشريف وي را بر روي و موي او سوگند ياد مي کند»
بايد توجه داشت که به تصريح ميبدي در سه مورد از تفسير کشف الاسرار (1/195-3/139-9/14 به نقل از فهرست تفسير، فراهم آورده دکتر محمدجواد شريعت) تأليف تفسير پس از سال پانصد و اند قمري بوده است و چون به تحقيق روان شاد محمد قزويني تاريخ درست درگذشت سنايي پس از نماز روز يکشنبه يازدهم شعبان پانصدوبيست و پنج قمري بوده است (مدرس رضوي، مقدمه ديوان سنايي صفحه چهل و شش ) مي توان گفت سنايي در گفته ي خود از ميبدي بهره نبرده است و اين مؤلف کشف الاسرار است که از سنايي بهره برده است که به هنگام تأليف تفسير کشف الاسرار سنايي شاعر بلند آوازه و شعر و نام او فراگير بوده است، با توجه به اين شيوه که مؤلفان به منابع خود تصريح نمي کرده اند ممکن است سنايي از کتاب ارزنده لطائف الاشارا ت قشيري بهره برده باشد.
اين تشبيه ها و کنايه ها که در اين قصيده به کار برده شده است در سده هاي پس از سنايي در سروده هاي شاعران نامور تأثير داشته است براي نمونه بر اين چند بيت توجه فرماييد که بسيار روشن است.
فريدالدين عطّار که اگر او را روح دانسته اند سنايي را دو چشم او پنداشته اند و بر فرض درستي نسبت اين سخن مولوي که گفته است «عطار روح بود و سنايي دو چشم او» (رضازاده شفق، تاريخ ادبيات 232)
در ستايش هاي خود از حضرت ختمي مرتبت (ص) از سنايي تأثير پذيرفته و چنين در سفته است:
«مايه بخش هر دو عالم نور اوست
بر جهان و جان مقدم نور اوست»
«چيست والشمس آفتاب روي او
چيست و الليل آيت گيسوي او»
(مصيبت نامه، 19)
خواجوي کرماني شاعر تواناي نيمه نخست سده هشتم در وصف و ستايش پيامبر بزرگوار چنين سروده است که دنباله روي او سنايي آشکارا ديده مي شود:
اي صبح صادقان رخ زيباي مصطفي
واي سرو راستان قد رعناي مصطفي
«معراج انبياء و شب قدر اصفيا
گيسوي روز پوش قمرساي مصطفي»
(ديوان خواجوي کرماني به نقل از ص70 مدايح محمدي)
عبدالرحمن جامي شاعر دانشمند سده نهم در ترجيع بند، بسيار شيواي خود در ستايش پيامبر (ص) چنين سروده است:
صبح هُدي تافت از جبين محمد
عرصه دنيا گرفت دين محمد
مطلع صبح صفاست روي محمد
منبع احسان و لطف خوي محمد
(ديوان جامي ص95)
بررسي ديگر ديوان ها سخن را به درازا مي کشاند و بيرون از مقصود و اطناب مُمِلّ خواهد بود، فقط اشاره مي کنم که در تفسيرهاي عرفاني سده هاي پس از سنايي هم اين تشبيه راه يافته است براي نمونه مراجعه فرماييد به تفسير روح البيان اسماعيل بروسوي درگذشته به سال 1137قمري که چنين نوشته است:
يا اشارت است به روشني و روي حضرت مصطفي(ص) و کنايت است از سياهي موي وي:
والضحي رمزي ز روي همچوماه مصطفي
معني واليل گيسوي سياه مصطفي
(ص453ج دهم ذيل تفسير سوره نودو سوم)
به راستي و بدون گزاف هر يک از قصيده هاي هشتگانه سنايي که در ستايش پيامبر(ص) سروده است نياز به شرح مفصل دارد و در اين باره کمتر کار شده است.
با اجازه خوانندگان گرامي درباره يک بيت ديگر اين قصيده توضيحي مختصر داده مي شود و آن اين بيت است:
گر ترا طعني کنند ايشان مگير از بهر آنک
مردم بيمار باشد يافه گوي و هرزه لا
موضوع طعنه زدن کافران و منافقان به آيين محمدي (ص) در دو آيه قرآن آمده است نخست در آيه چهل و ششم از سوره چهارم و دو ديگر در آيه دوازدهم سوره نهم و آشکار است که سنايي به يکي از اين دو آيه نظر داشته است، اعتنا نکردن و به دل نگرفتن ياوه گويي ها هم مکرر در قرآن آمده است و به عنوان مثال به آيه هاي پاياني از نود و سوم تا نود و هفتم سوره پانزدهم مراجعه فرماييد. درباره ترکيب «هرزه لاي» که به معني ياوه گو است به صفحه دو هزار و سيصد و بيست و يک برهان قاطع چاپ روان شاد محمدمعين و پابرگ ها مراجعه کنيد، و موضوع طعنه زدن ام جميل همسر ابولهب درباره قطع شدن وحي در بسياري از تفسيرها آمده است براي نمونه مراجعه شود به (طبرسي، 10/504-زمخشري 4/263)
که در هر دو تفسير اين موضوع آمده است و توجه خواهيد فرمود که اين دو مفسر معاصر سنايي بوده اند، مرگ زمخشري به سال 538ق و مرگ طبرسي به سال 548ق بوده است(ابن تغري 5/274-کحّاله 8/66)
در همه بيت هاي اين قصيده هشتادوپنج بيتي به روشني تأثير بسيار قرآن و حديث ديده مي شود و نشاني از گستره آگاهي اين شاعر توانا از دانش هاي متداول اسلامي است و تصديق مي فرماييد که در اين مقاله شرح همه دشواري هاي نهفته در ديوان نيست و مشت نمونه خروار است.
قصيده دوم کوتاه تر از قصيده نخست و سي و دو بيت است و فزون بر آرايه هاي قرآني که در چند بيت آن آمده است آراسته به مطالب تاريخي و بيان معجزه هايي است که نياز به شرح دارد و نشان از احاطه ي شاعر به سيره و سنت نبوي است و اينک در کمال اختصار به روشن کردن چند مورد بسنده مي شود:
با، لعمرک، انبيا را فکرت رجحان کيست
با، عفا الله اوليا را زهره ي يک دم بود
در مصراع نخست که به نظر مي رسد نسخه بدل تصحيح تر است، با توجه به سوگندي که خداوند به جان يا عمر حضرت ختمي مرتبت خورده و بنده خود را سرفراز دو جهان فرموده است و برگرفته از آيه هفتادودوم سوره پانزدهم «حجر» است ظاهراً معني اين چنين است که چگونه ممکن است پيامبران فکر ترجيح دادن کسي از پيامبران را بر آن حضرت داشته باشند در همين حال با توجه به عنايت خداوند بر رسول خدا که برگرفته از آيه چهل و سوم سوره نهم«توبه» است به نظر مي رسد که معني اين است که اولياي خدا وند زهره يک لحظه تخطّي از فرمان هاي خداوند متعال ندارند و بايد توجه داشت که مفسران بزرگ شيعه اين آيه را از عنايات حق تعالي شمرده اند و آن را عتاب ندانسته اند.(تبيان5/226-ابوالفتوح 6/41)
خو ش سخن شاهي کز اقبال کفش در پيش او
کُشته بريان زبان يابد که در وي سم بود
در مصراع نخست وصف پيامبر(ص) به خوش سخن بودن برگرفته از حديثي است که رسول خدا فرموده است. من فصيح تر کسي هستم که به زبان عرب سخن مي گويم و فزون بر آن از قريش هستم، (ابن اثير، نهايه 1/171-مجلسي بحار 17/158)
و توجه داريد که نظامي هم مکرر فصاحت حضرت ختمي مرتبت را بازگو کرده است و براي نمونه نگاه فرماييد به صفحه دوازدهم مخزن الاسرار نظامي که در ستايش از پيامبر مکرم که درودهاي فزون از شمار بر او ارزاني باد سروده است:
اُمّي گويا به زبان فصيح
از الف آدم و ميم مسيح
در مصراع دوم اشاره است به موضوع سخن گفتن شانه بريان بزغاله يا گوسپندي که زني يهودي آن را زهرآگين کرده بود تا پيامبر را بکشد و اين موضوع به تفصيل در متون کهن آمده است (بحار 396-395-17/393)به نقل از کافي کليني و امالي صدوق و مناقب ابن شهر آشوب.
در شبي کو عذر اخطانا همي خواهد زحق
جبرئيل آن جا چو طفل اَلکَن و اَبکَم بود
مصراع اول درباره شب معراج و دعاهاي پيامبر (ص)است که در آيه هاي پاياني سوره بقره آمده است و چون جبرئيل(ع) به آن مقام نرسيده و چنان شرفي به او ارزاني نشده است در مصراع دو او را چون کودکي دانسته است که ياراي سخن گفتن و توان آن را نداشته است و اين موضوع در کتاب هاي تفسير به صورت مفصل و به نقل از منابع کهن آمده است براي نمونه نگاه کنيد به (بحراني 1/266) که دوازده حديث از دوازده منبع کهن و مياني نقل کرده است.
در قصيده يي که در سي بيت و با قافيه ميم سروده و به اصطلاح ميميمه است مطالبي آورده است که بدون آشنايي با قرآن و حديث و شرح زندگي پيامبر (ص) فهم آن و رسيدن به معناي آن سخت دشوار است و باز هم براي آگاهي خوانندگان گرامي به نوشتن چند مورد بسنده مي شود، در اين قصيده از صفت هاي گوناگون ادبي هم بهره گرفته است.
بر سرير چرخ گردان جاه او بيني نشان
بر نهاد عرش يزدان نام او بيني رقم
در مصراع دوم اشاره به حديثي است که در منابع کهن شيعي که در سده چهارم هجري تأليف شده است آمده است که کلماتي که خداوند براي پذيرش توبه آدم عليه السلا م به او القا فرمود سوگند دادن به نام هاي فرخنده محمد و اهل بيت صلوات الله عليهم بود و براي آگاهي بيشتر به تفسير آيه سي و هفتم سوره دوم (بقره) مراجعه فرماييد که کم و بيش در اين باره سخن گفته اند، براي نمونه (حقي بر وسوي 1/113-ميبدي 1/155-صدوق، معاني 42 عيون 170، به نقل از بحار مجلسي 11/165)
رايت نصر من الله چون بر آمد از عرب
آتش اندر زد به جان شهرياران عجم
خاک پاي بوذرش از يک جهان نوذر بهست
در ز نعلين بلال او به از صد روستم
همچو لاشد سرنگون آن کس که او را گفت لا
وزسعادت با نِعَم شد آن که گفت او را نَعَم
ملاحظه مي فرماييد که فزون بر استفاده از آيه سيزدهم سوره شست و يکم (صف) از صفت هاي گوناگون که در آن زمان معمول بوده بهره برده است براي نمونه تقابل عرب و عجم، جناس خطي بوذر صحابي بزرگوار پيامبر (ص) و نوذر پهلوان نامور ايران، نِعَم جمع کلمه نعمت و نَعَم به معني پاسخ و پذيرا شدن پيشنهاد، و مي بينيد که درک و فهم درست سروده هاي سنايي چندان آسان نيست و احاطه نسبي به قرآن و حديث و فنون بلاغت را لازم دارد و بايد مورد توجه قرار بگيرد
منابع ومآخذ:
1ـ ابن اثير، مبارک، النهايه، به کوشش احمد زاوي و طناحي افست قم1364خ
2ـ ابن تعزّي، يوسف، النجوم الزهرا، افست از چاپ دارالکتب مصر، بي جا بي تا
3ـ ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم 1363خ
4ـ ابوالفتوح رازي، تفسير، به کوشش ابوالحسن شعراني، تهران، اسلاميه 1384ق
5ـ احمدي بيرجندي، احمد، مدايح محمدي، بنياد پژوهش هاي آستان قدس مشهد 1372خ
6ـ بحراني، سيد هاشم، تفسير برهان به کوشش محمود موسوي زرندي تهران بي تا
7ـ تبريزي، محمدحسين، برهان قاطع، به کوشش محمد معين تهران امير کبير، 1362خ
8ـ حقي بر وسوي، اسماعيل، تفسير روح البيان، افست از عثمانيه، 1330ق، تهران جعفري تبريزي بي تا
9ـ رضازاده شفق، صادق، تاريخ ادبيات ايران، شيراز، 1352خ
10ـ زمخشري، محمود تفسير کشاف، افست تهران، بي جا بي تا
11ـ زيدبن علي بن حسين (ع)-غريب القران به کوشش محمد جواد حسيني جلالي تهران 1372خ
12ـ سُلَمي، ابوعبدالرحمان، مجموعه آثار گردآوري نصر الله پورجوادي، مرکز نشر ودانشگاهي 1369خ
13ـ سنايي غزنوي، ديوان، به کوشش محمدتقي مدرس رضوي، تهران سنايي تاريخ مقدمه 1354خ
14ـ سنايي غزنوي، مثنوي ها، به کوشش محمدتقي مدرس رضوي تهران سنايي تاريخ مقدمه 1348خ
15ـ سورآبادي، ابوبکر عتيق، قصص برگرفته قرآن به کوشش يحيي مهدوي انتشارات دانشگاه تهران 1347خ
16ـ طبرسي، فضل، تفسير مجمع البيان، به کوشش سيدهاشم رسولي محلاتي، صيدا 1339خ
17ـ طبري، تفسير(ترجمه)به کوشش حبيب يغمايي، تهران، انتشارات توس 1367خ
18ـ طوسي، محمد، تفسير تبيان به کوشش احمد حبيب قصير نجف 1385ق
19ـ عطّار، فريدالدين محمد، مصيبت نامه، به کوشش نوراني وصال تهران، زوار 1388خ
20ـ کحّاله، عمر رضا، معجم المولفين، بيروت بي تا
21ـ کوفي، فرات، تفسير فرات الکوفي به کوشش محمد کاظم تهران 1410ق
22ـ محمد فؤاد عبدالباقي، المعجم المفرس قاهره 1364ق
23ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، به کوشش سيدجواد علوي و همکاران تهران دارالکتب الاسلاميه 1363خ
24- ميبدي، ابوالفضل، تفسير کشف الاسرار به کوشش علي اصغر حکمت
25ـ نسفي، عمر، تفسير نسفي به کوشش عزيزالله جويني بنياد فرهنگ 1354خ
26ـ نظامي، الياس مخزن الاسرار به کوشش عبدالکريم علي اوغلي فرهنگستان شوري، بي تا
(استاديار گروه زبان و ادبيّات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد)*
منبع:پايگاه نور- ش 13
/ن