آيا گوگل ما را كودن مي كند؟

چگونگي تأثير گذاري فن آوري و راه هاي استفاده از آن بر نگرش ما نسبت به جهان پيرامون و «خود» ما ،يكي از دل نگراني هايي است كه سال هاست ذهن دانشمندان و صاحب نظران بسياري را به خود مشغول داشته است .رايانه و به دنبال آن پديده اينترنت به عنوان يكي از آخرين مظاهر فن آوري كه در حال در نورديدن تمامي ساحت هاي
چهارشنبه، 5 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيا گوگل ما را كودن مي كند؟

آيا گوگل ما را كودن مي كند؟
آيا گوگل ما را كودن مي كند؟


 

نويسنده :نيكولاس كار(1)




 

چكيده:
 

چگونگي تأثير گذاري فن آوري و راه هاي استفاده از آن بر نگرش ما نسبت به جهان پيرامون و «خود» ما ،يكي از دل نگراني هايي است كه سال هاست ذهن دانشمندان و صاحب نظران بسياري را به خود مشغول داشته است .رايانه و به دنبال آن پديده اينترنت به عنوان يكي از آخرين مظاهر فن آوري كه در حال در نورديدن تمامي ساحت هاي وجودي انسان است ،در همين مدت كوتاه پيدايش خود آن چنان تأثيرات ژرفي بر انسان امروزي گذاشته است كه بسياري از مباحث مربوط به اثرات فن آوري بر انسان ، يا به طور غير مستقيم و يا مستقيم به اين حوزه كشانده مي شود. در مقاله اي كه پيش رو داريد ، نويسنده مي كوشد اثرات جايگزيني مطالعه آنلاين با مطالعه سنتي بر نحوه و فرآيند تفكر انسان را مورد كند و كاو قراردهد. وي با ارائه سابقه اي از بحث خود ـ كه دامنه آن حتي به سقراط و پيدايش خط ونگارش باز مي گردد ـ چنين نتيجه گيري مي كند كه اين نوع جديد از مطالعه نه تنها مفهوم خواندن را براي هميشه متحول كرده است ، بلكه تفكر را نيز به فرآيندي فارغ از تأملات لازم و عملي سردستي تبديل كرده است و نقش حافظه را به عنوان يكي از واسطه هاي تفكر ، به پايين ترين حد خود تقليل داده است.
«ديو، بايست . بايست ، با تو هستم . بايست ديو. نمي ايستي ديو؟» هال ،ابر رايانه فيلم «2001 ؛ يك اديسه فضايي» ساخته استنلي كوبريك،درصحنه اي معروف و
به شدت رقت انگيز در اواخر فيلم اين چنين به ديو بومن سرسخت و سازش ناپذير التماس مي كند. ماشيني كه نقص فني دارد،مي خواهد بومن را در اعماق فضا راهي عالم مرگ كند. اما او با آرامش و خونسردي در حال قطع كردن مدارهاي حافظه اي است كه «مغز» مصنوعي او را كنترل مي كنند. هال با لحني اندوهگين مي گويد:«مغزم دارد از دست مي رود ديو. اين را خوب احساس مي كنم. خوب احساس مي كنم.»
من هم اين را خوب احساس مي كنم. در طول چند سال گذشته همواره اين احساس معذب كننده را داشته ام كه كسي يا چيزي دارد با مغز من مي انديشد ،نقشه مداربندي عصبي ام را از نو ترسيم و حافظه ام را از نو برنامه نويسي مي كند . تا جايي كه مي فهمم ،مغز در حال از دست رفتن نيست. اما دارد عوض مي شود. من ديگر به همان روشي كه هميشه فكر مي كردم ، فكر نمي كنم. مواقعي كه دارم چيزي مي خوانم ، اين حس را قوي تر از هر زمان ديگري احساس مي كنم . هميشه غوطه ور شدن در يك كتاب يا مقاله اي طولاني برايم كار ساده اي بود.ذهنم به سادگي درگير نوع روايت يا رد و بدل شدن استدلال ها مي شد و ساعت ها را صرف عبور از ميان كش و قوس هاي نثر مي كردم .ولي حالا اين وضعيت ديگر به ندرت برايم اتفاق مي افتد. اكنون تمركز من بعد از دو سه صفحه به هم مي خورد.بي تاب و حوصله مي شوم ،سر رشته كار را از دست مي دهم و به دنبال كار ديگري مي گردم كه انجام دهم . احساس مي كنم كه گويي هميشه بايد به زور مسير ذهنم را متوجه متن كنم. مطالعه عميقي كه هميشه به آن مي پرداختم و به طور طبيعي در آن فرو مي رفتم ، كم كم برايم به يك تقلا تبديل مي شود.
فكرمي كنم كه مي دانم چه اتفاقي در جريان است . بيشتر از يك دهه است كه من مدت زمان زيادي را در فضاي آنلاين سپري كرده ام و اوقاتم را به جست و جو و پرسه زدن و گاهي اوقات افزودن چيزي به بانك اطلاعاتي عظيم اينترنت گذرانده ام .«وب» براي من به عنوان يك نويسنده ، حكم موهبتي خدادادي را داشته است . تحقيقي را كه روزگاري انجام آن مستلزم سپري كردن روزها در ميان توده ها كتاب ها و يا كتابخانه ها بوده است اكنون ظرف چند دقيقه مي توان انجام داد. با چند جست و جو از طريق گوگل و چند كليك سريع روي لينك ها ،به تمام اطلاعات يا نقل قول هايي كه به دنبال آن هستم ، دست مي يابم. حتي زماني كه مشغول كار نيستم
نيز احتمالاً در حال خواندن و يا نوشتن ايميل هايم هستم ، يا عناوين خبري و پست هاي وبلاگ ها را مرور مي كنم و ويدئو تماشا مي كنم و فايل هاي صوتي را گوش مي دهم و يا از لينكي به لينك ديگر مي پرم.(برخلاف پاورقي ها كه آنها هم بعضي اوقات لينك مي شوند؛ هايپرلينك ها صرفاً به موارد مربوطه اشاره ندارند ،آنها انسان را مجبور مي كنند كه به طرف آنها برود.)
من نيز چون ديگران چنين مي پندارم كه «نت» در حال تبديل شدن به يك مديوم جهاني است ،مجرايي براي كسب بيشتر اطلاعاتي كه از طريق چشم ها و گوش ها به طرف مغز جريان مي يابند .مزيت دسترسي فوري به اين انبار حيرت انگيز و غني از اطلاعات ،خود چيز بزرگي است كه به كفايت توصيف شده و به فراخور براي آن هلهله نيز شده است. كلايوتامپسون در سايت wired نوشته است:«يادآوري كامل حافظه سيليكون ، مي تواند يك امتياز بزرگ براي تفكر باشد.» اما براي به دست آوردن اين امتياز بايد بهايي پرداخته شود. همان طور كه فرضيه پرداز رسانه اي مارشال مك لوهان در دهه 1960 اشاره كرده است ،رسانه ها صرفاً يك كانال منفعل اطلاعات نيستند. آنها فقط مواد تفكر را عرضه نمي كنند بلكه روند تفكر را نيزشكل مي دهند. آنچه كه به نظر مي آيد نت در حال انجام آن است . كاستن از ظرفيت تمركز و تفكر من است . اكنون ذهن من انتظار دارد اطلاعات را به روشي به دست آورد كه نت آن را توزيع مي كند: به شكل جرياني به سرعت در حال حركت ،از تكه هاي اطلاعات. زماني من در درياي واژگان غوص مي كردم.اكنون مثل كسي هستم كه سوار جت اسكي به سرعت روي سطح اين دريا حركت مي كنم.
من تنها كسي نيستم كه چنين پديده اي را تجربه مي كنم. زماني كه مشكلات خود در ارتباط با خواندن را براي دوستانم ـ كه بيشتر آنها از تيپ ادبي هستند ـ بيان مي كنم ، بسياري از آنها مي گويند كه آنها هم تجربه مشابهي دارند. مي گويند ، هر چه بيشتر از وب استفاده مي كنند، بيشتر مجبور مي شوند كه براي متمركز ماندن بر روي متون طولاني با خود كلنجار بروند. بعضي از بلاگرهايي كه كارهايشان را دنبال مي كنم نيز به اين پديده اشاره مي كنند.اسكات كراپ كه در وبلاگ خود درباره رسانه هاي آنلاين مطالبي مي نويسد،اخيراً اعتراف كرده است كه او تقريباً ازخواندن كتاب دست برداشته است. او مي نويسد:«توي كالج كه
بودم ،يك دانشجوي برجسته و يك كتابخوان خورده بودم . چه اتفاقي افتاده است؟»خود وي اين طور جواب مي دهد:«اينكه من كل مطالعه ام را در وب انجام مي دهم،‌فقط به اين دليل نيست كه روش مطالعه ام عوض شده است و فقط به دنبال سهولت هستم ،بلكه به اين دليل است كه روش فكر كردن من نيز عوض شده است.»
بروس فريدمن كه به طور منظم درباره استفاده از رايانه در پزشكي مطلب مي نويسد نيز تشريح كرده است كه چگونه اينترنت عادت هاي ذهني او را تغيير داده است . او مدتي پيش نوشت كه «اكنون من تقريباً توانايي خواندن و هضم يك مقاله طولاني را چه در وب و چه به شكل مكتوب از دست داده ام.» فريدمن كه يك آسيب شناس است و مدت ها در دانشكده پزشکي دانشگاه ميشيگان كار كرده است ، در تماس تلفني كه با او داشتم ، اين جمله اش را بيشتر برايم تشريح كرد. او گفت كه فكر مي كند واجد يك كيفيت «مقطع» شده باشد كه بازتاب روش اسكن سريع قطعه هايي كوتاه از متون از ميان انبوه آنلاين توسط اوست . او تأييد كرد:«من ديگر نمي توانم كتاب «جنگ و صلح» را بخوانم. من توانايي خود براي انجام اين كار را از دست داده ام . حتي يك پست وبلاگي بيشتر از سه يا چهار پاراگراف ، طولاني تر از آن به نظر مي آيد كه بتوانم آن را هضم كنم. بنابراين از آن عبور مي كنم.»
اين روايت ها به تنهايي اثبات كننده اين ادعا نيستند. ماهنوز در انتظار آزمايش هاي عصب شناختي و روان شناختي دراز مدتي هستيم كه تصويري گويا از چگونگي تأثير گذاري استفاده از اينترنت بر ادراك را به دست بدهند. اما مطالعه اي كه اخيراً درباره عادت هاي جست وجوي آنلاين توسط محققان كالج دانشگاهي لندن انجام شده است ، حاكي از آن است كه ممكن است ما درست در ميانه يك دگرگوني ژرف در روش مطالعه و تفكر ورزي خود قرار داشته باشيم. اين محققان به عنوان بخشي از برنامه تحقيقي پنج ساله خود ،لاگ هاي رايانه اي را كه رفتار بازديد كنندگان از دو سايت تحقيقي مورد توجه را مستند سازي مي كردند ، مورد بررسي قرار دادند. سايت هايي كه يكي از آنها توسط كتابخانه «بريتيش» و ديگري توسط «كنسرسيوم آموزشي انگليسي» اداره مي شوند و امكان دسترسي به مقالات نشريات ،كتاب هاي الكترونيكي و ساير منابع اطلاعاتي مكتوب را فراهم مي آورند.
آنها دريافتند، كساني كه از اين سايت ها استفاده مي كنند، «شكلي از فعاليت مرور اجمالي» را از خود نشان مي دهند و از منبعي به منبع ديگر مي پرند و به ندرت به منابعي كه قبلاً از آن بازديد كرده اند باز مي گردند. آنها ديگر بيشتر از يك يا دو صفحه از يك مقاله يا كتاب را نمي خوانند و سريع به يك سايت ديگر «مي پرند» .برخي اوقات آنها مقاله اي طولاني را ذخيره مي كنند ، اما هيچ مدركي در دست نيست كه نشان دهد آنها به سراغ آن بروند و آن را بخوانند .نويسندگان اين مطالعه گزارش مي دهند:
«روشن است كه مطالعه آنلاين كاربران ،به شكل مطالعه سنتي نيست . در واقع با توجه به اين كه كاربران به منظور دستيابي سريع به نتيجه ،عناوين و محتواي صفحات را به طور افقي مرور مي كنند،نشانه هايي وجود دارد مبني بر اينكه اشكال جديدي از «مطالعه» در حال ظهور است . تقريباً اين طور به نظر مي رسد كه آنها براي اجتناب از مطالعه به طريقه سنتي است كه به سراغ مطالعه آنلاين مي روند.»
به بركت در دسترس بودن هميشگي متن هاي اينترنتي ـ بدون در نظر گرفتن ارسال متن از طريق تلفن هاي همراه ـ شايد به نسبت دهه 1970 يا 1980 ، يعني روزگاري كه تلويزيون مديوم انتخابي ما بود، امروزه ما مطالعه بيشتري داشته باشيم ، اما اين نوع متفاوتي از مطالعه است و پشت آن نوع متفاوتي از تفكر ـ و شايد حتي يك احساس جديد نسبت به خود نهفته است . مريان ولف كه يك روان شناس تكاملي در دانشگاه «تافتز» و نويسنده «پروست و اسكوئيد : داستان و علم مغز مطالعه گر» مي گويد:«ما نه تنها آنچه كه مي خوانيم هستيم ، بلكه چگونگي خواندن خود نيز هستيم.» ولف نگران اين است كه شيوه مطالعه اي كه وب ترويج مي كند ، يعني شيوه اي كه «بازدهي» و «بي درنگي» را فوق هر چيز ديگري مي نشاند ، ظرفيت ما براي آن نوع مطالعه عميق را كه با ظهور اين فن آوري متأخرتر يعني صنعت چاب كه نت هاي طولاني و پيچيده را به امري فراگير تبديل كرد ،تضعيف كند . او مي گويد ، زماني كه ما به طور آنلاين مطالعه مي كنيم ، تمايل داريم كه به «رمزگشايان صرف اطلاعات» تبديل شويم. به اين ترتيب توانايي ما در تفسير متن و در برقرار ساختن تماس هاي ذهني غني كه به هنگام مطالعه عميق و
بدون عوامل پرت كننده حواس شكل مي گيرد ، در اين طرز مطالعه به كار گرفته نمي شود.
ولف توضيح مي دهد كه خواندن براي انسان ها يك مهارت غريزي نيست .اين مهارت همچون مهارت سخن گفتن در ژن هاي ما تعبيه نشده است .ما بايد به ذهنمان بياموزيم كه چگونه علايم نماديني را كه در زبان مورد استفاده خود مشاهده مي كنيم ، ترجمه كند. رسانه ها يا ساير فن آوري هايي كه در يادگيري و به كاربستن مهارت خواندن ازآنها استفاده مي كنيم، در شكل دهي مدارهاي عصبي درون مغزمان نقش مهمي ايفا مي كنند.آزمايش ها نشان مي دهد كه خوانندگان علامت نگارهايي مثل خط چيني ، يك مداربندي ذهني را براي خواندن در مغزشان تكامل مي دهند كه با مداربندي هاي آن دسته از ما كه در زبان نگارشي مان از حروف الفبا استفاده مي شود ، بسيار تفاوت دارد . اين تنوعات در بسياري از مناطق مغز گسترش مي يابند ،ازجمله مناطقي كه كاركردهاي شناختي ضروري همچون حافظه و تفسير محركات بصري و سمعي را كنترل مي كنند.همچنين ما مي توانيم انتظار داشته باشيم كه مدارهايي كه در اثر استفاده ما از اينترنت تشكيل مي شوند، با مدارهايي كه در اثر مطالعه كتاب و ساير اشكال چاپي ها تشكيل مي شود متفاوت باشد.
در سال 1882 يك روز فردريش نيچه يك ماشين تايپ خريد تا نگارش تميزتري داشته باشد . اما او به اين هدف دست نيافت . چشم هاي او از فرط تمركز روي يك ورق كاغذ خسته مي شد و درد مي گرفت و معمولاً سردردهاي وحشتناكي را به دنبال داشت . او مجبور شده بود كوتاه تر بنويسد و بيم داشت كه به زودي مجبور به دست برداشتن از نوشتن شود. اما يك ماشين نويس ، حداقل براي مدتي او را نجات داد. سرانجام او در كار تايپ آن قدر مهارت پيدا كرد كه قادر شد چشم بسته و فقط با استفاده از نوك انگشتانش تايپ كند. بنابراين كلمات يك بار ديگر از ذهنش به روي صفحه كاغذ جريان يافتند.
اما اين ماشين تأثيرات دامنه دارتري بر كار او داشت. يكي از دوستان نيچه كه يك منصف بود ، متوجه تغييري در سبك نگارشي او شد . نثر قبلاً موجز او ،موجزتر و تلگرافي تر شده بود. اين دوست در نامه اي براي او نوشت:«شايد تو از طريق اين وسيله ، حتي به يك اصطلاح جديد هم رسيده باشي . وي در اين برنامه اشاره كرد كه در كار خود او، «انديشه هايش» در موسيقي و زبان ، غالباً وابسته به كيفيت قلم و كاغذ هستند ».
نيچه جواب داد:«حق با توست . وسيله نگارش ما در شكل گيري انديشه هايمان نقش دارد.» محقق رسانه اي آلماني ، فردريش اي كيتلر مي نويسد كه دامنه تغييرات نثر نيچه در زير ضربات ماشين تايپ را مي توان «در نوع استدلال ها تا كلمات قصار، تأملات تا جناس ها و از دراز نويسي ها تا سبك تلگرافي» دسته بندي كرد.
ترديدي نيست كه مغز انسان تقريباً به طور كامل شكل پذير است. مردم معمولاً فكر مي كنند كه شبكه ذهني ما ، اين تماس هاي فشرده در ميان يكصد ميليارد(يا بيشتر) عصبي كه درون جمجمه ما قرار دارد ،عمدتاً هنگامي كه به بزرگسالي مي رسيم تثبيت مي شوند.اما محققان مغز كشف كرده اند كه اين گونه نيست .جيمز اولدز پرفسور عصب شناسي كه مؤسسه مطالعان پيشرفته «كراسنو» در دانشگاه«جرج ميسون» را اداره مي كند، مي گويد كه حتي مغز يك فرد بزرگسال نيز «بسيار انعطاف پذير است.» سلول هاي عصبي به طور منظم تماس هاي قديمي را مي گسلند و تماس هاي جديدي را شكل مي دهند . طبق نظر اولدز، «مغز توانايي از نو برنامه نويسي خود و تغيير دادن كاركردهايش را داراست.»
ما در حالي كه آنچه را كه دانيل بل جامعه شناس آن را «فن آوري هاي هوشمندانه » ما ناميده است استفاده مي كنيم ـ يعني ابزارهايي كه به جاي ظرفيت هاي فيزيكي ، ظرفيت هاي ذهني ما را توسعه مي دهند ـ به ناگزير شروع به كسب كيفيات اين فن آوري ها مي كنيم . ساعت مكانيكي كه در قرن چهاردهم مصرف آن رواج يافت ، نمونه خوبي از اين موارد است . مورخ و منتقد فرهنگي لويس مامفورد در اثر خود «فنون و تمدن» توضيح مي دهد كه چگونه ساعت «زمان را از رويدادهاي انساني جدا كرد و كمك كرد تا باور به يك جهان مستقل از توالي هاي از نظر رياضي قابل اندازه گيري ، به وجود آيد.» «چهارچوب انتزاعي زمان تقسيم شده» به «نقطه ارجاع عمل و تفكر» تبديل شد.
تيك تاك روش مند ساعت كمك كرد تا ذهن علمي و انسان علمي به منصه ظهور برسد . اما اين پديده چيز ديگري را نيز با خود به ارمغان آورد. همان طور كه دانشمند رايانه اي ام اي تي يوزف و ايزنباوم در كتاب سال 1976 خود «قدرت رايانه و خرد انساني : از قضاوت تا نتيجه گيري» به آن پرداخته است ، ادراك جهاني كه در اثر استفاده گسترده از ابزارهاي نگهدارنده زمان ظهور يافت «رونوشتي تحليل رفته از اداركي قديمي تر باقي مي ماند ،چرا كه اين ادراك بر مبناي نوعي رد كردن تجارب مستقيمي كه مباني به خاطر آنها شكل گرفته اند و در حقيقت ، واقعيت قديمي را تشكيل داده اند،شكل گرفته است.» ما براي تصميم گيري درباره زمان خوردن، زمان خوابيدن و زمان از خواب برخاستن ، از گوش فرادادن به حواس خوددست برداشتيم و شروع به پيروي از ساعت كرديم.»
روند سازگاري ما با يك فن آوري هوشمندانه جديد ، در تغيير استعاره هايي كه براي توضيح دادن خودمان به خودمان از آنها استفاده مي كرديم ،بازتاب يافته است . زماني كه ساعت مكانيكي وارد زندگي بشر شد ،اين تلقي در ميان مردم رواج يافت كه مغزشان «مثل ساعت» كار مي كند. امروز در عصر نرم افزارها ، ما براي همين منظور از اين استعاره استفاده مي كنيم كه مغزمان «مثل رايانه » كار مي كند. اما عصب شناسان به ما مي گويند كه تغييرات رخ داده بسيار ژرف تر از استعاره ها هستند به بركت انعطاف پذيري مغزمان ، اين سازگاري در سطح بيولوژيك نيز رخ نمي دهد.
وعده اينترنت ، اثرات ژرف و خاص بر شناخت است . آلن تورينگ رياضيدان انگليسي در مقاله اي كه در سال 1936 انتشار يافت اثبات مي كند كه يك رايانه ديجيتال ـ كه در آن زمان تنها در قالب يك ماشين تئوريك وجود داشت ـ مي تواند براي انجام كاركرد هر وسيله پردازشگر اطلاعات ديگري برنامه ريزي شود و اين همان چيزي است كه ما امروزه شاهد هستيم. اينترنت كه يك سيستم محاسبه اي است كه قدرت محاسبه عظيم آن غير قابل اندازه گيري است ،درحال ضميمه كردن اكثر فن آوري هاي هوشمندانه ديگر به خود است . اين سيستم در حال تبديل شدن به نقشه و ساعت ما ، صنعت چاپ ما ، ماشين تايپ ، ماشين حساب ، تلفن و راديو و تلويزيون ماست.
زماني كه نت يك مديوم را در خود جذب مي كند ، آن مديوم در تصوير نت باز خلق مي شود. نت محتواي آن مديوم را با هايپرلينك ها ، آگهي هاي چشمك زننده و ديگر ترفندهاي ديجيتال به آن تزريق مي كند واين محتوا را با محتواي تمام رسانه هاي ديگري كه جذب خود كرده است ،محاصره مي كند. مثلاً درحالي كه ما سرگرم انداختن نگاهي گذرا به آخرين عناوين خبري سايت يك روزنامه هستيم ، يك ايميل به ما مي رسد . در نتيجه توجه ما منحرف و تمركز ما به هم مي خورد.
نفوذ و تأثيرگذاري نت به حاشيه هاي مانيتور يك رايانه نيز خاتمه نمي يابد .همين طور كه ذهن مردم با غوغاي جنون وار رسانه اينترنت هماهنگ مي شود ،رسانه هاي سنتي بايد خود را با تجارب جديد مخاطبان انطباق دهند.برنامه هاي تلويزيوني ، متن هاي گذرا و آگهي هاي كوتاه را به برنامه هايشان مي افزايند،مجلات و روزنامه مقالاتشان را در كپسول هايي خلاصه مي كنند و صفحات خود را با قسمت هايي از اطلاعات كه به سادگي قابل مرور هستند پر مي كنند. در ماه مارس سال جاري ، يك بار «نيويورك تايمز» تصميم گرفت صفحات دوم و سوم هر شماره خود را به چكيده هاي مقالات اختصاص دهد . مدير طراحي اين روزنامه تام بادكين توضيح داد كه «چكيده ها» ، نوعي «طعم» سريع اخبار روز را به خوانندگان عجول انتقال مي دهد و آنها را از روش «كمتر كارآمد» ورق زدن تك تك صفحات براي خواندن مقالات بي نياز مي كند.رسانه هاي قديمي جز بازي كردن قواعد رسانه هاي جديد ،گزينه چنداني پيش رو ندارند.
هيچ سيستم ارتباطي به اندازه اينترنت قواعد زندگي ما را به بازي نگرفته است و يا چنين نفوذ گسترده اي بر افكار ما نداشته است .با اين حال ،با توجه به همه مطالبي كه درباره نت نوشته شده است ، توجه اندكي نسبت به اين موضوع صورت گرفته است كه اينترنت دقيقاً چگونه ما را از نو برنامه نويسي مي كند. اخلاقيات هوشمندانه نت همچنان مبهم باقي مانده است .
تقريباً در همان زماني كه نيچه شروع به استفاده از ماشين تايپ كرد ، يك جوان سختكوش به نام فردريك وينزلو تيلور با يك زمان سنج به كارخانه «ميدوال استيل» در فيلادلفيا رفت و شروع به يك رشته آزمايش هاي تاريخي با هدف بهبود بخشيدن به بازدهي ماشين آلات كارخانه كرد . با تصويب صاحبان ميدوال ،او گروهي از كارگران كارخانه را انتخاب كرد و آنها را بر سر ماشين هاي فلزكاري گوناگون به كار گماشت. او با ريز كردن هر شغل به يك توالي كوچك تر از مراحل كوچك و دقيق و بعد آزمايش روش هاي مختلف اجراي كاركرد هر كدام از آنها ،مجموعه اي از دستورالعمل هاي دقيق را ـ كه ما امروزه به آنها «الگوريتم» مي گوييم ـ براي هر كارگر تدوين كرد. كاركنان ميدوال به خاطر اين برنامه جديد سختگيرانه غرولند و ادعامي كردند كه اين رويه ، آنها را به يك ابزار خودكار صرف تبديل كرده است ، اما بازدهي كارخانه به شدت افزايش يافت.
بيشتر از صد سال بعد از ابداع ماشين بخار ، انقلاب صنعتي سرانجام فلسفه و فيلسوف خود را پيدا كرد . طراحي رقص صنعتي سختيگرانه تيلورـ يا به قول خودش «سيستم» ـ توسط توليد كنندگان در سراسر كشور و با گذشت زمان در سراسر جهان به كار گرفته شد . صاحبان كارخانه ها كه به دنبال حداكثر سرعت ، حداكثر بازدهي و حداكثر خروجي بودند ، از مطالعات زمان و حركت براي سازمان دادن به كار خود و تنظيم مشاغل كارگرانشان استفاده كردند . هدف اين كار ، آن طور كه تيلور در اثر معروف سال 1911 خود «اصول مديريتي علمي» تشريح كرده است ، شناسايي و به كارگيري «بهترين شيوه» كار براي هر شغل و در نتيجه اثر گذاري بر جايگزيني تدريجي علم با قواعد غير علمي در سراسر هنرهاي مكانيكي» بود. زماني كه سيستم او در تمام كارهاي يدي به كار گرفته شد ، تيلور به پيروانش تضمين داد كه اين كار نه تنها صنعت ، بلكه جامعه را دوباره ساختاردهي خواهد كرد و يك اتوپياي بازدهي مطلق را باعث خواهد شد . او اعلام كرد كه «در گذشته انسان حرف اول را مي زد و در آينده سيستم حرف اول را خواهد زد.»
سيستم تيلور هنوز هم همراه ماست :اين سيستم به شكل اخلاقيات توليد صنعتي باقي مانده است و اكنون به بركت قدرت فزاينده اي كه مهندسين رايانه اي و كد نويسان نرم افزاري به حيات هوشمندانه ما بخشيده اند ، اخلاقيات تيلور اندك اندك در حال حاكم شدن بر قلمرو ذهن ما نيز هست . اينترنت ماشيني است كه براي جمع آوري ،انتشار و نيز دستكاري كارآمد و خودكار اطلاعات طراحي شده است و گردان هاي برنامه نويس آن قصد دارند «يكي از بهترين شيوه ها » ـ
الگوريتم كامل ـ را براي انجام هر فعاليت ذهني كه ما آن را تحت عنوان «كاردانش» توصيف مي كنيم ، بيابند.مقر گوگل در «مونتان ويوي» كاليفرنيا ـ گوگلپكس ـ كليساي اعظم اينترنت است و مذهبي كه در چهارديواري اين كليسا به جا آورده مي شود ، تيلوريسم است . مدير اجرايي ارشد گوگل اريك اشميت مي گويد كه گوگل «شركتي است كه حول علم اندازه گيري بنا شده است» و اين شركت مي كوشد هر چيزي را كه مي تواند،«سيستماتيزه كند.» طبق نوشته هاروارد بيزينس ريويو ، اين شركت با ميلياردها بايت اطلاعات رفتاري كه از طريق موتور جست و جو و ساير سايت هايش گردآوري مي كند، هزاران آزمايش را در هر روز انجام مي دهد و نتايج آن را براي پالايش الگوريتم هايي به كار مي گيرد كه به طور فزاينده اين فرايند را كه مردم چگونه اطلاعات را پيدا مي كنند و معناي آن را استخراج مي كنند، كنترل مي كنند. آنچه كه تيلور ـ با كاريدي انجام داد ، گوگل با كار ذهني انجام مي دهد.
اين شركت اعلام كرده است كه مأموريت آن «سازمان دهي اطلاعات جهان و در دسترس و مفيد ساختن آن در سطحي جهاني» است . اين شركت به دنبال ساخت «موتور جست و جوي كامل» است و آن را اين گونه تعريف مي كند كه «دقيقاً مي فهمد كه شما چه منظوري داريد و دقيقاً آنچه را كه مي خواهيد ،به شما مي دهد.» از نظر گوگل ،اطلاعات نوعي كالا است ، منبعي قابل مصرف كه مي توان آن را با بازدهي صنعتي ، مثل يك معدن استخراج فرآوري كرد. ماهر چه تكه هاي بيشتري از اطلاعات را «به دست آوريم و سريع تر جان كلام آنها را استخراج كنيم ، به عنوان انديشمند ، بازدهي بيشتر خواهيم داشت.»
اين روند به كجا ختم مي شود؟ سرگئي برين ولري پيج دو جوان با استعدادي كه گوگل را در حالي كه در كار كسب مدرك دكتراي خود در حوزه علم رايانه در استنفورد بودند بنا نهادند ، مكرراً از تمايل خودبه تبديل موتور جست و جوي خود به يك هوش مصنوعي سخن مي گويند ، ماشيني هال مانند كه بتوانيم آن را مستقيماً به مغزمان متصل كنيم . برين در مصاحبه اي «نيوزويك» در سال 2004 گفت :«ماشين جست و جوي نهايي چيزي است به هوشمندي انسان يا حتي هوشمندتر .به ما كار كردن روي امر جست وجو ، راهي است براي كار كردن روي هوش مصنوعي . شكي نيست كه اگر ما تمامي دانش جهان يا يك مغز مصنوعي كه با هوش تر از مغزشما باشد را مستقيماً به مغز شما متصل كنيم ، شما بسيار بهتر خواهيد شد.»سال گذشته پيچ در يك گردهم آيي با دانشمندان كه گوگل «در واقع در تلاش براي ساختن هوش مصنوعي وانجام اين كار در مقياسي وسيع است.»
اين بلند پروازي يك بلند پروازي طبيعي يا حتي تحسين برانگيز براي يك جفت نابغه رياضي است كه مقادير هنگفتي پول نقد را در اختيار و ارتشي كوچك از دانشمندان رايانه اي را در استخدام خود دارند. انگيزه بخش گوگل به عنوان يك سرمايه گذاري اساساً علمي ، ميل به استفاده از فن آوري يا به قول اريك اشميت ،«ميل به حل مشكلاتي بوده كه تاكنون هيچ كس آنها را حل نكرده است» و هوش مصنوعي دشوارترين مشكل موجود است. چرا برين و پيچ به دنبال دستيابي به چنين آرماني نباشند؟
با اين حال ، فرض ساده آنها را كه اگر مغزهايمان با يك هوش مصنوعي تكميل يا حتي جايگزين شود همه ما «بسيار بهتر خواهيم شد» فرضي نگران كننده است . اين فرض حاكي از اين باور است كه هوش ، خروجي روندي مكانيكي است ، زنجيره اي از مراحل مجزا از هم كه مي توان هر يك از آنها را جدا ، اندازه گيري و بهينه سازي كرد. در جهان گوگل ، جهاني كه ما وقتي به اينترنت متصل مي شويم وارد آن مي شويم . فضاي اندكي براي نامشخص بودن و ابهام تفكر وجود دارد. مبهم بودن مدخلي براي ادراك نيست، بلكه نقصي است كه بايد رفع شود . مغز انسان رايانه اي قديمي و منسوخ شده است كه به يك پردازشگر سريع تر و يك سخت ديسك بزرگ ترنياز دارد.
اين ايده كه مغزهاي ما بايد با سرعتي همچون سرعت ماشين هاي پردازشگر اطلاعات پر سرعت كار كند ،نه تنها بر اساس كاركردهاي اينترنت ،بلكه براساس شبكه مدل تجاري فعلي نيز بنا شده است . هر چه سريع تر در ميان وب پرسه بزنيم ـ روي لينك هاي بيشتري كليك كنيم و صفحات بيشتري را ببينيم ـ گوگل و شركت هاي ديگر فرصت هاي بيشتري براي جمع آوري اطلاعات درباره ما و دادن
آگهي ها به خورد ما به دست مي آورند. بيشتر صاحبان اينترنت تجاري ، در جمع آوري خرده ريزه هاي اطلاعاتي كه ما در حين پريدن از لينكي به لينك ديگر پشت سرمان بر جاي مي گذاريم،نفع مالي دارند. هرچه اين خرده ريزها بيشتر ، بهتر. آخرين چيزي كه اين شركت ها مي خواهند، تشويق مطالعه تفريحانه يا تفكر همراه با آرامش و متمركز است . منافع تجاري اقتصادي آنها ايجاب مي كند كه حواس ما را منحرف كنند.
شايد من فقط فرد دغدغه داري باشم . درست همان طور كه گرايشي نسبت به ستايش پيشرفت تكنولوژيك وجود دارد ، يك ضد گرايش نيز وجود دارد كه با ظهور هر ابزار يا ماشين جديد ، وضعيت وخيم تر شود. در كتاب افلاطون ، سقوط از پيدايش نگارش شكوه و شكايت مي كند. او بيم دارد كه وقتي مردم كم كم به كلمات نگارشي به عنوان جايگزيني براي دانشي اتكا كنند كه هميشه در ذهنشان بوده است ، به گفته خود او ، «آنها ديگر از حافظه شان استفاده نكنند و فراموشكار شوند.» و به اين دليل كه آنها قادر خواهند شد «حجمي از اطلاعات را بدون تعليم مناسب به دست آورند ،فكر خواهند كرد كه خيلي خردمند هستند ، در صورتي كه آنها جاهل صرف هستند. آنها به جاي خرد راستين ، پر از نخوت خرد خواهند شد.» سقراط اشتباه نمي كرد ـ اين فن آوري جديد عمدتاً همان تأثيراتي را داشت كه او از آنها بيمناك بود ـ اما او كوته بين بود. او نتوانست ابعاد ياري رساني خواندن و نوشتن به گسترش دانش و ايده هاي بديع و بسط دانش (اگر نگوييم خرد) انساني را پيش بيني كند.
ظهور ماشين چاپ گوتنبرگ در قرن پانزدهم ، زمينه لازم را براي يك دندان قروچه ديگر فراهم آورد. انسان گراي ايتاليايي هيرونيمو اسكواچيافيچو نگران بود كه دسترسي سهل و ساده به كتاب ، به تنبلي ذهن بينجامد و انسان را «كمتر ساعي» و ذهن او را ضعيف كند. برخي نيز مي گفتند كه كتاب ها و جزوات چاپي ارزان قيمت ،اقتدار مذهبي را تضعيف خواهد كرد ، كار محققان و ناسخان را كم ارزش خواهد كرد و فتنه و فسق و فجور را اشاعه خواهد داد. همان طور كه استاد دانشگاه نيويورك كلي شيركي اشاره مي كند: «بيشتر استدلال هاي مطرح شده عليه صنعت چاپ ،درست و حتي پيشگويانه بودند.» اما در اينجا نيز روي محشري ها قادر به تصوير نتايج كثيري كه سخن چاپ شده به همراه داشت نشدند.
بنابراين بله ، شما بايد نسبت به بدبيني من بدبين باشيد . شايد معلوم شود ، انتقادات ماشين ستيزان يا نوستالژي گراها نسبت به اينترنت درست نبوده و از ذهن هاي بيش فعال و سرشار از اطلاعات ما ،يك عصر طلايي كشف هوشمندانه و خرد جهاني متولد شود.دراين صورت باز هم نت ،حروف الفبا نيست و اگر چه ممكن است جاي صنعت چاپ را بگيرد ،اما روي هم رفته چيزي متفاوت را توليد مي كند. نوع مطالعه عميقي كه از خواندن صفحات چاپ متوالي به انسان دست مي دهد ، نه فقط به خاطر دانش ارزشمندي است كه ما از كلام مكتوب يك نفر ديگر به دست مي آوريم ، بلكه به دليل نوسانات هوشمندانه اي است كه اين سخنان در درون ذهن هاي ما برمي انگيزد . در فضاهاي آرام و با مطالعه مداوم و بدون پرت شدن حواس يك كتاب يا از طريق هر تفكري ، ما به هر دليلي تداعي هاي خود را داريم ، استنتاج ها و قياس هاي خودمان را مي كنيم و ايده هايمان را تغذيه مي كنيم. همان طور كه ماريان ولف مي گويد، مطالعه عميق از تفكر ژرف غير قابل تميز است.
اگر ما اين فضاهاي آرام را از دست بدهيم يا آنها را با «محتوا» پر كنيم ، چيزي راكه نه تنها براي خودمان بلكه براي فرهنگمان حائز اهميت است ، فدا خواهيم كرد. ريچارد فورمن نمايشنامه نويس در مقاله اي كه اخيراً منتشر كرده است ، آنچه را كه در معرض خطر قرار دارد ، به شيوايي توصيف كرده است:
«من از يك سنت فرهنگ غربي مي آيم كه در آن ايده آل (ايده آل من) ساختار پيچيده ، متراكم و«كليساي جامع مانند» شخصيت برخوردار از تحصيلاتي عالي فصيح بود؛ مردي يا زني كه در درون خود بينشي تثبيت شده و منحصر به فرد از كل ميراث غرب را حمل مي كرد. اما اكنون درون همه ما (از جمله خودم) جايگزيني آن تراكم دروني پيچيده را با يك نوع «خود» جديد شاهد هستيم كه در زير فشار اطلاعات بيش از حد انباشته شده و فن آوري «دسترسي آني» در حال ظهور است».
فورمن نتيجه گيري مي كند:«در حالي كه ما از «گنجينه ميراث فرهنگي متراكم دروني مان » تهي مي شويم ، در معرض خطر تبديل شدن به «انسان هايي پن كيكي» هستيم؛ پهناور و كم عمق در نتيجه تماس با شكار پهناور اطلاعاتي كه از طريق فشار چند دكمه مي توان به آن دسترسي يافت.»
من در آن صحنه فيلم 2001؛ يك اديسه فضايي ، چنين اتفاقي را پيش چشم آوردم . چيزي كه اين صحنه را چنين تأثر انگيز و عجيب مي سازد ، واكنش هاي عاطفي رايانه به جدا كردن مغز خود است ؛درماندگي آن در حيني كه مدارها يكي پس از ديگري خاموش مي شوند، التماس كودكانه آن از فضانورد، «آن را خوب احساس مي كنم. احساس مي كنم و مي ترسم.» ـ و بازگشت نهايي آن به چيزي كه فقط مي توان آن را يك حالت معصومين ناميد .سرريز كردن احساسات هال در تضاد با بي احساسي كه مشخصه چهره هاي انساني فيلم است ، چهره هايي كه با يك بازدهي كما بيش روبات وار كار خود را انجام مي دهند . اين طور احساس مي شود كه افكار و اعمال آنها از روي نوشته گفته و انجام مي شود، گويي كه آنها مراحل يك الگوريتم را دنبال مي كنند. در جهان سال 2001 مردم آن چنان ماشيني شده اند كه بخش اعظمي از شخصيت انساني به يك ماشين تبديل مي شود . اين است جوهره پيش بيني تيره و تاره كوبريك :«وقتي كه ما به رايانه ها تكيه مي كنيم تا واسطه درك ما از جهان باشند ،اين هوش خود ماست كه به بخشي از هوش مصنوعي تبديل مي شود».

پي نوشت ها:
 

1 ـ Nicholas Carr، محقق و نويسنده در زمينه ارتباطات و رسانه هاي جديد.
منبع :www.theatlantic .com/magazine/archive/2008/07/is-google-/making-us-stupid/6868
 

منبع:نشريه سياحت غرب،شماره 82



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.