اینترنت، نفی یا نقد
به عنوان شروع سخن مىخواستيم قدرى راجع به اينترنت به عنوان مهمترين ابزارى كه امروزه در فرايند جهانى شدن ايفاى نفش مىكند و به خصوص ابعاد فرهنگى آن برايمان صحبت كنيد.
قبل از ورود به اين بحث، بايد مقدمهاى را ذكر كنم. نزد ما شرقيان و به ويژه مسلمانان شرقى اين بحث وجود دارد كه وظيفه ما در استفاده از محصولات، ابزارها و تكنيكهاى غربى چيست؟ درباره اين پرسش حساس، دو موضوع اساسى وجود دارد. برخى معتقدند استفاده از تكنيكهاو ابزارهاى غربى الزاماً به استفاده از محتوا و فرهنگ سازنده آن مىانجامد و بدين جهت، وظيفه ما در قبال تكنولوژى غربى طرد آن است. در مقابل، عدهاى ديگر معتقدند استفاده از محصولات غربى فى نفسه مستلزم قبول محتواى آن محصول و انتقال فرهنگ سازنده آن نيست؛ به عبارت ديگر، تكنولوژى غربى و فرهنگ غربى دو حوزه جدا از يكديگرند؛ به طورى كه مىتوان يكى را قبول و ديگرى را طرد كرد. به نظر من، موضع سومى هم در قبال اين مسأله مىتوان برگزيد و آن اين است كه معتقد باشيم هر كدام از ابزار و تكنولوژىهاى غربى حكم مربوط به خود دارد و نمىتوان يك حكم كلى در مورد تمام آنها صادر كرد؛ مثلاً شما مىتوانيد تكنولوژى صرف غربى را در قلمرو صنعت بگيريد. اين تكنولوژى به احتمال قوى مىتواند آثار فرهنگى ضعيفى داشته باشد، ولى به نظر من با يك برنامه ريزى دقيق مىتوان اين آثار سوء را دفع كرد؛ اما وقتى با تكنولوژى رسانهاى غرب رو به رو مىشويم، مسأله به گونهاى ديگر مىشود. به نظر من، ماهيت رسانههاى جمعى و تكنولوژى ارتباطات، با ماهيت ساير تكنولوژىهاى غربى متفاوت است و همين مسأله موجب مىشود، با اخذ تكنولوژى ارتباطات، محتواى آن و فرهنگ سازنده آن نيز اخذ گردد. به عقيده من، ماهيت تكنولوژى ارتباطى به گونهاى است كه نمىتوان سيستمى را طراحى و اجرا كرد كه مانع از تأثيرگذارى فرهنگ و محتواى تكنولوژى ارتباطى بشود. از همين روى وقتى از اخذ يا طرد تكنولوژى غربى سخن به ميان مىآيد، بايد ديد منظور از تكنولوژى غربى چيست؟ و اين تكنولوژى از چه ماهيتى برخوردار است؟حال اين سؤال را مطرح مىكنيم: اينترنت ماهيتى ابزارى دارد يا فرهنگى؟ اين مسأله در راستاى بحث مك لوهان و به خصوص اين جمله مشهورش است كه مىگويد: «رسانههاى امروزى صرفاً ابزار پيام رسانى نيستند، بلكه خود اين رسانهها فى نفسه پيام هستند». به نظر من اين سخن درست است. ساختار كنونى رسانههاى غربى و ماهيت فنى و فرهنگى آنها در شرايط فعلى به جايى رسيده است كه قطع و انفكاك جنبههاى فنى و ابعاد فرهنگى آن به هيچ وجه ممكن نيست. مك كارتى، يكى از منتقدان هنرى امريكا، در نقد فيلم ماتريكس مىگويد: «ارتباط انسان و كامپيوتر در عصر حاضر به قدرى گسترده شده كه ما نمىتوانيم به طور قطع بگوييم كه آيا اين انسان است كه از كامپيوتر استفاده مىكند يا كامپيوتر است كه انسان را به خدمت خود گرفته است؟» اين عبارت به نحوى نشان دهنده تأثيرگيرى شديد ما از رسانههايى چون اينترنت، ماهواره و كامپيوتر است.
اگر ما اين موضوع را مقدمه بحثمان قرار دهيم، براى پاسخ به اين سؤال كه «موضع ما در قبال اينترنت چگونه بايد باشد؟»، بايد به اين مسأله بپردازيم كه آيا اينترنت يك فرهنگ خاص است يا وسيلهاى هم ارز ساير وسايل ارتباطى؟ آيا اينترنت به عنوان رسانه، همانند تلفن يا يك نيروگاه اتمى يا... عمل مىكند يا ماهيت و عملكرد آن با ساير تكنولوژىها و حتى ساير وسايل ارتباطى فرق مىكند؟ روانشناسان اجتماعى معتقدند اينترنت با ساير تكنولوژىها تفاوتهاى اساسى دارد؛ تفاوتهايى كه عملاً به تفاوت ماهيتى اين ابزار و ساير رسانهها خواهد انجاميد.
به اختصار برخى از تفاوتهاى اساسى اينترنت، به عنوان يك تكنولوژى ارتباطى، با ساير تكنولوژىها و رسانهها را بيان كنيد.
به نظر من، تفاوت اول اينترنت با ساير تكنولوژىها و حتى ساير تكنولوژىهاى ارتباطى اين است كه اين تكنولوژى در كنترل دولتها نيست. در هر جامعهاى دولتها يك نظام فرهنگى خاص براى خودشان تعريف مىكنند. اين نظام فرهنگى خاص مىتواند محصول آراى مردم باشد يا به وسيله دولتها پديد آيد؛ يعنى دولتها اين قدرت و مشروعيت را داشته باشند كه خودشان يك سيستم خاص فرهنگى طراحى و اجرا كنند. به هر حال، مىتوان گفت در حال حاضر ما دولتى نداريم كه برنامه فرهنگى و اخلاقى براى مردم خودش نداشته باشد. وقتى برنامه ريزى فرهنگى جزء ذاتى حاكميت شود، طبيعتاً حاكميت مىكوشد از يك سلسله ابزارها استفاده كرده، اين فرهنگ را در جامعه خود گسترش دهد و از ورود عوامل تخريبى جلوگيرى به عمل آورد. شما حتى اگر خود امريكا را هم نگاه كنيد، دولت و حاكميت آن به شما اجازه نمىدهد هر ايدهاى را آزادانه در آن كشور مطرح كنيد؛ براى مثال در دوران جنگ سرد، رسانههاى جمعى امريكا كمونيست را به يك طاعون تبديل كرده بودند. كسى در امريكا نمىتوانست آزادانه كمونيست را تبليغ كند. اگر مىخواستند شأن اجتماعى كسى را تخريب كنند، كافى بود بگويند او طرفدار كمونيست است؛ به تعبير ديگر، امريكا كه اين قدر دم از آزادى اجتماعى مىزند، وقتى يك سيستم فكرى و فرهنگى را مخل مبانى فكرى و فرهنگى خود ببيند، اجازه ترويج و تبليغ آزاد آن را نمىدهد. بر اين اساس، وقتى رسانههاى جمعى در دست دولتها باشند، دولتها مىتوانند بر آنها كنترل داشته باشند و آنها را در مسير خاص هدايت كنند. روزنامه، كتاب، راديو، تلويزيون و حتى ماهواره به گونهاى است كه دولتها مىتوانند بر آن نظارت داشته باشند؛ اما اينترنت اين ويژگى را ندارد. اينترنت يك شاهراه اطلاعاتى است كه در سراسر جهان پخش است. شما از هر جاى اين شاهراه مىتوانيد وارد اينترنت شويد، اطلاعاتى بگيرد و اطلاعاتى به آن ارائه كنيد دولتها نيز نمىتوانند در كنترل و هدايت آن نقش جدى داشته باشند. البته اين سخن بدان معنا نيست كه هيچ گونه اعمال سليقهاى در اينترنت وجود ندارد. حرف من اين است كه برنامه ريزانى كه امروزه ماهيت فرهنگى و اطلاعاتى اينترنت را هدايت مىكنند، الزاماً دولتهاى خاصى نيستند. امروزه هدايت و كنترل اينترنت در دست كارتلهاى خصوصى است. اين نخستين تفاوت اينترنت با ساير رسانههاى جمعى است.دومين ويژگى اينترنت آن است كه تمام شاخصههاى يك رسانه را دارد. جالب است بدانيد اصحاب مكتب فرانكفورت در قلمرو رسانهها اين ايده را مطرح كردهاند كه رسانههايى مثل تلويزيون و حتى ماهواره يك رسانه به مفهوم كامل نيستند؛ چرا كه حالتى يك سويه دارند. تلويزيون با شما حرف مىزند، اما شما نمىتوانيد با تلويزيون حرف بزنيد؛ براى مثال مجرى برنامه تلويزيونى يا راديويى مىگويد: «اگر موافق باشيد، اين فيلم را با هم ببينيم يا اين مطلب را بشنويم»؛ ولى اگر شما موافق نبوديد چه مىتوانيد بكنيد؟ چگونه مىتوانيد عدم توافق خود را با اين مطلب ابراز نماييد؟ اين يكى از نقائص رسانههاى قبلى است كه به خاطر يك سويه بودن، به تسلط و حاكميت رسانه و برنامه ريزان آن و در مقابل انفعال مخاطب مىانجامد. اينترنت اين گونه نيست. اينترنت رسانهاى است كه همزمان به شما اطلاعات مىدهد و از شما اطلاعات مىگيرد.سومين ويژگى و امتياز اين رسانه آن است كه تمام كاركردهاى رسانهها را دارد؛ يعنى هم نوشتارى (مثال روزنامه و كتاب) هم شنيدارى (مثل راديو) و هم ديدارى (مثل تلويزيون) است. قابليتهاى فراوان اين رسانه از يك طرف و عدم كنترل دولتها بر آن از طرف ديگر سبب شده اينترنت، به عنوان مهمترين رسانه و برترين ابزار، در فرايند جهانى شدن ايفاى نقش كند.
جناب دكتر، شما به اين نكته اشاره كرديد كه اينترنت صرفاً يك ابزار اطلاع رسانى نيست؛ خودش يك پيام دارد و به تعبيرى ديگر، علاوه بر جنبه ابزارى، محتوايى فرهنگى نيز دارد. مىخواستيم بدانيم محتواى فرهنگى اينترنت و پيامى كه استفاده از اينترنت به ما القا مىكند، چيست؟ و در قبال اين هويت فرهنگى چه تصميمى بايد گرفت؟
به نظر من، اينترنت در شرايط حاضر به صورت يك ابزار كاملاً خوشايند براى نظريات ليبراليستى معاصر در آمده است. اين امر سبب شده اينترنت فراتر از يك رسانه در جهان فرهنگى امروز مطرح شود و ابزارى در جهت ترويج تفكرات ليبراليستى در جوامع كنونى باشد. نكته بسيار مهمى كه باعث شده متفكران همراه با ذكر فوايد بى نظير اينترنت هشدارهايى جدى درباره استفاده از آن مطرح كنند، حاكميت اصلى كه محصول نظريات ليبراليستى است، در اينترنت است. البته منظور من از اصطلاح ليبراليست بُعد سياسى آن نيست. منظور بُعد فكرى، فلسفى و فرهنگى آن است؛ يعنى مشربى فكرى كه براى خودش مبادى و مقدمات و استنتاجاتى خاص دارد. يكى از دكترينهاى تفكر ليبراليستى، مقصد و هدف بودن آزادى است. به نظر من، جهان در حال حاضر به سمتى حركت مىكند كه تفكرات ليبراليستى را در تمام ابعاد زندگى خود لحاظ كند و زندگى خود را با اين مشرب فكرى تطبيق دهد. در اين موقعيت، اينترنت هم محصول فرهنگ ليبراليستى و هم ابزار ترويج آن به شمار مىآيد. در فرهنگ و اخلاق ليبراليستى اين اصل وجود دارد كه در عرصه اجتماع هر چيزى قابل عرضه است و مخاطب خودش اختيار دارد از ميان آنچه عرضه شده چيزى را اختيار كند؛ به عبارت ديگر، فرهنگ و اخلاق ليبراليستى سعى نمىكند يك سرى آموزههاى اخلاقى و فرهنگى را به مخاطبانش القا كند؛ بلكه تأكيد بسيار بر فرهنگ تسامح و تساهل دارد و سعى مىكند جامعه تحت حكومت خود را از اقتدار فرهنگى مبرا سازد. در فرهنگ ليبراليستى اين اصل حاكم است كه عقل به طور يك سان بين همگان تقسيم شده و همگان به يك اندازه از حق برخوردارند و...حال ببينيم اين فرهنگ چگونه در اينترنت اعمال مىشود و از طريق آن به استفاده كنندگان القا مىگردد. همان طور كه مىدانيد در اينترنت همه چيز قابل عرضه است. در اينترنت حدود يك و نيم ميليارد صفحه اطلاعات وجود دارد. شما مىتوانيد عميقترين و جديدترين مباحث علمى و قبيحترين و كثيفترين برنامهها را در اينترنت پيدا كنيد. از لحاظ علمى استفادهاى كه از اينترنت مىتوانيد ببريد بيش از استفاده شما از دانشگاه و كلاس و استاد است. كافى است زبان انگليسى بدانيد تا بتوانيد وارد اين جهان وسيع علمى شويد. كميت و كيفيت تحقيقات در نشريات بين المللى بعد از گسترده شدن اينترنت به شدت افزايش پيدا كرده است. الان شما مىتوانيد يك مقاله فيزيك اتمى را ظرف چند دقيقه در اينترنت جستوجو كنيد و بر اساس آن يك مقاله تحقيقى بنويسيد. از طرف ديگر، اينترنت مردم را به هم نزديك كرده است. از طريق اينترنت شما مىتوانيد با اقتصادىترين روش با دوستان و بستگان خودتان ارتباط صوتى داشته باشيد و مهمتر از آن، ارتباط تصويرى كه از طريق تصوير مىتوانيد احساستان را هم منتقل كنيد. يا بحث تجارت اينترنتى كه موجب صرفه جويى در وقت و هزينه شما مىشود و مىتواند سود اقتصادى چشمگيرى براى شما در پى داشته باشد. ببينيد اينترنت چقدر در شرايط كنونى مىتواند مفيد باشد.
اين بعد مثبت اينترنت بود؛ اما اينترنت ابعاد منفى چشمگيرى هم دارد؛ براى مثال در زمينه ارتباطات اينترنتى در نظر بگيريد كه اينترنت در زندگى شما حكمفرما شود. يقيناً اين نحوه ارتباطات رفتار و زندگى اجتماعى را مختل مىكند. در اين شرايط، اينترنت به ما اجازه مىدهد در خانه بنشينيم و از طريق اينترنت همه كارهايمان را انجام دهيم و حتى صله رحم داشته باشيم. تداوم اين نوع زندگى پس از مدتى سبب تعطيل حس عاطفى ما مىشود. انسان يك موجود ذاتاً اجتماعى است. انسان با روابط عاطفى و اجتماعى با اطرافيانش شكل مىگيرد. انسان كه نتواند با انسانها ارتباط برقرار كند، يقين بدانيد نتيجهاش تيمارستان خواهد بود. حاكميت اينترنت در زندگى مىتواند حس نياز صحبت با ديگران را تعطيل كند و انسانيت را از ما بستاند. در اين شرايط، ارتباط شما با دوستان و بستگانتان ارتباط با يك كد اينترنتى خواهد بود نه ارتباط عاطفى با يك انسان هم نوع. آيا فكر كردهايد اين كه در حديث داريم صله رحم عمر را زياد مىكند، چگونه قابل توجيه علمى است؟ چه رابطهاى بين صله رحم و افزايش عمر وجود دارد؟ افزايش عمر يك ساختار جسمى است و صله رحم يك رابطه عاطفى. ببينيد وقتى شما به منزل مادرتان يا ديگر بستگان و دوستانتان مىرويد چه اتفاقى مىافتد كه در طولانى شدن عمر شما تأثير دارد؟ آيا شادابى و آرامش روحى كه در كنار بستگان به انسان دست مىدهد، باعث طولانى شدن عمر نمىشود؟ آيا اينترنت نمىتواند اين رابطهها را قطع كند؟
در بعد علمى هم اينترنت مىتواند براى برخى افراد و كشورها مشكل ايجاد كند. الان در سطح دانشگاه ما شاهد اين هستيم كه يك دانشجو يا استاد مقالهاى را از اينترنت گرفته و به اسم خودش منتشر كرده است. البته ترجمه مقاله علمى، هنرى يا... هيچ اشكالى ندارد؛ ولى وقتى استادى يا محققى اين مقاله را با عنوان تأليف و به نام خود چاپ مىكند، مشكل ايجاد مىشود؛ چرا كه فراگير شدن آن مىتواند باب تحقيق و لذت تلاش براى رسيدن به كشف جديد را از فرد و جامعه سلب كند.
اما مهمترين مشكل اينترنت وقتى ظاهر مىشود كه بخواهيم از آن براى تفريح استفاده كنيم. اولاً در استفاده تفريحى از لحاظ روانشناسى چشم ما بيشترين بهره را مىتواند ببرد. ديدن هم كه به دانستن زبان نياز ندارد. بعد نكته حيرتانگيز جديدى در اينترنت مشاهده كردم. مراكزى در جهان وجود دارد كه مىتواند رد پاى اطلاعاتى كاربرهاى اينترنت را بگيرد. پس از مدتى اين مراكز مىتوانند بفهمند كه فلان شخص در فلان كشور، بر اساس استفادههايى كه از اينترنت كرده، چه ذائقههاى خاصى دارد. بعد اين مراكز سعى مىكند مطالب و تصاوير متناسب با مذاق او به وى بدهند. اينترنت چنين قابليتهايى دارد كه ما اصلاً به آن توجه نكردهايم. جالب اينجا است كه بدانيد در ترم تحصيلى گذشته در يكى از ايالات امريكا، استفاده استادان و دانشجويان از اينترنت را ممنوع كردند. علتش هم اين بود كه طبق بررسىهاى مسؤولان دانشگاه مشخص شده بود 82 درصد استفاده از اينترنت استفادههاى تفريحى و به خصوص استفاده از سايتهاى پورنوگرافيك بوده است. وقتى شما بنا را بر اين گذاشتيد كه هر چيزى در اينترنت يا هر رسانه ديگرى قابل طرح است و هيچ فيلترى براى محدوديت وجود ندارد، به راحتى مىتوانيد از اين ابزار براى ريزش بنيانهاى اخلاقى استفاده كنيد؛ و اين پديدهاى است كه امروزه ما با آن رو به رو هستيم. در اسفند 1379 (فوريه 2001) شخصى از يك سايت اينترنتى شكايت كرد. دادگاه، پس از بررسى شكايت، آن سايت را تعطيل كرد. بعد از اين واقعه، رهبران سايتهاى مشهور اعتراض مىكنند كه اگر قرار باشد اينترنت به قوانين داخلى كشورها محكوم باشد، فلسفه وجودى خود را از دست مىدهد. اين حرف خيلى عجيب است؛ يعنى اينترنت آزاد است و صرف اين كه اينترنت به وجود آمد، شما حق نداريد آن را محدود كنيد. اين كه من در ابتداى سخنم گفتم كه ما در مواجهه با اينترنت با يك پيام رو به رو هستيم نه يكى از مصاديق و مؤيداتش همين است. اينترنت امروزه در جهان دارد ماهيت فرهنگى جديدى را تعريف مىكند. سايت اينترنتى به چه دليلى محكوم شد؟ آيا به دليل اين كه فيلم بدى پخش كرد و آبرو و حيثيت كسى را از بين برد؟ نه، تنها به اين دليل كه حقوق مادى كسى كه از او فيلم تهيه شد، پرداخت نكرده است. پس از اين رأى دادگاه، سايتهاى اينترنتى آمدند و با افرادى كه مايل بودند قرار داد امضا كردند كه در برابر مبلغى بتوانند از تمام فضاى منزل شخصى و خصوصى آنها بدون آن كه آنها اطلاع داشته باشند و در تمام اوقات شبانه روز فيلم بردارى كنند. سپس از اين افراد و خانوادهها پرسيدند: آيا شما از اين كار ناراحت نيستيد و مشكلى در ارتباطات شما با بستگان و دوستانتان به وجود نيامده است؟ آنها در جواب گفتند: خير، اين كاربراى ما به منزله يك شغل اقتصادى است. ببينيد چگونه يك فعل قبيح توسط كارتلهاى اينترنتى به يك فعل عادى و هنجارى تبديل مىشود. اينترنت فرهنگ استفاده از خودش را بيان نمىكند. در امريكا روى بستههاى سيگار توليدى مضرات آن را هم درج مىكنند، در غير اين صورت اجازه توليد و پخش ندارند؛ اما اينترنت از مضرات استفادهاش چيزى نمىگويد. در مورد بحث سكس در اينترنت گزارشى در دست دارم كه نشان مىدهد در سال 1998 ميلادى 410 ميليارد دلار تجارت در اينترنت صورت گرفت كه 246 ميليارد دلار آن تجارت سكس بود. يك شركت اينترنتى ديگر اعلام مىكند كه ما تا سال 2005 در حدود 1 ميليادر دلار درآمد خواهيم داشت كه 45 درصد اين مبلغ را از طريق آگهى فيلمهاى پورنوگرافى تأمين خواهيم كرد؛ به عبارت ديگر، امروزه ديگر اين قبيل كارها و برنامهها نه تنها قبيح محسوب نمىشود، بلكه عامل در آمد نيز به حساب مىآيد.
ما دنبال نفى اينترنت نيستيم كه به تحجر و ارتجاع متهم بشويم. امروزه مىتوانيم از اينترنت استفادههاى علمى و ارتباطاتى و تجارى و... بسيار ببريم؛ اما به شرطى كه اين كار را آگاهانه انجام دهيم.
آيا استفاده از اينترنت در ميان دانشجويان در انتقال اين بعد فرهنگى و پيام فكرى و فلسفى ليبراليستى، از ويژگى ممتاز برخوردار است؟ به عبارت ديگر، آيا دانشجويان به اندازه ساير افراد در معرض پذيرش اين رويكرد فلسفى قرار دارند؟ آيا شواهدى از انتقال اين پيام فكرى و فلسفى در ميان دانشجويان وجود دارد؟
بله، به نظر من دانشجويان بيشتر از ساير گروههاى جامعه در معرض اين پيام هستند. از يك جهت به خاطر استفاده بيشتر آنها از اينترنت و از جهت ديگر، به واسطه روحيات حاكم بر فضاى دانشگاه و دانشجو. همان طور كه مىدانيد محيط دانشجويى محيط آشنايى با نظريات ديگران است؛ به ويژه در چند سال گذشته كه فضاى معرفتشناسى در جامعه ما به طور چشمگيرى از فضاى علمى و تحقيقى دور بوده است. در اين چند سال، برخى از افراد نظرياتى را در سطح جامعه مطرح كردند كه به نظر من ترجمه ناقصى از نظريات غربى است. سپس اين نظريات وارد فاز سياسى و اجتماعى شد و حب و بغضهايى به وجود آورد كه به نظر من هيچ كدام مبناى علمى و تحقيقى ندارند. چنين فضايى دانشجوى جوان را كه طالب حرف و انديشه جديد است، به خود جلب و او را به آشنا شدن بيشتر با اين جريانات تشويق مىكند. به عقيده من، چنين فضايى در دانشگاه حاكم است. البته به نظر من دانشجو بايد با اين نظريات آشنا شود و درباره آنها بحث كند و...؛1 ما حرف من اين است كه اين بحث و گفتوگوها بايد در قالب علمى و تحقيقى و دور از زمينههاى سياسى و جنجالى انجام گيرد؛ و گرنه زمينه بسيار مساعدى براى انتقال فلسفههاى غربى و به خصوص تفكرات ليبراليستى در جامعه دانشجويى ما به وجود خواهد آمد. اين مطلب بدان معنا نيست كه چنين تفكرى يعنى تفكر ليبراليستى در جامعه دانشجويى وارد شده و مورد پذيرش قرار گرفته؛ حرف من اين است كه اين دغدغه وجود دارد و بايد به فكر چارهجويى بود. دليل من اين است كه شاخصها نشان مىدهد استفاده از اينترنت در سطح جامعه و حتى در جامعه دانشگاهى به طور كامل استفاده علمى و پژوهشى نبوده است؛ به عبارت ديگر، اگر ما بتوانيم آمارى از سايتهاى مورد مراجعه دانشجويان داشته باشيم، مىتوانيم بفهميم كه اين ابزار تا چه حد در انتقال پيام فرهنگى نقش داشته و خواهد داشت.شما در ابتداى سخن خود ويژگى ممتاز اينترنت نسبت به ساير رسانهها را دو سويه بودن آن معرفى كرديد. اما تا اين جاى بحث تمام صحبت بر اساس رويكرد يك سويه داشتن به اينترنت دنبال شد؛ به عبارت ديگر، اين گونه وانمود شد كه اينترنت هم كاربردهاى بسيار خوب دارد و هم مطالب بسيار بد عرضه مىكند و اين استفاده كننده است كه بايد از ميان اين دو كاركرد يكى را انتخاب كند. به نظر مىرسد، اگر بخواهيم سوى ديگر اين رسانه را مورد توجه قرار دهيم، بايد به بررسى اين مطلب بپردازيم كه ما با استفاده از اين ابزار در عرصه جهانى سازى - و در اصل يعنى امريكايى سازى - چه مىتوانيم و چه بايد انجام دهيم؟ و مهمتر از آن اين كه چه عواملى باعث شده كارهاى انجام شده در اين مدت كم اثر باشد؟
دو نكته مهم در مطالب شما بود. نكته اول در مورد رويكرد امريكايى در جهانى شدن بود. سرلاتوش فرانسوى كتابى دارد تحت عنوان غربى سازى جهان. او جهانى شدن را در حقيقت غربى سازى مىداند. اگر متن كتاب را بررسى كنيد، مىبينيد كه در حقيقت او معتقد است جهانى شدن يعنى امريكايى شدن. مطلب ديگر اين كه ما الان در قلمرو جهانى شدن نيستيم. ما در دنياى جهانى شده قرار گرفتهايم. وقتى شما مىگوييد جهانى شدن يعنى ما در يك مسيرى گام بر مىداريم كه به جهانى شدن برسيم؛ اما امروزه برخى از متفكران جهانى معتقدند كه جهانى شدن به دهههاى 80 و 90 ميلادى مربوط بوده؛ امروزه ديگر جهانى شدن كامل شده است. بر اين اساس، رويكرد ما در تصميمگيرىهاى خرد و كلان بايد جهانى باشد.اما در مورد نكته دوم يعنى بحث دو سويه شدن اينترنت و نحوه استفاده از آن چند نكته را بايد عرض كنم. نكته اول اين كه اين ارتباط دو سويهاى كه شما مىتوانيد با اينترنت داشته باشيد، يكى از ابعاد مثبت اين رسانه است؛ به عبارت ديگر، ما مىتوانيم اينترنت را به عنوان يك وسيله مورد استفاده قرار دهيم و به تبليغ دين و تشيع و خنثا كردن پيامهاى غربى بپردازيم؛ اما اين كار آن قدر هم كه بعضىها فكر مىكنند ساده نيست. ما شبكههاى جام جم و سحر را راه انداختيم. سايتهاى بسيار در اينترنت به تبليغ اسلام مشغول شدهاند؛ ولى اثر چندانى در اين بازار عرضه كالاهاى فرهنگى نداشتهاند. وقتى اين پديده را آسيبشناسى مىكنيد، در مىيابيد كه بعد فنى و هنرى و علمى اين برنامهها ضعيف است؛ براى مثال از لحاظ فنى ما نمىتوانيم كشور امريكا را تحت پوشش قرار بدهيم. حتى در هند نمىتوان از راديو و تلويزيون ايران استفاده كرد. در طول دو هفتهاى كه من در هند بودم، به جز روزنامههاى هفته قبل كه از خانه فرهنگ مىگرفتم، ديگر ارتباطى با ايران نداشتم. يك بار يكى از دوستان ما توانست با مشكلات فراوان شبكه دوِ سيما را از طريق اينترنت بگيرد. اين يك بعد مشكل ما در تكنولوژى ارتباطى. از طرف ديگر، الان شما نرم افزارهاى فراوانى داريد كه در آن كتب اسلامى درج شده و بخش عظيمى از اين اطلاعات روى اينترنت هم رفته است؛ اما ضعفهاى فنى، هنرى و علمى انتقال اطلاعات مانع از اثر گذارى درست اين اطلاعات مىشود؛ براى مثال ما آمديم و تمام بحار الانوار علامه مجلسى را وارد اينترنت كرديم. خود اين اطلاعات يكى از منابع خبرى و اطلاعاتى براى تخريب اسلام قرار گرفت. چرا كه اگر محققان غربى و حتى مبلغان تفكر غربى بخواهند عليه تفكرات اسلامى مطلبى پيدا كنند، مرجعش را ما به سادگى در اختيارش قرار دادهايم. وقتى به مقالاتى كه درباره زن در اسلام از اينترنت استخراج كرده بودم، نگاه مىكردم مىديدم بسيارى از مسائل اين مقالات را از اصل كتب حديثى ما در آوردهاند.
به نظر من، وقتى مىخواهيد انديشه و تفكر اسلامى را تبليغ كنيد، نبايد آن را به صورت خام در اختيار افراد نا آشنا با مبانى و مسائل اسلامى قرار دهيد. ابتدا بايد انديشههاى دينى را نقد كرد و بعد آن را در قالبى علمى و به زبان و روش روز براى آنها بفرستيد. بد نيست بررسى كنيد كه چطور شد كتاب آيات شيطانى سلمان رشدى اين چنين در دنيا صدا كرد. آيا مبلغين ما مىدانند كه شصت محقق، سلمان رشدى را در تدوين كتاب آيات شيطانى كمك كردهاند. اساس كتاب آيات شيطانى سلمان رشدى قصه غرانيق است كه در تاريخ طبرى آمده و چند روايت حول و حوش آن از سيوطى نقل شده است. سلمان رشدى اين چند داستان و روايت مجعول را پرورش و در قالبى نو ارائه مىدهد و اين تأثير عظيم را در سطح جهان ايجاد مىكند. ما اين همه آيه و حديث معتبر و پر معنا داريم؛ ولى چون آنها را به صورت مرتب و منظم و در قالبى علمى و به روز در نياوردهايم، نمىتوانيم آن طور كه بايد و شايد در عرصه دين و فرهنگ در دنيا ايفاى نقش كنيم.
به نظر من، براى استفاده درست از اينترنت بايد با فرهنگ و ادبيات آن آشنا شد. اگر شما پنجاه مقاله در اينترنت آورديد و به طور مستند گفتيد كه ديدگاههاى غرب در مورد اسلام اصلاً از منابع ما نيست و منابع مورد استفاده غربىها اين مشكلات را دارد و...، اين مىشود يك استفاده بهينه از اينترنت. وقتى محققين غربى ببينند مقاله شما يك نقد علمى است، يقيناً از آن استقبال مىكنند؛ اما وقتى با صد و ده جلد كتاب رو به رو شوند، نمىآيدند همه آن را مطالعه كنند تا ببينند بر اساس آن چه برداشتى مىتوان از اسلام داشت. اگر هم چنين كنند، به سليقه خود از كتب حديث ما استفاده مىكنند و به دنبال نتايج مورد نظر خود مىروند.
نكته ديگر اين كه ما شناخت درستى از فرهنگ غربىها نداريم؛ در حالى كه مخاطبشناسى در جامعه مدرن خيلى مهم و اصل و مبناى تفهيم و تفاهم است. وقتى شما مىخواهيد با كسى طرف شويد، بايد بدانيد او كيست و چگونه بايد با او حرف زد. اين سيستم و اين نياز در كشور ما جا نيفتاده است؛ چرا كه سيستم ما متكلم محور است نه مخاطب محور. هنوز جايگاه مخاطب در ارتباطات ما معلوم نشده است. البته من متكلم محورى را نفى نمىكنم. بعضى متكلمها، مثل قرآن، روح انسان را زنده مىكنند؛ اما رويكرد غالب در جامعه امروز رويكردى دو سويه است و بر همين اساس ما بايد قدرى مخاطب را جدىتر بگيريم؛ براى مثال الان شما نمىتوانيد به اروپا و امريكا برويد و در آن جا سخنرانى مذهبى كنيد يا از طريق سايت اينترنت به موعظه اخلاقى بپردازيد. كلام امروزى با جهان نبايد حالت موعظه گرى و سخنرانى داشته باشد؛ چرا كه انسان امروزى معمولاً موعظه را پس مىزند. انسان امروزى براى خودش شخصيتى قائل است كه اگر بفهمد قصد هدايت و ارشاد و موعظه داريد، حس مىكند مىخواهيد غرورش را بشكنيد و در نتيجه در مقابل شما خواهد ايستاد. الان مواردى هست كه جوانان مىدانند بدان نياز دارند، اما آن را پس مىزنند؛ چون سيستم تبليغى و ارشادى ما يك سيستم هدايتى و يك طرفه است. در جهان امروز بايد اين ديد را عوض كرد. بايد طورى برخورد كرد كه مخاطب فكر نكند داريد او را نصيحت مىكنيد. نبايد فكر كند شما مىخواهيد شيعه را تبليغ كنید. بايد فكر كند مىخواهيد شيعه را تبيين كنيد. اين رويكرد در چهل سال پيش موفق بود؛ ولى در جهان امروز نمىتواند كارآيى داشته باشد. امروزه ليبراليزم در ابعاد مختلف زندگى انسان نفوذ كرده است. حرف ليبراليسم اين است كه «اى انسان تو آزادى حرف مرا بپذيرى يا نپذيرى». اين حرف - جدا از اين كه تا چه حد درست است و مىتواند عملى باشد - يك عزت نفس به انسان مىدهد و انسان را شيفته خود مىكند. چنين ايدهاى به انسان غرور مىبخشد. اما اين تفكر ليبراليستى به ما نمىگويد آيا قدرت انتخاب كردن و روش گزينش را هم به جوان امروزى مىدهيم يا خير؟ بر اين اساس، در شرايط كنونى شما بايد به جاى زبان تبليغى از زبان تبيينى استفاده كنيد. عقيده من اين است كه انسان امروز تشنه آگاهى است و از اين نياز بايد جهت تبليغ دين استفاده بهينه كرد.
آقاى دكتر با توجه به شناختى كه از مخاطبان در كشورهاى غربى داريد، مىخواستم اين سؤال را طرح كنم كه اگر متدينان و مسلمانان و به طور خاص دانشجويان ايرانى بخواهند از طريق اينترنت به طور شايسته و مناسب دين اسلام و مكتب تشيع و فرهنگ ايرانى را به مردم جهان و پيروان ساير اديان معرفى كنند، بيشتر از هر چيز بايد بر كدام يك از ابعاد و وجوه دين اسلام و مكتب تشيع و فرهنگ ايران نظر داشته باشند؟
براى اين كه ببينيد شيعه و اسلام چگونه مىتواند در جهان امروز خود را مطرح كند، بايد شناختى از نگرشهاى سنتى و رايج در اديان داشته باشيد. در حال حاضر، دو نگرش سنتى و مدرن درباره مسيحيت در اروپا و امريكا وجود دارد. در نگرش سنتى از فرد خواسته مىشود يكشنبهها به كليسا برود و از پدر، پسر و روح القدس طلب آمرزش كند. در اين نگرش سنتى، به ساخت اجتماعى و نهادهاى اجتماعى و كابارهها و برنامههاى تلويزيونى و سينمايى و... توجه نمىشود. اين نگرش متأسفانه در برخى از كشورهاى اسلامى هم به وجود آمده است؛ براى مثال در سوريه سينماهاى آن چنانى و مراكز فحشا و فساد به راه است و از آن طرف زيارت و مسجد و وعظ و خطابه مذهبى هم وجود دارد. به نظر من، اين نگاه نمىتواند خيلى دوام بياورد. امروزه فرد اروپايى به كليسا مىرود كه مقدارى آرامش پيدا كند، اصلاً به اين فكر نيست كه از طريق دين معرفتى خاص درباره جهان و جامعه و انسان به دست آورد و انگيزهاى پيدا كند تا زندگى ديندارانهاى پيش بگيرد؛ به عبارت ديگر، گاه شما به مراكز مذهبى مىرويد تا تسكين بيابيد و گاه به همان جا مىرويد تا تحقيق كنيد و زندگى جديدى پيش بگيريد. اين دو نگرش خيلى با هم متفاوت است. الان مذهب در اروپا و امريكا جايگاه تسكينى پيدا كرده است. اين كه شما مىبينيد كليساهاى آنها پر است يا يك ميليون نفر ساعتها در ميدان واتيكان جمع مىشوند تا ده دقيقه سخنان پاپ را گوش كنند يا... دليلى بر دينى بودن آنها نيست. مذهبى بودن يك گروه و يك اجتماع به پر بودن كليساها نيست، به تأثير اجتماعى مذهب در آن جوامع بستگى دارد. از طرف ديگر، مىبينيم كه در اين چند دهه نيازهاى جديدى در جامعه اروپايى و امريكايى به وجود آمده كه نگرش سنتى به مسيحيت به درستى نمىتواند پاسخگوى آن نيازها و سؤالها باشد. به همين دليل مىبينيم گرايشهاى جديد به اديان شرقى در غرب در اين چند دهه به وجود مى آيد؛ براى مثال گرايش به دين بودايى در دهه 70 و 80 در غرب اوج گرفت؛ ولى اين دين هم نتوانست به تمام خواستههاى انسان جديد پاسخ دهد. اين است كه امروزه توجه به جهان بينى بودايى در غرب سير نزولى خود را شروع كرده است. مشكل جهان بينى بودايى اين است كه بر اساس معيارهاى دين بودايى نمىتوان در دنياى جديد زندگى كرد.در مقابل، يك نگرش ديگر هم به دين وجود دارد كه براى مذهب ساختار جهان بينانه خاصى قائل است؛ يعنى معتقد است مذهب جهان بينىاى به افراد مىدهد كه مىتواند به نيازهاى درونى و فكرى و اجتماعى انسان به يك اندازه پاسخ دهد. الان گروه فرهيخته و نسل جوان اروپايى قرن بيست و يكم دنبال چنين دينى است و مسلمانان بايد از اين فرصت طلايى كمال استفاده را بكنند.دين اسلام، به واسطه نگرش چند بُعدىاش، در دنياى امروز مىتواند بسيار موفق ظاهر شود؛ براى مثال در دين اسلام به نياز جنسى توجه مىشود، اما قالبى مشروع براى ارضاى آن در نظر مىگيرد. اسلام از پيروانش مىخواهد زندگى اقتصادى شان را تنظيم كنند و خمس و زكات بدهند؛ ولى اين ايده را هم مطرح مىكند كه اگر شأن اجتماعى شما اقتضا مىكند ماشين و خانهاى براى خودتان داشته باشيد، لازم نيست خمس و زكات بدهيد. اسلام اين اندازه براى شأن اجتماعى انسان ارزش قائل است.اين نگرش دينى براى فرد امريكايى و اروپايى امروز خيلى زيبا است. ما با داشتن چنين دينى مىتوانيم در مذهبىهاى امريكايى و اروپايى نفوذ كنيم. مسيحيت آخرت گرا، بوديزم و هندوييزم رياضت گرايانه و... نمىتوانند نيازهاى متعدد جوان امروز جهان را ارضا كنند. اين نوع نگرش اسلامى را كه با نياز اساسى انسان امروز متناسب است، بايد متفكران و مبلغان ما در اينترنت رواج دهند. تصور من اين است كه تا به حال از قابليتها و استعدادهاى چشمگير موجود در دين در زمينه تبليغ اسلام و مكتب تشيع استفاده درستى نشده است. اگر اين ديدگاه را پرورش دهيم و روى مخاطب پرورى تأكيد بيش از پيش داشته باشيم، مىتوانيم به نحو مناسبى با انسان امروز همزبانى پيدا كنيم.
امروزه جريان معنويت گرايى در غرب شكل گرفته و به خصوص گرايش به دين اسلام در نسل جديد اروپا پديدهاى چشمگير گرديده است. به نظر شما، اينترنت در گرايش اروپاييان در اسلام چه سهمى داشته است؟ و چقدر ارتباط مستقيم مسلمانان با غربيان در اين پديده سهيم بوده است؟
براى اين كه بفهميد سايتهاى اينترنتى در معرفى اسلام به جهان چقدر سهم داشتهاند، بايد سايتهايى را شناسايى و ارزيابى كنيد كه هدفشان تبليغ اسلام و تشيع بوده است. از روى تعداد مراجعات به اين سايتها و نوع سؤالاتى كه مىشود، مىتوان تا حدودى به سهم اينترنت در تبليغ اسلام پى برد. اما در اينجا لازم است من به عوامل ديگر حضور اسلام در غرب نيز اشارهاى داشته باشم. به نظر من، انقلاب اسلامى عامل بسيار مهمى در آشنايى جهانيان با اسلام بوده است. ميشل فوكو، فيلسوف فرانسوى، در اوج انقلاب دوبار به ايران مىآيد. كتاب «ايرانيان چه آرزوهاى بزرگى را در سر مىپرورانند» را به رشته تحرير در مىآورد. فوكو مناظراتى هم با كلربير و پيربلانش فرانسوى دارد و در آن جا از نقش امام حسين(ع)و قيام عاشورا در انقلاب اسلامى صحبت مىكند. فوكو در آثار خود كه درباره ايران نوشته، دنياى امروز را دنياى فاقد روح و ايمان معرفى مىكند و... اين تأثيرات انقلاب اسلامى در يك فيلسوف و متفكر غربى است. از طرف ديگر، كاسترو رهبر كمونيست كوبا را مىبينيد كه مىگويد: «انقلاب اسلامى ديدگاه من را نسبت به دين تغيير داد». تأثيرات جدى ديگر اين انقلاب را شما مىتوانيد در جنوب لبنان و شمال افريقا ببينيد. چرا وقتى در الجزاير يا تركيه مسلمانان بر سر كار مىآيند، به طور ناجوانمردانهاى حذفشان مىكنند؟ اينها همه تأثيرات انقلاب اسلامى در سطح جهان است. انقلاب اسلامى و فرافكنىهاى فرهنگى و اعتقادى آن در كل دنيا سبب شده است در غرب كرسىهاى اسلامشناسى جديدى به وجود آيد. رسانههاى غربى به طور جدىتر با مقوله اسلام برخورد مىكنند. البته همزمان با تمام اين جريانات يك سيستم تبليغى ناجوانمردانه هم انقلاب اسلامى را در معرض حملات خود قرار داده است.يكى ديگر از عوامل كه بسيار هم جديد است، مسأله 11 سپتامبر است. بر خلاف نظرى كه وجود داشت كه تبليغات وسيع ضد اسلامى پس از اين جريان باعث تنزل مقام اسلام در ميان جهان و به خصوص غرب مىشود، در اوج حيرت، بررسىهاى صورت گرفته نشان مىدهد گرايش به اسلام بعد از 11 سپتامبر سير صعودى بى سابقهاى در امريكا داشته است. مردم امريكا مىخواهند قرآن را ببينند و بخوانند تا متوجه شوند در اين قرآن چيست كه به پيروانش اين همه قدرت مىدهد .