مقدمه:
وقتی تاریخ اسلام را ملاحظه می کنیم به نظرمی رسد که اسلام در هر کجا که وارد شده با زور شمشیر بوده است, .برخی میگوینداسلام با زورگسترش یافت آنهاواقعیت های تاریخی مثل حمله به ایران و جنگ با یهود و گرفتن جزیه را شاهد می آورند پاسخ چیست ؟
این پنداری باطل و شبهه ای بی اساس است که بسیار تکرار می شود . کسی که درباره اهداف و آداب جنگ و حقوق انسان در اسلام با دقت به تفکر پرداخته ودر مورد آن مطالعه کرده باشد ،.
به یقین پی می برد که اسلام از تهمت های این یاوه گویان که بدون فهم قضیه راجع یه آن داوری می کنند، بدور است و اینها لازم است .
که قبل از موضع گیری ناآگاهانه و شتابزده در فهم مسئله بکوشند. و این در حالی است که قرآن و اسناد تاریخی هم این ادعا را تکذیب می کنند.
آیا اسلام با روز شمشیر گسترش یافت؟
اسلام دین هدایت
دین اسلام از مجموعه قران و آنچه که به طریق صحیح از رفتار و گفتار پیامبر(ص) حضرت على(ع) حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و امامان معصوم دیگر به دست ما رسیده است.قابل فهم است کسى که توان تحقیق دارد اگر این مجموعه را بررسى کند به دست میآورد که دین اسلام دین خدایى و دین هدایت است.
و هیچگونه تأکید و دستورى بر آدمکشى و ظلم کردن صادر نشده است بلکه تأکید این دین بر علم و فهم عمیق دین است .
و آنان که در صدر اسلام در مکه و مدینه اسلام را پذیرفتند هیچ کدام به زور شمشیر نپذیرفتند بلکه این دین راحق یافته و آنان که پس از صدر اسلام مسلمان شدند حقانیت آن را فهمیدند و مسلمان شدند نه به زور شمشیر مسلمان شده باشند.
آیا میتوان گفت که سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار ، یاسر ، سمیه ، بلال ، صهیب رومی ، پادشاه نجاشى ، جعفر بن ابى طالب ، حمزه و امثال آنان به زور شمشیرمسلمان شدند ؟
آیا على ( ع ) که اولین مسلمان در کره زمین است و آثار علمی به جاى مانده از او همین الان هم دانشمندان را شگفت زده کرده به زور شمشیر مسلمان شده است ؟
آیا دانشمندانى که در عصر ما در کشور آلمان و کشورهاى دیگر جهان اسلام را میپذیرند به زور شمشیرمیپذیرند ؟
دفاع و جهاد در راستای اهداف اسلامی
یکى از ضروریات زندگى انسان دفاع است دفاع یک پدیده غریزى است دین اسلام این غریزه را هدایت کرده و برنامه دفاعى کاملى براى انسان ارائه داده است.و هر کس این دین را بپذیرد بر اساس آن برنامه دفاعى خود را تنظیم میکند . دفاع اسلامی هیچ گونه نقص وایرادى ندارد.
و اگر مقایسه شود بین برنامه دفاعى اسلام و برنامههاى دفاعى مکاتب دیگر روشن خواهد شد که برنامه دفاعى اسلام خردمندانهترین برنامه هاست .
و اگر تاریخ اسلام را بادقت مطالعه کنیم به روشنى آشکار خواهد شد آن چه براى رهبران آسمانى و توده مسلمانان اولویت داشته است.
بیان حق و دعوت به حق گرایى و رفع موانع حق گسترى بوده است و تمامی مقاومتها ، دفاعها و جهادهاى مسلمانان در راستاى پیاده سازى این اهداف بوده است .
و آنچه قدرتمندان سیاسى و سران ملوکالطوایفى را بر میآشفت همان حقطلبى و آگاهى مردم جهت عدالتخواهى بود .
که از سوى مصلحان اجتماعى و پیامبران الهى نداى آن سر داده میشد به همین جهت بدخواهان و سلطه طلبان در همان گامهاى اول حرکت آزادى بخش مصلحان و رهبران آسمانى به مخالفت میپرداختند و از حربه آزار و شکنجه استفاده میکردند . چنان که در مکه واوایل بعثت با پیامبر ( ص ) و یاران ایشان آن گونه برخورد کردند .
در مقابل این مخالفتها و تخلفها نخست مسلمانان مقاومت و ایستادگى از خود نشان دادند و سپس به دفاع پرداختند چنان که در جنگهاى بعد از هجرت به مدینه به وقوع پیوست و به منظور رفع موانع آگاهى مردم و نجات مستضعفان اقدام به جهاد کردند .
بهترین دلیل برخیر خواهى مسلمانان آن است که هر جا توسط مسلمانان فتح شد و مردم با اسلام آشنا شوند . خود با میل و رغبت به این آئین انسانى و معنوى پایبند ماندند چنان که در مورد مردم ایران این چنین شد .
ناگفته نماند اگر چه از سوى برخى شرکت کنندگان در جنگ ، افراطىگرىهایى واقعشده باشد و خطاهایى سرزده باشد اما این خطاها به عنوان جریان غالب و حرکت کلى نبوده است.
بلکه با پیروزى مسلمانان به جبران خرابیها و دلجویى از بازماندگان اقدام شده است و از بهترین نمونههاى لطف و رحمت دین اسلام داستان فتح مکه بود .
رسول خدا که مرکز توطئه را فتح کرد و همه سران کفر شکست خوردند هیچ گونه آدمکشى راه نینداخت و همه دشمنان را آزاد ساخت با اینکه در اختیار او بودند و میتوانست همه را از دم شمشیر بگذارند.
ولى نکرد اگر دین اسلام دین زور و شمشیر و آدمکشى بود میبایستى پیامبر روز فتح مکه همه را میکشت چون اهل مکه ۲۱ سال بود که با پیامبر میجنگیدند.
و بلاها بر سر پیامبر و مسلمانان آوردند ولى آن حضرت همه را بخشید قرآن پیامبر را پیامبر رحمت مینامد نه پیامبر آدمکشى و انتقام و حتى آن روز که مکه فتح شد پیامبر نفرمود هرکس مسلمان نشود با شمشیر کشته میشود .
جنگ بدون هدایت معصوم ربطی به اسلام ندارد
نکته مهم دیگر آن که جنگهایى که در زمان پیامبر روى میداد و پیامبر نیروهاى رزمی اسلامی را هدایت میکرد جنگهاى اسلامی بودند و هیچ گونه ایرادى نداشتند و آن جنگها براى دفاع از اسلام و مسلمین بود.ولى جنگهایى که پس از پیامبر خدا روى داد اگر به هدایت امام معصوم نباشد جنگ اسلامی به حساب نمیآید و کارهایى که در آن جنگها انجام میشود نمیتواند به حساب اسلام گذاشته شود بر این اساس جنگهایى که بدون هدایت امام معصوم صورت بگیرد ربطى به اسلام ندارد.
و اعمال رزمندگان مسلمانان به حساب دین اسلام گذاشته نمیشوند همانطورى که در موارد دیگر نیز چنین است .
به عنوان مثال: یکى از برنامههاى دین اسلام طهارت و نظافت است حالا اگر در میان مسلمانان طهارت و نظافت مراعات نشود این کار ربطى به اسلام ندارد .
اگر کشور مسلمانى بدون دستور و هدایت امام معصوم و یاجانشین بر حق او بر کشورى هجوم ببرد و آدمکشى راه بیندازد ربطى به اسلام ندارد بر اساس این مطالب نمیتوان همه جنگهاى مسلمانان را به حساب اسلام گذاشت .
اعمال مسلمانان به حساب اسلام نگذارید
همینهایى که میگویند: «اسلام دین شمشیر است» میگویند: «مسیحیت دین محبت است» در حالى که مسیحیان در طول تاریخ بیش از حد به جنایات جنگى و غیر جنگى دست زدهان.د دانشمندان را زنده زنده سوزاندهاند و مسلمانان را در جنگهاى صلیبى به شکل بسیارفجیع کشتهاند ولى با این حال میگویند : دین مسیحیت دین محبت است .
البته به این افراد در همین مورد هم میگویند که دین حضرت عیسى ( ع ) و دین اسلام و حتى ادیان دیگر همه شان ادیان الهى هستند و هیچ کدام به آدم کشى تشویق نمیکنند و اعمال مسیحیان را نمیتوان به حساب دین مسیحیت گذاشت .
و همین طور اعمال مسلمانان پس از پیامبر را نمیتوان به حساب دین اسلام گذاشت ممکن است مسیحیان و مسلمانان رهایى انجام دهند که خلاف دستورات اسلام و دین مسیحیت است .
شمشیر علی(ع) و اموال خدیجه(س)
این حدیثى که میگوید : « دین اسلام با شمشیر على و ثروت خدیجه پیش رفت » حرف درستى است و به دفاع مربوط است چون در جنگهایى که پیش آمد ، این شمشیر على بود.که افرادى مانند ولید و عمرو بن عبدود را از سر راه برمیداشت نه شمشیر ابوبکر ، نه شمشیرعمر ، نه شمشیر عثمان، نه شمشیر طلحه و نه شمشیر زبیر و این ثروت خدیجه بود که در راه اسلام صرف میشود.
پیاده کردن اسلام کار هرکسی نیست
به این مطلب نیز توجه داشته باشیم که دین اسلام ، گرچه دین کامل است ولى اگر آنان که این دین را میپذیرند، افراد عقبمانده و بىعلم باشند نمیتوانند خوب پیاده کنند.و در نتیجه هر کس این عقبماندهها را ببیند، نسبت به دین بدبین میشود در حالى که اگرانسانهاى فهمیده و متمدن این دین را میپذیرفتند، بهتر پیاده میکردند و چهره خوبى از دین به جهانیان نشان میدادند.
فتح ایران با زور سر نیزه
در این که ایران توسط نیروى نظامی اسلام فتح شد شکى نیست ولى سؤال این است که آیا آیین اسلام با زور سرنیزه به ملت ایران تحمیل شد؟یعنى انتخاب و آزادى در بین نبوده است ؟ به عنوان مثال یک وقت کسى را اسیر و به اجبار چیزى را بر او تحمیل میکنند.
ولى گاه کسى در اسارت به سر میبرد اما از نداى حق مطلع میگردد و به آن جواب میدهد و آزادانه راهى را انتخاب میکند.
ایران نیز چنین است. حال با توجه به نبودن فرستندههاى رادیو و تلویزیون وامثال آن آیا پادشاهان ساسانى اجازه میدادند که نداى اسلام بدون جهاد به گوش ایرانیان برسد؟
شکى نیست که قدرت ساسانى همچون سدى پولادین دربرابر نداى اسلام قرار گرفته بود و براى این که مردم با اسلام آشنا شوند راهى جز شکستن این سد نبود و این جا است که قرآن مجید میفرماید:
لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع . . . اگر صلحا و پاکدلان در برابرستمگران نمیایستادند هیچ معبدى براى عبادت خداى سبحان باقى نمیماند ».
این مسأله اختصاص به پیامبر اسلام(ص) ندارد. آیا نمرود با حضرت ابراهیم(ع) کنار آمد؟ آیا فرعون به موسى(ع) اجازه تبلیغ داد؟ آیا قیصر حضرت عیسى(ع) را آزادگذاشت؟
اما آنها با همه معجزات و حقانیتى که از پیامبران مشاهده میکردند، تا آخرین نفس با آنان جنگیدند. حال سؤال این جا است که بعد از شکستن این سد در ایران چه پیش آمد؟
دلایل پذیرش اسلام از طرف ایرانیان
به نظر ما وقتى ایرانیان با اسلام آشنا شدند به دلایل زیر این آیین را پذیرفتند:ایران با تمام قوا با سپاس اسلام نجگید.
الف ) در اصل مقابله با ارتش اسلام ، ملت ایران مقابله سرسختى از خود نشان نمیدهد وگرنه شکى نیست که ارتش اسلام با آن عِدّه و عُدّه ناچیز نمیتوانست قدرت افسانهاى ایران را در هم بشکند.ایرانیان خود مروج اسلام شدند
ب ) وقتى اسلام وارد ایران شد ملت ایران با همه وجودش به حمایت و ترویج اسلام قیام کردند.ایرانیان اعراب را از کشور بیرون کردند
ج ) اقتدار ملت ایران به گونهاى بود که توانست حکومت را از بنىامیه به بنىالعباس انتقال دهد و حکومت را ازامین به مأمون منتقل کند و در نهایت اعراب را از ایران اخراج نموده و حکومت مستقلى تشکیل دهد.د) ایرانیان زبان فارسی را خفظ کردند
اقتدار فرهنگى ایران نیز به گونهاى بود که توانست زبان وادبیات خود را حفظ کند برخلاف سایر کشورها که وقتى به دست ارتش اسلام فتح شد زبان عربى جایگزین زبان رسمی آنان شد .ح) ایرانیان حامی اهل بیت بودند
همچنین گفتنى است که یکى از حامیان اصلى ائمه هدى ( ع ) و فرزندان والاگهر پیغمبر ( ص ) ایرانیان بودند.حال اگر ملت ایران اسلام را براى خود یک آیین تحمیلى میدانست ، چرا پس از آن که استقلال یافت و دیگر قدرت اعراب را بر سر خود نمیدید ، از آن دست نکشید ؟
و میبینیم نه تنها اسلام را طرد نمیکند بلکه به شهادت تاریخ اولین مروّج اسلام قرار میگیرد . آیا این وفادارى و تجربه تاریخى ، نشانگر آن نیست که از همان ابتدا ملت ایران اسلام را آزادانه برگزیده است ؟
ایرانیان تنها اسلام را نپذیرفتند.
شاهد دیگر بر این که اسلام دین شمشیر نبوده است سرایت و پذیرش اسلام در خاور دور است .توضیح آن که هم اکنون اندونزى بزرگترین کشور اسلامی از نظر جمعیت به شمار میرود و همینطور مالزى یک کشور اسلامی است و در چین و فیلیپین و . . . میلیونها مسلمان زندگى میکنند .
آیا اسلام با چه قدرتى به درون این کشورها نفوذ کرده است ؟
گفتنى است که نفوذ اسلام در این کشورها صرفا تبلیغاتى بوده است به ویژه از طریق تاجران مسلمان و این خود شاهد دیگرى است بر این که اسلام دین زر و زور و تحمیل نبوده است .
چرا اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمى تواند جنبه تحمیلى داشته باشد؟
الف ـ بعد از آن همه دلائل روشن، استدلال منطقى و معجزات آشکار، نیازى به این موضوع نیست، کسانى متوسل به زور و تحمیل مى شوند که فاقد منطق باشند، نه اسلام، با آن منطق روشن و استدلال هاى نیرومند.ب ـ اصولاً دین که از یک سلسله اعتقادات قلبى ریشه و مایه مى گیرد ممکن نیست تحمیلى باشد، زور و شمشیر و قدرت نظامى در اعمال و حرکات جسمانى ما مى تواند اثر بگذارد، نه در افکار و اعتقادات ما.
از آنچه گفته شد، پاسخ تبلیغات مسموم دشمنان اسلام، از جمله کلیسا روشن مى شود؛ زیرا جمله اى صریح تر از «لا اِکْراهَ فِى الدِّیْنِ» که در متن قرآن آمده است در این زمینه نمى توان پیدا کرد.
البته آنها براى تحریف، به مجاهدات و جنگ هاى اسلامى متشبث مى شوند در حالى که از بررسى جنگ هاى اسلامى به خوبى آشکار مى شود قسمتى از این جنگ ها جنبه دفاعى داشته، و قسمت دیگرى که جنبه جهاد ابتدائى داشته است .
براى کشورگشائى و اجبار افراد به آئین اسلام نبوده، بلکه براى واژگون کردن نظامات غلط و ظالمانه و اجازه یافتن مردم براى مطالعه آزاد درباره مذهب و شیوه هاى زندگى اجتماعى بوده است.
شاهد گویاى این سخن این است که: در تاریخ اسلام کراراً آمده، مسلمانان هنگامى که شهرها را فتح مى کردند به پیروان مذاهب دیگر همانند مسلمان ها آزادى مى دادند.
و اگر مالیات مختصرى به نام «جِزْیه» از آنان دریافت مى شد، به خاطر تأمین امنیت و هزینه نیروهاى حافظ امنیت بود؛ زیرا جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود، و حتى مراسم عبادى خویش را آزادانه انجام مى دادند.
تمام کسانى که با تاریخ اسلام سرو کار دارند این حقیقت را مى دانند و حتى مسیحیانى که درباره اسلام کتاب نوشته اند، .
به این موضوع اعتراف کرده اند. مثلاً در کتاب «تمدن اسلام و عرب» مى خوانیم: «رفتار مسلمانان با جمعیت هاى دیگر به قدرى ملایم بود که رؤساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشکیل دهند».
و در پاره اى از تواریخ نقل شده: جمعى از مسیحیان که براى گزارش ها و تحقیقاتى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده بودند مراسم نیایش مذهبى خود را آزادانه در مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مدینه» انجام دادند.
اصولاً اسلام در سه مورد به قدرت نظامى توسل مى جوید:
1. در مورد محو آثار شرک و بت پرستى؛ زیرا از نظر اسلام بت پرستى دین و آئین نیست بلکه انحراف، بیمارى و خرافه است و هرگز نباید اجازه داد جمعى در یک مسیر صددرصد غلط و خرافى، پیش روند و به سقوط کشانده شوند،لذا اسلام بت پرستان را از راه تبلیغ به سوى توحید دعوت کرد و آنجا که مقاومت کردند متوسل به زور شد، بتخانه ها را در هم کوبید.
و از هر گونه تظاهرى به نام بت و بت پرستى جلوگیرى کرد تا این بیمارى روحى و فکرى به کلى ریشه کن گردد،
و آیات قتال با مشرکین مانند آیه 193 سوره «بقره»: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لاتَکُونَ فِتْنَة»؛ (به کارزار با مشرکین ادامه دهید تا آن که شرک از روى زمین برافتد)، (1)
نظر به همین موضوع دارد و بنابراین، هیچگونه تباین و تضادى بین آیه مورد بحث و این آیات نیست تا سخن از نسخ پیش آید.
2. در برابر کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى کشند دستور «جهاد دفاعى» و توسل به قدرت نظامى داده است و شاید بیشتر جنگ هاى اسلامى در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد، احزاب، حنین، موته و تبوک را مى توان نام برد.
3.براى کسب آزادى در تبلیغ؛ زیرا هر آیینى حق دارد به طور آزاد به صورت منطقى خود را معرفى کند و اگر کسانى مانع از این کار شوند مى تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد. (2)
الف : عدم اجبار به اسلام در مکه
دعوت اسلام با اختیار است نه اجبارو این در حالی است که قرآن و اسناد تاریخی هم این ادعا را تکذیب می کننددعوت. و وظیفه یک دعوتگر فقط عرضه آن به مردم است نه تحمیل آن .
زیراهیچ عقیده ای از ازل تا کنون نتوانسته با تکیه بر زور و اجبار پایه های خود را محکم کند. خداوند متعال از زبان حضرت نوح می فرماید :
بیان قرآن از زبان حضرت نوح دلیل بر عدم اجبار
« قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّیَ وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ »( ای قوم من ! به من بگوئید ، اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم ( که علم ضروری من برگرفته از دانش و بینش پیغمبری است ).
و خداوند از سوی خود رحمتی به من عطاء فرموده باشد ( که نبوّت است ) و این رحمت الهی ( به سبب توجّه شما به مادیات و غفلت از معنویات ) بر شما پنهان مانده باشد ،
آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش آن واداریم ، درحالی که شما دوستش نمیدارید و منکر آن میباشید ؟ ( دین را با اجبار که نمیشود به دیگران تحمیل و تزریق کرد ) .(3)
بیان پیامبر در قرآن دلیل بر عدم اجبار
و همچنین به پیامبر گرامی (ص) می فرماید:« وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ »( اگر پروردگارت میخواست ، تمام مردمان کره زمین جملگی ( به صورت اضطرار و اجبار ) ایمان میآوردند ( امّا ایمان اضطراری و اجباری به درد نمیخورد ) .
آیا تو ( ای پیغمبر ! ) میخواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟ ( این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است ) . (4)
آیه :« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ دال بر عدم اجبار
و همچین می فرماید:« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ »( اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است ،
بنابراین کسی که از طاغوت ( شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند ) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد ، به محکمترین دستاویز درآویخته است
( و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و ) اصلاً گسستن ندارد . و خداوند شنوا و دانا است ( و سخنان پنهان و آشکار مردمان را میشنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد ) . (5)
ایمان اوردن و کافرشدن اختیاری است
وباز می فر ماید:« وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقاً »بگو : حق ( همان چیزی است که ) از سوی پروردگارتان ( آمده ) است ( و من آن را با خود آوردهام و برنامه من و همه مؤمنان است ) پس هرکس که میخواهد ( بدان ) ایمان بیاورد و هرکس میخواهد ( بدان ) کافر شود .
ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم که ( از هر طرف ایشان را احاطه میکند و ) سراپرده آن ، آنان را در بر میگیرد ، و اگر ( در آن آتش سوزان ) فریاد برآورند ( که آب ) ، با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهرهها را بریان میکند ! چه بد نوشابهای ! و چه زشت منزلی ! )(6)
ابن ویژگی دعوت در مکه بود . دوران ضعف وکمی تعداد مسلمانان .
ب: عدم اجبار به اسلام با گسترش قدرت در مدینه
اما در مدینه هم ؛یا وجود گسترش قدرت و برخورداری از کثرت نفرات،خداوند متعال به فرستاده خود می فرماید :« فَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ »
( پس اگر با تو به ستیز پرداختند ، بگو : من و کسانی که از من پیروی نمودهاند ، خویشتن را تسلیم خدا کردهایم و رو بدو نمودهایم . و بگو به اهل کتاب ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) و به بیسوادان ( یعنی مشرکان عرب ) :
آیا شما تسلیم شدهاید ؟ اگر تسلیم شوند ، بیگمان هدایت یافتهاند ( و راه را از چاه باز شناختهاند ) و اگر سرپیچی کنند ( نگران مباش ؛ زیرا ) بر تو ابلاغ ( رسالت ) است و بس ، و خدا بینا به ( اعمال و عقائد ) بندگان است .)(7)
قید عدم اجبار پیامبر(ص) در همه ی شرایط
در تمام نامه های پیامبر اسلام (ص) برای فراخواندن پادشاهان به اسلام این آیه قید شده است:« قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ »( بگو : ای اهل کتاب ! بیائید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است ( و همه آن را بر زبان میرانیم ، بیائید بدان عمل کنیم ، و آن این ) که جز خداوند یگانه را نپرستیم ،
و چیزی را شریک او نکنیم ، و برخی از ما برخی دیگر را ، به جای خداوند یگانه ، به خدائی نپذیرد .
پس هرگاه ( از این دعوت ) سر بر تابند ، بگوئید : گواه باشید که ما منقاد ( اوامر و نواهی خدا ) هستیم .)(8)
در این نامه ها نیامده است که اگر رو گرداندید و به اسلام نگرویدید با شما خواهیم جنگید و با زور اسلام را برشما تحمیل خواهیم کرد .
عدم اجبار یهودیان به اسلام در سفارش پیامبر(ص)
زمانی که پیامبر اسلام (ص) حضرت علی(ع) را برای جنگ با یهودیان خیبر فرستاد ، وی پرسید : آیا با آنها نبرد کنم تا همانند ما شوند یعنی به اسلام وادارشان کنم تا مسلمان شوند؟؟پیامبر اسلام (ص) به او گفت : به آرامی به آنجا نفوذ کن تا در برابر آنها قرار بگیری سپس آنها را به اسلام فرا خوان و از وظایفی که در برابر خداوند متعال بر گردن دارند.
آگاهشان کن سوگند به خداوند اگر یک نفر به وسیله تو هدایت شود ،برای تو بهتر از این است که صاحب شتر سرخ مویی گردی .(به روایت مسلم )
جنگ وپیکار بیشتر به عنوان مرحله ای برای هموار کردن راه دعوت بود آن هم نه به خاطر این که حتما به اسلام روی آورند و یا آنها را غافلگیر کنند و به تسلیم وادارند.
آیا حمله غافلگیرانه به قبیله بنی مصطلق اجبار آنها نبوده است؟
اما درباره آنچه که در صحیح بخاری از پیامبر خدا (ص) روایت شده ، مبنی بر اینکه به دستور ایشان غافلگیرانه به قبیله بنی مصطلق حمله کردند ؛برای توضیح و تفسیربیشتر این مطلب ،امام ابوداود در روایتی چنین ذکر می کند که پیامبر (ص) آخرین هشدار و ضرب الاجل را به آنها داد ه بود وقبل از هشدار ،هیچ کس با آنها وارد جنگ نشد .
در اینجا به نمونه مشهوری که در کتاب های تاریخ آمده ومؤید برتری و برائت اسلام است اشاره می کنیم :
قتیبه بن مسلم سرداری است که ماوراء النهر و سرزمین های وسیعی را تا نزدیکی های مرز چین فتح کرد.
اودر یکی از نبردهاش بدون این که قبل از ورود به شهر اهالی آنجا رابه اسلام دعوت کرده باشد ویا اینکه به آنها هشدار داده باشد ،وارد (صفد) یکی از شهرهای سمرقند شد .
مردم صفد از او به عمر بن عبدالعزیز (رض) شکایت بردند . و وی نیز در پاسخ نامه آنها نوشت که این مسئله را باید قاضی بررسی کند .
پس از تحقیقات و بررسی ،یکی از قضات مسلمان دستور داد که سربازان مسلمان در اسرع وقت شهر را تخلیه کنند و به اردوگاههای خویش باز گردند و نیز آنچه را که از غنایم بر داشته اند باز گردانند و سپس آنها را به اسلام فرا خوانند .
اگر هم قبول نکردند می توانند در ازای پرداخت جزیه ای بر دین خود بمانند. اهل صفد به مجرد شنیدن چنین حکم عادلانه ای جملگی به دین خداوند متعال روی آوردند.
برداشت سطحی از مشروعیت جهاد در چنین پنداری را دامن می زند که عامل گسترش اسلام قدرت اسلحه بوده و اگر این قدرت نمی بود این دین هرگز در چنین گسترده ای منتشر نمی شد و این چنین خیل عظیمی بدان روی نمی آوردند .
چگونه چنین چیزی درباره اسلام گفته می شود در حالی که این دین آمده است تا مایه رحمت برای جهانیان باشد . خداوند متعال می فرماید:
« وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ » ( ( ای پیغمبر ! ) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم . )(9)
و رسول اکرم(ص) می فرماید:« بی گمان من رحمتی هستم که بر همه انسان ها هدیه شده ام »
دین اسلام همه را به صلح و آرامش فرا می خواند . خداوند عز وجل می فرماید :« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ »
( ای کسانی که ایمان آوردهاید ! همگی ( اسلام را به تمام و کمال بپذیرید و ) به صلح و آشتی درآئید ، و از گامهای اهریمن ( و وسوسههای وی ) پیروی نکنید ( و به دنبال او راه نروید ) . بیگمان او دشمن آشکار شما است . )(10)
باز خداوند متعال می فرماید : « وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »
( اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند ، تو نیز بدان بگرای ( و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر ) و بر خدای توکّل نمای که او شنوای ( گفتار و ) آگاه ( از رفتار همگان ) است . ) (11)
پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید :« در پی رویارویی با دشمن نباشید بلکه از خداوند طلب آسایش کنید .
ولی اگر با دشمن روبرو شدید پایداری ورزید و بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست» ( متفق علیه)
بنابراین مسلمان پیش از آنکه در پی رویارویی وجنگ باشد به دنبال صلح است و پس از آن ، در صورتی که مجبور شوند ، به پایداری سفارش شده اند که بهشت آنان را فرا می خواند .
اگر اسلام جنگ را هدف خود قرار داده است چرا با اسیران جنگی مطابق رسم معمول جنگها رفتار نمی کند .
یا در خصوص یهودیانی که در همسایگی مسلمانان در مدینه می زیستند چگونه به آن متوسل نمی شود ؟؟
و چرا اسلام دستور داده است که کلیساها وکنیسه های یهودیان و مسیحییان از تعرض مصون بماند مگر این مراکز پایگاههایی برای تبلیغ این ادیان نیستند ؟!
پیامبر در نامه به پادشاهان و بزرگان کس را تهدید نکرده است.
چرا پیامبر گرامی (ص)نامه ای برای پادشاهان و بزرگان آن زمان فرستاد و در آن نامه ها آنان را به دین اسلام فرا خواند ؟چنانچه به هرقل بزرگ روم نوشت : «آئین اسلام را بپذیر تا در امان باشی و خداوند به تو پاداش مضاعف خواهد بخشید .»
چرا وارد جنگ نشد و به زور آنان را وادار به پذیرفتن اسلام نکرد ؟!
چرا در تعالیم اسلام به رعایت حقوق اهل ذمه به بهترین نحو وخوشرفتاری به آنان این همه توصیه شده است؟
پیامبر اسلام (ص) می فرماید:« کسی که یک ذمی را آزار دهد مثل آن است که مرا آزار داده است ...» و باز می فرمایند:
« اگر کسی شخصی را که در جوار یکی از مسلمانان پناه گرفته به قتل برساند ، من از آن قاتل بیزارم واو از من نیست هرچند که مقتول کافر باشد ...»
نمونه تاریخی یک صاحب نظر اروپائی
آرنولد در صفحه 48از از کتاب خود تحت عنوان ( الدعوة الی الاسلام) چنین می گوید:« می توان از خلال مناسبات نیکوی مسیحیان و مسلمانان عرب به این نتیجه رسید که :ترس از قدرت اسلام عاملی اساسی در گرایش افراد غیر مسلمان به دین اسلام نبوده است. خود محمد شخصاّ با بعضی از قبایل مسیحی پیمان می بندد تا از آنها حمایت کند .
در عین حال که آنها برای انجام فعالیتهای مذهبیشان ،آزاد باشند همچنان که به کشیشان اجازه داد تا در کمال امنیت و آرامش که از منزلت ونفوذ و حقوق قدیم خود برخوردار باشند»
وباز ادامه می دهد :« و از نمونه هایی از این قبیل که پیش از این به آن اشاره شد می توان به تسامح و گذشتی اشاره کرد که
مسلمانان ظفرمند در قرن اول هجری گستردند که در نسل های بعدی چنان تاّ ثیری گذاشت که قبایل مسیحی به اختیار و با اراده ی قلبی به دین اسلام وارد می شوند.
ودر این زمان هم می بینیم که مسیحیان عرب همراه با مسلمانان در امنیت کامل زندگی می کنند که از پیامد های همان گذشت وتسامح است.»
.و در صفحه 53 می گوید :« هنگامی که سپاه اسلام به نزدیکی های اردن رسید و سپاه ابوعبیده در منطقه (فحل) مستقر شد ، مسحیان منطقه نامه ای بدین مضمون به عرب ها نوشتند :
« ای جماعت مسلمانان شما نزد ما از رومیانی که بردین وآیین ما هستند محبوب ترید . زیرا وفا ودلسوزی شما برایمان ثابت شده است چرا که به ما ظلم وستم روا نمی دارید . بنابر این ولایت شما برما مقبول تر است .»
این شبهات و گواهی یک مرد مسیحی درباره اسلام است .آیا لازم است که سخنی دیگر بیافزایم ؟و از همه عجیب تر :
اهالی حمص هستند که دروازه های شهر را بر روی سپاه هرقل بستند و به مسلمانان خبر دادند که عدل و حاکمیت آنان نزدشان مقبول تر است تا ظلم و تجاوزگری رومیان (12)
از این نمونه ها به وفور در کتاب های تاریخی از قبیل تاریخ طبری و بدایة و نهایة ابن کثیر و بعضی از کتاب های مورخان مسیحی یافت می شود .
نهی از رکون در برابر ستمگران
لغتشناسان» رکون «را به دوستی، مودّت ، اطاعت و فرمانبری، رضایت و خشنودی، میل و رغبت ، کمک خواستن و نزدیکی و چاپلوسی معنا کردهاند.خدای متعال در آیه ۱۱۳ سوره هود (13) از رکون بر ستمگران نهی کرده است. زمخشری در تفسیر این آیه میگوید:
» أرکنه «یعنی به او متمایل شد. نهی در این آیه شامل:هواداری، تمایل و همراهی، همنشینی، بازدید، چاپلوسی و رضایت به کارهای ستمگران، خود را شبیه آنان کردن، همانند آنها لباس پوشیدن، چشم به عنایت آنان داشتن و آنان را با عظمت یاد کردن میشود.
حکایت شده است که روزی موفق پشت سر امام نماز میخواند که این آیه را خواند:» ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار
«؛ بلافاصله از هوش رفت. وقتی که به هوش آمد، به او گفتند:این در مورد کسی است که نسبت به ستمگران تمایل داشته باشد، پس خود ستمگران چه عذابی خواهند داشت؟ (14)
روایات وارده از طرق اهل سنت
از طرق اهلسنت نیز روایات بسیاری وارد شده است. ترمذی از طارق بن شهاب چنین نقل میکند:اولین کسی که خطبهها را بر نماز مقدم نمود، مروان بود. مردی بلند شد و به او گفت:سنت رسول خدا را عوض کردی و با آن مخالفت نمودی؛ سپس ابوسعید گفت:
این مرد به وظیفه خویش عمل کرد؛ چراکه از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:» هر آن کس که منکری را مشاهده کند، باید با دست خویش از آن جلوگیری کند (اقدام عملی نماید) و اگر نتوانست، با زبان خویش به مقابله با آن برخیزد .
و در صورت عدم توان، با قلب خود آن عمل را انکار نماید و این ضعیفترین مراتب ایمان است «.
ابوعیسی میگوید:این حدیث ، حسن و صحیح است. [15]
احمد بن حنبل در دو جا از کتاب مسند خود آن را ذکر کرده است [16][17] و مسلم نیز قریب به همین
لفظ، [18] و ابنماجه [19] و نسائی نیز در سنن [20] خویش به آن اشاره نمودهاند.
روایت جابر از امام صادق(ع)
کلینی به نقل از جابر روایت میکند که امام صادق (ع) فرمودند:فأنکروا بقلوبکم والفظوا بألسنتکم و صکّوا بهاجباهم و لا نخافوا فی الله لومة لائم...؛ [21]
منکر را با دلهایتان ناخوشایند بدارید و با زبانهایتان نهی کنید و با اِعمال قدرت ، پیشانی کسانی را که مرتکب منکر میشوند، بکوبید و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کنندهای نهراسید؛
پس اگر اندرز گرفتند و به حق بازگشتند، دیگر کاری با آنان نداشته باشید؛ زیرا مبارزه همواره با کسانی است که به مردم ستم میکنند .
و به ناحق در زمین فساد برمیانگیزند؛ برای اینان کیفر دردناک است. با اینان است که باید با پیکرهای خود جهاد کنید و با دلهایتان به آنان کینه بورزید، بدون آنکه بخواهید خود سلطه بیابید.
نتیجه:
نهایت اینکه اگر با عقل و منطق دقیق به مطالعه کتب در این موضوع بپردازیم حتما قضاوت بهتری در مورد اسلام و شمشیر اسلام خواهیم داشت.حتی کسانیکه دنبال اثبات این قضییه و کتب اسلامی ر و تاریخی را قبول ندارد باید به کتاب های تاریخ که بی طرفانه و مطمئن هستند مراجعه کنند و بطور کامل آئین اسلام را مورد مطالعه و بررسی قرار دهید .
از طرفی با جمع میان آیات مطلق و مقید معلوم می شود مشروعیت جهاد در اسلام یا برای دفع تجاوز است.
و یا برای نجات مظلومین از تحت ظلم ظالمین و از آنجا که دین تحمیل شدنی نیست، از سلاح جنگ تنها در جهت برداشتن موانع دعوت استفاده می شود. در این در این راستا، صلح و آشتی یکی از توصیه های اکید قرآن کریم می باشد.
پی نوشت:
1.سوره انفال، آیه 39.2.گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهل و هفتم، ج 2، ص 330.
3. سوره هود/28
4.سوره یونس/99
5.سوره بقره/256
6.سوره کهف /29
7-سوره آل عمران/20
8.سوره آل عمران/64
9.سوره انبیاء/107
10.سوره بقره/208
11.سوره انفال/61
12.. -بلاذری،فتوح البلدان ،ص-137.
13. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.
14. زمخشری، کشاف، ص۴۳۳.
15 سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید و اللسان، ص۴۷۰-۴۶۹، ح ۲۱۷۲.
16. مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۰.
17. مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۵.
18. صحیح مسلم، ج۱، ص۵۰.
19. سنن ابنماجة، ج۲، ص۱۳۳۰.
20. سنن نسائی بشرح السیوطی، ج۸، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.
21. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۳.
منابع:
https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=11&catid=256&pageindex=213&mid=47886http://elib.anhar.ir/pageview.asp?ID=861https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/245422
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/252870
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/322206
https://www.emadionline.com/fa/post/28122
http://tafsirequran.blogfa.com/post/481
https://fa.wikifeqh.ir/قیام علیه حاکمان جور
https://kayhan.ir/fa/news/231714
https://lib.eshia.ir/50082/2/283