شرکت ها ،اينترنت ،زوال فرهنگي ،سياسي و اقتصادي
نويسنده :کريس هجز (1)
چکيده :
اينترنت ابزار ديگري است که توسط منافع شرکتي ربوده شده و آن را براي تسريع زوال فرهنگي ،سياسي و اقتصادي ما به کار گرفته اند .آن چنان که معلوم شده است ، وعده بزرگ اينترنت مبني بر گشايش فضاي ديالوگ ،ازميان برداشتن مرزهاي فرهنگي ، ترويج دمکراسي و ترغيب نوآوري و خلاقيت ،حقه اي بيش نبوده است . اينترنت درحال راندن و تبديل کردن ما به عشيره هايي متعارض با هم است .اگر چه همگي شعارهايي شبيه به هم را سر مي دهيم و از دشمناني شبيه هم نفرت مي ورزيم ،درحالي که نتيجه تلاش هاي خلاقانه مان را به رايگان به دست عوامل تامين کننده خدمات اينترنتي سپرده ايم که از آن به عنوان يک طعمه براي تبليغات تجاري بهره مي گيرند .
از روزنامه نگاران ،عکاسان ، اهالي موسيقي ، کاريکاتوريست ها يا هنرمندان بپرسيد که در مورد وب چه نظري دارند . از فيلمسازان و کارگردانان بپرسيد .از معماران و مهندسين بپرسيد . وب به طرزي مناسب محتوا را انتشار مي دهد ، اما از حقوق مالکيت معنوي حمايت نمي کند .هم اکنون نويسندگان و هنرمندان به طور فزاينده اي از گذران معاش خود ناتوان مي شوند .
وب درعين حال در نابود کردن کار خلاقه و در حال شکل دادن به جماعت هاي بي نام و نشاني است که منفذي هستند براي بيرون ريختن خشم جمعي ،نابردباري و تعصب . اين زاغه نشين هاي مجازي ،ارتباطات يا ديالوگ را گسترش نمي دهند . فرهنگ ما را غني نمي کنند .آنها يک عقلانيت گله اي را خلق مي کنند .
بارون لانير «پدرفن آوري واقعيت مجازي » در کتاب جديدش «شما يک ابزارک نيستيد »درباره اين نظام اشتراکي جديد و مخوف به ما هشدار مي دهد .او اشاره مي کند که عادات تحميل شده از سوي اينترنت ، چگونه ارتباط برقرار کردن ما با يکديگر را باز تنظيم کرده است .او مي نويسد که «Web 2.0» ، «فرهنگ باز »، «نرم افزار رايگان »و « Long Tail» به تحقق بخشندگان اين نظام اشتراکي جديد تبديل شده اند .او خاطر نشان مي کند که ويکي پديا که آگاهانه صداهاي يگانه را پاک مي کند و Google Wave نمونه هاي ظهور تفکر توده اي و عواطف توده اي هستند . Google Wave يک پلت فرم ارتباطي جديد است که به کاربران اجازه مي دهد آنچه را که طرف مقابل در يک مکالمه گفته است زماني که براي او به نمايش در مي آيد ويرايش کند و نيز مشارکت کنندگان هنگامي که طرف مقابل آنها درحال تايپ کردن هستند ،او و نوشته هايش را ببينند . در اين حالت ،حريم خصوصي ، صداقت و حق تامل فردي فوراً از بين مي رود .
سلايق و اطلاعات بر روي اينترنت توسط جماعت تعيين مي شود . چيزي که لاينر آن را عقلانيت کندو مي نامد . موزيک ،کتاب ، روزنامه نگاري ، آگهي هاي تجاري و تکه هايي از نمايش هاي تلويزيوني و فيلم هاي سينمايي به همراه ويدئوهاي بي معني يوتيوپ ،به سمت نمايشگرهاي ما و وجدان ما پرتاب مي شوند .چون تجزيه و تحليل آماري ترجيحات جماعت هاي اينترنتي چنين حکم مي کنند . لاينر هشدار مي دهد که نظام اشتراکي ديجيتال در حال نابود کردن بقاياي رو به تحليل خلاقيت و نوآوري اصيلي که به صرف زمان ، سرمايه و تامل نياز دارد ،ازجمله روزنامه نگاري است .اگرچه در اينترنت برخي سايت هايي هستند که در ازاي محتواي خود پول دريافت مي کنند -که Truthdig يکي از آنهاست -اما حيات اکثريت قاطع آنها انگل واراست .تنها منبع درآمد باقي مانده براي اکثر کساني که خلق مي کنند از طريق تبليغ و معرفي خود تامين مي شود ،اما لاينر خاطر نشان مي کند که اين امر فرهنگ را به چيزي جز تبليغات تجاري تبديل نمي کند .اين پديده نوعي اخلاق اجتماعي را تغذيه مي کند که درآن ظرفيت براي دستکاري جمعي ارزشمندتر مي شود تا حقيقت، زيبايي يا تفکر .
گرد آورنده هايي چون گوگل اگر چه از حقوق مالکيت معنوي روزنامه نگاران عکاسان يا موسيقدانان -يعني کساني که براي گذران زندگي شان از قبل آثارشان ظرفيت خلق خود را از دست مي دهند - حمايت مي کنند ،ازطريق گردآوري و توزيع اين کارها براي اغواي آگهي دهندگان پول در مي آورند . کار اوريجينال در اينترنت آنچنان که لاينراشاره مي کند به معناي «کپي کردن ،درهم آميختن ، بي نام کردن ، تجزيه و تحليل کردن و تبديل کردن آنها به خشت هاي دژ يک نفر ديگر براي حمايت از يک طرح تبليغاتي است .» لاينر هشدار مي دهد که اين گرايش اگر متوقف نشود ، «فرمولي را خلق کرد که در دراز مدت هيچ راهي را براي ملت ما براي کسب معاش خود باقي نخواهد گذاشت ». لاينر مي گويد :«بنا کردن يک تمدن از طريق تبليغات تجاري ، مثل تلاش براي تغذيه کردن از طريق وصل کردن يک لوله از مقعد يک نفر به دهان يک نفر ديگر است . بدن شروع به مصرف خودش مي کند . اين کاري است که درفضاي آنلاين انجام مي دهيم . هرچه خلاقيت انسان بيشتر و بيشتر در يک جا انباشت مي شود ، انسان ها بيشتر به گرد واپسين واحه هاي درآمد موجود حلقه مي زنند .امروزه اهالي موسيقي شايد هنوز قادر به دريافت پول در ازاي ساخت موسيقي براي في المثل بازي هاي ويدئويي باشند ، چون اين بازي ها در کنسول هاي بسته بازي مي شوند و کاملاً اشتراکي نشده اند ».
با لاينردرسان فرانسيسکو تماس گرفتم . او حرفش را با گفتن اين جمله شروع کرد که او مخالف اينترنت نيست . بلکه مخالف چگونگي تکامل آن است .او گفت که هشدارهايش را به گوش ديگران رسانده است ، چرا که مي ترسد که اگر ما در مارپيچي غول پيکر يا همان اينترنت به حال سقوط بيفتيم ، همچون ساير سيستم هاي ابتکاري ارتباطات گروهي در تاريخ بشر ، اين سيستم مي تواند براي حادترشدن خصومت اجتماعي به کار گرفته شود و به يک تماميت گرايي آمريکايي منتهي گردد .
لاينر مي گويد :«سناريويي که من مي بينم اين است که آمريکا در نوعي افول اقتصادي قرار دارد که به نظر مي رسد ما مصمم به ورود به آن هستيم ،چون قادر به انجام هيچ گونه اقدامات تنظيمي نيستيم . با توجه به اين که با تعداد زيادي از مردم ناخوشبخت مواجه هستيم که در مناطق روستايي و درايالت هاي قرمز ،ايالت هاي برده دار سابق اکثريت با آنهاست .تمام آنها نيز به اينترنت متصل هستند و هر روز خشمگين تر و خشمگين تر مي شوند . دقيقاً چه اتفاقي مي افتد ؟ آيا آنها شروع به تلاقي با يکديگر در کلينيک هاي سقط جنين مي کنند ؟ شايد . آيا شروع به تلاقي با يکديگر در عرصه قانون گذاري مي کنند و آنها را در دست مي گيرند ؟ من نمي دانم . شايد . من نبايد از اين موضوع صحبت کنم . به تصوير کشيدن اين چيزها تقريباً به مثابه يک نفرين است . اما هر شخص آگاهي مي تواند سناريويي که من مي هراسم ببينم را ببيند . در اين زمينه توان بالقوه اي براي رخ دادن اتفاقي بسيار ناخوشايند وجود دارد . » اما با اين حال ترويج کنندگان اتوپيايي اينترنت به ما مي گويند که ذهن کندو ، اين نظام اشتراکي مجازي گسترده ما را به سمت دنيايي کاملاً جديد به پيش مي راند . لاينر چنين فانتزي هاي بچه گانه اي را رد مي کند ، فانتزي هايي که اجازه مي دهد کابوسي در حال ظهور ، تعداد زيادي از افراد برخورداراز حسن نيت را اغفال کند .
لاينر به من گفت :«پديده جماعت وجود دارد ،اما کندو وجود ندارد ، تنها چيزي که دراين ميان وجود دارد يک پديده جماعت است که غالباً مي تواند خطرناک باشد . براي يک مومن راستين که مطمئناً من يکي از آنها نيستم ، کندو چيزي است شبيه کودک پايان فيلم «يک اديسه فضايي ». موجودي مافوق طبيعي که از بشر پيشي مي گيرد .از نظر من اين سوء تفسير پديده جماعت قديمي است با يک حس و حال ديجيتال . دقيقاً تمام آن خطرات را دارد .يک جماعت مي تواند به سادگي تمام به يک توده آشفته و شنيع تبديل شود ، اتفاقي که در سراسر تاريخ بشر رخ داده است ».
لاينر مي افزايد :«کارهايي هست که جماهت ها مي توانند انجام دهند ، کارهايي مثل شمردن دانه هاي لوبياهاي ژله اي در يک ظرف شيشه اي يا حدس زدن وزن يک گاو نر . من تصديق مي کنم که اين پديده واقعي است . اما گمان مي کنم خط حد فاصل زماني که جماعت ها مي توانند به عنوان جماعت به طرزي موثر فکر کنند و زماني که نمي توانند اين کار را انجام دهند ،بسيار باريک است .اگر«خرده جماعت ها »ي جيمز سوروويکي را بخوانيد ،مي بينيد که او همچون ساير تئوريسين ها مي گويد که اگر مي خواهيد يک جماعت خردمند باشد ، کليد اين کارکاستن از جريان ارتباطات بين اعضاي آن جماعت است تا نتوانند روي يکديگر تاثيرگذارند و در واقع مستقل شوند و نقطه نظرات جداگانه اي داشته باشند . اين امريک پارادوکس جالب را به وجود مي آورد . نقطه شروع براي شکل گيري يک جماعت آنلاين اين است که ارتباط آنها مطلوب باشد و همه بايد با هم متصل در تماس باشند . اما وقتي موضوع تشکيل دادن يک جماعت زيرک پيش مي آيد ،مي گويند که مردم نبايد با يکديگر حرف بزنند . آنها بايد منزوي و جدا از يکديگر باشند .در اينجا يک تناقض به وجود مي آيد .چيزي که يک جماعت را زيرک مي سازد ، نوعي سؤالي است که شما مطرح مي کنيد ، اگر از گروهي از افراد آگاه بخواهيد که يک ارزش عددي خاص مثل وزن يک گاو نر را انتخاب کنند و همه آنها دليلي براي داشتن يک تئوري خاص داشته باشند که اين کار به کلي ديوانگي نيست ،پاسخ هاي آنها حول يک محور خواهد چرخيد .شما مي توانيد چيز سودمندي را به دست آوريد .اين پديده چيزي است که توضيح مي دهد در سرمايه داري چه بهايي ،بهاي مناسب است . اين پديده چيزي است که تعيين مي کند بازارها چه کارکردي مي توانند داشته باشند . اگر از آنها بخواهيد که چيزي را خلق کنند ،اگر از آنها بخواهيد کاري متناقض يا مصنوعي را انجام دهند يا در يک خردورزي ژرف دخيل شوند ،درانجام اين کار ناکام خواهند ماند . دراين صورت چيزي کم فروغ يا متوسط گير شما مي آيد .يکي از خطرات جماعت خشونتي است که وقتي آنها به يک توده بي شکل تبديل مي شوند از آنها سر مي زند.خطر ديگر بي اهميتي يا پيش پا افتادگي است وقتي که جماعت شما را طراحي مي کند با آن مواجه مي شويد ».
لاينر مي گويد انسان ها همچون ساير گونه هاي حيات داراي يک کليد معرفتي هستند که به ما اجازه مي دهد جزو افراد يا اعضاي يک توده بي شکل باشيم . زماني که ما در معرض محصور شدن در آنچه که لاينر آن را عشيره مي نامد قرار مي گيريم ، حتي يک عشيره مجازي ، واجد ديناميکهايي مي شود که اساسي ترين غرايز درون ما را مطالبه مي کنند . فن آوري تکامل مي يابد ، اما ماهيت انسان هميشگي باقي مي ماند . قرن بيستم خونين ترين قرن در تاريخ بشر بود ،چرا که انسان ها با ابزارهاي به تارگي ابداع شده ،بروکراسي هاي حکومتي کارآمد و سلاخي صنعتي با کمک غرايزي تيره که از سپيده دم پيدايش گونه هاي انساني در آنها وجود داشته اند ، وصلت کرده بودند .
لاينر درباره اين عشيره هاي مجازي مي گويد : «شما نسبت به سلسله مراتب و احساس خود نسبت به جايگاه اجتماعي تان بيش از حد حساس شده ايد . تقريباً هميشه در گروه شما ، بازنده و دشمن بيروني مشخص شده اند .اينها به دو طبقه از انسان هاي محروم از امتيازهاي خود تبديل مي شوند ، شما وارد يک تعهد دائمي نسبت به دفاع از جايگاه خود مي شويد که هميشه با آن مخالفت مي شود . تبديل شدن به عضو يکي از اين دو طبقه زمان بر است . در اينجا يک توالي قابل تشخيص وجود دارد ، چه پيانو باشد ،چه ماکاروني يا جهاد ؛در هر يک از اين موارد شاهد هستيد که مردم درون اين عشيره ها قالب بندي مي شوند ، اين بازي با آتش است .نمونه هاي فراواني از وجود شيطان در تاريخ بشر وجود دارد که اين تاثير را نداشته است ،مواردي نظير جک درپير که به تنهايي کار مي کرد . اما در بيشتر نمونه هاي به راستي بد از رفتار انسان در تاريخ اين عشيره اي شدن نقش داشته است .هيچ کسي در برابر اين پديده مصون نيست .اين بخشي از طبيعت ماست . اين اتفاق مي افتد .اين بخشي از ماست . در درون ما کليدي وجود دارد که منتظر چرخيده شدن است .و انسان ها مي توانند دستکاري در کليد ديگران راياد بگيرند . »
«The Machine Stops» داستاني که توسط اي .ام فاستر در سال 1909 منتشر شد ، دنياي آينده نگرانه اي رابه تصوير مي کشد که در آن مردم از سوي واقعيت هاي مجازي افسون مي شوند ،در داستان پيشگويانه فاسترانسان ها در اتاق هاي جدا افتاده و کوچک زير زميني شبيه کندو زندگي مي کنند .آنها اسير پيام هاي فوري جهان بيروني هستند و اصواتي عجيب و غريب و شبه واقعي ، تصاويري ميرا و انتزاعي را ايجاد مي کنند که اين انسان ها مي توانند با فشار دادن چند دکمه آنها را فرا بخوانند . دسترسي به اين جهان ماشيني که يک جهان مجازي را جايگزين جهان واقعي کرده است از سوي يک صداي آگاه به همه چيز و فاقد خصوصيات بشري امکان پذير مي شود .
همچنان که فاستر نيز دريافته بود ، فن آوري ،ازموتور احتراقي گرفته تا رايانه ها و وربات ها ،ابتدا ما را اغوا سپس برده خويش کرده است ،اين شگفتي هاي ذهن مبتکر بشر ،به شکلي اجتناب ناپذيري توسط برده داران مدرني که از تازه ترين فن آوري ها براي حيران و سردرگم نگه داشتن ما در ارتباط با هويت و انفعالمان سود مي جويند ،ربوده شده اند . اينترنت که براي کمک به استراتژيت ها براي ارتباط برقرار کردن بعد از يک حمله اتمي طراحي شده بود ،به تازه ترين ابزار فن آوري در دست کساني تبديل شده است که در حال راندن ما به درون يک حالت نوفئوداليسم هستند . فن آوري درخدمت منافع کساني است که آن را درکنترل خود دارند و آنهايي که آن را کنترل مي کنند امروزه روزنامه نگاري ،فرهنگ و هنرهاي جذاب هستند ، درحالي که آنها انسان ها را به طور گله اي به درون عشيره هايي مي رانند که نابردباري و عداوت را تغذيه مي کنند .
لاينر در کتاب خود مي نويسد :«يک عقلايت مشترک به هنگام تولد فرهنگ هاي ديجيتال اين بود که ما در حال ورود به يک خواب انتقالي قبل از يک توفان خلاقيت هستيم . شايد همان موقع نيز در چشم توفان قرار داشتيم .ولي ما يک آرامش گذرا را پشت سر نگذاشتيم بلکه وارد يک خواب آلودگي دائمي شديم و من به اين باور رسيده ام که ما تنها زماني از اين حالت رها و خلاص خواهيم شد که کندو را از بين ببريم ».
1-روزنامه نگار مشهور آمريکايي و برنده جايزه پوليتزر.
منبع :www. trutdig.org
منبع:نشريه سياحت غرب ،شماره 80
/ن