رابطه قرآن کریم و ماه مبارک رمضان
با استفاده از آیات و روایات، به روشنى ثابت مى شود: روزه اگر چه عبادت مهمى است و داراى ثواب بسیار است؛ اما مقدمه اى براى رسیدن به مرحله تقوا است:«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»1؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید! روزه بر شما مقرر شده است، همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود، باشد که پرهیزگارى کنید».
هدایت کامل متقین، وابسته به بهره مندى از قرآن کریم است:
«الم ذلِک الْکتابُ لارَیبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»2؛
«الم این کتابى است که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است».
از این رو فضیلت مهم ماه رمضان، به نزول قرآن در این ماه است:
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ»3؛
«ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است که مردم را راهبر است».
از این رو رابطه خاصى بین قرآن و ماه رمضان وجود دارد. همان طور که در فصل بهار، عالم طبیعت و انسان شادابى خاص و حیات مجددى پیدا مى کند، قرآن نیز بهار دل ها است که با خواندن و یادگیرى و فهمیدن معارف آن، دل ها همواره زندگى ویژه اى مى یابد. امام على علیه السلام مى فرماید:
«تعلّموا کتاب الله تبارک و تعالى، فانه احسن الحدیث و ابلغ الموعظة، و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب»4؛
«کتاب خداوند ـ تبارک و تعالى ـ را یاد بگیرید؛ زیرا آن زیباترین گفتار و رساترین موعظه ها است و فهم در قرآن پیدا کنید؛ زیرا آن بهار دل ها است».
بنابراین رابطه قرآن با ماه رمضان، خیلى عمیق است و انسان با خواندن و یادگیرى قرآن و تدبیر و تعمیق در آن، در این ماه مى تواند به حیات طیبه رسیده و شب قدر را ـ که با حقیقت قرآن متّحد است ـ درک کند و بنابر فرمایش رسول خدا صلّى الله علیه و آله (در خطبه جمعه آخر ماه شعبان)، خواندن یک آیه از قرآن در ماه رمضان، معادل با ثواب یک ختم قرآن، در ماه هاى دیگر است5.
کیفیت نزول قرآن در ماه رمضان
با توجه به آیه شریفه «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»6 این سوال مطرح می شود که آیا تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟درباره کیفیت نزول قرآن، دو گونه آیات را مى توان دسته بندى کرد:
یک. آیاتى که بر نزول قرآن در شب قدر و ماه رمضان دلالت دارد؛ مانند آیه 185 سوره «بقره»، آیه 3 سوره «دخان» و آیه 1 سوره «قدر».
دو. آیاتى که بر نزول تدریجى قرآن در طول 20 تا 23 سال دلالت دارد؛ مانند آیه 106 سوره «اسراء» و آیه 32 سوره «فرقان».
در اینجا ممکن است سؤال شود: چگونه بین این دو طایفه از آیات را جمع کنیم و زمان بعثت با قول نزول قرآن در شب قدر چگونه قابل است؟
پاسخ هایى که از جانب علماى اهل سنت و شیعه داده شده، به شرح ذیل است:
1. بیشتر اهل سنت و برخى از علماى شیعه (مانند شیخ مفید، سید مرتضى و ابن شهر آشوب)، پاسخ داده اند:
منظور از نزول قرآن در شب قدر، آغاز و شروع نزول است که در ماه رمضان بوده است؛ زیرا هر حادثه اى را مى توان به زمان شروع آن نسبت داد7. از این رو به نظر این گروه، طایفه اول آیات، در مقابل مفاد طایفه دوم قرار نمى گیرد.
2. برخى گفته اند: مقصود از «رمضان»، رمضان سال خاص نیست؛ بلکه نوع آن است؛ یعنى، در هر شب قدر از هر سال، به اندازه نیاز مردم قرآن بر پیامبر صلّى الله علیه و آله نازل مى شد و جبرئیل آن را در موارد نیاز، به دستور خدا بر پیامبرش صلّى الله علیه و آله مى خواند. فخر رازى این احتمال را داده است8.
بدیهى است با این فرض، قرار گرفتن طایفه اول، در برابر طایفه دوم منتفى مى گردد.
3. به نظر برخى: معناى طایفه اول این است که آیات قرآن در ماه هاى رمضان نازل شده و به لحاظ آن، انتساب نزول قرآن به ماه هاى رمضان، صحیح است9.
4. برخى ـ از جمله شیخ صدوق ـ معتقدند: قرآن به صورت مجموع در یک شب قدر ـ در بیت العزّة یا بیت المعمور ـ نازل گردید. سپس در طول 20 یا 23 سال به صورت تدریجى، بر پیامبر صلّى الله علیه و آله نازل شده است. این دیدگاه برگرفته از برخى شواهد روایى است. براى نمونه امام صادق علیه السلام مى فرماید: «قرآن یک جا بر بیت المعمور نازل شد. آن گاه در طول بیست سال بر پیامبر صلّى الله علیه و آله نازل مى گردیده است»10.
5. برخى دیگر از علماى شیعه (مانند فیض کاشانى11 و ابو عبدالله زنجانى12) گفته اند: منظور از نزول قرآن، فرود آمدن الفاظ آن نیست؛ بلکه منظور حقایق و مفاهیم آن است و نیز مراد فرود آمدن قرآن بر قلب رسول خدا است که در روایات، تعبیر به «بیت المعمور» شده است.
6. علامه طباطبایى رحمه الله با فرق گذاشتن میان نزول دفعى و تدریجى معتقد است: «انزال» همان نزول دفعى است که مرحله مفاهیم و حقایق و مقام احکام است و «تنزیل» همان نزول تدریجى است که مرحله قطعه قطعه و مقام تفصیل قرآن را شامل مى گردد. این دیدگاه برگرفته از برخى شواهد قرآنى است؛ از جمله:
«کتابٌ أُحْکمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبِیرٍ»13.
علامه طباطبایى رحمه الله علت نیاز به نزول دفعى را این گونه بیان کرده است:
«قرآن کریم، داراى یک حقیقت والا، روح باطنى و وجود بسیط است؛ همان گونه که واجد یک حقیقت تفصیل یافته و تجزیه شده در قالب الفاظ و کلمات است. یک بار همان حقیقت بسیط و روح کلى، سر بسته و متعالى قرآن، از لوح محفوظ ـ که مرتبه اى از علم الهى است ـ به صورت دفعى، بر جان و روان پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله تجلّى کرد؛ زیرا کسى که معلم، مربى، بشیر، نذیر و رحمت براى عالمیان است، باید سرفصل ها، اغراض و اهداف اساسى دعوت و پیام آسمانى و کتاب خویش را به صورت کلى و اجمالى بداند و بر معارف عظیم الهى و آیین هدایت و حقایق عالى خلقت و اسرار وجود آگاهى یابد»14.
بنابراین علت نزول دفعى قرآن، آگاهى یافتن از اهداف، برنامه ها، هدایت ها و حقایق، به صورت اجمالى و کلى است. بایسته است که پیامبر صلّى الله علیه و آله از این علم و فیض غیبى بهره مند شد؛ اگر چه نزول تدریجى و متناسب با حوادث و نیازها، براى تثبیت قلب پیامبر صلّى الله علیه و آله تأثیر فراوانى دارد و ترتیب نزول آیات الهى، براى راهنمایى بشر و ارائه الگو جهت شکل گیرى یک تمدن اسلامى، بسیار راه گشا و کارساز است.
از میان گفته هاى پیش، دیدگاه علامه طباطبایى مؤیدات کلامى دارد؛ اما برخى از محققان علوم قرآنى، دلایل مرحوم علامه را کامل ندانسته و معتقدند: آنچه به طور مسلم مى توان پذیرفت، تنها همان نزول تدریجى است و فضیلت ماه مبارک رمضان به جهت آغاز نزول آیاتى از قرآن در آن ـ به عنوان کتاب هدایت بشرى ـ است15.
الفاظ عربى قرآن
گاهی پرسیده می شود که آیا الفاظ قرآن از سوى خداست یا این الفاظ از زبان پیامبر صلّى الله علیه و آله است؟ با توجه به اینکه خداوند محدود به زمان و مکان جغرافیایى نیست و زبان مردم خاصى را ندارد؟در پاسخ باید گفت: نزول قرآن به زبان عربى، با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر صلّى الله علیه و آله ـ که عرب زبانند ـ یک جریان طبیعى است و هر سخنورى، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان مى کند. خداوند متعال نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام هاى خویش، همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است16.
اما در این باره باید به چند نکته مهم توجه کرد:
یکم. قرآن کریم براى تنزل در این عالم، نیاز به زبان خاص دارد و آن عربى فصیح و مبین است. اما زبان و فرهنگ آن، همان «زبان فطرت» است؛ به شکلى که همگان آن را مى فهمند و تنها در این صورت مى تواند جهان شمول باشد. اگر فرهنگ قرآن، متعلق به یک نژاد و گروه خاصى بود، هیچ گاه نمى توانست جهانى باشد17. از این رو قرآن کریم، کتابى ساده و معمولى نیست تا انسان بتواند بر اثر آشنایى با قواعد عربى و مانند آن، به همه معارفش دست یابد؛ بلکه کتابى است که ریشه در اوج آسمان و مقام «لدن» دارد و از علم خداوند سرچشمه گرفته است و درک معارف بى کران آن، بدون نردبان پرهیزگارى و ارتباط با خدا امکان پذیر نیست.
دوم. همان طور که ایجاد حقیقت وحى، اختصاص به ذات خداوند متعال دارد، تنزل آن حقیقت به لباس عربى مبین و الفاظ اعتبارى نیز کار خداى متعال است؛ نه آنکه فقط معناى کلام و وحى الهى در قلب پیامبر صلّى الله علیه و آله تنزل یافته باشد و آن حضرت با انتخاب خود، الفاظى را به عنوان لباس آن معارف قرار داده باشد. الفاظ قرآن کریم از سوى خداوند تعیین شده و لذا جنبه اعجازى دارد18. آیاتى چند از قرآن دلالت دارد که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارت هاى عربى قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر صلّى الله علیه و آله وحى شده است19.
سوم. ارتباط الفاظ با معانى، ارتباطى تکوینى و حقیقى نیست؛ بلکه در اثر قرارداد است که لفظ معینى با قراردادى ویژه، نشانه معناى خاصى مى گردد و به همین دلیل است که براى یک معناى خاص در اقوام مختلف، الفاظ گوناگونى وجود دارد و نیز به همین دلیل است که یک حقیقت تکوینى ـ همچون وحى ـ گاهى به صورت عربى مبین ظهور مى کند، گاهى به صورت عبرى، زمانى به زبان سریانى و... با توجه به این نکته، شاید این سؤل پدیدار شود که چگونه وحى الهى، از مقام قدسى خداوند ـ که جز تکوین صرف چیزى نیست ـ به کسوت الفاظ و کلمات اعتبارى ـ که قرارداد محض است ـ درمى آید؟
در پاسخ به این سوال به طور مختصر مى توان گفت: تنزل تکوینى قرآن، باید مسیرى داشته باشد تا در آن مسیر، حقیقت قرآن فرود یابد و با «اعتبار» پیوند بخورد و این مسیر همان نفس مبارک رسول خدا است که مى تواند بهترین معبر، براى پیوند امر تکوینى و قراردادى باشد. مانند انسان هاى دیگر که همواره حقایق معقول را از بلنداى عقل، به مرحله تصور تنزل مى دهند و از آنجا به صورت فعل یا قول، در گستره طبیعت پیاده مى کنند20.
بنابراین آنچه قرآن را آیین جهان شمول ساخته، «زبان فطرى» آن است که در گویش «زبان عربى»، رسا و گویا جلوه گر شده است. زبانى که الفاظ آن، ظرفیت نمایش معانى گسترده و پردامنه را دارا است. از این رو آشنایى با زبان عربى و تلاوت قرآن به زبان عربى، همچون مدخل ورودى براى نیل به مراتب و مراحل بالاتر این کتاب بى نظیر است.
رعایت آداب تلاوت قرآن برای بهره بردن بیشتر
براى تلاوت قرآن، آداب خاصّى هست که به بعضى از آنها با استفاده از آیات و روایات اشاره مى شود:1. شخص در حال طهارت و با وضو به تلاوت بپردازد.
2. در حالى که مسواک کرده است، قرآن را تلاوت کند.
3. با صوت زیبا تلاوت کند.
4. با جَهر متوسّط بخواند؛ نه با صداى آهسته باشد و نه با صداى بسیار بلند.
5. در حال تلاوت، با اَدَب و طمأنینه و رو به قبله باشد؛ چه نشسته و چه ایستاده و اگر نشسته مى خواند، تکیه نکند.
6. از روى «مصحف» تلاوت کند که نگاه در آن و تلاوت از روى آن، حساب خاصّى دارد و در روایات، روى این موضوع تأکید فراوانى شده است.
در روایتى از رسول اکرم صلّى الله علیه و آله نقل شده است:
«لیس شى ء أشدّ على الشّیطان من القرائة فى المصحف نظراً»21؛
«چیزى براى شیطان سخت تر و کوبنده تر از تلاوت قرآن نیست، آن هم از روى مصحف و با نگاه کردن در آن».
7. قبل از شروع بگوید: «أستعیذ بالله السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم»؛ یعنى، به خداوند شنوا و دانا از شیطان رانده شده پناه مى برم و یا بگوید: «أعوذ بالله السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم» و بعد بگوید: «بسم الله الرّحمن الرّحیم». سپس تلاوت را شروع کند، تا با عنایت خداى متعال، از دخالت هاى شیطانى در نفس خود محفوظ بماند.
قرآن مى فرماید:
«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ»22؛
«وقتى قرآن را تلاوت مى کنى، پناه ببر به خداى متعال از شیطان مطرود. البته شیطان را بر آنانى که ایمان آورده و به پروردگارشان توکل مى کنند، تسلّط و سیطره اى نیست».
8. ترتیل را مراعات کند. آن چنان تند نخواند که حروف، کلمات، وقف ها و فاصله ها به خوبى ادا نشود و نیز فاصله زیاد و غیر صحیح در میان حروف و کلمات ندهد؛ به صورتى که حروف و کلمات جدا از هم و غیر مرتبط باشد. در مجموع، باید حروف و کلمات را خوب، روشن و در عین حال، متّصل و مرتبط به هم ادا کند و وقف هاى آیات را هم مراعات نماید. قرآن، خطاب به رسول اکرم صلّى الله علیه و آله مى فرماید: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»23؛ «و قرآن را با ترتیل مناسب آن بخوان».
آن حضرت در توضیح و تفسیر این آیه فرمود:
«بینه تبیاناً و لاتنثره نثر الرّمل، و لا تهذّه هذا الشعر، قفوا عند عجائبه، و حرّکوا به القلوب، و لا یکون همّ أحدکم آخر السّورة»24؛
«قرآن را روشن تلاوت کن و حروف و کلمات آن را جدا از هم و پراکنده مساز؛ مانند پراکنده ساختن دانه هاى ریگ از یکدیگر، و آن را سریع و تند تلاوت نکن، همانند تند خواندن شعر. وقتى به عجایب قرآن رسیدید، توقف کنید و به تدبّر و تأمّل بپردازید و با تلاوت آن، دل ها را به حرکت آورید و با شتاب و بى تأمّل نخوانید؛ به صورتى که بخواهید زود به آخر سوره برسید».
9. به هنگام تلاوت قرآن، به چیز دیگرى فکر نکند و متوجه آیات آن باشد.
10. در آیات قرآن تدّبر بکند که در این صورت، از انوار، حقایق، معارف و اسرار آن به اندازه خود بهره مند خواهد شد.
تلاوتى که در آن تدبّر نباشد، آن چنان که بایسته است، فایده اى نخواهد داشت. البته این بدان معنا نیست که اگر کسى اهل تدبّر نباشد و یا معانى آیات را ـ حتّى در حدّ ترجمه ـ نداند، از تلاوت قرآن نتیجه اى نخواهد برد! چنین کسى هم با مراعات قسمتى از آداب تلاوت، بهره خود را خواهد برد.
11. حقّ آیات را مراعات کند؛ به این معنا که به هنگام تلاوت قرآن، وقتى از رحمت و فردوس یاد مى شود، خود را از آن محروم نبیند و از بهشت قُرب خود را دور نسازد. و وقتى به آیات عذاب و آتش و غضب مى رسد، بترسد و به خداى متعال پناه ببرد که از اهل دوزخ و آتش نباشد و مشمول سخط و غضب نگردد و از او بخواهد که وى را از نجات یافتگان قرار دهد. وقتى به آیات تکبیر، تعظیم، تسبیح و تحمید مى رسد، خدا را به اینها یاد کند. هنگامى که به آیات استغفار و طلب عفو و بخشش مى رسد، طلب آمرزش و مغفرت کند. آنجایى که به ذکر صالحان مى رسد، از خدا بخواهد او را نیز از آنان و در جمع ایشان قرار دهد و آن گاه که به ذکر گمراهان و غافلان مى رسد، از خدا بخواهد که او را از ورود به جمع آنان حفظ کند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«اذا مررت بآیة فیها ذکر الجنّة فاسأل الله الجنّة، و اذا مررت بآیة فیها ذکر النّار فتعوّذ بالله من النّار»25؛
«به هنگام تلاوت قرآن، وقتى به آیه اى رسیدى که در آن ذکر بهشت شده است، از خدا بهشت را بخواه و وقتى به آیه اى رسیدى که در آن ذکر آتش به میان آمده است، به خدا پناه ببر از آتش».
سالکان و قاریان، هر چه مى توانند، در تلاوت قرآن و مراعات آداب آن کاملاً جدّیت داشته باشند و این امر را مهم بشمارند و بدانند که هر چه در تلاوت قرآن بکوشند و با آن انس یابند؛ به همان اندازه به «حقیقت نورى قرآن» نزدیک شده و در نتیجه «حقیقت نورى خود» را خواهند یافت. «حقیقت نورى انسان» از «حقیقت نورى قرآن» و مرتبه اى از مراتب آن است و این سرّ تنها براى اهل آن معلوم است و از نا اهل محجوب.
«حقیقت قرآن» تجلّیات حقّ است که در وراى این الفاظ و مفاهیم ظاهرى مى باشد و در کتاب مکنون و نزد حضرت محبوب است: «وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْکتابِ لَدَینا لَعَلِىٌّ حَکیمٌ»26 و در عین حال، با همین الفاظ و مفاهیم ظاهر و جلوه گر در آنها است.
آن که از «حقیقت قرآن» دور مانده، از «حقیقت خود» دور گشته و از حضرت محبوب، محجوب.
اصرار بر تلاوت قرآن به زبان عربى، دلایل و حکمت هاى گوناگونى دارد؛ از جمله:
1. ایجاد زبانى مشترک در میان همه پیروان و فراهم سازى نوعى وحدت و پیوند جهانى، باعث تأکید بر قرائت و حفظ زبان عربى شده است.2. روح و محتواى هر پیام و سخنى، در قالب زبان خاص خود، عمیق تر درک مى گردد تا زمانى که به زبان هاى دیگر برگردانده شود و قرآن ـ که داراى مضامین بسیار بلند و عالى ـ هرگز قابل ترجمه دقیق و کامل به هیچ زبانى نیست. همه ترجمه هاى قرآن، براى رسیدن به معارف بلند و درک زیبایى متن اصلى نارسا است. کافى است اندکى در مباحث مربوط به زبان شناسى، فن ترجمه و تئورى هاى مربوط به آن مطالعه کنید؛ آن گاه خواهید یافت که فرق بین قرآن و ترجمه هایش، همان فرق بین کتاب الهى و بشرى است.
3. قرآن علاوه بر محتواى مطالب، از لطافت ویژه و نکات ادبى برخوردار است که خود، بخشى از اعجاز قرآن است و در قالب هیچ ترجمه اى بیان شدنى نیست.27
4. تشویق و ترغیب بر استفاده از همان الفاظى که جبرئیل بر پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله نازل فرموده، یکى از شیوه هاى حفظ قرآن از تحریف است. وقتى مطلبى نزد همگان با یک قرائت معین ثابت شود، تحریف آن مشخص خواهد شد و لذا در تاریخ اسلام، وقایعى نقل شده که مسلمین حتى نسبت به جابه جایى یا حذف یک «واو»، حساسیت نشان داده اند.
بنا بر آنچه گفته شد، تلاش و همت ما، باید بر آن باشد که تلاوت قرآن را به زبان عربى پیگیرى کنیم و هر چه بیشتر با ترجمه آن آشنا شویم. حتى اگر کمتر بخوانیم؛ اما با توجّه به معنا و ترجمه تلاوت کنیم، بهره ما بیشتر خواهد بود و رفته رفته تسلّط ما بیشتر خواهد شد.
مهم ترین ابزارها براى فهم قرآن
گاهی پرسیده می شود که آیا برداشت هاى فردى از قرآن صحیح است؟ آیا نمى شود بدون مراجعه به تفسیرها خودمان از قرآن استفاده کنیم؟ مگر قرآن هدایت براى همه نیست؟براى همگان بهره مندى از معارف قرآن تا حدودى ممکن است؛ امّا براى فهم آن ـ به عنوان منبع اساسى معرفت دینى ـ نیازمندیم که ابزارهاى خاص آن را بیابیم و حدود استفاده از هر یک از آنها و میزان تأثیر و اعتبار آنها را بدانیم. مهم ترین ابزارها براى فهم قرآن، عبارت است از:
یک. ادبیات و قواعد زبان شناختى
براى درک سخن هر گوینده و نقطه آغاز تفاهم، آگاهى از قواعد اولیه مربوط به زبان و لغت او ضرورى است. از این رو داشتن اطلاعات کافى و عمیق از ادبیات این زبان، داراى اهمیت است. در ادبیات نیز فهم معناشناسى واژه ها، آشنایى به علم صرف و علم نحو ـ که جایگاه ترکیبى کلمات را در ساختار جملات مشخص مى سازد ـ و اطلاع از علم معانى و بیان و بدیع بایسته است.دو. آشنا بودن به مضمون و سیاق خود قرآن
قرآن، قراینى دارد که بعضى پیوسته و برخى ناپیوسته است و براى فهم مقصود هر گوینده، مناسب ترین شیوه آن است که سخنان گوناگون خود او را در کنار هم و مرتبط با هم بنگریم. این شیوه در ارزیابى و نتیجه گیرى پرفایده است.سه. سنت معصوم علیه السلام
از جمله شئون پیامبر صلّى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، تبیین مقاصد کتاب الهى است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ»28.علامه طباطبایى رحمه الله مى نویسد: «آیه مبارکه دلیل بر حجّت بودن سخن پیامبراکرم صلّى الله علیه و آله در شرح آیات قرآن کریم است»29.
سنّت و سخن معصوم علیه السلام در تفسیر قرآن و تعلیم شیوه تفسیر به مردم و تعلیم راهیابى به بطون قرآن، نقش اساسى دارد.
چهار. عقل و تفکر خلاق
مفسّر و بهره گیرنده از قرآن، باید عقل فعّال و تفکر خلاّق داشته باشد تا بتواند از این ابزار، به طور صحیح و دقیق، معارف دینى را از آیات آن استفاده کند. براى مثال در معارف عقلى قرآن، درک بدیهیات و مسلمات عقلى و به کار بستن آنها لازم و بایسته است و... .پنج. جامع نگرى
دین مجموعه عقاید و آموزه هایى را ارائه داده که اینها، باید با هم سازگار باشد. از این رو در برداشت از قرآن، باید هر مفهوم قرآنى، در مجموعه هاى آموزه هاى دینى ـ که از منابع اصلى به دست آمده ـ نگریسته شود. فهم عمیق معانى قرآن، نیاز به تلاش علمى بسیار دارد؛ لذا مفسرانى موفق بوده اند که کوله بارى از سابقه علمى و تحقیقى بر دوش آنان بوده است30.خطاب هاى قرآن
گاهی از طرف بانوان مطرح می شود که: در ماه رمضان، قرآن مى خوانم؛ اما این سؤال برایم پیش مى آید که چرا خطاب آیات قرآن، بیشتر به مردان است؟ مگر خانم ها نیمى از جمعیت را تشکیل نمى دهند؟قرآن پژوهان، خطاب هاى قرآن را به دو دسته تقسیم کرده اند:
1. خطاب ویژه مرد یا زن؛ مانند:
«وَ الْوالِداتُ یرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ...»31
و «کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتالُ...» 32.
2. خطاب مشترک که دو گونه است: گاهى با عنوان فراگیرى مانند واژه «ناس»، «انسان» و «مَنْ» عموم انسان ها را خطاب مى کند؛ مانند:
«یا أَیهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذِى خَلَقَکمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»33
و «یا أَیهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِى خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا الله الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ الله کانَ عَلَیکمْ رَقِیباً»34
و... گاهى نیز در ظاهر از لفظ مذکر استفاده مى کند؛ ولى اشاره به همگان دارد؛ مثل:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا»35، «یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکتاب»36، «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِى رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»37 و... .
درباره شیوه اخیر باید به نکاتى توجه کرد:
یکم. دستورها و معارف قرآنى در مورد مرد و زن یکسان است؛ گرچه صیغه هاى آن مذکر است. این مسئله به جهت قاعده ادبى «تغلیب» است. در زبان هایى مانند عربى ـ که براى مرد و زن، دو گونه فعل (مذکر و مؤمنث) وجود دارد ـ در مواردى که جمع مورد نظر باشد، صیغه مذکر به کار مى رود. بنابراین «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» هم شامل زنان مى شود و هم مردان. از این رو تاکنون هیچ مفسر و یا آشنا به زبان و ادبیات، نگفته است که مجموع خطاب هاى قرآن اختصاص به مردان دارد.
دوم. این گونه سخن گفتن در میان انسان ها، معمول است و اختصاص به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانون گذارى، از الفاظ و ضمایر مذکر استفاده مى شود؛ ولى معناى عموم اراده مى گردد.
سوم. خطاب کمتر قرآن به زنان، برخاسته از نگرش آن به رعایت حرمت زنان است و نشان از غیرت خداوند دارد. طبیعى است که سخن گفتن مؤبانه و عفیفانه با زنان و کمتر بردن نام آنها، یکى از راه هاى حفظ حرمت آنان است.
این به معناى عقب نگه داشتن نیمى از انسان ها نیست؛ زیرا این گونه سخن گفتن، نشانگر نوعى احترام و ارج نهادن به مقام شامخ ایشان است. همین شیوه در میان خانواده هاى محترم و با شخصیت معمول است که در میان دیگران، زنان را کمتر به طور مستقیم مورد خطاب قرار مى دهند.
پینوشتها:
11. بقره2، آیه 183.
2. همان، آیه 1 و 2.
3. همان، آیه 185.
4. تحف العقول، ابن شعبة الحرانى، ص 150.
5. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 266.
6. بقره 2، آیه 184.
7. ر.ک: محمد هادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 113.
8. ر.ک: التفسیر الکبیر، ج 5، ص 85.
9. ر.ک: سید قطب، فى ظلال القرآن، ج 2، ص 79.
10. ر.ک: صدوق، الاعتقادات، ص 101 ؛ بحارالانوار، ج 18، ص 250.
11. تفسیر صافى، ج 1، ص 41.
12. تاریخ قرآن، ص 10.
13. هود 11، آیه 1.
14. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. المیزان، ج 2، صص 15 و 18، ج 18، ص 139، ج 14، صص 231 و 232.
ب. عبدالله، جوادى آملى، قرآن در تفسیر، تفسیر موضوعى، صص 72ـ74.
15. ر.ک: محمد هادى، معرفت، التمهید، ج 1، ص 101ـ121.
16. ابراهیم14، آیه 4 ؛ نگا: محمدتقى، مصباح یزدى، قرآن شناسى، تحقیق وتدوین: محمود رجبى، ص 98.
17. عبدالله، جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1، صص 353ـ355.
18. نگا: سیدمحمدحسین، طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 17، ص 359.
19. ابراهیم، آیه 4؛ مریم، آیه 97؛ دخان، آیه58؛ اعلى، آیات 18، 17، 22 و 32؛ قمر، آیه 40؛ احقاف، آیه 12؛ فصلت، آیه 2 و 3؛ رعد، آیه 37 و ... .
20. عبدالله، جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، صص 46ـ45.
21. بحارالانوار، ج 92، ص 202.
22. نحل 16، آیه 98.
23. مزمل 73، آیه 3.
24. بحارالانوار، ج 92، ص 215.
25. بحارالانوار، ج 92، ص 216.
26. زخرف 43، آیه 4.
27. براى آگاهى بیشتر ر.ک: مجله بینات و مجله مترجم ویژه نامه قرآن.
28. نحل 16، آیه 44.
29. المیزان، ج 12، ص 261.
30. براى آگاهى بیشتر در این زمینه به کتاب هاى علوم قرآنى مراجعه شود؛ از جمله:
الف. کمال، دزفولى، شناخت قرآن؛
ب. محمدحسین، بهشتى، روش برداشت از قرآن؛
پ. محمدباقر، سعیدى روشن، علوم قرآنى.
31. بقره 2، آیه 233.
32. همان، آیه 216.
33. بقره 2، آیه 21.
34. نساء 4، آیه 1.
35. همان، آیه 136.
36. همان، آیه 47.
37. احزاب 33، آیه 21.
منبع
پرسش ها و پاسخ هاى برگزیده ویژه ماه مبارک رمضان، گروه محققان، دفتر نشر معارف، چاپ دهم، پاییز 89.