برنامه كودك از نوستالژي تا تكنولوژي

يادش بخير! سال هاي دور، اين قصه مادر بزرگ ها بود كه كودكان خانه را گرد هم جمع و سرگرم مي كرد. اين قوه تخيل بچه ها بود كه تصاوير ذهني و خيالي از شخصيت هاي داستان خلق مي كرد و هاله اي از احساس و عاطفه پيرامون آن ها به وجود مي آورد. در واقع قصه گويي و نقالي در مقام رسانه اي گرم به رشد و
دوشنبه، 10 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برنامه كودك از نوستالژي تا تكنولوژي

برنامه كودك از نوستالژي تا تكنولوژي
برنامه كودك از نوستالژي تا تكنولوژي


 

نويسنده:سيد رضا صائمي




 

جريان شناسي و آسيب شناسي برنامه هاي كودك
 

يادش بخير! سال هاي دور، اين قصه مادر بزرگ ها بود كه كودكان خانه را گرد هم جمع و سرگرم مي كرد. اين قوه تخيل بچه ها بود كه تصاوير ذهني و خيالي از شخصيت هاي داستان خلق مي كرد و هاله اي از احساس و عاطفه پيرامون آن ها به وجود مي آورد. در واقع قصه گويي و نقالي در مقام رسانه اي گرم به رشد و تحرك قوه خيال و تكامل ذهني كودكان كمك مي كرد و چه بسا تا دم پيري همچون خاطره اي ماندگار به جهان خيالي و واقعي آن ها جان مي داد. درسال هاي بعد اما كتاب نتوانست جانشين قصه گويي هاي گذشته شود، چرا كه فرهنگ شفاهي ما چندان ميانه خوبي با كتاب و نوشتار نداشت و نبود فرهنگ مطالعه به بهبود وضع كتاب خواني به جاي قصه گويي كمك چنداني نكرد تا اينكه با ورود به عصر ارتباطات و توسعه تكنولوژي هاي مدرن ارتباطي، رسانه ها به ويژه تلويزيون همه را جادو كردند و كودكان بار ديگر به خانه بازگشتند، اما اين بار به جاي مادر بزرگ، دور جعبه جادويي تلويزيون نشستند تا برنامه ها و قصه هاي كارتوني كه مظهر رسانه سرد بودند، حتي تصاوير ذهني و خيالي شخيصيت هاي قصه را هم براي آن ها به تصوير بكشند. تصاوير رنگارنگ و جذاب تلويزيون، كودكان (حتي بزرگ سالان) را مجذوب خود كرده بود، تا آنها دست از كوچه و خيابان شستند وبه صفحه كوچك تلويزيون چشم دوختند. تجربه عيني و عملي آنان در بازهاي كودكانه به تدريج جاي خود را به تخيلات و تجربه هاي انتزاعي سپرد (!) و گونه اي انفعال رسانه اي ايجاد كرد.
«برنامه كودك» در دنياي تصوير و رسانه چنان جايگاه قدرتمندي يافت كه بخش عمده اي از سرگرمي بزرگ سالان را هم تشكيل داد. توسعه فناوري هاي رايانه اي، هنر گرافيك و صنايع فرهنگي نيز به ارتقاي سطح كيفي برنامه هاي كودك انجاميد. در اين ميان انيميشن از جايگاه خاصي برخوردار شد. انيميشن يا نقاشي متحرك از animate به معناي جان بخشيدن گرفته شده است و انيماتورها در واقع به نقاشي ها، طلق ها و عروسك ها جان مي بخشند و آن را متحرك مي كنند. تصاوير متحرك اولين بار در سال 1384 در سالن هاي تاريك زيرزمين هاي پاريس و يا تكنيك آينه هاي مكثر روي پرده سفيد به نمايش در آمدند، اما در 27 اكتبر 1892، اميل رنو بخش تصاوير متحرك خود را در سالن موزه گردون پاريس به حركت در آورد و به آن تئاتر اتيك نام داد. انيميشن ده سال قبل از اختراع سينما به دست برادران لومير خلق شد و در واقع مادر سينماست. اين ژانرنمايشي به وسيله مك كي ساخته شد و به اوج خود رسيد و والت ديزني هم صدا را وارد دنياي انيميشن كرد.
در واقع انيميشن يا كارتون ها بخش عمده اي از دنياي تصويري كودكان را تصاحب كرد. «برنامه كودك» در حال حاضر در كشور ما به سه قسمت تقسيم مي شود؛ سريال هاي كارتوني، نمايش هاي عروسكي و برنامه هاي اجرايي. البته در سال هاي اخير حجم كارتون ها نسبت به دهه گذشته كمتر و برنامه هاي اجرايي و مسابقات تلويزيوني پررنگ تر شده است. امروزه گرچه توسعه فناوري هاي تصويري و تكنولوژي گرافيت، امکانات بيشتري براي ساخت انيميشن هاي كودكانه فراهم كرده است، كودكان امروزي نسبت به گذشته احساس تعلق خاطر كمتري به كارتون ها دارند. به جرئت مي توان گفت همه ما كودكان دودهه پيش به اصطلاح نسل سوم، كارتون هاي زمان كودكي خويش را بيشتر از برنامه ها و شخصيت هاي كارتوني معاصر دوست داريم. «پسر شجاع»، «مهاجران»، «خانواده دكتر ارنست»، «حنا، دختري در مزرعه»، «با خانمان»، «سندباد»، «پينوكيو»، «پلنگ صورتي»، «رابين هود»، «گاليور»، «گوريل انگوري» و ... بخش عظيمي از خاطرات كودكي ما را شكل مي دهد كه هر كدام به تناسب روان شناختي و جامعه شناسي اش در تجربه كودكانه ما سهيم هستند. و به نوستالژي كودكي نسل ما بدل شده اند. كارتون هاي امروزي اما بيشتر در وجوه تكنولوژيكي خود ظهور كرده اند و بيش از آنكه ساختاري داستاني داشته باشند و عناصر و المان هاي قصه در آن ديده شود، از تخيلات شديد فن محورانه بهره مي گيرند كه سنخيت كمتري با دنياي واقعي كودكان دارد، به همين دليل به جاي ايجاد همذات پنداري و اثر پذيري اخلاقي-رفتاري، در آن ها به قوه تخيل كودك و پرورش ذهنيت ماورائي آن ها بيشتر بها داده مي شود، بنابراين كمتر به «يادگيري» مي انجامد. به عبارتي ديگر غالب كارتون هاي امروزي بيش از آنكه برجنبه هاي شناختي و هويتي بنا شوند، از لحاظ هيجاني و سرگرمي مورد توجه قرار مي گيرند. البته سرگرمي در ذات برنامه هاي كودك قرار دارد و نوعي بازتوليد ابزار بازي در خود نيز دارد، اما وقتي به تنها هدف برنامه هاي تلويزيوني تبديل شود، به تدريج اثر گذاري خويش را از دست مي دهد و به كنش مندي تجربه هاي كودكانه كمكي نمي كند. يكي از عناصري كه به ماندگاري كارتون هاي قديمي تر در ذهن مي انجامد، شخصيت پردزاي و كارتوني است كه به مدل سازي تيپ هاي گوناگون تكيه دارد. قهرمان هاي دنياي كودكان در گذشته بيش از آنكه با توانايي هاي فوق طبيعي و ماورائي خود شناخته شوند، بر قدرت فردي مهارت هاي خودانگيخته استوار بودند و باورپذيري بيشتري داشتند، ضمن اينكه جنس دغدغه ها و آرزوهاي آن ها به دنياي واقعي كودكان، نزديك تر از عالم رؤيايي و فوق خيال كاراكترهاي امروزي بود. شخصيت هايي كه به اسطوره هاي كارتوني بدل مي شدند، دنياي آرماني كودك را تسخير مي كردند. مجموعه اين عوامل در نهايت به پذيرش و پردازش كاراكترهاي كارتوني از سوي كودكان منتهي مي شد، اما در عالم فرامدرن امروزي گويي اسطوره هاي كارتوني نيز سقوط كرده اند و قهرمانان خيالي نيز ديگر مرده اند. نگارنده معتقد است كارتون هاي زمان كودكي اش برعكس امروز بيش از آنكه بر فرم و صورت بندي هاي تكنيكي اش تكيه كند، به محتوا و عناصر داستاني خود توجه داشت، در نتيجه به درك تجربه كودكانه از دنيا و عالم انساني كمك شاياني مي كرد.

كودكان امروز
 

الگوهاي ماندگار
 

بخش ديگري از برنامه هاي كودك امروز به نمايش هاي عروسكي اختصاص دارد كه البته بيش از آنكه به محصولات خارجي تكيه داشته باشد، توليد تلويزيون داخلي است. در اين ژانر كودكانه، «مدرسه موش ها»، «كلاه قرمزي و پسرخاله» آثار برجسته اي هستند كه محبوبيت بيشتري در ميان كودكان دارند، اما در سال هاي اخير چنين مجموعه هايي كمتر توليد شده اند و يا دست كم آثار قدرتمند و قابل اعتنايي در اين حوزه ديده نمي شود. در عوض گرايش غالب به ساخت برنامه هاي اجرايي است كه به جاي ساخت شخصيت هاي كارتوني يا عروسك هاي كودكانه به تربيب مجريان برنامه كودك مي انديشد. مجريان كه با كاربرد زبان كودكانه و حركات و اداهاي برساخته آن توجه كودك را به خود جلب مي كنند، معمولاً براي جذابيت كودكانه اين برنامه از عروسك هايي نيز استفاده مي كنند كه به مجري در ارتباط برقرار كردن با كودكان كمك مي كند. مهم ترين نقطه آسيب پذيري چنين برنامه هايي مثل بسياري از برنامه هاي اجرايي تكيه بيش از حد بر گفت وگو و حرف هاي تكراري است كه به خصوصيات روان شناختي كودك توجه نمي كند و موجبات خستگي و دلزدگي او را فراهم مي كند.
كودكان عصر رسانه امروز بيش از آنكه تحت تأثير والدين وهم سالان خود باشند، از شخصيت هاي رسانه اي و قهرمان هاي تلويزيوني الگو مي گيرند و به واسطه همانندسازي هاي رفتاري به تجربه جهاني واقعي دست مي زنند، بنابراين برنامه كودك صرفاً يك سرگرمي نيست؛ تصويري از تجربه بشري است كه نبايد با تصورات فوق بشري از واقعيت، تهي شود.
البته برنامه كودك در سال هاي اخير تغييرات زيادي كرده است. تفكيك برنامه هاي خردسال، كودك و نوجوان از تغييرات بسيار مفيدي بوده كه واقع شده است. در سال هاي گذشته همه گروه هاي سني يك نوع برنامه تماشا مي كردند. ساعات برنامه كودك به دليل نبودن شبكه هاي مختلف كم بود و تنوع برنامه ها از آن هم كمتر. اغلب مجري اي وجود داشت كه با شروع برنامه به صورت رسمي پشت ميزي نشسته بود و بعد از سلام و احوالپرسي هاي تكراري و اعلام برنامه، كارتون هاي آن ساعت به ترتيب نمايش داده مي شد.
مجري گري در برنامه كودك نيز تغيير عمده اي داشته است. ديگر از آن فضاي رسمي كه مجري فقط گوينده يك سري ملزومات برنامه بود خبري نيست. مجريان امروزه در برنامه کودک بيشتر از قبل ويژگي ها و نيازهاي بينندگان خود را لحاظ مي کنند. ايجاد فضايي شاد همراه با تحريکات بصري و سمعي جذاب در برنامه هاي کودک شبکه هاي مختلف ديده مي شود. گنجاندن بخش هاي مختلف مثل بازي، مسابقه و شعر خواني در خلال برنامه به پر بار کردن برنامه کودک کمک شاياني کرده که نشان دهنده توجه به جنبه آموزشي و تاثير تلويزيون در يادگيري کودکان است و مي تواند مايه خرسندي کساني باشد که معتقد به تاثير گذاري تلويزيون بر کودکان هستند.گاهي اوقات تاکيد بيش از حد بر برخي از اين بخش ها موجبات ملال و خستگي کودکان را فراهم مي کند. آموزش مستقيم مجريان به صورت صحبت و توصيه کردن به کودکان نه تنها موجبات يادگيري را فراهم نمي کند، بلکه باعث فرار آن ها از مقابل تلويزيون و کنار گداشتن آن بخش از برنامه مي شود؛ به خصوص خردسالان که توانايي کمتري براي يک جا نشستن و تمرکز يافتن دارند.
در اين دوره كودكان قادر به تجزيه و تحليل و درك همه دلايل و سخناني كه ما به عنوان توصيه و آموزش به آن ها مي گوييم، نيستند و بيش از اينكه از گفته هاي ما بياموزند، در زمان عمل، بازي، نمايش و قصه خواني، ارزش هاي مفيد را فرا مي گيرند و اين فراگيري تأثير عميق و ماندگاري نيز در كودك باقي مي گذارد.

كارتون اولين رفيق كودكان
 

طبق نظر متخصصات تعليم و تربيت، كودكان به دلايل مختلف به تماشاي تلويزيون مي نشينند، لذت ناشي از سرگرم شدن و تماشاي تلويزيون به عنوان سرگرم شدن و تماشاي تلويزيون به عنوان سرگرمي اولين دليل روي آوردن آنها به تلويزيون است. كودكان با توجه به جذابيت و هيجان انگيز بودن، برنامه ها را طبقه بندي مي كنند. در اين وضعيت انفعالي، كودك تخيلات و رؤياهاي خود را در برنامه ها تجربه مي كند، گاهي به همانند سازي با شخصيت هاي مورد علاقه و پرشور و نشاط مي پردازد و گاهي براي فرار از واقعيات پيرامون خود به برنامه هاي تلويزيون روي مي آورد. هر چند كارشناسان، كتاب را اولين رسانه جمعي كودك مي دانند، يعني زماني كه پدر و مادر براي كودك كتاب مي خوانند يا زماني كه به تصوير خواني و ورق زدن كتاب در مقابل كودك مي پردازند، آشنايي كودك با اين رسانه شروع مي شود ولي از سن دو سالگي، تلويزيون به صورت رسانه اي ديداري و شنيداري نقش خود را در زندگي كودك آغاز مي كند و حدود ده سال نقش پررنگ خود را همچنان حفظ مي كند. در كودكي، كودك به همه برنامه ها توجه نشان نمي دهد و فقط برخي از آن ها براي او جذاب هستند. كم كم با افزايش سن، كودك دست به انتخاب مي زند و به برنامه هايي كه مختص كودكان ساخته شده، توجه بيشتري نشان مي دهد. جنبه آموزش و يادگيري كه بعد از جنبه سرگرمي دومين جنبه تأثير گذاري تلويزيون است، در ابتدا به صورت غير اختياري و ضمني صورت مي گيرد؛ يعني يادگيري ناآگاهانه و اتفاقي. به مروز زمان كودك در مي يابد با تماشاي تلويزيون مي تواند اطلاعات و دانسته هاي بيشتري بياموزد و در روابط اجتماعي خود با هم سالان و اطرافيان خود از آن ها استفاده كند، ولي در اين زمان نيز كودكان يادگيري هدف دار عمدي ترجيح مي دهند و دوست دارند تلويزيون را به دلخواه خود تماشا كنند و لذت ببرند؛ نه آن گونه كه ديگران براي شان تكليف كرده اند. در اين مرحله همچنان جنبه سرگرمي بودن تلويزيون براي شان ارجحيت دارد. اگر برنامه اي به اين جنبه از علاقه كودكان توجه نداشته باشد، خود به خود از فهرست برنامه هاي مورد علاقه آن ها حذف مي شود. در اين موقعيت نيز نظريه كساني كه معتقدند كودك بر تلويزيون تأثير مي گذارد، مي تواند مصداق پيدا كند.
طبق نظر اين گروه، كودكان در مقابل تلويزيون منفعل و تأثير پذير نيستند و در تعامل بين كودك و تلويزيون، كودك فعال تر بوده و اين كودك است كه از تلويزيون استفاده مي كند نه تلويزيون از كودك. كودكان تلويزيون را مانند يك سالن غذاخوري مي دانند كه هرچه بخواهند در آن انتخاب مي كنند. اين نظريه مي تواند جنبه افراطي گرفته باشد، زيرا تأثير كودك بر تلويزيون از دو جنس متفاوتند و تأكيد بريكي و حذف ديگري ناديده گرفتن تأثير دو جانبه و تعاملي است كه در اين نوع ارتباط لزوماً وجود دارد.
جنبه تأثير گذاري تلويزيون را كه به ياد آوريم از شعرخواني كه از بخش هاي مورد علاقه كودكان است، نمي توانيم به راحتي بگذريم. استفاده از موسيقي همراه با شعرخواني هميشه جذابيت هاي بسياري براي كودكان داشته است.
موسيقي كودك شاخه اي از موسيقي است كه قاعده و قانون مختص خود را دارد. اشعاري كه براي كودكان سروده مي شود، نيازمند موسيقي و آهنگ مخصوص همين اشعار است. خواندن اشعار بر اساس آهنگ هايي كه براي بزرگ سالان ساخته شده، شبيه پارازيت هايي است كه به شدت گوش را آزار داده و مانع دريافت مفاهيمي مي شود كه در ضمن اجراي شعر بايد منتقل شود. اين نوع شعر خواني ها بيش از آنكه موافق سن و سليقه مخاطبان اصلي خود باشد، مورد علاقه بزرگ سالان است. آهنگ هايي كه براي اشعار خاصي توليد شده، انتقال اهداف مورد نظر مطالب سروده شده را تسهيل مي كند، يعني شعر و موسيقي تأثير گذاري مؤثرتر ديگري مي شود و هر موسيقي نمي تواند انتقال دهنده هر مفهومي باشد. برنامه هايي كه از شعر و موسيقي تشكيل شده، بايد آهنگ سازي مخصوص كودك داشته باشد تا بتوان روي تأثير گذاري درست و جنبه آموزشي آن صحه گذاشت. سرگرمي هاي كودكان با بزرگ سالان تفاوت هاي عمده اي دارد. برخي روان شناسان معتقدند رويارويي دائمي با سرگرمي هاي بزرگ سالان تأثيرات نادرست و سريعي روي كودكان دارد و باعث نوعي بلوغ زودرس همراه با بي اعتمادي به بزرگ سالان و حتي تمايل نداشتن به بزرگ شدن دارد. ايجاد هيجان و شور و نشاط هميشه براي كودكان جذاب است، ولي هر چيز جذابي به معناي داشتن ارزش تربيتي نيست، بعضي چيزها به طور موقت ما را سرگرم مي كنند، ولي ممكن است نه تنها ذهن ما را بارور وغني نكند، بلكه مانعي بر رشد و توسعه قواي فكري به خصوص در سنين حساس كودكي باشد.
به هرحال تلويزيون به عنوان رسانه اي جذاب، بخشي از اوقات كودكان را به خود اختصاص مي دهد. اگر جنبه لذت و سرگرمي تلويزيون را جنبه غالب اين رسانه بدانيم، وجه آموزشي آن غير قابل انكار و در عين حال حساس و در خور توجه است. تلويزيون نه تنها در كودكان كه در بزرگ سالان نيز تأثيرات زيادي در جهت دهي افكار، انديشه ها، سلايق و ذائقه ها دارد. چه بسيار برنامه هايي كه موج فرهنگي و حتي گرايش هاي مختلف فكري و انديشه اي ايجاد كرده است، اين تأثير در كودكان بيشتر و عميق تر است. قرار گرفتن كودك در شرايطي كه داراي انواع محركات ديداري و شنيداري غني و حاوي مفاهيم اصيل و ارزش هاي انساني و هنري سالم و استوار باشد، ذوق و سليقه زيباشناسي، هنري و فكري او را به سطح بالايي ارتقاء مي دهد و خواه ناخواه در بزرگ سالي گرايش كمتري به آثار سخيف و كم ارزش پيدا مي كند. اين تأثير در بزرگ سالان نيز به همين صورت جهت دهنده و هدايتگر است.

سيماي كودكان و ارتباط پويا با كودكان
 

از مدتي پيش سيماي كودك و نوجوان در ابتكاري جديد با نظرسنحي از بينندگان خود كارتون هاي مورد علاقه آن را پخش مي كند كه اين كار حاوي نكات جالبي است؛ اول اينكه ارتباط يك سويه و پروپاگانداي تلويزيون با مخاطبش به ارتباطي دوسويه و پويا تبديل مي شود و جعبه جادو را از حالت شيء بودن در آورده و به موجودي زنده بدل مي كند كه گويي مي توان با آن گفت و گو و مراوده داشت. دوم اينكه مخاطبان به واسطه اين تعامل از گيرنده اي منفعل و كنش پذير به مخاطبي فعال و كنش گر بدل مي شوند كه مي توانند علايق و نيازهاي خود را از طريق تلويزيون محقق سازند و برآورده كنند. سوم اينكه اين روش فرصتي فراهم مي كند تا بسياري از مخاطبان بزرگ سال نوستالژي دوران كودكي را تجربه كنند و با تداعي خاطرات آن دوره لذت ببرند.
بسياري از ما حال و هواي دوران كودكي را با همين كارتون ها و انيميشن ها بازسازي مي كنيم و برخي از اتفاقات و حوادث آن دوره را به ياد مي آوريم. اين مسئله با روان شناسي احساسي انسان نيز سنخيت دارد، چرا كه يادآوري خاطرات گذشته به ويژه دوران كودكي براي وي شيرين است. گاهي با پناه بردن به آن، زمان حال را فراموش كرده دمي فارغ از دغدغه هاي روزانه به خيال پردازي روزهاي رفته دل خوش مي كنيم، اما جالب ترين مسئله اي كه در ارتباط با اين آيتم مي توان مطرح كرد، اين است كه بسياري از مخاطباني كه كارتون هاي قديمي را درخواست مي كنند، به نسل كودك و نوجوان امروز تعلق دارند. اينكه آن ها به چه دليل و بنا به كدام تجربه قبلي خواهان پخش مجدد اين كارتون ها هستند، كمي عجيب به نظر مي رسد. البته بايد به اين مسئله هم توجه داشت كه اگر چه اين برنامه به گروه سني كودك و نوجوان مرتبط است، طيف عظيمي از مخاطبان آ ن را بزرگ سالاني تشكيل مي دهند كه از تماشاي آن لذت مضاعفي مي برند. به راستي چرا انيميشن هايي كه در دهه شصت و هفتاد پخش مي شدند همچنان جذاب و دوست داشتني هستند و كودك نسل جديد نيز با آن ارتباط خوبي برقرار مي كنند؟ چرا امروز با تحول و تنوعي كه در آيتم هاي برنامه كودك ايجاد شده، اين برنامه ها ديگر خاطره انگيز نيستند و خيلي زود فراموش مي شوند؟ نسل جديد كودكان مثل گذشته نام و خاطره مشخصي از شخصيت هاي كارتوني و ماجراهاي آن ندارند. در حالي كه هنوز بسياري از ما برخي ماجراها و اتفاقات ريز برخي كارتون ها را به ياد داريم. البته اين موضوع نيازمند مطالعه و تحقيقات جامعه شناختي و روان شناسي است تا به دلايل علمي اين مسئله بپردازد، اما دست كم به لحاظ رسانه اي مي توان به برخي از اين عوامل اشاره كرد.
كارتون ها و انيميشن هاي امروزي بيشتر به جلوه هاي رايانه اي و تكنيكي تكيه دارد؛ در حالي كه كارتون هاي قديمي بيشتر داستاني و شخصيت محور بودند. همين صورت بندي داستاني موجب شده بسياري از قصه ها و شخصيت هاي كارتوني اش هنوز در ذهن ما باقي بماند. برخي از آن ها از چنان استحكام و جذابيتي برخوردار بودند كه در تبليغات بازرگاني، مارك لباس ها، پوسترها و برچسب هاي كتاب و انواع لوازم التحرير حك مي شدند. هنوز هم در اسباب بازي فروشي ها، عروسك پلنگ صورتي به فروش مي رسد ولي كارتون هاي امروزي فاقد شخصيت پردازي مؤثر هستند. دوم اينكه انيميشن هاي گذشته به داستان گويي و قصه پردازي به عنوان يك عنصر اصلي توجه مي كردند و بسيار دراماتيك بودند. اساساً كودك و به طور كلي انسان از لحاظ رواني به شنيدن قصه علاقه دارد و در فرهنگ ملي ما نيز قصه گويي داراي سابقه اي تاريخي است. در زمانه اي كه هنوز از تلويزيون و كارتون خبري نبود كودكان با همين قصه ها بزرگ مي شدند و شب به خواب مي رفتند.
انيميشن هاي گذشته هم وجوه سرگرم كننده و عناصر طنزپردازانه خوبي داشتند و موقعيت داستاني و دراماتيك هم به آن عمق بيشتري مي داد؛ ضمن اينكه كودك را با واقعيت هاي زندگي آشنا مي كرد. چه بسا آثاري كه تماشاي آن به كودك مهارت هاي زندگي را مي آموخت و در رشد و شخصيت و تربيت او مؤثر بود. امروزه در روان شناسي و تعليم و تربيت به آموزش مفاهيم و مهارت هاي زندگي در بستر داستان و قصه بسيار تأكيد مي شود و يكي از ابزارهاي مهم آموزشي به حساب مي آيد. در واقع با پيشرفت و رشد تكنولوژي هاي ديجيتالي و جدابيت هاي بصري و ظاهري آن فرم برمحتوي غالب شده و انيميشن ها از كاركردهاي ادبياتي تربيتي خارج شده اند . كودكان ما نياز دارند هم قصه بشنوند و هم با شخصيت هاي داستاني حتي كارتوني همذات پنداري كنند تا ضمن كودكي كردن ياد بگيرند كه چگونه بزرگ شوند. راز ماندگاري برخي كارتون هاي قديمي و شخصيت هاي آن در همين معني نهفته است. كودكان ديروز با تماشاي آن ها فقط سرگرم نمي شدند بلكه با قواعد بازي زندگي آشنا مي شدند. زندگي اگر چه خود بازي نيست، ولي به قواعد بازي وابسته است.
منبع:نشريه سروش شماره1406



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط